در آمدى بر جايگاه مسجد در تمدن اسلامى

عباس برومند اعلم

- ۲ -


كاركردهاى مسجد در صدر اسلام 
پيش از اين اشاره كرديم كه بدون ترديد درخشان ترين فراز حيات مساجد در طول تاريخ تمدن اسلامى دوران صدر اسلام است . چرا كه در اين دوران مساجد جايگاه و همه كاركردهاى واقعى خود را به كامل ترين شكل دارا بودند و در همه عرصه هاى زندگى اجتماعى مردم نقشى كاملا برجسته و مطلوب داشتند.
بايد خاطرنشان ساخت كه در صدر اسلام مساجد صرفا مراكز انجام دادن اعمال عبادى تلقى نمى شدند. بلكه همچنين مكانهايى براى انجام دادن فعاليتهاى ادارى ، اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى ، قضايى ، و نظامى جامعه مسلمانان نيز محسوب مى شدند.
وقتى كه مسجد مدينه توسط پيامبر گرامى اسلام بنا نهاده شد، اين قلب تپنده امت اسلام به عنوان مركز عبادت ، مركز سياست ، مركز قضاوت و مركز آموزش و مورد توجه و مراجعه آحاد مسلمين بود. اين يگانگى گوياترين تجلى وحدت ابعاد مختلف معنوى و مادى زندگى فردى و جمعى مسلمين بود.(70)
در مسجد نماز جمعه و جماعت بر پا مى شد و مسلمانان براى تعليم دين و شنيدن وعظ و خطابه در آن جمع مى شدند، همچنين مساجد محل قضاوت و داورى ميان مردم ، تدريس علوم مختلف دينى ، قرائت قرآن و پرسش و پاسخهاى علمى و محل شب به روز آوردن مسافران و غريبان بود. علاوه بر اين مساجد پايگاه سياسى جامعه و منبر آن تريبون رسمى حكومت و محل انتصاب فرمانداران و فرماندهان و ابلاغ احكام و دستورات و نيز مكان شور و مشورت و انتشار اخبار و گزارشهاى تازه و بعضا گفتگو درباره مسائل مالى و بازرگانى و معاملات تجارى به شمار مى رفت .
اين روند محدود به دوران پيامبر نبود. پس از ارتحال نبى اكرم (ص ) خلفاى راشدين نيز به همان ترتيب از مساجد استفاده كردند.خليفه هم به عنوان امام جماعت و هم به عنوان خطيب جامعه مومنان به شمار مى آمد و با همان قدرت و اقتدار پيامبر بر منبر مى نشست و احكام و سياستهاى خود را بيان مى كرد.(71)
اين كاركردهاى متعدد، مسجد را به مركز بى بديل جامعه اسلامى تبديل كرده بود. امام تحولات و افولهايى كه در دوره هاى بعد به تدريج اين كاركردها را تحت الشعاع قرار داد، آرام آرام مسجد را از مركز جامعه به حاشيه راند.
در اين فصل تلاش شده است در نگرشى نسبتا اجمالى كاركردهاى مختلف دينى ، علمى و آموزشى ، فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى و قضايى مساجد در صدر اسلام بررسى شود. و در ضمن در بخشى مستقل ويژگيها و كاركرد منبر به عنوان يكى از اجزاى مهم و اصلى مساجد نيز تبيين گردد.
كاركرد دينى و تبليغى  
مساجد در درجه اول نهادهاى دينى جامعه اسلامى محسوب مى شوند كه بايستى در آن شعائر دينى و آداب مذهبى اقامه شود و دين خدا در آن جا به صورت روزمره از سوى پيروان به نمايش ‍ گذارده شود.
بدون ترديد بزرگترين عبادتى كه در مسجد بر پا مى شود نمازهاى جماعت پنجگانه است كه نمادى از شكوه توحيد و عزت بندگى و حيات امت واحده است . اين عبادت شكوهمند در عهد رسول الله (ص ) و صدر اسلام بيش از امروز مورد اهتمام بود و مسلمين با اشتياق فراوان هر روز چندين نوبت در مسجد پيامبر حاضر مى شدند.و با تشكيل صفوف منظم به امامت پيامبر به نماز مى ايستادند و اين گونه امت به پيشوايى امام خود فرايض دينى را ادا مى كردند و به سوى خدا سير مى نمودند.
اقامه نماز جماع و ضرورت اجتماع مردم در زمانهاى مشخص ‍ ضمن اين كه باعث به وجود آمدن نوعى نظم روزانه در زندگى مردم شده بود، يكى از زمينه هاى اصلى تشريع اذان به عنوان نداى اسلام شد؛ ندايى كه قرنهاست بر فراز گلدسته هاى مساجد در همه عالم طنين انداز است . حكايت از اين قرار بود كه در روزگار رسول خدا و در اوايل تاسيس مسجد پيش از تغيير قبله وسيله اى براى اجتماع مردم وجود نداشت و معمولا منادى پيامبر (ص ) ندا مى داد و مردم جمع مى شدند. هنگامى كه قبله تغيير كرد، رسول خدا (ص ) به فكر افتاد كه اوقات نماز را به اطلاع مسلمانان برساند، مسلمانان پيشنهادهايى كردند. برخى گفتند از بوق و شيپور استفاده شود و برخى گفتند از ناقوس ، لكن پيامبر اينها را به خاطر تشبيه به يهود و مسيحيت نپسنديدند؛ چرا كه نداى اسلام نيز بايد همانند قبله و عبادتگاه اسلام اصيل و مستقل باشد.
در اين خلال شبى مردى از انصار به نام عبدالله بن زيد بن ثعلبه خوابى ديد كه در آن خواب جملات اذان به او آموخته شد. آن مرد انصارى شبانه به حضور پيامبر (ص ) آمد و خواب خود را به اطلاع آن حضرت رساند. رسول خدا (ص ) فرمود: اين خواب تو حق بوده و روياى صادق است .هم اكنون برخيز و آن را به بلال كه صداى نافذترى دارد تعليم كن تا هنگام نماز آن را بگويد، و بدين ترتيب از آن روز اذان متداول شد و مردم با شنيدن صداى اذان به سوى مسجد براى اقامه نماز به راه مى افتادند. (72)
البته درباره تشريع اذان نظرات ديگرى نيز وجود دارد و بخصوص بزرگان شيعه آموختن اذان به پيامبر را كاملا رد مى كنند و معتقدند كه اذان مدتها قبل و حتى در معراج به پيامبر آموخته شده بود. نظر ديگرى نيز درباره جمع دو نظريه وجود دارد.و آن اين كه اذان از مدتها قبل به پيامبر تعليم داده شده بود ولكن چون در آن هر بار نام پيامبر برده مى شد، ايشان نمى خواستند خود آن را معمول كنند؛ چرا كه طعنه هاى منافقين و يهود در راه بود. لذا به اين طريق كه يكى از انصار خوابى ديد و اذان را بيان نمود، تشريع شد تا زمينه اى براى ياوه سرايى و طعنه باقى نماند. البته اين نظر نيز قابل نقد و بررسى است . اما آن چه كه مسلم است اذان مدتى پس از تاسيس مسجد مقرر و متداول شده و از آن زمان نيز به عنوان مقدمه اى لازم بر اقامه نماز در مساجد هر روز اين نداى آسمانى به گوش جان مسلمين مى رسيد و آنها را به توحيد و نبوت و نماز متذكر مى گرديد.
هم اكنون در جوامع اسلامى پيش از آفتاب و نيمه روز پسينگاه و نزديك غروب موذن بر گلدسته بالا مى رود و به وسيله اذان مسلمانان را به نماز مى خواند.به راستى چه نيرومند است و شريف اين دعوت كه مردم به پيش از طلوع آفتاب به بيدارى دعوت مى كند، چه خوب است كه انسان به هنگام نيمروز از كار باز ايستد و چه بزرگ و با شكوه است كه خاطر انسان در سكوت شب به جانب خداوند جل جلاله توجه كند.(73)
اين سنت در دوران خلفاى نخستين نيز با جديت پيگيرى مى شد و همواره يكى از وظايف مقدس خليفه اين و بد كه در نمازهاى پنجگانه امام مردم باشد و مردم به او اقتدا نمايند.و بدين ترتيب همواره نازهاى جماعت با شكوه فراوان و با حضور انبوه مردم از رؤ سا و سران تا افراد عادى در مساجد تشكيل مى شد.
علاوه بر نمازهاى يوميه نمازهاى واجب و مستحبى ديگرى هم مانند نماز آيات و نماز اعيادى مانند عيد فطر نيز در مسجد النبى برگزار مى گرديد و نماز ميت هم در مجاورت مسجد توسط پيامبر برمسلمين از دنيا رفته اقامه مى شد.
اما يكى از عظيم ترين فرائضى كه در مساجد برگزار مى شد نماز جمعه بود. نماز جمعه به عنوان يك فريضه اجتماعى ، عاليترين و زيباترين عرضه تلفيق دين و سياست و از شؤ ون حكومت اسلامى بود كه در نخستين روزهاى ورود پيامبر (ص ) به مدينه پايه گذارى شد و لذا قدمت تاريخيش با تاريخ مسجد يكى است . ظرف مكانى اين فريضه ، مسجد و امام آن حاكم جامعه اسلامى و امام امت بود.
نماز جمعه از فرائض داراى فضيلت است و علاوه بر اين در متن قرآن كريم به ضرورت توجه مسلمين به آن اشاره شده است :
يا ايها الذين امنوا اذا نودى للصوة من يوم الجمعه فاسعوا الى ذكر الله و ذرواالبع ، ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون .(74)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد چون براى نماز جمعه ندا دهند پس ‍ بشتابيد به سوى ذكر خدا و تجارت را واگذاريد، اين براى شما بهتر است اگر بدانيد.
