جايگاه مساجد در فرهنگ اسلامى

حجة الاسلام و المسلمين على رضايى

- ۷ -


خانه عدالت  
از ويژگى هاى صحت نماز جماعت ، عدالت امام جماعت است ؛ عدالت ، ملكه عدالت يا اصرار نكردن بر گناه ، هر يك كه باشد، موجب اعتماد مردم به مسجد و رمز محبوبيتش است ؛ چون اهل مسجد از او فسقى و گناهى سراغ ندارند، نصايح و گفته هاى او مى تواند منشاء اثر شود. بهترين مربى كسى است كه گفته هاى او با كردارش و عملش و قولش تطبيق كند.
محبوب ترين بندگان خدا  
در بيان اين معنا و فضايل و ارزش ها آن براى حاضر شونده و شتابنده به سوى مساجد، ارزش هاى فراوانى نقل شده است كه براى نمونه به چند روايت اشاره مى شود:
1 - امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
كسى كه به سويى مسجد برود، پاى خود را در هيچ تر و خشكى نمى گذارد، مگر اينكه زمين تا زمين هفتم براى آن شخص تسبيح مى كند.
2 - رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز مى فرمايد:
كسى كه به سوى مسجدى از مساجد خداوند برود، براى او در مقابل هر قدمى كه بر مى دارد تا زمانى كه به سوى خانه خود باز مى گردد، ده حسنه در نامه اعمالش ثبت مى گردد و همچنين ده سيئه از سيئات او محو مى گردد و به او ده درجه ترفيع داده مى شود.
3 - روايت شيخ طوسى در كتاب مجالس از ابوذر، در حديث مفصلى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله او را وصيت مى كند كه :
اى ابوذر خداوند مى فرمايد: محبوب ترين بندگان در پيشگاه من كسانى هستند كه به جلال من عشق مى ورزند، قلوب شان در گرو مساجد است ، سحرگاهان اهل زمين تصميم به عذابشان مى گيرم ، وقتى اينان را مى بينم ، از عقوبت اهل زمين منصرف مى شوم .
اين روايات و روايات بسيار ديگرى كه همگى تاءكيد به حضور در مساجد دارند و ارزش هاى والاى آن را بيان مى كنند، جملگى حاكى از اهميت و اهتمام فوق العاده اى است كه اسلام براى حضور در مساجد قائل است .
در طرف مقابل ، روايات بسيار داريم كه جمله آنها با كسانى كه از حضور در مساجد خوددارى مى ورزند، برخورد مى كند و ارزشهاى اجتماعى اين گونه افراد را مورد سؤ ال قرار مى دهد، كه براى نمونه به چند روايات اشاره مى شود:
1 - حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
براى همسايه مسجد كه براى اداى نمازهاى واجب در مسجد در حالى كه هم فراغت دارد و هم سالم است حضور پيدا نكند، نمازش ، نماز نيست .
2 - روايت قرب الاسناد، كه ابوالبخترى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه از پدرانش از حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
براى همسايه مسجدى كه براى اداى نمازهاى واجبش در حالى كه فراغت و صحت دارد و در مسجد حضور پيدا نمى كند، نمازى نيست .
اين روايات و امثال آن را فقها عظام اين گونه بيان كرده اند كه كلمه لاصلواة نفى صحت نيم كند، بلكه نفى كمال مى كند. به اين ترتيب كه لاصلواة يعنى لاصلاة كاملة ، نمازى نيست يعنى نماز نيست ، نه اينكه جايز نيست در منزل نماز بخوانند. مجازند در منزل نماز بخوانند و نمازشان صحيح است ، ولى از كمال برخوردار نيست و چنانچه بخواهند نماز كامل بخوانند بايد نماز خود را در مسجد به جاى آورند.
3 - مسجد، پايگاه آزادگى و آزادى  
مسجد متعلق به كيست ؟  
در فرهنگ اسلامى ، مسجد خانه خداست و حضرت حق جل و علا آن را بيت خوييش قلمداد كرده است :
ان بيوتى فى الارض المساجد . (333)
اين تعلق است كه مسجد را عظمت بخشيده و ديگران را به تعظيم آن وا داشته است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
انما اءمر بتعظيم المساجد لاءنها بيوت الله فى الارض . (334)
و چون آنچه از آن خداست ، براى بهره بردارى مردم است ، از اين رو به همه افراد بشر تعلق دارد، همان گونه كه خداوند از كعبه به عنوان اول خانه اى كه براى مردم بنا نهاده شده ، ياد مى كند:
ان اءول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا . (335)
و تعبير اول اشاره به آن دارد كه ديگر خانه هاى خدا - مساجد - نيز براى مردم اند و همه افراد بايد از اين پايگاه هاى معنوى و استفاده و در تحقق طهارت نفس و آراستگى روح بر اساس (فيه رجال يحبون اءن يتطهروا) (336) كه فلسفه وجودى مسجد است ، گام بردارند.
دو نام خانه خدا و خانه مردم براى مسجد، آنگاه ظهور و تجلى مى كند كه نه رنگ خدايى از مسجد گرفته شود، و نه مسجد با اختصاص به صنف و گروه خاص ، عام بودن خود را از دست بدهد، والا مسجد از روح و حقيقت خود تهى مى شود و معناى واقعى خود را نخواهد داشت .
ما در اينجا در صدد هستيم برخى از عواملى كه مسجد را از جايگاه رفيع و منزلت واقعى خود ساقط مى كند تبيين نماييم .
اين عوامل عبارت اند از:
- محدوديت دينى .
- محدوديت طبقاتى .
- محدوديت سياسى و دولتى .
مسجد در جامعه اسلامى و براى توده هاى مردم حقجو پايگاه آزادى است ، حال آنكه چنين عواملى ، مسجد را در بند قرار مى دهد و آزادى را از آن سلب مى كند.
محدوديت دينى  
خداپرستان ، هر يك بر طبق آيين و مرام خود پايگاهى دارند و نام خاصى بر آن نهاده اند، مانند: صومعه ، بيعه ، و مسجد، پايگاه عبادى مسلمانان مسجد است ، آنان به مساجد روى مى آورند، مراسم مذهبى خود را در اينجا ادا مى كنند و در بنا و تعظيم آن مى كوشند، ولى اين به آن معنا نيست كه پايگاه هاى ديگر عبادت از نظر مسلمانان ارج و اعتبار نداشته باشد، چرا كه آنها نيز به نوبه خود براى خدا و در تحقق منافع مردم شكل گرفته اند؛ از اين رو حق تعالى جهاد را براى حفظ كليه پايگاه هاى عبادت تشريع و اعلام فرموده است كه اگر اين فريضه تشريع نشده بود، همه معابد دينى منهدم مى شد.
