خط مشهاى سياسى نهج البلاغه

محمد مهدى ماندگار

- ۹ -


هـمـه گروه هاى ياد شده ، بدون بازرگانان وصاحبان صنايع (نظام توليد وتوزيع ) نمى توانند دوام بياورند؛ زيرا آنان وسايل زندگى را فراهم آورده ودر بازارها عرضه مى كنند وبسيارى از وسايل زندگى را با دست مى سازند كه از توان ديگران خارج است .(682)
در ادامـه نـامـه ، طـبـقـه پـايين جامعه ، از نيازمندان ومستمندان را ذكر مى كند ووظيفه همه را بـخـشـش ويـارى رسـانـدن بـه اينان مى داند، تا در نظام توزيع ومصرف ، اختلالى به وجود نيايد.
دوم ، وصـيـت نـامـه اقـتـصـادى حـضـرت عـليـه السـّلام كه ايشان آن را براى كسب خشنودى خداوند، نيل به بهشت وآرامش در سراى آخرت ، پس از بازگشت از جنگ صفين نگاشته است . در ايـن وصـيـت ، ضـمـن ارائه بـرنـامـه اى دربـاره چـگـونـگـى سـرپـرسـتـى امـوال ، پـس از ايـشـان ، بـرنـامـه اى نـيـز بـراى رشـد وتـوسـعـه امـوال ، بـراى بـهره ورى بيش تر، ارائه مى فرمايد وسهم ورثه خويش را به زيبايى تبيين مى كند. نكات ذيل برگرفته از اين وصيت است كه نشان از اهتمام ايشان به تعليم در برنامه ريزى اقتصادى دارد:
الف ) در مديريت اقتصادى ، سابقه وشايستگى ، ملاك مهمى است :
وانّه يقوم ذلك الحسن بن علىّ... وانّى انّما جعلت القيام بذلك الى اءبنى فاطمة ابتغاء وجه اللّه ، وقربة الى رسول اللّه ، وتكريما لحرمته ، وتشريفا لوصلته .(683)
همانا سرپرستى اين اموال ، بر عهده فرزندم ، حسن بن على است ... من سرپرستى اموالم را بـه پـسـران فـاطـمـه واگـذاردم تـا خـشـنـودى خـدا ونـزديـك شـدن بـه رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وبزرگ داشت حرمت او واحترام پيوند خويشاوندى پيامبر صلّى اللّه عليه وآله را فراهم آورد.
ب ) اصالت عمل به معروف (بر طبق قانون الهى وسنت نبوى صلّى اللّه عليه وآله وعرف جامعه ):
ياءكل منه بالمعروف وينفق منه بالمعروف .(684)
آن گـونـه كـه (بـر طـبـق قـانـون الهـى ) روا اسـت ، از آن مـصـرف نـمـايـد واز آن انـفـاق كند.(685)
ج ) دور انديشى :
فان حدث بحسن حدث وحسين حى قام بالامر بعده ، واءصدره مصدره .(686)
اگر براى حسن حادثه اى رخ داد وحسين زنده بود، سرپرستى آن را پس از برادرش بر عهده گيرد وكار او را تداوم بخشد.
د) مساوات در تقسيم اموال ، بدون تبعيض :
وانّ لبنى فاطمة من صدقة علىّ مثل الذىّ لبنى علىّ.(687)
پسران فاطمه از اين اموال به همان مقدار سهم دارند كه ديگر پسران على خواهند داشت .
ه‍) ضـرورت حـفـظ امـوال براى بهره ورى بيش تر:
ويـشـتـرط على الّذى يجعله اليه اءن يترك المال على اءصوله ، وينفق من ثمره حيث اءمر بـه وهـدى له ، واءن لا يـبـيـع مـن اءولاد نـخـيـل هـذه القـرى ، وديـّة حـتـى تشكل اءرضها غراسا.(688)
بـا كـسـى كـه ايـن امـوال در دسـت او اسـت ، شـرط مـى كـنـم كـه اصـل مـال را حـفـظ كـنـد وتـنـهـا از مـيـوه ودرآمـدش بـخـورد وانـفـاق كـنـد. وهـرگـز نهال هاى درخت خرما را نفروشد، تا همه اين سرزمين يك پارچه به گونه اى زير درختان خرما قرار گيرد كه راه يافتن در آن ، دشوار باشد.(689)
و) ضرورت توجه به حاشيه نشين ها:
ومـن كـان مـن امـائى اللاّ تـى اءطـوف عـليـهـنّ لهـا ولد اءو هـى حـامـل فـتـمـسـك على ولدها وهى من حظّه ، فان مات ولدها وهى حيّة فهى عتيقة ، قد اءفرج عنا الرّقّ وحرّرها العتق .(690)
واز كـنـيـزانـم اگر صاحب فرزند يا حامله باشند، براى فرزند نگهدارى شود كه بهره آنانند واگر فرزند بميرد ومادر زنده بماند، آزادى خويش را باز مى يابد.
نـكـات شـش گـانـه اى كـه از وصـيـت حـضـرت بـه فـرزنـدان خـود، نقل شد، به خوبى اهتمام ايشان را به برنامه ريزى اقتصادى نشان مى دهد وشاخص هاى آن را بيان مى كند.
2/1. تاءمين عدالت اقتصادى
گفتيم كه تحقق عدالت ، از اساسى ترين اهداف امام عليه السّلام بوده است . لذا به علت هـمـيـن عـدالت ، بـعـضـى افراد، مانند طلحه وزبير، از امام عليه السّلام جدا شده ودر جبهه مـخالفان او قرار گرفتند وبعضى مانند معاويه كه حاضر شدند تا مرز نابودى اسلام پـيـش روند تا امام عليه السّلام را از سر راه خود بردارند وبعضى از سر دلسوزى به امـام عـليـه السّلام سفارش مى كردند كه همانند خلفاى پيشين (ونه به سيره پيامبر اكرم صـلّى اللّه عـليـه وآله ) در تـقـسـيـم بـيـت المـال ، رعـايـت حـال بـزرگان قريش واشراف عرب را بكند وبه همه ، با يك ديد ننگرد، كه با پاسخ شـديـد امـام عـليـه السّلام روبه رو شدند(691) وسرانجام به خاطر شدت همين عدالت بـود كـه جـامـعـه ، تـحـمـل وجـود ايـن امـام همام عليه السّلام را نكرد وايشان را به شهادت رساند.(692)
1/2/1. توزيع منابع طبيعى ودرآمدهاى عمومى : منابع طبيعى ودرآمدهاى ملّى ، اختصاص به هـمـه جـامعه دارد، بلكه در استفاده از آن بايد نسل هاى آينده را نيز در نظر داشت . حضرت عـليـه السـّلام در يـكـى از نـامـه هـاى خـود، توزيع درست نعمت هاى الهى را بين بندگان خداوند متعالى ، از حقوق عمومى مردم بر حكومت ، شمرده ومى فرمايد:
فـانّ حـقـّا عـلى الوالى اءن لا يـغـيـّره عـلى رعـيـّتـه فـضـل نـاله ، ولا طـول خصّ به ، واءن يزيده ما قسم اللّه له من نعمه دنّوّا من عباده ، وعطفا على اخوانه ؛
هـمانا بر زمامدار واجب است كه اگر اموالى به دست آورد، يا نعمتى مخصوص او شد، دچار دگـرگـونـى نـشـود وبـا آن امـوال ونـعمت هاى خدادادى ، بيش تر به بندگان خدا نزديك گردد وبه برادرانش مهربانى بيش تر روا دارد.(693)
حـضـرت در ادامـه هـمـيـن نـامه ، اشاره مى كند كه در اعطاى حق عمومى ، همه در ديدگاه على عليه السّلام مساوى اند وبراى احدى برترى وجود ندارد:
وان تكونوا عندى فى الحقّ سواء.(694)
در جـاى ديـگـر، عـلت تـكـاثر اموال وجمع شدن ثروت هاى نامشروع را توزيع نابرابر ونامتناسب (ناعادلانه ) وتضييع حقوق مى داند:
ما راءيت ثروة موفورة الاّ والى جانبها حقّ مضيع .
