برنامه سلوك در نامه هاى سالكان

على شيروانى

- ۳ -


چه جاى اين همه عشوه و تدلل

اى عزيز اين قدر لاف خدا مزن . اين قدر دعوى حب خدا مكن . اى عارف ، اى صوفى ، اى حكيم ، اى مجاهد، اى مرتاض ، اى فقيه ، اى مومن ، اى مقدس ، اى بيچاره هاى گرفتار، اى بدبخت هاى دچار مكايد نفس و هواى آن ، اى بيچارگان گرفتار آمال و آمانى و حب نفس ! همه بيچاره هستيد. همه از خلوص و خدا خواهى فرسنگ ها دوريد. اين قدر حسن ظن به خود نداشته باشيد. اين قدر عشوه و تدلل نكنيد. از قلوب خود بپرسيد ببينيد خدا را مى جويد يا خود خواه است ؟ موخد است و يكى طلب ، يا مشترك است ؟

پس اين عجب ها يعنى چه ؟ اين قدر به عمل باليدن چه معنى دارد؟ عملى كه فرضا تمام اجزا و شرايطش درست باشد و خالى از ريا و عجب و شرك و ساير مفسدات باشد (و) قيمتش رسيدن به شهوات بطن و فرج است چه قابليتى دارد كه اين قدر تحويل ملائكه مى دهيد؟ اين اعمال را بايد مستور از چشم ها داشت . اين اعمال از قبايح و فجايع است . بايد انسان از آن ها خجلت بكشد و ستر آن ها را كند.

خداوندا به تو پناه مى بريم ما بيچاره ها از شر شيطان و نفس اماره . تو خودت ما را از مكائد آن ها حفظ فرما به حق محمد و آله - صلى الله عليهم - (52)

مذمت تكبر

بايد وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانيه قابل اصلاح است ، ليكن در اول امر، كمى زحمت دارد. آن هم بعد از ورود در اصلاح ، سهل و آسان مى شود. عمده به فكر تصفيه و اصلاح افتادن است و از خواب غفلت و هشيار شدن از سكر طبيعت است ، فهميدن اين كه انسان مسافر است . و هر مسافر، زاد و راحله مى خواهد. زاد و راحله انسان ، خصال خود انسان است . مركوب اين سفر پرخوف و خطر، و اين راه تاريك و باريك و صراط احد از سيف ، و ادق از شعر، همت مردانه است .نور اين طريق مظلم ، ايمان و خصال حميده است . اگر سستى كند و فتور نمايد، از اين صراط نتواند گذشت ، به رو در آتش افتد و با خاك مذلت يكسان شده ، به پرتگاه هلاكت افتد. و كسى كه از اين صراط نتواند گذشت ، از صراط آخرت نيز نتواند گذشت .

اى عزيز! همت كن و پرده جهل و نادانى را پاره كن ، و از اين ورطه هولناك خود را نجات ده . حضرت مولاى متقيان و يگانه سالك راه و راهنماى حقيقى در مسجد فرياد مى زد به طورى كه همسايه هاى مسجد مى شنيدند: (تجهزوا رحمكم الله فقد نودى فيكم بالرحيل .) (53)

هيچ تجهيزى در سفر آخرت براى شما مفيد نيفتد الا كمالات نفسانيه و تقواى قلب و اعمال صالحه و صفاى باطن . بى عيب بودن و بى غش بودن . فرضا كه اهل ايمان ناقص صورى باشى ، بايد از اين غش ها خالص شوى تا در زمره سعدا و صالحين قرارگيرى . رفع غش با آتش توبه و ندامت ، و گذاشتن نفس را در كوره عتاب و ملام ، و ذوب كردن آن را به آتش پشيمانى ، و برگشت به سوى خدا است . در اين عالم خودت را اصلاح بكن و الا در كوره عذاب الهى و (نار الله الموقده ) (54) قلبت را ذوب كنند و خدا مى داند چند قرن از قرن هاى آخرت ، اين اصلاح طول مى كشد. پاك شدن در اين عالم ، سهل و آسان است تغييرات و تبديلات در اين نشاه خيلى زود واقع مى شود، و اما در آن عالم تغيير به طور ديگرى است و زوال يك ملكه از ملكات نفس ، قرن ها طول دارد.

پس اى برادر تا عمر و جوانى و قوت و اختيار باقى است ، اصلاح نفس كن . اعتنا به اين جاه و شرفها مكن

اين اعتبارات را زير پا بگذار. تو آدم زاده اى ، صفت شيطان را از خود دور كن .ممكن است شيطان به اين رذيله از ساير رذايل بيش تر اهميت دهد، و چون اين صفت خود او است و موجب طرد او از درگاه خداى متعال ، عارف و عامى و عالم و جاهل را بخواهد هم سلك خود كند، و در آن عالم كه ملاقات كنى او را با اين رذيله گرفتار ملامت او هم بشوى . بگويد اى آدم زاده ! انبيا به تو خبر ندادند كه (به علت ) تكبر به پدر تو من مطرود درگاه حق شدم . براى تحقير مقام آدم و تعظيم مقام خود ملعون شدم . تو چرا خود را گرفتار اين رذيله كردى ؟ در آن هنگام تو بيچاره علاوه بر عذاب ها و گرفتارى ها و حسرت و ندامت هايى كه به شنيدن درست نيايد، گرفتار سرزنش اذل مخلوقات و پست ترين موجودات هم هستى . شيطان كه تكبر به خدا نكرده بود، تكبر كرد به آدم كه مخلوق حق است . گفت : (خلقتنى من نار و خلقته من طين ) (55) خود را بزرگ شمرد و آدم را كوچك . تو آدم زاده ها را كوچك شمارى و خود را بزرگ . تو نيز از اوامر خدا سرپيچى كنى . فرموده : فروتن باش ، تواضع كن با بندگان خدا. تكبر كنى ، سرافرازى نمايى . پس چرا فقط شيطان را لعن مى كنى ؟ نفس خبيث خودت را هم شريك كن در لعن . همان طور كه شريك با او در اين رذيله اى . تو از مظاهر شيطانى ، شيطان مجسمى . شايد صورت برزخى و قيامتى تو، شيطان باشد ميزان در صور آخرت ، ملكات نفس است . مانع ندارد صورت شيطان باشى ، صورت مورچه كوچك هم باشى . موازين عالم آخرت ، غير از اينجا است . (56)

