فرمان حكومتى پيرامون مديريت

محمود قوچاني

- ۱۰ -


چگونگى برخورد جهت رفع سوء تفاهم

فاصحر لهم بعذرك، و اعدل عنك ظنونهم باصحارك

از آنجائى كه هر مسئول و مدير نمى تواند در رابطه با انجام وظائف و فعاليتهاى خود موفق باشد مگر با اعتماد مردم و يا كارگزاران تحت امر او، لذا موظف است اين اعتماد را براى هميشه حفظ و يا كسب نمايد. جلب اعتماد يكى از وظائف اصلى هر مدير و مسئول است. امام عليه السلام دستور مى فرمايد چنانچه سوء تفاهمى بوجود آيد موظف است كه جهت رفع سوء تفاهم فورا اقدام و اعتماد از دست رفته را مجددا كسب كند و راه آن تعيين و آشكار نمودن اسباب سوء تفاهم و موجبات عدم موفقيت در رفع نيازمنديهاى جامعه و مردم است كه با توضيحات لازم و بيان مشكلات سر راه بالاخره ملت و رعيت آگاه و روشن مى گردند و با روشن شدن آنان قهرا سوء تفاهم بركنار و اعتماد از دست رفته مجددا بازمى گردد.

دستاوردهاى تبيين اعذار

فان فى ذلك رياضه منك لنفسك، و رفقا برعيتك، و اعذارا تبلغ به حاجتك من تقويمهم على الحق.

امام عليه السلام آثار و نتايج بيان مشكلات و عذرخواهى را شمارش مى فرمايد:

1- تربيت روحى و روانى براى مدير و مسئول. و آن رياضت تهذيب و تزكيه نفس خود مدير و مسئول است از رذائل و اخلاق ذميمه زيرا در صورت ترك پوزش و معذرت خواهى نسبت به عدم موفقيتش در انجام كارها چه بسا بر اثر تصور استتار عيبهاى كوچك و بزرگ حالت غرور و نخوت براى وى باقى بماند و در آينده بزرگترين خطر براى او خواهد بود ليكن چنانچه در مقام معذرت خواهى برآيد و مشكلات را بيان كند طبعا غرور و نخوت را از دست خواهد داد.

2- دلجوئى از مردم و كسب رضايت آنان، زيرا با تنازل و كرنش مدير و مسئول و پوزش طلبى از ملت و مردم جامعه و بيان مشكلات و موانع سر راه به نحوى رضايت مردم خواه ناخواه جلب و از فشار انتظار خارج خواهند گرديد و يكى از راه هاى مردم دارى همين مدارا و دلجوئى از آنان است.

3- جلب اعتماد مجدد مردم نسبت به مدير و مسئول زيرا به وسيله همين عذرخواهى مى تواند آن مدير و مسئول اعتماد مردم را نسبت به خود كسب و جلب نمايد و بر اثر آن، نسبت به خواسته ها و اهداف مقدس اسلام موفق گردد و آنچه را كه قبلا در نظر داشته جهت تحقق بخشيدن به آنها موفق باشد.

عيبپوشى

و ليكن ابعد رعيتك منك، و اشناهم عندك، اطلبهم لمعائب الناس، فان فى الناس عيوبا، الوالى احق من سترها، فلا تكشفن عما غاب عنك منها، فانما عليك تطهير ما ظهر لك، و الله يحكم على ما غاب عنك، فاستر العوره ما استطعت يستر الله منك ما تحب ستره من رعيتك. [ نهج البلاغه- فيض- ص 997. ]

ترجمه:

دورترين و مبغوضترين مردم در نزد تو كسى باشد كه بيشتر در صدد پيدا كردن و ابراز عيبهاى مردم است زيرا در مردم عيبهائى است كه شايسته ترين انسانها براى پوشاندن آنها زمامدار است پس از آنچه كه پوشيده است پرده درى مكن زيرا وظيفه تو فقط پاكسازى نسبت به آنچه كه براى تو آشكار گرديده است مى باشد و نسبت به آنچه كه بر تو مخفى و پنهان گرديده خداوند متعال خود مى داند و بندگانش. بنابراين تا بتوانى عيبها و اسرار ديگران را پرده پوشى كن و مخفى بدار تا خداوند سبحان مخفى بدارد و بپوشاند بر رعيت تو آنچه را كه مى خواهى بر آنها پوشيده باشد از اسرار و عيبهاى تو.

نكات قابل توجه:

انسان و عيبهاى او

فان فى الناس عيوبا

از آنجائى كه انسان يك موجود ممكن و محتاج است و نيازمند به غير مى باشد و از طرف ديگر اسير نفس و تك تازيهاى او است خواه ناخواه گرفتار بعضى از عيبهاى ناپسند در نظر عقل مى گردد.

لذا همواره داراى نقص و عيب است و هيچ انسانى نمى تواند خود را از عيب و نقص مبرا بداند بلكه چنانچه انسانى اين خيال را بكند "يعنى خود را از عيب مبرا بداند" همين تفكر و تخيل نقص او است تنها موجود بى عيب و نقص، ذات اقدس الهى است كه كمال مطلق است و در آنجا نياز و احتياج و امكان راه ندارد. لذا نبايد انتظار داشت كه انسانها در جامعه بدون عيب باشند و همه وارسته و فرشته وار زيست و زندگى كنند بالاخره شيطان بكار خود مشغول است و بر انسانها است كه سعى كنند خود را دستخوش فريبهاى او قرار ندهند و اما انتظار اينكه انسانها و يا مدير و مسئول هيچگونه عيبى نداشته باشد انتظار بى جا و بى مورد است.