و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا . (337)
اگر خداوند رخصت جنگ نداده و دفع شر بعضى از مردم را با بعضى ديگر نكند، همانا صومعه هاى و بيعه ها و مساجدى كه ذكر خدا در آن بسيار مى شود، همه خراب و ويران مى شد.
صومعه ، عبادتگاهى است كه بدور از مردم در كوه يا دشت ساخته مى شود، و بيعه ، معبد يهوديان و نصاراست و صلوات محل برگزارى نماز و مراسم عبادى يهوديان است . (338)
البته پيوند و ارتباط پيروان هر يك از اديان با معبد خاص خويش ، نوعى تقسيم طبيعى در اين معابد به وجود آورده و هر يك را به گروهى اختصاص ‍ داده است تا هر گروه ، مراسم خاص خويش را بر اساس آيين خود، در معبدى ويژه ، آزادانه به جاى آورد، ولى آيا چنين تقسيمى ، مانع از حضور در معابد ديگر است و مسلمانان نبايد وارد ديگر معابد شوند، همان گونه كه پيروان اديان ديگر نيز اجازه ورود به مساجد را ندارند؟
پيشوايان اسلامى ، حضور مسلمانان را در معابد ديگر مجاز مى دانند و اداى مراسم عبادى اسلام را در آنجا بلامانع اعلام كرده اند، مثلا در صحيحه عيس بن قاسم از امام صادق عليه السلام آمده است كه نماز در بيع و كنائس اشكالى ندارد (339) ، ولى از طرف ديگر برابر فتواى معروف در فقه شيعه ، پيروان اديان الهى ، چنين اجازه اى ندارند، بلكه مسلمانان وظيفه دارند كه از ورود آنها به مسجد، جلوگيرى كنند.
مستندات اين نظريه فقهى - ندادن جو از ورود كفار به مساجد - از جهات گوناگون شايان بررسى است و تحليل جامع مسئله ، خارج از حوصله چنين مجموعه اى است ؛ قوى ترين پشتوانه اين فتوا كه بدان استناد جسته اند، نهى از ورود مشركان به مسجد الحرام به لحاظ نجاست آنهاست .
انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام . (340)
از اين آيه ، با القاى خصوصيت از مسجد الحرام ، و تعميم شرك به كفر، نتيجه گرفته اند كه همه كفار نجس اند و اجازه ورود به مساجد ندارند.
توضيح آنكه نجاست مشركان ، سبب نهى از ورود آنان به مسجد الحرام است . البته اين مسئله ، بين مسجد الحرام و مساجد ديگر است و به اقتضاى تعظيم مساجد، به طور كلى بايد از ورود اشخاص نجس و از آن جمله اهل كتاب به مسجد، جلوگيرى كرد. (341)
استدلال به اين آيه ، به شكل ديگرى ميز در كتب قوم به چشم مى خورد، برخى مانند شيخ الطايفه تنها به صدر آيه انما المشركون نجس اشاره كرده اند و با ضميمه كردن مقدمه ديگر كه ورود نجاست ممنوع است گفته اند:
مشرك نجس است .
ورود نجس به مسجد حرام است .
پس ورود مشرك به مسجد حرام است . (342)
ولى چنين استدلالاتى ، از جنبه هاى فقهى شايسته تاءمل و مناقشه است ، زيرا مبتنى بر مقدماتى است كه اثبات آنها دشوار است :
1 - مشرك در تعبير قرآنى شامل كفار و اهل كتاب نيز مى شود.
2 - آيه در صدد بيان نجاست ظاهرى مشركان است .
3 - وارد ساختن هر گونه نجاست به مسجد حرام است .
در حالى كه اولا: هر چند مشرك داراى مراتبى است كه اهل كتاب نيز گرفتار برخى از مراتب آن هستند، چه اينكه اكثر قريب به اتفاق مسلمانان نيز از آن عارى نيستند، ولى يقينا اين آيه حكم به نجاست همه مراتب مشرك نمى كند و بايد آن را مختص به گروه خاصى دانست . پس در اين آيه مشركان به معناى خاص آن - كه در برابر اهل كتاب قرار دارند - مراد است . به علاوه براى مشركان و اهل كتاب در قرآن كريم احكام خاصى وضع شده است . به عبارتى هر حكمى كه براى مشرك بيان شده باشد، نمى توان به هر كافر سرايت داد، مثلا اهل كتاب با پرداخت جزيه ، از امنيت جانى و مالى در جامعه اسلامى برخوردار مى شوند، در حالى كه قرارداد ذمه با مشركان وجود ندارد، از اين رو قاعده اى كه با اعتماد به آن بتوان هر حكمى را از مشرك به كافر سرايت داد، در اختيار نداريم .
ثانيا: روشن نيست كه آيه شريفه در صدد بيان نجاست ظاهرى مشركان باشد، همان گونه كه عده اى از مفسران مانند علامه طباطبائى (343) ، و گروهى از فقها مانند شيخ انصارى (344) توجه داده اند. پس اين احتمال كه آيه ناظر به پليد بودن آنان از نظر اعتقاد و عقيده باشد، شايان توجه است ، اگر آن را معنى ظاهر آيه ندانيم .
ثالثا: ندادن جواز ورود نجاست به مسجد، يك اصل ثابت شده در فقه نيست ، چرا كه بر طبق شهادت شهيد، از حديثى به اين مضمون كه جنبوا مساجدكم النجاسته در مجموعه روايات ، خبر و اثرى نيست ، به علاوه فقها نيز ملزم به دادن چنين فتوايى نبوده اند و ورود سلسل البول و مستحاضه را به مسجد جايز مى شمارند و به طور كلى بزرگانى مانند شهيد اول ، محقق كركى و شهيد ثانى ، و عموم فقهاى اخير ورود نجاسة غير متعديه را به مسجد، بلا اشكال مى دانند، مگر آنكه عنوان ديگرى مانند: هتك حرمت مانع شود.
