پيش گفتار
تربيت و اخلاق مهم ترين هدفِ رسالت پيامبران خدا بوده تا
بشريت را در مسير كمال و قرب الهى، كه علت غائى آفرينش است، رهنمون باشند. پيامبر
عظيم الشأن اسلام(صلى الله عليه وآله)
با اشاره به فلسفه بعثت خويش در حديث معروف بدان تصريح فرموده اند:
«اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتـَمِّمَ مَكارِمَ الاَْخْلاقِ(1)
همانا برانگيخته شدم كه مكارم اخلاق را به سر حد كمال برسانم.»
تربيت و اخلاق، از سوى فلاسفه و انديشمندان نيز همواره
مورد توجه قرار داشته و مكاتب فلسفى و حتى مكتب هاى مادى، هر يك با بينش و فلسفه و
اهداف خاص خود از تربيت و اخلاق سخن گفته و اصول و روش هايى را ارائه داده اند، كه
اين خود بيانگر اهميت اين مسئله براى انسان، در همه شرايط و جوامع است. گرچه مسئله
اساسى در تربيت و اخلاق، مبانى، اهداف و روش هاى صحيح و استوار و نمونه هاى عينى و
مثبت در اين موضوع مى باشد كه جز از طريق وحى براى انسان قابل دسترسى نخواهد بود.
انسان و بحران هاى اخلاقى
آنچه مايه تأسف است اين كه، در جهان معاصر از حاكميت
اخلاق و معنويت و ضرورت تربيت الهى كمتر سخن جدى به ميان مى آيد و در عمل نيز اثر
چشم گيرى از آن مشاهده نمى شود. تمام آمال و تلاش هاى علمى و عملى به بُعد مادى
محدود گشته و كسى به فكر احياى ارزش هاى انسانى نيست، در حالى كه خطر سقوط اخلاقى
از خطر بمب هاى اتمى و هسته اى براى نوع بشر زيانبارتر است. شيوع و اشاعه فساد كه در اعماق جوامع، به ويژه جوامع صنعتى، نفوذ
دارد و قتل و غارت و قساوت و نيرنگ و بى اعتمادى و خودخواهى، به صورتى وحشتناك،
نشان مى دهد كه مكتب هاى ساخته و پرداخته انديشه انسان معاصر جز به تكنولوژى و
دانشى كه با طبيعت سر و كار دارد، نپرداخته و در ميان رشته هاى بى شمار علوم و
تخصص ها جاى يك رشته خالى است و آن تربيت و اخلاق با مفهوم الهى آن مى باشد و
بحث هاى اخلاقى و انسان سازى در جهان معاصر سير قهقرايى پيموده و دانش تعليم و
تربيت رايج روز، چندان ارتباطى با بحث هاى تربيت و اخلاق ـ به معناى انسان سازى ـ
ندارد; و از اين بابت مى توان گفت: بشر دست خوش بدترين نوع جهل و عجز است.
همان گونه كه على (عليه السلام)
مى فرمايد:
«بالاترين نادانى ها نادانى انسان به امر خويش است: «
اَعْظَمُ
الْجَهْلِ جَهْلُ الأنسانِ اَمْرَ نَفْسِه
».(2)
«و ناتوان ترين مردم كسى است كه از اصلاح خود ناتوان باشد:
«اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ اِصْلاحِ نَفْسِه»
.(3)
اين بى توجهى به معنويت و اخلاق است كه تمدن جهان را به پرتگاه سقوط كشانده و
حتى از اعماق اروپا دانشمندان و محققانى را به اعتراف و اعتراض واداشته و با توجه
به ره آوردهاى منفى علم و تمدن كنونى بشريت را در حال نابودى مى بينند.
