معاد

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۹ -


در صراط چه مى گذرد؟ 
در روايات متعدّد مى خوانيم : روى اين پل با آن همه دلهره و اضطرابى كه انسان دارد و صحنه هاى آتش پيرامون آن و باريكى راه و لحظه سرنوشت ساز ابدى ، در چند مرحله توقفگاه است كه غير از اولياى خدا كه برق آسا از آن مواقف مى گذرند، ديگران بايد پاسخگو باشند.(711)
امام صادق عليه السّلام در تفسير آيه اِنّ رَبِّكَ لَبِالْمِرصادِ(712) مى فرمايد: مراد جوابگويى به خداوند در آن عبورگاه است .(713)
در آن عبورگاه ، از نماز، بستگان ، فاميل ، حقوق مردم وامانت سؤ ال مى كنند، در آنجا نيز افرادى استوارند كه در انتخاب رهبر، دنبال هر شخصى در دنيا نرفته و تنها از رهبرانى پيروى كرده اند كه منتخب خدا و رسول او بوده اند.(714)
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: لِكُلِّ شَى ءٍ جَوازٌ وَ جَوازُ الصِّراطِ حُبُّ عَلى بن ابيطالب (715) براى ورود و عبور از هر چيزى ، اجازه لازم است و جواز عبور از صراط در قيامت ، علاقه و اطاعت از اميرالمؤ منين عليه السّلام است .
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در موارد مختلفى به حضرت على عليه السّلام فرمود: اَنتَ قَسِيمُ الجَنَّةِ وَ النّارِ(716) پيروى و محبّت تو سبب بهشت رفتن و انكار و مخالفت با تو رمز دوزخ است . مرحوم علاّمه امينى از احمد حنبل و ابن ابى الحديد و عدّه ديگرى از علماى اهل سنّت نقل كرده كه مساءله عبور از صراط يا سقوط در دوزخ ، وابستگى به حضرت على عليه السّلام دارد.(717) يعنى معيار و جواز عبور يا سقوط با پيروى و مودّت آن حضرت يا انكار و بغض آن بزرگوار است .
همچنين حضرت على عليه السّلام فرمود: اءنَا الصِّراطُ المَمدُودُ بَينَ الجَنَّةِ وَالنّارِ(718) من آن صراط و راهى هستم كه ميان بهشت و دوزخ كشيده شده است .
اولياى خدا در مناجات خود عبور از صراط را يادآور مى شوند و به درگاه خدا ناله ها دارند. در دعا مى خوانيم : فَواسَواءتاهُ غَداً مِنَ الوُقُوفِ بَينَ يَدَيكَ اِذا قِيلَ لِلمُخِفِّينَ جُوزُوا و لِلمُثقِلِينَ حُطُّوا اءفَمَعَ المُخِفِّينَ اَجُوزُ اءم مَعَ المُثقِلِينَ اَحَطُّ(719) اى خداى من ! افسوس از فردا كه در پيشگاه تو بايد جوابگو باشم ، روزى كه به مردان سبك بار و باتقوا گفته مى شود: از صراط عبور كنيد، ولى به گناهكاران سنگين بار خطاب مى شود: سقوط كنيد، در اين حال نمى دانم كه من در چه حالى خواهم بود، آيا عبور خواهم كرد يا سقوط؟
شفاعت  
شفاعت ، به معناى در كنار چيزى يا شخصى قرار گرفتن و جفت شدن است .
مثلاً شاگردى در مدرسه نمره كم مى آورد و معلّم حاضر مى شود يكى دو نمره اضافه به او بدهد تا او هم قبول شود، در اينجا نمره ها در كنار هم ، شاگرد ضعيف را نجات مى دهند. يا مثلا نخ باريك توانى ندارد، نخ ‌هاى ديگر با او تابيده و محكم شده و سبب بهره گيرى مى شود و يا مراجعه به پزشك و مصرف دارو، عامل بهبودى بيمار مى باشد.
در مثال هاى بالا جمع شدن نمره ها و نخ ‌ها و پزشك و دارو يك نوع شفاعت و در كنارهم آمدن است .
تنه درخت هم شفاعت مى كند و مواد غذايى را از ريشه گرفته و به شاخه ها و ميوه ها مى رساند. سيم برق هم برق را به لامپ ها مى رساند. وخلاصه در عالم هستى هر يك از نور و حرارت و آب و زمين ، دانه را از مرحله اى به مرحله بالاترى مى رساند، اين بود نمونه هايى از معناى شفاعت در طبيعت .
امّا معناى شفاعت در آخرت آن است كه اولياى خدا، اعمّ از انبيا و امامان و علما و شهدا كه به قلّه هاى تكامل معنوى رسيده اند، دست ضعيفانى (كه انحراف فكرى ندارند، ولى لغزشهاى عملى دارند) را گرفته و آنان را از قهر خدا نجات مى دهند، البتّه شكّى نيست كه مقام شفاعت واجازه آن تنها به دست خداست .
در اينجا سعى مى كنيم ، پرتوى از سيماى شفاعت كه در كتب مختلف مطرح شده است را در قالب پرسش ها و شبهات و پاسخ به آنها بيان نماييم :
پاسخ به شبهات  
سؤ ال 1 : آيا مساءله شفاعت اولياى خدا در قيامت ، قطعى و حتمى است ؟ و آيا قرآن و روايات با صراحت از آن نامى به ميان آورده اند؟
پاسخ : بله ، تمام كتاب هاى مهم اعتقادى شيعه و سنّى مساءله شفاعت را طبق روايات متعدد بيان كرده اند.(720) در قرآن بيش از بيست مرتبه از مساءله شفاعت سخن به ميان آمده و مرحوم مجلسى در بحار، 86 حديث در اين باره نقل فرموده است . فخررازى در تفسير آيه عَسى اءن يَبعَثَكَ رَبُّكَ مَقامَاً مَحمُوداً(721) مى گويد: همه مفسّران گفته اند: مقام محمودى را كه خداوند در اين آيه به پيامبرش وعده داده ، همان مقام شفاعت اوست .(722)
بنابراين از نظر قرآن و روايات ، در اصل شفاعت انبيا و اولياى خدا جاى هيچ گونه ترديد و اختلافى نيست .
سؤ ال 2 : آيا شفاعت كردن تنها مخصوص پيامبر است ؟
پاسخ : نه ، زيرا در روايات (شيعه و سنّى ) شفاعت را براى علما و شهدا و صالحان بيان كرده اند، تا چه رسد به امامان معصوم عليهم السّلام .
سؤ ال 3 : از چه كسانى شفاعت مى شود؟
پاسخ : كسانى كه داراى بينش و عقائد فكرى و رهبرى صحيح باشند و تنها در عمل دچار لغزشهايى شده باشند، مشمول شفاعت شافعان مى شوند. قرآن مى فرمايد: لايَملِكُونُ الشَّفاعَةَ الاّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمنِ عَهداً(723) تنها كسانى از شفاعت بهره مند مى شوند كه ميان خود و خدايشان پيمانى داشته باشند و خدا و اولياى او و راه آنان را قلباً پذيرفته باشند.
آرى ، كسانى كه در اين دنيا از اولياى خدا و علماى ربّانى پيروى كرده باشند، در آن روز هم مى توانند از آنان بهره گيرند و مشمول شفاعت آن بزرگواران باشند، يعنى بايد بذر شفاعت را در دنيا كاشت تا در آخرت برداشت كرد.