طبيعت انسانها نسبت به يكديگر

و ليكن ابعد رعيتك منك، و اشناهم عندك، اطلبهم لمعائب الناس

بر اساس اينكه طبيعت انسان جاه طلبى و خودكامگى و تعالى طلبى است ناخداگاه درصدد عيب جوئى از ديگران برمى آيد و نوعا سعى مى كند به عيبهاى ديگران دست يابد و احيانا آنها را بر ملا و افشا سازد و يا سعايت كند و يا به رخ طرف كشد و ليكن اين صفت يكى از بدترين صفات پليد و ناپسند بشر است كه تك تك افراد موظف هستند از اين گونه خصلتها پرهيز كنند و خود را از اين گروه جدا و مبرا بدانند.

در هر صورت مولاى متقيان "ع" جناب مالك "ره" را از نزديك شدن به اين گونه افراد با تاكيد زياد برحذر مى دارد و نه تنها نزديك شدن بلكه سفارش مى فرمايد دورترين و مبغوض ترين مردم نزد او اين طائفه باشند و كمترين راه و روزنه اى را براى آنان باز مگذارد كه آنها نسبت به عيب جوئى براى مردم فعاليت كنند.

وظيفه زمامدار نسبت به فساد موجود در جامعه

الوالى احق من سترها، فلا تكشفن عما غاب عنك منها، فانما عليك تطهير ما ظهر لك، و الله يحكم على ما غاب عنك، فاستر العوره ما استطعت يستر الله منك ما تحب ستره من رعيتك.

امام عليه السلام در اين فراز يكى از وظائف زمامدار و حكمران را حفظ اسرار مردم و جامعه دانسته است و وى را منع فرموده از پرده درى و كشف آنچه پنهان و مخفى است زيرا خداوند تبارك و تعالى ستارالعيوب است و شايسته ترين افراد به اين صفت بزرگ همان زمامدار و حكمران است [نقل شده است مرحوم خان مروى كه بانى مدرسه علميه مروى در تهران مى باشد و موقوفات زيادى نيز براى آن مدرسه وقف كرده است هنگامى كه عازم كلنگ زدن براى آن مدرسه بود تمام علماء مهذب و عاليرتبه تهران را در مراسم كلنگ زنى دعوت نموده و درخواست كرد هر يك از حاضرين كه نماز نيمه شب او ترك نشده است كلنگ مدرسه را بزند هيچيك از علماء از جا حركت نكردند "البته ممكن است در ميان آنان چنين شخصيتى بوده وليكن نخواسته است خود را با اين عمل معرفى كند" شخص مرحوم خان مروى از جاى حركت نمود و كلنگ را بدست گرفت و گفت خدا تو خود مى دانى كه از اول بلوغ تا به حال يكشب نماز نيمه شب من ترك نشده است و كلنگ مدرسه را به زمين زد.

پس از تكميل ساختمان مدرسه نظر بسيار دقيقى در گزينش طلبه ها و افراد محصل آن مدرسه داشت و نسبت به طلبه هاى آن مدرسه شرايط زيادى را منظور كرده بود روزى از روزها به وى خبر دادند كه چه نشسته اى و حال آنكه فلان طلبه در اطاقش مشروب آورده و استفاده مى كند و محل آن هم پشت فلان كتابها است خيلى نگران شد ولى عكس العمل از خود نشان نداد. و طبق معمول هر هفته يك روز از حجره هاى بعضى از طلبه ها بازديد مى كرد. در روز معين در ضمن بازديد از حجره ها به حجره آن طلبه و محصل گزارش شده مى رود پس از تفقد و احوال پرسى يكى از كتابهاى در ''رف'' را مى خواهد و پس از آن كتاب ديگر و پس از آن كتاب ديگر و همچنين تا بالاخره از كتابى كه پشت آن طبق آدرس مشروبات الكلى بوده سئوال مى كند و صاحب حجره متوجه نظر خان مروى مى گردد و در پاسخ مى گويد نام اين كتاب ستارالعيوب است مرحوم خان مروى متوجه اشاره و خواسته آن طلبه محصل مى گردد "يعنى آبروى مرا حفظ كن و عيب مرا بپوشان" و از جا حركت مى كند و مى گويد التماس دعا پس از خروج از حجره افرادى كه منتظر عكس العمل شديد خان مروى بودند از وى سئوال مى كنند چه شد؟ با تغير به آنها مى گويد برويد كنار به شما ارتباطى ندارد و خوشبختانه آن طلبه هم بر اثر رفتار بزرگوارانه مرحوم خان مروى توبه و ترك مى كند. پس از فوت خان مروى وى را در عالم رويا و خواب مى بينند از احوال وى جويا مى گردند در پاسخ مى گويد على رغم تمام اعمال خير من هيچيك از كارهاى من از من دستگيرى نكرد بجز آن عيب پوشى كه از آن طلبه نمودم به عنوان ''ستارالعيوبى'' و خداوند به پاس آن عمل در اين عالم بهترين پاداش را به من مرحمت فرموده است.]

