صد درس اعتقادى از نهج البلاغه

سيد رضا حبوباتي

- ۲۰ -


شفاعت

و اعلموا انه شافع و مشفع، و قائل و مصدق، و انه من شفع له القرآن يوم القيامه شفع فيه، و من محل به القران يوم القيامه صدق عليه.

در خطبه 175 مى فرمايد: و بدانيد كه قرآن "در قيامت" شفاعت كننده ايست كه شفاعتش پذيرفته مى گردد، و راستگوئى است كه گفتارش تصديق مى شو، و هر كسى را كه قرآن روز قيامت "در پيشگاه پروردگار" شفاعت كرد "بدرستى گفتار و كردارش گواهى داد" شفاعتش درباره ى او قبول مى شود، و كسى را كه قرآن روز قيامت زشت دانست "بكفر و نفاق و بد رفتارى و شهوت رانى او گواهى داد" گفتارش بزيان او تصديق مى گردد.

در اين خطبه حضرت امير "ع" اشاره به شفاعت قرآن فرموده كه يكى از شفيعان روز قيامت است كه حقير در جزوه اى كه بنام چند درس از شفاعت بچاپ رسيده بطور تفصيل درباره شفيعان و مطالب شفاعت از آيات منفى و مثبت و اشكالات و جوابهاى آنها، و اين كه شفاعت چيست و چه كسانى مى تواند شفاعت كنند و چه كسانى مورد شفاعت واقع مى شوند و احاديث شفاعت و اجماع علماء اماميه بحث كرديم كسانى كه مى خواهند از بحث كلى و تفصيلى آن آگاه شوند مى توانند آن جزوه را مطالعه كنند. در اين درس فقط از نظر اعتقادى آن كه از جمله ضروريات دين است و منكر آن منكر ضرورى دين محسوب مى شود از نظر اجماع و گفتار برخى از علماى خاصه وعامه بحث مى كنيم.

علامه مجلسى "ره" مى فرمايد: پس بدان كه خلافى نيست در ميان مسلمانان، و ضرورى دين اسلام است كه رسول خدا را در قيامت شفاعت از براى امت خود بلكه از براى جميع امتها خواهد بود و خلافى كه هست در آنست كه آيا شفاعت از براى زيادتى منافع است از براى مومنانى كه مستحق ثواب باشند و بس، يا از براى اسقاط عقاب از گناه كاران امت نيز خواهد بود و اكثر عامه را اعتقاد آنست كه شفاعت در هر دو مى باشد و خوارج و وعيده و معتزله را اعتقاد آنست كه شفاعت مخصوص قسم اول است يعنى در زيادتى ثواب است و در اسقاط عقاب نمى باشد تا آنجا كه مى فرمايد: و خلافى نيست در ميان علماى اماميه كه شفاعت از براى رفع عقاب فساق شيعه مى باشد هر چند از اصحاب كبائر باشند و شفاعت مخصوص حضرت رسالت نيست بلكه فاطمه زهرا و ائمه هدى برخصت آن حضرت شفاعت شيعيان خويش خواهند كرد و از احاديث بسيار ظاهر مى شود كه علما و صلحاى شيعه نيز شفاعت خواهند كرد. شيخ صدوق "ره" در كتاب اعتقادات خود مى فرمايد: اعتاد ما درباره شفاعت اين است كه آن براى كسى است كه خدا دين او را بپسندد و از اهل گناهان كبيره و صغيره باشد اما توبه كنندگان از گناهان احتياجى بشفاعت ندارند تا آنجا كه مى فرمايد: شفاعت براى اهل شرك و شك و براى اهل فكر و انكار نيست بلكه براى گناهكاران از اهل توحيد مى باشد.

علامه حلى "ره" در باب حادى عشر مى فرمايد: اما شفاعت پيغمبر ما، پس آن نيز در محل توقع است بلكه واقع نيز خواهد شد و دليلبر آن فرمايش خداى تعالى است كه بپيغمبر خود خطاب فرموده و او را امر فرموه است باستغفار و طلب آمرزش براى مومنين و مومنات و استغفر لذنبك و للمومنين و المومنات و صاحب كبيره مومن است براى اين كه تصديق نموده است بوحدانيت خدا و برسالت رسول او "صلى الله عليه و آله و سلم" و اقرار نموده است بآنچه پيغمبر از جانب خدا آورده است و اين همان ايمان است چون كه ايمان در لغت بمعنى تصديق است و در اين جا تصديق واقع شده و اعمال صالحه جزء ايمان نيستند تا آن كه بسبب ترك آن از ايمان خارج شود زيرا كه خداوند مى فرمايد الذين امنوا و عملوا الصالحات "يعنى كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند" پس اعمال صالحه را عطف فرموده است بر ايمان، و اگر دو چيز نباشد عطف صحيح نباشد پس معلوم شد كه اعمال صالحه داخل در ايمان نيستند پس اهل كبائر نيز مومن باشند و چون خداوند امر فرموده است پيغمبر خود را بطلب آمرزش نمودن براى مومنين پس آن حضرت آن را ترك نخواهد نمود زيرا مقتضاى عصمت آنست كه بتمام اوامر خدا عمل نمايد و چون طلب آمرزش نمود البته مقبول و مستجاب خواهد شد چون كه خداوند وعده فرموده است كه آن حضرت را راضى نمايد براى فرمايش خداى تعالى و لسوف يعطيك ربك فترضى "زود است كه پروردگار تو چندان بدهد ترا تا راضى شوى" و علاوه بر اين خود آن حضرت هم فرموده: من شفاعت خود را براى صاحبان كبيره از امت خود ذخيره كرده ام. و چون اين را دانستى بدان كه همچنان كه شفاعت براى حضرت رسول ثابت است همچنان براى ائمه ما هم ثابت است بهمان نحو بدون فرق، و دليل بر آن اخبار خود ائمه است بآن، و عصمت ايشان با دروغ بودن آن منافات دارد.