هـيـچ ثـروت انـبـوه وانـبـاشـتـه اى را نـديـدم مـگـر آن كـه در كـنـارش حـقـى پايمال شده بود.(695)
2/2/1. اسـتـرداد ثـروت هـاى نـامـشـروع : مـعـروف اسـت كـه در زمـان خليفه سوم ، بخشش امـوال بـيـت المـال به نزديكان ومتنفذان ، فراوان بوده است وحضرت عليه السّلام در روز دوم خلافت خود، در سال 35 هجرى ، چنين مى فرمايد:
واللّه لو وجـدتـه قـد تـزوّج بـه النـسـاء ومـلك بـه الااء لرددتـه ... ومـن ضاق عليه العدل ، فالجور عليه اضيق .(696)
نكات ويژه اين كلام عبارتند از:
اولا، اسـتـرداد ثروت هاى نامشروع ، به مقتضاى عدالت است وهيچ چيز نمى تواند مانع آن شـود وايـن كه با اين اموال ، ازدواج صورت گرفته ويا تمليكى محقق شده ، نمى تواند بهانه باشد.
ثـانـيا، بازگرداندن بيت المال تاراج شده به صاحبان اصلى ، آن قدر اهميت دارد كه امام مسلمين براى ضمانت اجرايى آن ، قسم جلاله ياد مى كند.
ثـالثـا، رعـايـت عـدالت اسـت كـه توسعه وگشايش عمومى را براى جامعه به ارمغان مى آورد، گر چه براى اقليتى كه راضى به حق خود نيستند، سخت باشد.
رابـعـا، تـحـمـل عـدالتـى كـه در ظـاهـر سـخـت مـى نـمـايـد، بـه مـراتـب از تحمل جور وستم ، كه شايد در ظاهر آسان جلوه كند، آسان تر است . حضرت عليه السّلام در يـك حـركـت تـربـيـتـى واخـلاقـى ، در نـامـه اى بـه مخنف بن سليم ، والى اصفهان چنين گـوشـزد مـى كـنـد كـه انـسـان چه والى وچه رعيت ، بايد به حق خود قانع باشد وآن چه زيـاده از حـق ، طـلب شـود، بـايد مسترد گردد واگر در اين دنياى فانى ، اين امر صورت نگيرد، انسان زياده طلب ، در عالم آخرت ، محكوم به استرداد بسيارى از آن چه حق او بوده ، از ناحيه خداوند تبارك وتعالى مى شود:
وانّ لك فـى هـذه الصـّدقـة نـصـيـبـا مـفـروضـا، وحـقـّا مـعـلومـا وشـركـاء اءهـل مـسكنة ، وضعفاء ذوى فاقة ، وانّا موفّوك حقّك ، فوفّهم حقوقهم ، والاّ فانّك من اءكثر النـاس خـصـومـا يـوم القيامة وبؤ سا لمن خصمه عنداللّه الفقراء والمساكين ، والسائلون والمدفوعون ، والغارم وابن السّبيل .(697)
بدان براى تو در اين زكاتى كه جمع مى كنى ، سهمى معين وحقى روشن است وشريكانى از مـسـتـمندان وضعيفان دارى ؛ همان گونه كه ما حق تو را مى دهيم ، تو هم بايد به حقوق آنان وفادار باشى . اگر چنين نكنى ، در روز رستاخيز بيش از همه ، دشمن دارى وواى بر كـسـى كـه در پـيـشـگـاه خدا، فقرا ومساكين ودرخواست كنندگان وآنان كه از حقشان محرومند وبدهكاران وورشكستگان ودر راه ماندگان ، دشمن او باشند واز او شكايت كنند.
در شـمـار درآمـدهـاى نـامـشـروع مـى تـوان از ايـن مـوارد نـام بـرد: درآمـد نـاشـى از ربـا، امـوال غـصـب شـده ، رشـوه ، اخـتـلاس وسـوء اسـتـفـاده از امـوال دولتـى وحـيـف وميل آن ها، اموال مسروقه ، سوء استفاده از موقوفات ، درآمد ناشى از سـوء اسـتـفـاده از مقاطعه كارى ها ومعاملات دولتى ، تصاحب زمين هاى موات ومباحات اصلى وفروش آن ها، درآمد حاصل از اماكن فساد، فحشا و قمار وغيره ...(698)
3/2/1. مـوازنـه اقـتـصـادى : آن چـه مـانـع تـحـقـق وگـسـتـرش عـدالت مـى شـود، تـكاثر امـوال وثـروت وبـه تـبـع آن ، بـروز فـقر ومحروميت در جامعه اسلامى است . اسلام براى جـلوگـيرى از اين موانع وبراى تحقق عدالت ، امورى را واجب ويا مستحب ، در نظر گرفته اسـت تا هم منابع درآمد دولت اسلامى باشند وهم به موازنه اقتصادى كمك كنند. اين موارد عبارتند از:
الف ) خـمـس : هـر گـاه افراد جامعه اسلامى ، درآمدى از راه كسب وكار، غواصى ، معادن ويا غنايم جنگى به دست آوردند، با شرايطى واجب است بيست درصد آن را براى تاءمين منابع مالى دولت اسلامى پرداخت كنند.
ب ) زكـات : بـر افـراد جـامـعه اسلامى نسبت به بعضى انواع كشاورزى ويا دامدارى ودر صـورت داشـتن طلا ونقره ، با شرايط معين ، واجب است 110 ويا 120 آن را به نام زكات پرداخت كنند.
ج ) وقـف : از جـمـله مـنـابـع مـالى دولت اسـلامـى ، كـه بـراى پيش برد اهداف عالى نظام اسلامى ، از آن استفاده مى شود، وقف است . هر چند وقف از مستحبات مؤ كد در مكتب اسلام است ، اما تاءثير بسيارى در موازنه اقتصادى جامعه اسلامى دارد.