بنابراين وى موظف است سعى كند آنچه كه در پنهانى انجام مى گيرد مبادا آنرا آشكار كند و نسبت به مفاسدى كه در جامعه مطرح و آشكار است موظف به جلوگيرى و مانع شدن از انتشار فحشاء و منكرات و رواج يافتن مفاسد است تا اينكه مردم نسبت به ارتكاب معصيت جرى نگردند و اما نسبت به امور پنهان و مخفى مسئوليت ندارد و خدا مى داند و بندگانش لذا امام عليه السلام مى فرمايد سعى كن تا بتوانى آبروى افراد را حفظ كن و آبروريزى مكن كه با اين رفتار خداوند متعال آبرو و اسرار زمامدار را "كه نمى خواهد در نزد رعيت فاش گردد" حفظ خواهد نمود.

عفو و بخشش

امام عليه السلام نسبت به رفتار سازمانى يك مدير و مسئول در چهار فراز از فرمان تاريخى خود به جناب مالك "ره" اشاره مى فرمايد:

فراز اول:

و اشعر قلبك الرحمه للرعيه، و المحبه لهم، و اللطف بهم، و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم، فانهم صنفان: اما اخ لك فى الدين، و اما نظير لك فى الخلق. يفرط منهم الزلل، و تعرض لهم العلل، و يوتى على ايديهم فى العمد و الخطا. فاعطهم من عفوك و صفحك مثل الذى تحب ان يعطيك الله من عفوه و صفحه، فانك فوقهم، و والى الامر عليك فوقك، و الله فوق من ولاك! و قد استكفاك امرهم، و ابتلاك بهم.

و لا تنصبن نفسك لحرب الله فانه لا يدلك بنقمته، و لا غنى بك عن عفوه و رحمته. و لا تندمن على عفو، و لا تبجحن بعقوبه. و لا تسرعن الى بادره وجدت منها مندوحه، و لا تقولن: انى مومر آمر فاطاع، فان ذلك ادغال فى القلب و منهكه للدين، و تقرب من الغير. [ نهج البلاغه- فيض- ص 993. ]

ترجمه:

رحمت و محبت و لطف بر مردم و جامعه را ايده قلبى خود قرار ده و براى آنان درنده خونخوار مباش كه خوردن آنان را غنيمت شمارى زيرا مردم بر دو صنف هستند: يا برادر دينى تو و يا نظير و مشابه تو در خلقت "همنوع و بشر دو پا" كه لغزشها از آنان سر مى زند و خطاها و اشتباهات بر آنان روى مى آورد و از روى عمد يا خطا دچار تجاوز مى گردند. و آنطورى كه خود انتظار چشم پوشى و بخشش از خدا دارى مردم را نيز همانگونه از عفو و بخشش خود بهره مند ساز، زيرا مقام تو بالاتر از آنان است و مقام زمامدار تو بالاتر از تو و خداوند متعال فوق زمامدار تو است و خداوند منان از تو كفايت امور مردم را خواسته است و تو را به وسيله آنان به آزمايش درآورده است.

مالكا هرگز خود را براى محاربه با خدا روياروى مساز زيرا تو تاب انتقام او را ندارى و از عفو و رحمت او بى نياز نيستى و از هر عفوى كه كرده اى هرگز پشيمان مباش و به هر كيفرى كه كرده اى هرگز مباهات مكن و تا زمانى كه راهى براى گريز داشته باشى به غضب و پرخاش مشتاب و هرگز مگو من به مقام فرماندهى نصب شده ام فرمان مى دهم بايد اطاعت شوم زيرا اين تلقين نابكارانه قلب را فاسد مى كند و عامل سستى و تزلزل در دين است و نزديك شدن به دگرگونيها است.

فراز دوم:

اطلق عن الناس عقده كل حقد، و اقطع عنك سبب كل وتر، و تغاب عن كل ما لا يضح لك. و لا تعجلن الى تصديق ساع، [ در ترجمه فيض الاسلام و ترجمه علامه استاد جعفرى ''ساعى'' را به سخن چين ترجمه نموده اند و حال آنكه سخن چين در زبان عرب ''نمام'' گفته مى شود و ''ساعى'' كسى است كه سم پاشى مى كند و مطالب دروغ را اشاعه مى دهد. ] ، فان الساعى غاش، و ان تشبه بالناصحين [ نهج البلاغه 998 -997. ]

ترجمه:

دل را از كينه مردم آزاد كن "كينه آنها را در دل راه مده" و عامل هرگونه عداوت را از خود قطع و دور ساز و از هر چيزى كه براى تو واضح نيست چشم پوشى كن و در تصديق و باور داشتن گفته هاى انسان بدگو و سم پاش شتاب منما زيرا افراد سم پاش خيانتكار و فريب دهنده مى باشند هر چند خود را به صورت پنددهندگان درآورند.

