انسان از مرگ تا برزخ

نعمت اله صالحى حاجى آبادى

- ۷ -


نامه را در كفش گذاشت

نقل شده است : سيد فقيرى نزد ((مقدس )) اردبيلى رفت و گفت : سفارش مرا به شاه طهماسب بكن و مشكل مرا به او برسان . ((مقدس )) اردبيلى نامه اى به شاه نوشت و سفارش سيد را به او كرد. در اول نامه نوشته بود. اى برادر! مشكل اين سيد را حل كن و نامه را به دست سيد داد كه خود او به شاه رساند.

وقتى سيدنامه را به شاه رسانيد و او فهميد از طرف ((مقدس )) اردبيلى است ، براى احترام از جا بلند شد و تعظيم كرد. بعد از آن كه نامه را خواند ديد نوشته است : اى برادر! شاه به غلام خود دستور داد: كفن مرا بياور، غلام هم اطاعت كرد. او نامه ((مقدس )) را داخل كفن نهاد و به خاصان خود گفت : وقتى من از دنيا رفتم و دفنم كرديد، اين نامه را بالاى سرم بگذاريد تا به واسطه آن بر نكير و منكر شاهد بياورم و بگويم من كسى هستم كه ((مقدس )) اردبيلى ، اين مرد با تقوا و مجتهد اهل زمان ، مرا به عنوان برادرى قبول كرده و اين هم خط و مهر او است . (آن ها هم بعد از مرگش چنين كردند). بعد حاجات آن سيد را برآورد و مشكلات او را حل كرد.(226)

اولاد صالح

يكى ديگر از چيزهايى كه باعث مى شود عذاب قبر از انسان برداشته شود اولاد صالح است كه بعد از مرگ پدر و مادر براى آن ها طلب مغفرت كند و از خداوند متعال بخواهد گناهان آن ها را عفو نمايد و با اعمال صالحى كه انجام مى دهد سهمى براى والدين قرار مى دهد.

امام صادق عليه السلام از پدران خود نقل مى كند: حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: عيسى بن مريم به قبرى گذشتند كه صاحب آن را عذاب مى كردند. سال بعد از كه برگشتند و به آن قبر رسيدند ديدند، عذاب از آن قبر برداشته شده است . عرض كرد: پروردگارا! سال قبل رسيدند كه بر اين قبر گذشتم ديدم صاحب آن را عذاب مى كردند، ولى الان كه برگشتم مشاهده مى كنم عذاب از آن برداشته شده است . علت چيست ؟

وحى شد: اى عيسى ! اولاد صالحى از او باقى مانده بود. امسال او بزرگ شده و جاده اى را اصلاح و عمير كرده و يتيمى را پناه داده است . خداوند گناهان پدر او را به واسطه اعمال صالح فرزندش كه انجام داده بود او را بخشيد و عفو نمود.(227)

هم چنين نقل شده است : حضرت عيسى عليه السلام به قبرى عبور كرد، ديد ملائكه عذاب ، صاحب آن را عذاب مى كنند، بعد از آن كه كار خود را انجام داد و برگشت . باز به همان قبر رسيد. ديد ملائكه رحمت با طبق هايى از نور كنار قبر او هستند عيسى عليه السلام تعجب كرد و عوض ‍ نمود: خدايا! علت چه بود كه اول او را عذاب مى كردند و الان با طبق هايى از نور در كنار او هستند؟

خداوند به او وحى است : اى عيسى ! اين بنده يكى از گناه كاران بود. وقتى از دنيا رفت زن او آبستن بود بعد از آن كه طفل به دنيا آمد او را خوب تربيت كرد تا بزرگ شد، مادر او را نزد معلم برد تا به او علم خداشناسى بياموزد. وقتى معلم ((بسم الله )) را به آن طفل ياد داد، ديگر خجالت كشيدم او را عذاب كنم در حالى فرزندش روى زمين اسم مرا به زبان جارى كرده است .(228)

پدرى از عذاب نجات يافت

مانند داستان فوق قضيه اى در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم واقع شده است . روزى آن حضرت در قبرستان بقيع با اصحاب خود رد حركت بودند تا به قبرى نزديك شدند. به اصحاب فرمود: سرعت كنيد و هر چه زودتر از اين قبر عبور نماييد، همه با عجله و سرعت گذشتند. وقت مراجعت باز به همان قبر رسيدند و مى خواستند كه با سرعت رد شوند. حضرت فرمود: لازم نيست ، عجله نكنيد.

عرض كردند: يا رسول الله ! وقت رفتن فرموديد عجله كنيم و با سرعت رد شويم ولى الان مى فرماييد عجله لازم نيست ؟

فرمود: وقت رفتن ملائكه صاحب قبر را عذاب مى كردند در حالى او فرياد مى زد و من طاقت شنيدن ناله و ضجه او را نداشتم . ولى الان خدا او را مورد رحمت و مغفرت خود قرار داده و عذاب را از او بر طرف كرده است .

اصحاب علت را پرسيدند؟ فرمود: اين مرد فاسق بوده و با حال فسق از دنيا رفته است ، به اين جهت او را تا حال عذاب مى كردند، ولى طفل صغيرى داشت كه او را نزد معلم بردند او هم ((بسم الله )) به او تعليم كرد. وقتى آن طفل ((بسم الله )) را به زبان جارى نمود، خداوند به ملائكه كه او را عذاب مى كردند دستور داد: ديگر او را عذاب نكنيد؛ زيرا سزاوار نيست شخصى كه فرزندش نام مرا مى برد عذاب كنم .(229)

زيارت امام حسين عليه السلام

از جمله پاداش هايى كه خداوند به زائرين قبر امام حسين عليه السلام مى دهد آن است كه از عذاب و فشارهاى قبر، آنها را نجات مى دهد.

مناسب است در اين جا داستانى مربوط به زيارت عاشورا كه به واسطه آن ، عذاب را از قبرستان برداشتند نقل كنم .

