نهج البلاغه موضوعى

عباس عزيزى

- ۲۳ -


2056. دودستگى مردم
انما الناس رجلان : متبع شرعه ، و مبتدع بدعه ، ليس معه من الله سبحانه برهان سنه ، و لا ضياء حجه .
مردم بر دو صفت اند: پيرو قانون شرع ، يا بدعت گزار و پيرو بدعت كه با او هيچ قانونى و روشنايى دليل از خداوند وجود ندارد.
2057. بدترين خلق نزد خالق
ان ابغض الخلائق الى الله رجلان : رجل و كله الله الى نفسه ؛ فهو جائر عن قصد السبيل ، مشغوف بكلام بدعه ، و دعاء ضلاله ، فهو فتنه لمن افتتن به ، ضال عن هدى من كان قبله ، مضل لمن اقتدى به فى حياته و بعد وفاته ، حمال خطايا غيره ، رهن بخطيئته .
بدترين مردم در نظر خدا دو دسته اند:
فردى كه خدا او را به خودش واگذار كرده (و به او كمك فكرى نمى كند) چنين فردى از راه راست منحرف مى گردد، به بدعت و مطالب انحرافى علاقه مند و آلوده مى شود. چنين فردى به وسيله آشوبگرى گمراه گرديده ، موجب انحراف كسانى است كه در زمان زندگى و مرگ او، از وى پيروى كنند، اشتباهات ديگران را به دوش مى گيرد و گرو گناهان خويش است .
2058. برترين مؤ منان
من كتاب له الى الحارث الهمدانى : اعلم ان افضل المومنين افضلهم تقدمه من نفسه و اهله و ماله ، فانك ما تقدم من خير يبق لك ذخره ، و ما توخره يكن لغيرك خيره .
در نامه خود به حارث همدانى چنين نوشت : توجه داشته باش كه بهترين مومنين كسانى هستند كه بيشتر از ديگران از شخص خود، بستگان و مال خويش را در راه خدا پيشكش كنند و هر چه پيش از خود براى قيامت از كارهاى خير بفرستى برايت ذخيره مى گردد و هر چه از مال و ثروت براى وارث بگذارى سودش براى ديگران است .
2059. مبغوض ترين بندگان نزد خدا
ان من ابغض الرجال الى الله تعالى لعبدا و كله الله الى نفسه ، جائرا عن قصد السبيل ، سائرا بغير ذليل ؛ ان دعى الى حرث الدنيا عمل ، و ان دعى الى حرث الاخره كسل !
همانا قعطا از مبغوض ترين مردان در نزد خدا، آن بنده اى است كه خدا او را به خود او واگذاشته است ، اين بنده (رها شده به حال خود) از راه حق متجاوز و بدون رهبرى كه دليل راه است در حركت است . اگر اين بنده (رها شده به حال خود) به كشت و كار دنيوى خوانده شود به كار مى افتد و اگر به كشت و كار اخروى خوانده شود كسل و افسرده مى گردد.
2060. برترين بنده
اعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل ، هدى و هدى .
بدان برترين بندگان در نزد خداوند سبحان ، امامى است عادل ، كه هدايت شده و مردم به وسيله او هدايت شوند.
2061. شايسته ترين خلق
اولى الناس بالكرم من عرفت به الكرام .
شايسته ترين مردم به كرامت كسى است كه مردمان با كرامت به وسيله او شناخته مى شوند.
2062. بهترين بندگان خدا
عباد الله ! ان من احب عباد الله اليه عبدا اعانه على نفسه ... مصباح ظلمات ، كشاف عشوات ، مفتاح مبهمات ، دفاع معضلات ، دليل فلوات ، يقول فيفهم ، و يسكت فيسلم ... و اخر قد تسمى عالما و ليس به ، فاقتبس ‍ جهائل من جهال ، و اضاليل من ضلال ، و نصب للناس اشراكا من حبائل غرور، و قول زور... يقول : اقف عند الشبهات ، و فيها وقع ؛ و يقول : اعتزل البدع ، و بينها اضطجع ، فالصوره صوره انسان ، و القلب قلب حيوان ، لا يعرف باب الهدى فيتبعه ، و لا باب العمى فيصد عنه . و ذلك ميت الاحياء .
همانا از محبوب ترين بندگان خدا، نزد او بنده اى است كه خداوند او را در برابر نفسش يارى رسانده است ... چراغ تاريكى هاست ، برطرف كننده كورى ها، كليد مبهمات ، زداينده مشكلات و راهنماى بيابان ها. مى گويد و مى فهماند و به موقع خاموش مى شود و سالم مى ماند...
و ديگرى كه خود را دانشمند مى نامد، ولى دانشمند نيست ، او از نادان ها و گمراهان ، نادانى ها و گمراهى ها را فرا گرفته و دام هايى از ريسمان هاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترده است ...
مى گويد: به گاه شبهات درنگ مى كنم در حالى كه در آن ها فرو افتاده است ، مى گويد از بدعت ها كناره مى گيرم ، در حالى كه ميان آن ها خفته است ، چهره اش نه چهره انسان را مى شناسد تا به دنبال آن برود و نه باب كورى دل را تا از آن جلوگيرى كند. او مرده اى است در ميان زندگان .
2063. هر كه بر اساس آنچه خدا نازل كرده است داورى نكند
ان ابغض الخلائق الى الله رجلان : و رجل جلس بين الناس قاضيا ضامنا لتخليص ما التبس على غيره ، فان نزلت به احدى المبهمات هيا لها حشوا رثا من رايه ، ثم قطع به ، فهو من لبس الشبهات فى مثل نسج العنكبوت . لا يدرى اصاب ام اخطا... تصرخ من جور قضائه الدماء، و تعج منه المواريث .