فراز سوم:

و اياك و المن على رعيتك باحسانك، او التزيد فيما كان من فعلك، او ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك، فان المن يبطل الاحسان، و التزيد يذهب بنور الحق، و الخلف يوجب المقت عند الله و الناس. قال الله تعالى: ''كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون''. [ نهج البلاغه- فيض- ص 1031. ]

ترجمه:

پرهيز كن از منت گزاردن بر ملت و رعيت خود بر اثر احسانى كه به آنان كرده اى و از زياد شمردن كارى كه در حق آنان انجام داده اى و از تخلف نمودن نسبت به وعده هائى كه داده اى زيرا منت گذاردن، احسان را باطل مى كند. و زياد پنداشتن كارى كه به سود جامعه انجام گرفته است نور حق را در انسان از بين مى برد. و تخلف از وعده موجب خشم خدا و مردم مى گردد. خداوند متعال فرموده است گفتار بدون عمل از اسباب برافروختن خشم شديد پروردگار است.

فراز چهارم:

و اعلم انه ليس شى ء بادعى الى حسن ظن راع برعيته من احسانه اليهم، و تخفيفه الموونات عليهم، و ترك استكراهه اياهم على ما ليس له قبلهم. فليكن منك فى ذلك امر يجتمع لك به حسن الظن برعيتك، فان حسن الظن يقطع عنك نصبا طويلا. و ان احق من حسن ظنك به لمن حسن بلاوك عنده، و ان احق من ساء ظنك به لمن ساء بلاوك عنده. [ نهج البلاغه- فيض- ص 1001 -1000. ]

ترجمه:

و بدان هيچ عاملى براى خوش گمانى زمامدار درباره رعيت و ملتش موثرتر و قويتر از احسان و نيكى وى به رعيت و سبك كردن مشقتها از دوش آنان و تحميل نكردن تكليفى كه متوجه آنان نيست نمى باشد پس در اين موضوع اقدامات و فعاليت تو بايد طورى باشد كه خوش گمانى به مردم و جامعه براى تو فراهم آيد زيرا خوش گمانى مشقت و رنجهاى دامنه دار را از تو مى زدايد و شايسته ترين شخص براى خوش گمانى تو نسبت به او كسى است كه از عهده آزمايش تو به خوبى برآمده باشد و مستحق ترين شخص براى بدگمانى تو كسى است كه آزمايش تو براى او سنگين و دشوار و سخت بوده است.

نكات قابل توجه:

انسان و لغزش

يفرط منهم الزلل، و تعرض لهم العلل، و يوتى على ايديهم فى العمد و الخطا [ از فراز اول. ]

اصولا انسان از آنجائى كه معصوم نيست و گرفتار وسوسهاى شيطانى است قهرا در پيش آمدهاى زندگى لغزشها و اشتباهات بزرگ و كوچك و عمد و خطا گريبانگير وى مى باشد، لذا زمامدار نمى تواند انتظار عدم لغزش و گناه از ملت داشته باشد و يا مسئول و مدير متوقع سلامت صد در صد پرسنل و افراد تحت امر خود باشد بلكه برعكس به اين معنى كه چون انسان از شر شيطان در امان نيست بايد مسئول و مدير و زمامدار آماده ظهور مشكلات و گرفتاريها و لغزشهاى ملت باشد، پس انتظار سلامت صد در صد جامعه يك انتظار بى جا و بى مورد است.

چگونگى برخورد با ملت و زيردست

و اشعر قلبك الرحمه للرعيه، و المحبه لهم، و اللطف بهم، و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم، فانهم صنفان: اما اخ لك فى الدين، و اما نظير لك فى الخلق. فاعطهم من عفوك و صفحك مثل الذى تحب ان يعطيك الله من عفوه و صفحه [ از فراز اول. ] يكى از سياستهاى بسيار چشمگير و جالب اسلام مساله جذب و كيفيت برخورد با ملت و كارگزاران است امام عليه السلام در اين فراز از پيام خود تاكيد شديد بر اتخاذ روش محبت و مهربانى و برخوردهاى صميمانه مى نمايد و ملاطفت با مردم را از روشهاى مهم زمامدارى و مسئوليت پذيرى مى شمارد و بالعكس مسئولين را هشدار و مديران را از روشهاى تند و بدخوئى و حالتهاى درندگى و سبعيت برحذر مى دارد.

جامعه و ملت از دو حالت خارج نخواهد بود:

1- همكيشان و برادران حزب اللهى زمامدار و مسئول و مدير.

2- انسان دو پا و همنوع او و در هر صورت اخلاق اسلامى اقتضاء دارد كه برخورد زمامدار و مسئول و مدير با ملت و رعيت و افراد جامعه برخورد خداپسندانه و انسان دوست باشد و آن طورى كه انتظار دارد ديگران با وى رفتار نيك داشته باشند و هنگام صدور اشتباه و بروز گناه خداوند سايه ابر رحمت را بر سر او افكند لازم است او هم با ملت و مردم خطاكار، نيز همانطور برخورد نمايد و به عنوان يك انتقامجو و گرگ درنده با آنان برخورد ننمايد.