حاج محمد على يزدى ، مرد فاضل و صالحى كه دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شب ها در مقبره خارج شهر كه جماعتى از مؤ منان در آن دفن شده بودند به سر مى برد، او را همسايه بود كه در كودكى با هم بزرگ شده و نزد معلم درس مى خواندند تا آن كه بزرگ شد و شغل عشارى (230) را پيش گرفت . وقتى از دنيا رفت در همان مقبره ، نزديك محلى كه آن مرد صالح به سر مى برد دفن كردند.

هنوز از مرگ آن مرد ظالم ، يك ماهى نگذشته بود كه ((حاج محمد على )) او را به خواب ديد كه در هيئت نيكويى است . به نزد او رفت و گفت : من از اول تا آخر كار و ظاهر و باطن ترا مى دانم . از جمله كسانى نبودى كه احتمال نيكى درباره تو رود، شغل تو شغلى بود كه غير از عذاب چيز ديگر در بر نداشت . با كدام عمل به اين مقام رسيدى .

در جواب گفت : همين طور است كه گفتى ، وقتى من از دنيا رفتم و مرا دفن كردند. در شدت عذاب بودم تا ديروز كه عذاب را موقتا از من برداشتند.

علت را از او پرسيدم . گفت : ديروز، زن استاد اشرف حداد(231) فوت شد، او را در اين مكان دفن كردند. (اشاره نمود به موضعى كه قريب صد زرع از او دور بود) در شب وفات او حضرت امام حسين عليه السلام سه مرتبه به زيارتش آمد. در مرتبه سوم امر فرمود: عذاب را از مقبره بردارند. از آن وقت حال ما خوب شد و عذاب را از ما برداشتند و در ناز و نعمت قرار گرفتيم .

((حاج محمد على )) مى گويد: متحيرانه از خواب بيدار شدم در حالى كه استاد اشرف حداد را نمى شناختم و محله او را نمى دانستم . رفتم در بازار آهنگران و جستجو كردم تا او را پيدا كردم . از او پرسيدم : زوجه ، تو مرده است . گفت : آرى ، ديروز مرد و او را در فلان مكان (همان جا را كه آن مرد ظالم نام برده بود) دفن كردم .

گفتم : آيا او به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود؟ گفت : نه ، گفتم : آيا ذكر مصيبت او مى كرد؟ گفت : نه ، گفتم : مجلس عزا و تعزيه دارى داشت ؟ جواب داد: نه ، بعد گفت : اى مرد! براى چه اين قدر تحقيق مى كنى و از احوال او مى پرسى . خواب خود را براى او نقل كردم . گفت : بلى ، زن من هر روز مشغول خواندن زيارت عاشورا بود.(232)

((حاج محمد على )) مى گويد: تازه متوجه شدم كه چرا امام حسين در يك شب سه مرتبه به زيارت او رفته است و در نتيجه عذاب را از اهل مقبره برداشتند.

محبت اهل بيت

از جمله چيزهاى ديگرى كه انسان را از عذاب قبر و ناراحتى آن نجات مى دهد و از همه اعمال كارسازتر است ، محبت داشتن به اهل بيت عصمت و طهارت مى باشد.

حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: از جمله مواردى كه من به زيارت زائرم مى آيم شب اول قبر است . (كه اولين و خطرناك ترين منزل آخرت است .)

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: محبت و علاقه به من و اهل بيتم در هفت مورد بسيار هول ناك كار ساز و نجات بخش ‍ است .

1- هنگام مرگ و حضور فرشته ماءمور قبض روح .

2- هنگام بازجويى در برابر فرشتگان مسئول برزخ در شب اول قبر.

3- هنگام زنده (و بيدار) شدن مردگان در قيامت

4- هنگام باز شدن پرونده عمل در برابر انسان در قيامت ، و يا زمانى كه پرونده عمل هر شخصى را به دستش مى دهند.

5- هنگام حساب و حضور در دادگاه عدل الهى .

6- هنگام سنجش افكار و اعمال انسان با معيارهاى حق و الگويى كه در آن روز است .

7- هنگام عبور از صراط و پلى كه بر روح دوزخ نهاده شده است .(233)

عبيد بن كعب گويد: بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد شدم ، ديدم حسين عليه السلام در دامنش نشسته است و آن حضرت او را مى بوسد و مى بويد. گفتم : يا رسول الله ! حسين را خيلى دوست دارى ؟

فرمود: اهل آسمان حسين عليه السلام را بيش از اهل زمين دوست دارند، در عالم قبر و برزخ و قيامت عظمت و شاءن حسين آشكار مى گردد، عزت حسين و نفوذ و سلطنت او و ساير ائمه آن جا ظاهر مى شود.(234)

صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بر من زياد صلوات بفرستيد، زيرا صلوات فرستادن بر من سبب نور در قبر و صراط و نور در بهشت مى شود.(235) افرادى بودند كه به واسطه صلوات فرستادن از عذاب و فشار قبر نجات پيدا كردند. در اين رابطه به دو داستان توجه فرماييد.

عذاب از قبرستان بر داشته شد

1- نقل شده از: زنى دختر خود را بعد مرگ در خواب ديد كه به عذاب شديد گرفتار است . وقتى بيدار شد شروع به گريه كرد و از خدا مى خواست كه عذاب را از او بر طرف گرداند. بعد از يك شبانه روز بار ديگر او را به خواب ديد كه خوشحال و مسرور است و در باغ هاى بهشت به سر مى برد.

از او سئوال نمود: اى دختر! ديروز در عذاب بودى ولى امروز ترا در بهشت مى بينم ؟ جواب داد: اى مادر! من به واسطه گناه و معصيت در عذاب بودم . اما امروز شخصى از اين قبرستان گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آن ها را بر اهل قبرستان هديه كرد. خداوند، به بركت آن ها عذاب را از اهل قبرستان برداشت و به جاى آن از باغ ها و نعمت هاى بهشت عنايت فرمود.