علامه حلى ، چهار استدلال ديگر نيز براى ندادن جواز ورود كفار به مساجد نقل كرده (345) كه هيچ يك خالى از نقد نيست زيرا سيد صاحب رياض ، پس از اشاره به آنها مى گويد: لم اعرف فى شى ء منها دلالته (346) از آن جمله علامه حلى مى گويد: ممنوعيت ورود كفار به مسجد در صدر اسلام ، بين مسلمانان مشهور بوده است ، زيرا وقتى ابو موسى اشعرى بر عمر وارد شد و دفتر را بخواند، ولى ابو موسى جواب داد كاتب به مسجد وارد نمى شود، عمر پرسيد: چرا؟ پاسخ داد: چون مسيحى است . عمر هم ساكت شد. اين جريان نشان مى دهد كه ندادن جواز ورود آنان به مساجد در صدر اسلام ، مسئله اى مسلم و مورد اتفاق بوده است (347) در حالى كه علاوه بر شواهد تاريخى فراوانى كه بر خلاف اين استنتاج وجود دارد، اين نقل تاريخى ، بر جواز ورود دلالت بهترى دارد، زيرا ابو موسى پاسخ نداد كه : او نصرانى است و نبايد وارد مسجد شود. بلكه گفت : او به مسجد وارد نمى شود. انه لا يدخل المسجد اين تعبير گواياى آن است كه نبايد و نتوانستن مطرح نبوده است ، به عبارت ديگر وارد نشدن يك شخص نصرانى ملازمه اى با حرمت ورود نصرانى به مسجد در شريعت ما ندارد.
البته چنين مناقشاتى از ديد عميق فقها، مخفى نبوده است ، ولى تنها نكته اى كه مانع از فتوا به جواز شده است ، ادعاى اجماع مسئله است ، در حالى كه چنين ادعايى در كلمات اصحاب ، بخصوص تا قرن دهم هجرى جايى ندارد، مثلا شيخ طوسى كه در خلاف در بسيارى از موارد به اجماع تمسك مى كند، در اينجا ذكرى از اجماع به ميان نمى آورد، بخصوص كه وى در مقدمه خلاف تصريح كرده است كه اگر در مسئله اجماع موجود باشد، ذكر مى كنم ، از اين رو مى توان به شيخ طوسى نسبت داد كه وى ندادن جواز را اجماعى نمى دانسته است ، همچنين در تفسير تبيان نيز تنها به ذكر فتواى اكتفا كرده است (348) و نيز در بسيارى از متون فقهى قدما، مسئله مطرح نشده است ، لذا ادعاى اجماع در كلمات بزرگان ديده نمى شود، حداكثر اين است كه صاحب رياض مى گويد: ظاهر هم الاجماع (349) و اينكه به شهيد ثانى ، نسبت داده شده كه وى مسئله را اجماعى مى داند (350) با مراجعه به مسالك (351) بطلان آن آشكار مى شود، با اين ملاحظه آية الله خويى مى گويد:
اثبات ندادن جواز ورود همه كفار به كليه مساجد با آوردن دليل مشكل است . (352)
و اما رواياتى مانند:
ليمنعن احدكم مساجدكم يهودكم و نصاريكم و صبيانكم و مجانينكم ... . (353)
را فقها و در كتب استدلالى خود شايسته ذكر نمى دانند اخيرا از سوى صاحب حدائق استناد به آن شده است ، نه سندى دارد و نه دلالت آن پذيرفتنى است ، بلكه خود به وجهى شاهد بر جواز ورود است ، مثل جواز ورود براى كودكان ، مضافا كه در استظهار از كلمه يهوديانشان و مسيحيانشان بايد دقت كرد كه آيا مقصود اهل كتاب اند يا گروهى از مسلمانان ، كه به واسطه برخى خصوصيات و انحرافات ، تنزيلا يهودى اين است ناميده شده اند كه در اين روايت به ندادن جواز ورود اهل كتاب ارتباطى نخواهد داشت .
ورود كفار به مساجد  
مسئله ورود كفار به مساجد، از لحاظ تاريخى نيز شايان بررسى است ، زيرا اطلاع از سابقه تاريخى اين موضوع ، در كيفيت استنباط مؤ ثر است ، متاءسفانه جاى اين بررسى در بحث هاى فقهى خالى است .
شواهد متعدد تاريخى نشان مى دهد كه در صدر اسلام ، كفار به مسجد آمد و شد داشته اند، زيرا وفود نمايندگان گوناگون عرب ، قبل از قبول اسلام در مسجد به محضر پيامبر شرفياب مى شدند. اعزام اين وفود نه در آغاز بعثت و دوران ضعف اسلام ، بلكه عمدتا در اواخر عمر رسول خدا و سال هاى نهم و دهم هجرت بوده است .
به نقل از واقدى در سال نهم هجرت ، وفد بنى تميم وارد مسجد پيامبر شدند و آن حضرت را به شكل بى ادبانه اى صدا كرد، آيه :
ان الذين ينادونك من وراء الحجرات .
درباره رفتار جاهلانه اين گروه نازل شده است ، آنها پس از گفتگوى مفصل با رسول خدا، مسلمان شدند. (354)
همچنين به نقل مؤ رخان ، ضيمام بن ثعلبه ، از طرف طايفه بنى سعد بن بكر به مدينه آمد و وارد مسجد پيامبر شد، رسول خدا در جمع اصحاب خود بود، ضيمام پرسيد: كدام يك از شما محمد است ؟ پيامبر خود را معرفى كرد و به سؤ الات او پاسخ گفت ضيمام بن ثعلبه ، در پايان اسلام اختيار كرد. (355)
نمايندگان مسيحيان نجران نيز در سال دهم هجرت ، در پاسخ به دعوت رسول خدا، به مدينه آمده و در مسجد به پيامبر وارد شدند. آنان 60 تن از دانايان و هوشمندان نجران بودند كه براى بررسى دلايل نبوت حضرت از طرف قوم خود، ماءموريت يافته بودند. اين گروه با لباسهاى فاخر و ابريشمى و انگشترهاى طلا، در مسجد، حضرت را ملاقات كردند، رسول خدا، از وضع لباس و تزيى آنها ناخشنود شدند و آثار اين ناخشنودى در چهره حضرت نمايان شد. مسيحيان پس از آنكه از حضرت على علت اين ناخشنودى را سؤ ال كردند و به آن پى بردند، جامه هاى خود را تغيير دادند و بدون زيور آلات مجددا داخل مسجد شدند و مورد احترام رسول خدا قرار گرفتند، در همين ملاقات آنان از پيامبر اجازه گرفتند و نماز و مراسم عبادى خود را در حالى كه رو به مشرق ايستاده بودند، انجام دادند. مذاكرات اين گروه مسيحى با رسول خدا در مسجد، در نهايت به ماجراى مباهله انجاميد (356) وفد كند نيز 60 تن بودند كه در مسجد با رسول خدا ملاقات كردند. (357)
آيا براى قضاوت درباره جواز يا ندادن جواز و ورود كفار به مساجد، مى توان اين شواهد فراوان تاريخى را به طور كلى ناديده گرفت ؟
علاوه بر اين كه مسجد النبى ، پايگاه حكومت حضرت و مركز مراجعات عامه بوده است ، كه البته در آن عصر، در مدينه و اطراف آن ، غير مسلمانان نيز زندگى و بناچار براى نيازهاى اجتماعى و دولتى ، از قبيل قضاوت و فصل خصومت در مسجد انجام گرفته است . شيخ طوسى مى نويسد:
لا خلاف ان النبى كان يقضى فى المسجد . (358)
آيا اهل كتاب نمى بايد براى فصل حكومت به محكمه - مسجد - مراجعه كنند؟ در زمان حضرت على عليه السلام نيز وضع به همين منوال بوده است . ابن ادريس مى گويد:
لا خلاف ان امير المؤ منين كان يقضى فى المسجد الجامع فى الكوفه و دكة القضا معروفة الى اليوم . (359)
همچنين نبايد فراموش كرد در دهه هاى اول اسلام ، كه تازه صيت اين شرع انور در جهان بلند شده بود، از اطراف و اكناف ، پيوسته افرادى به مدينه مى آمدند تا درباره آيين جديد به تحقيق بپردازند، اين مراجعات بخصوص ‍ با فتوحات خلفا پس از وفات رسول خدا شدت يافت ، پژوهشگرانى كه به قصد تفحص از اسلام به مركز دولت اسلامى مى آمدند، معمولا به مسجد وارد مى شدند تا سؤ الات خود را با مسلمانان و بخصوص با رهبر آنان در ميان بگذارند.