د) صـدقـات وانفاقات : از جمله مواردى است كه در فرهنگ اسلامى ، بر آن تاءكيد فراوان شـده وبـه عـنـوان يـك ارزش ديـنـى مـورد تـوجـه است ، وهمين پاداش معنوى واخروى براى صدقات وانفاقات ، جامعه را به سوى تحقق اين موازنه سوق مى دهد.(699)
گـفـتـنـى است كه دولت اسلامى اختيار دارد براى نظام بخشيدن به جامعه اسلامى واجراى عـدالت هـمـه جانبه ، غير از موارد خمس ‍ وزكات (واجبات شرعى ) ووقف وصدقات (مستحبات شرعى ) بر اساس نياز جامعه ومصالح عامه ، ماليات بگيرد.
4/2/1. تـاءمـيـن اجـتماعى : يكى از نمادهاى بى عدالتى ، عدم رسيدگى به طبقات محروم جـامـعـه ، اعـم از كـم درآمـدهـا، ايـتام ، مستمندان و... است . طبقاتى كه بايد دولت اسلامى ، پـشـتـيـبـان آن هـا بـاشـد تـا فـقـر روز افـزون ، آن هـا را مـشـكـل جدى روبه رو نسازد. رسيدگى به طبقات محروم جامعه ، از بيش ترين تلاش هاى امـام عـليـه السّلام وسفارش هاى حضرت عليه السّلام به كارگزاران حكومت خود وپيروان خويش است .
انسان به طبيعت خود، به گونه اى نيست كه هميشه از قدرت كار وخلاقيت ، در همه شرايط برخوردار باشد، واحتمال بى كارى ، از كار افتادگى ، بيمارى وپيرى ، براى او وجود دارد وبـراى بعضى از خانواده ها نيز احتمال از دست دادن سرپرست ويا در راه ماندن وجود دارد كـه در ايـن شـرايـط، دولت اسلامى بايد تدبيرى بينديشد. در بخش وظايف رفاهى حـكـومـت ، يـادآور شـديـم كـه خـدمـات بـهـداشـتـى ، خـدمـات عـمـومـى وامثال آن ، حق است از جامعه ، بر عهده دولت اسلامى ، كه حق تاءمين اجتماعى ناميده مى شود ودولت موظف است از محل درآمدهاى عمومى ، اين خدمات را به طبقات نيازمند ارائه دهد.
نـكته قابل توجه اين كه از رفتارهاى حضرت عليه السّلام در اين موارد، فهميده مى شود كـه ايـن طـبـقـات (كـه مـورد حمايت وتاءمين دولت قرار مى گيرند) نه تنها نبايد با ديده تحقير نگريسته شوند، بلكه آنان صاحبان حق هستند وحقشان بايد از سوى دولت اسلامى ادا گردد.
حـضـرت عـليـه السـّلام شـخـصـى بـه نـام سـعـد را بـراى جـمـع آورى بـيـت المـال ومـاليـات ، نـزد زياد بن ابيه در بصره فرستاد. وى به جاى پرداخت امانت ها، با فـرسـتـاده امـام عـليـه السـّلام به اختلاف ونزاع پرداخت . فرستاده امام عليه السّلام به كوفه بازگشت واز رفتار زياد، به امام شكايت كرد.
حضرت عليه السّلام در نامه اى براى زياد نوشت :
... اءتـرجـوا اءن يـعـطيك اللّه اءجر المواضعين واءنت عنده من المتكبّرين ؟ وتطمع ـ واءنت مـتـمـرّغ فى النّعيم تمنعه الضّعيف والارملة ـ اءن يوجب لك ثواب المتصدّقين ؟ وانّما المرء مجزىّ بما اءسلف ، وقادم على ما قدّم .(700)
آيـا امـيـد دارى خـداونـد پاداش فروتنان را به تو بدهد در حالى كه از متكبران باشى ؟ وآيـا طـمـع دارى ثواب انفاق كنندگان را دريابى در حالى كه در ناز ونعمت قرار دارى ؟ وتـهـى دسـتـان وبـيـوه زنـان را از آن نعمت ها محروم مى كنى ؟ همانا انسان به آن چه پيش فرستاده ونزد خدا ذخيره ساخته ، پاداش داده خواهد شد.
در نامه 26 نيز، كه توضيح آن گذشت ، حضرت عليه السّلام خطاب به كارگزاران امر صدقات ، مى فرمايد كه قشرهاى زمين گير، ناتوانان وتنگ دستان ، شريكان شما هستند كه اگر حق ايشان را ادا نكنيد، خداوند در قيامت ، شما را مؤ اخذه خواهد كرد.(701)
يكى از شيواترين بيان هاى حضرت عليه السّلام نامه عتاب آلود ايشان به عثمان بن حنيف انـصـارى ، فـرماندار بصره است كه وقتى به امام عليه السّلام گزارش رسيد كه او در يك مهمانى اشرافى شركت كرده ، براى او چنين نوشت :
... ولو شـئت لا هـتـديـت الطـّريـق الى مـصـفـّى هـذا العـسـل ، ولباب هذا القمح ، ونسائج هذا القزّ، ولكن هيهات اءن يغلبنى هواى ، ويقودنى جشعى الى تخيّر الاطعمة ، ولعلّ بالحجاز اءو اليمامة من لاطمع له فى القرص ، ولا عهد له بـالشـّبـع !، اءو اءبـيـت مـبـطـانـا وحـولى بـطون غرثى ، واءكباد حرّى ، اءو اءكون كما قال القائل :
وحسبك داء اءن تبيت ببطنة
وحولك اءكباد تحنّ الى القدّ (702)

من اگر مى خواستم ، مى توانستم از عسل پاك واز مغز گندم وبافته هاى ابريشم ، براى خود غذا ولباس فراهم آورم ، اما هيهات كه هواى نفس بر من چيره گردد وحرص وطمع ، مرا وادار كند كه طعام هاى لذيذ برگزينم ، در حالى كه در حجاز يا يمامه (سرزمين در جنوب عـربـستان ) كسى باشد كه به قرص نانى نرسد ويا هرگز شكمى سير نخورد، يا من سير بخوابم وپيرامونم شكم هايى كه از گرسنگى به پشت چسبيده ، وجگرهاى سوخته وجود داشته باشد، يا چنان باشم كه شاعر مى گويد:
ننگ آيد كه بخسى وشكم پر زطعام ـ ـ ـ ـ ـ ديگرى پوست بجويد كه به دندان كشدش .
امـام عـلى عـليـه السّلام در تبيى طبقات اجتماعى ، براى مالك اشتر نخعى ، طبقه نيازمندان وزمين گيران را طبقه پايين جامعه معرفى كرده ومى فرمايد:
حق اين است كه اين طبقه ، از يارى وبخشش ديگران بهره مند شوند(703)
حضرت در ادامه همين فرمان ، با تاءكيد بيش تر درباره طبقات محروم جامعه مى فرمايد:
اللّه اللّه فى الطّبقة السّفلى ...(704)
آنـان كه هيچ چاره اى ندارند، يعنى مستمندان ، نيازمندان ، تهى دستان واز كار افتادگان ، در ايـن طـبـقه ، هم كسانى هستند كه اهل درخواست وسؤ الند وهم كسانى هستند كه (عزت نفس دارنـد و) بـدون درخـواست واظهار نياز، بايد به آنان رسيدگى شود. بنابراين ، مالكا! بـه آن چـه خـداونـد دربـاره آنـان بـه تـو دسـتـور داده ، عـمـل كـن ... حـق هـمـه آنـان را مـراعـات كـن ، مـبـادا سـر مـسـتـى زمـامـدارى ، تـو را بـه خـود مشغول سازد (واز رسيدگى به آنان غفلت كنى )...