صورتش عوض شد

2- گويند: شخصى در طواف خانه خدا غير از ((صلوات )) ذكر ديگرى نمى گفت (در حالى كه در هر دور از طواف ذكرى مخصوص ‍ دارد). به او گفتند: چرا ذكرى كه وارد شده نمى گويى ؟ در جواب گفت : با خدا عهد كردم به غير از ((صلوات )) ذكر ديگرى نگويم ؛ زيرا وقتى پدرم از دنيا رفت بعد از مرگش ديدم روى او مانند صورت الاغ شده است . از ديدن اين قضيه ناراحت شدم .

وقتى خوابيدم حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم . دامن آن حضرت را گرفتم و التماس كردم و خواستم : پدرم را شفاعت كند و از تغيير صورت او سئوال كردم . حضرت فرمود: پدرت ربا خوار بود و خاصيت ربا خوارى اين است كه ربا خوار هنگام مرگ به صورت الاغ در آيد. لكن پدر تو هر شب در وقت خواب صد مرتبه ((صلوات مى فرستاد.

من هم به واسطه اين عملش شفاعت تو را درباره او قبول كردم و صورت او را به حالت اول بر مى گردانم . از خواب بيدار شدم . وقتى به صورت پدرم نگاه كردم ديدم صورتش مانند ماه درخشنده است . پس او را دفن كردم . بعد از دفن شنيدم هاتفى مى گفت : به سبب ((صلواتى )) كه پدرت براى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم مى فرستاد او را آمرزيدم و از گناهان او گذاشتم .

دفن در نجف

در حديث آمده است : دفن كردن ميت در نجف اشرف و همسايگى امير المؤ منين عليه السلام عذاب قبر و سئوال نكير و منكر را از او بر مى دارد.

از امام صادق عليه السلام روايت شده است : نجف ، قطعه كوه منزه اى است كه خداوند در آن ، با موسى سخن مى گفت و حضرت ابراهيم را در آن جا خليل و حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را حبيب خود برگزيد و آن را جايگاه پيامبران قرار داده است .(236)

روايت شده است . روزى اميرالمؤ منين عليه السلام به وادى السلام نگاه كرد و فرمود: چه نيكو است منظره ات و چه خوشبو است درون تو خدايا! قبر مرا در آن جا قرار بده .(237)

از قاضى ابى بدر كه از قبيله همدان و اهل كوفه و مرد درستكار و عابدى بود. نقل شده است : در يك شب بارانى در مسجد كوفه بودم . درى كه طرف حرم حضرت مسلم به عقيل است زده است . پس از باز شدن ، گروهى همراه با يك جنازه وارد مسجد شدند و جنازه را روى يك بلندى كه مقابل همان در بود گذاشتند.

يكى از افرادى كه همراه جنازه بود خوابيد، در خواب ديد كه شخصى به ديگرى مى گويد: صورت اين ميت را باز كنيم تا ببينيم با او حسابى داريم يا نه . وقتى صورت ميت را باز كردند. به رفيقش گفت : آرى ، با او حساب داريم و بايد قبل از اين كه جنازه را حركت دهند و از رصافه (238) بگذرد، هر چه زودتر حساب او را تسويه كرد، در غير اين صورت ديگر دسترسى به او نخواهيم داشت ؛

ناگهان آن شخص از خواب بيدار شد و خواب خود را براى دوستان باز گو كرد و به همراهان گفت : جنازه را زودتر حركت دهيد. آن ها هم جنازه را برداشته و فورا به طرف نجف اشرف حركت كردند.(239)

شاعر عرب اشعارى را درباره دفن در نجف ، كنار اميرالمؤ منين عليه السلام سروده كه معنى فارسى آن ها چنين است . وقتى از دنيا رفتم ، مرا در كنار پدر گرامى حسن و حسين عليه السلام دفن كنيد.

چون در همسايگى آن حضرت از آتش (جهنم ) نمى ترسم و پروايى از (سئوال ) نكير و منكر ندارم .

همانا بر پناه دهنده بى پناهان ننگ است با بودن او، در بيابان زانو بند شترى گم شود.

بار الها! شيعيان على عليه السلام را از همسايگان او قرار ده و ما را بر ولايت و دوستى فرزندان ثابت بدار و بميران .

انسان بايد اشعارى را كه حضرت على عليه السلام بر كفن سلمان نوشت بر كفن خود بنويسد و آن ها از اين قراراند.

وفدت على الكريم بغير زاد   من الحسنات و القلب السليم
و حمل الزاد اقبح كل شى ء   اذا كان الوفود على الكريم

بر شخص بسيار بخشنده اى بدون توشه و بدون نيكى و سلامت قلب وارد شدم . زاد و توشه همراه بردن كارى ناروا است هرگاه مهماندار شخص ‍ بخشنده اى باشد.

توبه از گناهان

يكى ديگر از چيزهايى كه عذاب قبر را بر طرف مى كند، توبه كردن از گناهان است . سابقا بيان شد: فشار و عذاب قبر تابع گناه است . اگر گناه زياد باشد عذاب قبر هم زياد است و اگر گناه كم باشد عذاب هم كم است و اگر اصلا گناه نباشد عذاب قبر هم وجود ندارد.

وارد شده است : در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم پيرزنى خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد: يا رسول الله ! احوال ما در قبر چگونه خواهد بود؟ از كثرت گناه چه خواهيم كرد؟ (و براى نجات از عذاب قبر چه عملى انجام دهيم ). فرمود: بازگشت از گناه و به سوى خدا روى آوردن است ؛ زيرا به اين وسيله خداوند انسان را مى آمرزد و از خطاى او صرف نظر مى كند و از عذاب قبر نجات مى دهد. قرآن در اين باره مى فرمايد:

و من تاب و عمل صالحا فانه يتوب الى الله متابا(240)

((و كسانى كه از گناهان خود توبه كنند و اعمال صالح انجام دهند خداوند متعال توبه ايشان را قبول مى كند و از گناهان آنان صرف نظر مى نمايد)).

