جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
جلد ۴

دكتر محمود مهدوى دامغانى

- پى ‏نوشتها -


1)در منابع ديگر، آغاز اين خطبه را عبارات ديگرى است كه سيد رضى (ره ) آن را حذف كرده است . اين خطبه را نصر بن مزاحم در كتاب صفين آورده ، ولى روايت ابن ابى الحديد كاملتر است . طبرى هم در تاريخ طبرى ، ج 6، ص 9 و كلينى در كافى ، ج 5، ص 39 و ابن اعثم كوفى در الفتوح ، ج 3، ص 73 آورده اند. همچنين به مصادر نهج البلاغه و اساتيده ، ج 2، ص 277 مراجعه فرماييد. م
2)براى اطلاع از شرح حال و كرامات اويس ، در منابع كهن اهل سنت ، به طبقات ابن سعد، ج 6، ص ‍ 111، چاپ ادوارد ساخاو، بريل و در منابع كهن شيعه به اختيار معرفه الرجال شيخ طوسى (ره ) ص 9، 98، 99، 100 چاپ استاد حسن مصطفوى ، مشهد، 1348 ش مراجعه فرماييد. م
3)به واقعه صفين ، ص 344، چاپ 1382 ق مراجعه فرماييد. سخن مشهور پيامبر اين است : اويس ‍ از گروهى به شمار مردم ربيعه و مضر شفاعت مى كند) به اختيار معرفه الرجال شيخ طوسى ص 99 مراجعه فرماييد. م
4)اين دو حديث به صورتهاى گوناگون در منابع كهن سنى و شيعه آمده است . براى اطلاع بيشتر رجوع كندى به الاستيعاب ابن عبدالبر (در حاشيه ص 479، ج 2 الاصابه ). م
5)اين دو حديث به صورتهاى گوناگون در منابع كهن سنى و شيعه آمده است . براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به الاستيعاب ابن عبدالبر (در حاشيه ص 479، ج 2 الاصابه ). م
6)هر دو حديثى كه نقل شده در منابع بسيار كهن آمده است . براى نمونه به سيره ابن هشام ، ج 2، ص 142، و 143 چاپ مصطفى السقاء، مصر، 1355 ق مراجعه شود. م
7)اين كلمه در متن درست نيست ، در شرح نهج البلاغه چاپ تهران نيامده است با مراجعه به واقعه صفين ترجمه شد. م
8)عبارت متن با عبارت صفين تفاوتهايى دارد و اندكى تلخيص شده است . م
9)به نقل استاد عبدالسلام محمد هارون (در واقعه صفين ، حاشيه ص 329) اين بيت از قصيده اى از قيس بن خطيم است كه در ص 10 ديوان او، چاپ لاپزيك آمده است . م
10)اين كلمه در واقعه صفين به صورت نفر است .
11)در كتاب واقعه صفين دو سطر در مورد رنگهاى پرچمهاى عراقيان آمده است كه ابن ابى الحديد نياورده يا در نسخه اى صفين كه نزد او بوده موجود نبوده است . م
12)سلسله سند در واقعه صفين چنين است : نصر، از عمر، از دوست پدرش ، از افريقى ابن نعيم .
13)اين موضوع در واقعه صفين صحيحتر و گوياتر آمده است . به پيكار صفين ص 456 مراجعه فرماييد. م
14)هجر : منطقه اى پوشيده از نخل است ، در اينجا براى بيان دورى آمده است ، به طورى كه هر جايى را كه مسافت دور داشته به هجر مثل مى زدند. م
15)در واقعه صفين يك سطر بيشتر آمده و اختلافات مختصر دارد.
16)طبق توضيح استاد پرويز اتابكى (در پاورقى ص 464 پيكار صفين ) عمروعاص آنها را به صورت اضافه تخصيصى (قبله شما، كتاب شما) گفته بود و جناب عمار از اين نكته در گفتار خود استفاده كرده است . م
17)بخشى از آيه 25 سوره شعراء، براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به تفسير ابو الفتوح رازى ، ج 8، ص ‍ 333، چاپ مرحوم آقاى شعرانى . م
18)داخل كروشه از كتاب صفين است .
19)در صفين به صورت (ابن جون سكونى ) و در مروج الذهب ، ج 2، ص 21 به صورت (ابو حواء سكسكى ) است .
20)علاوه بر آنكه اين حديث را نصر در واقعه صفين آورده است ، ابن عبدالبر هم در الاستيعاب به گونه ديگرى آورده است . لطفا به حاشيه الا صابه ، ج 2، ص 480 مراجعه فرماييد. م
21)ضرب المثل است .
22)آنچه ابن ابى الحديد آورده اندكى با متن واقعه صفين تفاوت دارد و تلخيص شده است . در آنجا آمده است كه معاويه از سخن عبدالله شگفت كرد و از كشتن او دست بداشت و دستور داد به زندانش ‍ بردند.
23)نام پدر مرزبانى عمران و نام جدش موسى است . به معجم المولفين عمر رضا كحاله ، ج 11، ص ‍ 97 مراجعه شود. مرزبانى در گذشته به سال 384 و از دانشمندان بزرگ قرن چهارم است . م
24)اجساد را از ميدان جمع كنى . م
25)براى اطلاع بيشتر به پاورقى استاد محترم پرويز اتابكى در ص 484 پيكار صفين مراجعه فرماييد. ضمنا موضوعات ، در متن شرح نهج البلاغه و واقعه صفين ، گاهى مقدم و موخر است . م
26)در اين ابيات در واقعه صفين اختلافات لفظى اندكى ديده مى شود. م
27)مطالب در مقايسه با واقعه صفين همچنان مقدم و موخر است . م
28)ابوالطفيل متولد سال دوم هجرت و در گذشته به سال صد تا صد و ده هجرى در مكه ، از شاعران خوش قريحه و از اصحاب محترم على (ع ) است ، گفتگوى او با معاويه دليل بر شهادت و حاضر جوابى اوست . به بحث مفصل ابن عبدالبر در الاستيعاب (حاشيه ص 115، ج 4، الاصابه ) مراجعه فرماييد. م
29)اين مثلى است كه ميدانى آن را در مجمع الامثال ، ص 225، ج 2، ذيل شماره 3549 آورده و گفته است : عدى بن حاتم آن را روز كشته شدن عثمان گفته است . يعنى در اين كار هيچ گونه انتقام و خونخواهى صورت نخواهد گرفت . م
30)استاد عبدالسلام هارون در پاورقى ص 363 واقعه صفين نوشته اند : ابراهيم هجرى صحيح است و ابراهيم نخعى تحريف است . م
31)در واقعه صفين مراثى ديگرى هم آمده كه ابن ابى الحديد نقل نكرده است ، به ص 364 آن كتاب مراجعه فرماييد. م
32)در واقعه صفين پاسخى از قول محمد بن حنيفه براى اين اشعار آمده است . م
33)در واقعه صفين ابياتى از شاعران ديگر هم آمده است كه ابن ابى الحديد نياورده است . م
34)نعمان بن عجلان ، كه نام پدرش در متن غلط چاپى و به صورت (جعلان ) است و در شرح نهج البلاغه چاپ تهران درست است ، از اصحاب على عليه السلام و از شاعران و سخنگويان انصار بوده است . به اسد الغابه ، ابن اثير ج 5، ص 26 مراجعه فرماييد. م
35)عمرو بن حمق از اصحاب پيامبر (ص ) و سرسپردگان اميرالمؤ منين كه در سال 50 هجرى بدست معاويه اعدام شد، ابن اثير مى گويد : آرامگاه عمرو بن حمق زيارتگاه است . به اسد الغابه ، ج 4، ص ‍ 100 مراجعه فرماييد. م
36)حجر بن عدى كندى ، بزرگوارى كه از فرط نيكى به (حجر الخير) معروف و از اصحاب پيامبر (ص ) بوده و از گزيده ترين شيعيان حضرت امير است . او به دستور معاويه اعدام شد. به اسد الغابه ، ج 8، ص 385 مراجعه فرماييد. م
37)متن شرح نهج البلاغه با متن واقعه صفين اختلافات لفظى اندكى دارد. م
38)سوره صف بخشى از آيه 8.