5/2/1. ايجاد شرايط اشتغال وكار: در جامعه اى كه شرايط كار، براى همگان مساوى بوده واجـبـارى نـبـاشـد، بـلكه متناسب با علاقه واستعداد وتوان افراد باشد، بى كارى وجود نخواهد داشت وبه تبع ، فقر وفساد، آن جامعه را تهديد نمى كند.
مـكـتبى كه بى كارى وفقر وفساد را ضد ارزش وناهنجارى اجتماعى مى داند، بديهى است كـه بـراى رفـع ايـن نـاهـنـجـارى هـا بـرنـامـه دارد. بـر ايـن اسـاس ، تـاءمـيـن شغل ، كه از بين برنده بى كارى ، فقر وفساد است ، ارزش جدى مكتب به حساب مى آيد.
6/2/1. فقر زدايى : قبلا بيان شد كه فقر زدايى از ارزش هاى مهم نزد امام عليه السّلام است . لذا در كلامى نورانى ، وظيفه اغنيا وسرمايه داران اين گونه بيان مى فرمايد:
انّ اللّه سبحانه فرض فى اءموال الاغنياء اءقوات الفقراء، فما جاع فقير الاّ بما متع به غنىّ، واللّه تعالى سائلهم عن ذلك (705).
هـمـانـا خـداى سبحان روزى فقرا را در اموال سرمايه داران قرار داده است . پس هيچ فقيرى گرسنه نمى ماند جز به بهاى كاميابى توانگران ، وخداوند از آنان درباره گرسنگى گرسنگان خواهد پرسيد.
حضرت عليه السّلام در همين باره ، به قثم بن عباس ، والى مكه مى نويسد:
... وانـظـر الى مـا اجـتـمـع عـنـدك مـن مـال اللّه فـاصـرفـه الى مـن قـبـلك ذوى العـيـال والمـجـاعـة ، مـصـيـبـا بـه مـواضـع الفـاقـة والخـلاّ ت ، ومـا فضل عن ذلك فاحمله الينا لنقسمه فيمن قبلنا.(706)
در مـصـرف امـوال عـمـومـى ، كـه در دسـت تـو جـمـع شـده اسـت ، انـديـشـه كـن وآن را بـه عيال مندان وگرسنگان پيرامونت ببخش ، وبه مستمندان ونيازمندانى كه سخت به كمك مالى تو نياز دارند، برسان ومازاد را نزد ما بفرست تا در ميان مردم نيازمندى كه در اين سامان هستند، تقسيم گردد.
شاخصه هاى فقر زدايى در حكومت اسلامى را مى توان اين گونه بيان كرد:(707)
الف ) تاءكيد بر برنامه ريزى اقتصادى ، كه توليد، توزيع ومصرف ، در روند رشد همه جانبه قرار گيرد.
ب ) تاءكيد بر عدالت ، در همه ابعاد، به ويژه عدالت اقتصادى .
ج ) تـاءكـيد بر زهد، ساده زيستى ، قناعت ، اعتدال ، از يك سو، وتكيه بر واجبات مالى ، انفاق هاى مستحبى ، ارزش جود وبخشش ونفى تشريفات وپرهيز از رفاه زدگى ، اسراف ، اشـرافى گرى ، احتكار وزراندوزى ، از سوى ديگر، تا فرهنگ درستى براى مصرف در جامعه به وجود آيد ودر سايه آن ، فقر از جامعه رخت بربندد.
د) تاءكيد بر ارزش كار وتلاش واشتغال زايى .
ه‍) تـكـيـه بر اين كه همه مردم ، چه مسلمانان وچه غير مسلمان ، از منابع عمومى درآمد دولت سهم دارند وظيفه دولت ، رساندن سهم هر گروه ، به ويژه طبقه ضعيف ، به ايشان است .
و) تاءكيد بر اين كه تاءمين رفاه عمومى ، وظيفه اساسى حكومت اسلامى است .
ز) تاءكيد بر اين كه همه امكانات ، براى همگان آفريده شده ، نه گروهى خاص .
ح ) تـاءكـيـد بـر مـبـارزه جدى حكومت با عوامل فقر؛ مانند اسراف ، حرام خوارى ، ربا وكم فروشى .
3/1. تاءمين امنيت اقتصادى
امـنـيـت اقـتـصـادى يـعـنـى مردم حق دارند، در مورد اموال ودارايى هاى مشروع خود، آرامش خاطر داشـتـه بـاشـنـد واحـدى حق تجاوز به حدود مالكيت افراد را ندارد. در بحث امنيت گفتيم كه لازمـه تحقق امنيت ، وجود عدالت ، قانون ، نظارت ، آگاهى عمومى از قانون ، اعتماد عمومى به برقرارى عدالت ومعيار بودن قانون است .
بـر هـمـگـان روشـن اسـت كه امام على بن ابى طالب عليه السّلام در تحقق عدالت ، از هيچ كوششى دريغ نورزيد وبر محوريت قانون الهى ، تا پاى جان ايستاد ونظارت بر امور مـديـران ، بـازار وبـازرگـانـان ، بـيـت المـال ، اوضـاع عـمومى جامعه ، به ويژه وضعيت محرومان (708) وبر نفس خويش را يك اهرم اجتماعى واخلاقى براى اصلاح امور معرفى كـرد وهـم چـنين بر آگاهى عمومى وجلب اعتماد عمومى ، تاءكيد داشت وبه كارگزاران خود نيز اين امر را سفارش مى فرمود.(709)
مـهـم تـريـن سفارش امام عليه السّلام درباره حفظ امنيت اقتصادى مردم ، كه مبتنى بر حديث مـشـهـور رسـول گـرامـى اسـلام صـلّى اللّه عـليـه وآله النـاس مـسـلّطـون عـلى اءموالهم است ، نامه اى است كه حضرت عليه السّلام براى كارگزاران جمع آورى مـاليـت ، در سـال 36 هـجـرى ، بـه عـنـوان يـك دسـتـور العـمـل مـى نـويـسـد(710) كـه به علت بيان محتواى نامه ، در مباحث گذشته ، به ذكر نكات مستفاد از آن بسنده مى كنيم :
الف ) در مـبـاحـث اقـتـصـادى ونـيـز در مـورد امـوال مـردم ، مـهـم تـريـن كـنـتـرل كـنـنده درونى ، ياد خدا وترس از عذاب الهى است كه به متجاوزان وعده داده است : انطلق على تقوى اللّه .(711)
ب ) وجود حفظ حرمت مردم واموال ايشان . لذا حضرت تاءكيد مى فرمايد كه مردم را نترسان وبا زور از زمين ايشان گذر نكن : لا تروعنّ مسلما ولا تجتازن عليه كارها.