پيرزن عرض كرد: يا رسول الله ! چكنم ؟ گناهان مرا در نامه اعمالم نوشته و ثبت كرده اند و راه فرارى از آن ها را ندارم . حضرت فرمود: ناراحت مباش ، خداوند آن ها را محو و نابود مى كند. قرآن در اين باره مى فرمايد:

يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب (241)

((خداوند هر چه را بخواهد محو (و نابود) و هر چه را بخواهد ثبت مى كند، و اصل كتاب آفرينش (لوح محفوظ) نزد او و با مشيت او است .))

عرض كرد: يا رسول الله ! مكانى كه در آن معصيت كرده ام فرداى قيامت عليه من گواهى مى دهد، آن را چه كنم ؟ فرمود: زمين را به زمين ديگر بدل كنند. خداوند در اين باره مى فرمايد:

يوم تبدل الارض غير الارض (242)

((روزى كه به امر خداوند زمين را به غير اين زمين مبدل كنند و هم چنين آسمان را دگرگون سازند.

عرض كرد: يا رسول الله ! چه كنم ؟ آسمانى كه بر سرم سايه انداخته است فرداى قيامت در حق من و عليه من شهادت مى دهد. فرمود: فرداى قيامت آسمان را مثل طومار مى پيچند. قرآن در اين رابطه مى فرمايد:

يوم نطوى السماع كطى السجل للكتب (243)

((روزى كه آسمان را مانند طومارى در هم پيچيم و به حال اول در آوريم )).

پير زن عرض كرد: با شرم و حيايى كه در چشم من باشد چكنم كه از عهده آن نمى توانم بر آيم ؟ وقتى حضرت اين سخن را شنيد گريست و فرمود:

واقعا حياء از خداوند حياء است ، پيرزن هم گريست .(244)

با خود همه روزه در نبردم چكنم ؟   از كرده خويشتن به دردم چكنم ؟
گيرم كه ز كرده هاى من در گذرى   وين شرم كه پيش ديده كردم چكنم ؟

انسان را از عذاب مى رهاند

بعضى از اعمال هستند اگر انسان آن ها را در دنيا انجام دهد، در عالم برزخ و هنگام عذاب به فرياد او مى رسند و از عذاب نجاتش مى دهند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آن ها را در شب معراج ديد و در صبح آن هنگامى كه از معراج برگشت براى مردم بيان فرمود. آن ها از اين قراراند.

عبدالله سمره مى گويد: روزى در خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بوديم ، آن حضرت فرمود: ديشب عجايبى و عذاب هاى گوناگونى كه امتم به آن ها مبتلا بودند را مشاهده كردم . ديدم اعمال نيك و پسنديده آن ها آمدند و آنان را از عذاب ها رهانيدند و نجات دادند.

عرض كرديم : يا رسول الله ! ديشب چه چيزهاى عجيبى مشاهده كرديد؟ آنها را براى ما بيان فرماييد. آن حضرت چنين شرح دادند.

نيكى به پدر و مادر

فرمود مردى از امت خود را ديدم (كه موقع جان دادن او بود) و ملك الموت براى قبض روح او آمده در اين بين ((نيكى )) به والدين او. آمد و ملك الموت را از قبض روحش منع كرد.

وضو

مردى از امتم را ديدم كه عذاب قبر، او را فرا گرفته بود پس ((وضوى )) (نيكويى كه در دنيا براى نماز و كارهاى ديگر گرفته بود) آمد و عذاب را از او بر طرف كرد.

ذكر خدا

مردى از امت خود را ديدم كه شياطين اطراف او را احاطه كرده بودند، و او در محاصره شياطين قرار داشت .

در اين ميان ((ذكرهاى )) او كه در دنيا گفته و خدا را با آن ها خوانده بود آمدند و او را از بين شياطين نجات دادند و آزادش ‍ كردند.

نماز

مردى از امتم را ديدم كه ملائكه عذاب او را بر گرفته (عذاب و شكنجه مى كردند). ((نماز صحيح )) او آمد و ملائكه را از عذاب كردن او منع كرد. در حديثى وارد شده است كه حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: وقتى ميت را دفن كردند نماز او به صورت شخصى نورانى داخل قبر رفيق و مونس او مى شود، ترس و سختى هاى عالم برزخ را از او دفع مى كند.(245)

روزه

مردى از امتم را ديدم كه در اثر تشنگى زبانش از دهانش بيرون آمده بود و هر وقت مى خواست وارد حوض شود و آب بياشامد او را مى راندند و دور مى كردند. سپس ((روزه )) ماه مبارك رمضان آمد و او را سير آب نمود و از تشنگى نجاتش داد.

غسل جنايت

مردى از امتم را بودم در حالى كه پيامبران حلقه حلقه دور هم نشسته بودند مى خواست در ميان آن ها داخل شود ولى آنان او را مى راندند و طرد مى كردند. پس ((غسل جنابت )) او آمد دست او را گرفت و پهلوى من نشانيد (و از حيرانى و سرگردانى نجاتش ‍ داد.)

حج و عمره

مردى را ديدم كه تاريكى اطراف او را گرفته و در ميان آن غرق شده بود (و نورى را مشاهده نمى كرد كه راه را به وسيله آن پيدا كند). ناگهان ((حج و عمره )) او آمدند و او را از ظلمت و تاريكى خارج كردند و داخل درياهاى نور كردند.

صله رحم

مردى از امتم را ديدم كه با همه مردم تكلم مى كرد ولى هيچ كس او را تحويل نمى گرفت و با او صحبت نمى كرد. پس ((صله رحمى )) كه در دنيا انجام داده بود آمد و با فرياد گفت : اى مؤ منان ! با او حرف بزنيد و گفتگو كنيد؛ زيرا او از كسانى است كه در دنيا ((صله رحم )) مى كرد و بديدن اقوام و نزديكان خود مى رفت و از آنان دل جويى مى نمود.

پس از آن ، مؤ منان با او تكلم كردند و با هم مصافحه نمودند و جزو آنان قرار گرفت .

