مـرگ ، قـانـونـى عـمـومى براى همه
موجودات و پديده ها و سرانجام حتمى انسان است و كسى را توان گريز از آن نيست .
دانـش پـژوهـان و انـديـشمندان تا كنون نتوانسته اند براى معماى پيچيده مرگ پاسخى
بيابند. تنها راه رسيدن به پاسخ چيستى مرگ ، استمداد از وحى و تعاليم معصومين است .
از منظر وحى ، مرگ نوعى انتقال از نشئه اى به نشئه ديگر و آغاز زندگى جديد است . به
همين جهت در آيات متعددى از مرگ به (توفى ) تعبير شده است .
پـيشوايان دين نيز مرگ را گاه به نوعى خواب ، تعويض لباس ، بوئيدن بوى خوش براى مـؤ
مـنـان و گـزيـدن و نـيـش زدن مـارهـا و عـقـرب هـا براى كافران تشبيه نموده اند كه
همه اين تـعـبـيـرات حـاكـى از آن اسـت كـه مـرگ ، نـيـسـتـى ، نـابـودى و فـنـا
نـيـسـت بـلكـه انتقال از جهانى به جهان ديگر است .
جـهـل ، دلبـسـتـگـى بـه دنـيـا، گـنـاه و مـخـالفـت بـا فـرامـيـن الهـى از جـمـله
علل ترس از مرگ هستند.
پرسش
1 ـ سخن گهربار امام على (ع ) در مورد قانون عمومى مرگ را بيان كنيد.
2 ـ ماهيت مرگ از منظر قرآن كريم را تبيين نماييد.
3 ـ در سخنان پيشوايان دين ، مرگ به چه چيزهايى تشبيه شده است ؟
4 ـ مرگ و زندگى حقيقى به چه معنا است ؟
5 ـ منشاء ترس از مرگ چيست ؟
درس پنجم
اولين منزل
بـا جـدا شـدن روح از بـدن ، نـشـئه دنـيـا پـايـان مـى پـذيـرد و واجـب است كه
متوفى را مطابق دسـتـورهـاى شـرع مـقـدس ، كـفـن نـمـوده ، دفـن نـمـايـنـد. قـبـر
آخـريـن مـنـزل انـسـان در دنيا و اولين منزل از نشئه آخرت است و حيات برزخى متوفى
پس از اين شروع مـى شـود و بـه تـعـبـيـر روايـات (قـبـر بـراى متوفى باغى از باغ
هاى بهشت يا گودالى از گودال هاى جهنم ) خواهد بود.(47)
انـسـان بـا ورود بـه قـبر، در جهانى ناشناخته پا مى گذارد، طبيعى است كه قبر خانه
غربت ، وحـشـت ، تـنـهـايـى و بـى سـر و سـامـانى او محسوب مى شود و حالات خاص خود
را دارد كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم .
1 - خانه وحشت
قبر، منزلگاهى تنگ و تاريك و تواءم با غربت و وحشت است . از اين رو، سفارش شده كه
ميت را يكباره وارد قبر نكنند، بلكه پيش از رسيدن به قبر، سه مرتبه تابوت را بر
زمين گذاشته ، قـدرى صبر كنند تا آمادگى وارد شدن به اين سراى تنگ و تاريك را پيدا
كند. پس از آن او را وارد قبر كنند.(48)
براء بن عازب مى گويد:
خـدمـت رسـول خـدا(ص ) بوديم . حضرت جماعتى را ديدند كه در محلى اجتماع كرده اند،
پرسيد: اينان براى چه جمع شده اند؟ گفتند: قبر مى كَنَند. همين كه حضرت اسم قبر را
شنيد، با شتاب خـود را بـه آن جا رساند و در كنار قبر به زانو نشست و به اندازه اى
گريست كه از اشك چشم خود خاك راتر كرد. پس از آن به ما رو كرد و فرمود: (اِخْو
انى لِمِثِلِ ه ذ ا فَاءَعِدُّوا؛ برادران من ! براى مثل چنين جايى آماده شويد!(49)
امير مؤ منان (ع ) مى فرمايد:
اى بـنـدگـان خدا! بعد از مرگ براى كسانى كه آمرزيده نشده اند، عذاب قبر شديدتر از
مرگ اسـت . پـس از تـنـگـى ، تاريكى ، وحشت و غربت آن بهراسيد، همانا قبر هر روز
ندا مى كند: منم خـانـه غـربـت ، مـنـم خـانـه وحشت ، منم خانه كِرم . قبر (براى مؤ
منان ) همانند باغى از باغ هاى بهشت يا (براى كافران ) گودالى از گودال هاى جهنم
است .(50)
از جـمـله تـوشـه هـايـى كـه بـسـان چـراغـى فـروزان در شـب اول قـبـر
نـورافـشـانـى مى كند و انسان را از وحشت و غربت رهايى مى بخشد تمسك به ولايت و
حركت بر مدار رهبرى حق است ؛ رسول گرامى اسلام (ص ) به على (ع ) فرمود:
يا على ! به تو مژده مى دهم كه براى شيعيانت ، حسرتى وقت مردن و وحشتى در قبور و
اندوهى در روز قيامت نيست .(51)
2 - فشار قبر
از ديگر رخدادهاى عالم قبر، مساءله فشار قبر است . اين فشار، عذابى است كه در وراى
اين عالم دامـنـگـيـر مـتـوفى مى شود و با چشم مادى قابل درك نيست ؛ شبيه سختى و
فشارى كه انسان در عـالم رؤ يـا مـى بـيـنـد بـا ايـن كـه در بـسـتـر آرام خفته است
و هيچ كس حتى انسانى كه در كنار بـسترش باشد، چنين حالتى را در او نمى بيند. فشار
قبر منحصر در زمين و گور نيست ، بلكه در دريـا و هـوا نـيـز چـنين فشارى بر ميّت
وارد مى شود. شخصى از امام صادق (ع ) پرسيد: آيا كـسـى كـه بـه دار آويـخته مى شود
[ و مدتى بالاى دار باقى مى ماند] عذاب قبر دارد؟ حضرت فرمود:
اِنَّ رَبَّ الاَرْضِ هُوَ رَبُّ الْهَواءِ فَيُوحِى اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ اِلَى
الْهَواءِ فَيَضْغَطُهُ ضَغْطَةً اَشَدَّ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ(52)
خـداى زمـيـن ، خـداى هـوا هـم هـسـت ، بـنابراين خداوند به هوا امر مى كند تا او
را بفشارد فشارى شديد تراز فشار قبر.