محبت به بندگان خدا

عزيزم ! با بندگان خدا كه مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع به خلعت اسلام و ايمان اند، دوستى پيدا كن و محبت قلبى داشته باش . مبادا به محبوب حق دشمنى داشته باشى كه حق تعالى دشمن دشمن محبوب خود است ، و تو را از ساحت رحمت خود طرد مى كند. و بندگان خاص ‍ خدا در بين بندگان مخفى هستند و معلوم نيست اين دشمنى تو و هتك ستر و كشف عورت اين مومن ، برگشت به هتك ستر خدا نكند.(57)

موعظتى براى عالمان دين

و ببايد دانست كه مشكل ترين امور و سخت ترين چيزها ديندارى است در لباس اهل علم و زهد و تقوى ، حفظ قلب نمودن است در اين طريقه . و از اين جهت است كه اگر كسى در اين طبقه به وظايف خود عمل كند و با اخلاص نيت وارد اين مرحله شود و گليم خود را از آب بيرون كشد و پس از اصلاح خود به اصلاح ديگران پردازد و نگهدارى از ايتام آل رسول نمايد، چنين شخصى از زمره مقربين و سابقين بشمار آيد. چنان چه حضرت صادق عليه السلام در خصوص چهار نفر حواريين حضرت باقر عليه السلام چنين تعبير فرمود. و در (وسائل )) از (رجال كشى ) سند به ابى عبيده الحذا رساند قال : (سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول : زراره و محمد بن مسلم و ابوبصير و بريد من الذين قال الله تعالى : و السابقون السابقون اولئك المقربون ) (58)

و احاديث در اين مقوله بسيار است و فضيلت اهل علم بيش از آن است كه در حوصله بيان آيد، و كفايت مى كند درباره آنها حديث منقول از رسول اكرم صلى الله عليه وآله (من جاءه الموت و هو يطلب العلم ليحيى به الاسلام كان بينه و بين الانبيا درجه واحدة فى الجنه ) (59)

كسى كه بيايد او را مرگ در صورتى كه طلب كند علم براى زنده كردن سلام ، در بهشت مقام او با مقام پيغمبران يك درجه بيش فاصله ندارد

و پس از اين ان شاء الله ذكرى از فضيلت آنان پيش مى آيد و اگر خداى نخواسته از طريق خلوص بركنار شد و راه باطل پيش گرفت از علما سو كه بدترين خلق الله هستند و درباره آنها احاديث سخت و تعبيرات غريب وارد شده است به شمار آيد. و بايد اهل علم و طلاب اين راه پر خطر، اول چيزى را كه در نظر گيرند اين باشد كه اصلاح خود كنند در خلال تحصيل ، و آن را حتى الامكان بر جميع امور مقدم شمارند كه از تمام واجبات عقليه و فرائض شرعيه واجب تر و سخت تر همين امر است .

هان اى طالبان علوم و كمالات و معارف ! از خواب برخيزيد و بدانيد كه حجت خداوند بر شما تمامتر است و خداى تعالى از شما بيشتر بازخواست فرمايد، و ميزان اعمال و علوم شما با ميزان ساير بندگان خيلى فرق دارد، و صراط شما باريك تر و دقيق تر است ، و مناقشه در حساب شما بيشتر شود. واى به حال طالب علمى كه علوم در قلب او كدورت و ظلمت آورد. چنان چه ما در خود مى بينيم كه اگر چند مفهومى ناقص و پاره اى اصطلاحات بى حاصل تحصيل نموديم از طريق حق بازمانديم و شيطان و نفس بر ما مسلط شدند ، و ما را از طريق انسانيت و هدايت منصرف كردند، و حجاب بزرگ ما همين مفاهيم بى سرو پا شد، و چاره اى نيست جز پناه به ذات مقدس حق تعالى

بارالها ما معترف به تقصير و مقر به گناهيم . نه يك قدمى در راه رضاى تو برداشتيم و نه يك عبادتى و اطاعتى از روى اخلاص بجا آورديم . تو خود با لطف عميم و رحمت واسعه با ما رفتار فرما و چنانچه در اين دنيا ستر عيوب ما فرمودى در آن عالم نيز بفرما كه در آنجا نيازمنديم به ستر و غفرآن (60)

نشانه هاى عالمان وارسته

و از براى فقه و عقل - يعنى آنان كه غايت تحصيل آنها فقه در دين و ادارك حقايق است - نيز آثار و علائمى است كه عمده آنها را بيان فرمودند.

يكى آنكه : به واسطه علم در قلب آنها حزن و اندوه و انكسار وارد شود و ناچار اين انكسار و حزن براى امور زائله دنيه دنيويه نيست ، بلكه از خوف مرجع و ترس از قصور (در) وظايف عبوديت است و اين انكسار و حزن علاوه بر آنكه خود قلب را نورانى مى كند و صفا مى دهد، مبداء اصلاح نفس ‍ و منشا قيام به وظايف عبوديت و بندگى مى شود. و نور علم آرام از دل صاحبش ببرد و دل او را به حق و دار كرامت آشنا كند، و از مناجات حق تعالى لذتها برد و شبها را به بيدارى گذراند و قيام به وظيفه بندگى كند. چنان چه فرمايد: (قد تحنك فى برنسه ، و قام الليل فى حندسه ) كه جمله اول چنين نمايد كه كنايه از لزوم عبادت باشد و از علائم اين عالم ربانى آن است كه با آنكه كاملا قيام به عبوديت كند باز ترسناك باشد و نور علم او را هدايت كند به اينكه هر چه قيام به وظايف كنى باز قاصر و مقصرى و از عهده شكر نعمت و حقيقت عبادت برنيايى . پس قلبش مملو از خشيت و خوف شود، و حق درباره آنها فرموده است : (انما يخشى الله من عباده العلماء ) (61)

نور علم ، خشيت و حزن آور و صاحب آن با آنكه اقبال به شان خود در صلاح نفس دارد، از خوف مرجع آرام نگيرد و اصلاح خود را از خدا طلب كند و از اشتغال به غير حق بيمناك باشد و از اهل زمان خود گريزان باشد، و بيم آن داشته باشد كه مبادا آنها او را از طريق الى الله و سفر به عالم آخرت باز دارند، و دنيا و لذائد آن را به او جلوه دهند. پس حق تعالى چنين شخصى را تاييد فرمايد و اركان وجودش را محكم نمايد و امان به او در روز رستاخيز عنايت فرمايد. (62)

