راه خودسازى (چهل مجلس )

جواد حبيبى تبار

- ۱۰ -


4 - خيانت
در اين بحث به موضوع خيانت و عذر مى پردازيم . خيانت ممكن است در مسائل مالى باشد مثلا كسى مالى را نزد كسى امانت بگذارد مثل اينكه مى خواهد به مكه معظمه جهت انجام مراسم حج مشرف شود و از ترس ‍ دزد اموالش را نزد اين شخصى كه او را امين دانسته به امانت مى گذارد و مى رود. خيانت ممكن است در چنين مواردى صورت بگيرد به طورى كه آن شخص كه او را امين دانسته اند. از اين اموال امانتى به نفع خودش سود بجويد، اين نوع خيانت را خيانت مالى مى نامند. لذا خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: ان الله يامركم ان تودو الامانات الى اهلها (413) خداوند به شما امر مى كند كه امانتها را به صاحبانشان برسانيد.
خيانت ممكن است در عرض باشد. در زمانهاى قديم وقتى كسى مى خواست عازم تشرف به حج شود همسر و فرزندان خود را به ديگرى كه به او اعتماد داشت مى سپرد و با خاطر جمعى به اين كه شخص امين است مسافرت مى كرد. اين موضوع منحصر به سفر حج هم نبوده است ، بلكه تجارب كه مسافرتهاى طولانى داشته اند نيز خانواده هاى خود را به ديگران مى سپردند و يا حتى گاهى در منزل آنها مى برند تا از خطرات احتمالى مصون بماند. لذا در چنين مواردى كه گاه خيانت عرض و آبرويى رخ مى داده و به ناموس ديگران نظر نامربوط مى شده است . در زمان ما هم ، كم و بيش اين نوع امانت و نيز در مقابل آن اين نوع خيانت ممكن است اتفاق بيفتد. مثلا كسى مى خواهد. مثلا كسى مى خواهد مسافرتى طولانى برود يا خداى ناخواسته به زندان مى افتد و خانواده او سرپرستى ندارد و به دوستش مى گويد در مدتى كه من مسافرت يا در حبس هستم شما به منزل ما سركشى كن و مراقب باش و يا اگر گرفتارى و بيمارى و امثال آنها برايشان رخ داد از كمك به آنها دريغ مكن . آن وقت اين شخص كه به او اعتماد شده و او را امين و امانت دارد دانسته اند بجاى اينكه بنابر قاعده الضرورات تقدر بقدرها (يعنى مسائلى كه ضرورتا پيش مى آيد بايد به همان اندازه ضرورت آن بسنده كرد) عمل كند مثلا صرفا از بيرون منزل سوال كند، وارد منزل ديگران مى شود و به جاى اينكه احيانا اگر ضرورتى پيدا شد به آن خانواده سرى بزند، هر روز مراجعه مى كند و با آنها گرم مى گيرد و تا آخر كه گاهى كار به جايى مى رسد كه عمل حرامى پيش مى آيد كه اين خيانت عرضى است .
و نيز ممكن است خيانت در جاه و مقام باشد به اين معنى كه كسى از موقعيت خود استفاده هاى غير مشروع بنمايد. و اين مساله كلى است (شامل تمام رده هاى حكومتى مى شود و نيز در سازمانها و موسسات غير دولتى هم مصداق دارد. هيچ تفاوتى نمى كند مسئوليت براى همه هست ، منتها در رده هاى بالا مسئوليت سنگين تر و در رده هاى پايين تر سبكتر است . لذاست كه گفته شده وزير از ماده وزر به معنى سنگينى است و وزير (بر وزن شريف صيغه مبالغه ) يعنى كسى كه سنگينى مسئوليت او بسيار است .
بنابراين اگر كسى بجاى اينكه با توجه به مسئوليت محوله به او، انجام وظيفه كند به فكر استفاده هاى شخصى باشد و به اصطلاح عرفى پشت خود را ببندد حال يا از جهت مالى يا استفاده سوء از شهرت و جاه و غيره ، اين شخص خيانت در مقام كرده است .
دين و شريعت مقدسه نيز امانتى است به دست دانشمندان اسلام شناس . لذا پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد الفقها امناء الرسل (414) دانشمندان دينى امين پيامبرانند. بنابراين نوعى از خيانت اين است كه دانشمندان دينى مصالح شخصى خود را مد نظر قرار دهند و آلت دست فسقه و ظلمه عصر خود بشوند و امثال شريح قاضى ها فاجعه به وجود بياورند و يا اينكه در بيان احكام ، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كنند كه از اين خيانت ، خيانت بالاترى نيست . امام صادق عليه السلام رئيس مذهب تشيع مى فرمايد: ان الله عزوجل لم يبعث نبيا الا مصدق الحديث و اداء الامانه الى البر و الفاجر
(415) خداوند عزوجل هيچ پيامبرى را مبعوث نكرده است مگر از براى راستى درگفتار (و كردار) و نيز براى اداء امانت به نيكوكار و فاجر (يعنى فرقى نمى كند كه امانت مربوط به شخصى نيكوكار باشد يا مربوط به فاجر بالاخره بايد امانت را به صاحبش رد كرد) و نيز آن حضرت در تعيين ملاك شناسائى انسانهاى منزه مى فرمايد: لا تغتروا بصلاتهم و لا بصيامهم فان الرجل ربما لهج بالصولوه و الصوم حتى لو تركه استوحش و ليكن اختبرهم بصدق الحديث و اداء الامانه (416) براى شناخت افراد به نماز و روزه آنها اعتماد نكنيد زيرا چه بسا اشخاصى كه چنان به نماز و روزه عادت كرده اند كه اگر آن را ترك كنند نگران و مضطرب مى شوند (بناچار و از روى عادت فرائض ‍ را انجام مى دهند) و اشخاص را با دو ملاك راستگويى و امانتدارى امتحان كنيد. حديثى از امام صادق عليه السلام نقل شده آن حضرت فرموده است : ثلاث لا عذر فيهما لاحد اداء الامانه الى البر و الفاخر و الوفاء بالعهد الى البر و الفاخر و برالوالدين برين كانا او فاخرين (417) سه چيز است كه در (ترك ) آنها عذرى از هيچ كس قبول نمى شود: 1 - رد امانت به صاحبش خواه صاحب آن نيكوكار و خواه فاجر باشد 2 - وفاى به عهد و وعده (اگر اصل عهد و وعده غير مشروع نباشد) چه كسى كه به او وعده داده شده نيكوكار باشد و چه فاجر و نيكى به پدر و مادر، چه پدر و مادر نيكوكار و متدين باشد و چه فاجر باشند. مى بينيم كه امام عليه السلام مى فرمايد هيچ عذرى در ترك اداء امانت وجود ندارد. در بعضى از واجبات عذر پذيرفته مى شود مثلا ترك حج بلحاظ عدم استطاعت مالى ، ولى در اداء امانت اينچنين نيست و هيچ عذرى پذيرفته نخواهد بود. معروف است كه امام زين العابدين عليه السلام فرموده است اگر شمشيرى كه پدرم را با آن كشتند نزد من امانت بگذارند آن را به صاحبش باز پس خواهم داد.