در متون گوناگون روايى شيعه مانند عيون اخبار الرضا كمال الدين احتجاج ، خصال و غيبة نعمانى نقل شده است .
روزى عمر در مسجد بود، فردى وارد شد و گفت : من از علماى يهودم ، اگر به سؤ الاتم جواب دهى ، مسلمان مى شوم و اگر مى خواهى مرا به داناتر از خود راهنمايى كن . خليفه با اشاره به على بن ابيطالب گفت : به سراغ او برو، عالم يهودى سؤ الات متعددى در مسجد با امير المؤ منين در ميان گذاشت و حضرت پاسخ داد. (360)
و نيز در روايات آمده است كه بعد از ارتحال پيامبر صلى الله عليه و آله ، يكى از شخصيت هاى يهود وارد مدينه شد و شهر را خالى ديد، مردم همه در مسجد بودند، او نيز به مسجد آمد تا سؤ الات خود را مطرح سازد، حاضران او را متوجه ابى بكر كردند، ولى خليفه او را به امير المؤ منين رجوع داد. (361)
در همان زمان گروهى از مردم روم به مدينه آمدند و يكى از راهبان مسيحى نيز آنان را همراهى مى كرد. آنها وارد مسجد شده در مجلس ابوبكر حاضر شدند؛ پس از سخنان مقدماتى ، راهب به خليفه گفت : و الله اءفتح مالم تؤ منى من سطوتك و سطوة اصحابك و خليفه به او اطمينان داد براى طرح مطالب و پرسش هاى خود در امنيت كامل قرار دارد و در نهايت چون از پاسخ به او عاجز ماندند، سلمان فارسى به سراغ حضرت على عليه السلام رفت و امام عليه السلام را براى پاسخگويى به او حاضر كرد... وى در نهايت اسلام را پذيرفت . (362)
در زمان خليفه دوم نيز اسقفى از نجران براى پرداخت جزيه به مدينه آمد، خليفه او را به اسلام دعوت كرد و پرسيد: شما كه پهنه بهشت را آسمان ها و زمين مى دانيد (جنة عرضها السموات و الارض ) پس چه جايى براى جهنم باقى مى ماند؟، خليفه ساكت ماند. حضرت على عليه السلام جلوى مسجد بود، از او مى خواستند كه به مسجد بيايد و پاسخ اسقف را بگويد. (363)
با توجه به اين موارد متعدد گفته اند: حضرت على عليه السلام ، در زمان شيخين زياد به مسجد مى رفت تا به سؤ الات دانشمندانى كه از گوشه و كنار مى آمدند، پاسخ گويد و گاه اصحاب خاص خود مثل سلمان و ابوذر را به مسجد مى فرستاد تا مراقب باشند و افراد تازه وارد را دريابند تا مبادا كسى با آنها مواجه شود كه از عهده پاسخ به سؤ الاتشان برنيايد؛ آنان به مسجد مى آمدند، تا در موقع نياز حضرت را خبر كنند.
نتيجه آنكه ، مسجد پايگاه اسلام است ، در اين پايگاه همان گونه كه مسلمانان به سلاح علم و تقوا مجهز مى شوند، درهاى مسجد براى ورود افراد حق طلب ديگر كه در صدد يافتن راه هدايت و دستيابى به جرعه هاى زلال معرفت بوده اند، باز بوده است ، چه ، مسلمانان نيز از كسانى كه مسجد مى آمدند تا با اين مكتب جديد آشنا شوند، ابهامات خود را برطرف مى كردند و پاسخ ‌هايى براى سؤ الات خود مى يافتند و هرگز آن را بى احترامى و يا هتك حرمت مسجد تلقى نمى كردند.
مهم تر آنكه ، پيروان اديان ديگر، براى طرح سؤ الات خود كه در مسجد انجام مى گرفت ، از آزادى و امنيت كامل برخوردار بودند و آزادانه مسائل خود را مطرح مى كردند و مردم و دولتمردان هم تعرضى نمى كردند، حتى اين آزادى در مواردى كه شخص خليفه را در بن بست قرار مى داد و او را از پاسخ دادن عاجز مى ساخت ، براى افراد جامعه وجود داشت و دستگاه خلافت در برابر چنين سؤ الاتى كه قهرا مشروعيت حكومت و شايستگى حاكمان را دچار ترديد مى كرد، تحمل و خويشتندارى خويش را حفظ مى كرد.
محدوديت طبقاتى  
از آنجا كه مسجد خانه خدا و براى مردم است ، هرگز نمى تواند رنگ طبقه اجتماعى خاصى به خود بگيرد و تحت سلطه كسى در آيد، چرا كه همه افراد طبقات جامعه به صورت يكسان به آن تعلق دارند. لذا هر گاه مسجد به شكل پايگاه طبقاتى در آيد، در واقع از مسير خود خارج شده است .