چـاره رهـايـى از عـذاب قبر، فراهم كردن توشه آخرت در اين دنيا است كه در اين زمينه
از طرف اوليـاى گـرامـى اسـلام ، تـوصيه هاى فراوانى شده كه از همه مهم تر، توصيه
به تلاوت قرآن كريم و مداومت بر نماز شب است .(53)
3 - سؤ ال قبر
يـكـى ديـگـر از رخـدادهـاى مـهـم و حـتـمـى عـالم بـرزخ ، سـؤ ال قبر است كه توسط
دو فرشته به نام هاى (نكير) و (منكر) انجام مى گيرد.
الف ـ پرسش ها
از روايـات چـنـيـن بـه دست مى آيد كه در قبر، از اصول اعتقادات انسان پرسش مى
شودكه (مَنْ رَبُّكَ پروردگارت كيست ؟)، (مَنْ نَبِيُّكَ پيامبرت كيست ؟) و (مَنْ
اِم امُكَ پيشواى تو چه كسى است ؟) و... .
از بـرخـى ديـگـر از روايـات نـيـز بـرمـى آيـد كـه افـزون بـر اعـتقادات ، از بعضى
فروع و اعمال انسان نيز پرسش مى شود. چنان كه امام صادق (ع ) مى فرمايد:
يـُسـْاءَلُ الْمـَيِّتُ فـى قـَبـْرِهِ عـَنْ خـَمـْسٍ: عـَنْ صلاتِهِ وَزَكاتِهِ
وحَجِّهِ وَصِيامِهِ وَوِلايَتِهِ اِيّانا اَهْلَ الْبَيْتِ ...
از مـيـّت در قـبـرش از پـنـج چـيـز مـى پـرسـنـد: از نـمـاز، زكـات ، حـج ، روزه و
ولايـت مـا اهل بيت .
ب ـ پرسش شوندگان
از روايـات اسـتـفاده مى شود كه در قبر از دو گروه پرسش مى شود؛ گروهى كه ايمان
خالص دارنـد و گـروهـى كـه كـافـر خـالص هـسـتـنـد؛ اما مستضعفينى كه در اين ميان
قرار گرفته اند، پـرسـش و بـازجـويـى از آنـان بـه روز قـيامت موكول مى شود. در
حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم :
لا يـُسـاءَلُ فـِى الْقـَبـْرِ اِلاّ مـَنْ مـَحـَضَ الاِيمانَ مَحْضا اَوْ مَحَضَ
الْكُفْرَ مَحْضا وَالا خَرُونَ يُلْهَوْنَ عَنْهُمْ(54)
در قبر، سؤ ال نمى شود، مگر از كسانى كه ايمان خالص يا كفر خالص دارند و متعرض ساير
اشخاص نمى شوند.