بدترين مردم در نظر خدا دو دسته اند:
مردى كه در ميان مردم به قضاوت و حل مشكلات كه ضامن آن گرديده مى نشيند، اگر مطلب مبهمى پيش آمد، راى ضعيف و نظر بى ارزشى مى دهد و از روى قطع هم نظر خود را صادر مى كند، چنين فردى در مسائل مبهم مثل تنيدن عنكبوت است ، نمى داند عملش صحيح است يا غلط!...
خون هاى ريخته شده از ظلم قضاوتش به فرياد آمده و فرياد ميراث بر باد رفتگان (كه به ناحق تقسيم شده ) بلند است .
2064. حال محبوب ترين بندگان
ان من احب عباد الله اليه عبدا اعانه الله على نفسه ، فاستشعر الحزن ، و تجلبب الخوف ؛ فزهر مصباح الهدى فى قلبه .
همانا از محبوب ترين بندگان خدا نزد او، بنده اى است كه خداوند او را در پيكار با نفسش يارى كرده است ، پس جامه رويينش ترس (از خدا) و چراغ هدايت در دلش فروزان است .
2065. بدترين مردم از ديدگاه على (ع )
ان شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به ، فامات سنه ماخوذه ، و احيا بدعه متروكه .
همانا بدترين مردم نزد پروردگار، پيشواى ستمگرى است كه خود را گمراه و ديگران هم به وسيله او گمراه شوند و سنت هاى برگرفته از دين را نابود كند و نوآورى هاى ترك شده خلاف دين را زنده سازد.
2066. بدبخت حقيقى
ان الشقى من حرم نفع ما اوتى من العقل ، و التجربه .
همانا بدبخت كسى است كه از عقل و تجربه خود بهره نگيرد.
بخش پنجم : حق و باطل
2067. جايگاه حق و باطل
من كتابه الى معاويه : الا و من اكله الحق فالى الجنه ، و من اكله الباطل فالى النار .
امام عليه السلام به معاويه نوشت : آگاه باش ! آن كس كه بر حق بوده جايگاهش بهشت است و آن كس كه بر باطل باشد در آتش است .
2068. نتيجه ظلم و ستم
ان البغى و الزور يوتغان المرء فى دينه و دنياه ، و يبديان خلله عند من يعيبه .
همانا ظلم و ستم و كارهاى خلاف حق ، انسان را در دين و دنيايش به هلاكت مى اندازد، و نقايص و عيوبش را نزد عيب جويان آشكار و نمايان مى سازد.
2069. سنگينى مسئوليت زمامدار
من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : ليس يخرج الوالى من حقيقه ما الزمه الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانه ، و توطين نفسه على لزوم الحق ، و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل .
در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر: زمامدار نمى تواند از حقيقت آن چه كه از حق آنان بر عهده دارد برآيد، مگر با كوشش و استمداد از خداوند متعال و آماده كردن نفس خود براى التزام به حق چه تحمل آن همه موارد سبك باشد يا سنگين .
2070. سستى نكردن در امر حق
لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا ايهان .
به جان خودم سوگند كه در جنگيدن با كسى كه در برابر حق بايستد و در گمراهى فرو رود هرگز مسامحه و سستى روا نمى دارم .
2071. روشنى راه حق
ان الله قد اوضح لكم سبيل الحق ، و انار طرقه . فشقوه لازمه ، او سعاده دائمه !
همانا خداوند راه حق را براى شما آشكار كرد و راه هاى آن را روشن ساخت . پس (از آن به بعد) يا بدبختى هميشگى است و يا سعادت پايدار.
2072. سرنوشت خوارج
لا تقاتلوا الخوارج بعدى ؛ فليس من طلب الحق فاخطاه ، كمن طلب الباطل فادركه .
امام عليه السلام فرمود: پس از من با خوارج نبرد نكنيد؛ زيرا كسى كه در جستجوى حق باشد و خطا كرد، مانند كسى نيست كه دنبال باطل برود و آن را يافته باشد.
2073. حق پذيرى
لا تنفروا من الحق نفار الصحيح من الاجرب ، و البارى من ذى السقم .
از حق مگريزيد، آن گونه كه انسان سالم از شخص گر و يا تندرست از بيمار مى گريزد.
2074. صفات حزب باطل
من كتاب له الى قثم بن عباس و هو عامله على مكه : اما بعد، فان عينى بالمغرب كتب الى يعلمنى انه وجه الى الموسم اناس من اهل الشام العمى القلوب ، الصم الاسماع ، الكمه الابصار، الذين يلبسون الحق بالباطل ، و يطيعون المخلوق فى معصيه الخالق .
در نامه اى به قثم بن عباس ، كارگزار خود در مكه ، مى نويسد: اما بعد، جاسوس من در مغرب به من نوشته و اطلاع داده است كه عده اى از شاميان كوردل كه گوش هايشان (از ديدن حق ) به كلى كور، همانان كه به وسيله باطل حق را مى جويند و از مخلوق به بهاى نافرمانى از خالق فرمان مى برند، به سوى حج گسيل شده اند.
2075. علت نابودى گذشتگان
انما اهلك من كان قبلكم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه ، و اخذوهم بالباطل فاقتدوه .
گذشتگان شما را در حقيقت كسانى نابود كردند كه مردم را از حق (خودشان ) بازداشتند و آنان هم به ناچار آن را (با رشوه ) خريدند و مردم را به باطل واداشتند و آنان لاجرم از آن پيروى كردند.
2076. بهترين كارها
الى عبدالله بن عباس : لا يكن ما نلت فى نفسك من دنياك ، بلوغ لذه او شفاء غيظ، و لكن اطفاء باطل او احياء حق .