در شرح تجريد كه متن آن از خواجه نصير الدين محمد طوسى "ره" و شرح آن از جمال الدين علامه حلى "ره" است مى فرمايد: مسئله دهم، علماى اسلام اجماع كردند كه شفاعت حق است، گروهى گفته اند شفاعت درباره نيكان است كه خداى تعالى منافع بيشتر به آنها دهد و آن گروه و عيديه باشند، و تفضليه گويند: شفاعت براى رفع عذاب از فاسقان است و آن حق است. اگر شفاعت طلب زيادى منافع باشد نه غير آن پس صلوات ما بر پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" بايد شفاعت درباره آن حضرت باشد و آن باطل است زيرا كسى كه شفاعت كننده است بابد بالاتر از شفاعت شده باشد "و هيچ كس بالاتر از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" نيست" پس اين كه باطل شد مقدم آن هم كه شفاعت فقط طلب زيادى منافع است باطل مى باشد "تا آنجا كه مى فرمايد" و گفته شده يعنى گروهى گويند كه شفاعت در اسقاط ضررهاست "كه عذابها را ساقط مى كند" و حق آنست كه هر دو شفاعت است و پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: شفاعت خود رابراى مرتكبان كبائر از امت خود ذخيره كرده و البته آن براى اسقاط عذاب است.

در كفايت الموحدين آيت الله آقا سيد اسمعيل طبرسى نورى "ره" مى فرمايد: اشكالى نيست در ثبوت اصل شفاعت از براى رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" و اهل بيت اصفياء او، و حقيقت آن ثابت است باجماع امت، بلكه اعتقاد به حقيقت آن ثابت است به ضرورت دين، و منكر آن خارج است از عداد "و شمار" مسلمين "تا آنجا كه پس از ذكر احاديثى مى فرمايد" پس حق اين است كه شفاعت آن حضرت "صلى الله عليه و آله و سلم" ثابت است آن براى تمام امت از صلحاء و مومنين گناهكار كه صلحاء برسانيدن منافع و بالا بردن درجات، و مومنين گناهكار با سقاط عذاب و نجات از آتش. "و در تعميم و همگانى كردن شفاعت ايشان، مى فرمايد" شفاعت محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين به معناى اعم آن از براى جميع ما سوى الله از انبياء و مرسلين و ملائكه مقربين و عباد صالحين خدا و غير ايشان از موجودات ثابت است زيرا معناى اعم شفاعت سوال كردن از عطا كردن و افزون كردن است پس شفيع واسطه مى باشد براى رسانيدن نعمتها بسوى غير و دفع و دور كردن عذابها از اوست مساوى است كه آن در دنيا باشد يا آخرت، و شفاعت باين معنى براى ايشان صولات الله عليهم ثابت است بلكه مخصوص بايشان است بعلت قيام اجماع بر اين كه ايشان سبب غائى و نهائى اصل ايجاد، و فيض رساندن نعمتها از جانب خداى تعالى بسوى ممكنات هستند و در حق آن حضرت "صلى الله عليه و آله و سلم" وارد شده لولاك لما خلقت الافلاك "اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم" پس اگر وجود آن حضرت "صلى الله عليه و آله و سلم" نبود چيزى از افلاك خلق نشده بود و چون افلاك منتفى و معدوم شد آنچه زير آنست از عناصر بسيطه و مركبه و مواليد سه گانه "نبات و حيوان و انسان" نبود پس چيزى از موجودات تحقق پيدا نمى كردد. پس نعمتى به چيزى از موجودات نمى رسد مگر اين كه ايشان صلوات الله عليهم سبب براى آن نعمت هستند بلكه انبياء و ملائكه از زيادى طينت ايشان آفريده شده اند. تا آنجا كه مى فرمايد: پس انبياء و ملائكه شفاعت احدى نخواهند نمود مگر بعد از اذن از جانب پروردگار و لكن سيد انبياء "صلى الله عليه و آله و سلم" از براى او شفاعت است در جميع اوقات و محتاج باذن نخواهد بود در شفاعت، بلكه اذن از براى آن بزرگوار حاصل است قبل از قيامت و قال تعالى و لسوف يعطيك ربك فترضى كه امام در تفسير آن فرمود: شفاعت است، بخدا شفاعت است، بخدا شفاعت است. تا آنجا كه باز مى فرمايد: و اما شفاعت محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين پس ثابت است از حين موت، چه بسيار از كسانى باشند كه شفاعت ايشان در نزد معاينه موت چون در بالين او حاضر شوند شفاعت او نمايند كه برحمت الهى واصل شود و نقمتى از براى او نباشد و چه بسيار باشد كه شفاعت ايشان نمايند در برزخ قبل از رسيدن ايشان بروز قيامت و چه بسيار باشد كه شفاعت ايشان نمايند در هر يك از مواقف پنجاه گانه قيامت. الخ.