و حتى از اين آيه وجوب نماز جمعه نيز برداشت شده است .در سخنان و احاديث اولياء دين و ائمه هدى كه همگى سخنان نبى اكرم (ص ) است نيز به فضايل اين فريضه عبادى و سياسى اشاره شده است . از جمله امام صادق (ع ) مى فرمايند: هيچ قدمى نيست كه در حركت وسعى به سوى نماز جمعه باشد جز اين كه خداوند بدن صاحب قدم را بر آتش حرام مى كند.(75)
و نيز امام باقر (ع ) مى فرمايد: هنگامى كه روز جمعه مى شود ملائكه مقرب نازل مى شوند و كاغذهايى از نقره و قلمهايى از طلا با آنها هست . پس بر درهاى مسجد بر صندليهايى از نور مى نشينند و نام ايشان را كه از خانه هايشان وارد مساجد مى شوند مى نويسند، اولى و دومى و...تا زمانى كه امام خارج شود. وقتى امام خراج شد صحيفه هايشان را مى پيچند و اين ملائكه مقرب در هيچ روزى جز روز جمعه فرود نمى آيند.(76)
چنين فضايلى در كنار تاكيد خاصى كه در سيره نبوى در بر پايى نماز جمعه ديده مى شود اهتمام همه جانبه مسلمين و حضور پر شكوه و دائمى آنها به صورت هفتگى در مسجد النبى را موجب مى گرديد، روايات بسيارى از اين حضور انبوه و خطبه هاى رسول مكرم اسلام در نمازهاى جمعه در كتب مختلف و به ويژه در منابع روايى ذكر شده است .(77)
جالب آن كه نماز جمعه نيز همچون مساجد به عنوان نماد حاكميت اسلام از همان زمان رسول اكرم (ص ) و سپس دوران فتوحات به سرعت به سراسر بلاد اسلام گسترش يافت و همه جا نماز جمعه به صورت منظم با حضور مردمان تازه مسلمان در مساجد برگزار مى گرديد.
ظاهرا اولين نماز جمعه در خارج از مسجد النبى و مدينه در مسجد عبدالقيس در منطقه اى موسوم به جواثااز نواحى بحرين اقامه شده است .(78)
همچنين در سنن الكبرى نقل شده است كه در دوران فتوحات و در عهد خليفه دوم و سوم در هر شهر و قريه اى كه جماعت زندگى مى كردند و اميرى بر آنها بود به نماز جمعه امر شده بودند و لذا اهالى اسكندريه و مدائن و مصر و...در روز جمعه براى اداى اين فريضه جمع مى شدند.(79)
بدين ترتيب يكى ديگر از كاركردهاى دينى و در عين حال سياسى و اجتماعى مساجد، بر پايى نمازهاى جمعه بود كه از مسجد النبى آغاز شد و سپس به ساير مساجد جامع و مركزى شهرها در همه بلاد اسلامى توسعه يافت .
علاوه بر انجام آداب و عبادات دينى كه به آنها اشاره شد، سنتهايى همچون اعتكاف را نيز بايد به آنها اضافه كرد، يكى ديگر از كاركردهاى مهم مساجد تبليغ دين و ايراد خطبه هاى تبليغى و همچنين ابلاغ احكام مهم دين اعم از احكام فردى يا اجتماعى بود كه به ترويج تشريع مى شد، به طورى كه مى توان مساجد را به عنوان كانون تبليغات اسلامى و بزرگترين مكان مبلغان مسلمان در نظر گرفت .
پيامبر (ص ) از منبر براى انتشار و ابلاغ فرمانها مهم ، مانند اعلام حكم حرمت شرابخوارى ، مقررات و احكام زندگى جمعى يا جهت سخنرانى عمومى استفاده مى كردند.(80)
ساير خلفا و بخصوص حضرت على (ع ) نيز دائما در مسجد ايراد خطبه مى نمودند و احكام و دستورات خود را ابلاغ مى نمودند.اميرالمومنين (ع ) بارها باى مردم كوفه در مسجد اين شهر خطبه خواندند و آنها را به تقواى الهى و پاسدارى از دين خدا دعوت مى كردند. گاه نيز اين خطبه ها به سبب بى وفايى ها و سستيهاى مردم كوفه رنگ و بوى سرزنش و عتاب به خود مى گرفت كه بسيارى از اين خطبه هاى در كتاب شريف نهج البلاغه جمع آورى شده است .
كاركرد ديگرى كه در راستاى امر تبليغ مى توان براى مسجد ياد آور شد سنت وعظ است . موعظه از زمان پيامبر اكرم (ص ) متداول بود و ايشان شخصا در مسجد به اين امر مى پرداختند و گاه خطبه ها به آن اختصاص مى دادند و مردم را پند مى دادند و با طرح مطالب حكمت آميز اذهان مسلمين را آماده هدايت مى كردند.بعدها اصحاب بزرگترين وظيفه خود را موعظه مردم متناسب با آن چه از پيامبر آموخته بودند مى دانستند. پس از آنها نيز علماى دين همواره بر اين امر تاكيد داشتند. موعظه آن چنان در مساجد اسلام جا افتاده است كه به ندرت سخنرانى را مى توان يافت كه كه حداقل بخشى از سخنان خود را به آن اختصاص ‍ ندهد. لازم به ذكر است كه به دليل غالب بودن وجه دينى اين كاركرد و اصطكاك كمتر آن با مسائل سياسى در دوره هاى بعد نيز اين كاركرد در مساجد به طور جدى دنبال مى شد و هيچ مانعى بر سر راه آن به وجود نمى آمد، بلكه همواره به آن توفيق نيز مى شده است . و گاه حتى فعاليت مساجد در دوره هايى به همين وعظ و موعظه محدود شده است .لذا مى توان از وعظ به عنوان پايدارترين كاركرد مساجد در طول تاريخ اسلام از صدر تا كنون نام برد.
از جمله فعاليتهاى دينى ديگرى كه در مساجد انجام مى شد آموزش و تعليم احكام و مبادى دين بود كه در بخش آينده بيشتر به آن پرداخته مى شود.پيامبر شخصا مبادى و اصول دين و احكام و دستورات آنها را در مسجد به مردم تعليم مى دادند و همواره در طول روز پاسخگوى سوالات دينى و فقهى مردم بودند و گاه نيز برخى اصحاب آگاه و متبحر در امر دين را ماءمور اين تعليمات مى كردند.تعليم و قرائت قرآن كريم هم از امور جارى و روزمره مساجد بود و همواره صورت قرآن از مساجد به گوش مى رسيد. اين امور به عنوان مهمترين كاركردهاى دينى و تبليغى مطرح است كه در همه ادوار اسلام به ويژه دوران صدر اسلام به طور جدى رايج بوده و مساجد از بر پايى آنها پر رونق بوده است . در فصول بعدى خواهيد ديد كه كاركرد دينى مساجد گرچه تحولاتى را بعضا منفى و نامطلوب شاهد بود اما هرگز دچار افول و يا تغييرات بنياد نشد و كاركرد خود را همچون برخى كاركردهاى ديگر از دست نداد.
كاركرد علمى ، آموزشى و فرهنگى  
هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون (81)
اين شعار بلند اسلام در اصالت بخشيدن به علم و ارزش گذارى صريح براى دانايى است و همين يك شعار حماسى كافى است كه امتى را به حركت در آورد و آنان را در مسير علم آموزى تا مرحله جانبازى پيش برد.
قرآن دعوت كرده بود به ايمان ، يعنى باور مبتنى بر آگاهى و شناخت ، پس هر مسلمانى مكلف بود كه تحصيل ايمان كند. مى دانيم كه مقدمه واجب نيز واجب است . از اين رو در نظام تربيتى اسلام كسب آگاهى و شناخت بر هر فرد، به عنوان مقدمه ايمان شخصى و اجتماعى به اندازه عقلى او واجب است . و از اين جا بود كه تحصيل دانش در ميان مسلمانان وجوب عينى پيدا كرد، و اين به جز رشته هاى تخصصى بود كه گاه وجوب كفايى داشت و گاه وجوب عينى .(82)
آيات متعددى از قرآن كريم به تشويق و توصيه در توجه به كائنات و درك و فهم آيات الهى در نظام هستى اختصاص يافته است . به تفكر آزاد در كليات جهان هستى و در نظام كلى عالم و در نظامهاى خاص مانند نظام آسمان و ستارگان و شب و روز و نباتات و حيوان و انسان و غير آن امر مى كند و بار ساترين ستايش ‍ كنجكاوى عقلى را مى ستايد.(83)اين ستايشها و تاكيدات قرآن حس كنجكاوى جدى را در بين مسلمين بر مى انگيخت و بدين ترتيب آنان آگاهى به آفاق و انفس و آيات متعدد الهى در عالم هستى را راهى مطمئن براى خداشناسى و كسب معرفت و دستيابى به حق مى دانستند و لذا با انگيزه فراوان كه از يك غايت معتبر ناشى مى شد وارد عرصه علم آموزى مى شدند.
علاوه بر آيات قرآن كريم ، سيره نبوى عامل ديگرى در رويكرد علمى و آموزشى جامعه اسلامى محسوب مى شد. پيامبر رسالت خود را با خواندن و قلم آغاز كرده بود. آن هم در محيطى كه سابقه اى از علم و دانش به معناى رايج آن روز جهان در آن وجود نداشت و بنابر گزارشهاى معتبر تاريخى تعداد افراد با سواد در آن منطقه كمتر از بيست تن بود. اين مساءله در كنار سخنان ارزشمندى كه در فضيلت علم و عالم از نبى اكرم (ص ) نقل مى شد از قبيل اينكه حكمت گمشده مومن است پس هر كجا آن را يافت از همه مردم به آن سزاوارتر است . و يا علم را بجوييد ولو در چين باشد. و ز گهواره تا گور دانش بجوييد و...، اشتياق و كنجكاوى جامعه عربى بدوى را افزايش مى داد و آنان را مشتاقانه به محفل تعليم و تدريس مى كشاند.