ج ) حـرمـت افزون لبى در مطالبه حقوق دولت از مردم : ولا تاءخذنّ منه اءكثر من حقّ اللّه فى ماله .(712)
د) وجوب حضور با وقار، آرامش وهمراه با عطوفت ومهربانى در ميان مردم : فاذا قدمت عـلى الحـىّ فـانـزل بـمـائهـم مـن غـيـر اءن تـخـالط اءبياتهم ، ثم امض اليهم بالسكينة والوقار، حتّى تقوم بينهم فتسلّم عليهم ولا تخدج بالتحيّة لهم .(713)
ه‍) حـفـظ حـرمـت وجـايـگـاه نـمـايـندگى از سوى اميرالمؤ منين عليه السّلام وحكومت اسلامى : ثـمّ تـقـول : عـبـاد اللّه ! اءرسـلنـى اليكم ولىّ اللّه وخليفته لاخذ منكم حقّ اللّه فى اءموالكم فهل للّه فى اءموالكم من حقّ فتؤ دّوه الى وليّه .(714)
و) اعـتـمـاد بـه مـردم در بـيـان چـگـونـگـى اداى حـق اللّه : فـان قال قائل : لا، فلاتراجعه وان اءنعم لك منعم فانطلق معه ....(715)
ز) نـهـى از ورود بـدون اجـازه بـه حـريـم خـصـوصـى افـراد: فـلا تـدخـلهـا الاّ باذنه .(716)
ح ) وجوب اخذ حق اللّه ، همراه با عطوفت ومهربانى ونهى از خشونت وسخت گيرى :
فلا تدخل عليها دخول متسلّط عليه ، ولا عنيف به .(717)
ط) حـضـور مـاءمـور حـكـومـت الهـى نـبـايـد امـنـيـت حـيـوان هـا را مختل كند، چه رسد به انسان ها: ولا تنفرن بهيمة ولا تفزعنّها.(718)
ى ) وجـوب مـراعـات جـدى حـال صـاحـب مـال ، در گـرفـتـن حـق واجـب الهـى : ((واصـدع المـال صـدعـيـن ثـم خـيـّره ... فـلا تـزال كـذلك حـتـى يـبـقـى مـا فيه وفاء لحقّ اللّه فى ماله .(719)
ك ) جـواز تـجـديـد نـظـر در مـحـاسـبـه بـراى جـلب اعـتـمـاد بـيـش تـر صـاحـب مـال : فـان اسـتـقـالك فـاءقـله ، ثـمّ اخـلطـهـا ثـمّ اصـنـع مثل الّذى صنعت ....(720)
ل ) ضـمـن هـمـه مراعات ها، در گرفتن حق خدا وحكومت ، كوتاهى از لحاظ كيفيت جايز نيست : ولا تاءخذنّ عودا ولا هرمة ولا مكسورة ولا مهلوسة ولا ذات عوار.(721)
ن ) تـاءكـيـد بـر مـراعـات حـقـوق حـيـوانـات : ولا توكّل بها الاّ ناصحا شفيقا واءمينا حفيظا، غير معنف ولا مجحف .(722)
4/1. مديريت اقتصادى
مـديـريـت يعنى اتخاذ واعمال شيوه هايى كه اهداف اقتصادى را در جامعه ، محقق سازد. اگر تدبير وبرنامه ريزى بر اساس تشخيص ‍ نيازها، تعيين امكانات ، شناخت استعدادها وبه كـارگـيـرى نـظـام نـظـارت وارزيـابـى واسـتفاده از بررسى آسيب شناسانه ، با حضور كـارشـنـاسـانـه در مـتـن امـور، از شاخصه هاى مديريت باشد كه در جايگاه خود، استفاده از نـرمـش ، قـدرت ، قـاطـعـيـت ، تـنـبـيـه وتشويق را تجويز مى كند، اين ويژگى ها در بحث مـديـريـت اقـتـصـادى ، در نـهـج البـلاغـه بـه وضـوح قابل استناد است .
ذكـر هـمـه كـلمـات امـام عـليـه السـّلام در عـناوين بالا، در اين مختصر نمى گنجد، لذا تنها برخى از عناوين را يادآور مى شويم :
الف ) تـاءكـيـد بـر تـدبـيـر وبـرنـامـه ريـزى در مسائل اقتصادى : (نامه 53 و24).
ب ) نـظـارت بر برنامه ها وامور اقتصاى : وتفقّد اءمورهم بحضرتك وفى حواشى بلادك .(723)
ج ) لزوم تـوجيه منطقى براى هزينه هاى دولت : ولا تخاطر الاّ بوثيقة وفى يديك مال من مال اللّه عزّ وجل .(724)
د) اهتمام اكيد بر استحصال ، حفظ ونگهدارى منابع مالى دولت ؛ مانند ماليات ها: ولا تاءمننّ عليها الاّ من تثق بدينه .(725)
ه‍) تـنـظـيـم بـازار ورسـيـدگـى بـه امـور بـازرگـانـان وصنعتگران : ثمّ استوص بالتّجّار وذوى الصّناعات .(726)
و) لزوم مـبـارزه شـديـد با هرگونه تخلف در امور اقتصادى ، اسراف وتبذير، اشرافى گـرى ، رشـوه خـوارى ، شكم بارگى ، اختلاس ، كاخ نشينى ، تفاخر و... نمونه هاى اين بـحـث را مـى تـوان در رفتار حضرت عليه السّلام با شريح قاضى ، كه خانه اى هشتاد ديـنـارى خـريـده بـود،(727) سـفـارش به زياد بن ابيه ، در اسراف نكردن وياد قيامت بودن ،(728) پرهيز دادن عثمان بن حنيف از شكم بارگى ،(729) تقبيح رشوه خوارى (730) ونهى از خيانت به بيت المال (731) ملاحظه كرد.