در الميزان علامه طباطبائى "ره" پس از نقل آيات نفى كننده و اثبات كننده شفاعت مى فرمايد: و از اين جا روشن مى شود كه آيات نفى كننده شفاعت اگر ناظر به روز قيامت باشد جز اين نيست آن را از غير خد بمعنى استقلال كه در تصرف او باشد نفى مى فرمايد و آيات اثبات كننده شفاعت، آن را براى خدا اصالتا اثبات مى كند و براى غير خداى تعالى باذن و تمليك او اثبات مى كند پس شفاعت براى غير خدا باذن او ثابت است.

در خاتمه به دو مطلب از علماء اهل سنت اشاره مى كنيم در بحار الانوار است كه نووى "كه از علماء سنت است" در شرح صحيح مسلم مى گويد: قاضى عياض "كه از علماء بزرگ اهل سنت است" گويد: مذهب اهل سنت آنست كه شفاعت عقلا امرى جايز و ممكن و بر حسب نقل و ادله سميعه بصراحت آيات و روايات صادقه واجب "يعنى مسلم و حتم" مى باشد و همانا اخبار در اين باره بحد تواتر است بدين معنى كه شفاعت در عالم آخرت براى گنه كاران از مومنين درست و از جمله مسلمات است و گذشتگان از نيكوكاران و كسانى كه بعد از آنها از اهل سنت بودند همگى بر ثبوت شفاعت اجماع كرده اند.

در محجه البضاء مرحوم فيض كاشانى از احياء العلوم ابو حامذ غزالى "كه از علماء اهل سنت است" نقل كرده: بدان كه چون محقق شد داخل شدن آتش بر گروههائى از مومنين پس خداى تعالى بفضل خود مى پذيرد درباره ايشان شفاعت انبياء و صديقين را بلكه شفاعت علما و صالحين را و هر كسى را كه براى او نزد خداى تعالى قدر و شرفى بواسطه نيكى عملش باشد پس همانا براى او شفاعتى در اهلش و نزديكان و دوستان و آشنايانش مى باشد پس حريص شود بر اين كه كسب كنى و بدست بياورى براى خودت نزد خدا رتبه شفاعت را، و آن باين است كه انسانى را هرگز كوچك و حقير نشمارى زيرا خداى تعالى دوستانش را در ميان بندگانش پنهان كرده، شايد آن كسى كه تو بچشم حقارت باو نگريستى دوست خدا باشد، و معصيتى را هرگز كوچك نشمارى زيرا خداى تعالى غضبش را در نافرمانيهايش پنهان كرده، شايد غضب خدا در همان معصيتى باشد كه تو آن را كوچك شمردى، و طاعتى را كوچك شمردى، اگر چه كلمه پاكيزه يا لقمه غذائى يا نيت خوبى و مانند اينها باشد و شواهد شفاعت در قرآن و اخبار بسيار است خداى تعالى فرموده و لسوف يعطيك ربك فترضى تا آنجا كه مى گويد: اين شفاعت رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" است و براى يك يك از امت او از علماء و صالحين همچنين شفاعت هست. الخ

اما راجع به شفاعت قرآن كه حضرت امير "ع" بآن اشاره فرمودند در بحار الانوار و اصول كافى احاديث بسيارى درباره آن آمده كه بيك حديث اشاره مى كنيم در اصول كافى بسندش از جابر حضرت صادق "ع" روايت كرده فرمود: روز قيامت قرآن ببهترين صورت بيايد و بر مسلمين گذر كند آنها گويند: اين مراد از ماست، از آنان بگذرد و نزد پيغمبران آيد، آنها نيز گويند: او از ما است، از آنها نيز بگذرد و نزد فرشتگان مقرب آيد آنان هم گويند: او از ما است، تا اين كه بدرگان پروردگار عزت رسد و بگويد: پروردگارا فلان كس پسر فلانى را من در دنيا روزهاى گرمش را بشتنگى كشاندم "يعنى روزه گرفت" و شبهايش را به بيدارى كشاندم "يعنى به عبادت كشاندم" و فلان كس پسر فلانى را نه روزهايش را به تشنگى بردم "نه روزه گرفت" و نه شبش را به بيدارى "و عبادت" پس خداى تبارك و تعالى فرمايد: آنان را ببهشت ببر و در جايگاههاى خودشان جاى دهد، پس قرآن برخيزد و آنان نيز بدنبالش بروند و بهر مومنى بگويد: قرآن بخوان و بالا برو، حضرت فرمود: پس هر كدام قرآن مى خوانند و بالا مى روند تا هر شخصى از ايشان بمنزلى كه براى او مقرر شده برسد و در آن فرود آيد.

بهشت

درجات متفاضلات، و منازل متفاوتات، لا ينقطع نعيمها، و لا يظعن مقيمها، و لا يهرم خالدها، و لايباس ساكنها.

در خطبه 84 مى فرمايد: بهشت داراى درجه و پايه هائى است كه بر يكديگر برترى دارد، و داراى منزلهائى است كه از هم امتياز دارد "زيرا مراتب كمال و معرفت انسانها تفاوت دارد" آسايش و خوشى آن منقطع و زايل نمى شود مقيم در آن كوج نمى كند و از آن جا بيرون نخواهد شد و جاويدان در آن پير نمى شود و ساكن در آن فقير نمى گردد "زيرا فقر و پيرى مستلزم رنج و ناتوانى است و اين دو در بهشت نيست".