خيانت در اصل ديندارى
كسى كه به انواع فجور يا بعضى از آنها مبتلا است در اصل ديندارى خيانت كرده است . يعنى كسى كه اهل گناه است اهل زنا، لواط، شراب خمر و اشتغال به كارهاى لغو است و از اعضاى بدن خود در راه غير مشروع استفاده مى كند دو نوع خيانت مرتكب شده است ، اول خيانت به دين خود نموده است . زيرا دين كه به ما رسيده بر اثر زحمات بسيار زياد و غير قابل تصور افراد فراوانى از خود نبى اكرم صلى الله عليه و آله گرفته تا جان نثاران راه دين در طول تاريخ تا اين زمان بدست ما رسيده است و امانتى است كه بايد حفظ شود و حفظ آن علاوه بر تبيين اصول اعتقادى و مبانى نظرى در عمل به آن است . دوم خيانت به اعضاى بدن خود كرده است زيرا اعضاى بدن از چشم و گوش و دست و پا و بالاخره حواس پنجگانه امانتهاى خدائى هستند كه صاحب اين امامت (خدا) فقط اجازه استفاده از آنها در راه مشروع را به ما داده و لذا اگر در راه خلاف شرع از آنها بهره بگيريم ، خيانت در امانت كرده ايم .
5 - آزار مومنين و خوددارى از كمك به آنها
ايذاء اهانت و تحقير افراد مومن از لغوهاى فعلى عملى هستند. كارهايى از قبيل اين افعال معمولا به انگيزه هاى مختلفى مثل عداوت ، حسد، طمع ، حرص ، غضب ، سوء خلق ، تكبر و غيره ايجاد مى شود. عداوت و دشمنى موجب اذيت ديگران (اعم از كتك زدن ، فحاشى و غيره ) مى شود و نيز موجب تحقير افراد و اهانت به آنها مى گردد. حسد هم انگيزه قوى و قدرتمندى است كه انسان را وادار مى كند نسبت به ديگران اهانت و تحقير روا دارد و موجب اذيت و آزار محسود شود. طمع هم كه عبارت است از انتظار از اموال مردم و يا امكانات آنها گاهى محقق نمى شود، يعنى ديگران از اموالشان و يا امكاناتشان توسط طماع مى شود. حرص نيز همين طور است . زيرا حرص بلند پروازى در آرزوهاى دور و دراز است و طبعا آدمى در راه رسيدن خود به اين آرزوها موانعى را تصور مى كند كه بايد با آنها مبارزه كند از جمله بعضى افرار جامعه را مانع رسيدن به آرزوهاى خود مى داند.
لذا اينجاست كه حريص نسبت به كسانى كه آنها را سد راه خود براى رسيدن به آرزوهايش تصور مى كند اقدامات ايذائى ، اهانت بار و تحقيرآميز مرتكب مى شود.
انگيزه غضب هم كه احتياج به توضيح ندارد زيرا الغضب مفتاح كل شر (418) عصبانيت كليد هر شرى است ، از جمله اين آثار شر ايذاء و اهانت و تحقير ديگران است . سوء خلق نيز از آنجا كه موجب مى شود كسى كه دچار فساد اخلاق است نتواند رعايت حقوق اجتماعى ديگران را بنمايد از اين جهت نسبت به آنها ممكن است اهانت و تحقير و ايذاء روا دارد.
عامل آخرى كه ذكر كرديم تكبر است . شخص متكبر كه خود را در قياس با ديگران برتر از آنها مى داند بديهى است كه از سايرين توقعات نابجائى دارد و وقتى با بى تفاوتى مردم نسبت به خواسته هاى درونى خودش مواجه مى شود خودش مى بيند كه نسبت به آنها ايذاء و اهانت و تحقير روا دارد.
چيزى كه مسلم است حرمت اين نوع افعال است . يعنى از نظر دين مقدس ‍ اسلام هيچكس حق تحقير و اهانت و ايذاء و آزار كسى را ندارد مگر در مواردى كه شرع آن را تجويز كرده باشد مثل موارد امر به معروف و نهى از منكر.
خداوند در سوره احزاب مى فرمايد: و الذين يوذون المومنين و المومنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا (419) و كسانى كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كارى كه انجام نداده اند آزار دهند پس به تحقيق بهتان و گناه آشكارى شده اند.
در اين موارد روايات زيادى موجود است كه بعضى از آنها را در اينجا بيان مى كنيم . رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: من آذى مومنا فقد آذانى فقط آدى الله ومن آذى الله فهو ملعون فى التورات و الانجيل و الزبور و الفرقان (420) كسى كه مومنى را اذيت كند محققا مرا اذيت كرده و آن كس كه مرا اذيت كند خداوند را آزار داده و كسى كه خداوند را آزار دهد (يعنى خدا را از خودش برنجاند و ناراحت كند) يقينا در تورات و انجيل و زبور و قرآن مورد لعنت است . (در كتاب جامع الاخبار باب 7 فصل چهارم ، بعد از عبارت من آذى الله اين عبارت را بيان كرده كه فعليه الله و الملئكه و الناس اجمعين و از همان حضرت داود شده : المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه (421) مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند.
و نيز فرموده است لا يحل للمسلم ان يشير الى اخيه بنظره توذيه (422) جايز و حلال نيست براى مسلمان كه به برادر (مومن ) خود به شكلى آزاردهنده اشاره كند كه موجب ناراحتى او شود.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: قال الله عزوجل لياذن بحرب منى من آذى عبدى المومن (423) خداوند فرموده است كسى كه بنده مومن مرا اذيت كند به جنگ من آمده است .
