آيين تزکيه

محمد حسن رحيميان ، محمد تقي رهبر

- ۹ -


ب) محبت و هدايت

محبت نسبت به انسان از اين فراتر رفته و عطوفت اسلامى در راستاى هدايت و رحمت شامل آحاد بشر مى شود. خداوند پيامبر خود حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) را رحمت براى جهانيان دانسته است: «وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (1) و اين رحمت و رأفت تا بدان جا عميق است كه گمراهى مردم آن حضرت را رنج مى دهد و از اين رو خدا پيامبر را به خويشتن دارى فراخوانده و مى گويد: ما قرآن را بر تو نفرستاديم تا خود را به مشقت اندازى: «طه. ما اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى». (2)

از همين جاست كه رسالت اسلام، بعد جهانى يافته و مسلمانان موظف اند در هدايت و تربيت همه انسان بكوشند. همان گونه كه قرآن به اين اصل اساسى تصريح مى كند:

«كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّة اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ...». (3)

در روابط بين الملل و جنگ و صلح نيز اصل هدايت، نقش بنيادين دارد و به بيان حضرت امام: «اسلام از كشورگشايى مى خواهد الله را در عالم نمايش بدهد و مردم را تربيت الهى و انسانى كند.»

شيوه هاى اخلاقى يك مسلمان در رابطه با غير مسلمانان نيز بايد به گونه اى باشد كه عامل هدايت و جذب آنان به اسلام و ارزش هاى آن گردد. اين روشى بود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و خاندان گرامى او مى پيمودند.

على (عليه السلام) در سيره اخلاقى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند: «عدىّ بن حاتم» ، پيش از آن كه اسلام بياورد، بر آن حضرت وارد شد. رسول خدا وى را به خانه برد و در حالى كه در خانه وى جز حصيرى از برگ خرما و بالشى از پوست نبود، آن را براى عدى بن حاتم بگسترد و از او پذيرايى نمود.(4) كه متعاقب آن «عدىّ» مسلمان شد و در زمره نامدارانِ اسلام درآمد.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) با مردى «ذمى» همسفر شد. ذمى گفت: قصد كجا داريد؟ فرمود: عازم كوفه ام. بر سر دوراهى رسيدند، حضرت راه كوفه را رها كرد و آن مرد را همراهى نمود. اين امر موجب شگفتى مرد ذمى شد و پرسيد: مگر شما عازم كوفه نبوديد؟ فرمود: چرا. گفت: پس چرا راهتان را تغيير داديد؟ فرمود: توجه دارم، اما اين از حق مصاحبت است كه انسان همسفر خود را مشايعت كند. پيامبر ما چنين دستور داده است. مرد ذمى كه اين حسن اخلاق و رفتار را بديد اسلام اختيار كرد و شهادتين گفت.(5)

مرد مسيحى درمحضر امام صادق (عليه السلام) عطسه كرد، يكى از حاضرين بدو گفت: «هَداكَ الله» خدايت هدايت كند. امام فرمود، بگوئيد: «يَرحَمُكَ الله» خدايت مشمول رحمت خويش گرداند. گفتند او نصرانى است! حضرت فرمود: «خداوند او را هدايت نمى كند مگر آن كه وى را مشمول رحمتش قرار دهد: «لايَهدِيهِ اللهُ حَتّى يَرْحَمَه». (6)

به طور خلاصه: روابط اجتماعى، در سايه تربيت اسلامى، از كوچك ترين واحد اجتماعى يعنى خانواده گرفته تا سطح بين المللى، براساس معنويت، خدمت به انسانيت و هدايت و تربيت و نجات انسان هاست و پشتوانه آن در همه مراحل ايمان و اخلاق و مسئوليت شناسى اسلامى است.

ج) عدل عمومى

عدل و انصاف ازجمله اصول روابط انسانى است كه آحاد بشر را در برمى گيرد. آيه كريمه: «اِنَّ اللهَ يَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ وَاِيتاءِ ذِى الْقُرْبَى وَيَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالبَغْىِ...» (7) با اطلاق و كليت به عدل و داد فرامى خواند و از فحشا و منكر و سركشى و ستم برحذر مى دارد. همچنان كه آيه: «... وَ لايَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْم عَلى اَلاّ تَعدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوى» (8)

خاطر نشان مى سازد كه دشمنى با يك گروه نبايد مسلمانان را بر آن دارد كه از عدل و انصاف خارج شوند، كه عدالت شرط تقوا و پرهيزكارى است.

على (عليه السلام) فرمود:

«جَعَلَ اللهُ سُبْحانَهُ العَدْلَ قِواماً لِلأنامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ المَظالِمِ وَ الآثامِ و تَسْنِئَةً لِلاِْسْلامِ»; (9)

خداوند سبحان، عدل را عامل برپايى جامعه بشرى و مانع از ستم و تجاوز و سبب شكوه مندى اسلام قرار داده است.»

همچنين، در منشور سياسى خود به مالك اشتر يادآور مى شود كه نسبت به آحاد رعيت از مسلم و غيرمسلم روش عدالت پيش گيرد و از ستم و قساوت بپرهيزد.