بايد محبت اهل بيت عليه السلام با عمل همراه باشد

پس اى عزيز! شيطان تو را مغرور نكند و هواهاى نفسانيه تو را گول نزند. البته انسان تنبل مبتلا به شهوات و حب دنيا و جاه و مال ، مثل نويسنده هميشه دنبال بهانه است از براى تاييد تنبلى خود، و هر چه موافق با شهوات او باشد و مويد هواهاى نفسانيه و خيالات شيطانيه او باشد اقبال به آن نمايد، و چشم و گوش خود را با آن باز كند بدون آنكه فحص از مغزاى آن نمايد يا به مقابلات و معارضات آن نظر نمايد. بيچاره گمان مى كند به مجرد دعوى تشيع و حب اهل بيت طهارت و عصمت ، جواز ارتكاب هر محرمى را خداى نخواسته داردو قلم تكليف - نعوذ بالله - از او برداشته شده . بدبخت نمى داند كه شيطان بر او تعميه كرده و در آخر عمر بيم آن است كه محبت بى مغز بى فايده نيز از دستش برود، و با كف تهى در صف نواصب اهل بيت محشور گردد. آخر دعوى محبت كسى اگر بينه نداشته باشد، پذيرفته نيست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم و برخلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام كنم . درخت محبت ثمره و نتيجه اش عمل بر طبق آن است و اگر اين ثمره را نداشته باشد بايد دانست كه محبت نبوده ، خيال محبت بوده .

پيغمبر اكرم و اهل بيت مكرم او - صلوات الله عليهم - تمام عمر خود را صرف در بسط احكام و اخلاق و عقايد نمودند و يگانه مقصد آنها نشر احكام خدا و اصلاح و تهذيب بشر بوده و هر قتل و غارت و ذلت و اهانتى را در راه اين مقصد شريف سهل شمردند و از اقدام باز نماندند. پس محب و شيعه آنها كسى است كه در مقاصد آنها با آنها شركت كند و پيروى از آثار و اخبار آنها كند. اينكه در اخبار شريفه اقرار به لسان و عمل به اركان را از مقومات ايمان شمرده ، بيان يك سر طبيعى و سنه الله جاريه طبيعيه اوست اظهار عشق و تغزل در شان معشوق و عمل به لوازم ايمان و محبت خدا و اولياى او، (و اگر) عمل نكرد مومن نيست و محبت ندارد و اين صورت ايمان و محبت بى مغز و معنى نيز با جزئى حوادث و فى الجمله فشار از بين مى رود و صفر اليد (63) به دار جزاى اعمال منتقل شود. (64)

دعا و ختام

بار خدايا! كه قلوب اوليا را به نور محبت منور فرمودى ، و لسان عشاق جمال را از ما و من فرو بستى ، و دست فرومايگان خود خواه را از دامن كبريائى كوتاه كردى ، ما را از اين مستى غرور دنيا هشيار فرما، و از خواب سنگين طبيعت بيدار و حجابهاى غليظ و پرده هاى ضخيم خود پسندى و خود پرستى را به اشارتى پاره كن و ما را به محفل پاكان درگاه و مجلس ‍ قدس مخلصان خداخواه بار ده ، و اين ديو سيرتى و زشتخويى و درشت گويى و خود آرايى و كج نمايى را از ما بركنار فرما، و حركات و سكنات و افعال و اعمال و اول و آخر و ظاهر و باطن ما را به اخلاص و ارادت مقرون نما.

بارالها! نعم تو ابتدائى است (داد حق را قابليت شرط نيست ) و نوال تو غير متناهى ، باب رحمت و عنايتت مفتوح است و خوان نعمت بى پايانت مبسوط، دلى شوريده و حالى آشفته ، قلبى داغدار و چشمى اشكبار، سرى سودائى بى قرار، و سينه اى شرحه شرحه آتش بار مرحمت فرما، و خاتمه ما را به اخلاص به خودت و ارادت به خاصان درگاهت يعنى ديباچه دفتر وجود و خاتمه طومار غيب و شهود محمد و آل و اهل بيت مطهرش - صلوات الله عليه و عليهم اجمعين - به انجام رسان . والحمدالله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا. (65)

كلمات قصار امام خمينى قدس سره در باب خودسازى و مبارزه با نفس (66)

ما تا اصلاح نكنيم خودمان را، نمى توانيم كشور خودمان را اصلاح كنيم .

هر كسى از خودش بايد شروع كند، و عقايد و اخلاق و اعمالش را تطبيق با اسلام بدهد و بعد از اين كه خودش را اصلاح كرد، آن وقت دنبال اين باشد كه ديگران را اصلاح كند.

اگر بخواهيد كشور شما يك كشور مستقلى باشد كه ديگران نتوانند در آن دخالت بكنند، از خودتان بايد شروع كنيد

شما خودتان را درست كنيد، كشورتان درست مى شود

آن چيزى كه بر همه ما لازم است ابتدا كردن به نفس خودمان است ، و قانع نشدن به اين كه همان ظاهر درست بشود، و از قلبمان شروع كنيم ، (از) مغزمان شروع كنيم ، و هر روز دنبال اين باشيم كه روز دوممان بهتر از روز اولمان باشد.

از بالاترين و والاترين حوزه هايى كه لازم است به طور همگانى مورد تعليم و تعلم قرار گيرد، علوم معنوى اسلامى از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الى الله (است ) - رزقنا الله و اياكم - كه جهاد اكبر مى باشد

علم و تهذيب نفس است كه انسان را به مقام انسانيت مى رساند

اين فراموشى از خود مقدمه براى كمال انسان است

قبل از اين كه اين نامه اعمال ما براى پيشگاه خدا، و قبل از اين كه آن ، براى پيشگاه امام زمان - سلام الله عليه - برسد، خودمان بايد نظر كنيم

كارى بكنيد كه وقتى از اين جا بار را بستيد، در حضور خداى تبارك و تعالى با رو سفيدى باشيد

همه مكلفيم كه تزكيه بشويم ، تا بتوانيم از نور الهى و نور قرآن استفاده كنيم

بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد. خود ساختن به اين كه تبعيت از احكام خدا كنيد.