39)در كتاب واقعه صفين نام پدر اين مرد به صورت (نمر) است . م
40)گياهى است كه شيره آن بسيار تلخ است . م
41)عمرو بن عامر كه بعدها به نام مادرش عمرو بن اطنابه معروف شده از شاعران دوره جاهلى قبيله خزرج است . به الاغانى ، ج 11، ص 121، چاپ دارالكتب مراجعه فرماييد. م
42)اين شعر در واقعه صفين به ابن ابى الافلح ، يعنى عاصم بن ثابت كه از اصحاب پيامبر است ، نسبت داده شده است . به الاصابه ، ج 2، ص 235 مراجعه شود.
43)براى اطلاع بيشتر از بقيه اين ابيات به ص 563 پيكار صفين مراجعه فرماييد. م
44)در متن شرح نهج البلاغه همين پنج بيت آمده است و حال آنكه در واقعه صفين نه بيت است . م
45)در واقعه صفين با مطالب بسيار ديگرى آمده است .
46)شمار اين ابيات در واقعه صفين دو بيت بيشتر و پاره يى از ابيات مقدم و موخر است و پاسخ فضل بن عباس به اين شعر معاويه نيز آمده است : به پيكار صفين ، ص 416 و 568 مراجعه فرماييد. م
47)در صفين چنين است : (معاويه از آن مرد روى برگرداند). م
48)شمار ابيات اين رجزها در واقعه صفين بيشتر است و تفاوتهاى اندك لفظى دارد.
49)(بكيل ) و (حاشد) تيره اى از همدان بودند.
50)(بكيل ) و (حاشد) تيره اى از همدان بودند.
51)منسوب به دهكده يى از شام كه ميان دمشق و اذرعات قرار دارد. به نقل از حاشيه ص 626 وقعه صفين . م
52)داخل قلاب به نقل از وقعه صفين است . م
53)اين كلمه در متن به صورت (طفيشل ) است و ظاهرا معرب تفشيله است . هر چند جواليقى آن را در المعرب ضبط نكرده است . نوعى خوراك نامطلوب نيز هست . رجوع كنيد به برهان قاطع ، ج 1، ص 502، چاپ مرحوم دكتر محمد معين و حاشيه ايشان . م
54)خرنوب ، و در فارسى كور، گياهى كه در خرابه ها مى رويد. به پاورقى ص 611 پيكار صفين مراجعه فرماييد. م
55)سوره توبه بخشى از آيه 48.
56)رجوع كنيد به شرح خطبه هاى 26 و 66 در جلد 1 و 3 همين كتاب . م
57)سوره عنكبوت آيات 1 تا 3.
58)آنچه در متن شرح نهج البلاغه آمده است با متن واقعه صفين تفاوتها و كم و كاستيهايى دارد از جمله آنكه اشعار آن را ابن ابى الحديد نياورده است .
59)براى اطلاع از ديگر ابيات اين دو قصيده به ص 465 واقعه صفين و ص 639 پيكار صفين به قلم استاد پرويز اتابكى مراجعه فرماييد. م
60)در واقعه صفين ، ص 467 چاپ عبدالسلام محمد هارون ، 1382 ق ، مصر آمده است : (از اسير اهل قبله فديه هم گرفته نمى شود). م
61)بنابر آنچه كه استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 282 آورده اند، اين خطبه گزينه اى از خطبه مفصلى است . پيش از سيد رضى (ره ) مدائنى و ابن قتيبه در الامامه السياسه ، ج 1، ص 153 و ابن شعبه حرانى تحف العقول ، ص 131 و كلينى در فروغ كافى ، ج 4، ص 31 و شيخ مفيد در مجالس ، ص 95 و طوسى در امالى ، ج 1، ص 97 آن را آورده اند.
62)سوره توبه آيه نهم .
63)با توجه به مطالب بعد به خوبى روشن مى شود كه ابن ابى الحديد اعتقادى به كار عمر نداشته است ، قبلا متذكر شوم كه اين كار عمر چه صدمه جبران ناپذيرى بر پيكر عدالت اقتصادى جامعه اسلامى زد و از آن بدتر ضايع كردن جهات معنوى و تبديل آن به جهات پست مادى بود. م
64)طبرى در تاريخ ، ج 6، ص 38 بخش آخر اين خطبه را آورده و ابن اثير نيز در النهايه مشكلات لغوى اين خطبه را توضيح داده است . م
65)براى اطلاع بيشتر در اين مورد در منابع كهن به اختيار معرفه الرجال شيخ طوسى ، ص 72 و 106، چاپ استاد محترم حسن مصطفوى ، مشهد، 1347 ش و ترجمه فرق الشيعه نوبختى ، ص 41 و مقدمه و تعليقات استاد دكتر محمد جواد مشكور بر آن كتاب ، چاپ 1353 ش ، بنياد فرهنگ مراجعه فرماييد. م
66)ابن ابى الحديد ضمن خطبه 58 - آغاز جلد سوم ترجمه - نيز در مورد عبدالله بن سباء بحث كرده است ، لطفا به آنجا هم مراجعه شود. همچنين به ملل نحل شهرستانى ، صفحات 155 - 154، ج 1 و نيز به عبدالله بن سبا اثر استاد محترم سيد مرتضى عسكرى مراجعه فرماييد. م
67)اين شخص وابسته خالد بن عبدالله قسرى است و براى خود مدعى امامت پس از امام باقر (ع ) و سپس مدعى پيامبرى شد و بسيارى از كارهاى حرام را حلال شمرد و در مورد على چندان غلو كرد كه هيچ عاقلى معتقد به آن نبود، وانگهى معتقد به تشبيه هم شد. به ملل و نحل شهرستانى ، ج 1، ص ‍ 155 مراجعه شود.
68)اين بنده اطلاعى ندارم كه آيا اين كتاب تاءليف شده و نسخه اى از آن باقى است يا نه . ضمنا براى اطلاع بيشتر از معتقدات اين فرقه ها كه ابن ابى الحديد نام برده است به مباحث مختلف كتاب المقالالت و الفرق اشعرى قمى ، در گذشته حدود 300 هجرى قمرى ، چاپ استاد محترم دكتر محمد جواد مشكور، تهران ، مركز انتشارات علمى و فرهنگى ، 1361 ش مراجعه فرماييد. م
69)زر كلى در الاعلام ، ج 5، ص 140 چنين نوشته است : (على بن محمد ورزنينى علوى كه به صاحب زنج معروف شده است از بزرگترين فتنه انگيزان دوره عباسى است و فتنه او معروف به فتنه زنج است كه بيشتر يارانش زنگى بودند. او در (ورزنين ) كه از دهكده هاى رى است متولد شد و به روزگار حكومت المهتدى بالله عباسى به سال 255 قمرى خروج كرد. او عقيده خوارج را داشت و سياهان و افراد فرومايه بصره گرد او جمع شدند و بصره را تصرف كرد و بر (ابله ) هم دست يافت . لشكرهاى بسيارى پياپى براى جنگ با او گسيل شد كه بر آنان پيروز شد. او در (بطائح ) فرود آمد و اهواز را متصرف شد و بر واسط حمله و غارت برد و شمار لشكريانش به سيصد هزار تن رسيد و در قصرى در مختاره اقامت كرد و خليفگان از جنگ با او ناتوان ماندند تا آنكه موفق بالله بر او پيروز شد، او را كشت و سرش را به بغداد فرستاد. مرزبانى مى گويد اشعار فراوانى از او در مورد دليرى و غافلگير ساختن دشمن نقل شده كه خود مى سروده است و به ديگران نسبت مى داده است ، در نسب او و اينكه علوى باشد خلاف است .

70)ياقوت حموى در معجم البلدان ، ج 8، چاپ مصر مى نويسد ورزنين به بزرگى شهركى است . م
71)دو شهر در ايران ، معروف به طالقان است : يكى در خراسان ميان مرو و بلخ و ديگرى در شهرى ميان قزوين و ابهر كه چند روستا دارد. به نقل از معجم البلدان ياقوت حموى ، ج 4، ص 7. م
72)مرزبانى در معجم الشعراء اشعارى از او نقل مى كند، براى اطلاع بيشتر به همين كتاب ، ص 29 چاپ كرنكو، كتابخانه قدسى قاهره ، 1354 مراجعه فرماييد. م
73)مروج الذهب ، ج 4، ص 194.
74)تاريخ طبرى ، ج 3، ص 1743، چاپ اروپا و ترجمه آن ، ص 6343 - 6306.