هشدار به مدير "مسئول"

فانك فوقهم، و والى الامر عليك فوقك، و الله فوق من ولاك! و قد استكفاك امرهم، و ابتلاك بهم. و لا تنصبن نفسك لحرب الله فانه لا يدلك بنقمته، و لا غنى بك عن عفوه و رحمته [ از فراز اول. ]

امام عليه السلام پس از تاكيد در فرمان و پيام تاريخى خود نسبت به عفو و گذشت از ملت و رعيت و افراد تحت امر اشاره به جايگاه مسئول و مدير مى فرمايد و آن اينكه مسئول و مدير و زمامدار گرچه بر ساير افراد و رعيت خود برترى دارد و آنان تحت امر او هستند و ليكن بايد توجه داشته باشد كه اولا سمت برترى و تكفل امور، مسئوليت سنگين ترى را بر عهده وى قرار مى دهد و لازم است نسبت به افراد تحت تكلفش عطوفت و مهربانى و محبت بيشترى داشته باشد. ثانيا غافل نباشد از اينكه همچنانكه او حكمران و مسئول ملت و رعيت است بالاى سر او هم كسى است كه به او حكم فرماندارى "ولايت مصر" را داده است، لذا چنين نيست كه هرگونه بخواهد عمل كند. و بالاى سر ولى امر نيز، خداوند قادر متعال حكمران است كه ولى امر عبد و بنده حلقه بگوش او است و نبايد كمترين تخلف و سرپيچى از دستورات و فرامين الهى بنمايد.

و آگاه و روشن باشد كه خداوند قادر متعال به وسيله اين مسئوليت بزرگ و خطير بار رعيت و ملت را بر دوش وى قرار داد كه به مشكلات و مسائل آنان رسيدگى كند. پذيرش مسئوليت بسيار امر مهمى است كه واقعا تسليت گفتن دارد، نه تبريك. بر خلاف آنچه فعلا متداول است متاسفانه به مجرد واگذار نمودن مسئوليت به فردى پيامهاى تبريك صفحه اول روزنامه ها را به خود اختصاص مى دهد و حال آنكه امام مى فرمايد: ''و ابتلاك بهم'' واقعا مسئوليت يك نوع آزمايش است براى انسانها ''ابتلاء'' همان امتحان و آزمايش در دنيا است و به وسيله اين مسئوليتها خداوند بنده صالح خود را در محك و بوته آزمايش قرار مى دهد تا معلوم گردد چگونه رفتار مى كند ''عند الامتحان يكرم الرجل اويهان''.

خط مشى نسبت به حالتهاى انفعالى مدير "مسئول" بعد از برخورد

و لا تندمن على عفو، و لا تبجحن بعقوبه. و لا تسرعن الى بادره وجدت منها مندوحه. [ از فراز اول. ]

امام عليه السلام پس از دستورات لازم، مسئول را دلدارى مى دهد: چنانچه از تو عفو و بخششى صادر گرديد مبادا نسبت به چشم پوشى انجام گرفته پشيمان گردى و با عفو نه تنها چيزى از دست نداده اى بلكه دلهائى را كه به وسيله عفو جذب نموده اى به مراتب بيش از عوامل ديگر جذب، موثر خواهد بود.

و همچنين اگر بر اثر ارتكاب خلاف بعضى مجبور به اجراء كيفر و عقوبت گرديده اى پس از انجام اين وظيفه مبادا تو را غرور گيرد و به اين عمل مباهات كنى "اينكه ما هستيم كه چنين مى كنيم و چنان خواهيم كرد".

و چنانچه با رفتار غير مناسب رعيت و ملت روبرو شدى و براى تو غير از اتخاذ تصميم حاد راه ديگرى وجود داشته باشد از آن راه غفلت مكن و به اتخاذ تصميم حاد مشتاب.

انفعال بر اثر پست و مقام

و لا تقولن: انى مومر آمر فاطاع، فان ذلك ادغال فى القلب و منهكه للدين، و تقرب من الغير. [ از فراز اول. ]

متاسفانه طبع بشر و انسانها چنين است كه به مجرد رسيدن به مقامى و مسئوليتى از خود غافل و تصور مى كنند كه فاعل ما يشاء و مطلق گرديده اند و ديگران هم بايد در برابر آنان خضوع و كرنش كنند و هرگونه تمكينى بنمايند و حال آنكه خود قبل از اين مسئوليت حاضر نبود براى مسئولان كمترين تواضع يا تمكينى را داشته باشد. در هر صورت امام عليه السلام تاكيد مى فرمايد مبادا اين موضوع را به ذهن راه دهى و گوئى كه من فرمانده هستم و بايد ديگران حتما فرمانبردار من باشند، مرا اطاعت كنند زيرا اين تصور و تخيل و نگرش برخاسته از يك نوع خودخواهى و خودپرستى است كه بايد با آن مبارزه نمود نه اينكه تحت تاثير آن قرار گيرد و اين معنى را اعلام دارد چه آنكه آثار بسيار منفى را در بر دارد همچنان كه در ترجمه گذشت.

پرهيز از عوامل عداوت زا

اطلق عن الناس عقده كل حقد، و اقطع عنك سبب كل وتر [ از فراز دوم. ]

يكى از عوامل جدائى و عداوت و تفرقه زا كينه توزى و حقد نسبت به ديگران است كه از صفات منفى و رذيله هاى بشرى به شمار مى رود و هر انسانى موظف و مامور به دورى و پاكسازى خود از اين خصلت است مخصوصا آن كسانى كه مسئوليتى را در جامعه پذيرفته اند و موظفند براى جامعه بشرى خدمت كنند و قهرا هر چه مسئوليت و پست سنگينتر و خطيرتر باشد تزكيه مسولان آن پستها اهميت بيشترى خواهد داشت، لذا است كه امام عليه السلام به والى و حكمران خود دستور مى دهد خود را از هرگونه كينه توزى و حقد نسبت به هر فردى از افراد جامعه پاكسازى نمايد و نگذارد اين خصلت منفى در او ريشه و بذر افشانى نمايد.