دكتر «آلكسيس كارل» فرانسوى، كه از دانشمندان مشهور اروپاست در دو كتاب معروف
خود «انسان موجود ناشناخته» و «راه و رسم زندگى» علم گرايىِ انسان و خلأهاى معنوى
او و واماندگى فرهنگ و تمدن جديد در صحنه اخلاق و ارزش هاى انسانى را شديداً مورد
انتقاد قرار داده و بر ضرورت احياى انسان در فضايى كه مشحون از فضيلت و اخلاق باشد،
تأكيد مىورزد. وى مى نويسد:
«علوم مادىِ بى جان ما را به دنيايى كشانده است كه متناسب با ما نيست و ما
كوركورانه هر آنچه را اين علوم به ما داده اند، پذيرفته ايم. فرد امروزى كوته بين،
تخصصى، عارى از موهبت اخلاقى، بى هوش و براى اداره خود و هدايت تشكيلاتش ناتوان
است.»(4)
و همچنين در توصيف وضع اخلاقى جوامع غربى مى گويد:
«فقدان حس اخلاقى، دروغ گويى، سستى و بى عدالتى، موجب اختلال اعمال عاطفى و فكرى
و بدنى است. در فرانسه اين اختلالات شخصيت شديدتر و فراوان است...»
«اعتدال، شرافت، درستى، مسئووليت، پاكى، تملك نفس، محبت به هم نوع، شهامت، گويى
جملات بى معنى و كلماتى است كه مورد تمسخر جوانان امروزى است.
انسان امروزى به جز جلب لذّت، اصلى براى راه و رسم زندگى نمى شناسد، همه كس اسير
غرور است و مانند خرچنگ در پوسته خود مترصد دريدن هم نوع خويش به سر مى برد.»
«هنگامى كه انجمن ادبى فرانسه، با طرح سؤالى از دانشمندان خواست نظريات خود را
در مورد اين سؤال كه: «آيا تجديدِ عهدِ علم و ادب و هنر براى تهذيب مردم سودمند
بوده يا زيان رسانيده است؟» «ژان ژاك روسو» در اين مسابقه شركت كرد و برنده جايزه
شد. پاسخ وى اين بود كه: علم و ادب، ظاهر مردم را آراسته مى كند. اما باطن را فاسد
مى سازد، طبع را منحرف مى نمايد و به دل و دماغ حالت مصنوعى مى دهد، مختصر اين كه:
مردم، عالم و هنرمند مى شوند اما آدم نمى شوند.»(5)
اين گونه اعترافات كه در گفتار ديگران درگذشته و حال بسيار مى توان يافت و
همچنين روند جارى اخلاق در جوامع بشرى مدلل مى سازد كه بدون اخلاق و تربيت صحيح هيچ
دست مايه علمى، فرهنگى و تكنيكى پاسخ گوىِ نيازها و مشكلات انسان نيست و ضرورت
بازسازى اخلاقى و احياى ارزش هاى انسانى، حتى از ديد متفكران بيگانه، پوشيده نمانده
است. گرچه اين دانشمندان راهى را براى احياى شخصيت اخلاقى انسان ارائه نداده و تنها
به طرح مشكل پرداخته اند.
در جستجوىِ حل مشكل
خلاصه، مشكل اساسى انسان در عصر ما اين است كه با خداى خود و در نتيجه با هويت
«خويش» بيگانه شده و لذا ارزش هاى معنوى را به ديگر سوى نهاده است و در اين جهت
ميان كشورهاى سرمايه دارى و سوسياليستى فرقى نيست، چرا كه هر دو، در عمل يك خط مشى
دارند. هم چنان كه حضرت امام(قدس سره)
در پيام
تاريخى خود به آخرين دبير حزب كمونيست شوروى سابق يادآور شدند كه: «بايد به حقيقت
رو آورد، مشكل اصلى كشور شما مالكيت و اقتصاد و آزادى نيست. مشكل شما عدم اعتقاد
واقعى به خدا است، همان مشكلى كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد.»(6)
پس از فروپاشىِ نظام ماركسيستى و ورشكستگى كمونيسم، آخرين رئيس جمهورى اين كشور
نيز بدين نكته اعتراف كرد و ابراز داشت:
«بينش ما در قبال مذهب كه زمانى در شوروى مورد قبول نبود، تغيير كرده است و
ارزش هاى اخلاقى كه مذهب با خود همراه دارد مى تواند در تغيير و تحولات شوروى مؤثر
باشد...»(7)
اما سرانجام سرنوشت محتومى كه براى نظام ماركسيستى بود، گريبانش را گرفت و اين
درس عبرتى است براى كليه فرهنگ ها و نظام ها كه ارزش هاى اخلاقى و معنوى را در كنار
تحولات علمى و اجتماعى، دست كم نگيرند!