در اين درس كه درباره بهشت است و درس بعدى كه درباره دوزخ است از جنبه هاى مختلف قابل بحث است و دانستن آنها هم بر هر مسلمانى لازم است از جمله بحث ها حقيقت بهشت و دوزخ و اين كه آن دو آيا آفريده شده اند يا در قيامت آفريده مى شوند كه ايمان به حقيقت بهشت و دوزخ جسمانى كه صريح آيات و روايات متواتره است واجب است و از ضروريات دين اسلام است و كسى كه مطلقا آن دو را انكار كند يا تاول كند كافر است و همچنين خلقت بهشت و دوزخ كه امروزه آفريده شده اند كه آيات و روايات صراحت بر آن دارد و اجماع مسلمين است فقط قليلى از معزتله قائل شده اند كه بعد از اين يعنى در قيامت مخلوق خواهند شد و آيات زيادى دلالت بر وجود آنها در حال نزول قرآن مجيد دارد چنانچه درباره بهشت مى فرمايد اعدت للمتقين "مهيا شده براى پرهيزكاران" اعدت للذين امنوا "مهيا شده براى كسانى كه ايمان آوردند" اعد الله لهم جنات تجرى من تحتها الانهار "مهيا كرده خدا براى ايشان بهشتهائى كه مى رود از زير آنها نهرها" و لقد راه نزله اخرى، عند سدره المنتهى، عندها جنه الماوى "و بتحقيق ديد او را "جبرئيل را" بار ديگر نزد سده المنتهى كه درختى است از طرف راست عرش بالاى آسمان هفتم كه نزد آنست بهشت جايگاه و آرامگاه" و درباره جهنم هم مى فرمايد اعدت للكافرين "مهيا شده براى كافران "اعد الله لهم عذابا شديدا "آماده كرده خدا براى ايشان عذابى دردناك" آيات درباره آن بسيار است و احاديث هم از حد تواتر گذشته كه به دو سه حديث اشاره مى شود ابن بابويه بسند معتبر از ابوالصلت هروى روايت كرده كه گفت از حضرت امام رضا "ع" پرسيدم كه يابن رسول الله مرا خبر ده از بهشت و دوزخ كه آيا امروزه مخلوق شده اند؟ حضرت فرمود: بلى و رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" داخل بهشت شد و جهنم را ديد در آن شبى كه آن حضرت را بآسمان بردند، عرض كرد كه جماعتى مى گويند كه امروزه مقدر شده اند اما هنوز خلق نشده اند، حضرت فرمود: كه ايشان از ما نيستند و ما از ايشان نيستيم هر كه انكار كند خلق بهشت و دوزخ را تكذيب حضرت رسول را كرده است و تكذيب ما را كرده است و از ولايت ما بهره ى ندارد و مخلد در جهنم خواهد بود. الخ.

و از كتاب صفات الشيعه ابن بابويه "ره" از حضرت صادق "ع" روايت كرده: كه شيعه ما نيست كسى كه چهار چيز را انكار كند معراج رسول الله "صلى الله عليه و آله و سلم" و سوال قبر و خلق بهشت و دوزخ و شفاعت را.

على بن ابراهيم قمى روايت كرده كه دليل بر اين كه بهشت و دوزخ مخلوق شده اند آنست كه حقتعالى مى فرمايد عندها جنه الماوى يعنى نزد سدره المنتهى است بهشتى كه ماواى مومنانست و سدره المنتهى در آسمان هفتم است پس بهشت نيز در آنجاست.

احاديث بسيارى هست كه غير مستقيم دلالت بر خلق بهشت و دوزخ دارد از جمله احاديثى كه نزول مائده و ميوه ها را از بهشت براى انبياء خصوصا پيغمبر ما "صلى الله عليه و آله و سلم" و اهل بيت آن حضرت از مائده هاى بهشت و نزول رطب و سيب و به و مانند آنها را بيان مى فرمايد و برخى از احاديث دلالت دارد بر اين كه خداى تعالى بهشت و آنچه در اوست از نور حسين "ع" آفريده، و همچنين احاديثى كه درباره نازل شدن حنوط بهشتى براى رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" است و احاديثى است درباره اين كه حجر الاسود را از بهشت خداى تعالى براى آدم نازل كرد، و از جمله آنها اخبارى است كه وارد شده درباره حسين "ع" كه چون حضرت كشته شد بهشت و آنچه در آنست و جهنم و آنچه در آنست بر او گريستند.