مسئول و مدير موظف است از هر عاملى كه سبب تفرقه و جدائى و تنهائى گردد به صورت جدى پرهيز و خوددارى نمايد ''و اقطع عنك سبب كل وتر'' چنانچه ديگران، بخواهند قطع نمايند مسئول و مدير موظف است همزه وصل قرار گيرد و مانع جدائيها گردد تا چه رسد كه خود عامل جدائى باشد.

كيفيت برخورد با آنچه كه وضعيت روشن ندارد

و تغاب عن كل ما لا يضح لك. [ از فراز دوم. ]

اصولا هر انسانى در زندگى و فراز و نشيبهاى روزمره خود با مسائل مختلفى روبرو مى گردد، بخشى از آنها وضعيت روشن و مشخصى دارد كه لازم است پيگير تحقق بخشيدن به آنها باشد و برخى ديگر نيز جنبه منفى آشكارى دارد به طورى كه نزديك شدن به آن به هيچ صورت جايز و مباح و خداپسندانه نيست و نوع سوم مسائلى است كه وضعيت روشن ندارد و معلوم نيست كه آيا از قسم اول است يا دوم در اين صورت امام عليه السلام دستور مى دهد از آن دسته مسائلى كه وضعيت روشنى ندارد چشم پوشى نمايد و نزديك آن نگردد همچنانكه امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد:

''انما الامور ثلاثه امر بين رشده فيتبع و امر بين غيه فيجتنب و امر مشكل يرد علمه الى الله و الى رسوله، قال رسول الله "ص": حلال بين و حرام بين و شبهات بين ذلك...'' [ وسائل الشيعه ج 18 ص 114. ]

مسائل و مواردى كه انسان با آنها روبرو مى گردد به سه دسته تقسيم مى شود:

1- مسئله و مطلبى كه حسن و كمال و نيكى آن واضح و روشن است و بايد انجام گردد.

2- مسئله و مطلبى كه زشتى و فساد و قبح آن آشكار و علنى است كه بايد از آن پرهيز و ترك گردد.

3- مسئله و مطلبى كه مشكل و مورد ترديد و شك است كه در آن موارد بايد توقف و تكليف آنرا به خدا و رسولش واگذار نمود.

مدير "مسئول" و سم پاشان

و لا تعجلن الى تصديق ساع، فان الساعى غاش، و ان تشبه بالناصحين. [ از فراز دوم. ]

متاسفانه احيانا در جامعه افرادى به چشم مى خورند كه بدترين صفت در آنان ريشه نموده و آن صفت پليد آنان را وادار مى كند كه به سم پاشى بر عليه ديگران دست زنند "به هر انگيزه و هر دليل: به خيال نزديك شدن به مسئول. به علت حسدورزى، به انگيزه دشمنى و يا. و يا. و يا." نزد مسئول از شخصى بدگوئى و فتنه انگيزى و سم پاشى مى نمايند كه او را از چشم آن مسئول بيندازند و چنانچه داراى پستى است او را بر كنار كند و يا اگر مورد توجه او است او را مبغوض بدارد و لااقل مطرود از دستگاه و تشكيلات گردد امام عليه السلام هشدار مى دهد مبادا با عجله به گفته هاى كسانى كه نسبت به ديگران نزد تو سخن مى گويند ترتيب اثر دهى زيرا نوعا سعايت گران و سم پاشان چهره هاى واقعى را نشان نمى دهند و حقيقت را به گونه اى ديگر جلوه گر هستند گرچه به صورت انسانهاى دوست و نصيحت گر تجلى و خودنمائى كنند.

منتگذارى پس از احسان

و اياك و المن على رعيتك باحسانك [ از فراز سوم. ]

شرع مقدس اسلام تاكيد فراوانى نسبت به احسان و نيكى به ديگران نموده است و اين عمل آثار بسيار زيادى در جامعه و روانهاى افراد و مردم باقى مى گذارد و قويترين عامل براى جذب به سوى هر مكتب و آئين، احسان به انسانها است به حدى كه گفته شده است ''الانسان عبيد الاحسان'' اما احسان آن زمان اين اثر قوى را خواهد داشت كه منتى را در پى نداشته باشد و با منت گذارى روحيه طرف را خرد و يا افسرده ننمايد كه در اين صورت هم عمل را به آتش كشيده و هم اثر او را خنثى نموده است همچنان كه در آيه شريفه مى فرمايد: ''لا تبطلوا صدقاتكم بالمن '' [ سوره بقره- آيه 264. ]

و امام عليه السلام در مقام استدلال مى فرمايد: ''فان المن يبطل الاحسان'' زيرا كه منت گذارى اصل احسان و نيكى را از بين برده و مى سوزاند.