اميرالمؤ منين عليه السّلام مى فرمايد: اِستَجِيبُوا الاَنبياءَ وَ سَلِّمُوا بِاَمرِهِم وَ اعْمَلوا بِطاعَتِهِم تَدخُلُوا فِى شَفاعَتِهِم دعوت و نداى پيامبران گرامى را بپذيريد و نسبت به فرمان هاى آن بزرگواران تسليم باشيد وعمل شما طبق دستور وفرمان آنان باشد تا در شفاعت آنان وارد شويد.
البتّه رواياتى نسبت به كوتاهى در بعضى از اعمال مهم ، نظير كوتاهى و سبك شمردن نماز آمده است كه شفاعت اولياى خدا شامل حال آنان نمى شود.
سؤ ال 4 : چرا خداوند مستقيماً گناهكاران را مورد عفو قرار نمى دهد تا نيازى به شفاعت ديگران نباشد؟
پاسخ : اوّلاً: شايد دليل آن كوبيدن روح تكبّر انسان و امربه تواضع در برابر بندگان صالح خدا باشد، همان گونه كه به شيطان امر شد در برابر آدم سجده كند.
قرآن در باره گروهى مى فرمايد: همين كه به آنان گفته مى شد بياييد تا رسول خدا براى شما استغفار و دعا كند، آنان سرهاى خود را به طرف ديگر برگردانده و با تكبّر مخصوصى بى اعتنايى مى كردند.(724)
ثانياً: مقام شفاعت از پاداشهايى است كه خداوند به خاطر عبادت و بندگى اولياى خدا به آنان داده است ، نه اينكه كمبودى در عفو خداوند است كه با شفاعت و واسطه شدن مردان خدا جبران مى شود.
ثالثاً: انسان همين كه ديد اولياى خدا مانند انبيا، امامان ، شهدا، علما، صالحان و يا قرآن و... در قيامت اهل شفاعت هستند، سعى مى كند در دنيا خود را به آنان نزديك و از پرتو رهنمودهاى آنان استفاده كند.
از همه گذشته ، عطاكردن مقام شفاعت جاذبه اى در افراد به وجود مى آورد كه اگر به مقام نبوّت و امامت نمى رسند، لااقل خود را به مقام شهدا و صالحان و علما برسانند.
سؤ ال 5 : آيا مشمول شفاعت شدن ، پاداش و مزد بدون كار و زحمت نيست ؟ اگر قرآن مى فرمايد: وَ اءنْ لَيسَ لِلاِنسَانِ اِلاّ مَا سَعى (725) پس مزدها بايد بر اساس كار و تلاش باشد و شفاعت كردن از گناهكارى كه بايد به جهنّم برود، مزد دادن بدون كار است و با آيه منافات دارد؟
پاسخ : روز قيامت شفاعت تنها شامل حال كسانى مى شود كه با ايمان و عمل صالح خود توانسته اند سرمايه اى را ذخيره و اعتبارى را كسب نمايند. همان گونه كه در دنيا اگر كسى خوش حساب باشد و مبلغى پول نقد به بازار ببرد، به واسطه اعتبارى كه دارد، مدّت و مبلغى را هم نسيه به او مى دهند، كه در واقع آن نسيه و اعتبار، شعاع همان سابقه و نقدينگى اوست . در آخرت هم بهره بردن از شفاعت ، در حقيقت پرتوى از همان اعمال انجام داده اوست .
بنابراين در شفاعت بايد افراد حركت ها و اعمال صالحى داشته باشند تا مشمول شفاعت اولياى خدا بشوند و اين مزد بدون كار نيست . همان گونه كه در كوهنوردى افراد قوى به كسانى كمك مى كنند كه خود را به دامنه كوه رسانده باشند، نه آنان كه پاى كوه لميده و هيچ حركتى نداشته اند.
سؤ ال 6 : آيا رحم و لطف شفيعان بيش از خداوند است كه خداوند مى خواهد گناهكاران را عذاب كند، ولى اولياى خدا واسطه شده و نمى گذارند؟!
پاسخ : خير، واسطه ها هم با مقام و دستورى كه از طرف خدا دارند شفاعت مى كنند، و اگر خداوند آن مقام يا اجازه شفاعت را به آنها مرحمت نفرموده بود، احدى حق شفاعت كردن نداشت . بنابراين شفاعت و واسطه گرى آن بزرگواران نيز در حقيقت شعاعى از لطف خداوند است ، قرآن مى فرمايد: مَن ذَا الّذى يَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِه (726) كيست كه در حضور خدا حق شفاعت داشته باشد، مگر به اذن او.
سؤ ال 7 : اگر قانون كيفر الهى طبق عدل است ، شفاعت وواسطه گرى چرا؟
پاسخ : اوّلا: هم قانون به كيفر رسيدن گناهكاران حقّ است ، هم دادن مقام عالى شفاعت به اولياى خدا، امّا يكى از آنها بر ديگرى اولويّت داده شده است .
ثانيا: خداوند تنها منتقم نيست ، غفور و رحيم هم هست ، بنابراين هر صحنه اى مى تواند مظهر يكى از صفات الهى باشد. گاهى به عنوان اظهار عدل و انتقام ، گناهكار را كيفر مى دهد و گاهى به واسطه شفاعت ديگران او را مى بخشد، زيرا بخشش هم حق خدا و از صفات اوست .
سؤ ال 8 : آيا وعده شفاعت و اميد به آن ، گناهكاران را جرى و جسور نمى كند؟
پاسخ : اوّلا: اگر وعده شفاعت و پذيرش آن براى هركس و با هر انگيزه و عملى قطعى بود، شايد عامل جراءت انسان بر گناه مى شد، امّا ايمان به شفاعت در صورتى كه براى انسان معلوم نيست مشمول آن مى شود يا نه ، يا فلان گناه را هم شامل مى شود يا نه ، و يا اين شفاعت قبل از عقوبت ها و قهر الهى است يا بعد از مدّت ها كيفر و شكنجه ، ديگر سبب جراءت بر گناه نمى شود.
مثلاً اگر يكى از بانك ها اعلام كند كه به تعدادى جايزه مى دهد، اين وعده مشتركين در آن بانك را دلگرم و نور اميد مى دهد، ولى جراءت خريد با تكيه به پولى كه از جايزه بدست خواهد آمد را به انسان نمى دهد و هرگز به اميد جوائز احتمالى بانك خريد نمى كند، زيرا نه برنده جايزه معلوم است و نه مبلغ و تاريخ پرداخت آن .
ثانيا: مگر توبه و قبول آن سبب جراءت بر گناه مى شود؟ زيرا توبه هم نور اميد در دل گنهكار مى تاباند، پس بايد توبه هم انسان را جرى كند؟ ولى چنين نيست ، زيرا معلوم نيست خداوند توبه از كدام گناه و از كدام شخص و در كدام شرايطى را مى پذيرد؟
به علاوه شرايط شفاعت چنانكه گذشت باعث رشد افراد است ، نه جراءت بر گناه آنان .