«و لاتَكونَنَّ عَلَيْهِم سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ اَكْلَهُمْ فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ اِمّا اَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ وَ اِمَّا نَظيرٌ لَكَ فِى الخَلْقِ; (10)

بر مردم، درنده اى خون خوار مباش كه خوردن آنان را غنيمت شمارى! چراكه آنان دو دسته اند يا برادر دينى تواند يا مخلوقى همانند تو.»

خلق سراسر همه نهال خدايند *** هيچ نه بركن از اين نهال و نه بشكن

سيره عملى اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز گواهى صادق بر تجسم عدل در نظام رهبرى آن حضرت است، تا بدان جا كه حتى بيگانگان وى را «نداى عدالت انسانى» خوانده اند.(11)

هنگامى كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) آگاه شدكه لشكر متجاوزِ معاويه به شهر «انبار» يورش آورده و زيور از تن زنان مسلمان يا ذميه، ربوده اند، طى خطابه اى با ابراز تنفر از اين عمل زشت فرمود: «اگر مرد مسلمان از اين تأسف بميرد جاى نكوهش نيست.»(12)

و هنگامى كه ديد پيرمرد يهودى در بازار كوفه گدايى مى كند، فرمود مخارج او را از بيت المال تأمين كنند تا مجبور به تكدى نباشد.

د) حقوق ويژه انسانى

علاوه بر حقوق عامه كه بدان اشاره شد، يك دسته حقوق ويژه انسانى است، نظير: «حق پدر و مادر، خويشاوندان، همسايه، معلم، متعلم، همسفر و مصاحب و...»(13) كه در منابع اسلامى بدان بذل توجه شده است و در سيره رهبران دين نمونه هايى دارد.

خداوند در قرآن كريم توصيه مى فرمايد كه انسان نسبت به پدر و مادر حتى غيرمسلمان نيكى كند، و اگر آن ها تلاش كردند وى را به شرك بكشانند آنان را اطاعت نكند اما در دنيا به نيكى با آنان عمل نمايد.»(14) و در اين ميان حق مادر از اهميت بيشترى برخوردار است. امام صادق (عليه السلام) جوان مسيحى را كه اسلام اختيار كرد به پرستارى و محبت نسبت به مادر مسيحى خود كه بيمار و نابينا بود، توصيه فرمود، كه متعاقب آن، آن زن اسلام اختيار كرد و بدرود زندگى گفت.(15) حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) براى يكى از فاميل خود كه نزد حاكم وقت سعايت كرده بود، همانند ديگر بستگان خود سهمى قرار داد و فرمود: «نمى خواهم از كسانى باشم كه خداوند آنان را به قطع رحم نكوهش فرموده است.» داستان على (عليه السلام) با همسفر مسيحى خود نيز قبلا از نظر گذشت و نمونه ها از اين قبيل بسيار است.

بديهى است كه اگر پدر و مادر و يا معلم و متعلم و همسايه و مصاحب و... مؤمن و صالح باشند اين حقوق مضاعف شده (حق انسانى و حق اسلامى) و از ارزش افزون ترى برخوردار خواهد گشت.

حال از ميان اين حقوق به دليل اهميتى كه حق معلم و متعلم دارد، به ترجمه روايتى از امام چهارم ـ على بن الحسين (عليه السلام) ـ در اين خصوص مى پردازيم.

امام مى فرمايد: «حق متعلم بر معلم آن است كه بداند خداوند با دانشى كه به وى آموخته و گنجينه هايى كه در اختيار او نهاده او را قيم و سرپرست دانش پژوهان قرار داده، پس اگر در تعليم آنان به خوبى عمل كند و از ناسازگارى و دل تنگى بپرهيزد، خداوند فضل خود را بر او بيفزايد و اگر طالبان علم را از آموختن محروم كند و راه ناسازگارى پيش گيرد، خداوند جمال و كمال علم را از او بگيرد و جايگاهش را در دل ها بى ارج كند.

و حق معلم بر متعلم آن است كه او را بزرگ شمارد، مجلس او را محترم بدارد، به سخنِ او درست گوش فرادهد، بدو توجه كند، صدايش را بر سر معلم بلند نكند، پاسخ پرسش ها را در حضور او به كسى ندهد و بگذارد استاد پاسخ گويد، در مجلس درس با كسى صحبت نكند، عيب كسى را باز نگويد، اگر كسى نسبت به استاد ناروايى گفت، دفاع كند، عيب هايش را بپوشاند، خوبى هايش را آشكار سازد، با دشمنانش همنشينى نكند، با دوستانش دشمنى نورزد، در اين حال فرشتگان خدا گواهى دهند كه او براى خدا دانش آموخته نه براى مردم.»(16)

على (عليه السلام) مى فرمايد: «اَلْعالِمُ وَ المُتَعلِّمُ شَرِيكانِ فِى الاَْجْرِ وَ لاخَيْرَ فِيما بَيْنَ ذلِك.» (17)

درخصوص اخلاق دانشجويى روايات بسيارى است كه در اين جا مجال طرح آن نيست.(18)

نظام تربيتى اسلام به حسن همجوارى و حقوق همسايگان عنايت خاص دارد. على(عليه السلام) مى فرمايد: «پيامبر اكرم همواره سفارش همسايگان را مى فرمود تا بدان جا كه ما تصور كرديم همسايه از همسايه ارث خواهد برد.»(19) امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: حسن همجوارى شهرها را آباد و عمرها را دراز مى كند: «حُسْنُ الجَوارِ يَعْمُرُ الدِّيارَ و يَزِيدُ فِى الأَعْمار» (20)