اگر ما خودمان را اصلاح كنيم ، قهرا آن مقصدى كه ما داريم در دنيا هم صدور پيدا مى كند

سازندگيهاى روحى مقدم بر همه سازندگيهاست ، جهاد سازندگى از خود افراد بايد شروع بشود

بسازيد! بايد بسازيم خودمان را. جديت كنيد كه اين جهاد سازندگى را از خودتان شروع كنيد. وقتى از خودتان شروع كرديد، هر كارى بكنيد، اين كارى است الهى .

بايد انقلاب باطنى بكنيم ، بايد نفوسمان هم منقلب بشود، اگر تا حالا در تحت سلطه شيطان و طاغوت بوده است ، متحول بشويم .

در نفسى كه مهذب نشده ، علم حجاب ظلمانى است .

تكليف الهى است كه اگر در دلمان هم بعضى مان از بعضى مان خوشش ‍ نمى آيد، در مقام عمل ، در مقام ذكر، در مقام تبليغ ، بر خلاف نفس خودش ‍ عمل بكند

اگر علم (بلا تهذيب ) باشد ضررش از جهل بدتر است .

آن وقتى كلام تاثير دارد كه از قلب مهذب و پاك بيرون بيايد

اين من را اگر انسان زير پا گذاشت و (او ) شد، اصلاح مى كند همه چيز را

گاهى علم توحيد انسان را به جهنم مى فرستد، گاهى علم عرفان انسان را به جهنم مى رساند، گاهى علم فقه انسان را به جهنم مى فرستد، گاهى علم اخلاق انسان را به جهنم مى فرستد، با علم درست نمى شود، تزكيه مى خواهد.

علم توحيد هم اگر براى غير خدا باشد از حجب ظلمانى است

خدا نكند انسان پيش از آن كه خود را بسازد جامعه به او روى آورد و در ميان مردم نفوذ و شخصيتى پيدا كند كه خود را مى بازد، خود را گم مى كند.

آن كس كه اتكا به خدا دارد منصور است

دستت از اين عالم - كه مزرعه آخرت است - اگر كوتاه شد، ديگر كار گذشته است و اصلاح مفاسدنفس را نتوانى كرد

من خوف اين را دارم كه آنها براى خاطر ما و شنيدن حرف ما به بهشت بروند، و ما براى خاطر اين كه خودمان مهذب نبوديم به جهنم

عيد واقعى آن وقتى است كه انسان رضاى خدا را به دست بياورد، درون خود را اصلاح كند

تا ساخته نشود يك ملت و يك جامعه ، نمى تواند به آن مقاصد عاليه اى كه دارد برسد

ايمان و ارزش هاى معنوى

اگر ايمان وارد قلب شود كارها اصلاح مى شود

ايمان به خدا نور است ، ايمان به خدا باعث مى شود كه تمام تاريكى ها از پيش پاى مومنين برداشته بشود

ايمان عبارت از اين است كه آن مسائلى را كه شما با عقلتان ادراك كرده ايد، آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش بيايد

كسانى كه با خدا باشند، توجه به خدا و ايمان به خدا داشته باشند، خداوند آنها را از تمام ظلمت ها، از تمام تاريكى ها خارج مى كند، و به حقيقت نور مى رسند

بدان كه حقيقت علم و ايمان - كه متقوم به علم است - نور است

بدان كه ايمان نيز از كمالات روحانيه اى است كه به حقيقت نوريه آن كمتر كسى آگاه گردد. حتى خود مومنين تادر عالم دنيا و ظلمت طبيعت هستند، از نورانيت ايمان خود و كراماتى كه در پيشگاه مقدس حق براى آنها است مطلع نيستند

مبدا همه خيرات و مبدا همه ترقياتى كه براى يك مملكت است ، چه در جهت مادى ، چه در جهت معنوى ، اين است كه ايمان در كار باشد

تهديد و تطميع در كسانى اثر مى كند كه ايمان ندارند

مدعيان ايمان زيادند، لكن مومنين اند كند

اگر جنبه ايمان مردم تقويت شد، همه امور به راحتى انجام مى شود

(عدد كم ) بودن اشكال ندارد، (ايمان قوى ) بودن مهم است

آنچه ميزان سعادت است اين است كه انسان مومن باشد، و صبر داشته باشد و ديگران را به صبر وادار كند، و حق بگويد و ديگران را به حق گفتن وادار بكند

من نمى توانم باور كنم كه كسى مبادى معنوى نداشته باشد و براى مردم كوشش كند

كوشش كنيد معنويت را تقويت كنيد در بين اين ملت ، با معنويت است كه شما مى توانيد استقلال خودتان را حفظ كنيد و به مراتب كمال برسانيد

ارزش هاى معنوى ارزش هاى هميشگى هستند

همه بدبختيها از ضعف ايمان و سستى يقين است

شرافت به تقواست

خرابيهاى مادى جبرانش آسانتر از خرابيهاى معنوى است

كسانى كه براى خدا كار مى كنند، هيچ وقت باخت در آن نيست . آنهايى كه براى دنيا كار مى كنند باخت دارند، كه اگر نرسيدند، خوب باختند و عمرشان را هم هدر دادند

ما اميدمان به خداست و مايوس از خدا نيستيم ، و بر مشكلات به اميد خدا غلبه مى كنيم

من اطمينان دارم كه تا اين ملت توجه به خدا دارد، هيچ قدرتى نمى تواند به اين آسيب برساند

اگر ملت ما براى خدا و براى رضاى پيغمبر اكرم به پيش برود، تمام مقاصدش حاصل خواهد شد

گمان نكنيد كه كاخ سفيد و كرملين الان آرام نشسته اند و با وضع آرام زندگى مى كنند، آنها با اضطراب زندگى مى كنند، و اين اضطراب براى اين است كه آنها تبع شيطان هستند، و شيطان نمى گذارد كه طمانينه پيدا بشود در قلب انسان

اگر ايمان به خدا و عمل براى خدا در فعاليت هاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى و ساير شوون زندگى بشر وارد شود، پيچيده ترين مشكلات امروزى جهان به آسانى حل مى شود

تقوا ملاك برترى

آنى كه تقوايش بيشتر است كه ترسش از خدا بيشتر است . آنى كه خدمت براى خدا مى كند، او مقدم است

همه برادر و برابرند، فقط و فقط كرامت ، در پناه تقوا، و برترى ، به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است

آنچه اصل است تقواست ، ولى اگر همين تقوا نزد اشخاصى جاهل باشد، گاهى ضرر مى زند

اگر مجهز به علم و تقوا و شعور انقلابى - اسلامى شديد پيروزيتان حتمى است ، و اگر - خداى نكرده - در اين مرحله كوتاهى كنيد، مسئوليت آن به عهده خود شماست

ملت اگر متقى شد مى توان كه حفظ كند خودش را از همه آفاتى كه در دنيا پيش مى آيد.