از جمله بحث هائى كه دانستن آن لازم است اين است كه لذتها و عذابهاى آخرت جسمى و روحى است بهشت و آنچه در آنست از نعمتها از حور و قصور و بناها و مسكنها و نكاحها و نهرها و درختان و ميوه ها و خوردنيها و آشاميدنيها، و جهنم و آنچه در آنست از عقربها ومارها و عذاب و حميم "آب جوشان" و زقوم "درختى در جهنم است كه ميوه بسيار تلخ دارد" و مانند آنها از محسوسات جسمانيه است كه مجرد مثال و خيال مانند عالم خواب نيست و از قبيل لذائذ و آلام "دردها و رنجهاى" عقليه هم نيست بلكه از ضروريات دين است كه در بهشت و دوزخ هم لذائذ و آلام جسمانيه است و هم لذائذ و آلام روحانيه از مقام قرب و رضوان خداى تعالى در مراتب بهشت ها و دورى از رحمت خدا در دركات جهنم، كه درباره آنها در قرآن كريم نص صريح دارد كه قابل تاويل نيست كه متجاوز از هفتاد آيه درباره نعمتهاى محسوسه جسمانيه در بهشت آمده كه بيك آيه اشاره مى كنيم در سوره محمد "صلى الله عليه و آله و سلم"" آيه 18 مى فرمايد فيها انهار من ماء غير اسن و انهار من لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمر لذه للشاربين و انهار من عسل مصفى و لهم فيها من كل الثمرات "در بهشت است جويها از آبى كه متغير نيست يعنى رنگ و طعم و بوى آن از حالت اصلى خود تغيير نيابد و جويها از شير كه طعم آن متغيير نيست و جويها از شراب كه لذيذ و خوشگوار و با طرب است براى آشامندگان و از بوى بد و مستى مبراست و جويها از عسل صاف كرده ى بى غش، و براى متقيان است در بهشت از هر ميوه ها كه نفس آرزوى آن كند" آيات بسيارى هم درباره عذابهاى حسيه جسميه آمده كه به چند آيه اشاره مى شود در سوره دخان از آيه 43 الى 49 مى فرمايد ان شجره الزقونم طعام الاثيم، كالمهل يغلى فى البطون، كغلى الحميم، خذوه فاعتلوه الى سواء الجحيم، ثم صبوا فوق راسه من عذاب الحميم، ذق انك انت العزيز الكريم "بدرستى كه درخت زقوم خوراك كسى است كه بسيار گنه كار است مانند چيزيست كه گداخته باشند بآتش چون مس و روى و طلا و نقره و غير آن يا مانند روغن زيتون گداخته كه بجوشد شجره ى زقوم در شكمهاى كفار مانند جوشيدن آب بى نهايت گرم، و احشاء و امعاى ايشان را پاره پاره كند و بگدازد پس خداى تعالى زبانيه ى دوزخ را امر كند كه بگيريد اين گنه كار تبه روزگار را، پس بكشيد او را بعنف و قهر بميانه دوزخ بعد از آن بريزيد بر بالاى سر او از عذاب آب گرم تا تمام ظاهر بدن او باين آب گرم گداخته شود همچنان كه باطن او از زقوم گداخته است بچش و بكش اين عذاب را بدرستى كه تو ارجمندى نزد قوم خود بزرگوار بزعم خود، مرويست كه ابو جهل لعين بحضرت رسول "صلى الله عليه و آله و سلم" گفت كه نيست ميان اين دو كوه كه محيطند بمكه كسى كه ارجمندتر و بزرگوارتر از من باشد پس تو و خداى تو توانائى نداريد كه ضررى بمن رسانيد چون روز قيامت رسد حضرت عزت بر سبيل استهزاء و تهكم باو گويد كه اى عزيز و كريم بچش اين عذاب جحيم و عذاب اليم را".

از جمله بحث هائى كه اعتقاد بآنها لازم است اوصافى چند در آيات و اخبار از براى بهشت بيان شده كه اجمالا بآنها اشاره مى شود بهشت دار بقا و سلامت است و در آن باجماع امت مرگ نمى باشد و در آن كورى و كرى و پيرى و درد و بيمارى و افت و مرض و هم و غم نمى باشد و همچنين فقر و احتياج و واماندگى نيست و ره چه نفس خواهش كند و ديده از آن لذت برد آن براى انسان حاصل است و دار خلود است كه هرگز از آن بيرون نمى رود و منزل پاكان و نيكان است و در آن بغض و حسد عداوت و نزاع و جدال نمى باشد و هر كس بآنچه حق تعالى باو عطا كرده است راضى است و خلاصه آن بهشتى است كه نعمتهاى آن را خداوند رحيم غفور مهيا فرموده كه عقل از درك آن قاصر است كه نه بحواس ظاهره مى توان آن را درك كرد و نه بحواس باطنه، مگر بعنوان نمونه اجمالا اشاره ى بآن شود زيرا بهشتى كه در وصف آن حقتعالى بفرمايد و فيها ما تشتهيه الا نفس و تلذ الاعين "و در آنست آنچه نفوس انسانيه بآن ميل نمايد و آنچه چشمهاى خلايق بآن لذت بيابد" جائى كه نعمتهاى دنيا را كه قرآن كريم را قليل و كم شمرده و مى فرمايد متاع الدنيا قليل و الاخره خير "متاع دنيا اندكى است كه و آخرت بهتر است" در حالى كه ما نمى توانيم متاع دنيا را كه كم است شماره كنيم كه در آيه ديگر مى فرمايد و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها "و اگر بشماريد نعمت خدا را احصا و شماره نتوانيد كرد" پس آنچه را نفوس ناطقه ميل نمايند و آنچه را چشمهاى خلايق بآن لذت يابد و از نعمت هاى دنيا بهتر باشد چگونه مى توانيم آنها را درك نمائيم كه در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه و فيها ما تشتهيه الانفس آمده: از انواع نعمتهاى آشاميدنى و خوراكى و لباسها و بوئيدنيها و غير آنها و تلذ الاعين يعنى بنظر كردن بآنها چشمها لذت يابد كه خداوند باين دو لفظ جمع فرموده آنچه را كه خلايق اگر تماما اجماع كنند بر اين كه آنچه در بهشت از انواع نعمتهاست وصف كنند نتوانند بر آنچه اين دو لفظ آن را برشته تحرير درآورده بيافزايند.