اما چنين تشويقها و ترغيبهايى در ميان آكادميهاى بزرگ يونان و يا دانشگاه بين المللى جندى شاپور انجام نمى شد؛ بلكه در محيطى انجام مى گرفت كه در آن هيچ سابقه اى از وجود يك نهاد علمى مشاهده نمى شود. از سوى ديگر علمى كه اسلام مبلغ آن بود در راستاى تحصيل ايمان و در جهت اهداف عالى دين و جامعه اسلامى بود.در چنين شرايطى طبيعى است كه بهترين و مناسبترين مكان و ملجاء فعاليتهاى علمى و آموزشى در جامعه مسجد باشد؛ چرا كه از يك سو نهاد دين است و از سوى ديگر اقامتگاه معلم بزرگ بشريت و مشوق اصلى اين جريان علم خواهى ، البته نگارنده به اين نتيجه نرسيده است كه كاركرد علمى و آموزشى يك كاركرد اصالى براى ميجد بوده است ؛ اما بى ترديد در آن زمان و در آن شرايط مسجد بهترين گزينه براى فعاليتهاى علمى و آموزشى محسوب مى شد و پيامبر بزرگوار اسلام نيز با تاييدات خود بر اين امر صحه گذاردند.
رسول خدا (ص ) مى فرمودند: هر كس به مسجد من بيايد و هدفى جز فراگيرى دانش يا آموختن به ديگرى نداشته باشد، بسان مجاهدى است كه در راه خدا به جهاد مى پردازد.(84)
و نيز از ده تن از ياران پيامبر ص نقل شده است كه : ما در مسجد قبا درس مى خوانديم ، چون پيامبر بيرون مى رفت فرمود: آن چه مى خواهيد بدانيد فرا گيرد و خداى شما را پاداش ندهد مگر آن چه را فرا گرفته ايد به كار بنديد.(85)
در روايت فوق مشاهده مى شود كه امور آموزشى در مدينه منحصر به مسجد النبى نبوده و در مساجد ديگر مانند قبا نيز اين فعاليتها برقرار بوده است . اما مسجد نبوى در اين شهر به عنوان جايگاه و اصلى مهمترين مركز آموزش قرآن و فقه اسلامى به شمار مى رفت . زيرا در اين مسجد معلم بزرگ انسانيت حضرت محمد (ص ) شخصا به كار تعليم و ارشاد مسلمانان مشغول بودند و رد پرتو تعاليم وحى فصلهاى نوينى از اصول و مبادى دانشهاى اسلامى را برايشان عرضه مى كردند.(86)
طبقات و جلسات متعدد آموزش قرآن كريم و احكام اسلامى در بيشتر ساعتهاى روز و حتى شبانگاه در اين مسجد تشكيل مى شد و علاوه بر رسول خدا (ص ) شخصيتهاى بزرگى از صحابه كه به طور ويژه تربيت شده بودند و آگاهى و توانايى آنها مورد اعتماد پيامبر اكرم بود، همچون امير مومنان (ع ) ابن مسعود، زيدبن ثابت ، ابى بن كعب و...در اين نشستها به تعليم كتاب خدا و فقه اسلامى به مسلمان مى پرداختند.(87)
البته توجه داريم كه اين آموزشها منحصر به قرائت قرآن و فقه نى شد. اما از آنجا كه اين دو علم مبتلا به مردم بود و هم مردم مايل بودند كه قرآن را بخوانند و نيز به احكام فقهى كه در زندگى روزمره و كسب و كار و روابط اجتماعى آنها دخيل بود واقف باشند لذا طبيعى بود كه اهتمام به آموزش قرآن و فقه بيش از ديگر علوم باشد.
اصحاب صفه نيز كه مدتى در اين مسجد مى زيستند در آن جا به آموختن قرآن مى پرداختند و عبادة بن صامت معلم ايشان بود.(88)
اين روند آموزشى و علمى بيش از دو قرن در تمامى مساجد جهان اسلام جارى بود و تنها پس از تاءسيس مدارس عالى و دانشگاههاى جهان اسلام اين روند كاهش يافت .البته همانطور كه خواهيد ديد، اين مدارس عالى نيز ارتباط تنگاتنگ خود را با مساجد حتى در دوران ميانه تاريخ اسلام از دست نداده اند.
در دوره هاى پس از صدر اسلام همه متخصصان و طلاب علوم دينى جلسات مباحث خود را در مسجد بر پا مى كردند.اهل حديث نيز حلقه هاى خود را در مسجد داير مى كردند. در بعضى مساجد مجموعه هاى حديث مخصوصا صحيح بخارى و صحيح مسلم قرائت و تعليم مى شد و سنت املاء كتب كه وسيله اصلى انتشار كتب در چندين نسخه بود از مساجد آغاز گشت .احكام شريعت نيز در مسجد مسلمين تعيين مى شد. مجالس تفسير قرآن در مسجد بر پا مى شد.در مساجد حوزه هايى بود براى مقابله و تلاوت قرآن كه در آنها تجويد و قرائت نيز تعليم مى شد.به عبارت ديگر اختلاف قرائات يا قرائتهاى مختلف نيز از دل مساجد جهان اسلام بيرون آمد.زهاد و صوفيه نيز بر خلاف دوره هاى بعد براى اعتكاف در مسجد خلوت مى گزيدند.چنانكه حلقه هاى اذكار ذكر نام خدا هم در مساجد تشكيل مى يافت .(89)
اندكى بعد مباحث جنجالى كلامى ميدان دار اصلى عرصه علم و دانش در مساجد شد و حلقه هاى بزرگ متكلمين كه در آن به طرح موضوعات و پرسش و پاسخهاى كلامى در باب توحيد و معاد و نبوت و قرآن پرداخته مى شد، داير گشت . اهل جدل در حلقه هاى متعدد به بحث از عقايد دينى بانگ بلند مى كردند و در واقع دو مكتب كلامى بزرگ جهان اسلام يعنى اشاعره و معتزله از مسجد
برخاستند و در مسجد تاءسيس شدند.
آموزش مباحث فقهى نيز كه در دوران پيامبر آغاز گشته بود در دوره هاى بعد در انجمنهاى آموزشى شخصيتهاى بزرگى چون امام صادق عليه السلام و ائمه مذاهب اهل سنت مراحل بالندگى خود را گذرانده و به تدريج در كمتر از دو قرن چندين مكتب فقهى در سراسر جهان اسلام تاءسيس شد كه هر يك انبوهى از پيروان و مقلدان را به خود اختصاص داد.
بنابراين مشاهده مى شود كه همه مكاتب بزرگ فقهى ، تفسيرى ، كلامى حديثى در مساجد جهان تاءسيس شده ، رشد يافتند و در يك كلام همه آنچه كه بعدها بنيان علوم اسلامى به ويژه علوم اسلامى اصيل را تشكيل مى داد و از مساجد خارج شد و بعدها پايه اصلى عصر طلائى اسلامى را تشكيل داد، به طورى كه مى توان گفت مسجد مركز نهضت علمى تمدن اسلامى بود امروز به جهان نيز اسلام وامدار همين انجمنهاى آموزشى مساجد و ادامه دهند و همان راه است علاوه بر فعاليتهاى علمى و آموزشى ، كاركرد فرهنگى و ادبى نيز از ديگر كاركردهاى مساجد از همان دوران پيامبر بود، به طورى كه انجمنهاى ادبى نيز در مسجد نبوى تشكيل مى شد و به عنوان و شاعران و سخنوران بزرگ ادب و عرب در حضور رسول اكرم (ص ) به انشاء شعر و ايراد خطابه مى پرداختند و پيامبر اكرم (ص ) شعر متعهدى را كه در خدمت مكارم اخلاقى و بيان ارزشهاى معنوى به كار گرفته مى شود ارج مى نهاد (90) در باب اهتمام پيامبر به شعر همچنين ابن سعد نقل مى كند كه پيامبر (ص ) دستور داده بود براى احسان بن ثابت در مسجد منبرى نهاده بودند و او اشعارش را از بالاى منبر مى خواند.(91)در دوره هاى بعد نيز فعاليتهاى دينى و علمى مساجد هرگز مانع چنين امور ادبى نبوده است .به طورى كه مثلا در مسجد بصره كه در آن جا گروهى اهل جدل در حلقه اى به بانگ بلند از عقايد دينى بحث مى كردند، نزديك آنها دوستداران شعر و ادب به حلقه ديگر بودند(92)
ملاقات و مناظره با سران ديگر اديان نيز از جمله امور جارى در مساجد به ويژه در عصر پيامبر و در مساجد نبوى بود. پيامبر مكرر سران و پيروان اديان ديگر همچون مسيحيت و يهوديت را در مسجد به حضور مى پذيرفتند و پيرامون عقايد هر يك با هم بحث مى كردند و پيامبر دعوت اسلامى را به آنها ابلاغ مى فرمود. نمونه هاى فراوانى از اين ملاقاتها وجود دارد كه گزارشهايى در كتب تاريخ ضبط شده است .از آن جمله در سيره پيرامون ديدار گروهى از مسيحيان نجران با پيامبر در مسجد نقل شده است كه هنگام عصر بود كه نصارى به مدينه وارد شدند و يكسره به مسجد رفتند و در آن هنگام رسول خدا (ص ) با مسلمانان نماز عصر به جا مى آوردند. و پس از اين كه نمازشان به پايان رسيد در محضر رسول خدا (ص ) جلوس كردند و عقايد مختلفى كه درباره حضرت عيسى (ع ) داشتند اظهار كردند.و در اين هنگام بيش از هشتاد آيه از سوره آل عمران در همين زمينه نازل شد.(93)به نظر مى رسد كه مناظرات فراوان متكلمان بزرگ مسلمان با دانشمندان و روحانيان مسيحى و يهودى و مجوس در دوره هاى
بعدى با الگوبردارى از همين سنت نبوى انجام مى شده است .
بدين ترتيب مى توان به عنوان يك كاركرد فرهنگى ، تبليغى و ارتباطى ديگر براى مساجد در دوره هاى مختلف به ويژه صدر اسلام از مسجد به عنوان مركز گفتگوى اديان در جامعه اسلامى نام برد.