اخلاص

قلب را به خلوص نيت و صدق باطن مزين نماييم و صفا دهيم

هيچ عبادتى بى نيت خالصه ، مقبول در گاه حق تعالى نيست

هيچ چيز در عبادات به اهميت نيت و تخليص آن ، نيست

خودتان را متصل كنيد به آن درياى لايزال ، و كارهايتان را كارهاى الهى كنيد توجه به احكام خداى تبارك و تعالى داشته باشيد

كمال و حسن اعمال ، به نيات و اقبال قلب و حفظ حدود است

در هر درجه كه هستى بكوش ، و اخلاص خود را زيادت كن ، و اوهان نفس و وساوس شيطان را از دل بيرون نما، البته نتيجه برايت حاصل مى شود، و راهى به حقيقت پيدا مى كنى ، و طريق هدايت براى تو باز مى شود، و خداوند تبارك و تعالى از تو دستگيرى مى فرمايد

شما روى تدبير و فكر عمل كنيد، ديگر نه از كشتن بترسيد و نه از كشته شدن عمده اين است كه قصدتان خالص باشد

كوشش كنيد قصد خودتان را خالص كنيد براى خدا، كه چه كشته بشويد و چه بكشيد شما اهل نجات هستيد.

جديت كنيد كه كارهايتان براى خدا باشد، قيامتان لله باشد.

اخلاق پسنديده

با اخلاق مردم را خاضع كنيد، و خضوع قلبى ميزان است ، و اگر بتوانيد قلب مردم را همراه خود كنيد، اين چيزى است كه پيش خداوند داوم و ثبات دارد

با بندگان خدا كه مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع به خلعت اسلام و ايمانند، دوستى پيدا كن و محبت قلبى داشته باش

اعتماد به نفس

ما بايد اين را بفهميم كه همه چيز هستيم ، و از هيچ كس كم نداريم .ما كه خودمان را گم كرده بوديم بايد اين (خود گم كرده ) را پيداكنيم

اتكال به نفس ، بعد از اعتماد به خداوند، منشا خيرات است

فكر اين باشيم كه خودمان شخصيت پيدا بكنيم

مقاصد وقتى كه عالى شد، زحمتهاى در راه آن مقصد بايد در نظر انسان نباشد

از هيچ قدرتى نترسيد ، وقتى خدا با شماست همه چيز باشماست

با اتكا به خدا از هيچ چيز ترسى نداريم

كسى كه خدا با اوست از هيچ قدرتى جز قدرت او هراسى ندارد

قناعت و ساده زيستى

معنويات اساس اسلام است . سعى كنيد معنويات را زياد كنيد و از تشريفات ، تا آن جا كه مقدور است بكاهيد

خود را به ساده زيستن عادت دهيد، و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد

با زندگانى اشرافى و مصرفى نمى توان ارزش هاى انسانى - اسلامى را حفظ كرد

صبر كليد ابواب سعادات و سرمنشانجات از مهالك است

صبر بليات را بر انسان آسانمى كند و مشكلات را سهل مى نمايد، و عزم و اراده را قوت مى دهد

مقصد هر چه بزرگتر باشدت رنج در راه آن هر چه زياد باشد، بايد انسان تحمل كند

اگر چنانچه استقامت كنيم مويد به تاييدات الهى هستيم

توبه

براى هر كسى ، هر كارى بكند، باز جاى توبه هست ، در توبه باز است ، رحمت خدا واسع است

توبه شرايطى دارد كه تا آن شرايط تحقق پيدا نكند، خداى تبارك و تعالى قبول نمى كند

بهار توبه ايام جوانى است كه بار گناهان كمتر ، و كدورت قبلى ناقصتر، و شرايط توبه سهلتر و آسانتر است

پشيمانى و عزم بر ترك گناه ، براى كسانى كه پنجاه سال يا هفتاد سال غيبت و دروغ مرتكب شده ، ريش خود را در گناه و معصيت سفيد كرده اند حاصل نمى شود. توبه كنيد زيرا توبه با لفظ (اتوب الى الله ) تحقق نمى يابد، بلكه ندامت و عزم بر ترك لازم است

حب نفس و هواهاى نفسانى

از هواهاى نفسانيه كه ميراث شيطان است ، بر حذر باشيم

ميزان بازماندن از حق ، متابعت هواى نفس است

اهميت امراض نفسانيه ، هزاران درجه بيشتر از امراض جسمانيه است

اگر يك در به روى خواهش بازكنى ، لابدى كه درهاى بسيارى به روى آن باز كنى

اى عزيز! بدان كه خواهش و تمناى نفس منتهى نشود به جايى ، و به آخر نرسد اشتهاى آن

هر بلايى سرانسان مى آيد، يا جامعه از دست قدرتمندان مى بيند، اين در اثر هواى نفس و خود خواهى است

شيطان باطنى انسان ، خود آدم است ، خود انسان ، آن نفسيت انسان ، آن هواهاى انسان

تمام فسادهايى كه در بشريت پيدا شده است ، از اولى كه بشريت تحقق پيدا كرده است تاكنون ، و تا آخر، منشاش همين حب نفس است

آفت انسان هواى نفس انسان است

تا در بند خويشتن خويش و هواهاى نفسانى خود باشيد، نمى توانيد (جهاد فى سبيل الله ) و دفاع از (حريم الله ) نماييد

راس همه خطاهايى كه انسان مى كند حب نفس است

آنچه كه خطر براى هر انسانى و هر متصدى امرى هست ، حب نفس است بالاترين گرفتارى ما همين گرفتارى حب نفس است ، گرفتارى حب جاه است ، گرفتارى حب شهرت است

نفس انسان بدتر از هر سركشى است ، سركشى نفس انسان را به هلاكت مى رساند.