و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: آن كس كه سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد به رسالت من ايمان ندارد: «ما آمَنَ بِى مَنْ بَاتَ شَبْعانَ و جارُهُ جائِع». (21)

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: از ما نيست كسى كه با همسايه خود به خوبى رفتار نكند: «اِعْلَمُوا اَنَّهُ لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحْسِنْ مُجَاوَرَة مَنْ جاوَرَه». (22)

هـ) شيوه هاى اخلاقى

كاربردِ حسن اخلاق و رفتار از ديگر شيوه هايى است كه اسلام نسبت به عموم انسان ها توصيه مى كند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: شما نمى توانيد با دارايى خود، مردم را زير پوشش آوريد، پس با اخلاقتان آنان را پوشش دهيد: «اِنَّكُم لَنْ تَسِعُوا النَّاسَ بِأموالِكُم فَسِعُوهُم بِاَخْلاقِكُم». (23)

ترحم، عفو، نصح، صدق، احسان، تعاون، امانت، وفاى به عهد، مدارا، مسالمت و امثال آن، از اخلاق عمومى است.

از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پرسيدند: محبوب ترين مردم نزد خدا چه كسى است؟ فرمود: سودمندترين مردم براى مردم: «سُئِلَ رَسولُ الله (صلى الله عليه وآله) : مَنْ اَحَبُّ النّاسِ اِلَى اللهِ؟ قال: اَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاسِ». (24)

على (عليه السلام) مى فرمايد: كسى كه به مردم رحم نكند از رحمت خداوند بى نصيب است: «مَنْ لَمْ يَرْحَمِ النّاسَ مَنَعُهُ اللهُ رَحْمَتَهُ». (25)

و نيز مى فرمايد: «آن كس كه با مردم مسالمت كند يارانش بسيار گردند، دشمنانش اندك: «مَنْ سَالَمَ النّاسَ كَثُرَ اَصْدِقائُهُ وَ قَلَّ اَعْدائُهُ». (26)

امام باقر (عليه السلام) فرمود: «خداوند در سه چيز به كسى رخصت تخلف نداده است: اداىِ امانت نسبت به نيكوكار و بزهكار، وفاى به عهد نسبت به صالح و ناصالح، نيكى به پدر و مادر خواه نيكوكار باشند و يا بدكار.»(27)

مدارا و مسالمت با مردم از شيوه هاى اخلاقى است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) حتى با مخالفان خود به كار مى برده و مى فرمود: «همان گونه كه به ابلاغ رسالت مأمور شدم به مدارا كردن با مردم موظف گرديدم: «اُمِرْتُ بِمُداراةِ النَّاسِ كَما اُمِرتُ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ» (28) و نيز فرمود: نيكى كردن به مردم نيمى از خرد است: «اَلتَّوَدُّدُ اِلىَ النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ». (29)

اين شيوه ستوده اخلاقى يكى از عوامل پيشرفت سريع اسلام و جذب مردم به پذيرش دين بود و خداوند پيامبرش را به اين خوى و خصلت ستوده است: «اِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم».

امام صادق (عليه السلام) در يك حديث جامع تر مى فرمايد: «اصول رفتار با مردم هفت چيز است: بردبارى، گذشت، فروتنى، بخشندگى، مهربانى، خيرخواهى، عدل و انصاف: «وَ اُصُولُ مُعامَلَةِ الخَلق سَبُعَةٌ: الحِلْمُ وَ العَفْوُ وَ التَّواضُعُ وَ السَّخاءُ وَ الشَّفَقَةُ وَ النُصْحُ وَ العَدْلُ وَ الاِْنْصافُ». (30)

3ـ روابط ايمانى

روابط ايمانى، فراتر از روابط انسانى است و اسلام علاوه بر اصول ياد شده در روابط انسانى، اصول ديگر را متفرع بر مشاركت اعتقادى، عنوان ساخته است كه براساس آن حقوق و مسئوليت اساسى ترى در جامعه اسلامى مطرح مى گردد.

مهمترين اين اصول عبارت اند از:

الف) ولايت و محبت

در اين نوع رابطه، روح حاكم بر كل جامعه اسلامى، مودت و محبت عميق قلبى است: «وَالمُؤْمِنُونَ وَ الْمؤْمِناتُ بَعْضُهُم اَوْلِياءُ بَعْض...». (31)

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: دوستى مؤمن با مؤمن از بزرگ ترين شعبه هاى ايمان است: «وُدُّالمُؤمِنِ لِلْمُؤمِنِ فِى اللهِ مِنْ اَعْظَمِ شُعَبِ الاْيمانِ». (32)

هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) سپاه احد را آرايش جنگى داد، خطبه اى خواند و در ضمن آن فرمود: «مؤمن نسبت به ساير مؤمنان همانند سر نسبت به پيكر است كه هرگاه به درد آيد ساير اعضا را قرار نماند: «المُؤمِنُ مِنْ المُؤمِنينَ كَالرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ اِذَا اشتَكى تَداعى لَه سايِرُ جَسَدِهِ». (33)