به عبدالله بن عباس : مواظب باش كه برترين چيز نزد تو رسيدن به لذت هاى دنيا و يا انتقام گرفتن از دشمن نباشد، بلكه بهترين كارها نزد تو خاموش ‍ كردن آتش باطل و يا زنده كردن حق باشد.
2077. حقوق خداى تعالى
سبحانه جعل حقه على العباد ان يطيعوه ، و جعل جزاءهم عليه مضاعفه الثواب تفضلا منه .
خداى سبحان حق خود را بر بندگان اين قرار داد كه او را فرمان برند و در مقابل ، براى آنان اين حق را قائل شد، كه از روى تفضل خويش چند برابر پاداششان دهد.
2078. به جا آوردن حق و عدالت
اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالى على الرعيه ، و حق الرعيه على الوالى ... فاذا ادت الرعيه الوالى حقه ، و ادى الوالى اليها حقها عز الحق بينهم ، و قامت مناهج الدين ، و اعتدلت معالم العدل ، و جرت على اذلالها السنن ، فصلح بذلك الزمان ، و طمع فى بقاء الدوله ، و يئست مطامع الاعداء .
مهم ترين حقوق كه خداوند واجب گردانيده ، حق زمامدار بر ملت و حق ملت بر زمامدار است ... اگر ملت حق زمامدار را گزارد و زمامدار حق ملت را، حق در ميان آنان عزت و قدرت يابد و راه هاى روشن دين هموار گردد و نشانه هاى عدالت و دادگرى برپا شود و راه و رسم ها در مجراى صحيح خود قرار گيرند، بدين ترتيب ، اوضاع زمانه درست مى شود و به پايدارى دولت اميدوارى مى رود و دشمنان در رسيدن به مطامع خود مايوس ‍ مى گردند.
2079. همواره سخن حق گو!
لا تكفوا عن مقاله بحق ، او مشوره بعدل ، فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطى ، و لا امن ذلك من فعلى ، الا ان يكفى الله من نفسى ما هو املك به منى .
از گفتن سخن حق ، يا راهنمايى عادلانه ، خوددارى نكنيد؛ زيرا من خود را بالاتر از اين كه خطا كنم نمى دانم و از اشتباه كارى ايمن نيستم ، مگر اين كه خداى بزرگ مرا حفظ كند كه اختيار دار هموست .
2080. حقوق خدا بر بندگان
من واجب حقوق الله على عباده النصيحه بمبلغ جهدهم ، و التعاون على اقامه الحق بينهم .
از حقوق واجب خداوند بر بندگانش اين است كه به اندازه توانايى خود در خيرخواهى و نصيحت بندگان خدا كوشش كنند و در راه برقرارى حق در ميان خود همكارى و كمك نمايند.
2081. مقررات دين
الا و ان شرائع الدين واحده ، و سبله قاصده . من اخذ بها لحق و غنم ، و من وقف عنها ضل و ندم .
آگاه باشيد كه مقررات دين يكى است ، راه هاى آن سهل و بى زحمت است . هر كه از راه ها را برگزيند، به حق رسد و غنيمت برد و هر كه از عمل به آن ها باز ايستد گمراه و پشيمان گردد.
2082. گناه كار باطل
الراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم . و على كل داخل فى باطل اثمان : اثم العمل به ، و اثم الرضا به .
كسى كه به كار گروهى راضى باشد، مانند همراه آن ها در آن كار است ، و بر كسى كه در كار باطل دخالت كند دو گناه است : گناه انجام كار، گناه رضايت به آن .
2083. علت فساد مردم
لاصحابه فيما يخبر عن غلبه جيش معاويه : انى والله لاظن ان هولاء القوم سيدالون منكم باجتماعهم على باطلهم ، و تفرقكم عن حقكم ، و بمعصيتكم امامكم فى الحق ، و طاعتهم امامهم فى الباطل ، و بادائهم الامانه الى صاحبهم و خيانتكم ، و بصلاحهم فى بلادهم و فسادكم .
امام على عليه السلام آن جا كه از چيره شدن سپاه معاويه به ياران خود خبر مى دهد، مى فرمايد: به خدا سوگند، من گمان مى كنم كه پيروان معاويه بر اثر داشتن اين امتيازها بر شما حكومت كنند: آن ها روى باطل و شكاف شما در حق ، نافرمانى شما از امام خودتان در طريق حق و اطاعت آنان از زمامدارشان در راه باطل . تحويل امانت از طرف آن ها به صاحبانش و خيانت شما در امانت و خدمت آن ها به مردم در سرزمين خودشان و فساد شما در ميان مردم .
2084. فاصله بين حق و باطل
اما انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع .
فسئل عليه السلام عن معنى قوله هذا، فجمع اصابعه و وضعها بين اذنه و عينه ثم قال : الباطل ان تقول : سمعت ، و الحق ان تقول : رايت !
آگاه باشيد كه ميان حق و باطل چهار انگشت فاصله است !
از امام على عليه السلام معنى اين گفته سوال شد، حضرت عليه السلام انگشتانش را كنار هم گذاشت و بين گوش و چشم خود قرار داد، سپس ‍ فرمود: باطل آن است كه بگويى شنيدم ، و حق آن است كه بگويى ديدم .
2085. حقوق مردم نسبت به يكديگر
المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده الا بالحق ، و لا يحل اذى المسلم الا بما يجب .
مسلمان كسى است كه مسلمان ها از دست و زبان او آسوده باشند، مگر كه پاى حق در ميان آيد و آزار رساندن مسلمان روا نيست ، مگر آن جا كه خداوند واجب فرموده است .