ضد خاص ايذاء و تحقير
ضد خاص ايذاء و تحقير مومن ، اكرام كردن و خدمت به مومن است . كه در اين زمينه روايات زيادى وجود دارد. از جمله پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرموده اند: من زحزح من طريق المسلمين شيئا يوذيهم كتب الله له به حسنه و اوجب به بها الجنه (424) كسى كه از راه (جاده عمومى ) مردم مسلمان چيزى را كه مانع است و موجب آزار آنهاست بردارد خداوند براى او بخاطر اين كار نيكش ثواب مى نويسد و به اين واسطه او را به بهشت مى برد. و نيز فرموده اند: من اكرم اخاه المسلم بلكمه و يلطفه بها و فرج عنه عند كربته لم يزل فى ظل الله الممدود، عليه الرحمه ماكان فى ذلك (425) كسى كه برادر مسلمان خود را به وسيله (اداء) كلمه اى اكرام كند و مورد لطف قرار دهد و در وقت گرفتارى گره كار او را بگشايد هميشه در سايه گسترده خدا خواهد بود. رحمت الهى بر اوست مادامى كه در سايه خداست .
از همان حضرت وارد شده : ايما مسلم خدم قوما من المسلمين الا اعطاه الله مثل عددهم خداما فى الجنه (426) هر مسلمانى كه به گروهى از مسلمين خدمت كند خداوند براى او در بهشت به تعداد كسانى كه به آنها خدمت كرده خدمتكار مقرر مى فرمايد. و نيز فرموده اند: من اتاه اخوه المومن فاكره فانما اكرم الله عزوجل (427) كسى كه برادر مومنش نزد او آيد و او را اكرام كند به درستى خداوند را اكرام كرده است . امام صادق عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد: قال الله سبحانه ليامن غضبى من اكرم عبدى المومن (428) خداوند سبحان فرموده است هر كس بنده مومن مرا اكرام كند از غضب من قطعا در امان است . پس معلوم شد كه اكرام مومنين تا چه اندازه با ارزش و تحقير، سرزنش و ايذاء آنها تا چه حد زشت است . البته بايد توجه داشت اصل بر اين است كه مردم مومن هستند. (يعنى ما حق نداريم به هر كس مى رسيم به اين عنوان كه از كجا معلوم مومن باشد از اكرام او خوددارى كنيم يا ايذاء و اهانت و تحقير او را جايز بشمريم ) چه بسا بعضى از افراد كه ما احيانا آنها را سبك مى شماريم از اولياء خدا باشند. البته در روايات نسبت به احترام به بعضى از اقشار مردم تاكيد شده ، مثل علماء و متقين و افراد كهنسال و كسانى كه معمولا مورد احترام بوده اند، و نيز ذريه رسول الله صلى الله عليه و آله ، در مورد همه اينها در روايات تاءكيد شده است كه بايد مورد احترام بيشترى قرار بگيرند.
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: من عرف فضل كبير لسنه فوقره آمنه الله من فزع يوم القيامه (429) كسى كه رعايت احترام بزرگى را از جهت سنش بنمايد و او را موقر و محترم بشمارد خداوند او را نزد روز قيامت در امان خواهد داشت . امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ان من اجلال الله الشيخ الكبير
(430) بدرستى رعايت احترام بزرگسالان بخشى از بزرگ داشت خداوند است . و نيز آن حضرت عليه السلام فرمود: ليس منا من لم يوقر كبير نا و يرحم صغيرنا (431) از ما نيست كسى كه محترم نشمارد پيران ما را و رحم نكند بر خردسالان ما و نيز در روايت است كه و قروا كباركم و ارحموا صغاركم (432) محترم بداريند بزرگسالانتان را و ترحم كنيد بر خردسالانتان پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است اذا اتاكم كريم القوم فاكرموه (433) هر گاه بزرگ قومى بر شما وارد شد او را اكرام كنيد و از همان حضرت نقل شده است : حقت شفاعتى لمن اعان ذريتى بيده و لسانه و ماله (434) هر كس ذريه مرا با دست و زبان و مالش ‍ كمك كند مستحق شفاعت من است .
پس با اين مقدمه روشن شد كه ضرر رساندن به مومنين نيز نوعى ايذاء است . پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: خصلتان ليس فوقها شيئى من الشر الشرك بالله تعالى و الضرر بعبادالله (435) دو خصلت است كه مافوق آن دو هيچ شرى وجود ندارد، يكى شك به خداى تعالى و ديگرى ضرر رساندن به بندگان خداوند.
ضد خاص اضرار و ضرر رساندن به افراد مومن رسانيدن نفع به آنهاست كه اين كار مورد ستايش قرار گرفته است : سئل من احب الناس الى الله قال صلى الله عليه و آله انفع الناس للناس (436) از حضرت نبى اكرم صلى الله عليه و آله سوال شد كه چه كسى محبوترين افراد نزد خداوند است ؟ آن حضرت صلى الله عليه و آله پاسخ فرمودند كسى كه خير و نفع او براى مردم بيشتر از ديگران باشد. و نيز آنحضرت فرموده اند: خصلتان من الخير ليس فوقها شيئى من البر الايمان بالله و النفع لعباد الله (437) دو صفت نيك است كه بالاتر از آن دو صفت ، صفت نيك ديگرى نيست يكى ايمان به خداوند و ديگرى رساندن نفع به بندگان خدا.
ظلم
ظلم يك معنى اصطلاحى دارد كه در مقابل لفظ عدالت قرار گرفته و آن عبارت است از عدول و تعدى از حد وسط در هر چيزى به تعبير ديگر ظلم به معناى اعم را وضع الشيئى فى غير محله معنا كرده اند.
اما لفظ ظلم كه در بين عموم مردم استعمال مى شود مترادف با ضرر رساندن و اذيت كردن است . پس بنابراين در عرف مردم كارهايى از قبيل قتل ، ضرب ، شتم ، فحش ، غيبت ، گرفتن اموال مردم به زور، خيانت در امانت ، غصب ، سرقت و غير اينها كه در آكولاد ايذاء و آزار جاى مى گيرد ظلم محسوب مى شود. لفظ ظلم با اين معناى عرفى ، ظلم به معنى اخص ‍ است . ما در اينجا در مورد ظلم به معنى اعم بحث نمى كنيم . بلكه در مورد ظلم به معنى اخص مطالبى بيان مى داريم .