كاركرد سياسى ، اجتماعى و قضايى  
كاركرد سياسى
بدون ترديد در كنار كاركرد دينى ، وسيعترين كاركرد مساجد در صدر اسلام كاركرد سياسى آنها بود.به طورى كه مسجد رسما يك نهاد سياسى در جامعه به شمار مى رفت . شواهد تاريخى حاكى از اين است كه در صدر اسلام مسجد به عنوان نهادى حكومتى تلقى مى شد. اسلام ذاتا مخالف جدايى دين از سياست نبود. از اين رو يك فرد واحد هم زمامدار و هم مدير اجرايى بود و يك ساختمان واحد هم مسجد بود و هم مركز ثقل مسايل دينى و سياسى .(94)بنابراين مسجد تنها عبادتگاه جامعه نبود.بلكه مقرى بود براى همه فعاليتهاى سياسى جامعه اسلامى كه اتفاقا بر اساس اصل تفكيك ناپذيرى دين و سياست در مكتب اسلام ، عبادى نيز محسوب مى شد و جوهره عبوديت در آن ملحوظ و آشكار بود.به عبارت ديگر در صدر اسلام مسجد بهترين نماد تلفيق دين و سياست بود و اصل سياست عين ديانت و ديانت عين سياست نخستين بار در مسجد النبى در معرض نمايش ‍ گذارده شد.
علاوه بر اين اقامت و حضور نسبتا دائمى نبى اكرم (ص ) به عنوان امام و رهبر جامعه در مسجد توجه خاص عمومى به اين نهاد را دو چندان مى كرد. در واقع سكونت رسول اكرم (ص ) در مسجد بر اهميت ويژه آن افزود؛ به گونه اى كه مسجد مركز سياسى جامعه مسلمين شد. براى ايشان چندان مسلك نبود كه در نزديك مسجد خانه اى براى خويش بسازد. اما پيامبر مى خواست اولا پايگاهش در خود مسجد باشد تا مسجد تبديل به مركز سياسى جامعه شود ثانيا مسلمانان وضعيت زندگى پيامبر را با وجود تسلط ايشان بر همه امور به چشم خويش ببينند. تا خدمتگزاران جامعه اسلامى در زمان پيامبر يا پس از ايشان از اين نمونه پيروى كنند. پيامبر مى خواست به آنان بياموزد كه خدمت به مردم در جامعه اسلامى رياست و سيادت نيست . بلكه خدمتى است كه تنها براى خدا انجام مى شود و هدف آن ثروت اندوزى ، جاه طلبى ، استفاده شخصى يا خودنمايى نيست .امر واجبى است كه شخص به سبب عشق به اسلام و جامعه مسلمين و تنها براى پاداش اخروى به جا مى آورد.(95)اما در تبيين دقيق تر اين كاركرد، با بررسى تاريخ صدر اسلام شامل ده سال حاكميت پيامبر در مدينه و پس از آن قريب به سه دهه حكومت خلفاى راشدين ، مى توان كاركردهاى ذيل را براى مساجد در حوزه سياسى بر شمرد:
1- دارالحكومة .
2- محل بيعت و اعلام برنامه هاى حكومت .
3- مجلس مشورتى .
4- محل صدور فرمانهاى حكومتى .
5- محل انتصاب كارگزاران و سفيران .
6- محل پذيرش سفيران ديگر اقوام و ممالك .
7- محل اعتراض به حكومت و استيضاح كارگزاران .
8- محل انتشار و ابلاغ اخبار مهمى چون اخبار فتوحات .
اين هشت مورد، ابعاد مختلف كاركرد سياسى مسجد است كه نگارنده در حد تضاعت و مطالعه اندك خود دست يافته است .و طبيعى است كه بررسى بيشتر تاريخ صدر اسلام مى تواند ابعاد ديگرى از اين كاركرد را روشن سازد.
1- درالحكومه : در اين مورد قبلا توضيح داده شد كه پيامبر در واقع با انتخاب مسجد به عنوان محل سكونت خود آن را به مركز حكومتى و سياسى جامعه تبديل كرد.در دوران خلفاى راشدين نيز گر چه هيچ يك مانند پيامبر مسجد و يا حاشيه مسجد را به عنوان خانه خود برنگزيدند، اما هرگز نه در خانه خود و نه در هيچ مكانى جز مسجد به امور حكومتى به خصوص جنبه عمومى آن نمى پرداختند و همواره در اين دوران نيز مسجد به ويژه در پايتخت بلاد اسلام ، دارالحكومه و مقر حاكميت محسوب شده و توجه عمومى را به سوى خود داشت .
2- محل بيعت و اعلام برنامه هاى حكومت : اين امر نيز هم در زمان پيامبر اكرم (ص ) اجرا مى شد و هم دوران خلفاى راشدين . مردم بخصوص آنان كه به تيرگى به اسلام در مى آمدند عموما در مسجد با پيامبر بيعت مى كردند و ولايت پيامبر بر خود را مى پذيرفتند. پيامبر يا سخنگويان وى نيز همه فرمانها و احكام و نيز برنامه هاى حكومتى را در مسجد به اطلاع مردم مى رساندند. شايد بارزترين و معروفترين آنها اعلام حكم جواز جهاد براى مسلمين بود كه در مسجد النبى به اطلاع مسلمين رسيد.
در زمان ابوبكر گر چه بيعت اوليه در محل سقيفه بنى ساعده انجام شد اما بيعت عمومى با وى در روز بعد و در مسجد انجام يافت .وى سپس بر منبر بر آمد و يك پله پايين تر از نشيمن پيامبر خدا نشست و پس از سپاس و ستايش خدا گفت : من اكنون با اين كه بهتر شما نيستم بر شما حكومت يافتم .پس اگر راست بودم مرا پيروى نماييد و اگر كج شدم راستم كنيد.نمى گويم كه من در فضيلت از شما برترم ليكن در كشيدن اين بار بر شما برترى دارم .(96)
خليفه دوم نيز پس از به خلافت رسيدن و انجام بيعت در مسجد، بالاى منبر رفت و يك پله پايين تر از جاى ابوبكر نشست و با مردم آغاز خطبه كرد و سپاس و ستايش خداى گفت و درود بر پيامبر فرستاد و از ابوبكر و برترى او ياد كرد و براى او طلب رحمت نمود.
سپس گفت : من جز مردى از شما نيستم و اگر ناخوش نمى داشتم كه فرموده جانشين پيامبر خدا را رد كنم امر شما را به عهده نمى گرفتم . (97)
عثمان نيز دقيقا همين طور عمل كرد و پس از بيعت در مسجد بالاى منبر بر آمد و در همان جايى كه پيامبر خدا در آن مى نشست نشست و سخنرانى نمود.(98)
اميرالمومنين را نيز كه مسلمين با آن شرايطى كه در روز بيعت معروف است به مسجد بردند و پس از بيعت اميرالمومنين خطبه خواند و برنامه هاى حكومت خود و نوع خلافت خود را كه با شيوه هاى قبلى تفاوت داشت ، با قاطعيت بر منبر بيان فرمود.
به امام حسن (ع ) نيز كه پس از شهادت امير مومنان (ع ) براى مدت كوتاهى به خلافت رسيد نيز به همين منوال عمل كرد. در همين زمينه در تاريخ يعقوبى آمده است كه مردم فراهم شدند و با حسن جامع رفت و خطبه اى طولانى ايراد كرد.(99)
3- مجلس مشورتى : مسجد همواره مجلس مشورتى مسلمين محسوب مى شد. و در دوره هاى مختلف در مساجد پيرامون اهم مسائل منطقه ، شهر و كشور و يا امت اسلامى ميان مسلمين تبادل نظر صورت مى گرفته است . پيغمبر اكرم (ص ) نيز همواره در مسجد با مسلمانان درباره مطالب مربوط به جامعه اسلامى مشورت و گفتگو مى كردند.به طورى كه مى توان گفت تقريبا در همه مواردى كه دستور مستقيم وحى وجود نداشت از طريق مشورت با مسلمين تصميم گيرى مى شد و محل اين مشورتها عموما مسجد بود چرا كه اساسا اين دستور قرآن به پيامبر بود كه وشاورهم فى الامر.
مهمترين اين مشورتها در حوزه نظامى و غزوات و تنظيم سياستهاى دفاعى بود؟ مصاديق آن را در قالب مصوبه اين جلسات مشورتى در انتخاب خارج شهر براى جنگ احد و يا حفر خندق در شمال مدينه در جنگ احزاب مى توان يافت .
در زمان خلفاى راشدين كه ديگر ارتباط آسمانى و وحى قطع شده بود، امور بيشترى به مشورت گذارده مى شد. شايد تفاوت اين دوران البته به استثناى دوران اميرالمومنين با عصر نبوى در اين باشد كه در دوران پيامبر مشورتها عمومى بود و هر مسلمانى از هر طبقه اى كه صاحب نظر بود آن را ارائه مى كرد.اما در دوران خلفا ين مشورتها بيشتر با كبار صحابه و سران طوايف انجام مى شد.
خليفه در اداره امور دولت از مجلس اعيان كمك مى خواست . مجلس اعيان اسلامى از بزرگان اصحاب و سران قبايل و بزرگان مدينه در مسجد تشكيل مى شد و خليفه كارى را جز با مشورت آنها سرانجام نمى داد.
اين كاركرد براى مساجد گر چه در دوره هاى بعد در اثر تحولاتى كه اتفاق افتاد در حوزه مسائل سياسى و كلان حكومتى از بين رفت ، اما همواره مسائل محلى و منطقه اى و شهرى در آن طرح شده و مردم آن منطقه درباره آن امور با يكديگر مشورت مى نمودند.
4- محل صدور فرمانهاى حكومتى : مسجد همواره در صدر اسلام محل اصلى صدور فرمانهاى حكومتى بود و مردم همواره اين احكام را در مساجد دريافت مى نمودند.در زمان رسول الله (ص ) احكام متعدد الهى همچون وجوب جهاد، حكم حرمت شرب خمر، وجوب روزه ، وجوب زكات ، حكم پيمان اخوت و دهها حكم و دستور ديگر در مسجد از سوى پيامبر و يا به صحابه كه نقش سخنگوى پيامبر را بر عهده داشتند ابلاغ مى گرديد و خلفا نيز احكام حكومتى و يا دعوت به جهاد و ديگر دستورات خود را عموما شخصا در مسجد و بر منبر ابلاغ مى نمودند. به عنوان نمونه عمر در مسجد مدينه از فراز منبر به مسلمانان گفت كه سپاهشان در عراق عقب نشينى كرده و براى حركت بدان سرزمين ترغيب شان كرد.(100)و يا اميرالمومنين (ع ) در مسجد مردم را به خاطر كوتاهى از جنگ با شاميان سرزنش مى فرمود و جهاد را بر آنان واجب نمود.