از اين جا مى توان نتيجه گرفت كه بازگشت به دين و معنويت و طرح ارزش هاى اخلاقى
و معنوى به انسان كه در مكاتب الهى مطرح شده، نه به شيوه سودگرايانه غرب، يك ضرورت
حياتى و اجتناب ناپذير است كه بالاخره بشريت آن را پذيرا خواهد شد.
اخلاق و تربيت اسلامى
اخلاق و تربيت اسلامى، با ويژگى و بُعد متعالى خود و به موجب برترى كه بر ديگر
مكاتب اخلاقى دارد، تضمين كننده سعادت انسان ها در همه عصرها و ره توشه همه
ره پويان راه كمال است و فراگيرى علمى و تخلق عملى به آن، يكى از فرايض اوليه در
كنار «شرايع و عقايد» به شمار مى آيد. از اين رو در نظام فرهنگى اسلامى ما ضرورت
است به شيوه علمى و منطقى در چارچوب برنامه هاى آموزشى و تربيتى به طور جدى به
دانش پژوهان ارائه گردد و در شكل گيرى اخلاقى و تربيتى اين نسل، كه سازنده تاريخ
آينده جامعه اسلامى است، جديت و اهتمام شود و عملاً مورد عنايت و توجه قرار گيرد تا
در تمام ابعاد حيات مادى و معنوى امت ما مؤثر و سرنوشت ساز باشد.
رهبر كبير انقلاب اسلامى و مربى بزرگ، حضرت امام خمينى ـ قدس سره الشريف ـ در
يكى از پيام هاى جاودانه و تاريخى خود با تأكيد بر اين مطلب فرموده اند:
«ملت عزيز ايران و ساير كشورهاى مستضعف جهان اگر بخواهند از دام شيطنتِ
ابرقدرت هاى بزرگ تا آخر نجات پيدا كنند، چاره اى جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند و اين ميسر نيست جز
با دستِ اساتيد و معلمان متعهدى كه در دبستان ها تا دانشگاه ها راه يافته و با
تعليم و كوشش در رشته هاى مختلف علوم و تربيت صحيح و تهذيب مراكز تربيت و تعلم از
عناصر منحرف و كج انديش، نوباوگان را كه ذخائر كشور و مايه اميد ملت اند همدوش با
تعليم در همه رشته ها به حسب تعاليم اسلامى تربيت و تهذيب نمايند و علوم اسلامى را
كه مربى اخلاق و مهذب نفوس است، به دست كارشناسان اسلامى داده تا نوباوگان عزيز را
بدين مكتب جامع و روان بخش آشنا و از تعليمات علمى و عملى برخوردار سازند و به يقين
بدانند كه اسلام مكتبى است كه انسان ها را به گونه اى مى سازد كه جز به حق و مبدأ
خلق به هيچ مكتبى تسليم نشوند و تحت تأثير هيچ قدرتى واقع نگردند...»(8)
با توجه بدان چه اشاره شد، در اين تأليف سعى بر اين است كه مباحث تربيت و اخلاق
با استناد به منابع و متون اسلامى و مبانىِ علمى به شيوه اى منطقى متناسب با فضاى
آموزشى و پرورشى ارائه گردد و در پاره اى موارد به فرازهايى از سخنان ارزشمند حضرت
امام خمينى(قدس سره)
استشهاد شود، زيرا رهنمودهاى
ايشان در زمينه تهذيب نفس و تربيت و اخلاق از عمق جانش جوشيده و نمودار عينى مكتب
جاودان اسلام است و از تأثير شگرف و والايى خاصى برخوردار مى باشد و آن مربى بزرگ
بيش از نيم قرن در حوزهاى علمى و قبل و بعد از انقلاب تا واپسين لحظات حيات
پربركتشان درس اخلاق و انسان سازى به همگان آموختند و سيره مباركه ايشان كه الگوى
علم و عمل و فضائل انسانى و اسلامى بود، تحولى ژرف در فرهنگ و اخلاق و جان
ميليون ها انسان پديد آورد و مى تواند جان هاى نسل دانش پژوه ما را بيش از پيش با
معنويت اسلام پيوند زند و به اخلاق و تربيت اسلامى آشنا سازد.