ظلم صفتى است بسيار زشت كه از لغوهاى فعلى خارجى شمرده شده است (كه البته بنابر تعريفى كه از ظلم به معنى اخص شد اينجا لغو قولى را هم شامل شده است .) در مذمت و پليدى ظلم همين بس كه حضرت لقمان عليه السلام در نصايح خود به فرزندش شرك را كه اكبر الكبائر است به وسيله توصيف آن به ظلم مورد تقبيح قرار داده است . و اذ قال لقمان لابنه و هم يعظه يا بنى لاتشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم (438) شرك ظلم بزرگى است و نيز خداوند مى فرمايد انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغير الحق اولئك لهم عذاب اليم (439) ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در زمين به ناحق ظلم روا مى دارند براى آنها عذاب دردناكى است .
در سوره مباركه ابراهيم مى خوانيم و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون (440) و خدا را غافل از آنچه ستمكاران انجام مى دهند مپندار. و نيز در آيه شريفه دارد كه و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون (441) و به زودى آنها كه ستم كردند مى دانند كه بازگشتشان به كجاست .
در زمينه ظلم رواياتى موجود است از جمله :
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: جور ساعه فى حكم اشد و اعظم عند الله من معاصى تسعين سنه (442) يك ساعت ظلم كردن در يك حكم (از نظر عقوبت و گناه ) در نظر خداوند از معاصى و گناهان نود سال بزرگتر و شديدتر است .
و نيز فرموده اند: اتقوا الظلم فانه ظلمات يوم القيامه (443) از ظلم بپرهيزيد كه ظلم تاريكى روز قيامت است .
قال على بن الحسين عليه السلام لابنه ابى جعفر عليه السلام حين حضرتع الوفاء يا بنى اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصرا الا الله (444) امام سجاد عليه السلام در حين احتضار به امام محمد باقر عليه السلام فرمودند بترس از ظلم به كسى كه جز خدا ناصر ديگرى ندارد.
خوددارى از كمك به مومنين
سستى و بى تفاوتى به امور مسلمين نوعى لغو است . علت اينكه ترك فعل را هم فعل مى ناميم اين است كه هر چه بر آن عقاب يا ثواب مترتب باشد و به آن مذمت يا مدح تعلق بگيرد كار يا فعل محسوب مى شود. از طرفى بر ترك كمك به مسلمين عقاب مترتب است و مذمت به آن تعلق مى گيرد. و اما اينكه ترك كمك را از لغوهاى فعلى خارجى قرار داريم جهتش اين است كه اعانت به مسلمين فعل خارجى است پس ترك اعانت هم ترك فعل خارجى يعنى لغو فعلى خارجى است . بنابراين اگر كسى بتواند هر نوع خدمت واجبى را به برادر دينى خود ارائه كنند اگر از آن خدمت دريغ نمايد دچار لغو شده است . حال اين كمك مالى باشد، يا غير مالى ، بدنى باشد يا غيره ، مادى باشد يا معنوى فرقى نمى كند. بلكه ملاك وجوب كمك است ، در زمينه لزوم كمك به مسلمين و زشتى ترك كمك رسانى به همنوعان مسلمان روايات زيادى وجود دارد. از قول امام صادق عليه السلام نقل شده كه حضرت فرموده : ايما رجل شيعتنا اتاه رجل من اخوانه فاستعان فى حاجه فلم يعنه و هو يقدر الا ابتلاه الله تعالى بان يقضى حوائج عده من اعدائنا يعذبه الله عليها يوم القيامه (445) هر كدام از شيعيان ما كه فردى از مومنين از او طلب كمك كند و با اينكه قادر به يارى او باشد او را يارى ندهد، خداوند تعالى او را به اقتضاء حوائجح عده اى از دشمنان ما مبتلا مى كند و به اين واسطهه در روز قيامت او را عذاب مى نمايد. همانطور كه روشن است در روايت قيد و هو يقدر آمده است پس هر كس توان كمك كردن به ديگرى را ندارد يا گرفتارى آن شخص طورى است كه حل آن از دست او بر نمى آيد اينجا ديگر مسئوليتى نخواهد داشت :
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ايما مومن منع مومنا شيئا مما يحتاج اليه و هو يقدر عليه من عنده او من عند غيره اقامه الله عزوجل يوم القيامه مسودا وجهه مرزقه عيناه مغلوله يده الى عنقه و يقال له هذا الخائن الذى خان الله و رسوله ثم يومر به الى النار (446) هر يك از مومنان كه از ديگرى چيزى كه او به آن احتياج دارد را دريغ مى كند در حالى كه قدرت رفع احتياج او را دارد (چه خودش قدرت داشته باشد چه بواسطه مراجعه به ديگرى بتواند) خداوند عزوجل در روز قيامت او را در حاليكه رويش ‍ سياه و چشمانش نابينا و دستهايش به گردنش بسته است وامى دارد و به او گفت مى شود كه اين خائنى است كه به خدا و رسولش خيانت كرده است ، سپس دستور مى رسد كه او را به آتش افكنند. توجه به عبارت و من عند غيره لازم است با لحاظ اين عبارت معلوم مى شود هر كس كه افرادى را مى شناسد كه آنها توانايى كمك به مومنى را دارند و او نزد آن شخص توانا، وجهه اى دارد و بالاخره حرف او نزد او تاثير دارد بايد از او بخواهد كه در رفع گرفتارى اين شخص بكوشد و الاقاصر و بلكه مقصر است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد: من كانت له دار فاحتاج مومن الى سكناها فمنعه اياها قال الله تعالى يا ملئكتى ابخل عبدى على عبدى بسكنى الدنيا و عزتى و جلالى لا يسكن جناتى ابدا (447) هر كسى داراى منزلى باشد و مومنى به سكونت در منزل او احتياج پيدا كرد و از اسكان آن مومن در منزلش خوددارى كند خداوند خطاب به ملائكه اش مى فرمايد: اى ملائكه ، اين بنده من بر بنده ديگرم در مورد سكونت دنيا بخل ورزيد، به عزت و جلالم قسم كه او هرگز بهشت من سكنى نخواهد گزيد. اتفاقا اين روايت در زمان ما بايد مورد توجه قرار گيرد چون فعلا مسكن غائله بزرگى در كشور ما مى باشد.
امام هشتم حضرت ابوالحسن على ابن موسى الرضا عليه السلام مى فرمايد: من قصد اليه رجل من اخوانه مستجيرا به فى بعض احواله فلم يجره بعد ان يقدر عليه فقد قطع ولايه الله عزوجل (448) اگر يك برادر دينى به سوى هم كيش خودش مراجعه و تقاضاى كمكى داشته باشد و او قادر به كمك باشد و خوددارى كند ولايت پروردگار از او قطع مى شود.
پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم ومن سمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلم يجبه فليس ‍ بمسلم (449) هر كس روزگار خود را بگذراند در حالى كه اهتمام به امر و مسلمين (و كوشش در رفع گرفتارى هاى آنها و رتق و فتق امور آنها) ندارد او مسلمان نيست و كسى كه صداى شخصى را كه فرياد مى زند اى مسلمانان (به فرياد من برسيد كه مظلوم واقع شدم ) بشنود پس به او جواب ندهد مسلمان نيست (جواب ندهد يارى نرساند) به همين اندازه كه ترك كمك به مسلمين ناپسند است بر آوردن حوائج آنها ارزشمند و نيكو مى باشد. لذا نبى اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: من قضى لاخيه المومن حاجه فكانما عبدالله دهره (450) كسى كه حاجتى از برادر دينى اش (برادر مومنش ) را بر آورده كند مثل اين است كه تمام عمرش را عبادت خدا كرده است . همان حضرت فرموده اند: من مشى فى حاجه اخيه ساعه من ليل او نهار قضاها او لم يقضها كان خيرا له من اعتكاف شهرين (451) كسى كه حركت كند در برآورده كردن حاجت برادر (برادر دينى اش ) ساعتى از شب يا روز را چه آن حاجت را بتواند بر آورده كند چه نتواند براى او (خير اين حركت در رفع مشكل و گرفتارى برادر دينى اش ) بيشتر است از اينكه دو ماه معتكف باشد (اعتكاف نوعى عبارت خاص است كه با بيتوته در مسجد انجام مى گيرد و احكام مخصوص به خود را دارد كه در اين مباحث جاى تفصيل آن نيست ) در اين خصوص ‍ روايات بسيارى وارد است و ما مجال بيان همه آنها را نداريم فقط به ذكر چند روايت كه بيان كرديم بسنده مى كنيم .
از طرفى قدر مسلم آن است كه مسلمين و مومنين بايد در رفع حاجات يكديگر بكوشند و هميارى ، همكارى و غمخوارى نسبت به يكديگر را ترك ننمايند. متاسفانه كم و بيش ديده مى شود نه تنها يارى به يكديگر ترك شده بلكه بعضى از افراد در صدد اين هستند كه براى ديگران ايجاد مزاحمت كنند و از اين عجيب تر اينكه ايجاد اشكال در كار ديگران را نوعى هنرمندى و قدرت براى خودشان بحساب مى آورند. راه را بر ديگران گرفتن ، مانع كسب و كار ديگران شدن ، مردم را به استهزاء گرفتن ، شايعه پراكنى ، قيافه گرفتن براى ديگران ، ترساندن آنها، قدرت نمائى كردن و امثال اين نوع اعمال را موجب افتخار خود مى دانند و اينكه كسى از آنها بترسد يا در دل ديگران ايجاد دلهره و هراس مى كنند موجب شوق و شادى آنها مى شود. اين حالات مثل اينكه كسى خبر دروغ به ديگرى بدهد، او را تهديد كند، يا با اخم كردن ، ترشروئى كردن ، يا كشيدن اسلحه سرد يا گرم بر روى او، يا حمله ور شدن به او و غيره موجب ترساندن او شود، همه حالات لغو است كه در مقابل اعانت به مسلمين قرار دارد. اينگونه افراد نه تنها بارى از كوله بار غم و اندوه و گرفتارى مردم كم نمى نمايند، بلكه غم و دردى بر ناراحتى هاى آنها مى افزايند. در روايات وارده شده : من نظز الى مومن نظره ليخيفه بها اخافه الله تعالى يوم لاظل ظله (452) پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرموده است هر كس به قصد آزار به گونه اى به ديگران نگاه كند كه او را بترساند خداوند در روز قيامت او را خواهد ترسانيد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: من روع مومنا بسلطان ليصيبه منه مكروه فلم يصبه فهو فى النار فان اصابه فهو مع فرعون و آل فرعون فى النار (453) كسى كه مومنى را (با جاسوسى خود و نحو اينها) به سلطانى معرفى كند تا اينكه آن سلطان او را مورد آزار (بهر نحو) قرار دهد (و حتى اگر) آن سلطان او را آزار ندهد كسى كه اين عمل را مرتكب شده در آتش است و اما اگر كسى چنين كارى را انجام داد و اتفاقا از ناحيه سلطان هم آزارى به آن شخص رسيد اين فرد (سخن چين ) با فرعون و آن فرعون (همراه او) در آتش است . پس معلم مى شود كه آزار و مزاحمت رساندن مسلمين و مومنى گاهى بسيار عظيم است .
6 - امر به منكر و نهى از منكر
بحث اين جلسه در مورد سستى در امر به معروف و نهى از منكر است كه اين موضوع را در زمره لغوهاى فعلى بحث مى كنيم گرچه درجه اول از امر و نهى ، قولى مى باشد. اين عمل لغو يا ناشى از ضعف نفس است كه آدمى خود را از آن كوچكتر ببيند كه متخلفى را از فعل ناشايسته نهى كند يا كسى را به انجام فعل نيكى امر كند و يا ناشى از داشتن طمع در مال يا امكانات آن شخص است يا ناشى از يك نوع حالت بى تفاوتى است و بالاخره اين لغو از هر هر چه و به هر نحو ناشى شده و پديد آمده باشد فساد آن عمومى و ضرر آن همگانى است و خانه دين آدمى را از بن بر مى كند و اثرات آن اكثريت قاطع مردم را فرا مى گيرد. بطورى كه اگر بساط امر به معروف و نهى از منكر برچيده شود بساط ديانت از هم گسسته خواهد شد و زحمات نبى اكرم صلى الله عليه و آله وسلم - از بين مى رود و رنج هاى طاقت فرسائى را كه ائمه هدى عليهم السلام متحمل شدند بى اثر مى شود و خون شهداى گرانقدر از صدر اسلام تا كربلاى امام حسين عليه السلام و از آن كربلا تا كربلاهاى تاريخ اسلام تا كنون پايمال مى گردد. آنقدر امر به معروف و نهى از منكر ضرورى و لازم است كه توجه خاصى در شرع مقدس اسلام به آن مبذول شده تا آنجا كه اين دو را از اركان فروع دين در زمانهاى مختلف دانسته اند و در جميع اعصار و ديارها اشخاص فراوانى هم و غم خود را در احياى اين دو اصل اساسى مصروف داشته اند و در اين راه تمام مشكلات و معظلات و سختى ها را بجان خريده اند.