البته زراندوزان ، سرمايه داران و تكاثر طلبان ، پيوسته تلاش دارند تا مسجد را در قبضه خود نگاه دارند، زيرا خلق و خوى زياده طلبى و تكبرشان اجازه نمى دهد كه در هيچ اجتماعى ، در رديف ديگران قرار بگيرند، آنان پيوسته مى خواهند نظرشان يگانه معيار عمل باشد، از اين رو وقتى اعيان و اشراف با مسجد و سر و كار پيدا مى كنند، چنين توقعاتى دارند:
امام مسجد و ديگر كارگزاران او مطيع آنان و مانند انگشترى در دستشان باشند. برنامه هاى مسجد با نظر آنان تدوين و اجرا شود.
هر بخشى از مسجد كه مى تواند امتيازى داشته باشد، مثل صف اول جماعت و يا صدر مجلس ، به آنان اختصاص يابد.
هميشه و در همه جا نام آنان مطرح و از خدماتشان تقدير و تجليل شود.
به موازات اين توقعات ، برايشان تحمل ناپذير است كه طبقات محروم در مسجد مداخله اى كنند، ايشان حضور ديگران را تنها براى پر شدن مسجد مى پسندند، به شرط آنكه امام جماعت به آنان اعتنايى نكند و نام آنان در جايى مطرح نشود.
در صدر اسلام مؤ لفة قلوبهم كه با همان خصلت هاى جاهلى و خلق و خوى اشرافى گرى وارد اجتماعات اسلامى و مساجد شدند و عنايت خاص پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به ضعفا و محرومان تماشا كردند، زبان اعتراض گشودند و در صدد آن بر آمدند تا پيامبر را از محرومان جدا كنند و خود در كنار حضرت قرار گيرند، امين الاسلام طبرسى در تفسير خود مى نويسد:
عده اى از مؤ لفة قلوبهم به نزد پيامبر آمدند، از حضرت درخواست كردند كه ايشان در بالاى مجلس بنشيند و فقيران و خرقه پوشانى مانند سلمان ، ابوذر، صهيب و عمار و خباب را از خود دور كند، تا آنان در كنار پيامبر باشند، زيرا حضور اين افراد و مجالست آنان با رسول خدا، مانع از شركت در ايشان در محضر پيامبر و همنشينى با حضرت مى شد، با مطرح شدن اين درخواست ، آيه 28 سوره كهف نازل شد كه :
و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا و لا تطع من اءغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هواه و كان اءمره فرطا .
شكيبا ساز خويش را با آنان كه پروردگار خود را صبح و بامداد مى خوانند و رضاى او را مى طلبند و يك لحظه از آنان چشم مپوش كه به زينت هاى دنيا مايل شوى و هرگز با آنان كه دلهايشان را از ياد خود غافل كرده ايم و تابع هواى نفس خود شدند و به تبه كارى پرداختند، متابعت مكن .
با نزول اين آيه پيامبر در صدد پيدا كردن مستضعفانى كه خداوند آنان را ستوده بود، برآمد، و آنها را در مسجد در حالى كه مشغول ذكر و عبادت بودند، يافت . پيامبر فرمود:
سپاس خداوند را كه پيش از رسيدن اءجلم مرا به همراهى با شما فرمان داد، من در زندگى و مرگ با شمايم . (364)
همين مفسر بزرگ در ذيل آيه 52 نيز از سوره انعام مى نويسد:
گروهى از مؤ لفة قلوبهم به نزد پيامبر آمدند و آن حضرت را در ميان بلال ، صهيب ، خباب و گروهى ديگر از محرومان ديدند، آنان ضمن تحقير و بى اعتنايى به همنشينان رسول خدا گفتند، اى پيامبر، اينان را از خود دور كن تا ما با تو باشيم ، زيرا نمايندگان اقوام گوناگون عرب به اينجا مى آيند و باعث شرمندگى است كه ما را با بردگان در كنار يكديگر ببينند، البته وقتى ما رفتيم مى توانى دوباره آنان را به مجلس خود راه دهى (365) به سبب اين پيشنهاد، خداوند فرمود:
و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شى ء و ما من حسابك عليهم من شى ء فتطردهم فتكون من الظالمين . (366)
به اين وسيله حق تعالى ، رسول اكرم را از قبول پيشنهاد آنان بر حذر داشت و با اخطارى شديد اللحن اين عمل را ظلم و ستم دانست .
ارباب مكنت و صاحبان زر و زور به قدرى روحيه مستكبرى دارند كه تا وقتى مسجد و محضر رسول خدا را منحصرا در قبضه خود نگيرند و تا زمانى كه رسول خدا را در انحصار خود نبينند، حاضر به شركت در مجلس ‍ آن حضرت و همنشينى با وى نيستند!! پر واضح است كه چنين عناصرى وقتى به سراغ امام جماعت معمولى بروند، از او چه توقعاتى دارند و چگونه بر خورد مى كنند؟
حس زياده طلبى و سلطه جويى آنان ايجاب مى كند كه همه بله قربان گوى آنان و ابزارى در دست ايشان باشند. قدرت طلبى آنان ، به شكل برخوردهاى توام با تحكم در برابر امام مسجد و خلق خدا، بروز مى كند؛ طبيعى است با چنين سلطه اى ، امام مسجد هرگز نمى تواند استقلال راءى داشته باشد تا با تدبير خويش اداره كند، بلكه پيوسته بايد نگاهش به زبان آنان باشد، هر چه را آنان پسندند بگويد، هر كه را آنان مى پسندند دعوت كند و در مسائل سياسى مطابق ميل آنان نظر دهد و نه جز آن .
جلوه ديگر، برترى جويى ها و قدرت طلبى هاى شيطانى ، به امتيازات قومى و قبيله اى مربوط مى شود، مثلا خليفه دوم چون در خصوص به برترى قوم عرب حساسيت خاص داشت ، دستور داد هرگز عجم ها امام جماعت عرب ها نشوند و تا عرب در جماعت حضور دارند، صف اول به آنها اختصاص يابد و عجم ها در صف اول قرار نگيرند. (367)
مسجد هر چند واحد اجتماعى كوچك است ، ولى سمبل يك جامعه اسلامى و نمونه عينى حاكميت ارزش هاى اسلامى است ، لذا تحقق ارزش هايى از قبيل : تقوا، جهاد، برادرى و مساوات و عدالت ، بايد از مسجد آغاز شود و اين سهم تنها در صورتى عملى است كه امام جماعت از بنده قارون ها و قطب هاى اقتصادى آزاد باشد. آن كس كه خود طرق رقيت به گردن دارد، چگونه مى تواند فضايى آزاد براى رشد و پرورش افراد با شخصيت و عزيز به وجود آورد؟
تعاليم اسلامى به امام مسجد مى آموزد كه روى گردانان از برادرى و مواسات اسلامى ، عباد الديناراند و چنين افرادى ، هرگز از عباد الرحمن نخواهند بود؛ به تعبير شيخ صدوق ، دينار پرستان كه مورد لعن پيامبر قرار گرفته اند، همان كسانى اند كه زكات مال خود را نمى دهند و از مواسات با برادران خود بخل مى ورزند، آنان سرسپردگى به پول را به سر سپردگى در پيشگاه حق تعالى ترجيح داده اند. (368)
از آنجا كه سودجويى و منفعت طلبى ، ذهن و فكر سرمايه داران را فرا گرفته است ، اگر به مسجد هم بيايند، آن را شعبه اى از محل كسب خود در مى آورند و در مسجد هم فكر و ذكرى غير از دنيا ندارند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
در آخر الزمان گروهى به مساجد مى آيند و در آن حلقه مى زنند كه ذكرشان دنيا و محبت آن است ، شما با آنان همنشين نشويد، و البته خدا هم نيازى به آنان ندارد. (369)
شايد آنانى كه در برابر اين گروه ، تعظيم مى كنند و ايشان را در صدر مسجد مورد احترام قرار مى دهند، بر اين باورند كه دين خدا نياز به آنان دارد.