تثبيت مودت

جهت تثبيت اين محبت توصيه هايى نيز در روايات وجود دارد و امام باقر(عليه السلام) مؤمنان را به الفت و عطوفت متقابل فرامى خواند: «يا مَعشَرَ المُؤمِنينَ تَأَلَّفُوا وَ تَعاطَفوُا». (34)

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: هرگاه كسى را دوست مى دارى، وى را از دوستى خود نسبت به وى آگاه كن چراكه اين عامل ثبات محبت ميان شماست: «اِذا اَحْبَبْتَ رَجُلاً فَأَخْبِرْهُ بِذلِكَ فَاِنَّهُ أَثْبَتُ لِلْمَوَدَّةِ بَيْنَكُما». (35)

و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از حسن خلق و محبت متقابل در تثبيت مودت ياد كرده اند: «حُسْنُ الخُلْقِ يُثْبِتُ الْمَوَدَّة»(36) «تَحَبَّبْ اِلَى النَّاسِ يُحِبُّوكَ» (37)

و على (عليه السلام) از خوش رويى و خوش زبانى در جذب محبت نام برده اند:

«وَ البَشاشَةُ حِبالَةُ الْمَوَدَّةِ»(38)، «مَنْ عَذَبَ لِسانُهُ كَثُرَ اِخوانُهُ» (39) خوش رويى دام محبت است، آن كس كه زبانش شيرين باشد، برادرانش افزون شوند.

آفات مودت

در راستاى تثبيت مودت، تربيت اسلامى مسلمانان را به چنگ زدن به رشته استوار ايمان كه رمز مودت و وحدت است فراخوانده و از آن چه مايه تفرق و اختلاف است، برحذر مى دارد:

«وَ اعتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لاتَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُم اِذْ كُنْتُمْ اَعْداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُم فَأصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً...; (40)

به رشته استوار الهى چنگ زنيد و متفرق نشويد و ياد كنيد نعمت خدا را بر شما، آن گاه كه با همديگر دشمن بوديد و خدا دل هايتان را پيوند زد و در پرتو اين نعمت با هم برادر شديد.»

و على (عليه السلام) در آخرين وصيت جاودانه خود با فرزندان و پيروانش فرمود: «و عَلَيْكُمْ بِالتَّواصُلِ و التَّباذُلِ و اِيّاكُم وَ التَّدابُرَ و التَّقاطُعَ (41)

بر شما باد به پيوند و ارتباط و داد و دهش و برحذر باشيد از جدايى و قطع رابطه.»

و از آن رو كه فضايل و رذايل اخلاقى علاوه بر آثار فردى، بر روابط اجتماعى نقش مؤثر دارد، لذا توصيه به فضايل و برحذر داشتن از رذايل را مى توان عاملى در تحكيم پيوند اجتماعى دانست. همچنان كه عداوت، كينه، حسد، غيبت، خيانت، خلف وعده، غش و دغل و ساير صفات ذميمه از عوامل تيرگى روابط اند كه در تربيت اسلامى مورد نكوهش قرار گرفته است.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: مسلمان برادر مسلمان است، بدو ستم نمى كند، با او غش نمى كند، وى را تحقير نمى كند، غيبت نمى كند، خيانت نمى كند و محروم نمى سازد:

«المُسْلِمُ أَخُوْ الْمُسْلِم لايَظْلِمُهُ وَ لايَغُشُّهُ وَ لايَخْذُلُهُ وَ لايَغْتابَهُ وَ لايَخُونُه وَ لايَحْرِمُه». (42)

ابوذر غفارى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرسيد: بهترين مؤمنان كيانند؟ فرمود: آن كس كه مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند: «مَنْ سَلُمَ المُسْلِمُونَ مِنْ يَدِهِ وَ لِسانِه». (43)

ب) اخوت

برادرى و اخوت، از ديگر ويژگى هاى روابط ايمانى است كه تربيت اسلامى در تحقق آن مى كوشد و قرآن از آن نام برده است: «اِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ اِخْوَهٌ فَاَصْلِحُوا بَيْنَ اَخَوَيْكُمْ...» (44) به نقل مورخان، از اقدامات اوليه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در نخستين سال هجرت، به منظور تحكيم پيوندهاى جامعه نوبنياد اسلامى، ايجاد اخوت ميان مهاجر و انصار بود و اين تا بدان جا عمق و گسترش يافت كه گروهى از مسلمانان شهر مدينه شب را به شب زنده دارى و تلاوت قرآن مشغول بودند و روز هيزم حمل مى كردند و با درآمد آن خوراك «اهل صفه» را فراهم مى ساختند و نمونه هاى ديگر آن در تاريخ اسلام بسيار است.