شدت قبح امر به معروف و نهى از منكر آنقدر زياد است كه خداوند سبحان مى فرمايد: لو لا ينهاهم الربانيون والاحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت لبئس ماكانوا يصنعون . (454) چرا دانشمندان نصارى و علماى يهود آنها را از سخنان آلوده به گناه و خوردن مال حرام نهى نمى كنند؟ چه زشت كارى كه انجام مى دهند.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ما من قوم عملوا بالمعاصى و فيهم من يقدر ان ينكر عليهم فلم يفعل الا يوشك ان يعمهم الله من عنده (455) اگر در ميان قومى كه گنهكارند افراد قادر به نهى از منكر باشند كه اين وظيفه را ترك كرده باشند عذاب الهى بر تمام آن قوم فرود مى آيد.
همچنين آنحضرت فرموده است : ان الله تعالى ليبغض المومن الضغيف الذى لادين له فقيل له صلى الله عليه و آله و ما المومن الذى لا دين له قال صلى الله عليه و آله الذى لا ينهى عن المنكر (456) بدرستى خداى تعالى دشمن مى دارد مومن ضعيفى را كه دين ندارد به آن حضرت گفته شد مومن بى دين چه كسى است فرمودند كسى كه نهى از منكر نمى كند.
قيل لرسول الله صلى الله عليه و آله اتهلك القريه و فيها الصالحون قال صلى الله عليه و آله نعم قيل بم يا رسول الله قال صلى الله عليه و آله بتهاونهم و سكوتهم عن معاصى الله (457) به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض شد آيا مردم شهرى كه در آن شهر افراد صالح و شايسته هم وجود دارند به هلاكت مى رسند؟ حضرت در پاسخ فرمودند: آرى عرض كردند به چه علت ؟ فرمودند به علت سستى كردن آنها در نهى از منكر نسبت به معاصى الهى .
البته در مذمت دورى از امر به معروف و نهى از منكر روايات ، بيشتر از آن است كه در اين مبحث ذكر شود و در كتب روائى و فقهى به اين دو، فصل مهمى اختصاص داده شده است .
بايد دانست به همين ميزان كه ترك امر به معروف و نهى از منكر مورد سرزنش قرار گرفته ، اشتغال و اقدام به اين دو كار مورد ستايش و مدح قرار گرفته است .
در سوره آل عمران خداوند مى فرمايد: و لتكن منكم امه يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون (458) بايد از ميان شما عده اى دعوت به خير كنند و امر به معروف و نهى از منكر بنمايند و آنها رستگارانند. و در همان سوره خداوند مى فرمايد كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون بالله (459) شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (زيرا) امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد.
و نيز در همان سوره مى فرمايد: يومنون بالله و اليوم آخر و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون فى الخيرات
(460) ايمان به خدا و روز جزا مى آورد، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و در انجام كارهاى خير بر يكديگر پيشى مى گيرند.
خداوند مى فرمايد: فلما نسوا ما ذكروا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس بما كانوا يفسقون (461) پس ‍ چون آنچه را كه به آنها تذكر داده شده بود فراموش كردند ما اهل نهى از منكر را نجات داديم و ستمكاران را بخاطر فسقى كه انجام دادند به عذاب سخت گرفتارشان كرديم .
در سوره شريفه نساء خداوند فرموده است : لا خير فى كثير من نجواهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بين الناس و من يفعل ذلك ابتقاء مرضات الله فسوف نوتيه اجرا عظيما (462) در بسيارى از سخنان درگوشى آنها خير و سودى نيست مگر كسى كه (به اين وسيله ) امر به كمك به ديگران يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم كند، و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
در زمينه تشويق و ترغيب مردم به امر به معروف و نهى از منكر روايات زيادى موجود است كه در اينجا از جهت اختصار به يكى از آنها اشاره مى كنيم . از حضرت اميرالمومنين على عليه السلام در روايتى نقل شده كه فرمود: ان من راى عدوانا يعمل به و منكرا يدعى اليه فانكره بقلبه فقد سلم و برء و من انكره بلسانه فقد آجر و هم افضل من صاحبه و من انكره بالسيف لتكون كلمه الله العيا و كلمه الظالمين السفلى فذلك الذى اصاب سبيل الهدى و قام على الطريق و نور فى قلبه و قال عليه السلام فمنهم المنكر المنكر بقلبه و لسانه و يده فذلك المتكمل لخصال الخير و منهم المنكر المنكر بلسانه و قلبه التارك بيده فذلك متمسك بخصلتين من خصال الخير و مضيع خصله و منهم المنكر المنكر بقلبه و التارك بيده و لسانه فذلك الذى ضيغ اشرف الخصلتين من الثلاث و تمسك بواحده و منهم تارك لانكار المنكر بلسانه و قلبه و يده فذلك ميت الاحياء و ما اعمال البر كلها و الجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الاكنفثه فى بحر لجى الخ (463) بدرستى كسى كه وقتى به گناهى و ظلمى عمل مى شود و به منكرى دعوت مى شود قلبا از ظلم و منكر ناراحت باشد تحقيقا سلامت يافته است و دور شده است (از آن منكر) و كسى كه با زبان خود نهى از منكر كند اجر برده است و اين شخص كه به زبانش نهى از منكر مى كند از كسى كه فقط قلبا انكار منكر مى كند افضل است و كسى كه به وسيله شمشير نهى از منكر نمايد تا اينكه كلمة الله بالا قرار گيرد و كلمه الظالمين پست گردد پس او كسى است كه به راه هدايت و بر طريق حق قيام كرده و و در قلب او نور يقين تابيده است و نيز آن حضرت فرمود از ميان مردم كسى است كه هم قلبا و هم با دست و زبان نهى از منكر مى كند چنين شخصى همه خصال نيك را دارا است و از ميان مردم بعضى با زبان و قلب نهى از منكر مى كنند اما با دست نهى از منكر نمى كنند، چنين افرادى دو خصلت از خصلتهاى نيك از منكر نمى كنند و فقط قلبا از منكر ناراحت مى شوند اينها دو خصلت از خصال خير را ضايع ساخته و يكى از سه خصلت نيك را گرفته اند، و اما از ميان مردم بعضى نه با قلب و نه با زبان و نه با دست نهى از منكر نمى كنند، اين افراد مرده اى هستند بين زنده ها و (بدانيد) اعمال خير و نيك همگى و جهاد در راه خدا، در مقايسه با امر به معروف و نهى از منكر چيزى جز كفى روى آب نيست .