ج ـ چگونگى پرسش از جسم بى جان
كـسـى كـه روح از بـدنـش جـدا شـده اسـت ، چـگـونـه مـورد سـؤ ال قـرار مـى گـيـرد؟
آيـا روح درقـالب مـثـالى و بـرزخـى مـورد سـؤ ال واقع مى شود يا در همين جسم مادى
؟
آنـچـه از بـرخـى احـاديـث استفاده مى شود اين است كه روح ، نوعى تعلق و ارتباط با
همين جسم مـادى عـنصرى پيدا مى كند، به مقدارى كه سؤ الات را درك كند و بتواند آن
ها را پاسخ گويد. بـه ايـن تـرتـيـب روح ، مـوقـتـا (البـتـه نـه بـه طـور كـامـل
بـلكـه بـه هـمـيـن مـقـدار كـه قـادر بـه پـاسـخ سـؤ ال باشد) به بدن باز مى گردد
و مورد سؤ ال قرار مى گيرد.(55)
د ـ چرايى پرسش
بـه راسـتـى ، پـرسـش و پـاسـخ در قـبـر بـا تـوجـه بـه ايـن كـه خـداونـد متعال مى
داند بنده اش مؤ من است يا كافر، نيكوكار است يا بدكار، چه فايده اى دارد؟
سـؤ ال و جـواب در قـبـر ابتداى پيدايش نعمت براى مؤ من است ، بدين معنا كه از يك
سو، هنگامى كـه دو مـلك را بـا آن قـيـافـه هـاى زيـبـا و دلربـا و آن بـوى گـُل و
ريـحـان بـهشتى كه همراه دارند مشاهده مى كند، لذت و شعف خاصى به او دست مى دهد. از
ديـگـر سـو سـؤ ال و جـواب ، خود لذّت خاصى براى مؤ من دارد؛ بسان دانش آموزى كه
درسش را خـوب خـوانـده و اشـتـيـاق نـشـان مـى دهـد كـه مـعـلم از او بـپـرسـد تـا
كمال خود را بروز دهد. مؤ من نيز دوست دارد از سوى پروردگارش مورد پرسش قرار گيرد
تا با كمال اطمينان و احساس لذّت ، به يگانگى پروردگار، رسالت پيامبرش و ولايت
اولياى او، شهادت دهد.(56)
در مـقـابـل ، بـراى شـخـص كافر هم ابتداى بدبختى ، ندامت و شكنجه است ؛ چرا كه از
يك سو، فرشتگان پرسشگر الهى ، با قيافه هاى رعب انگيز نزد او ظاهر مى شوند؛ از
چشمانشان آتش مـى جـهـد و مـوهـاى آن هـا به زمين كشيده مى شود و صداى آن ها چنان
مهيب است كه گويى صداى غـرش آسـمان است و زمين را با دندان هاى خود مى كنند و شخم
مى زنند! از سوى ديگر، كسى كه يك عمر از خداى يكتا بيگانه بوده و خدايش پول ، شهرت
، شهوت و رياست بوده و دين را به تـمـسـخـر مـى گـرفـتـه و بـه جـاى تبعيّت از
ولايت ، طاغوت را مى پرستيده است ، وقتى از او دربـاره خـدا و رسـول و امام سؤ ال
مى شود، تزلزلى مهيب در او پديد مى آيد و از پاسخ درمى مـانـد و ايـن نـيـز شـكنجه
اى مضاعف است . افزون بر اين ، وقتى در جواب مى گويد نمى دانم ! فرشتگان بازجو مى
گويند: ندانستى و در راه هدايت قدم ننهادى . و چنان با گرز گران بر او مـى كـوبند
كه تمام جنبندگان غير از جنّ و انس از آن مى ترسند. پيامبر گرامى اسلام (ص ) در اين
باره فرمود:
قـبـل از پـيـامـبـرى گـلّه گـوسـفـنـد و شـتـر را بـه چـرا مـى بـردم ، گـله در
جايى ساكت و آرام مـشـغـول چـرا بـودنـد و در اطـراف آن هـا هـم چـيـزى نـبـود كـه
آن هـا را مـضـطـرب سـازد، با اين حال چه بسيار مى ديدم كه ناگهان مى ترسند و از
جاى خود مى جهند! با خود مى گفتم : اين چه سـرّى اسـت و در شـگـفـت بـودم كـه حضرت
جبرئيل (ع ) براى من خبر آورد كه چون كافر از دنيا برود او را با ضربه اى چنان مى
كوبند كه تمام موجوداتى را كه خداوند آفريده است غير از جـنّ و انـس هـمـگـى مـى
تـرسند. پس گفتم : آن وحشت و اضطراب شتران و گوسفندان براى همين ضـربه هايى بود كه
در هنگام مردن بر كافران زده مى شده است ، پس پناه مى بريم به خدا از عذاب قبر.(57)
بـنـابـرايـن ، در قـبـر پـيـرامـون سـه اصـل مـهـم تـوحـيـد، نـبـوت و امـامـت سـؤ
ال مـى شـود و اگـر كـسـى حـتى يكى از اين ها را پاسخ نگويد، مورد عذاب الهى واقع
مى شود بـديـن مـعـنـا كـه اگـر خـداى يـكـتـا را بـپـرسـتـد و بـه رسـالت رسـول
خـدا(ص ) هـم ايمان داشته باشد ولى از مسير و خط امامت و ولايت خارج شده باشد، عذاب
قبر را خواهد چشيد. داستان زير در اين زمينه مايه عبرت است :
عـلامـه طـبـاطـبـايـى از مـرحـوم حـاج مـيـرزا عـلى قـاضـى ، نـقـل كـرده كـه مـى
گـفـت : در نـزديكى منزل ما، مادر يكى از دخترهاى افندى (سنّى هاى عثمانى ) فوت
كرد. اين دختر، در مرگ مادر بسيار ضجّه و بى تابى مى كرد و آن قدر شيون مى كرد كه
تـشـيـيـع كـنـنـدگـانِ جنازه را، منقلب كرد. وقتى كه قبر را آماده كردند و خواستند
مادر را در قبر گـذارنـد، فـريـاد زد كه من از مادرم جدا نمى شوم هر چند خواستند او