سؤ ال 9 : چرا در بعضى آيات شفاعت نفى شده است ؟
پاسخ : در دو جاى قرآن مى خوانيم : بترسيد از روزى كه شفاعتى پذيرفته نيست .(727) اين خطاب قرآن به يهوديان خودخواهى است كه طبق يك عقيده موهوم خود، خيال مى كردند هرگز به قهر خدا دچار نمى شوند و حتّى اگر عذابى باشد، تنها براى چند روزى است وگرنه نژاد يهود، برترين نژاد و نور چشم نظام آفرينش است و در قيامت نيز مشمول لطف و شفاعت خداوند خواهند بود.
همچنين پاسخ به بت پرستانى است كه عقيده داشتند كه اين سنگ و چوبى كه مى پرستند، شفاعت كننده آنهاست .
بنابراين خداوند براى سركوب اين خرافات و كوبيدن روح خودخواهى يهوديان مى فرمايد: در آن روز هر كسى سروكارش تنها با عمل خودش ‍ مى باشد و جاى عوض و رشوه و شفاعت نيست .
آرى ، شفاعت مردان خدا كه به خاطر بندگى حق به مقام محمود رسيده اند كجا و شفاعت سنگ و چوب بى عقل و شعور كجا؟
شفاعت گناهكارانى كه اقرار به گناه و تقصير خود دارند كجا و شفاعت يهوديان خودخواه نژادپرست كجا؟
پس اگر در آياتى مى خوانيم كه شفاعتى نيست ، بايد مورد و زمينه و ويژگى هاى شفاعت كننده و شفاعت شونده را هم درنظر بگيريم .
سؤ ال 10 : چه افرادى از شفاعت محرومند؟
پاسخ : قرآن در اين باره يك صحنه بسيار جالبى را از گفتگوى اهل بهشت (در همان حال كه در بهشت هستند) با اهل جهنّم ترسيم نموده و مى فرمايد:
فِى جَنّاتٍ يَتَسائَلونَ عَنِ المُجرِمينَ بهشتيان در بهشت با مجرمانى كه در دوزخند سؤ ال و جواب مى كنند. آنان مى پرسند: ما سَلَكَكُم فِى سَقَر چه كارى شما را به سوى جهنّم كشانيد؟ و جهنّميان پاسخ مى دهند:
لَم نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ ما پاى بند نماز نبوديم و در حقّ خدا كوتاهى كرديم .
وَ لَم نَكُ نُطعِمُ المِسكِينَ ما حقّ محرومان جامعه را ناديده گرفته و آنان را اطعام نكرديم وطبق حديثى كه ذيل آيه آمده : يعنى ما خمس و زكات نمى داديم .
وَ كُنّا نَخُوضُ مَعَ الخائِضِينَ ما همراه ديگران غرق در لهو و لعب بوديم .
وَ كُنّا نُكَذِّبُ بِيَومِ الدِّينِ حَتّى اَتانَا اليَقِين
برنامه ما انكار روز قيامت بود تا آنكه آن روز فرا رسيد.
فَما تَنفَعُهُم شَفاعَةُ الشّافِعِين
(728) به خاطر اين اعمال ، شفاعت هاى شفيعان شامل حال آنها نشده و فائده به حالشان ندارد.
در واقع سبب محروم ماندن از شفاعت چهار چيز است :
الف : بى اعتنايى به نماز و حق خدا.
ب : بى توجّهى به طبقه محروم جامعه .
ج : سرگرم باطل شدن .
د: لجاجت و نپذيرفتن معاد، با وجود صدها دليل .
سؤ ال 11 : مگر لطف خدا و اولياى او محدود است كه گروهى حتّى مشمول شفاعت هم نمى شوند؟
پاسخ : بهره گيرى از الطاف خدا تنها مربوط به لطف او نيست ، بلكه بستگى به ظرفيّت ، استعداد و لياقت ما نيز دارد، به چند مثال توجه فرماييد:
نور خورشيد، كمبودى ندارد و خاك به خاطر تيرگى خودش نمى تواند مثل آئينه آن را منعكس كند و اين گناه نور نيست .
آب دريا زياد است ، ولى قطره اى از آن در توپ در بسته نمى رود و اين گناه دريا نيست ، بلكه بسته بودن واستعداد نداشتن توپ او را محروم كرده است .
انسانى كه به خاطر گناهان زياد، روح خود را تيره و درهاى ورودى روحش كه همان چشم و گوش و فكر باشد بسته نگاه داشت ، از فضل خدا محروم مى ماند. قرآن به افرادى كه در كفر و گناه خود لجوج هستند، مى فرمايد: صُمُّ بُكمٌ عُمىٌ آنان گويا كر و گنگ و كورند.
اگر پزشكى نتواند مرده اى را زنده كند، ضعف او نيست ، زيرا مرده قابليّت خود را از دست داده است ، چنانكه خداوند به پيامبرش مى فرمايد: اِنَّكَ لاتَسمَعُ المَوتى (729) تو قادر نيستى مرده دلان را هدايت و نداى حق را به گوش دل آنان برسانى . در جاى ديگر مى فرمايد: لِيُنذِرَ مَن كانَ حَيّاً(730) برنامه هاى تبليغى و ارشادى تو تنها در افرادى مى تواند اثر كند كه زنده دل باشند.
بنابراين علاوه بر لطف الهى ، ظرفيّت و استعداد خود انسان نيز در دريافت شفاعت مهم است .
چند نكته 
از روايات اسلامى چند مطلب استفاده مى شود:
1 درجات شفاعت كنندگان يكسان نيست ، بلكه بالاترين مقام براى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله سپس انبيا و امامان معصوم عليهم السّلام ، آنگاه علماى ربّانى و شهدا و ديگران مى باشد و مقدار و حدود شفاعت كردن بستگى به مقام شفاعت كنندگان دارد.
2 در جمع بندى ميان روايات به اين نتيجه مى رسيم كه آغاز و افتتاح شفاعت در قيامت ، ابتدا به دست حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و آنگاه ديگران است .(731)
3 پيشوايان معصوم ما در مواردى چندين بار با سوگند فرمودند: واللّه ما شفاعت مى كنيم ، واللّه ما شفاعت مى كنيم ... .
4 معناى شفاعت آن نيست كه گناهكار حتماً قبل از هر گونه عقوبت مورد لطف قرارگيرد، بلكه گاهى بعد از مدّت ها عذاب و شكنجه مورد عفو قرار مى گيرد، چنانكه در روايتى مى خوانيم : هنگامى كه كفّار و مشركين در كنار خداپرستان گناهكار در دوزخ قرار گرفتند، شروع به نيش زدن كرده و مى گويند: آن ايمان شما به خدا دردى دوا نكرد و عاقبت شما هم مثل ما در دوزخ قرار گرفتيد! خداوند به ملائكه امر مى كند تا آن خداپرستان گناهكار را مورد شفاعت قرار دهند.(732)
5 شفاعت كردن تنها مخصوص انسان هاى بزرگوار نيست ، بلكه همان گونه كه در نهج البلاغه مى خوانيم : يكى از شفاعت كنندگان در روز قيامت قرآن است ، حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: وَاعلَمُوا اَنَّهُ شافِعٌ وَ مُشَفَّع ... وَاَنَّه مَن شَفَعَ لَهُ القُرآنَ يَومَ القِيامَةِ شُفِّعَ فِيه (733) بدانيد كه قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش روز قيامت (درباره كسانى كه آن را ياد گرفته و ياد داده و تلاوت كرده و به آن عمل نموده اند) پذيرفته است .