75)يحيى بن عمر بن حسين بن زيد بن على بن حسين (ع ) به روزگار متوكل خروج كرد و در سال 250 هجرى به روزگار مستعين كشته شد و شاعران او را بسيار مرثيه گفتند. ابو الفرج اصفهانى مى گويد : درباره هيچ يك از كشته شدگان خاندان ابى طالب در دوره بنى عباس آن مقدار شعر و مرثيه سروده نشده است . براى اطلاع بيشتر به مقاتل الطالبين ص 664 - 639 مراجعه كنيد.
76)ظزيد بن صوحان : برادر صعصعه و از اصحاب پيامبر (ص ) و ياران وفادار على (ع ) است كه در جنگ جمله به شهادت رسيد. براى اطلاع بيشتر به اسد الغايه ابن اثير، ج 2، ص 233 مراجعه فرماييد. م
77)در متن تاريخ طبرى و ترجمه مرحوم پاينده تفاوتهاى مختصر و كاستى و افزونى هاى اندكى دارد. به ص 6311 ترجمه طبرى مراجعه شود. م
78)در طبرى آمده است با مركب سرخ و سبز و تفاوتهاى مختصر ديگرى دارد. م
79)در طبرى آمده است كه نامش عبدالله و معروف به كريخ بود.
80)در تاريخ طبرى چند سطر افزونى دارد. به ص 6313 ترجمه مرحوم ابوالقاسم پاينده مراجعه فرماييد.
م
81)در طبرى قادسيه آمده است .
82)عبارات متن با آنچه كه در تاريخ طبرى و ترجمه آن آمده است تفاوتهايى دارد، گويا ابن ابى الحديد تلخيص كرده است با نسخه يى از طبرى كه در اختيارش بوده چنين بوده است . براى اطلاع بيشتر از اين تفاوتها كه چندان زياد نيست به ترجمه طبرى ، به قلم مرحوم ابوالقاسم پاينده ، ص 6316 مراجعه فرماييد. م
83)نوعى جامه كه قسمت جلوى آن شكافته است .
84)در طبرى پس از اين عبارت آمده است : و چهل تن از تيراندازان ورزيده و گروهى بى شمار از مردم كشته شدند.
85)در طبرى آمده است خليفه فرمان داد ابو الاحوص باهلى به كارگزارى ابله برود و او را با اعزام مردى از تركان به نام جريج يارى داد. در همان كتاب آمده است آن ناپاك مى گويد يارانش به او گفته اند.
86)در طبرى آمده است خليفه فرمان داد ابو الاحوص باهلى به كارگزارى ابله برود و او را با اعزام مردى از تركان به نام جريج يارى داد. در همان كتاب آمده است آن ناپاك مى گويد يارانش به او گفته اند.
87)در ص 6321 ترجمه طبرى مرحوم پاينده نام اين شخص ماندويه است . م
88)شهركى است بر كنار رودى به همين نام كه از دجله منشعب مى شود و در چهار فرسنگى بصره است . به ترجمه تقويم البلدان به قلم استاد عبدالمحمد آيتى ، ص 353 مراجعه شود. م
89)در طبرى آمده است شب چهارشنبه پنج شب باقى مانده از رجب سال 256 ابله گشوده شد. به طبرى ترجمه مرحوم پايبنده ، ص 6399 مراجعه شود.
90)همان گونه كه در مباحث گذشته هم ملاحظه فرموديد ابن ابى الحديد گاهى مطالب ماءخذ خود را خلاصه مى كند، اينجا هم مطالب طبرى را در مواردى تلخيص كرده است مثلا در همين مورد، به ترجمه طبرى مرحوم پاينده ، ص 6401 مراجعه شود.
91)در متن شرح نهج البلاغه سال دويست و هفتاد و هفت است كه غلط چاپى است . م
92)در طبرى آمده است : شب سه شنبه . به ترجمه همان كتاب ، ص 6410 مراجعه شود. م
93)در متن شرح نهج البلاغه نام پدر مسعودى (حسن ) چاپ شده كه اشتباه است . م
94)خارجى بودن على بن محمد صاحب زنج ، مورد تاءييد محققين معاصر نيست . به كتاب صاحب الزنج احمد على رجوع شود. م
95)براى اطلاع بيشتر به مروج الذهب ، ج 8، ص 61 - 57، چاپ باربيه دومنيار، پاريس مراجعه شود. مسعودى مى نويسد : (صاحب زنج در خطبه خود ستمگران بنى عباس را هم لعنت كرد.) ابن ابى الحديد آن را حذف كرده است . م
96)دهكده اى بزرگ ميان واسط و بصره است . به معجم البلدان ياقوت حموى ، ج 3، ص 39، چاپ مصر، 1906 ميلادى مراجعه فرماييد. م
97)نام شهر با بخشى از خوزستان است . برخى از مردم عبادان (آبادان ) را از بخشهاى آن دانسته اند. به معجم البلدان ، ج 3، ص 41 مراجعه شود. م
98)در طبرى آمده است كه به كمين چهارم رسيده اند.
99)اين كلمه در ترجمه طبرى ، ص 6428، به صورت طاشتمر است . م
100)به نقل از تاريخ طبرى .
101)به نقل از تاريخ طبرى .
102)در طبرى آمده است كه پس از رسيدن او به واسط همه يارانش از گرد او پراكنده شدند.
103)در طبرى نام اين پل به صورت ازبك است .
104)در طبرى اين نام به صورت كنداج است .
105)شهرى در هشت فرسنگى شوشتر است . چون شخصى بنام مكرم آنجا لشكرگاه ساخته و مدتى مانده است با نام او معروف شده است . به ترجمه تقويم البلدان ، ص 360 مراجعه فرماييد. م
106)اسامى اين شهركها و دهكده ها كه همگى اطراف واسط است در معجم البلدان ياقوت حموى آمده است . م
107)اسامى اين شهركها و دهكده ها كه همگى اطراف واسط است در معجم البلدان ياقوت حموى آمده است . م
108)اسامى اين شهركها و دهكده ها كه همگى در اطراف واسط است در معجم البلدان ياقوت حموى آمده است . م
109)اسامى اين شهركها و دهكده ها كه همگى اطراف واسط است در معجم البلدان ياقوت حموى آمده است . م
110)به كسر اول و سكون دوم نام منطقه اى است بالاتر از واسط و رودى كه از دجله به سوى شرق منشعب مى شود. به معجم البلدان ، ج 5، ص 379 مراجعه فرماييد. م
111)ظاهرا اين نامهاى دهكده هاى كوچكى است كه در منابع جغرافى نظير معجم البلدان و تقويم البلدان نيامده است . م
112)در تاريخ طبرى روز و ماه اين وقايع آمده است و ابن ابى الحديد تلخيص كرده است . م
113)نام نهرى در بصره و نيز نام نهر و دهكده يى بالاتر از واسط كه ميان آن دو سه فرسنگ است . رجوع كنيد به معجم البلدان ، ج 8، ص 378. م
114)در متن ، اين كلمه در اينجا و چند سطر بعد به صورت (لزيرك ) است كه ظاهرا اشتباه است .
115)در تاريخ طبرى آمده است : و چون ابو احمد روز شنبه نيمه رجب سال دويست و شصت و هفت كنار رود مبارك فرود آمد.
116)در طبرى اين كلمه به صورت جعفر بن بغلانجر است .
117)ابن ابى الحديد همچنان مطالب طبرى را تلخيص كرده است . براى مقايسه به تاريخ طبرى ، ترجمه مرحوم ابوالقاسم پاينده ، ص 6533 مراجعه شود. م
118)اين اسم در متن گاه به صورت (لزيرك ) و گاه به صورت زيرك است و حال آنكه در طبرى همه جا به صورت (زيرك ) است . م
119)اين كلمات در طبرى به صورت مديد. ابن انكلويه و خيلقه است .
120)در تاريخ طبرى آمده است : ريحان روز يكشنبه يك شب باقى مانده از ذى حجه سال 267 و پس ‍ از جنگ روز چهارشنبه (هفته پيش از آن ) امان خواست .
121)ج 4، ص 195.