صدقه

مردى از امتم را ديدم كه شعله و حرارت آتش به او نزديك مى شد، آن مرد با دست صورت خود را مى گرفت كه آتش و حرارت او را اذيت نكند. در اين بين ((صدقه هايى )) كه در دنيا داده بود آمدند، سايه اى بر سرش و حجابى در مقابل صورتش شدند.

امر به معروف

مردى از امتم را ديدم كه شعله ها و زبانيه هاى آتش او را فرا گرفته و از هر طرف به او حمله ور بود. در اين ميان ((امر به معروف و نهى از منكرى )) كه در دنيا كرده بود آمدند و او را از ميان شعله هاى آتش ‍ خلاص كردند و در ميان ملائكه رحمه قرارش دادند.

حسن خلق

مردى از امتم را ديدم كه بر روى دو زانوى خود قرار گرفته بود و بين او و رحمت خدا حجابى قرار داشت . پس اخلاق نيكوى او آمد، دست او را گرفت و داخل در ((رحمت )) خدا قرار داد.

خوف از خدا

شخصى را ديدم كه پرونده اعمالش از طرف چپش سرازير بود، ناگهان ترس و خوف را خدايش آمد و آن پرونده عمل را گرفت و در طرف راست او قرار داد.

سبقت در كار خير

كسى از امتم را ديدم كه ميزان اعمالش سبك بود. در اين هنگام كارهاى خوبى كه به آن ها سبقت گرفته بود آمدند و در ميزان اعمالش قرار گرفتند و ميزانش سنگين شد.

اميد داشتن به خدا

مردى را ديدم كه در كنار جهنم قرار داشت و نزديك بود داخل آتش افتد. در اين حال اميد به خدا داشتنش آمد را گرفت و از پرتگاه جهنم نجاتش ‍ داد.

گريه از ترس خدا

مردى را ديدم كه او را داخل آتش پرت كردند. ناگهان ((گريه )) و اشكى كه از ترس خدا ريخته بود، آمد او را گرفت و از آتش بيرون آورد و داخل بهشتش كرد.

حسن ظن به خدا

مردى از امتم را ديدم كه بر روى پل صراط مى لرزيد، مانند لرزيدن شاخه درخت خرما در روزى كه باد سختى مى وزد. پس ((حسن ظنى )) كه به خدا داشت آمد و او را از ((لرزيدن )) باز داشت و از صراط گذراند و داخل بهشتش گردانيد.

صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

مردى از ديدم كه بر روى صراط گاهى مى نشست و گاهى دو زانو مى رفت ، گاهى خود را آويزان مى كرد و گاهى با دست و پا راه مى رفت . در اين بين ((صلوات )) فرستادن او بر من آمده او را گرفت و بر روى دو پاى خود قرارش داد و از صراط گذشت و به آسانى داخل بهشت شد.

شهادت به يگانى خدا

مردى از از امتم را ديدم كه بر در بهشت رسيده بود. هر وقت مى خواست داخل آن شود در را قفل مى كردند و او پشت در مى ماند، ناگهان شهادت به ((لا اله الا الله )) او آمد و در را باز كرد و او را داخل بهشت نمود.(246)

نعمت ها افزايش مى يابد

دنيا دار تكليف ، برزخ و قيامت ، دار پاداش و كيفر، و مرگ حد فاصل بين اين دو است . با فرا رسيدن مرگ ، مرحله سعى و كوشش و عمل پايان مى يابد. آدمى بعد از مرگ از كار و كوشش باز مى ماند و قدرت فعاليت هاى خوب و بد از وى سلب مى شود. از اين رو پس از مرگ ، هيچ كس قادر نيست عملا وضع موجود خويش را دگرگون سازد و در پرونده اعمال خود تغيير و تحولى به وجود آورد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: كسانى كه از دنيا رفته ام ، نه قادراند. هيچ يك از زشتى هايى را كه مرتكب شده اند از خود بگردانند و نه مى توانند به اعمال نيك خويش فزونى بخشند.(247)

ولى تا هنگامى كه قيامت بر پا نشده است رابطه برزخيان كم و بيش با كسانى كه در دنيا هستند بر قرار مى باشد. ممكن است بر اثر پاره اى از عوامل و شرائط نعمت هاى بعضى از افراد متنعم ، در عالم برزخ افزايش ‍ يابد يا به مقامات بالاترى نائل گردد.

از باب نمونه ، شخص بزرگ و خير خواهى تصميم مى گيرد براى بيماران و مجروحان و مصدومان و براى معالجه آنان بيمارستانى بسازد و مقدارى از مال خود يا همه آن را در اين راه صرف كند، بيماران به آن بيمارستان مراجعه مى كنند و معالجه مى شوند. ممكن است اين عمل دهان به دهان به شهرهاى ديگر برسد و افراد خير خواه ديگرى هم ، چنين كارى را انجام دهند و در هر شهرى بيمارستانى ساخته شود و صدها و هزاران بيمار در آن ها معالجه شوند و از مرگ نجات پيدا كند و صدها سال آن بيمارستان ها بر پا باشد.

به موجب رواياتى كه از اولياء خدا رسيده است . هر كسى كه سنت خوبى را در جامعه پايه گذارى كند سپس ديگران از وى پيروى نمايند هر بار كه آن سيره و سنت ، مورد عمل پيروان قرار گيرد مؤ سس و پايه گذار آن ، خواه مرده باشد يا زنده ، در پيشگاه الهى از پاداش برخوردار مى گردد و به نعمت جديدى دست مى يابد و ثواب ساختن بيمارستان ها و مراجعين به آنها، لحظه به لحظه در نامه اعمال آن ها نوشته مى شود.