را آرام كنند، نتوانستند بر جـان دخـتـرك ترسيدند و بالاخره راضى شدند كه مادر را
در قبر بخوابانند و دختر هم پهلوى بـدن مـادر در قـبـر بـمـانـد ولى روى قـبـر را
خـاك نـريـخـتـنـد و فـقـط روى آن را با تخته اى پـوشـانـدنـد تـا دخـتـر نـمـيـرد
و هـر وقـت خـواسـت بـتـوانـد، بـيـرون آيـد. دخـتـر در شـب اوّل قبر، پهلوى جنازه
مادر خوابيد؛ فردا آمدند و سرپوش را برداشتند كه ببينند بر سر دختر چه آمده است ،
ديدند تمام موهاى سرش سفيد شده است . گفتند: چرا اين طور شده اى ؟ دخترك گفت :
هـنـگـام شـب كـه پـهـلوى جـنـازه مـادر خـوابـيـدم ، ديـدم دو نـفـر از مـلائكـه
آمـدنـد و مـشـغـول سـؤ ال از عـقـايـد او شـدنـد و او جـواب مـى داد؛ سـؤ ال از
تـوحـيـد نـمـودنـد، جـواب داد: خـداى مـن ، خـداى يـكـتـا اسـت ، سـؤ ال از
نـبـوّت كـردنـد، جـواب داد: پـيـامـبـرم مـحـمـّد بـن عـبـداللّه اسـت . سـؤ ال
كردند امامت كيست ؟ از پاسخ دادن درماند! در اين هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر
مادرم زدنـد كـه آتـش بـه آسـمـان زبـانـه مـى كـشـيـد و مـن از وحـشـت و دهـشـت
ايـن واقـعـه بـه ايـن حال درآمده ام . (موهايم سفيد شده است ) پس از اين جريان
تمام طايفه دختر كه سنّى مذهب بودند، همراه دختر شيعه شدند و امامت ائمه اطهار: را
پذيرفتند و به راه حق هدايت شدند.(58)
خلاصه درس
قـبـر، جايگاهى تنگ و تاريك و هراسناك است و براى ورود به آن بايد به فكر توشه و
همدم (عمل ) بود.
فـشـار قبر، عذابى است كه با چشم مادى قابل درك نيست ، شبيه سختى و فشارى است كه
هنگام ديـدن خواب هاى وحشتناك بر انسان وارد مى شود و منحصر در زمين و گور نيست
بلكه در دريا و هوا هم چنين فشارى بر ميّت وارد مى شود.
در قـبـر، پـيـرامـون سـه اصـل مـهـم تـوحـيـد، نـبـوت و امـامـت سـؤ ال مى شود و
اگر كسى پاسخ آن ها را نتواند بگويد، مورد عذاب سخت الهى قرار مى گيرد.
در قبر، از دو گروه سؤ ال مى شود؛ گروهى كه ايمان خالص دارند و كسانى كه كافر خالص
انـد و امـا سـؤ ال و بـازجـويـى از افـراد ضـعـيـف الايـمـان ، بـه روز قـيـامـت
موكول مى شود.
سؤ ال و جواب در قبر ابتداى پيدايش نعمت براى مؤ من و ابتداى بدبختى ، واماندگى ،
ندامت و شكنجه براى كافر است .
پرسش
1 ـ چرا از قبر به خانه غربت و وحشت تعبير شده است ؟
2 ـ فلسفه فشار قبر چيست و چه عواملى باعث آن مى شود؟
3 ـ در قـبـر از چـه مـوضـوعـاتـى و از چـه كـسـانـى سـؤ ال مى شود؟
4 - بـا تـوجـه بـه عـلم خـداونـد مـتـعـال بـه ايـمـان يـا كـفـر افـراد، سـؤ ال
در قبر چه فايده اى دارد؟
5 ـ علّت سپيد شدن موهاى سر دخترك افندى چه بود؟ چرا مادرش در قبر مورد عذاب واقع
شد؟
درس ششم
حيات برزخى
برزخ ، عالمى ميان دنيا و آخرت است . هنگامى كه روح انسان از بدن جدا مى شود پيش از
آن كه بـار ديـگـر در قـيـامـت بـه بدن اصلى بازگردد، در اين عالم به حيات خود
ادامه مى دهد. قرآن كـريـم نقل كرده كه در پاسخ مجرمانى كه به هنگام مرگ از خداوند
درخواست بازگشت به دنيا مى كنند تا شايد عمل صالحى انجام دهند، گفته مى شود:
كَلا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ
يُبْعَثُونَ (مؤ منون :100)
چنين نيست ! اين سخنى است كه او به زبان مى گويد (و اگر بازگردد، كارش همچون گذشته
است ) و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى شوند.
ترسيمى از حيات برزخى
تصويرهاى گوناگونى از چگونگى زندگى برزخى ارائه شده كه روشن ترين آن ها كه با
احـاديـث و سـخـنـان ائمـه مـعـصومين :، هماهنگى و هم خوانى دارد، چنين است : روح
هر شخص پس از زنـدگـى دنـيـوى اش ، در جـسـم لطـيـفـى جـاى مـى گـيـرد كـه از لحـاظ
شـكـل و صورت شبيه بدن دنيوى اوست ، ولى وزن و جرم اجسام مادى را ندارد و از آن به
(بدن مـثالى ) يا (قالب مثالى ) تعبير مى شود. از روايات متعدد استفاده مى شود كه
حيات برزخى چـيـزى شـبـيـه حـالت خواب است . وقتى انسان خواب مى بيند، با بدن مثالى
بسيار قوى تر و فـعـال تر از عالم ماده ، فعاليت مى كند، راه هاى بسيار دور را در
يك چشم بهم زدن مى پيمايد، از ارتفاعات بلند به آسانى بالا مى رود، به نقاط مختلف
پرواز مى كند، از مشاهده مناظر زيبا و خـوشـايـنـد لذّت مى برد و از مشاهده مناظر
هولناك سخت متاءلم مى شود و فرياد مى كشد و از خواب مى پرد و...