5- محل انتصاب و اعزام كارگزاران و سفيران : در صدر اسلام پيامبر اكرم خلفا، اميران و كارگزاران حكومتى و نيز سفيران اسلام به ديگر بلاد را در مسجد منصوب مى نمودند و آنان را اعزام مى فرمودند.موارد زيادى در اين زمينه ها در كتب مختلف تاريخى مى توان يافت كه در اين جا براى رعايت اختصار به چند نمونه اشاره مى شود.
در سيره ابن هشام آمده است كه پس از آن كه نصاراى نجرانى از مباهله خوددارى كردند و به تابعيت حكومت مدينه رضايت دادند، پيامبر نيز به آنها فرمود كه اميرى را بر آنها مى گمارد. سپس ‍ بعد از نماز ظهر در مسجد در ميان اصحاب خود نگاه كردند تا اين كه چشمشان به ابوعبيده جراح افتاد. پس او را طلبيده فرمودند: به همراه اينان برو و در ميانشان بر طبق حق حكومت كن ، و با اين ترتيب اين منصب نصيب ابوعبيده شد.(101)
در جاى ديگر نقل شده است كه پيامبر (ص ) به اصحاب خود كه آنان را براى سفارت برگزيده بود، فرمود: همگى به سپيده دم در نماز صبح حاضر باشيد براى رضاى خدا نسبت به بندگان خدا خيرخواهى كنيد.هر كس عهده دار كارى از امور مردم گردد و براى ايشان خيرخواهى نكند، خداوند بهشت را بر او حرام مى فرمايد. برويد و چنان مكنيد كه سفيران عيسى (ع ) كردند كه به افراد نزديك رسيدند و پيش آنها رفتند و آنان را كه دور بودند رها كردند.(102)
در زمان خلفا نيز امور به همين منوال بود به عنوان مثال ، روزى خليفه دوم به مسجد رفت و نعمان بن مقرن را ديد كه نماز مى خواند.پهلوى او نشست و چون نمازى را به سر بر گفت : مى خواهم تو را به كار حكومت برگمارم .گفت : اگر براى خراج گرفتن است حاضر نيستم مگر اين كه براى جنگ باشد.گفت : براى جنگ مى روى . و او را بفرستاد.(103)
6- محل پذيرش و ملاقات با سفيران خارجى : پيامبر اكرم (ص ) همواره سفيران و نمايندگان اقوام و بلاد مختلف را در مسجد به حضور مى پذيرفتند و با آنها به گفتگو مى پرداختند و پيام آنها را مى شنيدند.اين ديدارها در مساجد در سال نهم هجرى موسوم به عام الوفود كه هياتهاى نمايندگى متعددى براى اعلام پذيرش ‍ اسلام به مدينه مى آمدند به طور چشمگيرى افزايش يافت و مسجد النبى مرتبا شاهد حضور سفيران مناطق و طوايف مختلف بود. شرح اين ديدارها و گفتگوهاى صورت گرفته به طور مفصل در دو كتاب طبقات ابن سعد و نهاية الارب نويرى آمده است و ما در اين جا تنها به ذكر چند نمونه اكتفا مى نماييم .
پانزده نفر از نمايندگان قبيله طى به حضور پيامبر آمدند. هنگامى كه وارد مدينه شدند پيامبر (ص ) در مسجد بود. آنان مركبهاى خود را كنار مسجد بستند، سپس وارد مسجد شدند و نزديك پيامبر آمدند، آن حضرت اسلام را به ايشان عرضه فرمود و همگى مسلمان شدند.(104)
چند نفر از نمايندگان بنى حنيفه در مسجد به حضور رسول خدا رسيدند و سلام دادند و شهادت حق بر زبان آوردند.(105)
پيامبر (ص ) دستور فرمود براى كسانى كه از بنى مالك بودند در مسجد خيمه زدند و معمولا هر شب بعد از نماز عشاء پيش ‍ ايشان مى آمد و مى ايستاد و گفتگو مى فرمود.(106)
نمايندگان عبدلقيس نيز با جاههاى مشخص خود هنگامى كه رسول خدا (ص ) در مسجد بود آمدند و سلام دادند و پيامبر با آنها به گفتگو پرداخت .(107)
7- محل اعتراض به حكومت و استيضاح كارگزاران : اين مساءله گر چه در زمان پيامبر اكرم (ص ) تحقق نيافت و چنين امرى مشاهده نشد، اما در عصر خلفاى راشدين به ويژه سه خليفه اول و بخصوص در دوران عثمان به طور فزاينده اى ديده مى شود و مسجد همواره بهترين پايگاه داد خواهى از كارگزاران و اعتراض ‍ به سياستهاى حكومتى و استيضاح مسئولين جامعه بوده است .و نكته مهم اينكه كارگزاران و سردمداران جامعه نيز خود را ملزم به پاسخگويى به اين مسائل و قانع كردن مردم مى دانستند و لذا در مسجد حاضر مى شدند و بر منبر از خود دفاع كرده ، توضيحات لازم را به اطلاع مردم مى رساندند.
به عنوان مثال ، در سال بيست و يكم مردم كوفه از اميرشان سعد بن ابى وقاص شكايت كردند.عمر، محمد بن مسلمه انصارى را بفرستاد تا در قصر كوفه را آتش زد و سعد را در مسجد كوفه با مردم روبرو كرد و درباره وى از ايشان پرسد كه بعضى او را ثنا گفتند و بعضى شكايت كردند كه عمر او را عزل كرد.(108)همانطور كه اشاره شد اوج استفاده از مسجد براى اعتراض به حكومت در زمان عثمان بود و سبب اصلى آن نيز بدعتها و انحرافاتى بود كه دستگاه حاكمه و از سنت نبوى و حتى روش دو خليفه قبلى داشت . لذا علاوه بر توده مردم شخصيتهاى برجسته اى از كبار صحابه و يا زنان پيامبر به وى معترض بودند كه از مهمترين آنها ابوذر و عايشه بودند البته بعضا با دو انگيزه متفاوت .
ابوذر در مسجد اعتراض مى كرد: عثمان خبر يافت كه ابوذر در نشيمن پيامبر خدا (ص ) مى نشيند و مردم پيرامون او فراهم مى شوند و احاديثى مى گويد كه باعث قدح عثمان است و نيز در مسجد ايستاده و گفته است : محمد (ص ) وارث دانش آدم و برتريهاى پيامبران است و على بن ابيطالب (ع ) وصى محمد (ص ) و وارث علم او است . اى امت سرگردان پس از پيمبرش ، هان كه اگر شما كسى را كه خدا پيش داشته مقدم مى داشتيد و كسى كه خدا پس انداخته عقب مى انداختيد و ولايت و وراثت را در خاندان پيامبر خود مى نهايد، البته از بالاى سر و از زير پاى خود مى خورديد و دوست خدا نادار نمى شد و سهمى از فرائض ‍ خدا از ميان نمى رفت و دو نفر در حكم خدا اختلاف نمى كردند؛ مگر آن كه علم آن را از كتاب خدا و سنت پيامبرش نزد اينان مى يافتند.
ليكن اكنون كه چنين كرديد پس بدفرجامى كار خود را بچشيد
سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .
عثمان نيز خبر يافت ؟ ابوذر از او بدگويى مى كند و سنتهاى پيامبر خدا و روشهاى ابوبكر و عمر را كه تغيير داد او دگرگون كرده است يادآور مى شود. پس او را به شام تبعيد كرد.(109)
درباره اعتراض عايشه نيز نقل شده است كه عثمان روزى خطبه مى خواند كه عايشه پيراهن پيامبر خدا را بياويخت و فرياد كرد: اى گروه مسلمانان ، اين جامه پيامبر خدا است كه كهنه نگشته ولى عثمان سنت او را كهنه كرده است .پس عثمان گفت : پروردگارا مكر اين زنان را از من بگردان ، همانا مكر ايشان بزرگ است .(110)
علاوه بر اين عثمان در موارد ديگرى نيز كه مورد اعتراض واقع مى شد بر منبر مى رفت و از خود در مقابل اعتراضات مردمى دفاع مى نمود و لذا مسجد محل اين استيضاح و پاسخگويى بود.
8- محل انتشار اخبار مهم : مسجد با ماذنه هايى كه داشت و دارد، همواره محل انتشار اخبار گوناگون بوده است . بخصوص اخبار مهمى كه با مصالح عمومى ارتباط داشت مانند اخبار حكومتى و جنگلها و از همه مهمتر اخبار مربوط به فتوحات در مساجد به گوش مردم مى رسيد.مردم همواره موثق ترين اخبار را در مساجد جستجو مى كردند و حاكمان نيز هر خبرى را كه مى خواستند جمعيت بيشترى آن را بشنود در مساجد اعلام مى كردند.
در دوران پيامبر اكرم (ص ) اين كاركرد براى مساجد به وجود آمد و همواره مسلمين اهم رويدادها و اخبار پيرامون مسائل داخلى حكومت و يا مسائل خارجى و تحركات مشركين و اخبار سپاهيان را در مسجد مى شنيدند و در دوران خلفا نيز كه دوره آغاز فتوحات گسترده بود همواره اخبار اين فتوحات در مسجد و مهم تر آن كه توسط شخص خليفه به اطلاع مردم مى رسيد و بعضا در صورت اهميت فوق العاده آنها اين اخبار زمان هم نمى شناخت .
از جمله خبر فتح قيساريه بود كه شبانگاه به اطلاع مردم رسيد. يعقوبى نقل مى كند كه قاصد سپاه شام شبانه به مدينه و نزد خليفه دوم رفت و خبر فتح قيساريه را كه از مناطق مهم فلسطين بود توسط سپاه مسلمين به او خبر داد.وى تكبير گفت و خدا را ستود. سپس همان نيمه شب به سوى مسجد رفت و دستور داد مردم مردم را جمع كردند و آتشى نيز آوردند براى روشنايى مسجد، آنگاه بر منبر رفت و خدا را ستود و فتح قيساريه را به مردم اعلام نمود.(111)
در دوران عثمان نيز مشابه اين مساله درباره فتوحات شمال آفريقا نقل شده است به اين شكل كه ، عبدالله بن سعد بن ابى سرح فرمانده سپاه اسلام در مناطق شمال آفريقا، عبدالله بن زبير را با مژده داد.عثمان نيز براى اعلام اين خبر شخصا به مسجد رفت و به منبر برآمد و آن خبر را به اطلاع مردم رسانيد.(112)
بدين ترتيب مشاهد مى شود كه مسجد علاوه بر همه كاركردهاى خود در واقع همچون يك رسانه گروهى معتبر و موثق در جامعه آن روز اسلامى عمل مى كرد.