حضرت امام حسين عليه السلام از جدش نبى اكرم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده است كه فرمود: هر كس سيره و روش خوبى را در جامعه بنيان گذارد، اجر آن و اجر كسانى كه تا قيامت به آن سيره عمل مى كنند براى او خواهد بود بدون آنكه از اجر عاملين به آن ، چيزى كاسته شود. (248)

و حضرت امام صادق عليه السلام فرموده است : پس از آن كه آدمى از دنيا مى رود، اجرى عابدش نمى گردد مگر از سه راه ، صدقه اى كه آن را در ايام حيات خود، به جريان انداخته ، پس از مرگش تا قيامت باقى باشد. مانند( موقوفانى كه ارث بوده نمى شود). يا سنت خوبى كه پايه گذارى نموده و بعد از او مورد عمل ديگران قرار گيرد يا فرزند صالحى كه وى را به شايستگى تربيت كرده و بارى او استغفار نمايد. (249)

فصل پنجم : عذاب هاى برزخى مجرمان

مقدمه

تذكر اين مطلب است كه غير از امام معصوم تمام انسان ها مرتكب گناه مى شوند بعضى كم گناه مى كنند و بعضى زياد، بعضى از گناهان كبيره است ، و بعضى صغيره ، بعضى در همين دنيا قابل عفو و بخشش است و بعضى در آخرت ، كيفر گناهكاران گاهى موقت است و گاهى دائم .

عذاب افراد مجرم و گناهكار در دو مرحله انجام مى گيرد، يك مرحله در عالم برزخ است و مرحله ديگر در قيامت .

چون بحث در رابطه با عالم برزخ است از عذاب هاى آخرتى صرف نظر مى كنيم و به عذاب هاى مجرمان در عالم برزخ مى پردازيم . شايد براى جنايت كاران عبرتى باشد.

عذاب برزخى بعضى از افراد مجرم و گنهكار از اين قرار است .

عذاب برزخى قابيل

قابيل يكى از فرزندان آدم و اولين قاتل روى زمين است . او در برابر گناهانى كه انجام داده است هم در برزخ و هم در قيامت عذاب مى شود در اين جا يكى از عذاب هاى برزخى او را بيان مى كنم .

وارد شده است : روزى مردى وارد مجلس حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و سلم شد و اظهار وحشت كرد كه چيز عجيبى ديده ام . حضرت فرمود: چه ديده اى ؟ عرض كرد: زنم سخت مريض شد. گفتند: اگر از چاهى كه در ((برهوت )) است آب بياورى و او استفاده كند خوب مى شود (بعضى امراض جلدى با آب معدنى معالجه مى شوند و آن چاهى هم كه در آن جا بوده آب معدنى داشته است ).

با خودم مشك و قدحى برداشتم كه از قدح آب در مشك بريزم . در آن سرزمين رفتم صحراى وحشت ناكى را ديدم ، با اين كه خيلى ترسيدم ولى مقاومت كردم و براى آوردن آب در جستجوى چاه بودم . ناگهان از سمت بالا چيزى مانند زنجير صدا كرد و پائين آمد. وقتى توجه كردم ديدم شخصى مى گويد: مرا سيراب كن و هلاك شدم .

وقتى سر خود را بلند كردم كه قدح آب را به او بدهم ، ديدم مردى است كه زنجيرى به گردن او بسته است . وقتى خواستم آبش دهم او را به طرف بالا تا نزديك خورشيد كشاندند. دو مرتبه خواستم مشك را آب كنم ديدم پائين آمد و اظهار عطش مى كرد. خواستم ظرف آبى به او دهم باز او را به طرف بالا كشيدند و تا نزديك خورشيد بردند.

باز پائين آمد و آب خواست . هنوز آب را به او نداده بودم كه مرتبه سوم هم ، او را به طرف آسمان كشيدند. از اين قضيه ترسيدم و بعد از آن سر مشك را بستم و به او آب ندادم . اكنون خدمت شما آمدم ببينم آن مرد چه كسى بوده است و داستان او چيست ؟

حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرموده : آن بدبخت قابيل بود كه برادرش هابيل را (به جهت زن يا خلافت و جانشينى پدر) گشت و او تا روز قيامت همين جا و به همين طريق در عذاب است تا در آخرت به جهنم و عذاب دائمى خود برسد.

قرآن مجيد، درباره آن جنايت كار بزرگ و بيدادگرى كه از نفس سركش و چموش او سرچشمه گرفته و عذاب وجدان و مجازات الهى و نام ننگين كه تا روز قيامت براى او باقى مانده است چنين مى فرمايد:

فطوعت له نفسه قتل اخيه فاصبح من الخاسرين (250)

((نفس سركش (قابيل ) تدريجا او را مصمم به كشتن برادر كرد، او را كشت و از زيانكاران شد)).

چه زيانى از اين بالاتر كه در سه زمان سه عذاب بر او وارد شود، يكى عذاب وجدان . دوم عذاب برزخى . سوم عذاب ها و مجازات هاى الهى كه از روز قيامت شروع مى شود و هيچ وقت تخفيف پيدا نمى كند و در حالى كه عذاب آخرتى او چندين برابر عذاب برزخى خواهد بود.

عذاب برزخى قاضى

از جمله كسانى بعد از مرگ عذاب برزخى خود را مى بينند قاضيانى هستند كه خيانت مى كنند و حق را به حق دار نمى دهند يا مايل نيستند حق به حق دار برسد به يك نمونه از آن توجه كنيد.

امام باقر عليه السلام فرمود: در بنى اسرائيل يك نفر قاضى كه بر اساس ‍ حق بين مردم قضاوت مى كرد، لحظات پايان عمرش فرا رسيد. به همسرش گفت : ((وقتى از دنيا رفتم مرا غسل بده و كفن كن و جنازه ام را بر روى تابوت بگذار و چهره ام را بپوشان )) (تا مردم باخبر شوند و جنازه ام را به خاك سپارند.)

وقتى قاضى از دنيا رفت ، همسرش طبق وصيت او عمل كرد، پس از مدتى روپوش را از چهره قاضى عقب زد تا به صورت او نگاه كند، ناگاه ديد كرمى بينى شوهرش را مانند قيچى پاره كرد (و خورده است ) با ديدن اين منظره بسيار وحشت كرد و از اين پيش آمد تعجب نمود!؟

هنگامى كه شب فرا رسيد، زن در بستر خود خوابيد. قاضى در عالم خواب نزد همسرش آمد و گفت : ((با ديدن آن منظره وحشت كردى و ناراحت شدى ؟)) گفت : آرى .