و همچنين در سوره سجده آيه 17 مى فرمايد فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعين جزاء بما كانوا يعملون "پس نمى داند هيچ نفسى آنچه پنهان داشته شده براى پهلو تهى كنندگان از خوابگاه و انفاق نمايندگان بجهت خشنودى خدا از روشنى چشمها يعنى چيزى كه بدان چشمها روشن گردد جهت پاداش بسبب آنچه عمل مى كردند".

در تفسير مجمع است كه در حديث قدسى صحيح از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" روايت شده كه فرمود: همانا خداى تعالى مى فرمايد: براى بندگان صالحم مهيا كردم چيزى كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بر قلب بشرى خطور نكرده. بنابر اين محققان برآنند كه مناسبتر آنست كه از اين نعمت مخفى سخن نگويند زيرا آيه كه مى فرمايد هيچ نفسى نمى داند آنچه پنهان داشته شده براى ايشان از روشنى چشمها، و حديث قدسى هم مى فرمايد بر قلب بشرى خطور نكرده، دو گواند بر آن كه كسى نمى تواند آنها را دريابد چطور توان آن را دريافت و وصف كرد، بهشتى كه ميزبان آن حضرت پروردگار جلت عظمته و ميهمانهاى آن انبياء و ائمه و شهدا و بندگان صالح و مومنين و موحدين، و سكنه ى آن ملائكه مقربين هستند مگر بهمان بياناتى كه خداوند تبارك وتعالى در قرآن كريم بيان فرموده، و مقدارى از آن را پيغمبر اكرم "صلى الله عليه و آله و سلم" و ائمه طاهرين "ع" پرده از آن برداشته اند و بمقدار فهم ما بيان كرده اند كه از آن جمله كلام اميرالمومنين "ع" در ابتداى همين درس است كه بهشت داراى درجه و پايه هائى است كه بر يكديگر برترى دارد، و داراى منزلهائى است كه از هم امتياز دارد. كه پيرامون اين دو جمله مختصر مطالبى را مى گوئيم همچنان كه بين مردم در طاعتهاى ظاهريه و اخلاقهاى پسنديده باطنيه تفاوت آشكار وجود دارد همچنين در آنچه جزا و پاداش داده مى شوند تفاوت آشكار وجود دارد، پس اگر طالب بالاترين درجات هستى پس بايد كوشش كنى كه احدى در طاعت خداى تعالى بر و سبقت نگيرد كه خدا ترا امر كرده بسرعت گرفتن و سبقت جستندر طاعت كه در يك آيه فرموده و سابقوا "و سبقت و پيشى گيريد" و در يك آيه فرمود سارعوا "بشتابيد" جاى بسى تاسف است كه در آنجائى كه خداى تعالى ما را امر به پيشى گرفتن به آمرزش و بهشت فرموده ، ما ديگران را كه از ما پيشى گرفته اند مى بينيم و بر ما گران نيست و ناراحت نمى شويم اما اگر نزديكان و همسايگان خود را ببينيم كه در ثروت و خانه مجلل بر ما سبقت گرفته اند بر ما سنگين و ناراحت كننده است و مى كوشيم از جهت ثروت و خانه ى مجلل از آنها پيشى گيريم كه اگر اين حالت در ما عكس شود و آن دو جاى خود را در وجود ما عوض كنند بالاترين درجات بهشت براى ماست.

دوزخ

و اتقوا نارا حرها شديد، و قعرها بعيد، و حليتها حديد، و شرابها صديد.

در سخنان 119 خود مى فرمايد: و بپرهيزيد از آتشى كه گرمى آن سخت و ژرفى آن بسيار و زيور آن آهن و آشاميدنى آن زرداب و خون جراحت است.

همچنان كه در درس قبل گفته شد موضوع جهنم از جنبه هاى مختلف قابل بحث است كه اصل جهنم و عذابهاى روحى و جسمى آن از ضروريات دين است كه صراحت آيات قرآنيه بر آنها دلالت دارد و اصل فهميدن آتش آخرت و آنچه خداوند قهار از عذابها در آن مهيا كرده درك كردن آن در دنيا ممكن نيست مگر بر سبيل نمونه همچنان كه بهشت و نعمتهاى آن هم بحواس ظاهره و باطنه درك نخواهد شد كه از ابن عباس روايت شده كه اگر بشنود احدى از ساكنين آسمانها و زمين زفيرو نهيب صداى جهنم را هر آينه يك دفعه مدهوش خواهند شد و جمعيا جانها را از قالب تهى خواهند نمود و هر آينه اجساد ايشان گداخته و آب خواهند شد مانند گداختن و آب شدن آهن و مس از آتش.