على (عليه السلام) مى فرمايد: عاجزترين مردم كسى است كه از پيدا كردن برادرانى در راه خدا ناتوان باشد و عاجزتر از او كسى است كه برادرانى را كه به دست آورده، از دست بدهد:

«أعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكتِسابِ الاِْخْوانِ و أَعجَزُ مِنهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُم». (45)

امام صادق (عليه السلام) از براى اين اخوت آثارى را برشمرده است. از جمله اين كه: مؤمن برادر مؤمن است، چشم او و راهنماى اوست، وى را خيانت و ستم نمى كند و از غش و دغل مى پرهيزد و هرگاه وعده داد به وعده خود عمل مى نمايد:

«المُؤمِنُ اَخُوالمُؤمِنِ، عَيْنُهُ وَ دَلِيلُهُ، لايَخُونُهُ و لايَظْلِمُهُ و لايَغُشُّهُ و لايَعِدُهُ عِدَةً فَيُخْلِفُهُ». (46)

ج) مسئوليت اجتماعى

مسئوليت شناسى در درون جامعه اسلامى، مسائل مادى و معنوى را دربرمى گيرد و اهميت آن تا بدان جاست كه به عنوان يك وظيفه عمومى و متقابل مطرح شده است: «كُلُّكُم راع وَ كُلُّكُم مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ». (47)

بر اين اساس آحاد جامعه اسلامى، در مسائل مادى و معنوى و مصالح مشترك انسانى مى بايست يار و غمخوار يكديگر باشند و با برخورد مسئولانه در حل مشكلات بكوشند.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ يَهْتَمّ بِأُمُورِ المُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِم...; (48)

«كسى كه احساس مسئوليت نسبت به امور مسلمين نكند از جرگه مسلمين خارج است و آن كس كه فرياد استغاثه مسلمانى را بشنود و پاسخ ندهد مسلمان نيست.»

على (عليه السلام) اوضاع شهر كوفه را در ايام خلافت خود چنين توصيف مى كند: در كوفه احدى نيست مگر آن كه در رفاه است، پايين ترين قشرها نان گندم مى خورند، در سايه مى نشينند و از آب فرات مى نوشند.(49)

و در نامه اى كه به «عثمان بن حنيف» عامل خود در بصره نوشته است، يادآور شده كه براى من ممكن بود از «عسل مصفا و مغز گندم» بخورم و لباس حرير بپوشم، اما هيهات كه على (عليه السلام) به اين كار تن در دهد، حال آن كه در گوشه اى از كشور اسلامى گرسنگانى باشند كه به قرص نانى محتاج اند.

د) مصابره و مرابطه

مصابره، هميارى در صبر و مرابطه كوشش در تحكيم روابط متقابل افراد و جوامع اسلامى است كه نظام تربيتى اسلام آن را مورد توجه قرار داده است.

آيه كريمه: «يا اَيُّهاالذَّيِن آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقوُاللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». (50)

به چهار اصل تربيتى و اخلاقى توصيه دارد: «صبر فردى، صبر جمعى، روابط ايمانى و تقوا» كه عامل فلاح و رستگارى امت است.

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: شايسته است كه مسلمانان در ايجاد رابطه و تعاون بكوشند تا آن گونه شوند كه خداوند در قرآن بدان امر فرمود كه «نسبت به يكديگر مهربان باشند:

«يَحِقُّ عَلَىْ المُسْلِمِينَ الاِْجتِهادُ فِىْ التَّواصُلِ وَ التَّعاوُنِ عَلَى التَّعاطُفِ وَ الْمُواساتِ لاَِهْلِ الْحاجَةِ و تَعاطُفِ بَعْضِهِم على بَعْض حَتّى يَكُونُوا كَما اَمَرَهُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: رُحَماءُ بَيْنَهُم». (51)همچنين آن حضرت از تفرق و كناره گيرى افراد از جامعه اسلامى برحذر داشته و مى فرمايد: آن كس كه به مقدار يك وجب از جامعه اسلامى فاصله بگيرد، رشته اسلام را از گردن خويش برداشته است: «مَنْ فارَقَ جَماعَةَ المُسْلِمينَ قَيْدَ شِبْر فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الاِْسْلامِ مِنْ عُنُقِة»(52).

و نيز امام صادق (عليه السلام) علاوه بر ارتباط حضورى از روابط مكاتبه اى سخن گفته اند: «التَّواصُلُ بَيْنَ الاِخوانِ فِى الحَضَرِ التَّزاوُرُ وَ فِى السَّفَرِ التَّكاتُبُ; (53) روابط برادران در وطن زيارت يكديگر و در سفر مكاتبه با يكديگر است.»

هـ) شور و نصح

برخورد افكار و تضارب آراء يكى از عوامل رشد فكرى و دست يابى به رأى صائب است. از اين رو در روابط اجتماعى اسلام مورد توجه قرار گرفته و قرآن آن را از ويژگى هاى جامعه اسلامى برشمرده و بدان توصيه نموده است: «وَ أمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» (54)، «و شاوِرْهُم فِى الأَمْرِ» (55)

از اين رو جريان امور مسلمين بايد با مشورت يكديگر بوده و استبداد به رأى در امور حاكم نباشد.

على (عليه السلام) فرمود: كسى كه مستبد به رأى باشد، هلاك شود و آن كس كه به مشورت پردازد در عقل مردان مشاركت كند: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأيِهِ هَلَكَ و مَنْ شَاوَرَ الرِّجالَ شَارَكَها فى عُقُولِها»(56).

از سوى ديگر، بر صاحبان رأى و انديشه صائب است كه از نصيحت و خيرخواهى دريغ نورزند و سخن حق و هدايت گر را حتى با رهبران خود بگويند.

«پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ضمن خطبه اى در مسجد خيف چنين فرمود: «سه چيز است كه قلب مرد مسلمان نسبت به آن خيانت نمى كند: اخلاص عمل براى خدا، ملازمت جماعت مسلمين و نصيحت و خيرخواهى براى رهبران اسلام.»(57)

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه اى با ياران خود مى فرمايد: از سخن حق و مشورت در عدل، دريغ نكنيد...: «فَلاتَكُفُّوا عَنْ مَقالَة بِحَق اَوْ مَشْوِرَة بِعَدْل» (58)

امام صادق (عليه السلام) نصيحت مؤمن را حقى واجب بر گردن مؤمن دانسته است: «يَجِبُ لِلْمُؤمِنِ عَلَى المُؤمِنِ اَنْ يُناصِحَهُ». (59)

و) توصيه هاى اخلاقى

علاوه بر آن چه به عنوان حقوق اجتماعى ملاحظه كرديم، توصيه هاى اخلاقى است كه بار حقوقى نيز دارد و ابواب گسترده اى از آداب و سنن اسلامى را تشكيل مى دهد. از جمله اينهاست:

سلام و مصافحه: در سيره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نوشته اند: آن حضرت بر كوچك و بزرگ سلام مى كرد: «اِنَّهُ كانَ يُسَلِّمُ عَلَى الصَّغيرِ وَ الْكَبِيرِ». (60)

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: آن كس كه قبل از سلام آغاز سخن كند او را پاسخ ندهيد: «مَنْ بَدَأ بِالكَلامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلاتُجِيبُوهُ». (61)

امام صادق (عليه السلام) فرمود: بخيل كسى است كه از سلام كردن بخل بورزد: «البَخِيلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ». (62)

در سجاياى اخلاقى پيامبر نوشته اند كه هرگاه آن حضرت با يكى از مسلمانان ديدار مى كرد به مصافحه آغاز مى فرمود و قبل از آن كه طرف دست خود را بكشد دست او را رها نمى ساخت: «وَ اِذا لَقِىَ النَّبِىُ (صلى الله عليه وآله) مُسْلِماً بدَأَ بِالمُصافَحَةِ». (63)

احترام و عطوفت: در خصوص احترام به بزرگان و عطوفت نسبت به خردسالان، امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: آن كس كه سالخوردگان ما را حرمت ننهد و به خردسالان مهربانى نكند، از ما نيست: «لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُوَقِّرْ كَبيرَنا وَ يَرْحَمْ صَغيرَنا». (64)

و در روايت ديگر فرمود: حق سه كس را جز منافق سرشناس، ناديده نمى گيرد: آن كس كه در اسلام موى خود را سپيد كرده و كسى كه حامل قرآن است و پيشواى دادگر:

«ثَلاثةٌ لايَجْهَلُ حَقَّهُمْ اِلاّمُنافِقٌ مَعْرُوفٌ بِالنِّفاقِ: ذُوالشَّيْبَةِ فِى الأِسْلامِ وَ حامِلُ الْقرْآنِ وَ اْلأِمامُ الْعادِلُ». (65)

و نيز فرمود: «احترام به آنان كه موى خود را در اسلام سپيد كرده اند احترام به خداى بزرگ است: «مِنْ اِجلالِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ اِجْلالُ ذِى الشَّيْبَةِ اْلَمُسْلِمِ». (66)

دستگيرى مستمندان: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: اگر در شهرى گرسنه اى شب را به سر برد، خداوند در قيامت به اهل آن شهر نظر نخواهد كرد: «ما مِنْ قَريَة يَبيِتُ فِيهِمْ جائِعٌ يَنْظُرُاللهُ اِلَيْهِم يَوْمَ الْقِيامَةِ» (67)

مردى خدمت حضرت صادق (عليه السلام) آمد. امام حال شيعيان را از وى پرسيد. او تمجيد و ستايش بسيار كرد. امام فرمود: آيا ثروتمندان از نيازمندان عيادت مى كنند؟ پاسخ داد: كم! فرمود: توانگران توجه به درويشان دارند؟ پاسخ داد: كم! امام پرسيد: رابطه اغنيا در اموالشان با فقرا چگونه است؟ آن مرد با شگفتى گفت: شما از رفتار و اخلاقى سخن مى گوييد كه كمتر در ميان ما ديده مى شود! امام صادق (عليه السلام) فرمود: پس چگونه مى پندارى اينها شيعه ما هستند؟!(68)

ز) مواسات و ايثار

بالاترين نوع ارتباط مسلم با مسلم، اتخاذ روش «مواسات» و از آن برتر «ايثار» است. مواسات آن است كه شخص برادران مسلمان را همانند خود بداند كه حق دارند از كليه امكانات وى جهت رفع نياز و حل مشكلات خويش يارى جويند و «ايثار» اين است كه ديگران را بر خويشتن مقدم دارد: «...وَ يُؤثِرُونَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ...». (69)

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: آيا شما را به مكارم اخلاق آگاهى دهم؟: گذشت از مردم، برابرى انسان با برادر دينى اش در مال خود و بسيار ياد خدا كردن:

«اَلا اُحَدِّثُكُمْ بِمَكارِمِ الأَخْلاقِ: الَصَّفْحُ عَنِ النَّاسِ وَ مُواساةُ الرَّجُلِ اَخاهُ فى مالِهِ وَ ذِكرُاللهِ كَثيراً». (70)

از حضرت رض (عليه السلام) پرسيدند حق مؤمن بر مؤمن چيست؟ فرمود: «از حقوق مؤمن بر مؤمن آن است كه از صميم قلب وى را دوست بدارد و در مال خود با او مواسات كند، و اگر كسى وى را ستم كرد به يارى او برخيزد.»(71)