2086. ياران اندك حق
اعلموا رحمكم الله ! انكم فى زمان القائل فيه بالحق قليل ، و اللسان عن الصدق كليل ، و اللازم للحق ذليل . اهله معتكفون على العصيان ، مصطلحون على الادهان .
رحمت ، خدا بر شما، بدانيد كه شما در روزگارى به سر مى بريد كه حق گويان اندك اند و زبان از راستگويى كند است و پيرو حق خوار و بى مقدار، مردمان اين زمانه به نافرمانى خو گرفته اند و بر مسامحه (در حق ) با يكديگر هم داستان شده اند.
2087. عيب مرد
لا يعاب المرء بتاخير حقه ، انما يعاب من اخذ ما ليس له .
بر مرد عيب نيست كه حقش تاخير افتد، عيب آن است كه چيزى را كه حقش نيست بگيرد.
2088. حق خدا بر انسان
انظر ايها السائل ! فما ذلك القران عليه من صفته فائتم به ، و استضى بنور هدايته ، و ما كلفلك الشيطان علمه مما ليس فى الكتاب عليك فرضه ، و لا فى سنه النبى صلى الله عليه و آله و ائمه الهدى اثره ، فكل علمه الى الله سبحانه ، فان ذلك منتهى حق الله عليك .
اى پرسشگر! بنگر، هر يك از صفات خدا را كه قرآن به آن راهنماى ات كرده است ، پيروى كن و از پرتو هدايت قرآن روشنايى برگير و آن صفاتى را كه شيطان تو را به آموختن آن واداشته و دانستن آن در كتاب (قرآن ) بر تو واجب نشده و در سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و پيشوايان هدايت نيز اثرى از آن ها نيست ، علم به آن صفات را به خداى سبحان واگذار؛ زيرا اين منت هاى خدا بر تو است .
2089. ادعاى دروغ
هلك من ادعى و خاب من افترى .
نابود شده كسى كه (به ناحق ) مدعى شد و ناكام شد كسى كه دروغ بست .
2090. كم ترين حق خداوند
اقل ما يلزمكم لله الا تستعينوا بنعمه على معاصيه .
كم ترين حقى كه لازم است براى خداوند متعال رعايت كنيد اين است كه از نعمت هايش در عصيان و نافرمانى اش كمك و بهره نگيريد.
2091. حذر از مقابله برابر حق
من ابدى صفحته للحق هلك .
هر كه در برابر حق سينه سپر كند نابود شود.
2092. سخن على (ع ) به ابوذر هنگام تبعيدش
لابى ذر لما اخرج الى الربذه : ما احوجهم الى ما منعتهم ، و ما اغناك عما منعوك ! و ستعلم من الرابح غدا .
امام عليه السلام به ابوذر در هنگام تبعيدش به ربذه فرمود: چه نيازمندند آنان به چيزى كه تو از آن منعشان كردى و چه بى نيازى تو از آن چه تو را از آن منع كردند! و به زودى خواهى دانست كه فردا برنده كيست !
2093. حق دو جانبه است !
الحق اوسع الاشياء فى التواصف ، و اضيقها فى التناصف ، لا يجرى لاحد الا جرى عليه ، و لا يجرى عليه الا جرى له . و لو كان لاحد ان يجرى له و لا يجرى عليه ، لكان ذلك خالصا لله سبحانه .
دايره حق در توصيف و گفتار گسترده ترين چيزهاست ، اما در عمل تنگ ترين دايره ها است . كسى را حقى نيست جز آن كه بر او نيز حقى است بر او حقى نيست جز آن كه او نيز (بر ديگرى ) حقى است . اگر بنا بود كسى را حقى باشد، اما بر او حقى نه ، آن كس فقط خداى سبحان بود.
2094. معيار شناخت حق و باطل
لما اتاه الحارث بن حوط فقال : اترانى اظن اصحاب الجمل كانوا على ضلاله ؟! فقال عليه السلام : يا حارث ، انك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك فجرت ! انك لم تعرف الحق فتعرف من اتاه ، و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه .
حارث بن حوط نزد امام على عليه السلام آمد و عرض كرد: آيا فكر مى كنى كه من اصحاب جمل را گمراه مى كنم . حضرت فرمود: اى حارث ! تو زير پايت را نگريسته اى و بالاى پيرامونت را نگاه نكرده اى و از اين رو در حيرت و سرگردانى به سر مى برى . تو حق را نشناختى تا اهلش را بشناسى و باطل را نشناختى تا باطل گرايان را بشناسى .
2095. حب عدالت
قال عبدالله بن عباس : رضى الله عنه : دخلت على امير المومنين عليه السلام بدى قار و هو يخصف نعله فقال لى : ما قيمه هذا النعل ؟
فقلت : لا قيمه لها!
فقال عليه السلام : و الله لهى احب الى من امرتكم ، الا ان اقيم حقا، او ادفع باطلا .
عبدالله بن عباس رضى الله مى گويد: در ذى قار خدمت امير المومنين عليه السلام رسيدم . آن حضرت عليه السلام مشغول تعمير كفش ‍ خود بود.
به من فرمود: ارزش اين كفش چه قدر است ؟
عرض كردم : ارزشى ندارد!
حضرت عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، اين كفش را بيش از فرمانروايى بر شما دوست دارم . مگر آن كه به وسيله آن حكومت حقى را برپا دارم يا باطلى را براندازم .
2096. لزوم حق گويى
ان افضل الناس عند الله من كان العمل بالحق احب اليه : و ان نقصه و كرثه من الباطل و ان جر اليه فائده و زاده .