گرچه بعضى مساءله شفاعت قرآن را نوع ديگرى معنا و دست به توجيه زده اند، ولى طبق روايات بسيارى كه در كتاب اصول كافى وارد شده ،(734) قرآن همانند ساير اعمال خير، تجسّم يافته و در قيافه يك جوانى بسيار زيبا ظاهر شده و در برابر اهل قيامت عبور مى كند به طورى كه همه فرشتگان و انبيا و مؤ منان خيال مى كنند او يكى از افراد آنان است ، ولى از جلوى همه آنها گذشته و در مقامى والا قرار مى گيرد و آنگاه از هواداران خود شفاعت مى كند و مى گويد: خدايا! فلانى در راه من زجرها كشيد و از من مواظبت نمود، امروز او را از بهترين نعمت ها بهره مند فرما.
جالب اينكه شفاعت قرآن تنها براى نجات از قهر خداوند نيست ، بلكه طبق روايات ، شفاعت براى زياد شدن و ارتقاى مقام و درجه نيز هست .(735)
ناله ها واستمدادها در قيامت  
روزى كه بچه ها به خاطر سختى ها پير مى شوند.يَومَا يَجعَلُ الوِلدانَ شَيبَاً(736)
روزى كه هيچ معامله و واسطه و رابطه اى در كار نيست . يَومٌ لابَيعٌ فِيهِ و لاخُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ(737)
روزى كه جز مؤ منان با تقوا، دوستان هم هر كدام براى ديگرى دشمن مى شوند. الاَخِلاّءُيَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعضٍ عَدُوُّ اِلا المُتَّقِينَ(738)
روزى كه مجرم حاضر است همه چيز و همه كس فدا شود تا او نجات يابد. لَواَنَّ لَهُم ما فِى الاَرضِ جَمِيعاً وَمِثلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوا بِه (739)
روزى كه انسان حتّى از نزديك ترين افراد همچون برادر، مادر، پدر، فرزند و همسرش فرار و تنها به فكر نجات خودش مى باشد. يَومَ يَفِرُّ المَرءُ مِن اَخِيهِ وَاُمِّهِ وَ اَبِيهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ(740)
روزى كه انسان فرياد مى زند راه فرار كجاست ؟ اءينَ المَفَرّ(741)
و روزى كه از هر كجا مرگ به او رو مى آورد، ولى از مرگ خبرى نيست . وَ ياءتِيهِ المَوتُ مِن كُلِّ مَكانٍ وَما هُوَ بِمَيِّتٍ(742)
آرى ، در آن روز ما هستيم و عمل ما، ما هستيم و خدا، ما هستيم و جزا.
در آن روز انسان گناهكار به دست پا مى افتد، چنانكه امام سجادعليه السّلام در دعاى سحرها ماه رمضان مى فرمايد: به اطراف خود نگاه مى كند، گاهى به راست و گاهى به چپ ، مى بيند هر انسانى كار نيكى كرده در آن روز سبب نجاتش شده ، ولى تنها او دست خالى است . تمام كارهايى كه در دنيا انجام داده يا به خاطر ريا، غرور و عُجب باطل شده و يا به خاطر آنكه بعد از كار نيك گناهى كرده كه آن عمل نيك را از بين برده است ، بسيارى از كارهايى را كه خيال مى كرد خوب است ، الا ن معلوم شد بد بوده و او نمى دانسته و به قول قرآن : زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِه (743) كار بد به صورت زيبا جلوه كرده است ، وَ هُم يَحسِبُونَ اَنَّهُم يُحسِنُونَ صُنعَاً(744) افرادى هستند كه خيال مى كنند نيكوكارند.
در آن روز، گناهكار در بن بست قرار مى گيرد و دست به التماس و استمداد از اين و آن مى زند، در قرآن صحنه هايى از استمداد بيان شده كه ما در اينجا اشاره مى كنيم و از خدا مى خواهيم سبب تذكّرى براى خود و خوانندگان باشد.
الف : استمداد از مؤ منان 
گناهكاران در قيامت در چند نوبت از مؤ منين استمداد مى نمايند، يك جا مى گويند: اُنظُرُونَا نَقتَبِسْ مِن نُورِكُم قِيلَ ارجِعُوا وَرائَكُم فَالْتَمِسُوا نُوراً(745) نگاهى به ما كنيد تا ما از نورى كه نتيجه عمل شما در دنياست بهره مند شويم ، ولى جواب منفى مى شنوند وبه آنان گفته مى شود: برگرديد به دنيا و از آنجا نور بخواهيد. گناهكاران مى گويند: اءلَم نَكُن مَعَكُم (746) آيا ما در دنيا (در يك روستا، شهر، كارخانه ، بازار، اداره و...) با شما نبوديم ؟ مى گويند: چرا، جسم ما در يكجا بود، ولى خط فكرى ما، عملكرد و اهداف و رهبر و شيوه زندگى ما دوگونه بود.
در صحنه ديگر گناهكاران از بهشتيان چنين استمداد مى كنند: اَفِيضُوا عَلَينَا مِنَ المَاءِ اءو مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالُوا اِنّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الكافِرِينَ(747) اى اهل سعادت ! كمى از آب ها يا آنچه خدا نصيب شما كرده به ما نيز بدهيد، ولى باز جواب منفى مى شنوند و مى گويند: خداوند نعمت هاى بهشت را بر كافران حرام كرده است .
ب : استمداد از مجرمان 
بيچاره گناهكار كه هر چه استمداد از خوبان مى كند به جايى نمى رسد، تا بالاخره به فكر مى افتد كه گناه خود را به دوش اين و آن اندازد، به افرادى مى گويد: لَولا اَنتُم لَكُنّا مُؤ مِنِينَ(748) اگر شما در دنيا نبوديد، ما مؤ من مى شديم و راه حق را مى رفتيم ، شما مانع شديد. ولى پاسخى كه مى شنوند اين است : اءنَحنُ صَدَدنَاكُم (749) آيا ما مزاحم هدايت شما بوديم ؟ چرا با بودن راه و چراغ و چشم سالم ، كج روى را انتخاب كرديد؟
گاهى مى گويند: اَطَعنَا سَادَتَنا وَ كُبَرائَنا فَاَضَلُّونَا السَّبِيلا(750) خدايا! ما تقصيرى نداريم ، زيرا ما بدنبال بزرگان و رهبران فاسد بوديم كه به اين روز نشستيم ، آنها ما را گمراه كردند و از خدا مى خواهند كه عذاب اين رهبران فاسد را دو برابر قرار دهد، رَبَّنا آتِهِم ضِعفَينِ مِنَالعَذابِ(751)، ولى خداوند مى فرمايد: لِكُلٍّ ضِعْفٌ(752) نه تنها عذاب بزرگان دو برابر است ، (زيرا هم كج رفتند و هم ديگران را به كج روى كشاندند،) بلكه عذاب شما هم دو برابر است ، زيرا شما هم در واقع دو گناه انجام داده ايد: يكى اينكه كج رفتيد، ديگر اينكه با پيروى خود از رهبران فاسد، آن ستمگران را نيز تاءييد و تشويق كرديد، پس هم مرتكب گناه انحراف شده ايد و هم مرتكب گناه تشويق ظالم .