سخنى با استادان تربيت و اخلاق
نكته اى كه تأكيد بر آن لازم است اين كه: طرح مسايل، تنها به صورت آموزشى و
تئوريكى، كارساز نبوده و هدف ما نيز تحقيق بحث بدين شكل نيست. بلكه آن چه مايه
تأثير است، تبلور اخلاق و ارزش هاى آن در عينيت و عمل و ارائه الگوهاى زنده مى باشد
و از اين نظر، نقش مربيان اخلاق و استادان تعليم و تربيت، حسن سلوك و جذابيت عمل و
رفتار آنان مى تواند بيش از هر چيز منشأ اثر باشد. استادان محترم تربيت و اخلاق از اين نكته بسيار مهم
غفلت نخواهند ورزيد. زيرا هدف نهايى اين مباحث تحول معنوى و اخلاقى در انديشه و عمل
دانشجويان است كه تحقق آن تا حد زيادى به حالت معنوى و شور و احساس استاد بستگى
دارد; همان حالتى كه از معلمان بزرگ اخلاق در حوزه ها سراغ داريم، كه در پرتو تقوا
و اتصال عارفانه به مبدأ و الهام از سيره صالحان و استمداد از روح پاك اولياء قابل
دسترسى است و اين است كليد فتح دل ها و رمز موفقيت در تسخير جان ها و هدايت و تربيت
انسان ها.
از اين رو به استادان محترم توصيه مى شود با اين ديد به مسايل نگريسته و با توجه
كافى به مباحث و ارائه الگوى عملى شايسته و به كارگيرى شيوه اى روان شناسانه، آن را
منتقل كنند و با استفاده از متون ديگر اخلاقى بر غناى مباحث بيفزايند.
در پايان، اين نكته را هم بيفزاييم كه: اين كتاب، نخست به عنوان كتاب درسىِ
تربيت و اخلاق براى دانشگاه ها تهيه شد و قرار بود مباحث ويژه اخلاق (فلسفه اخلاق)
و فضايل و رذايل اخلاقى، جداگانه در بخش ديگرى تدوين گردد ولى از آن جا كه واحدهاى
درسى تربيت و اخلاق دانشگاه ها به دو واحد تقليل يافت، بخش دوم تدوين نگرديد و
آن چه كه فراهم آمد (مجموعه حاضر) به دليل حجم نسبتاً زياد آن، در ويرايش نهايى
تقليل يافت و متناسب با فضاى آموزشى تلخيص گرديده و قسمت هاى نسبتاً زيادى از متون
آيات و روايات حذف و به ترجمه فارسى اكتفا شد و بالاخره توسط سازمان سمت (سازمان
مطالعه و تدوين كتب علوم انسانى دانشگاه ها) چاپ و منتشر و براى تدريس در دانشگاه
معرفى شد كه خوش بختانه به دليل استقبال استادان و دانشجويان طى يك سال، چند نوبت
تجديد چاپ گرديد. با اين حال دريغمان آمد كه اصل تأليف با متون ارزنده اى كه از
منابع گرانبهاى اسلامى دارد منتشر نشود. مطالعه اين كتاب كه محصول مشاوره ها و
مذاكره و مطالعات گسترده و بررسى هاى كارشناسانه است مى تواند براى عموم بهويژه نسل
جوان سودمند باشد و اميد كه چنين باد.
مؤلفان ـ تابستان سال 1379
مقدّمه
در اين مقدمه، نخست به بيان مفاهيم و تعاريف واژه هاى: «تعليم، تربيت و اخلاق»
مى پردازيم تا جايگاه هر يك در مباحث آينده معين و موضوع سخن مشخص باشد.
تعليم، تربيت و اخلاق، سه واژه اند، با سه مفهوم كه هر يك را تعريف يا تعاريف
خاصى است و هر كدام از آن ها اصول و قوانين مخصوص به خود دارد. اين واژگان با وجود
رابطه و موارد اشتراك ميان آن ها نقاط اختلافى هم دارند.