چون حضرت اميرالمومنين "ع" در اين چند جمله درباره عذاب جهنم فرمود بنابر اين ما هم چند حديث در اين باره نقل مى كنيم در بحار الانوار از امالى صدوق بسند معتبر از عمر و بن ثابت از حضرت باقر "ع" روايت كرده فرمود: كه اهل جهنم فرياد مى كنند مثل فرياد كردن سگان و گرگان از شدت آنچه بآنها مى رسد از درد عذاب الهى، چه گمان دارى اى عمرو بگروهى كه ايشان را مرگ نمى باشد كه از عذاب فارغ شوند و عذاب ايشان هرگز سبك نمى شود و در ميان آتش تشنه و گرسنه باشند و كر و كور و گنگ باشند و روهاى ايشان سياه شده باشد و محروم و نادم و پشيمان، و رانده و غضب كرده پروردگار خود، رحم بر ايشان نكنند و عذاب ايشان را تخفيف ندهند و آتش بر ايشان افروزند و از حميم گرم جهنم بعوض آب آشامند و از زقوم بعوض طعام خورند و بقلابهاى تش بدنهاى ايشان را در آتش مى افكنند و با شياطين ايشان را در زنجير مى كشند و گرزهاى آهن بر سر ايشان كوبند و در غلها و بندها ايشان را مقيد "در قيد و بند" مى سازند، اگر دعا كننده دعاى ايشان مستجاب نمى شود و اگر حاجتى طلبند برآورده نمى شود و اين است حال جمعى كه بجنهم روند.

در بحار الانوار از تفسير على بن ابراهيم قمى بسند معتبر از حضرت صادق " ع" روايت كرده فرمود: كه در جهنم چاهى است كه اهل جهنم از آن پناه بجهنم مى برند و آن جاى هر متكبر جبار معاند است و هر شيطان متمرد و هر متكبرى كه ايمان بروز قيامت نداشته باشد و هر كه عداوت محمد و آل او را داشته باشد و فرمود: كسى كه در جهنم عذابش از ديگران سبكتر است كسى است كه در درياى آتش باشد و دو كفش از آتش در پاى او باشد و بند كفشش از آتش باشد كه از شدت حرارت مغز سرش مانند ديگ در جوش باشد و گمان كند كه از جميع اهل جهنم عذابش سخت تر است و حال آن كه عذاب او از همه سهل تر است.