گناهكاران به رهبران خود مى گويند: فَهَل اَنتُم مُغنُونَ عَنّا(753) ما كه عمرى پاى پرچم شما و بله قربان گو و تسليم بى چون و چراى شما در دنيا بوديم ، آيا امروز شما مى توانيد درد ما را دوا و عذاب را از ما برطرف كنيد؟! رهبران فاسد مى گويند: اِنّا كُلُّ فِيهَا(754) مگر نمى بينيد كه ما خودمان نيز در بلاها گرفتاريم .
خلاصه اينكه هر چه گناهكار مى خواهد خودش را برهاند و گناه را به دوش ديگرى (خواه رهبران فاسد يا محيط فاسد) اندازد نمى تواند، زيرا اراده انسان قوى ترين نيرويى است كه مى تواند تمام سيستم ها و نظام هاى غلط را بشكند، انسان ساخته محيط نيست ، بلكه سازنده محيط است ، انسان تنها سنّت پذير نيست ، بلكه سنّت شكن نيز هست ، انسان وابسته به سيستم اقتصادى نيست ، بلكه خود داراى اراده و اختيار است .
قرآن نمونه هاى جالبى مانند همسر فرعون و همسر حضرت نوح و لوط را نقل مى كند كه همسر فرعون با اينكه تنها بود و در خانه فرعون و سرسفره و نان خور و مقهور نظام او بود، ولى با اراده محكم تر از آهن خود، نه فرعون را پذيرفت و نه مقام و طلا و دربار و كاخ او توانست در روحيه او اثر بگذارد و همچنان كه در كاخ بود، به فكر كوخ بود و در رژيم طاغوت ، هوادار سرسخت رهبر آسمانى خود حضرت موسى بود، برعكس همسر نوح و لوط با اينكه سرسفره وحى تغذيه مى شدند و بيشترين تعليمات براى آنها بود، چون نخواستند حق را بپذيرند، از آن سرباز زده ونپذيرفتند.(755)
ج : استمداد از شيطان 
گناهكار در قيامت با ناله و نفرين به فكر مى افتد تا گناه خود را به دوش ‍ شيطان اندازد، ولى شيطان هم انحراف او را معلول اراده انسان مى داند و به مجرمان مى گويد: فَلاتَلُومُونِى وَ لُومُوا اَنفُسَكُم (756) مرا سرزنش نكنيد، بلكه خودتان را ملامت نماييد،
اِلاّ اءن دَعَوتُكُم فَاستَجَبتُم لِى (757) زيرا من در دنيا كارى به شما نداشتم جز دعوت و وسوسه و اين خود شما بوديد كه دعوتم را پذيرفتيد،
اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تَذَكَّرُوا(758) من همين وسوسه ها و دعوت ها را نسبت به بعضى مؤ منان داشتم ، ولى آنها قوى بودند و هوشيار و متذكّر مى شدند.
آرى ، شما خود خانه دلتان را به من داديد و من هم در آنجا سكونت كردم ، فَهُوَ لَهُ قَرِين (759) وگرنه من نسبت به مردان خدا هيچ گونه تسلّط قهرآميز و سلطنت و اجبار نداشتم . مَا كانَ لِى عَلَيكُم مِن سُلطانٍ(760)، لَيسَ لَهُ سُلطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنوا(761)
د: استمداد از ماءموران جهنّم 
گناهكارى كه به هر طرف رو مى كند دست ردّ به سينه اش مى خورد، نه مؤ منان و نه رهبران و دوستان فاسد به او كمك مى كنند و نه شيطان حاضر است گناه او را به عهده بگيرد، از ملائكه و ماءموران دوزخ استمداد مى كند و مى گويد: وَقَالَ الَّذِينَ فِى النّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُم يُخَفِّفْ عَنّا يَوماً مِنَ العَذابِ(762) اى فرشتگان ماءمور جهنّم ! شما كه نزد خدا آبرو داريد از پروردگارتان براى ما بخواهيد كه حتّى اگر يك روز هم شده عذاب ما را تخفيف دهد وبه ما ترحّم كند، ما قبول داريم كه عذاب ما هميشگى است ، ولى براى يك روز به ما لطف شود، ما قبول داريم كه عذاب ما نبايد تعطيل شود، ولى تقاضاى تخفيف داريم .
نمى دانم چه مى نويسم و چه مى گويم ، ولى مى دانم كه اين آيات ناله افراد زنده را بلند مى كند و دل را مى لرزاند، به هر حال آن فرشتگان هم جواب منفى مى دهند و مى گويند: اء وَ لَم تَكُ تَاءتِيكُم رُسُلُكُم بِالبَيِّناتِ...(763) ساليان دراز در دنيا اين همه تبليغات حق را شنيديد، چرا به فكر نيفتاديد؟
ه‍ : استمداد از خداوند 
زيانكاران ومكذّبين به آيات خدا كه به شقاوت و گمراهى خود معترفند، با كمال بى شرمى سرانجام به خداوند مى گويند: رَبَّنا اَخرِجنَا مِنهَا فَاِنْ عُدنَا فَاِنّا ظالِمُونَ پروردگارا! ما را از عذاب جهنّم بيرون آور، اگر دوباره خلاف كرديم ظالم و سزاوار دوزخيم ، ولى جواب مى شنوند: قَالَ اخسَئُوا فِيهَا وَ لاتُكَلِّمُونَ دور شويد و حرف نزنيد و خفّه شويد! مگر يادتان رفته كه هرگاه بندگان شايسته در مناجات خود مرا مى خواندند و مى گفتند: رَبَّنا آمَنّا فَاغْفِرلَنا وَارحَمنَا وَاَنتَ خَيرُ الرّاحِمِينَ و از من طلب عفو و بخشش مى كردند، شما آنان را به مسخره گرفته و مى خنديديد و همين توهين و مسخره كردن سبب غفلت و بدبختى شما شد.(764)
آرى ، آنان كه خود مؤ من واهل دعا نيستند، لااقل مردان خدا را مسخره نكنند.
پاسخ منفى ، بازتاب عمل خود انسان 
شايد به فكر بعضى اين چنين بيايد كه منصفانه نيست كه گناهكار اين همه استمداد كند و آنطور دست ردّ به سينه اش زده شود، ولى اين قضاوت عجولانه است ، زيرا اگر كمى به عقب برگرديم مى بينيم كه اين گناهكار هم دست ردّ به سينه قرآن ، پيامبران ، امامان ، علما و تمام راهنمايانش زده و آن طرد بازتاب و نتيجه همان لجاجت هاى اوست .
او با هر كسى سخن گفت ، ولى در برابر خدا نمازى نخواند، به هر تار عنكبوتى تكيه كرد، ولى به قدرت خدا توكّل نداشت ، از هر شخصى در برابر هر كارى تشكّر مى كرد، ولى آن همه نعمت ها دل او را با خدا گرم نكرد، با داشتن ده ها و صدها دليل روشن براى فاسد بودن فلان رهبر يا دوست ، به خاطر چند روز كاميابى و هوسرانى دست از اطاعت او برنداشت ، و خلاصه تمام طرد و پاسخ ‌هاى منفى به مجرمان در قيامت ، نتيجه همان دست ردّ وطردى است كه آنها در دنيا نسبت به اسلام و قرآن و اولياى خدا داشته اند.