مراتب امر به معروف و نهى از منكر
از روايت فوق الذكر استفاده مى شود كه امر به معروف داراى سه مرتبه است . مرتبه نازله آن مرتبه قلبى و دومين مرتبه آن لسانى و سومين مرتبه آن عملى است . در زمان ما نمى شود، هر كسى در كوچه ، بازار و خيابان اسلحه سرد يا گرم بكشد و ديگران را نهى از منكر عملى يا امر به معروف عملى كند. بلكه در زمان ما امر به معروف و نهى از منكر عملى بايد از طريق مراجع قانونى مربوطه قانونى انجام شود و همكارى در زمينه رفع منكر با اين نهادهاى ذيربط در موارد لزوم ، نوعى نهى از منكر يا امر به معروف عملى محسوب مى شود.
پس بنابراين آنچه ذكر شد اگر توان امر به معروف و نهى از منكر عملى براى شخصى نيست ، بايد انسان اين تكليف را با زبان انجام دهد، و اما اگر امكان امر به معروف و نهى از منكر طريق زبان هم نيست ، قلبا از آن مكروه (يا منكر) ناراحت و از انجام معروف خوشحال باشد. حال كه اهميت امر به معروف و نهى از منكر روشن شد بايد بگوئيم كه نقطه مقابل و ضد خاص ‍ آن امر به معروف و نهى از منكر است يعنى كسى كه به وظيفه خطير امر به معروف و نهى از منكر عمل نكند، هيچ ، تازه امر به معروف مى كند كه اين همان لغوى است كه اعراض از آن واجب است رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ابغض الاعمال الى الله الشرك بالله ثم قطعية الرحم ثم الامر باالمنكر و النهى عن المعروف (464) بدترين و مبغوض ترين اعمال نزد خداوند شرك به اوست و بعد قطع رحم و سپس ‍ امر به منكر و نهى از منكر معروف مى باشد.
شرايط وجوب امر به معروف ونهى از منكر
وجوب امر به معروف و نهى از منكر شرائطى دارد كه عبارتند از:
1 - يقين به معروف و منكر بودن چيزى كه به آن امر يا از آن نهى مى شود.
2 - احتمال تاءثير (ولو احتمال ضعيف باشد) در شخص امر يا نهى شونده .
3 - عدم وجود خاطرات جانى يا مالى ياعرضى براى آمر به معروف و ناهى از منكر (مگر به دستور حاكم شرع ).
4 - بنابر قولى احتمال دادن عدم به توجه شخص ، در ارتكاب منهى و عدم اتيان معروف . تذكر اين نكته را لازم مى دانم كه در امر به معروف و نهى از منكر زبانى بايستى كمالات رامش و متانت و خوش برخوردى مورد توجه خاص قرار گيرد.
گاهى منكر چنان ريشه مى دواند كه اصل و اساس دين و ديانت بخطر مى افتد و در چنين موقعيتى نهى از منكر با بذل جان واجب است . حضرت سيدالشهداء حسين ابن على عليه السلام وقتى ملاحظه فرمودند: شخصى مانند يزيد كه حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نموده ، و معتقد به وحى واصل ديانت نيست والى مسلمان شده همان يزيدى كه مى گويد:

لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء ولا وحى نازل
اينجا امام عليه السلام درون گرا جايز ندانستند و با تمام هستى خود با اين منكر مبارزه كردند تا به شهادت رسيدند. بنابراين قيد عدم وجود خطرات جانى يا مالى براى آمر به معروف يا ناهى از منكر مربوط به چنين مواردى نيست .
امام حسين عليه السلام فرمودند: على الاسلام اذ بليت الامة براع مثل يزيد (465) وقتى كه امت اسلامى مبتلا به سرپرستى مثل يزيد باشد بايد با اسلام خداحافظى كرد.
7 - آزار فاميل و قطع رحم
در اين مبحث به موضوع قطع رحم و عقوق والدين ، خواهيم پرداخت قطع رحمت عبارت است از ايذاء و ازار به فاميل و اقارب نسبى كه گاهى اين آزار با ترك رفت و آمد به وجود مى آيد و گاهى با بى توجهى به وضع زندگانى آنها، يعنى : شخصى مى بيند، وضع زندگانى بعضى از فاميل هاى نسبى او، نابسامان است وبا اينكه توانائى رفع گرفتارى آنها را دارد اقدام نكند. متاءسفانه در زمان ما وضع به شكلى در آمده كه گاهى ديده مى شود كه فرزندان از اوضاع و احوال پدر و مادرشان بى اطلاع هستند و نيز گاهى اتفاق مى افتد كه پدران و مادران به فرزندانشان نيستند و يا افراد فاميل به يكديگر بى توجهى مى كنند و يا خداى ناخواسته به خاطر ضعف مالى يكى از افراد فاميل با كمتر نشست و برخواست مى كنند كه اينها همه خلاف دستورات اسلام است بايد دقت تمام توجه داشت كه اسلام نسبت به اين نكته توجه خاص دارد. البته موضوع قطع رحم و عدم رسيدگى به فاميل يا از اين قبيل مسائل در كشور ما، هرچه زياد باشد باز هم به خاطر تدين مردم در مقايسه با جوامع غير اسلامى اعم از جوامع غربى و شرقى بالاخص بعد از ظهور عقايد امروزى در رابطه با روابط جنسى آزاد مى توان گفت بسيارى از كانون هاى خانواده از هم متلاشى شده است و اصولا افراد جامعه نوعا از تشكيل خانواده گريزان هستند. تعليمات اسلامى توجه به كانون خانواده و فاميل را مورد تاءكيد قرار داده است . خداوند تبارك و تعالى در قرآن مجيد، مى فرمايد: و الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به اين يوصل و يفسدون فى الارض اولئك لهم اللعنة و لهم سوءالدار(466) و كسانى هستند پس از پيمان بستن محكم با خدا آن را نقض ‍ مى كنند و آنچه را خدا به پيوند آن امر كرده قطع مى كنند (قطع رحم مى كنند) و در زمين فساد مى نمايند آنها هستند كه برايشان لعنت است و برايشان بد منزلى است .