برترين مردم نزد خدا كسى است كه عمل به حق را از عمل به باطل بيشتر دوست داشته باشد، اگر چه براى او زيانمند و غمبار باشد و باطل برايش ‍ سودمند و فزاينده .
2097. عدالت امام
اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان ، و لا التماس ‍ شى ء من فضول الحطام ، ولكن لنرد النرد المعالم من دينك .
خداوندا! تو مى دانى كه آن چه از ما سرزده است (و زمام تو را به دست گرفته ايم ) نه به خاطر تسلط بر مردم بوده است و نه براى به دست آوردن مال و دنيا، بلكه براى بازگرداندن نشانه هاى حقيقى دين تو بوده است .
2098. انواع مست كننده ها
من كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق ؛ و من زاغ ساءت عنده الحسنه ، و حسنت عنده السيئه ، و سكر سكر الضلاله .
آن كس كه به ستيزه جويى و نزاع پرداخت از ديدن حق نابينا شد و آن كس ‍ كه از راه حق منحرف گرديد، نيكويى را زشت و زشت را نيكويى پنداشت و سرمست گمراهى ها گشت .
2099. سنگينى حق
ان الحق ثقيل مرى ء و ان الباطل خفيف و بى ء .
همانا حق سنگين است ، اما گوارا و باطل سبك و آسان است ، اما كشنده .
2100. حقوق متقابل پدر و فرزند
ان للولد على الوالد حقا، و ان للوالد على الولد حقا. فحق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شى ء، الا فى معصيه الله سبحانه ؛ و حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه ، و يحسن ادبه ، و يعلمه القرآن .
فرزند را بر پدر حقى است و پدر را نيز بر فرزند حقى است ، حق پدر بر فرزند آن است كه در همه چيز جز در معصيت خدا اطاعتش كند و حق فرزند بر پدر آن است كه نام نيك برايش انتخاب كند و تربيتش را خوب نمايد و قرآن به او بياموزد.
2101. توجه به حقوق الهى
الله الله ! ايها الناس ! فيما استحفظكم من كتابه ، و استودعكم من حقوقه ، فان الله سبحانه لم يخلقكم عبثا، و لم يترككم سدى .
خدا را خدا در نظر بگيريد (بترسيد از خدا) درباره آن چه كه از شما در حفظ و عمل به قرآن خواسته است و در مراعات عمل به حقوقى كه نزد شما به وديعت نهاده است ؛ زيرا خداوند سبحان شما را بيهوده نيافريده و به حال خودتان وانگذاشته است .
2102. پيشگويى بر حق
اتقوا ظنون المومنين ؛ فان الله تعالى جعل الحق على السنتهم .
از پيشگويى مومنان پرهيز كنيد؛ چرا كه خداوند حق را بر زبانشان قرار داده است .
2103. كوران راه حق
من تعمق لم ينب الى الحق ؛ و من كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق .
آن كه (در كار ديگران ) كنجكاوى كند به حق نمى رسد، و آن كه در اثر جهل به نزاع و ستيز زياد برخيزد، همواره از ديدن حق كور خواهد بود.
2104. آفت پاسخ انبوه
اذا ازدحم الجواب ، خفى الصواب .
هرگاه پاسخ ‌ها درهم و انبوه شود، پاسخ درست پوشيده ماند.
2105. هر كس حق به او سود نرساند...
الا و انه من لا ينفعه الحق يضره الباطل ، و من لا يستقيم به الهدى ، يجربه الضلال الى الردى .
هشيار باشيد! كسى را كه حق سودش نبخشيد، باطل ضررش خواهد زد و كسى را كه هدايت راستش نسازد، گمراهى به هلاكتش خواهد كشيد.
2106. نتيجه معرفت
من مات منكم على فراشه و هو على معرفه حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا، و وقع اجره على الله ، و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله ، و قامت النبيه مقام اصلانه لسيفه .
كسى از شما كه با معرفت حق خدا و حق رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيتش عليهم السلام در رختخوابش چشم از اين دنيا بپوشد، از اين دنيا شهيد رفته و پاداش او بر خدا است و چنين شخصى مستحق ثواب نيتى است كه براى انجام عمل صالح نموده و همان نيت جانشين كشيدن شمشير (در ميدان جهاد) است .
2107. ياوران حق
فى الصالحين من اصحابه : انتم الانصار على الحق ، و الاخوان فى الدين ... فاعينونى بمناصحه خليه من الغش .
درباره ياران صالحش فرمود: شماييد ياران حق و برادران يكديگر در دين . پس مرا در خيرخواهى خالى از خيانت كمك كنيد.
2108. تلاش در راه حق
خض الغمرات للحق حيث كان ، و تفقه فى الدين .
براى نيل به حق و حقيقت هرجا كه باشد در حوادث شديد غوطه ور شو و حقايق دين را فراگير!
2109. روشنى راه حق
نفسك نفسك ! فقد بين الله لك سبيلك ، و حيث تناهت بك امورك .
بر خود بترس ، بر خود بترس ، كه همانا خدا راه سعادت را براى تو بيان فرموده ، همان جا كه كارت به آن منتهى گرديده ، برايت كافى است در همان جا درنگ بنما.
2110. حق مردم بر على و حق على بر مردم
ايها الناس ! ان لى عليكم حقا، و لكم على حق : فاما حقكم على فالنصيحه لكم ... و اما حقى عليكم فالوفاء بالبيعه ، و النصيحه فى المشهد و المغيب .
اى مردم ! حقى من بر شما دارم و حقى شما بر من داريد. خيرخواهى درباره شما و تنظيم و فراوان نمودن بيت المال براى تهيه معيشت سالم براى شما و تصدى بر تعليم شما كه از جهل نجات پيدا كنيد. و اما حق من بر شما: وفا به بيعتى است كه با من كرده ايد و خيرخواهى در حضور و غياب .