كاركرد اجتماعى و قضايى
گر چه تمامى آن چه تا كنون درباره كاكردهاى متعدد مساجد صدر اسلام بر شمرده ايم به نوعى كاركرد اجتماعى محسوب مى شد اما در اين جا به طور خاص بابى مستقل را پيرامون مسائل اجتماعى و قضايى گشوده ايم تا نقش مساجد در اين موارد را نيز بررسى نماييم .
نخستين مساله اى كه در حوزه مسائل اجتماعى مطرح مى شود شكسته شدن نظامهاى طبقاتى و اخلاق اشرافيگرى و مرزبندهاى كاذب خون و نسب و ثروت و جايگزين شدن فرهنگ برابرى و برادرى در محيط مساجد است .
مسلمانان هنگامى كه در مسجد نماز جماعت اقامه مى كنند و يا عبادات جمعى ديگر را از انجام مى دهند با هم يكسانند و هيچكس بر ديگرى امتياز ندارد و اين عجيب نيست زيرا خداوند مومنان را برادر همديگر قرار داده و تفاوتى ميان آنها نيست مگر تفاوتى كه در پيروى حق دارند.(113)
پيامبر اكرم (ص ) نيز در مسجد هر گاه با مومنين نشست و برخاست داشتند اين امر با به دقت رعايت مى فرمودند و حتى در نگاه كردن نيز مساواتى را براى همه قائل بودند.بدين ترتيب مسلمين با حضور مداوم در مسجد اين برادرى و برابرى را عملا تمرين مى كردند و سپس آن را در محيط جامعه تسرى مى دادند.
در جامعه اسلامى گر چه شكاف اقتصادى وجود دارد و اسلام نيز نهايت تلاش خود را براى ترغيب مسلمين به از بين بردن اين شكاف كرده است ، تا هرگز برترى جويى ، جنبه فكرى ، فرهنگى و اجتماعى پيدا نكند و سنت نشود و در محيط جامعه اسلامى كسى خود را به سبب ثروت و مكنت و يا خون و نسبت و يا رنگ پوست برتر تلقى نكند، چرا كه در مسجد فقير و غنى ، سياه و سفيد، اشراف و اضعاف و در يك كلام همه اقشار جامعه در كنار هم حضور داشتند و مسجد هيچ جايى براى برترى جويى و تفاخر براى مردم فراهم نمى كرد و بلكه با آن مبارزه مى نمود. اين كاركرد به عنوان يك كاركرد ارزشمند و مهم در حوزه مسائل اجتماعى براى مساجد محسوب مى شود.
كاركرد اجتماعى ديگر مساجد در صدر اسلام را بايد در حديثى از امام باقر (ع ) جستجو كرد. حضرت مى فرمايد: همانان مساكين و فقراء در عهد رسول خدا در مسجد سكونت مى گزيدند.(114)
اين سخن اشاره به اين دارد كه مساجد خانه اميد فقراء و محل سكونت موقت آنها بود .نمونه بارز اين گونه افراد در صدر اسلام اصحاب صفه هستند.ابن سعد درباره اصحاب صفه چنين مى نويسد: اصحاب صفه گروهى از ياران رسول خدا (ص ) بودند كه خانه نداشتند و به روزگار رسول (ص ) در مسجد مى خوابيدند و روزها هم ما: جا سايه مى گرفتند و جاى ديگر غير از آن نداشتند. پيامبر (ص ) شبها به هنگام غذا خوردن آنها را فرا مى خواند، گروهى را ميان خود تقسيم مى فرمودند كه با آنها غذا بخورند و گروهى هم با خود رسول (ص ) غذا مى خوردند و چنان بود تا اين كه خداوند متعال آنان را ثروتى عنايت فرمود.(115)
اين حضور مساكين در مسجد دو فايده مهم است اولا از آوراگى آنها در جامعه كه مى توانست به ايجاد انحرافاتى براى آنها شود جلوگيرى مى كرد ثانيا اينان به عنوان طبقه نيازمندان جامعه دائما در جلوى چشم حاكم و مردم بودند و در لابه لاى شلوغى شهرها و رفت و آمدها گم نمى شدند تا فراموش شوند و لذا اين مساله باعث مى شد كه هم پيامبر اكرم (ص ) و هم مسلمين دائما در فكر تامين زندگى آنها باشند و اولين امكاناتى را كه به دست مى آوردند به آنها اختصاص مى دادند.بنابراين مسجد در صدر اسلام خانه اميد فقيران و مسكينان جامعه محسوب مى گرديد .
علاوه بر اين مساجد ملجا غريبان و در راه ماندگان يا به تعبير قرآن ابن السبيل نيز بود. به طورى كه در شهرهاى اسلامى هر گاه فرد تازه واردى داخل مى شد كه در آن شهر كسى را نمى شناخت يكسره به سراغ مسجد آن شهر مى رفت در مدت اقامت خود در آن جا سكنى مى گزيد.اين سنت تا زمانى كه تاسيس مهمانخانه ها و مسافرخانه ها رايج شد ادامه داشت و تا همين اواخر نيز بسيارى از افراد در ديار غربت به مسجد پناه مى بردند تا در آن جا از ميان برادران و خواهران دينى خود آشنايى مى يافتند.
در كنار اين كاركردهاى وسيع اجتماعى ، مساجد داراى كاركرد قضايى هم بودند.در دوران پيامبر تقريبا تمامى مسائل حقوقى و اختلافات ميان مردم كه نيازمند رسيدگى بود در مسجد صورت مى گرفت و پيامبر اكرم (ص ) ميان مردم به عدالت قضاوت مى كردند. حتى پيامبر در مسجد قوانين حقوقى وضع كردند و براى مسجد و منبرشان ويژه حقوقى قائل شدند كه از جمله آنها مراسم سوگند خوردن بود. پيامبر (ص ) مراسم سوگند خوردن در موارد حقوقى را كنار منبر معمول ساخت و مى فرمود: هر كس ‍ كنار منبرم سوگند دروغ گويد هر چند براى يك چوبه مسواك باشد جايگاه او در آتش خواهد بود. (116)
اين روند بعدها نيز ادامه يافت و سالها بعد در همه بلاد اسلامى تا زمانى كه مكان مستقلى به عنوان دادگاه تاسيس شد، قاضيان جلسات رسيدگى به دعاوى را در مساجد تشكيل مى دادند و در ميان ادعاها و اختلافات مردمى قضاوت مى كردند. اين جلسات در مساجد از دو جهت مفيد بود.از يك سو براى قاضى كه چون در محيط مسجد و عبادت كه همواره ذكر خدا در آن است كار خود را انجام مى داد اگر متقى بود همواره خدا را در نظر مى گرفت و با دقت هر چه تمامى تر كار قضا را به پايان مى برد. از سوى ديگر طرفين دعوى نيز اگر مومن بوده باشند هر روز در آن مسجد در مقابل خداوند به عبادت مى ايستادند و لذا دچار نسيان نمى شدند و از ادعاى دروغ پرهيز مى كردند و حال آن كه در محيطهاى قضايى غير از مساجد اين امر كم رنگ تر است و ممكن است حتى براى مومنينى كه در درجات پايين تر تقوى هستند براى حفظ منافع انحرافاتى پيش آيد.
به هر حال مساجد در صدر اسلام و حتى بعد از آن تا مدتها كاركرد قضايى داشت و محل دادرسى مردم و ملجا مظلومان بود.
منبر، يكى از مهمترين اجزاء مسجد
در پايان بحث پيرامون كاركردهاى مسجد در صدر اسلام لازم است درباره يكى از مهمترين و كارآمدترين اجزاء مسجد يعنى منبر سخنى كوتاه داشته باشيم . منبر كه به عنوان تريبون مسجد محسوب مى شد در همه كاركردهايى كه ذكر شد نقش داشت و تقريبا با هيچ يكى از آنها بى ارتباط نبود. اما پيش از بحث درباره اين نقش ، لازم است از نحوه ورود اين جزء به درون مسجد آگاه شويم ، و طبعا براى آگاهى از آن لازم است از كتب تاريخى استمداد نماييم .
در طبقات الكبرى درباره نحوه ساخت منبر چنين نقل شده است : در آن هنگامى كه مسجد سقف نداشت رسول خدا (ص ) كنار تنه خرمايى نماز مى گزارد و به ايراد خطبه به آن تكيه مى داد. مردى از اصحاب (117)گفت : اجازه مى فرمايى تا براى تو منبرى بسازم كه روز جمعه بر آن بايستى تا مردم تو را ببينند و خطبه تو را بهتر بشوند؟ فرمود: آرى . او منبرى ساخت كه داراى (سه پله بود و آن همان سه پله اى است كه اكنون بالاى منبر قرار دارد. و چون منبر ساخته و در جاى خود گذاشته شد پيامبر برخاست و سوى آن حركت فرمود. آن ستون چنان بانگى كرد كه شكافته شد. پيامبر (ص ) از منبر فرود آمد و به آن ستون دست كشيد تا آرام گرفت و آنگاه به سوى منبر برگشت .(118) و بدين ترتيب منبر در مسجد به كار گرفته شد و از آن تاريخ به جزء لاينفك همه مساجد تبديل شد.
منبر گرچه ابتدا صرفا براى ايراد خطبه مورد استفاده بود ولى بعد در همه زمينه ها از آن استفاده شد. به طورى كه مبلغين بر آن تبليغ دين مى كردند واعظان بر روى آن مردم را اندرز مى كردند. علما از آن احكام دين را بيان مى نمودند و معلمان با نشستن بر آن تدريس ‍ مى نمودند. محدثين بر آن احاديث را املاء مى كردند و قاضيان بر آن نشسته حكم صادر مى نمودند و از همه مهمتر حاكمان جامعه و به ويژه پيامبر (ص ) و خلفا بر آن براى مردم سخنرانى مى نمودند و پيرامون مسائل سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و نظامى سخن مى گفتند.