مصيبت بزرگ تر، وقتى است كه عالم دين ، در تعليم مسائل دينى طرح معارف ، به اين گروه گرايش داشته باشد و تنها آنان را لايق درك مطالب بداند.
برخى از عالمان ، علم را براى ثروتمندان و اشراف مطرح مى كنند و محرومان را لايق معارف نمى دانند، چنين عالمايى ، در طبقه سوم جهنم اند. (370)
در حالى كه عالم ربانى كه از سرچشمه معارف اهل بيت سيراب شده است در ادعيه خود، مناجات امام سجاد عليه السلام را تكرار مى كند كه :
بار خدايا مرا از اين گمان كه ناداران ، پست و ثروتمندان با فضيلت اند، ايمن نگهدار.
و اعصمنى من ان اظن بذى عدم خساسة اواظن بصاحب ثروة فضلا .
و چون چنين ظن و گمانى را خطرى مى بيند كه بايد خود را از آن ، ايمن : ساخت لذا علاوه بر دعا، پيوسته مراقبت و هوشيارى دارد كه مبادا به اين پرتگاه نزديك و صاحبان ثروت را داراى امتياز و برترى بداند، در نتيجه اين انديشه در زندگى اش پديدار مى شود كه صاحبان سرمايه ، برترى ندارند و رفتارش با اين طبقه ، به گونه اى است كه اين پيام را به ديگران انتقال مى دهد كه : من درباره ثروتمندان گمان فضيلت ندارم .
محدوديت سياسى  
با تعريفى كه اسلام از مسجد عرضه مى كند، مسجد نمى توان پايگاه سياسى يك حزب باشد. مسجد از يك سو به خدا و از سوى ديگر به مردم تعلق دارد، از اين رو نبايد زير سيطره يك باند سياسى قرار بگيرد و از آن به صورت مركز فعاليت هاى تشكيلات گروهى ، استفاده شود.
به علاوه گروه ها و احزاب ، معمولا در جهت تجربه امت و رو در رو قرار دادن گرايش هاى مختلف عمل مى كنند و اين خصلت اگر به مسجد سرايت كند، پايگاه وحدت و الفت را به محل اختلاف و تفرقه بدل مى سازد، يعنى همان خصوصيتى كه قرآن براى مسجد ضرار بر شمرده است ، مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤ منين .
مسجد كه پيوند و ارتباط مسلمانان را استحكام مى بخشد، بايد به گونه اى عمل كند كه مسلمانان به ديده خانه خود، به آن بنگرند، لذا احزاب گوناگون ، هر چند بر اصول و مبانى اسلامى هم تشكيل شده باشد، نبايد مسجد را به كنترل خويش در آورند، زيرا اين نكته را درباره ديگر مراكز اجتماع و تشكل امت اسلامى نيز بايد مراعات كرد وگرنه چنانكه نماز جمعه به سنگر دفاع از يك جريان سياسى تبديل شود و تريبون آن در اختيار يك جناح قرار گيرد، طبعا هواداران جناح هاى ديگر از آن فاصله خواهند گرفت .
اساسا اجتماعاتى كه در برنامه هاى اسلامى پيش بينى شده ، از جماعت گرفته تا جمعه و حج به منظور فرو ريختن اين گونه مرزها و در هم شكستن اين قبيل اختلافات است ؛ ايفاى نقش وحدت آفرينى مسجد در گرو آن است به صورت پايگاهى فراجناحى در جامعه اسلامى ، شناخته شود.
سيره پيشوايان معصوم نشان مى دهد كه آنان حتى در اوج قدرت و حاكميت خود، مسجد را در قبضه حكومت قرار نمى دادند تا آنان كه به نظام حاكم بى اعتنا و يا مخالف اند، از حضور در مسجد منعى داشته باشند. سيره امير المؤ منين در برابر مخالفان مانند خوارج چنان نبود كه آنان از حضور در مسجد، حتى مسجدى كه خود حضرت ، امامت آن را داشت ، ممنوع باشد و حضور در مسجد به پيروان آن حضرت اختصاص يابد، آنان نه تنها از سوى امام بلكه از طرف شيفتگان ولايت نيز كاملا آزاد بودند، حتى اجازه داشتند كه با كمال صراحت اعتراضات خود را در محضر زمامدار مسلمين ، مطرح سازند. آنها گاه پا را فراتر مى گذاشتند، زبان به اهانت و ايذا مى گشودند، اما هم در برابر اهانت آنان اصحاب خويش را به خويشتندارى فرا مى خواند، تا مبادا به سزاى جسارتشان كسى متعرض آنان شود؛ شهيد مطهرى وقتى با عنوان دموكراسى على به بحث مى پردازد، مى گويد:
خوارج به مسجد مى آمدند و هنگامى سخنرانى و خطا به حضرت على عليه السلام ايجاد مزاحمت مى كردند، روزى امير المؤ منين بر منبر بود، مردى آمد و سؤ الى كرد: على عليه السلام بالبداهه پاسخ گفت ، يكى از خارجى ها، از بين مردم فرياد زد: قاتله الله ما افقهه ديگران خواستند متعرضش شوند، امام على عليه السلام فرمود: رهايش كنيد او به من تنها دشنام داد.