آن كه كمر انسان را مى شكند اين است كه حب انسان به خودش ، و حب انسان به رياستش ، و حب انسان به همه چيزهايى كه موجب حب است ، انسان را برساند به آن جايى كه اگر نبى اكرم هم از او بگيرد دشمن او مى شود، و آن وقت هم كه مى فهمد خدا دارد مى گيرد دشمن او مى شود.

دنيا دوستى و قدرت طلبى

دنيا آنى است كه در ما هست ، كه ما را از مبدا كمال دور مى كند، و به نفس و نفسانيت خودمان مبتلا مى كند

هر چه توجه نفس به دنيا بيشتر گردد، به همان اندازه از توجه به حق و عالم آخرت غافل گردد

تمام مفاسد روحانى و اخلاقى و اعمالى ، از حب به دنيا، و غفلت از حق تعالى و آخرت است

علمى كه انسان را به خدا نزديك مى كند، در نفس دنيا طلب باعث دورى بيشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد

هر چه وجهه قلب به تدبير امور و تعمير دنيابيشتر شد و علاقه افزون گرديد، غبار ذلت و مسكنت ، بر او بيشتر ريزد، و ظلمت مذلت و احتياج ، زيادتر آن را فراگيرد

اى عزيز! تو اگر عار ندارى از طلب دنيا، لااقل از مخلوق ضعيف ، كه مثل خود توست ، طلب مكن

توجه و تعلق نفس به ماديات ، انسان رااز كاروان انسانها باز مى دارد، و بيرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارك و تعالى ، انسان را به مقام انسانيت مى رساند

دنياى مذموم همين است كه انسان توجه داشته باشد ولوبه يك تسبيح ، و لو به يك كتاب

توجه به زرق و برق دنيا انسان را از آن احساس انسانى اش مى برد

اگر بخواهند در ضيافت خدا وارد بشوند، به اندازه وسع خودشان ، بايد از دنيا اعراض كنند و قلبشان را از دنيا برگردانند

ثروتمندان فقرايى هستند در صورت اغنيا، و نيازمندانى هستند در لباس ‍ بى نيازان

بيرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارك و تعالى ، انسان را به مقام انسانيت مى رساند

بدان كه اين عالم دنيا، براى نقص و قصور و ضعفى كه در آن است ، نه دار كرامت و جاى ثواب حق تعالى است ، و نه محل عذاب و عقاب است

ترس از مرگ براى كسانى است كه دنيا را مقر خود قرار داده ، و از قرارگاه ابدى و جوار رحمت ايزدى بى خبرند.

هر مقامى كه براى بشر حاصل مى شود، چه مقامهاى معنوى و چه مقامهاى مادى ، روزى گرفته خواهند شد، و آن روز هم نامعلوم است

كسى كه رابطه با خدا دارد شكستن ندارد. شكست مال كسى است كه آمالش دنيا باشد

آنها جان خودشان را براى اسلام و براى مصلحت كشور اسلامى فدا مى كنند، و ما سر خون آنها اين جا بنشينيم و با هم جنگ و ستيز كنيم ! اين در منطق اسلام از بزرگترين گناهان است

قدرت طلبى از هر كه باشد، از شيطان است

اين قدر دنبال اين نباشيد كه ما خانه مان چه جور است و زندگى مان چه جور است و چه ...، دنبال آن شرافت انسانى باشيد. دنبال آن معناباشيد كه شما را پيروز كرد.

امورى كه مربوط به اين عالم است گذر است ، زودگذر هم هست ، و پيروزيها و شكستها و خوشيها و ناخوشيهاى اين دنيا بيش از چند روزى و مقدار اندكى پايدار نيست

خودبينى و خودخواهى

تمام فسادهايى كه در عالم پيدا مى شود از خودخواهى پيدا مى شود

تمام مفاسدى كه در عالم واقع مى شود از اين توجه به خود است

مادامى كه انسان خودش را مى بيند، نمى تواند به آن راهى كه راه هدايت است دست پيدا بكند

هيچ شكى در اين نكنيد كه هر كه گفت (من ) اين (من ) شيطان است

بدان كه رذيله عجب از حب نفس پيدا مى شود

خود محورى : (من ، نه غير ) اين در همه نفوس هست ، مگر اين كه تهذيب بشود

چقدر انسان بايد جاهل باشد كه اين چيزها را مقام بداند و چقدر ضعيف النفس باشد كه اين حكومت را، حكومت ها را يك مقام بداند

بكوشيد تا حجاب خويت را برداريد و جمال جميل او - جل علا - را ببينيد، آنگاه است كه هر مشكلى آسان و هر رنجى و زحمتى گواراست

خودبينى ارث شيطان است

تا اين خودخواهيها در بشر هست ، اين جنگها و اين فسادها و اين ظلمها و ستمگريها هست

تا اين خودخواهيها در بشر هست ، اين جنگها و اين فسادها و اين ظلمها و ستمگريها هست

اگر - خداى نخواسته در بشر هست ، اين جنگها و اين فسادها و اين ظلمها و ستمگريها هست

اگر - خداى نخواسته - كارها با خودخواهى و غرور همراه شد، مبدا شكست انسان است

نمى شود كه انسان هم خود پرست باشد و هم خداپرست . نمى شود كه انسان هم منافع خودش را ملاحظه كند و هم منافع اسلام . بايد يكى از اين دوتا باشد

من اگر براى خودم نسبت به ساير انسان ها يك مرتبتى قائل باشم ، اين انحطاط فكرى است ، و انحطاط روحى

اگر انسان در هر امرى كه وارد مى شود، در آن امر خودخواهى را كنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بكند، و خدا را ملاحظه بكند، هم موفق مى شود و هم از خطراتى كه بر اين خود خواهى (مترتب ) است در امان مى ماند

نزاع مال خودخواهى است ، از نقطه نفس انسان پيدا مى شود

دو جور تعريف داريم : يك وقت اين است كه آدم تعريف مى كند، مى خواهد خودش را نشان بدهد، اين ابليس است يك وقت از خودش ‍ تعريف مى كند براى اين كه هدايت كند ديگران را، اين نفس رحمان است

هواى نفس انسان مى خواهد هر چه بشود بگويد من كرده ام ، و اين آثار خودخواهى است ، و اختلافاتى هم كه مشاهده مى شود از ضعف ايمان است

هيچ فردى نمى تواند ادعا كند كه من نقص ، هيچ ندارم . اگر كسى ادعا كرد اين را، بزرگترين نقصش همين ادعاست