وقتى خليفه انتخاب مى شد نخستين خطابه خود را كه به منزله برنامه سياسى او بود از منبر مى خواند. بنابراين منبر در اسلام مانند تريبونى بود كه در حكومت مشروطه برنامه سياسى دولت از پشت آن شرح داده مى شد.(119)
فرمانهاى حكومتى و اخبار مهم جامعه نيز بر آن به اطلاع عموم مى رسيد و از اين رو ابزار اطلاع رسانى آن زمان به شمار مى آمد. و حتى حاكمان و كارگزاران حكومتى بر منبر به اعتراضات مردمى پاسخ مى دادند و از كارنامه خود دفاع مى كردند؛ كما اين كه عثمان چنين كرد و در برابر اعتراضات گسترده عمومى بر منبر از خود دفاع كرد.
بدين ترتيب منبر به صورت يك جزء اساسى مسجد كه در همه كاركردهاى آن نقش محورى داشت ، تبديل شد و همين بر ثبات آن در مساجد افزود. بنابراين در ادبيات سياسى اسلام تريبون رسمى حكومت منبر بود همانطور كه مقر حاكميت مسجد بود.
با اين بحث كوتاه پيرامون منبر، بحث درباره كاركردهاى مسجد در صدر اسلام را به پايان مى بريم و به تبع از دوران صدر اسلام خارج مى شويم تا نگاهى گذرا داشته باشيم به نقش و وضعيت مساجد و تحولاتى كه در دره ميانه تاريخ اسلام در كاركردهاى آنها پيش آمد.
تحول ساختارى در كاركردهاى مسجد در دوره ميانه تاريخ اسلام 
ياتى على الناس زمان لايبقى فيه من القرآن الا رسمه و من الاسلام الا اسمه مساجد هم يومئذ عامرة من البناء و خراب من الهدى . سكانها وعمارها شر اهل الارض ، منهم تخرج الفتنه و اليهم تاوى الخطيئه يردون من شذ عنها فيها. و يسوقون من تاخر اليها. يقول الله تعالى : و قد فعل و نحن نستقبل الله عشرة الغفلة (120)
مردم را روزگارى مى رسد كه در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان آباد است و از رستگار ويران . ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترين مردم زمين اند. فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان در آويزد، آن كه از فتنه به كنار ماند بدان بازش گردانند و آن كه از آن پس افتد به سويش ‍ برانند.خداى تعالى فرمايد: به خود سوگند، بر آنان فتنه اى بگمارم كه بردبار در آن سرگردان ماند و چنين كرده است و ما از خدا مى خواهيم از لغزش غفلت در گذرد.
اين سخنان پيشگويى بزرگمردى است كه با احاطه خود به حيات بشريت كه از اتصال به اين حقيقت ناشى مى شد، همه آن چه بعدها بر سر امت پيامبر مى آمد را مى ديد و اينچنين با بيان تلخ خبر از دگرگونى در همه امور دينى و از جمله تحولات اساسى در وضعين مساجد، اين پايگاهاى توحيد جامعه مى داد. آن پيشگويى ديرى نپاييد كه به حقيقت پيوست . به زودى و با حاكميت بنى اميه بر جهان اسلام تبديل خلافت به سلطنت ، از قرآن جز نقش و نگارى و از اسلام جز نامى بر جاى نماند و در آن زمان آن چنان كه خواهيد ديد مساجد آباد و با شكوه بود، اما از محتوا و روشنگرى تهى و اين چنين امير المومنين (ع ) پرداختن به تشريفات و فراموشى زمانها را در روند حرمت امت مسلمان پيش بينى نمود و آن را بيان كرد. تفسير سخن آن امام بزرگوار از عهده ما خارج است و خوانندگان مى توانند به شرح بزرگان بر اين سخنان مراجعه نمايند.اما تنها چيزى كه مسلم است اين كه مولاى متقيان خبر از تحولى اساسى و ساختارى در ابعاد اسلام و همچنين كاركرد مساجد در دوران پس از صدر اسلام مى دهند و لذا ما سخن آن بزرگوار را سر آغاز و زينت بخش اين فصل نموديم .
در اين فصل از تحولات كار كرد مساجد و افول برخى كار كردها و به وجود آمدن برخى كاردكردهاى جديد سخن به ميان مى آوريم ، گرچه اين تحولات همگى منفى نيست ، اما در جمع بندى آنها بايد اذعان نمود كه حيات مساجد شادابى و طراوت دوران صدر اسلام را در اين دوره از دست مى دهد و آرام آرام به حاشيه جامعه رانده مى شود.
سلب كاركرد سياسى از مساجد و علل آن
اولين و اساسى ترين تحولى كه در مساجد اتفاق افتاد سلب كاركرد سياسى از مساجد بود كه سنگين ترين ضربه را به موقعيت مساجد در جامعه وارد كرد.
مساجد كه در دوران صدر اسلام مقر حاكميت و پايگاه ساسى جامعه محسوب مى شد، اكنون بدون وجه سياسى ، ناقص به نظر مى رسيد، نخستين نشانه هاى تضعيف اين نقش را بايد در دوران معاويه ديد، وى كه مركز حاكميت را به شام منتقل كرد، در نخستين گام مقر حاكميت را به كاخ با شكوه خود در دمشق منتقل كرد و بدين ترتيب مسجد ديگر مقر حاكميت نبود، چرا كه او آشكارا خلافت را به سلطنت تبديل كرده بود و مسجد را با سلطنت چه كار.
سعيد بن مسيب مى گفت : خدا معاويه را چنين و چنان كرد. چه او نخستين كس است كه اين امر (خلافت ) را به صورت پادشاهى باز گرداند، و معاويه مى گفت : منم نخستين پادشاه (121)
گام دوم در سلب كاركرد سياسى مساجد تضعيف رابطه حاكم و مردم در عهد اموى بود كه آن نيز از دوران معاويه آغاز گرديد. از اين زمان فاصله هاى جدى ميان و مردم و حاكم پديد آمد و به تدريج رابطه مستقيم مردم و حاكم قطع شد.
مردمى كه هر روز خليفه را در كوچه و خيابان در ميان خود مى ديدند اكنون مشاهده مى كردند كه معاويه به همراه جمع كثيرى محافظ در شهر حركت مى كند. معاويه نخستين كس در اسلام بود كه نگهبانان و پاسبانان و دربانان گماشت و جلو خود حربه راه مى برد (122) وى به اين اكتفا نكرد و گارد محافظ خود را در مسجد نيز به همراه داشت و حتى جايگاه خود را از مردم جدا كرد و نخستين بدعت را در دوران مسجد ايجاد كرد و آن ساخت اطاقكى به نام مقصوره بود.
معاويه اول كسى بود كه در مسجد اطاقكى پديد آورد كه به تنهايى دور از دسترس ديگران در آن نماز مى كرد زيرا بيم داشت كه وى را نيز مانند على (عليه السلام ) در حال نماز به غافلگيرى بكشند. وقتى به نماز مى ايستاد نگهبانان با شمشيرى بالاى سر او مى ايستادند. (123)
اين در حالى است كه در دوران صدر اسلام پيامبر و خلفا هرگز اقدام به چنين كارى نمى كردند در حالى كه خطرات زيادى آنان را نيز تهديد مى كرد، ابن سعد ماجراى يكى از سوء قصدها به جان پيامبر در مسجد را چنين نقل مى كند:
ابوسفيان تنى چند از قريش را گفت : آيا كسى يافت نمى شود كه محمد (صلى الله عليه وآله ) را غافلگير كرده ، بكشد؟ و او آزادانه در كوچه و بازار مى رود. مردمى از باديه نشينان اعلام آمادگى كرد شبانه از مكه بيرون آمد...به مدينه آمده از رسول خدا جويا شد و بدو گفتند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) چون او را ديد فرمود: در كار اين مرد خدعه اى هست . و چون او خواست تا نزديك پيامبر بيايد و وى را بكشد، اسير بن حضير او را باز كشيد و از ميان ارزش ‍ خنجرى بيرون افتاد. (124)
موارد بسيارى از توطئه هاى مشابه در دوران مدنى نقل شده است
اما پيامبر هرگز ميان خود و امت خود در مدينه حائل قرار نداد و مردم آزادانه به پيامبر دسترسى داشتند.
خلفا نيز از همين سنت پيروى كردند. در همين راه سه تن از آنان جان خود را از دست دادند اما هرگز ميان خود و مردم محافظ و حائل دائمى قرار ندادند.
ماجراى ترور خليفه دوم در مسجد نيز در همين زمينه قابل ذكر است مسعودى نقل مى كند كه چون ابولولو به انجام كار خود مصمم شد خنجرى همراه برداشت و در يكى از گوشه هاى مسجد در تاريكى به انتظار عمر بنشست . عمر سحر گاه مى رفت و مردم را براى نماز بيدار مى كرد و چون بر ابولولو گذشت وى برجست و سه ضربت به عمر زد و همان بود كه سبب مرگش ‍ شد.(125)
اميرالمومنين على (ع ) نيز با آن كه از توطئه ها و نقشه هاى شوم خوارج و ياران معاويه در كوفه آگاه بود و احتمال خطر كاملا جدى بود. اما به هيچ عنوان حاضر به همراهى محافظ با خود در شهر نمى شدند و اين چنين بود كه اشقى الاخرين به آسانى توانست در محراب عبادت آن حضرت را به شهادت برساند و تاريخ بشريت را براى هميشه داغدار نمايد.