سيماى مجرمان و كفّار 
از قيامت امثال من چه مى توانند بگويند يا بنويسند، جايى كه حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده است ، ما به غيب و عالم ملكوت جز راه وحى راه ديگرى نداريم ، لذا به سراغ قرآن مى رويم و از ميان صدها آيه كه درباره وضع كفّار و مجرمان بيان شده ، بعضى از آيات را به ترتيب اندام انسان بيان و ترجمه كرده و بدان اكتفا مى كنيم :
وضع عقل 
قرآن مى فرمايد: وَتَرَى النّاسَ سُكارى وَما هُم بِسُكارى وَلكِنَّ عَذابَ اللّهِ شَديدٌ(765) در وقت زلزله و بپاشدن قيامت مردم را مست و بدون انديشه مى بينى ، ولى در واقع آنها مست نيستند، امّا عذاب خداوند آنقدر شديد است كه هوش از سر آنها ربوده است .
البتّه در كنار اين گيجى و حيرت زدگى ، يك نوع امنيّت و نشاط براى مؤ منان است كه در بخش هاى آينده انشاءاللّه مطرح خواهيم كرد.
وضع پيشانى و چشم ها 
قرآن مى فرمايد: يَومَ يُحمى عَلَيها فِى نارِ جَهَنَّمَ فَتُكوى بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم هذا ما كَنَزتُم لاَنفُسِكُم ...(766) ثروتمندان و زراندوزانى كه از مال و ثروت خود در راه خدا انفاق نمى كنند، در آن روز همان درهم و دينار را داغ كرده و بر پيشانى و پهلو و پشت آنان مى گذارند و به آنان گفته مى شود: اين همان چيزى است كه در دنيا به عنوان دارايى و كنز براى خود ذخيره كرده ايد.
از شدّت ترس و وحشت چشم ها از حركت مى ايستد و به يك نقطه دوخته مى شود، تَشخَصُ فِيهِ الاَبصارُ(767) يا در آن روز آنان چشمان اشك آلود و خاشعى دارند. خاشِعَةً اَبصارُهُم (768)
و در آيات ديگرى مى خوانيم كه گناهكارانى در آن روز كورند وهنگامى كه مى پرسند: ما در دنيا چشم داشتيم چرا در اينجا نابينا هستيم ؟ به آنان جواب داده مى شود: همان گونه كه نسبت به آيات ما در دنيا فراموشكار بوديد و چشم از آن فرو مى بستيد، در اينجا هم چشم بسته و فراموش شده هستيد.(769)
امام باقرعليه السّلام در تفسير آيه مَن كانَ فِى هَذِهِ اَعمى فَهُوَ فِى الا خِرَةِ اَعمى (770) هركه در دنيا نابينا شد در آخرت هم نابيناست ، با بيان جالبى مى فرمايد: كسانى كه آفرينش آسمان ها و زمين و گردش شب و روز و خورشيد و ماه و آن همه نشانه هاى شگفت الهى را ديده ، ولى خدا را نشناخته اند و در عمل مانند كسانى هستند كه گويا هيچ اثرى از خدا نديده و كوردلانى سنگدل همچنان به زندگى حيوانى خود غافلانه ادامه مى دهند، در قيامت هم نابينا محشور مى شوند.(771) آرى ، كورى آن روز، عكس العمل كوردلى امروز آنهاست .
در روايات مى خوانيم : كسانى كه مستطيع هستند وبايد به حج بروند، ولى آن را به تاءخير مى اندازند، در قيامت كور خواهند بود.(772)
در قيامت مراحل و مواقف گوناگونى است كه در بعضى از آنها (مَوقِفُ البُكاء و ايستگاه اشك )، گناهكاران گريه مى كنند، ولى اشكى كه ديگر سودى ندارد و بيدارى وتذكّرى كه ديگر فايده اى ندارد. چنانكه امام صادق عليه السّلام فرمودند: چه بسا كسانى كه در دنيا از روى لغو و بيهوده زياد مى خندند، در قيامت گريه هاى زيادى خواهند داشت .(773)
البتّه امام صادق عليه السّلام فرمودند: كُلّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القيامَةِ الاّ ثَلاثَةٌ: عَينٌ غَضَّتْ عن مَحارِمِ اللّه و عَينٌ سَهَرَتْ فى طاعَةِ اللّهِ و عَينٌ بَكَتْ فى جَوفِ اللَّيلِ مِن خَشيَةِ اللّهِ(774) تمام چشم ها در قيامت گريان است ، مگر سه چشم : چشمى كه هنگام ديدن حرام فرو افتد و چشمى كه در اطاعت خدا بيدارى كشد و چشمى كه در دل شب از خوف خدا اشكى بريزد. اين چشمان ديگر تلخى گريه قيامت را به خود نخواهند ديد.
امام رضاعليه السّلام فرمودند: كسى كه به ياد مصيبت هاى ما بگريد يا ديگران را بگرياند، در قيامت گريان نخواهد بود.(775) و نيز روايات متعدّدى كه درباره گريه بر مظلوميّت امامان معصوم عليهم السّلام بخصوص امام حسين عليه السّلام وارد شده و همچون پاداشى بر آن مترتّب است .
وضع صورت مجرمان 
قرآن مى فرمايد: يَومَ تَبيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسوَدُّ وُجُوهٌ(776) روزى كه صورت نيكوكاران سفيد، ولى صورت گناهكاران سياه مى شود.
در جاى ديگر مى خوانيم : كانّما اُغشِيَت وُجُوهُهُم قِطَعاً مِنَاللّيلِ مُظلِماً(777) گويا قطعه تاريكى از شب صورت گناهكاران را پوشانده است .
و در جاى ديگر مى فرمايد: وُجوُهٌ يَومَئِذٍ عَلَيهَا غَبَرَةٌ(778) صورت هايى در قيامت است كه روى آنها غبار نشسته است .
لذا به ما سفارش شده هنگامى كه مشغول شستن صورت در وضو هستيم ، يادى از صورت هاى قيامت كنيم واين دعا را بخوانيم : خدايا! صورتم را سفيد گردان در روزى كه صورت گناهكاران سياه مى شود.
البتّه در برابر اين گروه ، بهشتيان هستند كه صورت هاى نورانى دارند.
وضع بينى مجرمان 
همان گونه كه در ضرب المثل هاى عربى و فارسى مساءله بينى و دماغ براى عزّت و ذلّت ، بكار مى رود، مثلاً دماغش سوخت يا دماغش را به خاك كشيديم و يا بادى به دماغش كرد و مشابه اين تعبيرات ، در قرآن نيز درباره كسانى كه در برابر انبياى بزرگوار دهن كجى كرده و آيات وحى را داستان هاى بيهوده مى انگارند، مى فرمايد: سَنَسِمُهُ عَلَى الخُرطُومِ(779) ما بر خرطوم آنان داغ مى گذاريم . داغ گذاردن بر بينى ، نشانه بزرگ ترين ذلّت و ضعف و بدبختى آنهاست ، چنانكه بجاى بينى ، كلمه خرطوم آمده تا آنان را بيشتر تحقير كند.
وضع دهان و زبان 
صحنه هاى قيامت يكى دوتا نيست ، بلكه مراحل ، مواقف ، صحنه ها و شرايط مختلفى دارد و گناهكاران در آن روز در هر صحنه اى وضعى دارند؛ در مرحله اى مهر بر دهان آنان زده مى شود، اَليَومَ نَختِمُ عَلَى اَفواهِهِم (780) يا آنان واژگون و كر و كور و لال محشور مى شوند، وَنَحشُرُهُم يَومَ القِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِم عُميا وَبُكمَاً وَ صُمّاً(781) و قادر به گفتگو نيستند، در آن روز به جاى زبان ، ساير اعضاى انسان به گفتگو مى پردازند.