غرور از پيروزيها، آفت بزرگى است كه شيطان باطنى در بندگان خدا به وجود مى آورد، تا آنان را از راه حق منحرف كند

غرور و غفلت انسان را به تباهى مى كشد

كبر از اخلاق خاصه شيطان است

هر كس جهلش بيشتر و عقلش ناقصتر است ، كبرش بيشتر است . هركس ‍ علمش بيشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشرحتر است ، متواضعتر است

عيبجويى

و هيچ عيبى بالاتر از آن نيست كه انسان عيب خود را نفهمد و از آن غافل باشد، و با آن كه مجموعه عيوب است به عيوب ديگران بپردازد

چرا بايد عقده هاى قلبى ، انسان را منحرف كند، و هواهاى نفسانى همه چيز را كنار بگذارد و فقط عيوب را نگاه كند

اسرار مردم هر چه باشد، فاش كردن بر خلاف اسلام است

غفلت

يك لحظه از خدا غافل نباشيد. غفلت از مبدا قدرت ، انسان را به هلاكت مى رساند

ياءس و نااميدى

هيچ گاه از كارها ماءيوس نشويد، چون همه چيز يك دفعه درست نمى شود، و كارهاى بزرگ بايد به تدريج صورت گيرد.

ياءس از جنود شيطان است ، اميد از جنود خداست ، هميشه اميدوار باشيد.

مفاسد و انحرافات اجتماعى

انبيا مثل يك طبيبى بودند كه مى خواستند اصلاح كنند جامعه را.

اگر انحراف اخلاقى نباشد، هيچ يك از اين سلاح هاى جنگى به حال بشر ضرر ندارد.

آن چيزى كه دارد اين سياره ما را در سراشيبى انحطاط قرار مى دهد، انحراف اخلاقى است .

آن كه فاسد مى كند جامعه را، و دست از فسادش برنخواهد داشت ، او را بايد از جامعه جدا كرد، (1) و يك غده سرطانى است كه جامعه را فاسد مى كند. نجات معتاد نجات يك فرد نيست ، نجات اسلام است

اين وظيفه شرعى نيست كه كسى به مسلمانى اهانت كند، از برادر دينى بدگويى نمايد، اين حب دنيا و حب نفس است ، اين تلقينات شيطان است كه انسان را به اين روز سياه مى نشاند.

اذيت مسلم و آزار مومنين از بزرگترين گناهان كبيره است .

امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى ازمنكر بر همه ملت واجب است .

سفارش به حق ، كه امر به معروف است و نهى از منكر است ، برهمه مسلمين واجب است .

اگر يك حاكم ظالمى بر مردم مسلط شد، علماى ملت ، دانشمندان ملت بايد استنكار كنند، بايد نهى از منكر كنند.

شما و ما موظفيم كه هم در تمام امورى كه مربوط به دستگاههاى اجرايى است امر به معروف كنيم ، و اگر اشخاصى پيدا مى شوند كه خلاف مى كنند، معرفى كنيم به مقاماتى كه براى جلوگيرى مهيا هستند، و مشكلات را هم تحمل كنيم .

شما از اول اگر جلوى فساد را نگيريد، معلوم نيست كه به وضع سابق منتهى نشود.

از آنچه در نظر شرع حرام ، و آنچه برخلاف مسير ملت و كشور اسلامى ، و مخالف با حيثيت جمهورى اسلامى است ، به طور قاطع اگر جلوگيرى نشود همه مسئول مى باشند.

نفاق و منافقين

منافقها هستند كه بدتر از كفارند.

در اسلام از منافقين بيشتر تكذيب شده است ، و منافق اوضح مصاديق كفر است .

آن قدرى كه اسلام تكيه كرده است به اين كه منافقين را از بين ببرد يا اصلاحشان كند، براى كفار اين طور نيست . انسان مى داند با آدم كافر چه بكند، اما با منافقين نمى داند چه كند.

در سوره (منافقين ) ذكر مى فرمايد كيفيت منافقين را، كه اينها پيش تو اظهار ديانت مى كنند، اظهار اسلام مى كنند، لكن دروغ مى گويند، اينها مسلم نيستند، اينها منافق هستند.

آنچه ما امروز مبتلاى به آن هستيم ، و آن دسته منافقينى كه اظهار اسلام مى كنند و كمر اسلام را مى خواهند بشكنند، كار مسلمانها با اينها مشكل است ، حل مساله اينها بسيار مشكل است .

عيب بزرگ شما و هوادارانتان آن است كه نه از اسلام و قدرت معنوى آن ،

و نه از ملت مسلمان و انگيزه فداكارى او، اطلاعى داريد.

با آن كه سران منافقين در دامن آمريكا و فرانسه مشغول عياشى و خوشگذرانى هستند، مع الاسف عده اى نوجوان را با حيله و تزوير گول زده و قدرت تفكر را از آنان سلب نموده اند.

آنهايى كه اظهار اسلام مى كنند و بيمارستان را آتش مى زنند و مجروحها را سر مى برند، اينها را بشناسيد، اينها مسلم نيستند، اينها منافق هستند.

ننگتان باد اى تفاله هاى شيطان و عارتان باد اى خود فروختگان بين المللى ! كه در سوراخها خزيده و در مقابل ملتى كه در برابر قدرتها برخاسته است ،

به خرابكاريهاى جاهلانه پرداخته ايد.

گمان ندارم شما بتوانيد گروه و يا دسته اى را بيابيد كه جنايات و سفلگى شان به ابعاد اين گروهك منافقين باشد.

برنامه سلوك در نامه هاى عارف كامل مولى حسينقلى همدانى قدس سره

شرح حال آيت حق مولى حسين قلى همدانى

عارف وارسته ، حكيم فرزانه و فقيه بزرگوار ملاحسين قلى همدانى يكى از نوادر روزگار است كه در عرفان و سير و سلوك به اوج رسيده و توفيق راهبرى جمع كثيرى را به دست آورده ، استاد بى بديل دوران خود و بلكه پس از آن بوده است .