بـنـابـرايـن ، جـسـم مثالى چنان كه از نامش پيدا است ، شبيه همين بدن دنيوى ولى
جسمى لطيف ، نـورانـى و خـالى از مـواد و عـنـاصـر شـنـاخـته شده اين جهان مادى است
.(59)
در حديث نـقـل شـده كـه يكى از ياران امام صادق (ع ) به ايشان گفت : عده اى معتقدند
كه ارواح مؤ منان در چـيـنـه دان پـرنـدگان سبزرنگى در اطراف عرش قرار مى گيرند!
آيا همين طور است ؟ امام (ع ) فرمود:
لا، اَلْمـُؤْمـِنُ اَكـْرَمُ عـَلَى اللّهِ مـِنْ اَنْ يـَجـْعـَلَ رُوحـَهَ فـى
حـَوْصـَلَةِ طـَيـْرٍ وَلكـِنْ فـى اَبـْدانـٍ كَاَبْدانِهِمْ(60)
نـه ، چـنـيـن نـيـسـت ! مؤ من نزد خداوند گرامى تر است از اين كه روحش را در چينه
دان پرنده اى قرار دهد، بلكه ارواح در بدن هايى شبيه بدن هاى سابق خواهند بود.
نعمت و عذاب برزخى
در عـالم بـرزخ ، نـيـكـوكـاران از نـعـمت هاى الهى بهره مند مى شوند و بدكاران در
رنج وعذاب خـواهـنـد بود. يكى از اصحاب امام صادق (ع )، از ايشان پرسيد: ارواح ما
در كجا هستند؟ حضرت در پاسخ فرمود:
ارواح مـؤ مـنان در غرفه هايى از بهشت اند، از طعام بهشتى مى خورند و از نوشيدنى
هاى آن مى نـوشـنـد و يكديگر را ملاقات مى كنند و از خدا مى خواهند كه هر چه زودتر
قيامت برپا شود تا آنـچـه را كه خدا به آنان وعده داده است ، بيابند. ارواح كافران
در غرفه هايى از دوزخ اند، از غـذاى دوزخ مى خورند و از نوشيدنى هاى آن مى نوشند و
يكديگر را آن جا مى بينند و از خدا مى خواهند كه قيامت برپا -ن
ش ود.+(61)
داستان زير، ترسيمى جالب از چگونگى نعمت و عذاب برزخى است ؛ مرحوم آية اللّه محمد
مهدى نـراقـى كـه عـالمـى زاهـد، وارسـتـه و داراى مـقـامـات مـعـنـوى بـود بـراى
دوسـتـانـش نقل كرده است كه :
در ايـامـى كـه در نـجـف اقـامـت داشـتـم ، روزى از روزهـاى ماه رمضان در خانه براى
خوردن چيزى نداشتيم ، همسرم از من خواست براى افطار خوراكى تهيه كنم . از خانه
بيرون آمدم در حالى كه آه در بـساط نداشتم و نمى دانستم چه كنم . به طرف وادى
السلام (قبرستانى در نجف ) رفتم و در مـيـان قـبـرها نشسته و مشغول خواندن فاتحه
شدم . در اين هنگام عده اى از عرب ها جنازه اى را آورده و قـبـرى كندند و جنازه را
در ميان قبر گذاشتند و كار لحدچينى و ديگر كارهاى دفن را به من واگذار كردند. وارد
قبر كه شدم ، دريچه اى ديدم . از آن عبور كردم ناگهان خود را در باغى بزرگ با درخت
هاى سرسبز و پر از ميوه يافتم . در قسمتى از باغ ، قصر باشكوهى به چشم مى خورد، به
طرف آن حركت كردم ، ديدم شخصى در بالانشين اتاقى نشسته و عده اى در اطراف او بـا او
گـفـت وگو مى كنند. سلام كردم ، جواب سلام مرا دادند. در گوشه اى از اتاق نشستم ،
ناگاه مارى وارد شد و يك سره به طرف مردى كه بالا نشسته بود رفت و او را نيش زد، آن
مرد بـسـيـار نـاراحـت شد و از درد به خود مى پيچيد تا اين كه كم كم حالش عادى شد و
باز شروع بـه صـحـبـت بـا اطـرافـيان كرد. پس از مدتى دوباره ماجراى مار و نيش زدن
تكرار شد. بسيار شـگـفـت زده شدم . از آن مرد پرسيدم شما چه كسى هستى ؟ اين جا
كجاست و ماجراى اين مار چيست ؟ گـفـت : (من همين مرده اى هستم كه شما مشغول دفن او
بوديد و اين باغ و قصر، بهشت برزخى من اسـت كـه خـدا بـه پاداش اعمال نيكم به من
عنايت كرده است . و اين مار كه مرا نيش مى زند سزاى قـضـاوت نـادرستى است كه كرده
ام و شرح آن چنين است ؛ روزى از كوچه اى عبور مى كردم ديدم صـاحـب مغازه اى بر سر
طلب خود با شخصى مشاجره مى كند، پيش رفتم و بدون دقت در كار آن هـا، اظـهـار نـظـر