122)منصور بن حسين رازى كه به دهكده آبه ساوه منسوب است در گذشته به سال 421 هجرى قمرى و از وزراى دانشمند اواخر دوره آل بويه است . او علاوه بر كتاب نثر الدرر كه در ادب و محاضرات است كتابهاى ديگر هم تاليف كرده است كه از جمله تزهه الاديب و تاريخ الرى است . او شيعى و از دوستان و نديمان صاحب بن عباد شمرده شده است . رجوع كنيد به الاعلام ، ج 8، ص 237. م
123)معتضد : همان ابو العباس پسر ابو احمد است كه پس از مرگ عموى خود معتمد به خلافت رسيد. رجوع كنيد به تاريخ الخلفا، سيوطى ، ص 368، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، 1389 ق . م
124)ابن اثير كه داستان مغول را در تاريخ خود ضمن حوادث سال 617 و سالهاى بعد آن نوشته است در آغاز بحث خود مى نويسد : چند سال سرگردان بودم و از شدت تاءثر و كراهتى كه داشتم از نوشتن اين حادثه بزرگ خوددارى مى كردم ، يك پاى جلو مى نهادم و پاى ديگر را عقب مى كشيدم و آن چه كسى است كه نوشتن خبر مرگ اسلام و مسلمانان و نگارش اين موضوع بر او آسان و سبك باشد؟ اى كاش مادر مرا نزاييده بود، اى كاش پيش از اين مرده و فراموش شده بودم ! ولى جماعتى از دوستانم مرا و نگارش اين موضوع تحريك كردند و من همچنان متوقف بودم تا آنكه ديدم كه ترك اين كار هيچ گونه سودى ندارد.
125)اين موضوع چندان صحيح نيست و اسنادى در دست است كه اين كار بدون اطلاع خوارزمشاه صورت گرفته است و برخى را عقيده بر آن است كه گرايش خوارزمشاه به سادات علوى بى اثر در تحريك مغولان وسيله عباسيان نبوده است و در هر صورت بايد به اين موضوع با احتياط نگريست . م
126)احمد بن عمر خيوقى (618 - 540) منسوب به خيوق از دهكده هاى خوارزم ، از بزرگان فقها و صوفيه است . رجوع كنيد به جهانگشاى جوينى ، ج 2، ص 55 و معجم المولفين عمر رضا كحاله ، ج 2، ص 34.
م
127)اين اثير در كامل التواريخ ، نام او را بدر الدين قاضى خان نوشته است .
128)اين دسته ها را اصطلاحا (حشر) مى گفتند كه از آنها در امور خدمات و تداركات نظير كندن خندق و حمل بار و بنه و سياهى لشكر استفاده مى كردند. م
129)براى اطلاع بيشتر در مورد تصرف بخارا و سمرقند، رجوع كنيد به جهانگشاى جوينى ، ج 1، ص ‍ 96 - 75، چاپ مرحوم قزوينى ، 1329 ق ، ليدن م
130)در منبع پيشين ، ج 1، ص 149 به صورت جورماغون است . م
131)خوانندگان گرامى توجه دارند كه ابن ابى الحديد نتوانسته است موضوع حمله را چنان كه شايد و بايد بنويسد چرا كه عراق در محاصره مغول بوده است . م
132)ابن ابى الحديد.
133)ظاهرا مقصود حبيب بن اوس طايى معروف به ابو تمام درگذشته به سال 231 ق و حسن بن على بن محمد طايى فقيه شاعر قرن پنجم هجرى است . م
134)در متن به صورت غلط (اخرجوا) چاپ شده است با توجه به چاپ سنگى تهران اصلاح و ترجمه شد. م
135)تيز : نام ناحيه يى بر كرانه درياى عمان و مكران ، كه در مشرق عمان قرار دارد. رجوع كنيد به معجم البلدان ، ج 2، ص 441، چاپ مصر، 1906 ميلادى . م
136)ابو جعفر المستنصر بالله سى و ششمين خليفه عباسى كه از 14 رجب 623 تا 10 جمادى الآخر 640 ه . ق خلافت كرده است . رجوع كنيد به معجم البلدان و الاسرات الحاكمه زامباور. ص 4. م
137)اصل : (آن را به صورت امعاء و احشاء خر در آوردند). ضرب المثلى است در مورد بى ارزش ‍ بودن چيزى . به فوائد اللآل ، ج 1، ص 213 مراجعه فرماييد. م
138)بخش آخر اين خطبه در دعائم الاسلام قاضى نعمان مغربى ، ج 2، ص 531 در گذشته به سال 363 ق با تفاوتهايى آمده است . سبط ابن جوزى در تذكره الخواص ، ص 120 آغاز اين خطبه را با تفاوتهايى آورده است و براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه و اساتيده استاد و سيد عبدالزهراء حسينى ، ج 2، ص 293 مراجعه فرماييد. م
139)عبدالله بن عبدالرحمان حنظلى معروف به ابن المبارك (181 - 118 ه . ق ) از مشاهير زاهدان قرن دوم هجرى است . به دانشنامه ايران و اسلام ، مقاله روبسن ، ص 829 مراجعه فرماييد. م
140)جناب جندب بن جناده مشهور به ابوذر كه در مورد نام و نام پدرش اقوال گوناگونى نقل شده است از اصحاب بسيار محترم حضرت ختمى مرتبيت (ص ) است و بنا به رواياتى چهارمين مسلمان است . رواياتى هك درباره فضائل او نقل شده بسيار است از جمله رجوع
141)ربذه : در لغت به معنى سخنى است و قريه يى در سه ميلى مدينه كه ابوذر در سال 32 هجرى آنجا درگذشت . به معجم البلدان ، ج 4، ص 222 مراجعه فرماييد. م
142)به كتاب السقيفه و فدك ، ص 76، چاپ استاد دكتر محمد هادى امينى مراجعه فرماييد. م
143)ضرب المثل است .
144)ظاهرا منظور از دو شهر در اينجا بصره و مصر است . حاكم مصر عبدالله بن سعد بن ابى شرح برادر رضاعى عثمان و حاكم بصره عبدالله بن عامر پسر خاله عثمان بوده است . براى اطلاع بيشتر از شرح حال و گرفتاريها و كردارهاى ناپسند اين دو به اسد الغايه ابن اثير، ج 3، ص 174 و 192 مراجعه شود. م
145)ملاحظه فرموديد كه اين خطبه با اين تفصيل در كتاب السقفيه جوهرى در گذشته به سال 323 هجرى آمده است . م
146)سوره توبه آيه 34.
147)درباره اين مرد كه از خواص ياران معاويه است اختلاف است كه آيا از اصحاب بوده يا نبوده است . براى اطلاع بيشتر به الاصابه ، ج 1، ص 309، ذيل شماره 1600 مراجعه فرماييد. م
148)عواصم : دژها و قلعه هاى نزديك حلب است . به معجم البلدان ، ج 6، ص 237 مراجعه فرماييد. م
149)اين حديث در النهايه ابن اثير، ج 2، ص 88 و 140 آمده است . م
150)اين حديث در كتابهاى مختلف شيعه و سنى آمده است . مراجعه فرماييد به النهايه ابن اثير، ج 2، ص 42 و بحار الانوار مرحوم علامه مجلسى ، ج 22، ص 393، چاپ جديد كه از منابع مختلف آورده است . م
151)سوره غافر آيه 28.
152)بخشى از آيه 24 سوره توبه .
153)خوانندگان گرامى توجه دارند كه از همين روايت به سادگى استنباط مى شود كه براى بازگشت او به مدينه فرمان كتبى جناب خليفه لازم بوده است . م
154)اين خطبه را ابو عبيد در كتاب الاموال ، ص 252 آورده است . شيخ ميثم بحرانى در شرح نهج البلاغه خود مى گويد : اين به هنگام حمله قيصر روم با تمام سپاهيان خويش به مسلمانان بوده است . به همان منبع ، ج 3، ص 62، و مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 302 مراجعه فرماييد. م
در خطبه 131 كه با عبارت ** ايها النفوس المختلفه و القلوب المتشتنه *** (اى مردم گوناگون داراى دلهاى پراكنده ) شروع مى شود، هر چند هيچ گونه بحث مستقل تاريخى نيامده است ولى يكى دو نكته در آن گنجانيده شده كه آگهى بر آن براى خوانندگان سودبخش است .
ابن ابى الحديد مى گويد : على عليه السلام متذكر شده است كه از همه مسلمانان در توحيد و خداشناسى گوى سبقت ربوده است و هيچ كس جز رسول خدا (ص ) در نماز گزاردن بر او پيشى نگرفته است و جمهور محدثان هم همين گونه روايت كرده اند و بيان اين موضوع در گذشته به تفصيل آمد.