ز) اصرار بر استفاده از منابع مالى ، در عمران وآبادانى شهرها، به عنوان يك هدف كلى : جباية خراجها و... عمارة بلادها.(732)
ح ) سـفـارش بـه رعـايـت اعـتـدال (تـلفـيـق نـرمى با قاطعيت ) به عنوان اخلاق لازم براى مـديـريـت صـحـيـح : فـالبـس لهـم جـلبـابـا مـن اللّيـن تـشوبه بطرف من الشّدة ، وداول لهـم بـيـن القـسـوة والرّاءفـة ، وامـزج لهـم بـيـن التـّقـريـب والادنـاء، والابـعـاد والاقصاء.(733)
2. سياست هاى مالى ـ مالياتى
1/2. سياست هاى مالى :
آن چه در نهج البلاغه بيش تر به چشم مى خورد، حساسيت امام عليه السّلام به رعايت حق اللّه وحـق النـّاس اسـت كـه مـبـاحـث امـوال خـصـوصـى وامـوال عـمـومـى ، از مـصـاديـق بازر آن است . در اين مورد، تنها چند شاخصه را يادآورد مى شويم :
1/1/2. حـسـاسـيت مسائل مالى ، در نگاه امام عليه السّلام : كلام امام عليه السّلام در پرهيز از سـتـم كـارى ، كـه در آن ، سـه بـار سـوگـنـد يـاد مـى كند، گوياى اين حساسيت است : سـوگـنـد اول ، مـبـنـى بـر ايـن كه روى خار وخاشاك بيابان خوابيدن ، براى على عليه السـّلام خـوش تـر اسـت از ملاقات با خدا ورسول صلّى اللّه عليه وآله در روز قيامت ، در حـالى كـه سـتـم كـار (غـاصـب امـوال عمومى ) شناخته شود. سوگند دوم ، مبنى بر اين كه وضـعـيـت عقيل وفرزندانش چنان رقت بار بود كه به شدت ، انسان را تحت تاءثير قرار مـى داد؛ امـا تقاضاى او را با آهن گداخته پاسخ داد. سوگند سوم ، مبنى بر اين كه اگر هفت اقليم را با آن چه در آن است ، به على دهند، مورچه اى را از حق خود محروم نمى كند چه رسد به انسان .(734)
2/1/2. قاطعيت در حساب رسى : حضرت عليه السّلام در نامه اى به اشعث بن قيس ، والى آذربـايـجـان ، ضمن پرهيز دادن او از فرصت طلبى مالى ، او را امانت دار، دانسته وخود را حساب رس دقيق اعمال واقداماتش معرفى مى كند.(735)
ودر نـامـه اى ديـگـر بـه زيـاد بـن ابـيـه (جـانشين فرماندار بصره ) با سوگند به خدا يـادآور مـى شـود كـه اگـر خـيـانتى كوچك يا بزرگ از تو ثابت شود، به شدت با تو برخورد خواهم كرد.(736)
3/1/2. شـرح صـدر مـالى : حـضـرت عـليـه السـّلام يـكـى از اصول اخلاقى لازم براى مدير را شرح صدر معرفى مى فرمايد:
فانّ فى النّاس عيوبا الوالى اءحقّ من سترها.(737)
در همه مردم كاستى هايى به چشم مى خورد كه زمامدار، سزاوارترين فرد به پوشش آن ها است .
4/1/2. تاكيد بر سياست هاى عمرانى :
وليـكـن نـظـرك فـى عـمـارة الارض اءبـلغ من نظرك فى استجلاب الخراج ، لانّ ذلك لا يـدرك الاّ بـالعمارة ، ومن طلب الخراج بغير عمارة اءخرب البلاد، واءهلك العباد ولم يستقم اءمره الاّ قليلا.(738)
بـايـد تـلاش تـو در آبـادانـى زمين ، بيش تر از جمع آورى خراج باشد كه خراج جز با آبـادانـى فـراهـم نـمى گردد. وآن كس كه بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب وبندگان خدا را نابود ساخته وحكومتش جز اندك مدتى دوام نياورد.
2/2. سياست هاى مالياتى
1/2/2. مـاليـات ، مـنـبـع درآمـد اصـلى دولت : وتـفـقّد امر الخراج بما يصلح اهله ...، لانّ الناس كلّهم عيال على الخراج واهله .(739)
ماليات وبيت المال را به گونه اى وارسى كن كه صلاح ماليات دهندگان باشد... زيرا همه مردم نان خور ماليات وماليات دهندگانند.
2/2/2. اعـتـمـاد بـه مـردم ورفـتـار مـحـتـرمـانـه بـا آنـان : تـوضـيـح ايـن اصل ، در مباحث قبلى گذشت .(740)
3/2/2. حساسيت در پاسدارى اموال : (نامه 25).
4/2/2. ارفاق بى دريغ :
خـفـّفـت عـنـهم بما ترجو ان يصلح به امرهم ولا يثقلنّ عليك شى ء خفّفت به المؤ ونة عنهم فانّه ذخر يعودون به عليك فى عمارة بلادك وتزئين ولايت .(741)
درگرفتن ماليات ، به ميزانى تخفيف ده كه امورشان سامان گيرد، وهرگز تخفيف دادن در خـراج ، تـو را نـگـران نـسـازد؛ زيـرا آن ، انـدوخـتـه اى اسـت كه در آبادانى شهرهاى تو وآراستن ولايت هاى تو نقش دارد.
3. منابع مالى ودرآمد حكومت
هـر حـكـومـتـى بـراى اداره امور خود، نيازمند منابع مالى است كه در شرايط زمانى ومكانى مختلف ، اين منابع متفاوت خواهند بود.
1/3. ماليات (خراج ):
در بـحـث قبلى با توضيح بشخى از نامه 53 حضرت عليه السّلام ، روشن شد كه خراج (مـاليـات ) مـهـم تـريـن مـنـبـع درآمـد دولت اسـت . مـراد از خـراج ، درآمـدهـاى عـمـومـى ، از قبيل ماليات ها، عوارض ، گمركات وامثال اين ها است .
2/3. جزيه :
تـعـهـدى مـالى اسـت كـه بـيـن حـكـومت وگروهى از غير مسلمانان منعقد مى شود واين ماليات جداگانه ، كه از ايشان گرفته مى شود، در زمره منابع مالى حكومت محسوب مى گردد.
3/3. انفال ، منابع طبيعى وغنايم :
درآمـدهـاى عـمومى ، نعمت هاى خدادادى وآن چه به وسيله غلبه بر دشمنان در جنگ ها، نصيبت دولت اسلامى مى شود، همگى ، جزو منابع مالى حكومت محسوب مى گردد.
بـه خـوبـى از وصـيـت حـضـرت عـليه السّلام به فرزندان ، كه توصيه به استفاده از نخل ها وتلاش در راه زياد كردن آن ها وپرهيز از قطع آن ها است وتاءكيد مى كند كه فقط از ثمرات آن استفاده كنيد، مى توان استفاده كرد كه نعمت هاى خدادادى ومنابع طبيعى ، تنها مـتـعـلق بـه نـسـل حـاضـر نـيـسـت ، بـلكـه مـربـوط بـه هـمـه بـنـدگـان خـدا در نـسـل هـاى آيـنـده نـيـز هـسـت واز وظايف مهم حكومت ها، حفظ وحراست اين منابع ، براى استفاده آيندگان است .
4. ارزش ها وضد ارزش ها اقتصادى
از كـلمـات امـام عـليـه السـّلام استنباط مى شود كه آن چه بيش از هر چيز، امام عليه السّلام ويـاران واقـعـى حضرت عليه السّلام را رنج مى داد، دنيا گرايى ودنيا زدگى بعضى از مـردم بـود كـه در بسيارى موارد، سبب دين فروشى ، حق كشى ، خيانت وسرانجام ، غفلت از خدا ومعاد مى شد. لذا آن چه در مباحث اقتصادى ، بيش تر مورد توجه امام عليه السّلام بوده اسـت ، بـعـد از بيان امور لازم در بحث اقتصاد، بيان ارزش ها وضد ارزش ها اقتصادى است كه تنها به بيان فهرست آن اكتفا مى كنيم :
1/4. ارزش هاى اقتصادى :
تـعادل ،(742) حمايت از محرومان ،(743) رعايت حقوق يكديگر، به ويژه رعايت حقوق طـبـقـه مـحـروم جـامـعـه ،(744) انـفـاق ،(745) قـنـاعـت ،(746) سـخـاوت ،(747) زهـد،(748) سـاده زيـسـتـى ،(749) تـوجه به توليد،(750) اصلاح امور وعمران بـلاد،(751) تـوسـعـه در ارزاق عـامـلان امـور اقـتـصـادى ،(752) وقـف ،(753) جـود،(754) و... از ارزش هـايـى هـسـتـنـد كه در سيره حكومتى حضرت عليه السّلام مورد تاءكيد قرار گرفته اند.