كـردم و دعوا را فيصله دادم و به خاطر عدم دقّت ، حق صاحب مغازه ضايع شد و اكـنـون
بـه خـاطـر آن قـضـاوت نـادرست ، گاه گاهى اين مار مرا نيش مى زند. مرحوم نراقى مى
گـويد: پس از شنيدن سخنان آن مرد، گفتم : خانواده من در انتظار هستند و من بايد
بروم و براى افـطـار آنـان چيزى تهيه كنم ، آن مرد مرا بدرقه كرد و كيسه كوچكى برنج
به من داد. از همان دريـچـه خـارج شـدم ؛ ديدم داخل همان قبر هستم و كار دفن ناتمام
است ، لحد را چيده و قبر را پر كردم و با كيسه برنج عازم خانه شدم و تا مدت هاى
مديد آن برنج مورد استفاده ما بود و تمام نـمـى شـد، تـا روزى كـه هـمـسـرم مـاجـرا
را بـراى مـيـهـمـانـى كـه در منزل داشتيم ، نقل مى كند و برنج تمام مى شود.(62)
همدم انسان
از روايـات مـتـعـدد اسـتـفـاده مى شود كه اعمال نيك مؤ من مانند؛ نماز، روزه ،
زكات ، حج و ولايت و محبّت اهل بيت :، پس از مرگ به صورت قيافه هاى زيبا نزد او
حاضر مى گردند و مى گويند مـا اعـمال صالح تو هستيم و بدين وسيله ، مؤ من را در
عالم برزخ از تنهايى و غربت رهايى مى بـخـشـنـد و مـوجـب مـسـرّت او مـى شـونـد.
هـمـچـنـيـن اعـمـال كـافر و فاجر نيز به صورت انواع شـكـل هـاى وحـشـت زا و
گـزنـدگـان ، هـمدم و قرين او -م
ى شوند.+(63) امام صادق (ع
) مى فرمايد:
چون مؤ من را در قبر نهند از قبر درى به سوى بهشت باز مى شود و مردى بسيار نيك صورت
از آن خارج مى شود و نزد مؤ من مى آيد. شخص مؤ من به او مى گويد: تو كيستى كه من
زيباتر از تـو هـرگـز نـديـده ام ؟! جـواب مـى دهـد: مـن انـديـشـه نـيـك و عـمـل
صـالح تو هستم ... اما چون كافر را در گور نهند مردى زشت چهره نزد او آيد. كافر از
او مـى پـرسـد تـو كـيـسـتى كه هرگز زشت تر از تو نديده ام ؟! پاسخ مى دهد: من
كردار زشت و افكار پليد تو هستم ...(64)
گـاهى براى عبرت انسان ها، گوشه هايى از حيات برزخى براى انسان هاى وارسته ، نمايان
مى شود. داستان زير نمونه اى گويا از اين نوع است :
روزى شـيـخ بـهـايـى ، بـه ديدن يكى از دوستان صاحبدل خود كه در مقبره اى زندگى مى
كرد رفـت و از او تـقـاضـا نـمـود كـه از عـجـايـبـى كـه ديـده اسـت بـراى او نـقل
كند. دوست شيخ مى گويد: ديروز در گوشه اى نشسته بودم كه عده اى جنازه اى را آورده و
در قـبـرى دفن كردند و رفتند. پس از چند لحظه ، بوى خوشى به مشامم رسيد، اطراف را
نگاه كردم تا بدانم بوى خوش از كجاست ، ناگاه جوان خوش صورتى را با لباس فاخر ديدم
كه بـه طـرف آن قـبر مى رود. آن جوان زيبا بر سر قبر ناپديد شد. من شگفت زده به اين
موضوع فكر مى كردم كه ناگاه بوى بسيار بدى مشامم را آزرد. نگاه كردم سگى ترسناك
ديدم كه به سوى همان قبر در حركت است . سگ نيز چون به قبر رسيد از چشم من ناپديد
شد. پس از اندكى ديـدم آن جـوان خـوش صـورت بـا لبـاس پـاره و چـهـره اى خون آلود
از قبر خارج شد و به راه افـتـاد. پـيـش رفـتـم حـقـيـقـت ايـن مـشـاهـدات عـجـيـب
را از او سـؤ ال كـردم . گـفـت : مـن اعـمـال نـيـك ايـن مـيـّت هـسـتـم و آن سـگ
اعمال بد و گناهان اوست . من آمده بودم كه مونس اين شخص در قبر باشم كه ناگاه اين
سگ آمد و من هر چه سعى كردم آن را از قبر بيرون كنم ، نتوانستم و آن سگ مرا با
دندان مجروح ، و از قبر بيرون كرد.(65)
رابطه برزخيان با عالم دنيا
سـخـنـان ائمـه طـاهـريـن : و وقـوع بـرخـى وقـايـع عـبـرت انـگـيـز حـاكـى از
ارتـباط ارواح با محل دفن خود و با عالم دنيا و ديدار با خويشاوندانشان مى باشد.