ابن ابى الحديد مى گويد : شيعيان چنين پنداشته اند كه در اين خطبه آنجا كه درباره ستم و تعصب درباره قومى نسبت به قوم ديگر سخن گفته است رمز و اشاره به عمر است و جهل و نادانى رمزى است كه نسبت به كسى كه پيش از عمر بوده است به كار رفته است و تعطيل سنت اسلامى اشاره به كردارهاى عثمان و معاويه است . ما مى گوييم على عليه السلام اين معنى را در نظر نداشته و سخنى كلى و بدون آنكه مخصوص به كسى باشد ايراد كرده است و همين گونه سزاوار شرف و بزرگوارى اوست .
در خطبه هاى 132 و 133 كه با عبارات نحمده على ما اخذ و اعطى (سپاس و ستايش مى كنيم او را بر آنچه گرفت و عنايت كرد) و ** و انقادت له الدنيا و الآخره باءزمتها *** (اين جهان و آن جهان فرمانبردار اويند و لگامشان در دست قدرت اوست ) شروع مى شود هيچ گونه بحث تاريخى مطرح نشده است .
ابن ابى الحديد پس از توضيح درباره لغات و تركيبات اين دو خطبه ، ضمن شرح خطبه 133، بحث ادبى مفصلى درباره (جناس ) و انواع آن با ذكر نمونه از نثر و نظم آورده است لطايف بسيار خواندنى و آموختنى از كلام خداوند متعال و گفتار حكيمان و اشعار شاعران به عنوان شاهد ارائه داده است .
155)سوره مائده بخشى از آيه 67. براى اطلاع بيشتر در موردشان نزول اين آيه به تفاسير قرآن مجيد رجوع كنيد. م
156)براى اطلاع بيشتر از اين حديث در كتابهاى مختلف اهل سنت و شيعه مراجعه فرماييد به فضائل المخمصه من الصعحاح السته ، ج 2، ص 358. م
157)اين سخن طبرى نمى تواند به طور قطع صحيح باشد و بايد آن را با احتياط پذيرفت . مورخ بزرگ ديگر قرن چهارم يعنى مطهر بن طاهر مقدسى در البدء و التاريخ ، ج 5، ص 185 مى گويد : عثمان جانشين عمر در مدينه بوده است . م
158)تلفظ اين كلمه را گوناگون ضبط كرده اند، نام ناحيه يى از نواحى فلسطين و نزديك بيت المقدس ‍ است . اين طاعون به نقل ياقوت در سال هيجدهم بوده است . براى اطلاع بيشتر به معجم البلدان ، ج 6، ص 225، چاپ 1906، ميلادى مراجعه فرماييد. م
159)اين خطبه را احمد بن اعثم كوفى در الفتوح ، ج 2، ص 165 آورده است . همچنين رجوع كنيد به مصادر نهج البلاغه ج 2، ص 304. م
160)براى اطلاع بيشتر به ترجمه مغازى واقدى ، ص 222، 267 و 474 مراجعه فرماييد. م
161)براى اطلاع بيشتر به ترجمه مغازى واقدى ، ص 222، 267 و 474 مراجعه فرماييد. م
162)الكامل ، ج 2، ص 66، چاپ نهضه مصر.
163)سوره والنجم ، آيه 51.
164)رجوع كنيد به الكامل ، ج 2، ص 66 - 62.
165)دنباله بحث اختلافات امير المومنين على عليه السلام و عثمان در آغاز جزء نهم آمده است . م
166)ابن حجر عقلانى در الامصابه فى تمييز الصحابه ، ج 4، ص 166، ذيل شماره 966 اين موضوع را ضمن ذكر نام ابو كعب كه مدتى اندك افتخار مصاحبت رسول خدا (ص ) را داشته آورده است . م
167)حكايت از سكوت عميق و بى اختيارى آنان دارد. م
168)منظور اين است كه با خود پنداشته ايد كه من بى يار و پشتيبان هستم ؟. م
169) - خوانندگان گرامى توجه دارند كه جده مادرى عثمان ام حكيم دختر عبدالمطلب است او نوه خواهر عباس و ابو طالب است و بدين جهت به عباس دايى مى گويد. به الاستيعاب ، ج 3، ص 70 (در حاشيه الاصابه ) مراجعه فرماييد.
170) - الكامل ، ج 1، ص 19، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، مصر.
171) - معروف است كه تحمل خر در تشنگى كم است و زودتر از چهارپايان ديگر تشنه مى شود و آب مى خورد. يعنى از عمرش تنها اندكى مانده است و اين كلام مثل است .
172) - محمد بن مسلم بن عبيدالله بن شهاب زهرى (124 - 58 ه .ق ) از محدثان و مورخان و شاعران مدينه ، از كارگزاران حكومت اموى است كه مردى را چندان شكنجه داد كه مرد و در عين حال مورد كمال توجه خليفگان اموى بوده است ، او بايد چنين اظهار نظر كند. براى اطلاع از شرح حالش به الاعلام زركلى ، ج 7، ص 317، و بحار الانوار، ج 46، ص 123 و 132، چاپ جديد مراجعه فرماييد.
173) - شايد معادل ضرب المثل (تره هم براى او خرد نمى كردند) باشد.
174) - چنانكه در صفحات بعد مى فرمايد (آنچه از من مى ترسى پيش من نيست .) منظور حضرت اين است كه (آنچه تو مى پندارى به طور قطع از من سر نخواهد زد).
175) - اين كلمه در چند سطر قبل (ود)و در اين بيت (نصح ) است .
176) - ابو سعد زين الكفاه منصور بن حسين آبى وزير مجدالدوله ديلمى است و نام كتابش نثر الدرر
177) - يعنى لقيط ايادى كه نام پدرش به صورت يعمر و معمر آمده است . براى اطلاع بيشتر در شرح حال او و ابيات ديگرى از اين قصيده كه در جنگ ذوقار سروده شده است به الشعر و الشعراء ابن قتيبه ، ص 129، چاپ 1969، بيروت مراجعه فرماييد.
178) - اين بيت از شاس بن نهار عبدى است كه پس از سرودن آن به ممزق عبدى معروف شده است . به البيان و التبيين جاحظ، ج 1، ص 375، چاپ عبدالسلام هارون و به العقد الفريد ابن عبدريه ، ج 4،ص 310، چاپ مصر، 1967 مراجعه فرماييد.
179) - بدون آنكه بخواهم سخن را به درازا كشانم تذكر مى دهم كه در اين بحث اشاره اصلى آن است كه پيامبر را با ديگران مقايسه مى كند. (كار نيكان را قياس از خود مگير).
180) - نام زنى است .
181) - اين بيت در عقد الفريد ابن عبدريه ، ج 4، ص 363، چاپ 1952، ميلادى ، قاهره و لسان العرب ابن منظور، ج 12، ص 119، چاپ حوزه قم ، 1405 ق به لجيم بن صعب كه ظاهرا شوهر اوست نسبت داده شده است .
182) - اين خطبه مفصل تر از آنچه در اينجا سيد رضى (ره ) آورده است در ارشاد شيخ مفيد (ره )، ص ‍ 116، چاپ 1377 ق ، مرحوم سيد كاظم موسوى مياموى آمده است .
183) - ابن عبدالبر در الاستيعاب در شرح حال طلحه اين خطبه را نقل كرده است و ابن اثير در اسد الغابه و شيخ مفيد در المجمل آن را آورده اند و ابن اثير در النهايه فى غريب الحديث مشكلات آن را توضيح داده است . به مصادر نهج البلاغه و اساتيد استاد سيد عبدالزهراء حسينى خطيب ، ج 2، ص ‍ 309 مراجعه فرماييد.
184) - توبه طلحه كه در ميدان جنگ كشته شده است چگونه بوده است ؟ براى اطلاع بيشتر به نبرد جمل مراچعه فرماييد كه شيخ مفيد (ره ) در اين باره بررسى فرموده است . ضمنا حديث (عشره مبشره ) و آن ده تن كه طلحه و زبير هم از ايشان اند از لحاظ ما شيعيان قابل توجه نيست .
185) - برخى از شارحان نهج البلاغه ، از جمله مرحوم ميرزا حبيب خويى ، اين شخص را سفيانى مى دانند نه عبدالملك .
186) - ظاهرا بنى رزتنى كه در متن آمده است صحيح نيست و صحيح آن بنى رزيق است كه در چاپ سنگى تهران همين گونه است ، جز آنكه در جمهره انساب العرب ابن حزم ، ص 356 و نهايه الارب فى معرفه انعاب قلقشندى ، به صورت زريق يعنى تقديم زاى معجمه آمده است نه بدان گونه كه ابن ابى الحديد مى گويد.