2/4. ضد ارزش هاى اقتصادى :
اسراف وتبذير،(755) چپاول ،(756) احتكار،(757) رفاه زدگى ،(758) ثروت انـدوزى ،(759) سوادگرى ،(760) اشرافى گرى ،(761) كاخ نشينى ،(762) شـكـم بـارگـى ،(763) رشـوه خوارى ،(764) رباخوارى ،(765) تفاخر،(766) دنـيا زدگى ،(767) بخل (768) و... برخى از مصاديق ضد ارزش هاى اقتصادى هستند كه حضرت عليه السّلام هر انسان آزاده اى را به پرهيز از آن ها، سفارش مى فرمايد.
خاتمه نتيجه گيرى
پـيـش از هـر چـيـز، بايد اعتراف كرد كه على رغم همه تلاشى كه با مساعدت جمعى انجام شـد، وبـا توجه به محدوديت هايى كه بر سر راه بود، حق كلام امام على عليه السّلام ادا نـشـد، هـر چـند اميد به عفو وبخشش از آن مولاى مهربان ، جبران كننده اين ضعف خواهد بود. بـه نـظـر مـى رسـد مـى تـوان نـتـايـج بـه دسـت آمـده از آن چـه در فـصـول هـفـت گـانـه گـذشـت ، را مـى تـوان در قـالب نـكـات ذيل دسته بندى كرد:
1. آن چـه در نـهج البلاغه درباره محورهاى مطرح شده در تحقيق (فرهنگ سازى ، مشروعيت سـازى ، توزيع قدرت ، نظم وامنيت ، توزيع كالا وخدمات ) مى توان يافت ، بسيار بيش تـر از مـيـزانـى اسـت كـه در ايـن مـخـتصر، با بضاعت كم محقق ، به آن پرداخته شده است وشـايـد ايـن تـلاش نـاچـيـز بـتـواند آغازى باشد براى نويسنده وهمه كسانى كه خواهان الگـو بـردارى از انـسـان كـامـلى چـون امـام عـلى عـليـه السّلام به ويژه در زمينه سياست وحكومت هستند.
آن چـه در اين تحقيق ، به اندازه ممكن ، به آن پرداخته شد، بيان اهداف چهار گانه حكومت (عـدالت ، امـنـيـت ، رفـاه وتـربـيـت ) وخـط مـشـى هـاى كـلى ويـا بـه تـعـبـيـرى اصـول حـاكـم بـر خـط مـشـى گذارى در حكومت علوى بود كه عبارتند از: حاكميت اللّه (خدا مـحـورى )، مـردم مـحـورى ، عـدالت مـحـورى ، امـنـيـت ، آزادى ، تـعـادل ، تـوسـعـه واصـلاحـات اجـتـمـاعى ، جامع نگرى وفروعاتى كه زير مجموعه اين اصـول ، بـودنـد. تـصـوير دست بندى وظايف حكومت ، در بخش هاى مديريتى ، فرهنگى ، سـيـاسـى ، اجـتماعى واقتصادى نيز در پايان فصل دوم ، تنها به عنوان راه كارهاى ديگر براى پرداختن به وظايف دولت وحكومت ، در نهج البلاغه ارائه شد.
در فـصل سوم با تبيين ويژگى هاى مفهومى فرهنگ وفرهنگ سياسى ، به مقايسه اى بين فـرهـنـگ جـاهـلى پـيـش از اسـلام وفـرهـنگ مذهبى زمان حكومت امام على عليه السّلام با تبيين ويـژگـى هـاى هـر كدام پرداخته شد وفرهنگ سياسى حكومت علوى را، يك فرهنگ سياسى ـ مـشاركتى ، باويژگى وفاق گرايى است ، به ضميمه ارزش ها وباورهايى كه حضرت با بيانات ، تعليمات ورفتار خود، به جامعه عرضه مى فرمود، وچگونگى تقسيم بندى طبقات اجتماعى در زمان حضرت ، تبيين وبررسى شد.
مـشروعيت در حكومت علوى ، از دو جهت بررسى شد: از يك جهت كه حكومت دينى بايد مشروعيت الهـى داشـتـه بـاشـد واز جـهت ديگر، چون اساس ومحور در اين حكومت ، مردم هستند، مقبوليت ومـشروعيت سياسى خود را از مردم مى گيرد. از استراتژى هاى ايجاد مشروعيت ، آن چه بيش از موارد ديگر، مورد توجه حضرت بوده ، اقناع وترغيب از طريق باور سازى بوده است . حـفظ جايگاه ورعايت حقوق مردم ورعايت حاكميت مردم از راه بيعت ، مهم ترين بحث مشروعيت در نهج البلاغه است .
كار ويژه هاى اجرايى عدالت ، برقرارى امنيت ، خدمت به دين ، حفظ وحدت وهمدلى ، تاءمين رفـاه عـمـومـى ، رعـايت حقوق متقابل دولت ومردم ، از مهم ترين نمودهاى قدرت سياسى در نـهج البلاغه است كه از جمله ملاك هاى توزيع آن ، رسيدن به عدالت ، شايسته سالارى وحـفـظ مـشـاركـت مـردمـى اسـت . امـام عـلى عـليـه السـّلام ضـمـن بـيـان مـفـاسـد قـدرت ، به كـنـتـرل درونـى (تـقـوا) وكنترل بيرونى (شورا، امر به معروف ونهى از منكر، استيضاح ونصيحت ) توجه ويژه دارد.
قانوان مدارى ، توسعه سازمان دسته جمعى ، آموزش وپرورش وتبليغات ، از استراتژى هـاى مـهـم ايجاد نظم در حكومت علوى است . بديهى است در حكومت علوى نيز، اجبار اجتماعى ، آخرين ابزار براى ايجاد نظم اجتماعى ، در نظر گرفته شده است . در ضمن ، محدوده نظم وبى نظمى وتبيين مرز بين نظم وآزادى نيز از مواردى است كه نهج البلاغه آن را مسكوت نگذاشته است .
امـنـيـت ، هـم از اهداف حكومت ، هم از اصول حاكم بر خط مشى گذارى وهم تاءمين آن در ابعاد مـخـتـلف ، بـراى هـمـه آحـاد جامعه (مسلمان وغير مسلمان )، از مواردى است كه نهج البلاغه ، تاءكيد حضرت بر آن را نشان مى دهد.
تـاءمـيـن ورفـاه وآسـايـش در نـهـج البـلاغـه نـشـان مـى دهـد كـه تـحـصيل وتوزيع صحيح منابع مالى و وبرنامه ريزى دقيق اقتصادى ، براى همه طبقات به ويژه ، طبقه محرومان ، مورد اهتمام جدى حضرت بوده است .