2111. عبادت غير خدا
من قضى حق من لا يقضى حقه فقد عبده .
آن كه حق كسى را كه او حق وى را نمى پردازد ادا نمايد، پس به تحقيق بندگى او را نموده است (زيرا تواضع و تسليم در برابر كسى كه حق انسان را ادا نمى كند، نوعى بردگى است ).
2112. نورانيت مسير خداوندى
عباد الله ! الله الله فى اعز الانفس عليكم ، و احبها اليكم : فان الله قد اوضح لكم سبيل الحق ، و انار طرقه . فشقوه لازمه ، او سعاده دائمه !
اى بندگان خدا! خدا را در نظر بگيريد، خدا را درباره عزيزترين نفوس و محبوب ترين آن ها براى شما؛ زيرا خداوند متعال راه حق را براى شما آشكار و طرق آن را نورانى فرموده است ، (مسير اين راه ) يا به شقاوت لازمه اعمال زشت منتهى مى گردد و يا به سعادت دائمى .
2113. شادى به ناحق
ان المرء ليفرح بالشى ء الذى لم يكن ليفوته ، و يحزن على الشى ء الذى لم يكن ليصيبه ، فلا يكن افضل ما نلت فى نفسك من دنياك بلوغ لذه او شفاء غيظ، ولكن اطفاء باطل او احياء حق . وليكن سرورك بما قدمت ، و اسفك على ما خلفت ، و همك فيما بعد الموت .
بنده خدا وقتى به چيزى كه به او خواهد رسيد (رزق ) دست مى يابد خوشحال مى شود و نسبت به چيزى كه مقدر نشده به او برسد ناراحت مى گردد، بنابراين (كه مقدرات تغيير نمى كند) نبايد بهترين چيزها كه در دنيا به آن دست مى يابى ، رسيدن به اوج لذت و يا انتقام گرفتن باشد، بلكه بهترين كارها ريشه كن كردن باطل و زنده نمودن حق است . بايد با اعمال شايسته اى كه پيش از مرگ مى فرستى ، خوشحال باشى و نسبت به آن چه در دنيا باقى مى گذارى ، تاسف بخورى و هميشه در غم بعد از مرگ باشى .
2114. طلب يارى در اداى حق
اجعلوا ما افترض الله عليكم من طلبكم ، و اسالوه من اداء حقه ما سالكم .
آن چه را كه خداوند بر شما مقرر فرموده است مطلب و مطلوب خود تلقى كنيد و از اداى حق خداوندى آن چه را كه از شما خواسته است يارى طلبيد.
2115. ذلت و عزت حقيقى
الذليل عندى عزيز حتى اخذ الحق له ، و القوى عندى ضعيف حتى اخذ الحق منه .
هر ذليلى نزد من عزيز است تا آن جا كه حق او را از ستمگران بستانم و هر نيرومندى نزد من ناتوان است تا آن جا كه از او حق ديگران را بگيرم .
2116. علل قدرت زمامدار نابكار
و الذى نفسى بيده ؛ ليظهرن هولاء القوم عليكم ، ليس لانهم اولى بالحق منكم ، ولكن لاسراعهم الى باطل صاحبهم ، و ابطائكم عن حقى .
سوگند به آن خداوندى كه جانم به دست قدرت او است ، آن مردم بر شما پيروز خواهند گشت . نه از آن جهت كه آنان به حق شايسته تر از شما هستند، بلكه به جهت سرعتى كه آنان در تاييد و حمايت از باطل اميرشان دارند و بى اعتنايى و كندى كه شما در حق من (كه امير شما هستم ) داريد.
2117. بهترين امور
من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : وليكن احب الامور اليك اوسطها فى الحق ، و اعمها فى العدل ، و اجمعها لرضا الرعيه ، فان سخط العامه يجحف برضا الخاصه ، و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضا العامه . و ليس احد من الرعيه اثقل على الوالى موونه فى الرخاء، و اقل معونه له فى البلاء، و اكره للانصاف ، و اسال بالالحاف ، و اقل شكرا عند الاعطاء، و ابطا عذرا عند المنع ، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه . و انما عماد الدين ، و جماع المسلمين ، و العده للاعداء العامه من الامه ؛ فليكن صغوك لهم ، و ميلك معهم .
نامه آن حضرت به مالك اشتر: بايد بهترين امور در نزد تو، متوسطترين آن ها در حق ، و فراگيرترين آن ها در عدالت ، و جامع ترين آن ها به رضايت مردم باشد؛ زيرا غضب عموم رضايت خواص را از بين مى برد و غضب خواص ‍ در صورت وجود رضايت عموم مردم بخشوده مى شود. خواص در دوران آسودگى بيش تر از همه افراد رعيت موجب تكلف و مشقت زمامدار هستند و در موقع آزمايش يارى آنان از همه كمتر مى باشد، (و همچنين ) هيچ احدى مانند خواص از عدل و انصاف احساس ناراحتى نمى كند، اين خواص بيش از همه در سوال اصرار مى ورزند و در موقع عطا كم تر از همه شكر مى گزارند و در صورت امتناع زمامدار از عطا، ديرتر عذر مى پذيرند و هيچ فرد و گروهى در حوادث بزرگ روزگار، مانند خواص كم صبر و بى تحمل نيستند و جز اين نيست كه ستون برپا دارنده دين ، تشكل جمعى مسلمانان و وسيله دفاع دشمنان ، عموم مردم و امت اسلامى هستند. پس ‍ گوش شنواى سخنان اين مردم و تمايلت به سوى آنان باشد.