شيخ آقا بزرگ تهرانى قدس سره شرح حال او را چنين بيان مى كند: (او از اعاظم علماء و اكابر فقها شيعه و خاتمه علما اخلاق در عصر خود بوده است ، او در قريه شوند در جزين همدان در سال 1239 هجرى قمرى متولد شده ، و مقدمات را در طهران فراگرفته ، و بالاخره در دروس عالى در حوزه درس عالم اكبر شيخ عبدالحسين طهرانى مشهور به شيخ العراقين شركت نموده است . سپس به سبزوار سفر كرده ، و مدتها در آنجا اقامت گزيده ، و از درس فيلسوف معروف حاج مولى هادى سبزوارى بهره يافته و پس از آن مهاجرت به نجف اشرف نموده ، و سال هاى طولانى از درس شيخ مرتضى انصارى استفاده كرده است . و در قسمت اخلاق از آقا سيد على شوشترى استفاده نموده و شاگرد او بوده است . و بعد از فوت استادش متصدى فتوا نشد، و دنبال رياست نرفت ، بلكه در منزل نشست ، و طلاب با استعداد بدو روى آوردند، و منزل او محل اجتماع زبدگان علم و عمل شد. و شاگردان عجيبى در علم الهى و عرفان تربيت نموده ... و امام فقه و اصول را از تقريراتى كه خودش از بحث علامه انصارى نوشته بود، تدريس مى كرد. و در منزل نماز جماعت مى خواند براى خواص از مومنين و پيروانى كه آنها را تربيت نمود، و از ظلمات جهل به نور معرفت كشانيده و ايشان را با رياضات شرعيه و مجاهدات علميه از هر پستى طاهر و مطهر گردانيد، تا آنها از عبادالله الصالحين ، و از سالكين در راه خداوند شدند.) (67)

سيد محسن امين - رضوان الله عليه - كه به شاگردى او مفتخر بود، درباهر او مى نويسد: (و لم يكن فى زمانه و لا قبله بسنين و لا بعده كذلك من يماثله فى علم الاخلاق و تهذيب النفوس ) (68)

(در ميان معاصرانش نظيرى براى او در علم اخلاق و تهذيب نفوس يافت نمى شد).

محدث بزرگوار شيخ عباس قمى - رحمه الله عليه - پيرامون شخصيت با عظمت وى مى گويد:

كان من عباد الله الصالحين ، و نخبه الفقها الربانيين ؛ كان ينطق بالحكمه و الكلمه النافعه ، دائم المراقبه لربه حتى حكى انه ربما سكت فى اثناء الحث و التدريس خوفا من عروض الغفله عن الحضور و التكلم فى الله . كان على منهاج السيد ابن طاووس . (69)

(او از بندگان صالح خداوند و فقيهان برگزيده ربانى بود، سخنش حكيمانه كلامش سودمند بود، هميشه جانب پروردگارش را مراقب بود، به طورى كه حكايت شده است كه گاهى در خلال تدريس از بيم آنكه مبادا غفلتى پيش ‍ آمده و سخنى نه براى خداوند گفته شده باشد، سكوت مى نمود. او بر روش و طريقه سيد ابن طاووس بود.)

علامه طباطبايى مى گويد: (گروهى ، دسته جمعى توطئه مى كردند و روش ‍ عرفانى و الهى و توحيدى مرحوم آخوند را به باد انتقاد گرفته و در يك عريضه اى به مرحوم شربيانى - در هنگامى كه مرحوم شربيانى رياست مسلمين را داشته و رئيس مطلق وقت شمرده مى شده است - نوشتند كه ملا حسين قلى همدانى روشى صوفيانه در پيش گرفته است .

مرحوم شربيانى نامه را مطالعه فرمود و قلم را برداشته و زير نامه نوشت : (كاش خداوند مرا مثل آخوند صوفى قرار بدهد. با اين جمله آن عالم بزرگ ، كار تمام شد و دسيسه هاى آنان همه بر باد رفت .) (70)

نقل كرده اند: (آقا ميرزا جواد آقا ملكى ، يكى از شاگردان آخوند، بعد از دو سال تلمذ، خدمت استاد عرض مى كند: من در سير خود به جايى نرسيدم . آخوند در جواب از اسم و رسمش سوال مى كند، او تعجب كرده مى گويد: مرا نمى شناسيد؟ من جوادى تبريزى ملكى هستم . ايشان مى گويند: شما با فلان ملكى ها بستگى داريد؟ آقا ميرزا جواد آقا چون آنا را خوب و شايسته نمى دانسته از آنان انتقاد مى كند. آخوند همدانى در جواب مى فرمايد: هر وقت توانستى كفش آنها را كه بد مى دانى پيش پايشان جفت كنى ، من خود به سراغ تو خواهم آمد.

ميرزا جواد آقا فردا كه به درس مى رود خود را حاضر مى كند كه در محلى پائين تر از بقيه شاگردان بنشيند، تا رفته طلبه هايى كه از آن فاميل در نجف بودند و ايشان آنان را خوب نمى دانسته ، مورد محبت قرار مى دهد، تا جايى كه كفششان را پيش پاى آنها جفت مى كند. چون اين خبر به آن طايفه كه در تبريز ساكن بودند مى رسد رفع كدورت فاميلى مى شود. بعدا، آخوند او را ملاقات مى كند و مى فرمايد: دستور تازه اى نيست تو بايد حالت اصلاح شود تا از همين دستورات شرعى بهره مند شوى . ضمنا ياد آورى مى كند كه كتاب (مفتاح الفلاح ) شيخ بهائى براى عمل كردن خوب است .) (71)

شاگردان و آثار ملا حسين قلى همدانى

(او شاگردان بسيارى تربيت كرد كه هر يك آيتى عظيم از علم و عمل و اخلاق و عرفان الهى بودند.

از جمله : سيد احمد كربلائى ، و دامادش سيد ابوالقاسم اصفهانى ، و آقا سيد آغا دولت آبادى ، و شيخ باقر موسوى ، و شيخ محمد بهارى ، و شيخ باقر نجم آبادى و ميرزا جواد آغا تبريزى ، و سيد محمد سعيد حبوى ، و سيد حسن صدر، و سيد على همدانى ، و فرزندش : شيخ على و جمعى ديگر

كتبى بسيار در تقريرات دروس شيخ و غير آن از جمله قضا و شهادات و رهن و غيرها نوشته كه در كتابخانه حسينيه شوشترى ها در نجف اشرف و كتابخانه آقا ميرزا حسين نورى موجود است . و بالاخره در زيارت سيدالشهدا در كربلاى معلى در 28 شعبان سنه 1311 رحلت نمود. و شاگردش سيد محمود طالقانى در قصيده اى بر مرثيه او شعر گفت .) (72) (73)