بزرگ پنداشتن خدمات خود

و اياك و...... التزيد فيما كان من فعلك [ از فراز سوم. ]

يكى از صفات نيك و خداپسندانه كه در شرع مقدس اسلام زياد سفارش شده است خصلت تواضع و كوچك نگرى به خود و كردار و رفتار خود است. تواضع و فروتنى گاهى در خود انسان و نفس او است و گاهى در كارها و عملكرد و رفتار وى است و اين فروتنى در هر دو مرحله پسنديده و مطلوب است و بالعكس بزرگ پنداشتن و مهم جلوه دادن عملكرد و رفتار خود از اخلاق ناپسند به شمار آمده است زيرا اين روش برخاسته از صفت پليد غرور است، لذا امام عليه السلام در اين فراز هشدار مى دهد مبادا كارى را كه انجام داده اى و خدمتى را كه نسبت به رعيت و جامعه نموده اى، بزرگ پندارى و مهم جلوه دهى زيرا كه ''التزيد يذهب بنور الحق'' بزرگ پنداشتن نورانيت عمل را نابود مى كند گرچه عمل صحيح و به حق باشد بلكه همچنانكه انسان بايستى در نفس خود فروتنى داشته باشد نسبت به رفتار و كردار نيز با نظر كوچك به عملكرد خود بنگرد.

خلف وعده نمودن

اياك و...... ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك [ از فراز سوم. ]

يكى از دستورات موكد شرع مقدس اسلام وفاء به عهد است. مسلمان حق ندارد قرارى را كه با ديگران مى بندد ناديده بگيرد و نسبت به آن خلف وعد نمايد. در اين زمينه سخن بسيار است "در قرآن مجيد و در فرمايشات اهل بيت عصمت و در بيانات فقهاء بزرگ" لذا امام عليه السلام در اين فراز از پيام تاريخى خود به جناب مالك "ره" هشدار مى دهد مبادا به رعيت خود وعده اى دهى و طبق آن عمل نكنى و قرار بگذارى و خلف وعد بنمائى زيرا اين روش آثار بسيار منفى در پى خواهد داشت.

اولا: سخن و وعده هاى آن مسئول از اعتبار ساقط و در آينده ملت به وعده او ارجى نخواهند گذاشت. ثانيا: دلسردى در ميان جامعه ايجاد مى كند و ثالثا: از آنجائى كه ''الناس على دين ملوكهم'' اين روش ناپسند در جامعه شيوع پيدا مى كند و چيزى را كه اسلام با آن مبارزه مى نمايد در كشور اسلامى شايع مى گردد.

بهترين روشها جهت خوش گمانى به ملت

و اعلم انه ليس شى ء بادعى الى حسن ظن راع برعيته من احسانه اليهم، و تخفيفه الموونات عليهم، و ترك استكراهه اياهم على ما ليس له قبلهم. فليكن منك فى ذلك امر يجتمع لك به حسن الظن برعيتك [ از فراز چهارم. ]

يكى از صفات ناپسند در انسانها حالت بدگمانى و سوءظن به ديگران است. اساسا هر انسانى كه مبتلا به اين خصلت باشد نمى تواند در جامعه مفيد و يا فعال گردد زيرا به همه با چشم بد و حالت منفى مى نگرد و به احدى اطمينان پيدا نمى كند كه با او همكارى و فعاليت داشته باشد، لذا شرع مقدس دستور مى فرمايد لازم است انسان نسبت به ديگران با حالت خوش بينى و حسن ظن بنگرد و برخورد نمايد و اصل را بر سلامت افراد قرار دهد و از اين راه است كه امام عليه السلام جناب مالك "ره" را نسبت به اين صفت والا راهنمائى مى فرمايد و راه دسترسى به اين خصلت را نشان مى دهد و مى فرمايد هيچ عاملى بهتر و قويتر از نيكى به رعيت و سبكبارى نسبت به آنان و ترك تحميل بر دوش آنان نيست زيرا اين گونه محبتها و روشهاى نيك خود بخود "اتوماتيك وار" ايجاد خوش گمانى و خوش بينى مى نمايد به خلاف روشهاى منفى و تندخوئى كه ايجاد حالت جدائى و تنفر و بدگمانى و. و. و. مى كند.

آثار خوش گمانى به ملت

فان حسن الظن يقطع عنك نصبا طويلا. [ از فراز چهارم. ]

چنانچه انسان خوش بين به ديگران باشد هميشه اعصاب و افكار او در آسايش و راحتى است به خلاف اينكه اگر نسبت به ديگران بدبين و بدگمان باشد مرتب افكار او در اطراف نكات منفى و غيرصحيح دور مى زند و مرتب در حالت جنگ درونى و گرفتار مسائل روانى و ناراحتى اعصاب خواهد بود، لذا امام عليه السلام مى فرمايد خوش گمانى خستگيها و رنجهاى پرمشقت را از تو دور مى دارد و تو در حال آسايش از آنگونه مشكلات زيست خواهى كرد.

افرادى كه شايسته خوش گمانى هستند

و ان احق من حسن ظنك به لمن حسن بلاوك عنده، و ان احق من ساء ظنك به لمن ساء بلاوك عنده. [ از فراز چهارم. ]

طبيعى است انسان بيشتر به افرادى خوش گمان خواهد گرديد كه هنگام آزمايش جواب مثبت دهند و با مشكلات به طور شايسته و خوش روئى روبرو شوند و بالعكس آن كسى كه هنگام آزمايش و بلااظهار ناراحتى و نارضايتى مى كند انسان نمى تواند به او خوش بين گردد بلكه حالت بدگمانى خواه ناخواه به وجود خواهد آمد، و امام عليه السلام در اين فراز به همين امر فطرى و قهرى اشاره فرموده است.