1ـ تعاريف
الف ـ تعليم
تعليم به معناى آموختن، يعنى انتقال معلومات از معلم به متعلم است و در تعريف آن
گفته اند: «پرورش نيروى فكرى و بُعد عقلانى انسان» و به تعبير دقيق تر: «فراهم
آوردن زمينه براى رشد و شكوفايى استعدادهاى ذهنى انسان» و يا در مرحله كامل تر:
«ايجاد خلاقيت و ابتكار در فكر و نيروى انديشه انسان». آن گونه كه از آيات قرآن
برمى آيد تعليم در مورد انسان كاربرد دارد و موهبت ارزش مندى است كه خداوند از آغاز
خلقت، بدو ارزانى داشته و بعثت پيامبران براى تكميل و توسعه آن بوده است:
«وَ عَلَّم آدَمَ الأسماءَ كُلَّها»(9)
«عَلَّمَ الأنسانَ مالَمْ يَعْلَمْ»(10)
«و يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الحِكمَةَ»(11)
و اما موارد استعمال واژه علم و بيان مراتب و اقسام آن در قرآن و اين كه جايگاه
تعليم در مقايسه با دو واژه ديگر كجاست؟ بعداً توضيحاتى خواهيم داد.
ب ـ تربيت
واژه «تربيت» مصدر باب تفعيل از ماده «ربى يربو»(12)
به معناى رشد است و تربيت يعنى رشد دادن. در تعريف تربيت با مفهوم گسترده آن
مى توان گفت: «تربيت عبارت است از: رشد دادن و يا فراهم كردن زمينه رشد و شكوفايى
استعدادها و به فعليت رساندن قواى نهفته يك موجود». بنابراين، تربيت به انسان
اختصاص ندارد و در مورد هر موجودى كه قابليت رشد داشته باشد، صادق است. هم چنان كه
هرگاه در مورد انسان به كار برده شود، كليه ابعاد وجودى وى را نيز شامل مى گردد.
از موارد استعمال اين واژه در قرآن چنين برمى آيد كه قرآن از آن، تربيتِ جسمى و
مادى را اراده كرده است. از جمله در داستان موسى ابن عمران از زبان فرعون آمده:
«قال أَلَمْ نُرَبِّك فِينا وَليداً و لَبِثْت فِينا مِن
عُمُرِكَ سِنين;(13)
آيا ما تو را در كودكى نپرورانديم و در ميان ما سال هايى از عمرت را به سر
نبردى؟»
و اما در خصوص تربيت معنوى و اخلاقى، قرآن كريم از واژه «تزكيه» و مشتقات آن
استفاده كرده است. مانند آيه:
«قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّيها. وَ
قَدْ خابَ مَنْ دَسَّيهَا»(14) و آيه
«ويُزَكِّيهِمْ و يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ والحِكْمَةَ»(15)
و ... .
قابل توجه اين كه تزكيه در مفهوم لغوى اش به معناى رشد دادن و اصلاح و پاك سازى
مى آيد، به كارگيرى اين واژه در تزكيه نفس، ناظر به پاك سازى آن از رذايل و آراستن
آن به فضايل و رشد دادن در جهت صلاح و كمال شايسته اش مى باشد كه اين معنا در تربيت
دينى مورد توجه قرار
گرفته است.
بدين ترتيب واژه «تزكيه» فراگيرترين واژه اى است كه قرآن در مورد تربيت اخلاقى
به كار برده، هر چند واژه هاى قرآنى ديگرى چون: «رشد» و «هدايت» و... امثال آن را
نيز مى توان به نوعى ناظر به تربيت معنوى و اخلاقى دانست.
علاوه بر اين، در روايات، از واژه هاى «تهذيب»، «تأديب»، «تنزيه» و «تطهير» نيز
به منظور تربيت اخلاقى استفاده شده است. به عنوان مثال در سخن پيامبر اكرم (صلى
الله عليه وآله)
آمده:
«اَدَبَّنىِ رَبِّى فَأحْسَنَ
تَأدِيبى»(16).
و از سخن على (عليه السلام)
است:
«اَلأِشتغالُ بِتَهْذيبِ النَّفسِ اَصْلَح»(17)
«نَزِّهوُا اَنْفُسَكُم عَنْ دَنَسِ اللَّذّاتِ و تَبِعاتِ
الشَّهَواتِ»(18)
«طَهِّرُوا اَنْفُسَكُم عَنْ دَنَسِ الشَّهَواتِ تُدرِكُوا
رَفيعَ الدَّرَجاتِ»(19)
كه همه اين تعبيرات به يك حقيقت كه آن پالايش و تزكيه نفس است، اشاره دارد.