اين روش حاكم در صدر اسلام بود كه معاويه آن را تغيير داد و آشكارا با آن مخالفت نمود. پس از او جانشينان او نيز همين روش ‍ را ادامه دادند تا جايى كه كار حتى به قرق مساجد كشيده شد. به عنوان نمونه نقل شده است كه وليد بن عبدالملك هنگامى كه براى بازديد از باز سازى مسجد النبى در مدينه به مسجد وارد شد نگهبانان هر كه را در مسجد بود، بيرون كردند.(126)
اين بدعت به تدريج در جامعه اسلامى پذيرفته شد و در ميان كارگزاران حكومت نيز رايج شد به طورى كه پس از مدتى اگر حاكم يا كارگزارى بدون محافظ و يا تدابير امنيتى در مسجد يا شهر حاضر مى شد، بسيار شگفت آور و محل سوال بود. بدين ترتيب مساجد ديگر محل ديدار مستقيم مردم و حاكم نبود و مردم تنها از لابلاى محافظين مسلح مى توانستند نظرى به حاكم بيافكنند.
گام سوم در سلب كاركرد سياسى مساجد، ايجاد جو خفقان عمومى و گرفتن حق اظهار نظر و انتقاد و اعتراض از مردم بود كه مركز همه اين امور مسجد محسوب مى شد و لذا مساجد در معرض چنين خفقانى قرار گرفتند.خلفاى اموى آشكارا در مساجد و بر منابر حاضر مى شدند و در جهت تثبيت پايه هاى حكومت خود مردم را تهديد مى كردند و به آنها نسبت به هر گونه تحرك سياسى و اعتراض هشدار داده ، وعده مجازاتهاى سنگين مى دادند و كارگزاران آنان نيز به تبع حاكمان خود با مردم اين گونه رفتار مى كردند و با ايجاد رعب و وحشت جرات هر گونه سخن گفتن را از مردم مى گرفتند و بدين ترتيب حق نظارت عمومى مسلمين را مختل نموده ، آن را منتفى مى دانستند.براى درك بهتر اين امر سه نمونه تاريخى از رفتار خلفاى اموى و كارگزاران آنها با مردم و تهديدهايشان بر منبر را نقل مى نماييم .
عبدالملك در سال 75 به حج رفت . و در حالى كه لبيك مى گفت به مكه در آمد و لبيك گويان وارد مسجد گرديد و در چهار روز خطبه خواند. هر روز خطبه اى ، و در يكى از روزها ضمن خطبه اش چنين گفت : و من هر چيز را از شما تحمل مى كنم جز بر افراشتن پرچمى را و همان غلى كه آن را به گردن عمر و انداختم ، نزد من است و به خدا سوگند ياد مى كنم كه آن را به گردن كسى نمى اندازم كه جز با سختى و فشار در آورم .(127)
حجاج بن يوسف ثقفى حاكم خونريز و سنگدل كوفه نيز پس از آن كه از سوى عبدالملك بن مروان به حكومت عراق منصوب شد، با لباس مبدل و به صورت ناشناس به كوفه رفت و بانگ برداشت كه مردم براى نماز جماعت حاضر شوند، سپس با چهره اى پوشيده به منبر رفت و نشست . وقتى مسجد پر شد حايل از چهره برداشت و برخاست و عمامه از سر برداشت و بدون حمد و ثناى خداوند و صلوات بر پيامبر سخن آغاز كرد و گفت : كار من روشن است و از بالا مى نگرم و چون عمامه بردارم مرا خواهيد شناخت به خدا چشمها مى بينم كه خيره است و گردنها كه افراشته است و سرها كه رسيده است و هنگام چيدن آن را رسيده است و اين كار من است . گويى مى بينم كه خونها ميان عمامه ها و ريشها جاريست ... اى مردم عراق ، الى اهل شقاق و نفاق و اخلاق بد، به خدا شدت عمل من نه چنان است كه پنداريد؛ كه مرا از روى دقت انتخاب كرده و از روى تجربه جسته اند، به خدا شما را چون چوب پوست مى كنم و چون كلوخ به هم مى كوبم و چون شتر مى زنم و چون سنگ در هم مى شكنم ...(128)
وليد بن عبد الملك نيز پس از رسيدن به زمامدارى بالاى منبر رفت و مرگ پدرش را اعلام كرد و گفت : از مردم بر شما باد به فرمان بردن و همراهى با جماعت ؛ چه هر كس مخالفت خود را آشكار سازد سرش را از تن جدا كنم و هر كس خاموش ماند با اجل خويش بميرد.(129)
اين سخنان و خطبه ها را مقايسه كنيد با خطبه هاى پيامبر اكرم (ص ) و خلفاى راشدين ، تا ديروز سخن از حق متقابل مردم و حاكميت بود و امروز سخن از تكليف محض مردم . تا ديروز سخن از اعتبار راى و نظر مردم بود و امروز سخن از ممنوعيت اظهار نظر، تا ديروز بر منبر از گسترش نظارت عمومى و مسؤ ليت پذيرى مردم در امور مختلف حكومت براى بقا و صلاح جامعه سخن به ميان مى آمد و امروز سخن از ضرورت خاموشى به عنوان تضمين ادامه زندگى ، تا ديروز مسجد محل اعتراض و پرسش و استيضاح بود و آن روز محل سكوت و خفقان . تا ديروز حاكمان خود را ملزم به پاسخگويى به مردم در مسجد و تواضع در برابر آنان مى ديدند و امروز در همان مسجد مردم را تهديد مى كنند. بدين ترتيب بسيارى از ابعاد كاركرد سياسى مساجد همچون اصل شورى و اعتراض و استيضاح و نظارت بر حكومت و...از بين رفت . اما مگر كار به همين جا ختم شد.
گام بعدى در تضعيف بعد سياسى مساجد، كاهش چشمگير در مسجد بود. تا اين زمان اهميت اساسى مسجد در اين بود كه حاكم جامعه از آن جا با مردم سخن مى گفت و مردم در آن جا براى دريافت احكام حكومتى جمع مى شدند.اما مدتى بعد به دليل همان كاهش حضور حاكم و خليفه در مسجد، اين اعتبار نيز از دست رفت .خلفا امامت نماز روزانه را بر عهده نمى گرفتند و بها در نماز جمعه عهده دار اين كار مى شدند.در عصر اموى روزهاى همه خليفه با لباس سفيد و عمامه جواهر نشان به مسجد مى رفت و براى خواندن خطبه به منبر مى رفت ....بعضى از خليفگان بنى اميه براى نماز جمعه نيز حاضر نمى شدند و سالار نگهبانان را به نيابت خود مى فرستادند.(130)
اين وضعيت دوران اموى به وضعيت اسفناك ترى در دوران عباسى تبديل شد. در شرايطى كه در اوايل دوران خلافت اسلامى ، حكام به عنوان امام مسجد و امام جماعت تلقى مى شدند. امام بعدها در دوره خلفاى عباسى امام فردى بود كه در يكى از مساجد كوچك و فرعى وظيفه امامت را انجام مى داد (131) و خليفه خود از انجام اين وظيفه مهم دينى و سياسى سرباز مى زد.
بدين ترتيب همه اين امور دست به دست هم داد تا به تدريج وجه سياسى مساجد از بين برود و مساجد به پايگاه عبادى محض در جامعه تبديل شود. در مسجد پس از نماز فقط خطابه دينى خوانده مى شد كه در آن از خدا ستايش و از پيغمبر تمجيد مى كردند و بر صحابه درود مى گفتند. خليفه را كه مدعى نيابت پيغمبر بود دعا مى گفتند. از نمودارهاى سياسى چيزى در مسجد نماند جز اين كه نام خليفه در خطابه ياد مى شد و بدينوسيله ولايت هاى اسلام به تسلط اسمى خليفه گان اعتراف مى كردند.(132)
افول كاركرد سياسى مسجد امرى كاملا طبيعى و به عبارت ديگر اجتناب ناپذير بود، چرا كه مسجد در صدر اسلام گر چه مقر حاكميت هم بود، اما در درجه نخست پايگاه حضور و فعاليت دائمى و جدى مردم بود و مركزى براى هماهنگى عمومى و فعاليت جمعى سياسى و اجتماعى محسوب مى شد. طبيعى بود كه حكومتى كه بنيان آن نامشروع و بر اساس زور و ظلم بنا شده بود و روش آن نيز استبدادى بود، حضور فعال مردم در صحنه را بر نمى تابد و لذا مى كوشيد مردم را به حاشيه براند و قوت فعاليت و نظارت را از آنان سلب كند. براى تحقق اين خواسته بايد پايگاه فعاليت آنان يعنى مسجد از بين مى رفت و يا متحول مى شد. لذا حكومت اموى و به دنبال آن حكومت عباسى با ترويج تئورى جدايى دين از سياست در ميان مردم ، آنها را به عبادت و خودسازى و واگذارى امور به خداوند و قضا و قدر و پرهيز از دخالت در امور دنيوى تشويق مى كردند گو اين كه ترويج تفكر جبرگرايى كه تز عقيدتى امويان بود شاخه اى از همين سياست كلى محسوب مى شد. آن دسته از مردم را هم كه با اين حرفها خام نمى شدند و دست از مبارزه بر نمى داشتند با وحشيانه ترين روشها سركوب مى كردند و از اين طريق جو رعب و وحشت نيز به كمك آنها مى آمد.
اكنون مساجد فقط پايگاه عبادت بود و نه سياست و اهالى آن نيز افرادى كه صرفا براى امور عبادى به آن جا مى آمدند.بعدها عباسيان با اقدامى كه در ساختن شهر بغداد صورت دادند آخرين ضربه را به موقعيت اجتماعى مساجد وارد آوردند.
بنى عباس بر خلاف سنت رايج كه مسجد مركز شهرها و بخصوص شهرهاى تازه تاسيس بود در پى ريزى و بنيادگذارى بغداد به گونه اى عمل كردند كه دارالاماره را مركز شهر قرار دادند، اين اقدام نوآورى برجسته اى تلقى شد، فاطميان مصر نيز از همين سنت پيروى كردند.(133)
بدين ترتيب مركزيت و موقعيت مسجد نسبت به بافت شهرهاى اسلامى از دست رفت و بدين گونه دوران گوشه نشينى مساجد از عرصه جامعه آغاز گشت و نهادى كه پيامبر بزرگوار اسلام به عنوان ركن اساسى و نخستين نهاد جامعه اسلامى به دست مبارك خود تاسيس نموده بود، به حاشيه رانده شد.

next page

fehrest page

back page