187) - به نقل استاد سيد عبدالزهرا حسينى اين خطبه را طبرى ضمن حوادث سال بيست و سه آورده است .
188) - رجوع كنيد به همين كتاب ، ج 1، خطبه 3، ص 85 - 81.
189) - عوانه بن حكم ، در گذشته به سال 147 ق از مورخان كوفه و متهم به جعل اخبار به سود بنى اميه است . به الاعلام زركلى ، ج 5، ص 272 مراجعه فرماييد.
190) - براى اطلاع بيشتر در مورد شورى در متون كهن فارسى كه در آن دسته بنديها و دسيسه سازيها مطرح شده است به ترجمه تاريخ طبرى ، ص 78، چاپ بنياد فرهنگ و تاريخنامه طبرى ، ج 2، ص ‍ 568، چاپ استاد محمد روشن ، تهران ، نشر نو، 1366 ش مراجعه فرماييد.
191) - به السقيفه و فدك ، ص 82، چاپ آقاى دكتر محمد هادى امينى مراجعه شود. همچنين براى اطلاع از ديگر فرمانهاى عمر به ابو طلحه به ترجمه نهايه الارب ، ج 4، ص 321 مراجعه فرماييد.

192) - منشم ، زنى عطر فروش از قبيله خزاعه است ، گروهى با هم سوگند خوردند كه دست در عطر او كنند و چندان جنگ كنند تا همگان بميرند. (در اينجا ضرب المثل است براى شدت كدورت و مثل بوده كه (شومتر از عطر منشم است ). م ).
193) - براى اطلاع بيشتر از شرح حال اين مرد كه از اصحاب ساكن كوفه است به اسعد الغايه ابن اثير، ج 1، ص 304 مراجعه فرماييد. م
194) - راونديه گروهى از حلوليه هستند كه در سال 141 هجرى در بغداد فتنه يى برپا كردند و منصور عباسى را خداى خود دانستند و در فتنه آنان نزديك بود منصور از ميان برود، به فرهنگ فارسى مرحوم دكتر معين ، بخش اعلام ، ص 579 مراجعه فرماييد. م
195) - در منابع كهن بخشى از اين سخنان آمده است رجوع كنيد به اخبار الطوال ابو حنيف دينورى و ترجمه آن كتاب به قلم ابن بنده ، ص 159، تهران ، نشر نى ، 1364 ش و الارشاد شيخ مفيد، ص 99، چاپ 1377 ق ، تهران . به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى ، احمد بن اعثم كوفى در الفتوح ، ج 2، ص ‍ 37 و طبرى در تاريخ طبرى ، ج 4، ص 237، اين سخنان را آورده اند. م
196) - در خطبه 147 كه با عبارت ع ع فبعث الله محمدا صلى الله عليه و سلم بالحق ليخرج عباده من عباده الاوثان الى عبادته ع ع ع (و خداوند محمد (ص ) را به حق برانگيخت تا بندگان او را از پرستش بتان به پرسش خدا برگرداند) شروع مى شود هيچ گونه بحث تاريخى مطرح نشده است و ابن ابى الحديد پس از توضيح لغات و اصطلاحات مبحثى كوتاه در نكوهش تكبر و فخر فروشى آورده است كه با همه اختصار در خور كمال دقت است . نكته قابل تذكر اين است كه به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى اين خطبه را پيش از سيد رضى كلينى (ره ) در روضه كافى ، ص 386 به صورت مفصل تر و با اختلافات لفظى اندك آورده است و حضرت امام حسن هم بسيارى از كلمات اين خطبه را در سخنان حكمت آميز خود بكار برده اند. به تحف العقول ابن شعبه حرانى ، ص 163 مراجعه فرماييد.
197) - براى اطلاع بيشتر در اين مورد در كتابهاى معتبر پيش از قرن هفتم ، به بحث شيخ مفيد (ره ) در كتاب الجمل و ترجمه آن (نبرد جمل )، ص 172 - 170، نشر نى ، 1367، تهران مراجعه شود.
198) - سوره بقره آيه 214.
199) - اين خبر و ابيات در تاريخ طبرى ذيل حوادث سال 36 با اختلاف در روايت و ترتيب ابيات آمده است .
200) - اين ابيات در لسان العرب ذيل كلمه (عيل ) آمده است و آن را به احيحه نسبت داده است ؛ بيت اول هم در اغانى ، ج 21، ص 106 بدون اينكه به كسى نسبت داده شود آمده است .
201) - آيه بيست و پنجم از سوره انفال .
202) - نقل ابن ابى الحديد از معناى اين سخن على (ع ) است كه مى فرمايد: ع ع ان ثبتت الوطاه فى هذه المزله فدك و ان تدخص القدم فانا كنافى افياء اغصان و مهب رياح ع ع ع (اگر جاى پا نهادن در اين لغزشگاه استوار باشد، همان چيزى است كه شما مى خواهيد و اگر گام بلغزد پس ما بوديم در سايه شاخساران و وزشگاه بادها). م
203) - به نقل زمخشرى در اساس البلاغه ، ص 295 و ابن عبدر به عقد الفريد، ج 1، ص 120، چاپ مصر، 1948 اين بيت از عمرو بن معدى كرب است .
204) - ظاهرا ابن ابى الحديد در اين مورد به برخى از آثار و اخبار معتبر مراجعه نكرده است ، مثلا اگر به ارشاد شيخ مفيد يا روضه الواعظين فتال مراجعه مى كرد مى ديد كه على عليه السلام فرموده است : نه دروغ مى گويم و نه به من دروغ گفته اند امشب همان شبى است كه به من وعده داده اند.م
205) - براى اطلاع بيشتر در اين مورد كه نمودارى از شقاوت و خونخوارى اين خليفگان مدعى جانشينى رسول خدا (ص ) است به نهايه الارب ، ترجمه اين بنده ، ج 6، ص 82، تهران ، امير كبير، 1364 ش مراجعه كنيد. م
206) - ابن ابى الحديد عبارات ديگر اين خطبه را توضيح داده و مشكلات و لطايف ادبى آن را آشكار ساخته است .م
207) - ابن ابى الحديد اصرار مى ورزد و با آنكه در موارد ديگر مى گويد: كلام على (ع ) را كمتر تاويل مى كنم و به ظاهرش حكم مى كنم ، اينجا مى گويد مقصود همين ها هستند كه نامشان را برشمرده است و حال آنكه ظاهر عبارت چيز ديگرى است و باطن آن هم نه چنان است كه او مدعى است .
208) - يعنى قاسم بن سلام ، متولد حدود 154 هجرى در هرات و در گذشته به سال 224 در مكه ، براى اطلاع بيشتر از شرح حال و آثارش به دانشنامه ايران و اسلام ، ص 1067 مراجعه شود. م
209) - سوره دوم بخشى از آيه 188.
210) - حافظ ابو نعيم ، احمد بن عبدالله اصفهانى (430 - 336 ه .ق ) از محدثان بزرگ قرن پنجم هجرى است . كتابهاى حليه الاولياء، دلائل النبوه و ذكر اخبار اصفهان از او چاپ شده است . رجوع كنيد به دانشنامه ايران و اسلام ، مقاله مفصل ، ص 1118. م
211) - احمد بن حنبل (241 - 164 ه .ق ) از اعراب بنى شيبان و موسس يكى از چهار مذهب بزرگ اهل سنت است . براى اطلاع از شرح حال و آثار و افكارش به دانشنامه ايران و اسلام مقاله بسيار مفصل ، ص 1248 - 1240 رجوع كنيد. م
212) - بنى وليعه : نام يكى از شاخه هاى قبيله كنده است .