خوارج در نماز جماعت به على عليه السلام اقتدا نمى كردند، زيرا او را كافر مى پنداشتند، به مسجد مى آمدند اما با على عليه السلام نماز نمى گذاردند و احيانا او را مى آوردند، على به نماز ايستاده بود، ابن كوا اين آيه را بلند به كنايه خواند:
و لقد اءوحى اليك والى الذين من قبلك لئن اءشركت ليحبطن عملك ، حضرت سكوت كرد تا آيه را تمام كند. (371) اين گونه برخورد آزاد منشانه از سوى حضرت ، اختصاص به خوارج نداشت ، گروه هايى ديگر نيز در مسجد براى طرح انديشه ها و افكار خود آزاد بودند، هر چند اين قبيل آزادى ها گاه به سوء استفاده افراد نيز منجر مى شد تا آنجا كه وقتى امام عليه السلام در مسجد فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى ، فردى كه قيافه اش شبيه يهوديان عرب بود، از پاى منبر برخاست و گفت : اى كسى كه ندانسته ادعا دارى و آنچه را نمى فهمى بر گردن گرفته اى ، مى پرسم ، جواب بده . اصحاب حضرت مى خواستند معترض شوند و تنبيهش كنند، ولى امام فرمود: رهايش كنيد كه با خشونت نمى توان سخن حق را آشكار ساخت . (372)
اشخاص و گروه هاى قدرت طلب ، چون به منافع آنى خود فكر مى كنند از قربانى كردن قداست مسجد به پاى اهداف جناحى خود ابايى ندارند و تا آنجا پيش مى روند كه خانه خدا، به دفتر گروهشان تبديل مى شود، ولى چنين رويه اى بالمآل به تضعيف پايگاه مسجد مى انجامد، زيرا گروه هاى ديگر را به حساسيت و موضع گيرى وا مى دارد و چنانچه قدرت مقابله داشته باشند، مسجد را ميدان تنازع و تاخت و تاز مى سازند و اگر خود را از مقابله با جناح حاكم عاجز ببينند، به طور كلى از مسجد فاصله مى گيرند و يا مسجد ديگرى را براى فعاليت هاى گروهى خود، بر مى گزينند و البته چنين پيامدهايى به تقويت جايگاه مسجد و تحكيم موقعيت آن در جامعه ، صدمه اساسى وارد مى سازد، بخصوص اگر سلطه سياسى يك جناح به شكل هماهنگ و سازمان يافته و با نام تشكيلات ، در مساجد گوناگون انجام گيرد، آثار منفى آن بيشتر خواهد بود. از عوارض چنين رويه اى ، دورى گزيدن علمايى متعهد و در عين حال مستقل از مسئوليت پذيرى در مساجد، و بالا آمدن افراد سفله و كم مايه ، بارى به هر جهت و بله قربان گو در قيوميت بر مساجد است ، كه پيامدهاى اين آفت ، واضح است .
به طور كلى بايد گفت : سرنوشت مساجد و هدايت و سامان دهى آنها در توسط مقام ولايت فقيه صورت گيرد و از هر گونه اعمال سليقه خاص و باندبازى و بدور نگه داشته شود تا به عنوان خانه خدا پايگاه خوبى براى خودسازى و ارتباط بين مردم و رهبرى و مردم با مردم باشد.
بخش چهارم : مساجد و جوانان 
1 - عوامل اصلى جذب جوانان  
الف ) امام جماعت  
امام جماعت در هر مسجد عاملى مهم در پيشرفت و ترقى مسجد به شمار مى رود و چنانچه داراى شرايط لازم باشد، تاءثيرى بسزا در تحولات مثبت در جوانان و در نتيجه گرايش آنان به مساجد خواهد داشت ؛ اين صفات از اين قرار است :
1 - ثابت بودن  
شناخت امام جماعت از مسجد، محل مؤ منان و نمازگزاران و غيره از جمله امورى است كه در عملكرد وى نقشى مهم دارد؛ خصوصيات و اوضاع خاص هر محل و اهالى آن باعث مى شود كه وى تصميم مقتضى اتخاذ كند و در راه اجراى آن گام بر دارد كه ثابت بودن امام جماعت در مسجد محل اين مساءله را عملى مى سازد.
2 - توانايى علمى  
از عواملى كه مى تواند در جذابيت امام جماعت مؤ ثر باشد، توانايى و اندوخته هاى علمى اوست ، چرا كه ممكن است سؤ الى از طرف جوانان در حيطه تخصصى او مطرح شود تا او با استفاده از معلومات خود در زمينه هاى مختلف از جمله جامعه شناسى و روان شناسى جوانان و غيره ، پاسخ دهد. طبيعتا قدرت علمى روحانى مسجد باعث اطمينان و اعتماد مردم ، بخصوص جوانان مى شود و آنان نيز همواره سعى مى كنند در مواقع لزوم با او ارتباط برقرار سازند و با اطمينان خاطر و طيب نفس با وى معاشر باشند و از كمالات و معلومات او بهره مند شوند.
3 - نظم  
امام جماعت ضرورت دارد كه در كليه كارهاى مربوط به مسجد نظم و انضباط را مراعات كند، به موقع به مسجد بيايد، نماز را اقامه كند و اوقات سخنرانى و ارشاد مردم را تنظيم و با توجه به حال حضار مطالب خود را بيان كند و از ذكر مطالب اضافى و اطاله كلام خوددارى ورزد.
4 - بيان ساده و شيوا  
مطالبى كه امام جماعت بيان مى كند، بايد حتى المقدور ساده و شيوا باشد و از تلفظ كلمات و جملات عجيب و غريب و ناماءنوس بپرهيزد؛ چرا كه عمده مخاطبان وى بى سواد، كم سواد و ناآشنا به كلمات تخصصى هستند، در غير اين صورت با توجه به روحيه جوانان و كم ظرفيت بودن آنان ، خستگى و كسالت بر آنها عارض مى شود.
5 - ابتكار خلاقيت  
بعضى از وعاظ هنگامى سخنرانى آموخته هاى علمى خود را به همان گونه كه فرا گرفته ايد، بيان مى كنند، در حالى كه مى توانند با ذكر مثال ها و حكايت هاى تاريخى ، مطالب و كلمات قصار، شوخ طبعى و داستان هاى شيرين را با رعايت نكات روانشناسى جوانان به گونه اى زيبا و جذاب تر عرضه كنند.
6 - دوستى با جوانان و نوجوانان  
امام جماعت مسجد مى تواند با كنار گذاشتن بعضى از روحانيت هاى كاذب يا غير ضرور، بين خود و جوانان ، دل آنها را به خود نزديك كند؛ به قدر معقول با آنان صحبت كند، احوال آنها را در حالت عادى و غير عادى جويا شود و حتى المقدور در همنشينى ها و مجالست ها همراه آنان باشد و از فرصت هاى مناسب به منظور بيان مقصود استفاده كند؛ در حالى كه بعضى از روحانيان با اتخاذ تدابير نامناسب و به خود گرفتن حالت هاى عالمانه ، سنگين و رنگين حركت كردن بى حد، هم كلام نشدن با ديگران ، خصوصا جوانان و غيره ، بين خود و جوانان فاصله مى اندازند.