دلجويى از كارگزاران

ثم تفقد من امورهم ما يتفقد الوالدان من ولدهما، و لا يتفاقمن فى نفسك شى ء قويتهم به، و لا تحقرن لطفا تعاهدتهم به و ان قل، فانه داعيه لهم الى بذل النصيحه لك، و حسن الظن بك، و لا تدع تفقد لطيف امورهم اتكالا على جسيمها، فان لليسير من لطفك موضعا ينتفعون به، و للجسيم موقعا لا يستغنون عنه.

و ليكن آثر رووس جندك عندك من واساهم فى معونته، و افضل عليهم من جدته، بما يسعهم و يسع من وراءهم من خلوف اهليهم، حتى يكون همهم هما واحدا فى جهاد العدو. فان عطفك عليهم يعطف قلوبهم عليك و ان افضل قره عين الولاه...... ظهور موده الرعيه. و انه لا تظهر مودتهم الا بسلامه صدورهم، و لا تصح نصيحتهم الا بحيطتهم على ولاه امورهم، و قله استثقال دولهم، و ترك استبطاء انقطاع مدتهم، فافسح فى آمالهم، و واصل فى حسن الثناء عليهم، و تعديد ما ابلى ذووا البلاء منهم: فان كثره الذكر لحسن افعالهم تهز الشجاع، و تحرض الناكل، ان شاء الله. [ نهج البلاغه- فيض- ص 1006 -1005. ]

ترجمه:

سپس به كارهاى آنان "كارگزاران" رسيدگى كن همچنان كه پدر و مادر بكار فرزندشان رسيدگى مى كنند. مبادا حمايتى كه از آنان نموده اى و آنها را تقويت كرده اى نزد تو بزرگ و دشوار جلوه كند و لطفى را كه نسبت به آنان مى نمائى گرچه كوچك و مختصر باشد ناچيز مشمار زيرا احسان آنان را خيرخواه و خوش بين به تو مى نمايد و بر اثر رسيدگى به كارهاى مهم و چشمگير آنان از رسيدگى به كارهاى لطيف و ظريف آنها غافل مشو زيرا احسان اندك تو جايگاهى دارد كه آنان از او بهره مى گيرند و احسان و نيكى بزرگ هم موقعيتى دارد كه آنان از آن بى نياز نيستند.

مالكا برگزيده ترين سران سپاهت بايد كسى باشد كه با لشكريان تو در كمك و يارى مواسات كند و از توانائى خويش به اندازه اى كه آنان و خانواده شان در آسايش قرار گيرند احسان نمايد تا اينكه در جنگ با دشمن يكدل و يك انديشه گردند زيرا مهربانى و كمك تو به ايشان دلهايشان را به تو متوجه و مهربان مى سازد. و نيكوترين چيزى كه حكمرانان را خوشنود مى دارد... آشكار شدن دوستى رعيت است. و دوستى آنان بروز نمى كند مگر با سلامت دلها و قلبهايشان نسبت به زمامداران و خيرخواهى مردم جامعه به وجود نمى آيد مگر با احاطه و اطلاع از وضع زمامداران و سنگين نشمردن حكومتشان و انتظار نداشتن سر رسيد "پايان" مدت حكومت آنها پس آرزوهاى ايشان را برآور و آنان را به نيكوئى ياد كن به زبان آور بلند همتى كسانى را كه رنج برده اند و در برابر گرفتاريهاى متعدد از امتحان برآمده اند زيرا يادآورى فراوان اعمال نيكوكاران انسانهاى دلاور را به هيجان درمى آورد و شخص عقب نشسته را به خواست خداى متعال ترغيب و تحريك مى كند.

نكات قابل توجه:

لزوم رسيدگى مدير "مسئول" به امور كارگزاران تحت امر

ثم تفقد من امورهم ما يتفقد الوالدان من ولدهما.

امام عليه السلام در اولين قسمت از اين فراز جناب مالك "ره" را موظف به رسيدگى به امور كارگزاران و دلجوئى از آنان مى فرمايد آن هم به طورى كه پدر و مادر از فرزندشان دلجوئى و پرس و جو مى كند و اين روش و رفتار تاثير بسيار زياد در روحيه كارگزار از نظر دلگرمى به كار و توجه بيشتر به روند و فعاليت در امور و دلسوزى نسبت به مسئوليتهائى كه به عهده گرفته است دارد و با رفتار خلاف و عكس آن دقيقا نتيجه معكوس را در بر خواهد داشت يعنى چنانچه مدير و مسئول توجهى و تفقدى يا دلجوئى و احوال پرسى از كارگزاران خود نداشته باشد قهرا آنان از كار دلسرد و اهميتى به روند كارى خود نخواهند داشت پس بنابراين يكى از وظائف مدير و مسئول در رفتار سازمانى خود توجه و احوال پرسى و دلجوئى از كارگزاران تحت امر خود مى باشد.