2. مـكـتـب ارزشـى اسـلام ، كه حكومت امام على عليه السّلام بر آن استوار است ، داراى نظام هـاى فـرهـنـگـى ، سـيـاسـى ، اقـتـصـادى واجـتـماعى است كه بايد تلاش شود اين نظام ها استخراج گردد تا مقايسه بين آن چه از مكتب اسلام استفاده مى شود، با نظام هاى مبتنى بر مـكـاتب ديگر، آسان گردد. اگر اين مكتب ، نظام مند ونظام ساز نباشد، نمى توان فرآيند همه زواياى زندگى بشر رادر آيينه آن يافت .
پـژوهـش حـاضـر نـشـان مـى دهـد كـه امام على عليه السّلام در يك نظام سياسى (هر چند در برهه اى كوتاه ) توانست در ابعاد سياسى ، اقتصادى ، فرهنگى ، اجتماعى ونظامى ، با تـوجـه به شرايط موجود، استراتژى مشخص وخطمشى هاى كلى وفرعى را ارائه كند كه بـازتـاب وتـجـلى مـعـارف اسلامى ونظام سياسى مطلوب از ديدگاه آن حضرت است . اين نـگـرش نـظـام مـنـد حـضـرت مـى تـواند الگوى برجسته اى پيش روى مسلمانان وجهانيان باشد.
3. رويكرد مورد توجه اين تحقيق ، بر اساس سياست تطبيقى ، بين ديدگاه مكتب ساختارى ـ كاركردى وآن چه در نهج البلاغه به عنوان مبانى خطمشى گذارى وخط مشى هاى عمومى حكومت ، در محورهاى پنج گانه آمده است ، مى باشد.
به نظر مى رسد آن چه را نظريه پردازان ، پيشرفته ترين شاخصه هاى عقلانى حكومت ، مـعـرفـى كـرده انـد، در حـكـومـت عـلوى ، كـه در آن ، عـقـل از مـنـبـع لا يـزال وحـى الهـى ارتزاق مى كند، نمود جدى دارد. لذا با توجه به رشد عقلانى جوامع بشرى ، حكومت علوى قابل دفاع عقلانى است .
4. بـه تبع نگاه ابزارى به دنيا، كه به عنوان ذائقه فرهنگى اسلام مطرح است ، هر آن چـه در دنـيـا اسـت ، حـكـم ابـزار ووسـيله را پيدا مى كند كه از آن جمله ، حكومت است . لذا در ديدگاه اسلام ونهج البلاغه ، حكومت با همه اهميتى كه دارد، براى اجراى عدالت ، تاءمين امـنـيـت ، رفـاه وآسـايـش ودر نـهـايـت ، بـراى رشـد وتـعـالى فـرد وجـامـعـه بـه سـوى كمال مطلوب است .
از ايـن رو، در ديـدگـاه امـام عـلى عـليـه السـّلام تـشـكـيـل حكومت از باب اين كه زمينه ساز نيل به كمال وسعادت است ، اهميت بيش ترى پيدا مى كند.
5. در حـكـومـت عـلوى ، مـردم از چـنـد جـهـت ، نـقـش اسـاسـى ومـحـورى دارنـد: اول ايـن كـه تـشـريـع هـمـه اديـان الهـى وارسـال پـيـامـبـران وانـزال كـتـب آسـمـانـى ، با هدف هدايت مردم بوده است وهدايت هم وقتى معنا پيدا مى كند كه مـردم بـه عـنـوان مـوضـوع آن ، حضور داشته باشند. دوم اين كه هر حكومتى (دينى يا غير ديـنـى ) تـا پذيرش ومقبوليت مردمى (مشروعيت سياسى ) نداشته باشد، به آسانى نمى تـوانـد بـه اهـداف خـود دسـت يـابـد، مـگـر ايـن كـه شـيـوه خـودكـامـگـى واسـتـبـداد را دنبال كند كه تاريخ شهادت مى دهد هيچ نظام ظالمانه اى پايدار نمانده است : الملك يـبـقى مع الكفر ولا يبقى مع الظلم . بر اين اساس ، مكاتب الهى ، هر چند مشروعيت الهـى بـراى حـكـومـت قـائل بـاشـنـد، بـراى تـحـقـق نظام سياسى ، نيازمند مقبوليت مردمى (مشروعيت سياسى مردمى ) هستند.
اين پژوهش نشان مى دهد كه والاترين انسان ، هم چون امام على عليه السّلام كه امامت ايشان بـه امـرالهـى ونـصـب پـيـامـبـر اكـرم صـلّى اللّه عـليـه وآله بـود، در مـدت 25 سـال ، بـه عـلت فـقـدان عـنـصـر مـقـبـوليـت مـردمـى ، مـوفـق بـه تـشـكـيـل نـظـام سـيـاسـى نـشـد؛ ولى بـه دنـبـال قـتـل خـليـفـه سـوم ، اقـبـال مـردم ، كـه نـشـان از مقبوليت مردم داشت ، زمينه برپايى حكومت را براى امام فراهم ساخت .
6. حـكـومت دو نقش متقابل دارد: هم مى تواند در رشد وتعالى جامعه ، ايفاى نقش كند وهم مى تـوانـد در بـه تـبـاهى كشاندن جامعه مؤ ثر باشد واين دو گانگى نقش حكومت ، به نوع حكومت حاكمان آن بستگى دارد. لذا اگر حكومت ، بر پايه ارزش هاى انسانى ومعنوى ، مانند عـدالت ، امـنـيـت ، رفـاه ومـردم سـالارى اسـتـوار گردد، وهم چنين در اختيار شايستگان قرار گيرد، راه رسيدن به سعادت ، هموار خواهد شد.
بر اين اساس كه حضرت على عليه السّلام در موارد متعددى ، كه ياد آور شديم ، برترى خـود وخـانـواده پـيـامـبـر اكـرم صـلّى اللّه عـليه وآله را (كه به اعتراف دوست ودشمن ، از شـايـسـتـه تـريـن بـندگان خدا هستند) در تصدى حكومت وجانشينى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله اعلام مى دارد.
بـنـابـرايـن ، مـى تـوان ادعـا كـرد كـه نـظـام جمهورى اسلامى ، كه بر اساس ارزش هاى اسـلامى وانسانى شكل گرفته ، مى تواند با استفاده وبهره بردارى بهتر وجدى تر از مـبـانـى ، اصـول وروش هـاى حـكـومـتـى امـام عـلى عـليـه السّلام اين برترى را در تصدى جانشينى پيامبر صلّى اللّه عليه واله حفظ كند كه اين معناى كلام امام خمينى رحمة اللّه است كـه ولايـت فـقـيـه ، اسـتـمـرار حـركـت انـبـيـا اسـت . در حال حاضر، به نظر مى رسد بخشى از مشكلات نظام جمهورى اسلامى ، به علت فاصله گرفتن از خطمشى هاى حكومت امام على عليه السّلام به ويژه عدالت محورى است .

fehrest page

back page