قاضى گفت : موقعى كه زنده بودم روزى بر مسند قضاوت نشسته بودم ، ديدم برادرت با يك نفر براى مرافعه به سوى من مى آيند (در قلبم ) گفتم : خدايا! حق را با برادر زنم قرار بده تا در اين دادگاه طرف مرافعه اش ‍ محكوم گردد و من در مقابل او شرمنده نشوم .

آن دو نفر آمدند و در محكمه كنار من نشستند و مشغول مرافعه شدند، حرف هاى خود را مطرح كردند و من گوش مى دادم .

بعد از شنيدن حرف هاى طرفين به يقين دريافتم كه حق با برادر تو است . من هم به نفع برادرت قضاوت كردم و حق را به او دادم .

آن كرمى را كه ديدى بينى مرا پاره كرده و خورده است (گوشه اى از عذاب برزخى مى باشد كه به چشم تو آمد) علتش اين بود كه مايل بودم حق با برادرت باشد.

گر چه حق با او بود، ولى نبايد قبل از ثابت شدن حق ، چيزى فكرى را در مغز خود راه مى دادم .

آن چه را كه ديدى مربوط به برادرت و تمايل من نسبت به حاكميت او و محكوم بودن طرفش بود.(251)

(واى به حال آن قاضى هايى كه حق را مى دانند و براى غرض هاى شخصى يا غير شخصى به خلاف حق قضاوت مى كنند و با علم به آن ، صاحب حق را محكوم و ناحق را حاكم مى گردانند، آنان در عالم برزخ و قيامت به چه عذابى گرفتار شوند خدا مى داد.)

عذاب برزخى خسروپرويز

يكى از پادشاهان ظالمى كه در برابر ظلم ها و بى عدالتى هايى كه در دنيا انجام داده بود به عذاب برزخى خود رسيد خسروپرويز است .

ابورواحه انصارى از مغزى نقل كرده است كه او گفت : در جنگ نهروان در ركاب امير المؤ منين عليه السلام بودم . بعد از پايان جنگ جمجمه پوسيده اى را مشاهده كرديم حضرت با تازيانه خود آن را حركت داد و فرمود: او را بياوريد. سپس به او فرمود: چه كسى هستى ؟ با فقرايى يا از اغنياء؟ از سعادت مندانى يا از شقاوت مندان ؟

جمجمه با زبان فصيح گفت : پادشاه ظالم ، خسرو پرويز هستم كه شرق و غرب عالم را متصرف شدم . هزار پادشاه را به قتل رساندم و مملكت آن ها را تصرف كردم ، به مردم مظلوم و بى پناه آن كشورها ظلم و ستم نمودم ، پنجاه شهر بنا كردم و هزار غلام تركى و ارمنى خريدم ، دختران زيادى را بى آبرو نمودم و دختران پادشاهان را به ازدواج خود درآوردم .

وقتى عمرم به پايان رسيد و ملك الموت براى قبض روح من آمد گفت : اى ظالم و اى طاغى ! با خداى خود مخالفت كردى . در اين بين تمام اعضاء و جوارح من لرزيد. وقتى مرا قبض روح كرد تمام روى زمين از ظلم من راحت شدند، ولى من تا روز قيامت در عذاب هستم و خداوند هزاران ملائكه غضب را بر من موكل كرده كه به دست هر كدام گرزهاى آتشينى است . اگر يكى از آن ها با بر كوه هاى عالم بزنند تمام از هم مى پاشند و آب مى شوند. هر وقت يكى از آن ها را بر من مى زنند قبرم آتش مى گيرد. خداوند مرا به واسطه ظلمى كه بر بندگان خدا كرده ام تا روز قيامت عذاب مى كند و به عدد هر موئى كه در بدن دارم مارها و عقربها بر من مسلط شده اند و مرا نيش مى زنند و مى گويند. اين جزاى ظلمى است كه كرده اى . بعد از آن جمجمه ساكت شد و تمام لشگريان على گريه كردند و بر سر خود مى زدند.(252)

عذاب برزخى ابابكر و عمر

كسانى كه اولين بار به اهل بيت پيامبر اسلام عليه السلام ظلم كردند و به عذاب برزخى دچار شدند ابابكر و عمر بودند.

عبدالله بن بكر جانى گفت : روزى با امام صادق عليه السلام از مدينه به سوى مكه مى رفتيم ، در مكانى كه او را ((عسفان )) مى ناميدند پياده شد و بعد از آن به سوى كوه سياهى كه در جانب چپ قرار داشت رفتيم و آن كوهى هول ناك بود. عرض كردم : يا بن رسول الله عليه السلام اين كوه چقدر وحشت ناك است . در مسير اين راه كوهى بيمناك تر و پر وحشت تر از آن نديدم .

حضرت فرمود: اى پسر بكر! آيا مى دانى اين چه كوهى مى باشد؟ اين كوهى است كه آن را ((كمد)) گويند و بر يكى از وادى هاى دوزخ قرار گرفته است كه خداوند (ارواح ) قاتلين پدرم حسين عليه السلام را در آن زندانى كرده است و از زير آن چندين آب خارج مى شود، چركابى از غسلين (كثافات ) و از صديد (خوناب )، از حميم (آب هاى تيره و آلوده جوشان ) و آن چه از طينت خبال (آبى كه از قرجهاى زنان بدكاره ) بيرون آيد و آن چه از لظى (زبانه هاى آتش ) خارج شود و از حطمه (آتش هاى در هم شكننده ) و از سقر كه يكى از بدترين دركات جهنم است واز جهيم كه آن آتش گداخته است و از هاويه كه نام دركى از دركات دوزخ است و از سعير كه آن آتش افروخته اى است ، اين ها همه از زير اين كوه بيرون مى آيد كه نصيب ظالمان و قاتلان حسين عليه السلام است .