213) - براى اطلاع بيشتر به دلائل النبوه بيهقى ، ترجمه اين بنده ، ج 1، مقدمه ، ص 17، چاپ مركز انتشارات علمى ، 1361 ش مراجعه فرماييد. م
214) - بريده : از ياران رسول خدا كه از سرزمين خود پس از جنگ احد به مدينه هجرت و سپس به بصره كوچ كرد و براى جنگ به خراسان رفت و مقيم مرو شد و همانجا درگذشت . اين روايت را ابن اثير در اسد الغايه ، ج 1، ص 175، آورده است . م
215) - آيا منظور فردوس الاخبار شيرويه ديلمى است كه از دانشمندان قرن ششم و در گذشته به سال 509 هجرى است ؟ به الاعلام ، ج 3، ص 268، و كشف الظنون ، ص 1254 مراجعه فرماييد. م
216) - براى اطلاع بيشتر درباره حبيب نجار، در منابع فارسى كهن اهل سنت ، به قصص قرآن مجيد سور آبادى ، ص 353، چاپ 1347، تهران و براى اطلاع بيشتر درباره مؤ من آل فرعون به كشف الاسرار ميبدى ، ج 8، ص 466، چاپ مرحوم على اصغر حكمت ، تهران ، 1361 ش مراجعه فرماييد. م
217) - ابو اسحاق احمد بن ثعالبى نيشابورى متولد در محرم سال 427 هجرى است و تاريخ مرگ او به درستى معلوم نيست . تفسير او كه به نام الكشف و البيان عن تفسير القران معروف است ظاهرا تاكنون چاپ نشده است ، به دائره المعارف الاسلاميه ، ج 6، مقاله برو كلمان (ترجمه )، ص 203، مراجعه فرماييد.
218) - در شرح بقيه اين خطبه ابن ابى الحديد بحث تاريخى ايراد نكرده است . م
219) - در خطبه 155 كه با عبارت ع ع الحمدلله الذى انحسرت الاوصاف عن كنه معرفته ع ع ع (سپاس خداوندى را كه اوصاف از حقيقت شناخت او وامانده است ) شروع مى شود و در آن شگفتيهاى آفرينش خفاش (شب پره ) را توصيف فرموده است هيچ گونه بحث تاريخى ايراد نشده است ولى آنچه كه در خور يادآورى است اين است كه مبحثى لطيف و خواندنى درباره حالات و صفات برخى از پرندگان ايراد كرده است كه اطلاع از آنها براى حل پاره يى از مشكلات ادبى كه در شعر كهن و جاهلى ديده مى شود سودمند است به ويژه در مورد شتر مرغ و كبوتر كه در شعر و ادب جاهلى بيشتر آمده است . م
220) - براى اطلاع بيشتر در اين مورد به تفسير كشاف زمخشرى و تفسير ابو الفتوح رازى ، تفسير آيات 3 تا 7 سوره 66 (تحريم ) مراجعه فرماييد. م
221) - خوانندگان گرامى توجه دارند كه اين عقيده معتزليان و اهل سنت است . م
222) - خوانندگان گرامى توجه دارند كه اين حديث را گروه بسيارى از راويان و مولفان در كتابهاى خود آورده اند و برخى از ايشان به مراتب مهمتر از ابن عبدالبر هستند، نظير احمد حنبل و حاكم نيشابورى براى اطلاع به السعبه من السلف ، استاد سيد مرتضى فيروز آبادى ص 176 - 173 مراجعه فرماييد. م
223) - براى اطلاع بيشتر در مورد اين تهمت ، در كتابهاى كهن ، به ترجمه مغازى واقدى به قلم اين بنده ، ص 329 - 317 مركز نشر دانشگاهى ، 1362 ش . همچنين به عموم تفاسير ذيل آيات 20 - 11 سوره نور، خصوصا تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 8، صفحات 198 - 192، چاپ مرحوم آقاى شعرانى مراجعه فرماييد. م
224) - به شرح حال اين مرد در معجم الادبا، معجم المولفين ، الاعلام ، كشف الظنون ، هديه العارفين ، الكنى و الالقاب دست نيافتم راهنمايى اهل فضل موجب امتنان است . م
225) - براى اطلاع بيشتر در اين باره به نبرد جمل (ترجمه جمل ) شيخ مفيد به قلم اين بنده ، ص 247، تهران ، نشر نى ، 1367 ش مراجعه فرماييد. م
226) - براى اطلاع بيشتر در اين مورد به السعبه من السلف ، استاد محترم سيد مرتضى فيروز آبادى مراجعه شود كه از منابع مختلف اهل سنت آورده اند. م
227) - منافقان و غير ايشان و بنا به رواياتى خود عايشه ماريه را متهم كردند و معلوم شد آن مرد فاقد آلت جنسى است . براى اطلاع بيشتر در منابع اهل سنت به مستدرك حاكم نيشابورى ، ج 4، ص 39 و در منابع شيعى به تفسير على بن ابراهيم قمى ، ص 453 و تفسير برهان بحرانى ، ج 3، ص 127، مراجعه فرماييد. م
228) - يعنى معتقد به تفضيل امير المومنين على بر ديگران بوده است . براى اطلاع بيشتر، رجوع كنيد به همين كتاب ، ج 1، ص 3 - 1.
229) - خوانندگان گرامى توجه دارند كه عايشه سالها پس از كشته شدن امير المومنين على عليه السلام و حداقل تا هنگام رحلت حضرت مجتبى (ع ) از ستيز با اولاد امير المومنين دست برنداشته است . موضوع جلوگيرى او از دفن حضرت مجتبى و سوار شدن او بر استر در بسيارى از كتابهاى كهن سنى و شيعه آمده است . براى اطلاع بيشتر مراجعه فرماييد به مجله وزين (تراثنا) ص 184، كه شرح حال حضرت مجتبى به اهتمام استاد دانشمند سيد عبدالعزيز طباطبايى به نقل از طبقات ابن سعد چاپ شده است . همچنين رجوع كنيد به مقاتل الطالبيين ابو الفرج اصفهانى ، ص 49، چاپ 1385 ق ، نجف و تذكره الخواص ، چاپ نجف و اصول كافى كلينى (ره )، ج 1، ص 302 و بحار الانوار، ج 44، ص 144 - 140، چاپ جديد. نمى دانم ادعاى ابن ابى الحديد را بايد پذيرفت يا كردار عايشه را؟ م
230) - سوره عنكبوت آيه اول .
231) - براى اطلاع بيشتر در اين مورد به كنز العمال ، ج 8، ص 215، و فضائل الخمسه ، ج 2، ص 363 - 349 مراجعه فرماييد. م
232) - لازم است براى خوانندگان گرامى تذكر دهم كه شيخ طوسى (ره )، در تفسير تبيان و ابو الفتوح رازى در تفسير خود و لابد به نقل از شيخ طوسى آورده اند كه گروهى گفته اند اين سوره مكى است ولى قتاده گفته است ده آيه آغاز آن مدنى است . لطفا به تفسير تبيان ، ج 8، ص 165، چاپ احمد حبيب قيصر، نجف ، 1388 ه . ق و تفسير ابو الفتوح ، ج 9 ص 2، چاپ مرحوم شعرانى ، تهران ، 1385 ه . ق مراجعه فرماييد. بديهى است كه ابن ابى الحديد نخواسته است به اين دو تفسير شيعى قرن هاى پنجم و ششم هجرى مراجعه كند. م
233) - در خطبه 158 كه با عبارت ع ع الحمدلله الذى جعل الحمد مفتاحا لذكره ع ع ع (سپاس ‍ خداوندى را كه سپاس را مفتاح قرآن خود قرار داده است ) شروع مى شود، ابن ابى الحديد ضمن شرح آن ، جملاتى را كه ريشه قرآنى داشته و ماخوذ از آيات مباركات است روشن ساخته است و شواهد متعدد از شعر عرب آورده است ولى هيچگونه مبحث تاريخى طرح نكرده است . همچنين در خطبه هاى 159 و 160 هيچ گونه مطلب تاريخى مطرح نشده است . م
234) - براى اطلاع بيشتر در اين مورد به طبقات ابن سعد، ج 1، بخش 2، ص 106، و ترجمه آن ، ص ‍ 391 و همچنين به نهايه الارب نويرى ، (ترجمه ) ج 3، ص 235، مراجعه فرماييد. م
235) - شايد سبيلانى منسوب به جايى به نام سبيله باشد.
236) - استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 373، ضمن نقل اين موضوع مى نويسد: مسرف بن عقبه هم نام مدينه را (نته ) (بويناك ) مى گفت . م
237) - به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 377، اين خطبه را پيش ‍ از سيد رضى ، شيخ صدوق در امالى ، ضمن مجلس 89، همچنين در علل الشرايع ، باب 119 و شيخ مفيد در ارشاد، ص 172 آورده اند. م
238) - در متن اين كلمه به صورت اميه چاپ شده كه اشتباه و صحيح آن اميمه است . به طبقات ابن سعد، ج 8، ص 71، چاپ بريل و اسد الغايه ابن اثير، ج 5، ص 463، مراجعه فرماييد. براى اطلاع از شرح حال آن بزرگوار، افزون بر دو كتاب فوق ، به اعلام النساء عمر رضا كحاله ، ج 2، ص 59 مراجعه شود. در نسب او هم با آنچه در طبقات آمده است اندك تفاوتى ديده مى شود. م
239) - در كتاب نسب قريش خوله دختر جعفر بن قيس است .