در بعضى مراحل هم التماس ها دارند، گاهى به گمراه كنندگان خود نفرين ها مى كنند، گاهى افسوس و حسرت ها دارند و وعده اصلاح خود را مى دهند.
در برابر اين افسوس و يا سكوت مجرمان ، اهل بهشت فرياد مى زنند: بياييد نامه اعمال ما را بخوانيد و برگ برنده را به دست ما ببينيد. اللّهمّ ارزُقنَا
وضع دست مجرمان 
قرآن مى فرمايد: وَيَومَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيهِ...(782) كسانى كه در دنيا دوستان نااهل گرفته اند، روز قيامت دو دست خود را به دهان و به دندان مى گيرند و مى گويند: اى كاش ما با فلانى دوست نمى شديم ! او ما را از ياد خدا غافل و سبب گمراهى ما شد. اى كاش در دنيا من با پيامبر خدا راهى باز كرده بودم !
در روايات مى خوانيم : اين ندامت ها براى كسانى است كه در مساءله رهبرى به سراغ افراد فاسد وفاسق رفته ورهبران معصوم وآسمانى را به خاطر تبليغات دروغين اين و آن و يا هوا و هوسهاى خود و يا خط و حزب خود رها نموده ويا به جاى قوانين الهى ، به سراغ قوانين بشرى رفته و به آنها دلبسته اند.(783)
سرافكندگى مجرمان 
خداوند به پيامبرش مى فرمايد: وَلَوتَرى اِذِ المُجرِمُونَ ناكِسُوا رُؤ سِهِم عِندَ رَبِّهِم رَبَّنَا اَبصَرنَا وَ سَمِعنَا فَاْرجِعنَا نَعمَلُ صالِحاً اِنّا مُوقِنُونَ(784) اگر ببينى مجرمانى كه معاد را نمى پذيرفتند، همين كه در دادگاه قيامت حضور مى يابند، در مقابل پروردگارشان شرمنده شده و سر به زير انداخته مى گويند: پروردگارا! قيامت را ديديم و پذيرفتيم و حالا گوشمان براى شنيدن حق باز است پس ما را به دنيا برگردان تا عمل صالح انجام دهيم ، همانا ما با ديدن اين صحنه به درجه يقين رسيده و همه چيز را باور مى كنيم .
شرمندگى و خجالت و رسوايى ، از بزرگ ترين شكنجه هاى روحى در دنيا و آخرت است ، زيرا در همين دنيا كه صدها راه براى توبه و جبران باز است ، گاهى كه از انسان سخن و يا عملى سرمى زند، همين كه سند و نوار و يا عكس او را افشا مى كنند، شرمنده شده و حاضر است به زمين فرو رود و تمام هستى خود را فدا كند تا آن لحظه را نبيند.
وضع گردن مجرمان 
قرآن درباره كسانى كه انبيا و كتاب هاى آسمانى را نمى پذيرند و همچنان به مجادله و لجاجت ادامه مى دهند، اعلام خطر كرده و مى فرمايد: اِذِ الاَغلالُ فِى اَعناقِهِم (785) آنها بايد به يادآورند روز قيامتى را كه غل ها در گردنشان و با بزرگ ترين نوع ضعف و حقارت به دوزخ كشانده مى شوند.
مساءله غل هاى جهنّمى كه برگردن مجرمان انداخته مى شود در موارد متعدّدى از قرآن بيان شده است .
وضع دل ها 
گرچه تمام تعبيراتى كه در مورد چشم و لب و دندان گفته شد در حقيقت بازتاب آن دلهره اى است كه در قلب مجرمان است ، ولى قرآن در خصوص ‍ دل نيز آياتى را بيان فرموده است ، از جمله مى خوانيم : مُهطِعِينَ مُقنِعِى رُؤُسِهِم لايَرتَدُّ اِلَيهِم طَرفُهُم وَاَفئِدَتُهُم هَواء(786) با ذلّت سر به آسمان كرده و به طورى حيرت زده مى شوند كه حتّى پلك چشمشان بهم نمى خورد و دل آنها از ترس خالى شده و فرو مى ريزد و به كلّى قدرت و اراده و فكر خود را از دست مى دهند.
و در جاى ديگر مى خوانيم : قُلُوبٌ يَومَئِذٍ واجِفَة (787) در آن روز دل ها در اضطراب غير قابل وصفى است . انشاالله درباره سيماى بهشتيان خواهيم گفت كه آنان چگونه بدون اضطراب و در اءمن و آرامش خواهند بود.
وضع پهلو و كمر 
درباره ثروتمندان زراندوزى كه با ديدن محروميّت هاى مردم ، دست از بخل خود برنداشته و همچنان به جمع و ذخيره كردن مال و ترك انفاق در راه خدا سرسختانه به زندگى حيوانى خود ادامه مى دهند، چنين مى خوانيم : يَومَ يُحمى عَلَيهَا فِى نارِ جَهَنَّمَ فَتُكوى بِها جِباهُهُم وَجُنُوبُهُم وَظُهورُهُم هذا ما كَنَزتُم لاَنفُسِكُم (788) در قيامت همان سكّه هاى اندوخته شده در دنيا را داغ و بر پيشانى و پهلو و كمر زراندوزان مى نهند و به آنها مى گويند: هَذا مَا كَنَزتُم اين همان سكّه ها و كنزهاى شماست كه بخل مى ورزيديد و انفاق نمى كرديد.
آرى ، سكّه هايى كه در دنيا دل محرومان را سوزانده ، در آخرت ما را مى سوزاند، صورتى كه در برابر فقير درهم كشيده شده ، در آن روز با فلزّ گداخته درهم كشيده مى شود، پهلويى كه در كنار محرومان قرار نگرفت وكمرى كه به فقرا پشت كرد و با اين قيافه ها دلهايى را سوزاند، در آن روز خواهد سوخت .
به دنبال اين عذاب ها، فرياد و ناله آنان نيز بلند است كه : مَا اَغنى عَنّى مالِيَه مال من امروز به فريادم نرسيد، هَلَكَ عَنّى سُلطانِيَه (789) قدرت و سلطنت از دستم رفت و براى آخرتم كارى نكردم .
نه مال و نه آنچه بدست آورده بود، هيچ يك نتوانست او را از قهر خدا برهاند، ما اَغنى عَنهُ مالُهُ و ما كَسَبَ(790) زيرا در آن روز مال و فرزند به درد گناهكار نمى خورد. يَومَ لايَنفَعُ مالٌ و لابَنُونَ(791)
در قرآن چندين نمونه از مالى كه به زمين فرو رفت يا باغ هايى كه سوخت نقل شده تا شايد انسان از دلبستگى به آن برهد.
حضرت موسى به قارون فرمود: لاتَنسِ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنيا(792) از اين دنيا بهره هايى كه براى نجات و قيامت و رشد انسانى خودت هست ، فراموش مكن ، ولى پندهاى آن پيامبر بزرگوار سودى نكرد و سرانجام زمين او و اموالش را به درون خود فرو برد.