بعد فرمود: تاكنون در اين راه بدين كوه گذر نكرده ام و نه ايستاده ام جز اين كه ديدم آن دو تن (ابابكر و عمر) استغانه و زارى مى كنند و من به كشندگان پدرم حسين نظر مى افكنم و به اين دو نفر مى گويم : مردم در روز عاشورا به اين كار اقدام نكردند مگر بر اساس كارى كه به دست شما تاءسيس گرديد. چون (خلافت را غضب نموديد) رحم نكرديد، ما را كشتيد و محروم ساختيد و حقوقمان را پايمال نموديد، استبداد. به خرج داديد در حالى كه ما به انجام وظيفه خود آشنا بوديم ولى شما به ما راه نداديد. خدا رحم نكند كسى را كه بر شما رحم كند، بچشيد عقوبت آن چه را كه انجام داده ايد، و خداوند بر بندگانش ستم نخواهد كرد. (253)

عذاب برزخى عمر

اصبغ بن نباته كه يكى از شيعيان على عليه السلام بوده نقل مى كند: روزى در خدمت مولايم امير المؤ منين عليه السلام بودم كه عده اى از اصحاب ، از جمله ابوموسى اشعرى و عبدالله بن مسعود و انس بن مالك و ابوهريره و معيرة بن شعبه و خذيفة يمانى داخل شدند و عرض كردند: يا امير المؤ منين ! از معجزاتى كه خداوند مخصوص تو قرار داده است بعضى از آن را به ما هم نشان بده . فرمود: قصد شما ديدن معجزه نيست و نمى خواهيد حقيقت برايتان آشكارا شود. ولى براى اين كه امام حجت باشد و در قيامت عذرى براى عذاب خود نداشته باشيد چند معجزه را به شما نشان مى دهم .

سپس فرمود: به نام خدا و بركات او بلند شويد و حركت كنيد. همه با آن حضرت حركت كردند تا به صحرا، و آن جايى كه قصدشان بود رسيدند.

بعد فرمود: اى ملائكه خدا! همين الان رئيس شياطين و فرعون فرعون ها (عمر را) پيش من آوريد.

اصبغ گفت : به خدا قسم ! به كمتر از چشم بهم زدنى او را حاضر كردند و صداى غل و زنجيرى را كه روى زمين مى كشيد با گوش خود شنيديم در حالى كه چشم ما طاقت ديدن ملائكه و گوش ما طاقت شنيدن صداى غل و زنجيرى كه بهم مى خورد و روى زمين مى كشيد رانداشت . در اين هنگام باد عظيمى وزيد كه همه ما وحشت كرديم .

ملائكه عرض كردند: يا اميرالمؤ منين ! و اى خليفه خدا! لعن و عذاب او را زياد گردان . بعد او را كشان كشان آوردند و در پيش روى آن حضرت قرار دادند. فرمود:

و اويلا از آن ظلمى كه به آل محمد روا داشتى ، و اويلا از آن جرئت و جسارتى كه به آنان كردى .

عرض كرد: اى مولا من ! بر من رحم كن ؛ زيرا طاقت اين همه عذاب و شكنجه را ندارم (در حالى كه هر روز هم به آن اضافه مى شود).

حضرت على فرمود: خدا ترا رحم نكند و از گناه و كردار زشت تو در نگذرد. اى شخص پليد، اى خبيث تر از همه خبيثان ، اى شيطان پست .

بعد از آن متوجه ما شد و فرمود: آيا او را شناختيد؟ قيافه و اسم او را دانستيد؟ عرض كرديم : بلى ، يا امير المؤ منين .

فرمود: شما هم از او سئوال كنيد تا خود را بهتر معرفى كند. گفتيم : چه كسى هستى ؟ در جواب گفت : ابليس ابليسان و رئيس شيطان ها و فرعون اين امت (عمر) هستم ، كسى كه حق على را منكر شدم ، كسى كه به او و اهل بيتش ظلم و ستم روا داشتم ، كسى كه آيات و معجزات او را ديدم و انكار كردم .

سپس آن حضرت فرمود: اى جمعيت ! چشم هاى خود را ببنديد. وقتى چشم هاى خود را بستيم آن حضرت آهسته كلامى فرمود. آن را نفهميديم ناگهان متوجه شديم مكه در جاى اوليه خود مى باشيم . (254)

نيز از سلمان فارسى نقل شده است : روزى امير المؤ منين عليه السلام به من فرمود: اى سلمان ! آيا دوست دارى رفيقت را ببينى ؟ عرض كردم : بلى يا امير المؤ منين ! آن حضرت لب هاى خود را حركت داد ناگهان ديدم ملائكه غلاظ و شداد فردى را مى آوردند در حالى كه زنجيرهايى از آن در گردنش بود و آتش از بينى او بيرون مى آمد و سرش به سوى آسمان بلند و دود او را احاطه كرده بود.

با اين حال ملائكه او را از عقب مى زدند و زبانش در اثر شدت تشنگى از پشت سرش بيرون آمده بود.

وقتى نزديك ما آمدند به من فرمود: اى سلمان ! آيا او را مى شناسى ؟ نظر كردم ديدم ((عمر)) است . فرياد مى زد و مى گفت : يا اميرالمؤ منين ! به فريادم برس ، معذب و تشنه ام .

فرمود: اى ملائكه ! عذاب او را زياد كنيد. سلمان گفت : ديدم زنجيرها اضافه شد و ملائكه او را با خوارى و ذلت گرفتند و مشغول عذاب او شدند. سپس فرمود: اى سلمان ! اين شخص عمر بن خطاب است ، از وقتى كه از دنيا رفته است روزى نشده كه بر عذاب او افزوده نشود، هر روز او را به من عرضه مى دارند. به آنها مى گويم عذاب او را زياد كنيد، آن ها هم عذابش را تا روز قيامت زياد مى كنند.(255)