گـفتنى است روح به هنگام انتقال به عالم برزخ به كلى از دنيا بريده نمى شود، بلكه
گه گـاه با آن ارتباط برقرار مى كند و گاه به خاطر اين ارتباط بدن مادى او هم نمى
پوسد. در مـواردى اتـفـاق افـتـاده كـه در قـبـرهاى كهنه با جسد تازه روبه رو شده
اند. به عنوان نمونه نـقـل شـده اسـت كـه در زمـان فـتـحـعـلى شـاه مـى خـواسـتـنـد
قـبـر عـالم جليل القدر، مرحوم (ابن بابويه ) را در شهر رى تعمير كنند. وقتى وارد
سرداب مقبره شدند و آن جـا را شـكـافـتند با جسد تازه آن بزرگوار روبه رو شدند و با
تعجب مشاهده كردند حتى رنـگ حناى ناخن هاى آن بزرگوار برطرف نشده با اين كه از زمان
دفن آن مرحوم بيش از نهصد سـال گـذشـتـه اسـت . شـبـيـه ايـن واقـعـه در مـورد حـرّ
بـن يـزيـد ريـاحـى نـيـز نقل شده است .(66)
رابطه برزخيان با اهل اين دنيا را در قالب دو مورد شرح مى دهيم :
1. ديدار با خويشان
روح شـخـص پس از مفارقت از بدن و انتقال به عالم برزخ ، گاهى به سراغ خانواده
خودآمده و از حال و وضعيت آنان باخبر مى شود. در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم
:
اِنَّ الْمـُؤْمـِنَ لَيَزُورُ اَهْلَهُ فَيَرى ما يُحِبُّ وَيُسْتَرُ عَنْهُ ما
يَكْرَهُ وَاِنَّ الْكافِرَ لَيَزُورُ اَهْلَهُ فَيَرى ما يَكْرَهُ وَيُسْتَرُ
عَنْهُ ما يُحِبُّ(67)
هـمـانـا مـؤ مـن بـه ديدار خانواده خود مى آيد و چيزهايى [ از كارهاى پسنديده ] را
كه دوست دارد، مشاهده مى كند. ولى كارهاى ناپسند از او پوشيده مى ماند و كافر نيز
به ديدار خانواده خود مى آيد و كارهاى ناپسند آنان را مى بيند و كارهاى پسنديده و
خوب از ديده او پوشيده مى ماند.
2. رسيدن خيرات و هدايا به مردگان
كـارهـاى نـيـكـى كـه بـه نـيـّت مردگان انجام مى شود به صورت هديه به آن ها مى
رسد. امام صادق از پدرانش از رسول اكرم (ص ) نقل مى كند:
حـضـرت مـسـيـح (ع )، از كـنـار قـبـرى مـى گـذشـت ، صـاحـب آن را در عـذاب الهـى
ديـد، سـال ديگر كه از آن جا مى گذشت او را در آرامش مشاهده كرد؛ سبب را از خداوند
پرسيد. از سوى خدا وحى آمد كه اين دگرگونى به سبب خيرى است كه فرزند صالح او برايش
انجام داد؛ جاده اى را اصلاح و يتيمى را پناه داد.(68)
هـمـچـنـيـن اگـر انـسـان سـنّت حسنه اى را در ميان مردم بنيان گذارد، يا صدقه
جاريه اى داشته باشد آثار و بركاتش پس از مرگ به او مى رسد. امام صادق (ع )، مى
فرمايد:
شـش چـيـز اسـت كـه مـؤ من بعد از مرگش از آن بهره مى گيرد؛ فرزند شايسته اى كه
براى او اسـتـغـفـار كـند، قرآنى كه مردم آن را تلاوت كنند، چاه آبى كه حفر كرده
است ، درختى كه غرس نـمـوده و چـشـمـه آبـى كـه در اخـتيار مردم گذاشته است و نيز
سنّت نيكى كه بعد از وى به آن عمل شود.(69)
خلاصه درس
بـرزخ ، عـالمـى مـيـان دنـيـا و آخرت است . هنگامى كه روح از بدن دنيوى مفارقت مى
كند در عالم بـرزخ بـه حـيـات خـود ادامـه مـى دهد و روح انسان در جسم لطيفى قرار
مى گيرد كه شبيه بدن دنيوى است ولى وزن ، جرم و عوارض اجسام مادى را ندارد.
در عـالم بـرزخ ، نـيـكوكاران از نعمت هاى الهى بهره مى گيرند و بدكاران در رنج و
عذاب به سر مى برند.
در عـالم بـرزخ ، اعـمـال انسان همدم او هستند. اعمال انسان هاى مؤ من و درست كار
به صورت هاى زيبا و كردار بدكاران به شكل هاى وحشت ناك و تنفرزا ظاهر مى شوند.
برزخيان با عالم دنيا در ارتباطاند و اعمال خيرى كه بازماندگان آنان برايشان انجام
مى دهند به صورت هديه به آن ها مى رسد و موجب آسايش و شادمانى آن ها مى شود.
پرسش
1 ـ چگونگى حيات برزخى را شرح دهيد.
2 ـ عذاب و نعمت برزخى چگونه است ؟
3 ـ همدم و همنشين انسان در عالم برزخ كيست ؟
4 ـ چگونگى ارتباط ارواح مردگان با عالم دنيا را توضيح دهيد.