7 - احترام و تواضع  
هميشه با احترام به ديگران و داشتن حالت تواضع در مقابل همنوعان ، نوعى ارادت قلبى ديگران را در حق خود جذب مى كنيم ، حال اگر تواضع و احترام از جانب روحانى و رهبر معنوى ، آن هم با جوانان كه داراى قلبى پاك و جوياى صحبت هستند، صورت گيرد، قطعا پيروزيهاى چشمگيرى به دست خواهد آمد؛ اين روش از جمله طرق تبليغ عملى است كه در تاريخ صدر اسلام خصوصا در وصف پيامبر گرانقدر اسلام نقل شده است و نتايج بسيار خوبى هم در بر داشته است .
8 - آراستگى ظاهرى  
روحانى و رهبر معنوى در اجتماع بايد در قالب الگو و نمونه خوبى ها مطرح شود؛ بنابراين امام جماعت بايد به بهترين وجه ممكن لباس بپوشد، تميز باشد، محاسن مرتب داشته باشد و از عطر استفاده كند؛ مواظب نظافت دهان و دندان و احيانا بوى بد دهان خود باشد و كلا مسئله نظافت ظاهرى را فراموش نكند.
9 - توانايى جسمى  
در برگزارى نماز جماعت و سخنرانى ها لازم است مسائلى نظير دقت ديگران و كهولت سن حاضران مراعات شود؛ حال اگر امام جماعت سن بالايى داشته باشد، طبيعتا نماز طولانى مى شود و ممكن است ماءموران خسته شوند.
10 - دارا بودن دانش لازم  
اگر امام جماعت صرفا به يك سرى اطلاعاتى علمى دست يافته باشد، انتقال آن به روش معمولى و بيان ساده آن مطالب ممكن نيست و با توفيق كمترى قرين است ؛ لذا ضرورى است از علوم ديگر نظير روانشناسى جوانان و نوجوانان استفاده شود.
11 - درك موقعيت سنى جوانان  
موقعيت سنى جوانان و نيازها و روحيات آنان در اين سنين بايد مورد توجه قرار گيرد؛ لازم نيست هميشه از آنان بخواهيم در كليه مراسم ادعيه و زيارات شركت و گريه و زارى را پيشه كنند، زيرا جوانان و نوجوانان در كنار اين مسائل معنوى نياز به تفريحات سالم و ورزش و آموختن دانش روز دارند؛ تحرك و انرژى زياد از خصوصيات اين دوران است و جوانان به تنوع بيشترى نيازمندند.
12 - تهيه امكانات مالى  
امام جماعت مى تواند با نظارت كامل و سر و سامان دادن به امور مالى مسجد و تخصيص بودجه هاى لازم در راه جذب جوانان ، به اين مهم دست يابد.
ب ) مسجد  
خود مسجد و ويژگى هاى آن نيز مى تواند عامل جذابى به منظور گرايش ‍ جوانان و نوجوانان به مسجد باشد، اين ويژگى ها و خصوصيات عبارت اند از:
1 - فضاى مناسب و ظواهر خوب آن  
مسئولان ذى ربط در عصر كنونى بايد در احداث مساجد تا حد زيادى مداخله كنند، انتخاب محل احداث نقشه مورد نظر، امكانات و فضاى سبز آن و غيره بايد حساب شده و از روى اصول باشد؛ احداث مسجد در كوچه و پس كوچه ها و با مساحت كم و شبستان مسجد، بدون ديگر امكانات سوت و كور است و رغبتى در دل جوانان و ناآشنايان به مسجد ايجاد نخواهد كرد.
2 - نظافت  
تميزى و پاك بودن از جمله عواملى به شمار مى رود كه باعث گرويدن جوانان به مسجد مى شود، لذا مسئولان مسجد بايد در خصوص غبار رويى ، نظافت منظم روزانه يا هفتگى شستن فرشها و عطر افشانى اقدام كنند. نظافت دستشويى ها، ايجاد امكانات بهداشتى نظير صابون ، مايع ضد عفونى كننده ، آب گرم در زمستان ها و شستشوى مرتب و منظم محيط دستشويى ها و به كار بردن خوشبو كننده هاى مناسب از ضروريات مساجد است .
3 - وسايل صوتى ، گرمازا و سرمازا
كسانى كه مناسبتى به مسجد راه مى يافتند چنانچه با مسائل ناخوشايندى از قبيل نامناسب بودن صداى بلندگوها و سرد يا گرم بودن بيش از حد مسجد روبرو شوند، تنفر در قلب آنان پديد مى آيد و سابقه ذهنى منفى در اذهان ايشان باقى مى گذارد، همچنين تنظيم نور كافى در خود مسجد از اهم مسائل است .
4 - تصميم گيرى متمركز  
مؤ منان و نمازگزاران و مسئولان مربوط مى توانند به منظور تنظيم برنامه ها و امور مساجد و جلوگيرى از پراكندگى و تعدد تصميم گيرى ها، با انتخاب شمارى از افراد جوان و متعهد و حتى المقدور متخصص ، همچنين ريش ‍ سفيدان با نظارت امام جماعت در قالب هيئت امنا، امور مساجد را با صلابت و برنامه ريزى منسجم اداره كنند.
5 - ايجاد امكانات فرهنگى ورزشى  
مسئولان و گردانندگان مساجد مى توانند با تهيه و تخصيص امكانات فرهنگى از قبيل : كتابخانه ، سالن مطالعه ، تشكيل گروه هاى تواشيح ، سرود، همخوانى قرآن و تشكيل جلسات آموزش قرآن در دوره هاى گوناگون ، كلاس هاى تقويتى رايگان و كلاس هاى آموزشى ديگر، باعث جذب جوانان به مساجد شوند؛ در كنار اين مسائل تهيه امكانات ورزشى مرتبط با مسجد تا جايى كه حرمت آن به طور كامل محفوظ بماند نيز مى تواند در شمار عوامل جذب كننده محسوب شود.
6 - استفاده از افراد خوش صدا  
بسيارى از اوقات مى بينيم در مساجد از قاريان قرآن و مؤ ذن هاى مسن و افراد بد صدا استفاده مى شود كه انسان به هنگام شنيدن صداى آنان ناگزير بايد گوش خود را بگيرد. طبيعى است كه اين موضوع باعث دفع جوانان از مساجد مى شود.