2118. گذاشتن وقت براى نيازمندان
اجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك ، و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك ، و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع ، فانى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول فى غير موطن : لن تقدس امه لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعتع .
براى نيازمندان كه مراجعه آنان به تو ضرورى است قسمتى از وقت خود را اختصاص بده كه با شخص تو به طور مستقيم ارتباط برقرار كنند و براى آنان مجلس عمومى قرار بده كه در آن جا به خدايى تواضع كنى كه تو را آفريده است و در اين ارتباط لشكريان و معاونانت مانند نگهبانان و پاسبانانت را از آنان دور بساز كه كسى كه از آن نيازمندان با تو سخن مى گويد بدون گرفتگى زبان (و بدون نقص ) سخنش را بگويد؛ زيرا من در مواردى متعدد از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: هيچ امتى به پاكى و قداست نخواهد رسيد مگر آنكه حق ضعيف آن امت از قدرتمندش بدون گرفتگى زبان (و بدون نقص ) گرفته شود.
2119. محبوب ترين كارها
وليكن احب الامور اليك اوسطها فى الحق ، و اعمها فى العدل ، و اجمعها لرضا الرعيه .
بايد كه ميانه روى در حق ، و گسترش عدالت ، و عمل به آن چه كه بيش از هر چيز مايه دلخوشى همه مردم است از نظر تو محبوب ترين كارها باشد.
2120. يارى خدا از حق جويان
الا و ان الله سبحانه قد جعل للخير اهلا، و للحق دعائم ، و للطاعه عصما، و ان لكم عند كل طاعه عونا من الله سبحانه يقول على الالسنه ، و يثبت الافئده فيه كفاء لمكتف ، و شفاء لمشتف .
آگاه باشيد! خداوند براى خوبى ها مردمى و براى حق ستون هاى استوارى و براى اطاعت نگهدارنده اى قرار داد و هر گامى كه در اطاعت برمى داريد، ياورى از طرف خداى سبحان وجود دارد كه زبان ها به نيروى آن ها سخن مى گويند و دل ها با كمك آنها استوارند، و براى يارى طلبان ياور و براى شفا خواهان شفا دهنده اند.
2121. ياور حق
رحم الله رجلا راى حقا فاعان عليه ، او راى جورا فرده ، و كان عونا بالحق على صاحبه .
خداى بزرگ رحمت كند بر مردى كه حق را بييند و ياور آن باشد، يا ستمى را مشاهده كند و آن را باز دارد و يار و مددكار صاحب حق باشد.
2122. معرفت به باطل
لا تعرفون الحق كمعرفتكم الباطل ، و لا تبطلون الباطل كابطالكم الحق !
آن چنانكه با باطل آشناييد حق را نمى شناسيد و آن سان كه حق را باطل مى كنيد در صدد از بين بودن باطل نيستيد.
2123. نتيجه سستى
من اطاع التوانى ضيع الحقوق .
كسى كه پيرو سستى و كاهلى باشد، حقوق افراد را ضايع خواهد كرد.
2124. تفريق حق از باطل
الباطل ان تقول : سمعت ، و الحق ان تقول : رايت !
باطل آن است كه بگويى شنيدم و حق آن كه بگويى ديدم .
2125. پيروان حق و باطل
حق و باطل ، و لكل اهل ، فلئن امر الباطل لقديما فعل ، و لئن قل الحق فلربما و لعل ، و لقلما ادبر شى ء فاقبل !
در دنيا حق و باطل وجود دارد و هر كدام را پيروانى است . اگر مى بينيد كه باطل بيش از حق است شگفت مداريد؛ زيرا از ديرباز چنين بوده است ، و اگر مى بينيد كه حق اندك است و قليل ، بر باطل چيره خواهد شد، وانگهى هر چه از ميان برود ديگر باز نگردد و زنده نشود!
2126. حق گوياست !
لا خير فى الصمت عن الحكم ؛ كما انه لا خير فى القول بالجهل .
خاموشى گزيدن از بيان حق خوب نيست و سخن گفتن از روى نادانى روا نباشد.
2127. اثرات خونريزى ناروا
من كتابه لالشتر حى ولاه مصر : اياك و الدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شى ء ادنى لنقمه ، و لا اعظم لتبعه ، و لا احرى بزوال نعمه و انقطاع مده ، من سفك الدماء بغير حقها .
فرمان امير المومنين عليه السلام به مالك اشتر نخعى وقتى كه او را والى مصر و اطراف آن ساخت ؛ بپرهيز از خون ها و ريختن خون هاى مردم بدون مجوز قانونى ؛ زيرا هيچ چيزى همانند خون ناحق كيفر الهى را نزديك و مجازات را بزرگ نمى كند و نابودى نعمت ها را سرعت نمى بخشند و زوال حكومت را نزديك نمى گرداند.
2128. خونريزى ناحق
الله سبحانه مبتدى بالحكم بين العباد، فيما تسافكوا من الدماء يوم القيامه .
خداى سبحان در روز رستاخيز پيش از هر چيز درباره خونريزى ناحق آغاز داورى مى كند.
بخش ششم : عمل به علم
2129. رابطه دانش و عمل
العمل مقرون بالعمل ؛ فمن علم عمل ؛ و العلم يهتف بالعمل ؛ فان اجابه و الا ارتحل عنه .
دانش در كنار عمل است ، پس هر كس بداند عمل كند و علم فرياد به عمل بر مى آورد، پس اگر اجابت كرد (علم ) بماند وگرنه كوچ كند و برود.
2130. پست ترين و والاترين دانش
اوضع العلم ما وقف على اللسان ، و ارفعه ما ظهر فى الجوارح و الاركان .