در مورد باغ دارانى كه بنا گذاشتند از ميوه هاى باغ به محرومان ندهند، مى فرمايد: ما باغشان را يكسره خاكستر كرديم .(793)
قرآن براى نجات انسان و دورى از وابستگى و دلبستگى هاى او، بهترين موعظه و پند را داده و شديدترين هشدارها را با بيان هاى گوناگون و رسا و مكرّر آن هم با نمونه هاى مختلف ارائه داده است :
گاهى فرموده : اى انسان ! تو خليفه خدا هستى نبايد به زمين و مال بچسبى .
گاهى فرموده : به ايثارگرانى كه از خود كم گذاشته و به ديگران بخشيدند نگاه كن ، مبادا تو عقب بمانى .
گاهى فرموده : مالى كه در راه خدا بدهى ، مانند دانه اى است كه به صورت خوشه ها آن هم با گندم هاى فراوان بدست مى آيد. بنابراين در انفاق ، تو سود بزرگى بدست مى آورى .
گاهى فرموده : اى انسان ! روزى را كه فقير و نادار بودى فراموش مكن و امروز كه بى نياز هستى غافل مباش .
وگاهى فرموده : ما فرعون ها را غرق و قارون ها را به زمين فروبرديم .
همه اين تذكّرات لطف و رحمت الهى است تا فكر و دل ما را از وابستگى به اين دنيا فانى رها نموده و به ياد قيامت اندازد.
وضع درونى 
قرآن در اين باره مى فرمايد: وَ سُقُوا ماءً حَمِيما فَقُطِّعَ اَمعائَهُم (794) در برابر بهشتيانى كه از بهترين شيرها و آب ها و عسل ها و نوشيدنى ها بهره مند مى شوند، به دوزخيان به جاى آب گوارا، آب چنان جوشانى داده مى شوند كه همچون اسيد، اندرون آنان را سوزانده و قطعه قطعه مى كند.
وضع پوست  
قرآن صحنه اى را از دشمنان خدا در قيامت بازگو مى كند كه اعضاى و پوست انسان عليه او گواهى مى دهد، بعضى از گناهانى كه انسان با پوست بدن كرده از قبيل زنا و لواط و امثال آن و سعى كرده مخفى بماند، در آن روز خود پوست شهادت داده و رسوا مى كند.
مجرمان گويا از شهادت وگواهى پوست خود به شدّت ناراحت و عصبانى شده و پرخاشگرانه به آن مى گويند: چگونه امروز عليه ما سخن گفته و شهادت داديد؟ پوست بدن در پاسخ مى گويد: همان خدايى كه قادر است همه چيز را به گفتگو و نطق درآورد، ما را هم به سخن درآورد.(795) غافل از آنكه مگر يك قطعه گوشت زبان ، با گوشت هاى ديگر فرق دارد؟ و مگر براى قدرت بى نهايت خدا به نطق درآوردن چيزى با چيز ديگرى تفاوت دارد؟!
در جاى ديگر مى خوانيم : كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْناهُم جُلُودا غَيرَها(796) هرگاه پوست هاى بدن گناهكاران بريان شده و بسوزد، ما دوباره پوست هاى نو ديگرى از همان پوست هاى سوخته ساخته وبه آنان مى دهيم ، مانند خشتى كه خورد شود و دوباره در قالب ريخته و از همان خاك ها خشت نوى درست شود. چنانكه امام صادق عليه السّلام در پاسخ به سؤ ال يكى از منكران خدا به نام ابن ابى العوجا كه پرسيد: گناه پوست نو چيست كه عذاب شود؟ فرمود: پوست جديد از همان پوست سوخته است و سپس مثال خشت را بيان فرمودند.
جايگزينى پوست نو به خاطر آن است كه درد سوزندگى كم نشود، زيرا پوست بدن بسيار ظريف و حسّاس است و هنگام سوختن سوزش و زجر فراوانى دارد، ولى هنگامى كه پوست سوخت و آتش به استخوان رسيد، آهسته آهسته درد كم مى شود. قرآن در اين آيه مى فرمايد: ما با دادن پوست جديد، جلو كم شدن و تخفيف درد را مى گيريم .
آرى ، پوست جديد و سوختن آن در هر لحظه ، به خاطر كفر و لجبازى آنها در هر لحظه است ، اگر آنها در دنيا مدام لجبازى نمى كردند، عقوبت آنان نيز كم بود، ولى آنان با ديدن هر نشانه و استدلالى عناد ورزيدند، هر آيه اى نازل شد كفر ورزيدند، لجاجت وتكرار گناه در اينجا، سبب تكرار عذاب در آن دنيا شد.
چگونگى حضور در قيامت  
قرآن مى فرمايد: در قيامت نامه عمل مجرم را به دست چپ او مى دهند آن هم نه از روبرو، بلكه به خاطر تحقير و بى اعتنايى بيشتر، از پشت سر.(797) هنگامى كه مجرم پرونده خود را سياه و نامه را به دست چپ خود ديد، كه نشانه دوزخى شدن است ، وَامّا مَن اُوتِىَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فرياد مى زند و مى گويد:
فَيَقُولُ يا لَيتَنِى لَم اُوتِ كِتابِيَه اى كاش پرونده و كارنامه ام را به من نمى دادند!
وَلَم اَدْرِ ما حِسابِيَه اى كاش از كارم بى خبر بودم !
يا لَيتَها كانَتِ القاضِيَة اى كاش همان مرگ قبلى مساءله را خاتمه مى داد و ديگر زنده نشده و به اين روزگار برنمى خوردم !
ما اَغْنى عَنّى مالِيَه مال و ثروت هايى را كه تمام عمرم را فداى آنها كردم ، هيچ به دردم نخورد!
هَلَكَ عَنّى سُلطانِيَه (798) قدرت و سلطنت و مقامى كه در دنيا داشتم به هدر دادم و براى امروزم خيرى ذخيره نكردم !
آنگاه مجرمان را با بدترين وضع وارد دوزخ مى كنند، قرآن مى فرمايد: وَتَرَى المُجرِمِينَ يَومَئِذٍ مُقَرِّنِينَ فِى الاَصفَادِ(799) در قيامت مجرمان را با هم در غل و زنجير مى بينى ، مجرمان را در آن روز با غل و زنجيرى كه دستشان به گردنشان بسته شده در يك سلسله طولانى بهم مى بندند و به اين صورت و قيافه در قيامت حاضر مى شوند.(800)
آرى ، كسانى كه در دنيا در يك خط فكرى و عملى و در توطئه ها و استعمارها و قراردادهاى خائنانه و ناحق ، دور يك ميز و در يك مدار هستند، آنجا هم در كنار هم و در يك زنجير طولانى به غلّ بسته مى شوند.
دست هايى كه در دنيا در ظلم و تجاوز آزاد بوده بايد در آنجا بسته شود، گردن هايى كه در دنيا گردنكشى كرده و در برابر خدا خم نگشته در آخرت بايد با غل و زنجير خم شود و كسانى كه با اولياى خدا نبوده اند، در آن روز هم رديف دشمنان خدا خواهند بود.
آيا جزاى فكرها و دل هاى بسته كه هيچ گونه پند و اندرزى در آنها رخنه نمى كند، جز با بستگى زبان و دست و گردن مى باشد؟
اين بود گوشه اى از سيماى مجرمان در قيامت ، كه در صورت مقايسه با سيماى نيكوكاران ، جايگاه واقعى انسان مشخص شده و فاصله ميان دو گروه و راه سعادت و كمال معلوم مى گردد.