شاد كردن مؤمن

ايجاد سرور در دل مؤمن از ديگر توصيه هاى اخلاقى اهل بيت(عليهم السلام) است. امام حسين (عليه السلام) از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه «بهترين كارها پس از فريضه نماز، شادكردن قلب مؤمن است به گونه اى كه در آن گناهى نباشد: «اَفْضَلُ الاَْعْمالِ بَعْدَالصَّلوِةِ اِدْخالُ السُّرُورِ فى قَلْبِ الْمُؤمِنِ بِما لا إِثْمَ فِيهِ». (72)

روايات از اين قبيل در خصوص حقوق و اخلاق اجتماعى از خانواده و فاميل گرفته تا دوستان و همسايگان و شهروندان و ساير مسلمانان و افراد دور و نزديك از هر طبقه اجتماعى، بسيار است كه به لحاظ اختصار به همين مقدار بسنده شد.

4ـ موارد قطع رابطه

چنان كه گفتيم: فلسفه روابط در اسلام، تحقق اهداف الهى و انسانى است و دو اصل تولى و تبرى نيز بر اين فلسفه مبتنى است. بدين لحاظ هرگاه روابط موجب تضعيف جبهه حق گردد و يا از قبيل رابطه ظالم و مظلوم باشد و يا معاشرت با افراد وسيله انتقال خلق و خوى ناپسند آنان شود، از اين گونه روابط ممانعت به عمل آمده است.

آيات برائت در قرآن و توصيه روايات به قطع ارتباط شامل اين موارد است.

قرآن با خطاب به مسلمانان مى گويد: اى گروه با ايمان، كسانى را كه از اهل كتاب و كافران دين شما را به تمسخر گرفته و يا بازيچه قرار داده اند، دوستان خود نگيريد و از خدا بترسيد اگر ايمان داريد: «يا اَيُّهَاالَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دِينَكُم هُزُواً و لَعِباً مِنَ الَّذينَ اُوْتُوا الكِتابَ مِنْ قَبْلِكُم وَ الكُفّارَ اَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللهَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ». (73)

بدين ترتيب، طرح دوستى با كسانى كه در برابر حق موضع مخالف اتخاذ كنند، ممنوع است. حتى اگر اينان پدر و مادر و برادر و فاميل باشند. قرآن مى فرمايد: اى گروه با ايمان! اگر پدران و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح داده اند، آن ها را يار مگيريد...: «يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُواآبائَكُمْ وَ اِخْوانَكُم أَولِياءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الكُفْرَ عَلَى الاْيمانِ...» (74)

به طور خلاصه: ايمان و دين سرلوحه روابط انسانى است و هرگاه روابط در تضاد و تزاحم با آن بود دين بر همه چيز مقدم است.

در روايات نيز به فلسفه اين قطع رابطه و آثار فردى و اجتماعى آن اشاره شده است:

على (عليه السلام) مى فرمايد: از معاشرت اشرار بپرهيز كه آنان چون آتش اند كه نزديك شدن به آن مى سوزاند: «اِيّاكَ وَ مُعاشَرَةَ الاَْشْرارِ فَاِنَّهُم كَالنَّارِ مُباشَرَتُها تُحْرِقُ». (75) بدين لحاظ در تربيت اجتماعى ميان مسلمان و غيرمسلمان و مؤمن و فاسق و صالح و ناصالح، مرزى برقرار گرديده تا حريم اخلاق و محيط اسلامى از سرايت فساد آنان مصون بماند.

و در نامه اى به حارث همدانى نوشت: «از همنشينى با تبهكاران بپرهيز كه بدى با بدى پيوند مى خورد و خدا و ياران خدا را گرامى دار و دوستان خدا را دوست دار: «وَ اِيَّاكَ و مُصاحَبَةَ الفُسّاقِ فَاِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ وَ وَقِّرِاللهَ وَ اَحْبِبْ اَحِبّائَهُ...» (76)

و همچنين مى فرمايد: روا نيست كه مرد مسلمان با فاجر، احمق و دروغگو، طرح برادرى بيفكند: «لايَنْبَغِى لِلْمَرْءِ المُسْلِمِ اَنْ يُوَاخِىَ الْفاجِرَ وَ لاَ الاَْحْمَقَ وَ لاَ الْكَذَّابَ». (77)

در اين روابط علاوه بر اثر اخلاقى حيثيت اجتماعى مسلمانان نيز مطرح است و لذا امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: با اهل بدعت و ضلالت مصاحبت و مجالست نكنيد كه در نظر مردم فردى از آنان بشمار آييد: «لاتُصاحِبُوا اَهْلَ الْبِدَعِ وَ لاتُجالِسُوهُمْ فَتَصِيرُوا عِنْدَالنَّاسِ كَوَاحِد مِنْهُمْ».