پست ترين دانش ، آن است كه تنها بر سر زبان است و والاترين دانش آن است كه در اعضاى بدن دانشمند آشكار گردد.
2131. عمل نيك و بد
اعلم ان للل نياتا، و كل نبات لا غنى به عن الماء، و المياه مختلفه ؛ فما طاب سقيه ، طاب غرسه و حلت ثمرته ، و ما خبث سقيه ، خبث غرسه و امرت ثمرته .
بدان هر عملى نبات و رويشى است و هر نبات و رويشى بى نياز از آب نيست ، و آب ها مختلف اند، آنچه آبيارى اش خوب باشد، درختش نيكو و ميوه اش شيرين است و آنچه آبيارى اش بد و ناپاك باشد، درختش پليد و ميوه اش تلخ خواهد بود.
2132. عمل براى روز حساب
اعملوا ليوم تذخر له الذخائر و تبلى فيه السرائر .
براى آن روزى كه اندوخته ها را پس انداز مى كنند و اسرار فاش مى گردد، عمل كنيد.
2133. پند امام (ع )
قال عليه السلام لرجل ساله ان يعظه : لا تكن ممن يرجو الاخره بغير العمل ، و يرجى التوبه بطول الامل ، يقول فى الدنيا يقول الزاهدين ، و يعمل فيها بعمل الراغبين .
امام عليه السلام در جواب كسى كه پندى خواست ، فرمود: آن كس مباش ‍ كه عمل ناكرده ، اميد ثواب آخرت دارد و به آرزوى دراز، توبه را به تاخير اندازد، و مباش مثل آنكه گفتار زاهدان دارد و كردار دنيا پرستان .
2134. تدارك و عمل براى آخرت
فليعمل العامل منكم فى ايام مهله قبل ارهاق اجله ، و فى فراغه قبل اوان شغله ، و فى متنفسه قبل ان يوخذ بكظمه ، وليمهد لنفسه و قدمه ، و ليتزود من دار ظعنه لدار اقامته .
آنان كه اهل علم اند، پيش از آن كه اجلشان فرا رسد در ايام مهلت بايد به عمل پردازند و در ايام فراغت پيش از آن كه گرفتار شوند تلاش كنند و قبل از آن كه راه گلو بسته شود نفس بكشند! و براى خود و جايى كه مى روند آماده كنند و از اين سرا كه سرانجام بايد كوچ كرد براى منزلگاه ابدى تدارك ببينند.
2135. حركت با علم
العامل بالعلم كالسائر على الطريق الواضح ، فلينظر ناظر. اسائر هو ام راجع .
آن كه از روى آگاهى و علم عمل مى كند، مانند رهروى است كه در جاده روشن قدم برمى دارد، پس بايد بنگرد كه به پيش مى رود يا به عقب برمى گردد.
2136. جهل ، قاتل عالمان !
رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ينفعه .
بسا عالمى كه جهلش او را كشت و با اين كه علمش با او بود، ولى سودى به حالش نكرد.
2137. عمل به مقررات پيمان ها
اعتصموا بالذمم فى اوتادها.
پيمان ها را با عمل به مقرراتش ، محكم نگه داريد.
2138. عمل با يقين
لا تجعلوا علمكم جهلا، و يقينكم شكا، اذا علمتم فاعملوا، و اذا تيقنتم فاقدموا .
دانش خود را نادانى و يقينتان را شك قرار ندهيد، هرگاه دانستيد به دنبال عمل باشيد و چون يقين پيدا كرديد، اقدام نماييد.
2139. عالم بى عمل به چه ماند؟
الداعى بلا عمل ، كالرامى بلا وتر.
خواننده بى كردار، چون تيرانداز بى زه است .
2140. فاصله بين دو كردار
شتان ما بين عملين ! عمل تذهب لذته و تبقى تبعته ، و عمل تذهب موونته و يبقى اجره .
چه بسيار دور است فاصله ميان دو كردار: كردارى كه لذتش مى رود و گناهش مى ماند و كردارى كه رنجش مى گذرد و پاداشش مى ماند.
2141. كوتاهى در كردار
من قصر فى العمل ، ابتلى بالهم .
كسى كه در كردار خود كوتاهى كند، گرفتار غم و اندوه شود.
2142. سفارش على (ع ) به حارث
الى حارث الهمدانى و احذر كل عمل يرضاه صاحبه لنفسه و يكره لعامه المسلمين . و احذر كل عمل يعمل به فى السر، و يستحى منه فى العلانيه ، و احذر كل عمل اذا سئل عنه صاحبه انكره او اعتذر منه .
اى حارث همدانى از هر عملى كه تو را خشنود و مسلمانان را ناپسند مى آيد برحذر باش ، از كارى كه در پنهانى انجام مى شود و در آشكار از آن شرم دارى پرهيز كن ، از هر كارى كه اگر از انجام دهنده اش پرسش شود آن را انكار مى كند يا پوزش مى طلبد اجتناب بنما.
بخش هفتم : علم و عالم
2143. نام نيك بهتر از مال و ثروت
ايها الناس ! انه لا يستغنى الرجل و ان كان ذا مال عن عترته ، و دفاعهم عنه بايديهم و السنتهم ... و لسان الصدق يجعله الله للمرء فى الناس خير له من المال يرثه غيره .
اى مردم ! هيچ كس ، هر اندازه هم مال و ثروت داشته باشد، از خاندان خود و دفاع جانى و زبانى آن ها بى نياز نيست ... و نام نيكى كه خداوند در ميان مردمان براى كسى باقى مى گذارد از مال و ثروتى كه براى ديگران به ارث مى نهد، براى او بهتر است .

 

next page

fehrest page

back page