اما كسانى كه مخلد در آتشند و كسانى كه از آن خارج مى شوند: خلافى بين علماء نيست در اين كه اهل بهشت كه داخل بهشت شدند خواه با عذاب يا بدون عذاب، در بهشت كه داخل شدند مخلد خواهند بود و همچنين خلافى نيست ميان مسلمانان در آن كه كفار و منافقان كه حجت بر ايشان تمام شده باشد در عذاب جهنم مخلدند. و اما اطفال و ديوانگان كفار، و جمعى از ضعفاء العقول كه تميز ميان حق و باطل نمى توانند بدهند، يا جمعى كه دور از بلاد اسلام باشند و نتوانند تفحص دين حق بكنند، يا در زمان جاهليت و فترت "بين دو پيغمبر" باشند كه حجت بر ايشان تمام نشده باشد احتمال نجات در باب آنها هست، و خلافى نيست در آن كه كسى كه منكر يكى از ضروريات دين اسلام باشد در حكم كفار است و مخلد در آتش است و ضرورى دين اسلام آنست كه بديهى و واضح و آشكار شده باشد در دين اسلام، كه هر مسلمانى بداند مگر كسى كه تازه مسلمان شده باشد و هنوز نزد او، واضح نشده باشد مانند نماز و روزه و حج و زكوه و مانند آنها كه كسى كه ترك كند اينها را كافر نيست كسى كه ترك اينها را حلال داند كافر است، و همچنين اگر فعلى از او صادر شود كه در بردارنده استخفاف و سبك شمردن عمدى بدين يا محرمات الهى باشد مثل اين كه عمدا قرآن را بسوزاند يا در قاذورات اندازد يا لگد بر آن بزند، يا حقتعالى يا يكى از ملائكه يا يكى از انبياء را دشنام دهد يا سخنى بگويد كه حاكى از سبك شمردن باشد خواه در نظم و خواه در نثر، يا كعبه معظمه را بى جهت خراب كند يا عمدا در آن بول يا غايط كند. و همچنين است نسبت بروضات مقدسه رسول الله يا ائمه "ع" استخفافى بكند بقول يا بفعل، يا تربت شريف حسين "ع" را استخفافى كند قولا يا فعلا مثل اين كه العياذ بالله با آن استنجاء نمايد، يا نسبت بكتب حديث شيعه استخفاف كند يا بيكى از عبادات كه ضرورى دين است استهزاء و استخفاف نمايد يا بت و غير بت را معبود خود قرار دهد و آن را بقصد عبادت سجده كند يا شعار كفار را كه حاكى از اظهار كفر باشد ظاهر گرداند مثل آن كه زنار "رشته اى كه كشيشان بكمر خود مى بندند يا گردن بندى كه نصارى با صليب كوچكى بگردن خود آويزان مى كنند" باين قصد ببندد و ساير ضروريات دين را انكار كند. اما غير شيعه از فرق مخالفين اگر انكار يكى از ضروريات دين اسلام را بكنند كافر و نجس و مخلد در جهنمند مانند خوارج كه بر امام زمان خروج كردند و ناسزا بامام بگويند، يا غلات كه ائمه را خدا مى دانند، يا بهتر از پيغمبر مى دانند يا گويند خدا در ايشان حلول كرده، يا ايشان را خالق عالم دانند بنابر بعضى از احاديث، و نواصب كه عداوت با همه ائمه يا بعضى از ايشان داشته باشند، زيرا كه وجوب محبت ايشان ضرورى دين اسلام است كه از حضرت صادق "ع" منقولست كه غسل مكن در جائى كه در آن غساله حمام جمع مى شود زيرا كه در آن غساله ولدالزنا و غساله ناصبى مى باشد كه آن بدتر از ولدالزناست بدرستى كه حق تعالى خلقى بدتر از سگ نيافريده است و ناصبى نزد خدا از سگ خوارتر است. و مجسمه كه خدا را جسم مى دانند از بلور يا بصورت پسر ساده مى دانند ايشان نيز كافر و مخلد در آتش هستند، اما ساير فرق مخالفان دو قسمند يكى متعصبى چندند كه حجت بر ايشان تمام شده است و علم ببطلان مذهب خود نيز دارند و از براى تصعب و اغراض دنيويه انكار حق مى نمايند يا باعتبار متابعت آباء و گذشتگان، بدين باطل قائل شده اند و قوت تميز ميان حق و باطل دارند و تفحص دين حق نمى كنند و خود را از اغراض باطله كه قائل شده اند خالى نمى كنند كه حق بر ايشان ظاهر شود كه بعضى گفته اند اينها در دنيا و آخرت كافرند، بعضى گفته اند در دنيا حكم اسلام را دارند و در آخرت مخلد در جهنم اند. دوم جماعتى چندند كه ضعيف العقلند كه تميز ميان حق و باطل نمى توانند بدهند يا در بلاد مخالفين هستند و قدرت بر هجرت و تفحص دين حق ندارند يا در زمان فترت و جاهليتند و اهل باطل ايشان، كه مشهور ميان علماء آنست كه ايشان مرجون لامر الله "يعنى موقوفانند مر فرمان خدا را" نه حكم بكفر ايشان مى توانند كرد و نه حكم بايمان ايشان، در آخرت حال ايشان معلوم خواهد شد كه يا عذاب كند خداوند ايشان را، يا توبه ايشان را بپذيرد. و اما شيعه ائمه "ع" اگر فاسق هم باشند مخلد در آتش نخواهند بود و درباره ى مومن و شيعه، احاديث دو دسته است دسته اى از احاديث مى فرمايند شيعه و مومن ما وارد جهنم نمى شود و دسته اى از احاديث دارد كه مومن و شيعه گناهكار در طبقه بالاى جهنم وارد مى شود و شفاعت شامل حالشان مى شود كه جمع بين اين دو دسته از احاديث باين است كه شيعه و مومن هم بايد بين خوف و رجاء باشد و مغرور نشود، و ديگر اين كه شيعه حقيقى طبق احاديث كسى است كه اطاعت خدا كند و تقوى را پيشه خود كند و پيروى از ايشان نمايد البته چنين كسى داخل جهنم نخواهد شد و خطاهاى كوچك او بواسطه شفاعت ايشان بخشيده مى شود كه به دو حديث اشاره مى كنيم مرحوم مجلسى از ابن بابويه و شيخ طوسى بسندهاى صحيح و معتبر و در اصول كافى از جابر روايت شده كه حضرت باقر "ع" فرمود: اى جابر آيا كسى كه ادعاى تشيع مى كند او را بس است كه از محبت ما خانواده دم زند؟ بخدا سوگند شيعه ما نيست مگر كسى كه از خد بترسد و او را اطاعت نمايد، اى جابر شيعيان ما شناخته نشوند مگر بتواضع و فروتنى و خشوع و امانت و بسيارى ياد خدا و روزه و نماز و نيكى بپدر و مادر و مراعات همسايگان فقير و مستمند و قرض داران و يتيمان و راستى گفتار و تلاوت قرآن و باز داشتن زبان از مردم جز از نيكى آنها، و آنها امانت نگه دار فاميل خويش بانشد. جابر گفت: عرض كردم: يابن رسول الله، ما امروز كسى را داراى اين صفات نمى شناسيم، فرمود: اى جابر براههاى مختلف مرو، آيا براى شخص كافى است كه بگويد من على را دوست دارم و او را امام مى دانم و با وجود اين فعاليت دينى نكند؟ پس اگر بگويد من رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" را دوست دارم رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" كه بهتر از على "ع" است سپس از رفتار او پيروى نكند و بسنت او عمل ننمايد محبتش بپيغمبر باو هيچ سودى ندهد، پس از خدا پروا كنيد و براى آنچه نزد خدا است عمل كنيد خدا با هيچ كس خويش ندارد دوستترين بندگان خداى عزوجل "و گرامى ترين ايشان نزد او" با تقواترين و مطيع ترين آنهاست، اى جابر بخدا سوگند جز با اطاعت از خداى تبارك و تعالى تقرب نمى توان جست و همراه ما برات آزادى از دوزخ نيست و هيچ كس بر خدا حجت ندارد، هر كه مطيع خدا باشد دوست ما، و هر كه نافرمانى خدا كند دشمن ماست ولايت ما جز با عمل كردن بورع بدست نيايد. و باز مرحوم مجلسى از ابن ادريس در سرائر از حضرت صادق "ع" روايت كرده كه از شيعه ى ما نيست كسى كه بزبان دعوى تشيع كند و در اعمال ما و آثار ما، با ما مخالفت كند وليكن شيعه ما كسى است كه با ما بزبان و دل متوافق باشد و آثار ما را متابعت كند و باعمال ما عمل كند اينها شيعه ما هستند.