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ابغض الاعمال الى الله الشرك بالله ثم قعطية الرحم ثم الامر بالمنكر و النهى عن المعروف (467)
مبغوضترين اعمال نزد خداوند شرك به او بعد از آن قطع رحم و سپس امر به منكر و نهى از معروف است . امام باقر عليه السلام نيز مى فرمايد: فى كتاب على صلوات الله عليه ،ثلاث خصال لايمو.ت صاحبهن ابدا حتى يرى و بالهن البغى و قطعية الرحم و اليمين الكاذبة (468) در كتاب على عليه السلام (كتاب على عليه السلام كتابى است مربوط به حضرت على عليه السلام كه آن كتاب را با دست مبارك خودشان نوشته اند، و تا زمان امام صادق عليه السلام كه تقيه كمتر بوده نام آن كتاب برده مى شده ، امام از زمان صادق عليه السلام به بعد نام آن كتاب در السنه ائمه شيعه برده نشده است ) آن حضرت صلوات الله عليه در آن كتاب نوشته سه خصلت است كه صاحب آن خصلتهاى نمى ميرد مگر نتيجه شوم اعمال خودش را بينيد، يكى از آن خصلتها فحشاء است ، ديگرى قطع رحم و ديگرى قسم دروغ . امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اتقوا الحالقه فانها تميت الرجال قيل و ماالحالقة ؟ قطعية الرحم (469) بترسيد و بپرهيزد از حالقه كه حالقه مى ميراند مردم را، به آن حضرت گفته شد، حالقه چيست ؟ حضرت فرمود: كه حالقه مى ميراند مردم را به آن حضرت گفته شد، حالقه چيست ؟ حضرت فرمود: قطع رحم است . بنابراين در دين مقدس اسلام اكيدا نسبت حب قطع رحم هشدار داده شده است .
حال از طرفى به ضد خاص قطع رحم يعنى صله رحم توجه كنيد كه دين مقدس اسلام تا چه حد بر آن تاءكيد نموده است . در اين زمينه خداوند مى فرمايد و اتقوا الله الذين تساءلو به و الارحام از خدايى بپرهيزيد كه هنگامى چيزى از همديگر مى خواهيد نام او را مى بريد (و نيز) از خويشاوندان خود (قطع ارتباط آنها) پرهيز كنيد. و يا مى فرمايد و بالوالدين احسانا و بذى القربى (470)به پدر و مادر و خويشاوندان خود نيكى كنيد و نيز مى فرمايد الذين يوفون بعهدالله و لاينقضون الميثاق ، والذين يصلون ما امر الله به ان يوصل (471)
(خردمندان ) كسانى هستند كه به پيمان الهى وفا مى كنند و عهد (او را) نمى شكنند و و(خردمندان ) كسانى هستند كه آنچه را خداوند به پيوند با آن فرمان داده پيوند مى دهند.
در اين رابطه روايات بسيارى موجود است كه اختصارا به دو سه نمونه اشاره مى كنيم .
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اوصى الشاهد من امتى و الغائب و من فى اصلاب الرجال و ارحام النساء الى يوم القيامه ان يصل الرحم (472) افراد حاضر و افراد غائب و هر كس در صلب پدرش ‍ يا رد رحم مادرش از امت من باشد همه آنها را تا روز قيامت سفارش مى كنم كه صله رحم نمايند. و همان حضرت فرمود: ان اعجل الخير ثوابا صله الرحم (473) از بين اعمال نيك آن عملى كه زودتر به ثواب مى رسد صله رحم است .
قيل لرسول الله صلى الله عليه و آله اى الناس افضل فقال اتقاهم لله و اوصلهم لرحمه (474) به حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله عرض شد از بين مردم كدام دسته با فضيلت تر هستند؟ فرمود كسانى كه از خدا بيشتر بترسند و كسانى كه بيشتر از ديگران صله رحم بجا آورند.
امروز گرفتاريهاى اجتماعى ، فردى ، خانوادگى ، مشاغل گوناگون ، مسيرهاى درو، فواصل شهرها، وقت كم ، همه و همه از عواملى هستند كه توفيق انسان را در صله رحم و رسيدگى به وضع افراد فاميل و پرسش احوال و دلجوئى از آنها در زمان گرفتارى و دستگيرى از آنها اجرا شود. لذا امير مومنان مولاى متقيان على عليه السلام مى فرمايد: صلوا ارحامكم ولو بالتسليم (475) صله رحم به جا بياوريد ولو با يك سلام كردن .
گاهى انسان به خاطر اينكه به پدر و مادر خود سرى نمى زند و آنها را رها كرده و به آنها بى محلى مى كند مورد سخط خدا قرار مى گيرد. كلا به هر نحوى كه والدين انسان از او ناراضى و ناراحت شوند و او را از خودشان به عنوان عدم رضايت طرد كنند و به هر نحوى كه عقوق والدين تحقق پذيرد، موجب سخط خداوند است ، مگر اينكه پدر و مادر چيزى كه خلاف مسلم شرع و خلاف تكليف دينى است مثل شرك ورزيدن به خدا از انسان طلب كنند. ما اينجا در مقام اينكه پدر و مادر و ارزش آنها را از ديدگاه اسلام بيان كنيم نيستيم . اما توجه مى دهم كه اين همه آيات و روايات مذكور كه در رابطه با صله رحم بيان شد در درجه اول ما را به توجه به والدين دعوت مى كند. چه فاميلى از پدر و مادر نزديكتر و چه خويشى از پدر و مادر فاميل تر است . خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: و قضى ربك الاتعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا (476) و پروردگارت فرمان داده كه نپرستيد جز او را و به پدر و مادر نيكى كنيد: قال الصادق عليه السلام قال رسول الله صلى الله عليه و آله فى كلام له اياكم و عقوق الوالدين فان ريح الجنه توجد من مسيره الف عام و لايجدها عاق و لا قاطع رحم و لاشيخ زان (477) امام صادق عليه السلام فرمود پيامبر گرامى فرموده است بپرهيزيد از عاق والدين بدرستى بوى بهشت كه از فاصله هزار سال به مشام مى رسد به مشام عاق والدين و كسى كه قطع رحم كرده و پير مرد زناكار و...
نمى رسد و در روايتى از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده : من اصبح مسخطا لابويه اصبح له بابان مفتوحان الى النار (478) كسى كه غضبناك گردد بر پدر و مادر خويش براى او دو در از درهاى جهنم به سوى آتش باز نخواهد گرديد.
در روايت ديگرى از آن حضرت صلى الله عليه و آله نقل شده : كل المسلمون يرونى يوم القيامه الا عاق الوالدين و شارب الخمر و من سمع اسمى و لم يصل على (479) همه مسلمانها روز قيامت مرا خواهند ديد مگر عاق والدين و ميگسار و كسى كه اسم مرا بشنود و بر من صلوات نفرستد.
پس بايد از بدى كردن و عدم احسان به والدين جدا برحذر بود.