240) - در نهج البلاغه ، ص 374، ج 1، (همراه با ترجمه حدود قرن پنجم و ششم ) چاپ استاد محترم دكتر عزيز الله جوينى ، تهران 1368 ش ، و نهج البلاغه ، ص 509، چاپ مرحوم قيض الاسلام فقط مصراع اول آمده است . م
241) - در ديوان امرو القيس ، ص 142، نام اين شخص طريف بن مالك است .
242) - ابن ابى الحديد پس از ذكر اين موضوع به توضيح درباره لغات و عبارات پرداخته است . م
243) - اين مرد كه به ابن ابى زيد هم معروف است متولد به سال 548 و در گذشته به سال 613 هجرى و از اشراف و اديبان و شاعران بصره است كه در بغداد در گذشته است ، به الاعلام ج 9، ص ‍ 308 مراجعه فرماييد. م
244) - در خطبه 164 هيچ گونه بحث تاريخى مطرح نشده ، ولى مباحثى كلامى در سه اصل طرح شده است . م
245) - موضوع ميانجيگرى على عليه السلام در انساب الاشراف بلاذرى ، ج 5، ص 60 و تاريخ طبرى ، ج 5، ص 96 (ضمن حوادث سال 34) و در عقد الفريد، ابن عبدريه ، ج 4، ص 308 چاپ مصر و كتاب الجمل شيخ مفيد، ص 100 آمده است . با مصادر نهج البلاغه استاد سيد عبدالزهراء حسينى ، ج 2، ص ‍ 387 مراجعه فرماييد. م
246) - اين خطبه عثمان را با اندك تفاوت لفظى در برخى از موارد، مدائنى در كتاب الجمل و همچنين شيخ مفيد (ره )، به نقل از او در كتاب الجمل خويش آورده است به (ترجمه آن ) نبرد جمل ، صفحات 115 - 113، تهران نشر نى ، 1367 ه .ش مراجعه فرماييد. م
247) - به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 403 اين خطبه را پيش ‍ از سيد رضى سليم بن قيس در كتاب خويش ، ص 62 و كلينى در روضه كافى ، ص 62 و مفيد در ارشاد، ص 373 نقل كرده اند. م
248) - ضرب المثل است . م
249) -ضرب المثل است . م
250) - طبرى بخش نخست اين خطبه تا پايان همين حديث را در تاريخ ، ج 6، ص 163 آورده است . م
251) - ابن اثير در النهايه فى غريب الحديث ، ج 1، ص 36 اين حديث و همين گفتار حضرت امير را در ماده (ارز) شاهد آورده است . م
252) - سوره طلاق بخشى از آيه 12.
253) - كمال الدين ميثم بحرانى عالم شيعى قرن هفتم و معاصر ابن ابى الحديد و در گذشته به سال 689 ه .ق در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: روايت است كه گوينده اين سخن سعد بوده است . به اختيار مصباح السالكين ، ص 355، چاپ استاد دكتر محمد هادى امينى ، مشهد، 1366 ش و مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 414 مراجعه فرماييد. م
254) - در شرح نهج البلاغه ، ج 18، ص 132 كلمات قصار، شماره 22 و همان كتاب ، ج 1، ص 223، خطبه 6 و ج 6، ص 148، نامه 36، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم آمده است . م
255) - در شرح نهج البلاغه ، ج 18، ص 132 كلمات قصار، شماره 22 و همان كتاب ، ج 1، ص 223، خطبه 6 و ج 6، ص 148، نامه 36، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم آمده است . م
256) به شرح حال اين مرد در منابع مورد دسترس برنخوردم ولى لابد در طبقات الحنابله نامش آمده است . م
257) - نام اين ناحيه كه به فتح اول و ضم دوم و سكون سوم است و فاصله ميان آن و دجله كمتر از يك ميل است در مراصد الاطلاع آمده است .
258) - در دنباله اين خطبه كه درباره اصحاب جمل است ابن ابى الحديد لغات و اصطلاحات را معنى كرده است . م
259) - براى اطلاع بيشتر در اين مورد، در منابع فارسى ، به نبرد جمل ، ص 141 و 191 و در منابع عربى به السبعه من السلف استاد سيد مرتضى فيروز آبادى ، ص 177 - 173، قم ، 1361 ش مراجعه فرماييد. م
260) - حفر ابو موسى در بيست و شش ميلى بصره است . به ترجمه اعلاق النفسيه ، ص 210 به قلم آقاى دكتر حسين قره چانلو، تهران ، 1365 ش مراجعه فرماييد.
261) - حكيم يا حكيم (به صورت مصغر) از اصحاب پيامبر (ص ) و ياران على (ع ) در جنگ جمل است كه در آن جنگ شهيد شده است . به الاستيعاب (در حاشيه اصابه )، ج 1، ص 324 مراجعه فرماييد. م
262) - اين گفتگو به صورت دقيق ترى در نبرد جمل ، ص 168 - 165، تهران ، 1367 آمده است .م
263) - عمران از اصحاب پيامبر (ص ) است ، در سال فتح خيبر مسلمان شد و در جنگهاى پس از آن شركت كرد و به سال 52 در بصره درگذشت . به اسد الغايه ابن اثير، ج 4، ص 137 مراجعه فرماييد.
264) - براى اطلاع بيشتر در اين مورد به كامل التواريخ ، ابن اثير، ج 3، ص 82، و تاريخ طبرى ترجمه مرحوم پاينده ، ص 237 و نبرد جمل ، ص 167 مراجعه فرماييد.م
265) - مربد: بيشتر به معنى فضاى باز و بزرگى است كه در آن شتران را نگهدارى مى كرده اند و شايد به معنى كرانه و ديدن بزرگ كنار شهرها باشد.م
266) - قاضى عبدالجبار معتزلى .م
267) - زابوقه : نام جايى نزديك بصره كه محل سكونت قبيله بنى مسمع بوده است . به معجم البلدان ، ج 4، ص 366، چاپ مصر مراجعه شود.م
268) - سيلو و انبار خوار و بار.م
269) - ابن اثير در اسد الغايه ، ج 5، ص 69، او را در زمره اصحاب رسول خدا (ص ) آورده است .م
270) - توضيح اين كلمه در صفحات آينده آمده است .م
271) - ملاحظه مى فرماييد كه اين اعدامها و ريختن خون بيگناهان را نمى توان ناديده گرفت و مدعى توبه طلحه و زبير و عايشه شد. مگر توبه هيچ شرطى براى پذيرفته شدن ندارد؟.م
272) - رجوع كنيد به الصحاح ، ج 1، ص 321 و المغرب جواليقى ، ص 183 چاپ احمد محمد شاكر، مصر، 1309 ق .
273) - سوره فتح ، آيه 20.
274) - لطفا براى اطلاع بيشتر در اين مورد به نبرد جمل ، ص 173 مراجعه شود.م
275) - اين مرد از سال 132 تا 147 حاكم كوفه بوده است . به معجم الانساب ، زامباور، ص 68 مراجعه فرماييد.م
276) - اسماعيل (در گذشته به سال 143 هجرى ) فرزند امام صادق (ع ) و جد خلفاى فاطمى است .م
277) - سوره احزاب بخشى از آيه 53. به تفسير ابن كثير، ج 3، ص 506، و تفسير تبيار شيخ طوسى ، ج 8، ص 325 و تفسير برهان ، ج 3، ص 334، مراجعه فرماييد.م
278) - براى اطلاع بيشتر در مورد اين بيت و ضرب المثل كه در مورد كسى كه به كارى مجبور شود گفته مى شود و اين كه اين بيت از لجيم بن صعب يا از زنش (حذام ) است ، به مجمع الامثال ميدانى ، ج 2، ص 175 مثل شماره 3231 مراجعه فرماييد.م
279) - شايد اشاره به موضوع اسير شدن عباس در جنگ بدر باشد يا موضوع فتح مكه .م