5 ـ چه كارهايى موجبات شادمانى و آسايش مردگان را در عالم برزخ فراهم مى كند؟
درس هفتم
پايان جهان
آفريننده حكيم ، جهان آفرينش را با حكمت و دقت خاصى آفريده و كمترين خللى در آن
يافت نمى شود:
الَّذِي خـَلَقَ سـَبـْعَ سـَمـَوَاتٍ طـِبـَاقا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ
مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ(ملك : 3)
او كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد در آفرينش آن (خداى ) بخشايشگر هيچ گونه
اختلاف (و تفاوتى ) نمى بينى . باز بنگر آيا خلل (و نقصانى ) مى بينى ؟
و در هـمـيـن آفـريـنـش دقـيـق و حـسـاب شـده ، بـراى هـمـه مـوجـودات ، زمـان و
اجل معينى قرار داده است :
مَا خَلَقْنَا السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلا بِالْحَقِّ
وَاءَجَلٍ مُسَمًّى (احقاف :3)
ما آسمان ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق و براى زمان معينى
نيافريديم .
ايـن آيـه گـويـاى آن است كه همه پديده هاى جهان تا زمانى معين ، وضعيت كنونى خود
را خواهند داشـت و بـا سـر رسـيـدن آن زمـان مـعين ـ كه از آن به (قيامت ) تعبير
شده است ـ همه دگرگون خواهند شد و دنيا به آخرت تبديل خواهد گشت :
يَوْمَ تُبَدَّلُ الاَْرْضُ غَيْرَ الاَْرْضِ وَالسَّمَوَاتُ وَبَرَزُوا للّهَِِ
الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (ابراهيم : 48)
روزى كـه زمـيـن بـه غـيـر ايـن زمـيـن و آسـمـان هـا (بـه غـيـر ايـن آسـمـان هـا)
مبدل گردد و (مردم ) در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند.
در آن روز همه چيز پس از ويرانى ، نو مى شود و انسان با شرايط تازه در عالم نوى گام
مى نـهـد؛ عـالمـى كـه همه چيزش با اين عالم متفاوت است ، وسعتش ، نعمت هايش ، و
كيفرهايش و در آن روز، هـر كـس هـر چـه دارد بـا تـمـام وجـودش در بـرابـر خـداونـد
واحـد قـهـار ظـاهـر مـى شود.(70)
رخداد بى نظير
جـهـان كـنـونـى بـا حـوادث غير مترقبه و پى در پى پايان مى يابد، اين حوادث چنان
سريع و هـولنـاك انـد كـه هـمـه انـسـان هـا را غافلگير مى كنند و فرصت هر گونه
واكنش را از آنان مى گيرند؛ از اين رو قرآن مجيد به مردم چنين هشدار مى دهد:
يـَا اءَيُّهـَا النَّاسُ اتَّقـُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْءٌ
عَظِيمٌ # يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عـَمَّا اءَرْضـَعـَتْ
وَتـَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ
بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللّهِ شَدِيدٌ(حج : 1ـ2)
اى مردم از پروردگار خود پروا كنيد، چرا كه زلزله رستاخيز امرى هولناك است ...و
مردم را مست مى بينى و حال آنكه مست نيستند ولى عذاب خدا شديد است !
مـهـم تـريـن حوادثى را كه در آستانه رستاخيز رخ خواهد داد مى توان در محورهاى زير
خلاصه كرد:
الف ـ شيپور پايانى
واژه (صـور) كـه بـه مـعـناى شيپور است ، ده بار در قرآن تكرار شده كه برخى مربوط
به شـيـپـور پايانى جهان است كه با دميده شدن در آن ، همه زندگان مى ميرند. برخى
نيز مربوط بـه شـيـپـور آغـازين سراى ديگراست كه با دميدن در آن ، همه مردگان زنده
مى شوند و در آيه زير به هر دو نفخه اشاره شده است :
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَمَنْ فِي الاَْرْضِ إِلا
مَنْ شَاءَ اللّهَُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ اءُخْرى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ
يَنْظُرُونَ(زمر: 68)
و در صور دميده مى شود، پس هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين است بى هوش در مى
افتد (مى ميرد)، مگر كسى كه خدا بخواهد. سپس بار ديگر در آن دميده مى شود و به
ناگاه آنان بر پاى ايستاده ، مى نگرند.
در آيات ديگرى سخن از صيحه آسمانى و ناقور به ميان آمده كه معنايى نزديك به نفخه
صور دارنـد. در حـضور امام زين العابدين (ع ) سخن از نفخه صور و فاصله ميان دو نفخه
و چگونگى آن به ميان آمد، امام فرمود:
فـاصـله مـيـان آن دو را خـدا مـى دانـد، ولى كـيـفـيـت آن بـه ايـن شـكـل اسـت كه
خداوند به اسرافيل امر مى كند كه به سوى دنيا فرود آيد و در شيپورى كه دو شـاخـه
مـى شـود مـى دمـد و از يـك شـاخه آن صدا به زمين مى رسد و هر جاندارى با شنيدن آن
، فـريـاد مـى كـشـد و جـان مـى دهـد و از ديـگـر شـاخـه آن صـدا بـه آسـمـان مـى
رود و اهـل آسـمـان هـا بـا شـنـيـدن آن جـان مـى دهـنـد... امـام پـس از پـايـان
حـديـث بـه سـخـتى گريست ...(71)
ب ـ زلزله شديد