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: مرد، بر دينِ همنشين خويش است: «اَلْمَرْءُ عَلى دِينِ خَلِيلِهِ». (78)

پى‏نوشتها:‌


1. سوره انبياء، آيه 107.
2. سوره طه، آيات 2 - 1.
3. سوره آل عمران، آيه 110.
4. اصول كافى ، ج 2، ص 659.
5. همان ، ص 670.
6. همان ، ص 656.
7. سوره نحل، آيه 90.
8. سوره مائده، آيه 8.
9. تصنيف غرر ، ص 99.
10. نهج البلاغه ، نامه 53، ص 326.
11. «الامام على، صوت العدالة الانسانيه» تأليف جورج جرداق، نويسنده محقق و آزاده لبنانى. روح عدالت خواهى و عدل گسترى اميرمؤمنان(عليه السلام) در سيره سياسى و اجتماعى آن حضرت نمونه هاى بى شمارى دارد كه براى اطلاع بيشتر به كتاب هاى سيره و تاريخ مراجعه شود.
12. نهج البلاغه ، خطبه 27.
13. ر.ك: به اصول كافى ، ج 2، ص 635 به بعد «كتاب العشره».
14. سوره عنكبوت، آيه 8. «و وصينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداك لتشرك بى ماليس لك به علم فلاتطعهما... » و سوره لقمان، آيه 15 «... و صاحبهما فى الدنيا معروف ».
15. اصول كافى ، ج 2، ص 160 - 161 عن جابر قال سمعت رجلا يقول لابى عبدالله ان لى ابوين مخالفين، فقال: «برّهما كما تبّر المسلمين ممن يتولانا» وسائل الشيعه ، ج 15، ص 206.
16. ميزان الحكمه ، ج 6، صص 487 - 486.
17. تصنيف غرر ، ص 44.
18. ر.ك: منية المريد ، شهيد ثانى و آداب تعليم و تربيت در اسلام ،دكتر سيدمحمد باقر حجتى.
19. نهج البلاغه ، نامه 47.
20. اصول كافى، ج 2، ص 667.
21. همان ، ص 668. چنان كه از روايات برمى آيد چهل خانه از چهار سوى همسايه به حساب مى آيد.
22. همان ، ص 668.
23. سفينة البحار ، ماده خلق.
24. اصول كافى ، ج 2، ص 164.
25. تصنيف غرر ، ص 449.
26. همان ، ص 445.
27. اصول كافى ، ج 2، ص 164: «ثلاث لم يجعل الله لاحدفيهن رخصه: اداء الامانة الى البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر و بر الوالدين برين كانا او فاجرين».
28. تحف العقول ، ص 48.
29. اصول كافى ، ج 2، ص 643.
30. مصباح الشريعه ، ص 6.
31. سوره توبه، آيه 71.
32. تحف العقول ، ص 48.
33. منتهى الامال ، محدث قمى، ص 76.
34. اصول كافى ، ج 2، ص 345.
35. همان ، ص 644.
36. تحف العقول ، ص 45.
37. اصول كافى ، ج 2، ص 642.
38. نهج البلاغه ، حكمت 6، صص 362 ـ 361.
39. مناقب خوارزمى ، ص 271.
40. سوره آل عمران، آيه 103.
41. نهج البلاغه، نامه 47، ص 321.
42. اصول كافى ، ج 2، ص 167.
43. ارشاد ديلمى ، ص 126.
44. سوره حجرات، آيه 10.
45. نهج البلاغه ، حكمت 12، ص 362.
46. اصول كافى ، ج 2، ص 166.
47. كنز العمال ، ج 6، ص 30.
48. همان ، ص 163.
49. بحارالانوار ، ج 40، ص 327.
50. سوره آل عمران، آيه 200: همچنين از آيات سوره عصر: «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر » مى توان براى مطلب شاهد آورد. سفارش به حق و صبر هرگاه به عنوان يك وظيفه جمعى مطرح گردد، مى تواند در اقامه حق و پرورش روح مقاومت اجتماعى در طريق حق و تأثيرگذارى و تأثيرپذيرى ره آورد بسيار ارزشمندى داشته باشد.
51. اصول كافى ، ج 2، ص 175.
52. مستدرك صحيفة الرض ، سيدمحمدباقر ابطحى، ص 286.
53. اصول كافى ، ج 2، ص 670.
54. سوره شورى، آيه 38.
55. سوره آل عمران، آيه 159.
56. نهج البلاغه ، حكمت 161، ص 391.
57. اصول كافى ، ج 2، ص 403.
58. نهج البلاغه ، خطبه 216، ص 250.
59. اصول كافى ، ج 2، ص 208.
60. سنن النبى ، ص 43.
61. اصول كافى ، ج 2، ص 644.
62. همان ، ج 2، ص 645.
63. سنن النبى ، ص 62، و اصول كافى ، ج 2، ص 671.
64. اصول كافى ، ج 2، ص 165.
65. همان ، ص 658.
66. همان ، ص 658.
67. همان ، ص 668.
68. همان ، ص 173.
69. سوره حشر، آيه 9.
70. وسائل الشيعه ، ج 6، ص 156.
71. سئل الرضا(عليه السلام) ما حق المؤمن على المؤمن؟ فقال: ان من حق المؤمن على المؤمن المودة له فى صدره و المواسات له فى ماله و النصرة على من ظلمه. (بحارالانوار ، ج 74، ص 232).
72. وسائل الشيعه، ج 6، ص 156.
73. سوره مائده، آيه 57.
74. سوره توبه، آيه 23.
75. تصنيف غرر ، ص 431.
76. نهج البلاغه ، نامه 69، ص 354.
77. اصول كافى ، ج 2، ص 640.
78. همان ، ص 642.