در عين حال ما در اين مباحث بيشتر از واژه «تربيت» با همين مفهوم، به دليل كثرت
استعمال آن در فرهنگ رايج، استفاده خواهيم كرد.
گفتنى است كه هرگاه واژه «تربيت» به تنهايى استعمال مى شود، منظور مفهوم عام آن
است كه شامل تعليم نيز خواهد بود و هرگاه همراه با تعليم بيايد، (تعليم و تربيت)
مفهوم خاص آن يعنى: بُعدِ «پرورشى» در برابر «آموزش» مدنظر قرار مى گيرد.
ج ـ اخلاق
اخلاق جمع «خُلق و خُلُقْ» است. خُلق عبارت است از: «سيماى باطنى و هيئتِ راسخ
نفسانى كه به موجب آن افعال نيك و بد اختيارى، بدون تكلّف و تأمل از انسان صادر
شود.» اين حالت بر اثر تعليم و تربيت و تمرين و ممارست براى نفس پديد مى آيد و خصلت
و حالت ثابت مى شود بدان گونه كه رفتارهاى پسنديده و يا ناپسند، به طور طبيعى و
بدون آن كه به فكر كردن و سنجيدن نياز باشد از انسان سر مى زند.(20)
2 ـ رابطه منطقى تعليم و تربيت و اخلاق
سه عنوان ياد شده با تعاريف و مفاهيمى كه دارند از ارتباط نزديك و تربيت منطقى
خاصى برخوردارند.
هرگاه مقصود از تعليم آموختن به مفهوم ساده آن باشد، طبيعى است كه آموختن، گام
نخستين در پيمايش طريق كمال است و پس از آموختن نوبت به عمل و سازندگى مى رسد و با
تكرار و ممارست، ملكه اخلاقى شكل مى گيرد و از همين جاست كه برخى فلاسفه چون سقراط
و ارسطو اخلاق را دقيقاً بر علم مبتنى دانسته اند (كه تحليل و نقد گفتارشان خواهد
آمد)
در روايات نيز از رابطه علم و عمل مكرر سخن گفته شده و نقش عمل در شكوفايىِ علم
مورد تأكيد قرار گرفته است. على (عليه السلام)
مى فرمايد: علم بدون عمل رشد و بالندگى ندارد: «
لَنْ يَزْكُوَ
العِلْمُ حَتّى يُقارِنَهُ الْعَمَلْ»(21)
در توصيه هاى حضرت امام (رحمه الله)
نيز آمده
است: «هم در علم كوشا باشيد و هم در عمل و هم در تهذيب نفس. همان طور كه علم تنها
فايده ندارد، تهذيب كوركورانه فايده ندارد، علم و تهذيب نفس است كه انسان را به
مقام انسانيت مى رساند.»(22)
اين از يك سو، از سوى ديگر اگر عميق تر شد و به حقيقت علم با مفهوم متعالى آن
بنگريم، مطلب به گونه اى ديگر است و علم تنها به معناى آموختن نيست، بلكه نورى است
كه از طريق تصفيه دل و تزكيه نفس در آيينه صافى قلب مى تابد، جلوه اى است عرفانى كه
به كشف حقايق و رسيدن به «علم اليقين» و «عين اليقين»(23)
و «شهود عينى» و گذر از مرز طبيعت و رسيدن به ملكوت جهان و مقام «حق اليقين»
مى انجامد.(24) چنين علمى، داراى ميدانى گسترده و
نامحدود است. همان گونه كه قرآن كريم به پيامبراكرم (صلى
الله عليه وآله)
مى آموزد:
«و قُل رَبِّ زِدْنى
عِلْماً»
و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)
مى فرمايد: «آن كس كه به دانش خود عمل كند، خداوند چيزهايى را كه نمى داند بدو
خواهد آموخت:
«مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ عَلَّمُه اللّهُ مالَمْ
يَعْلَمْ»(25)
و نيز مى فرمايد: «آن كس كه چهل روز خود را براى خدا خالص كند، خداوند چشمه هاى
حكمت را از قلبش بر زبانش جارى سازد.»(26)
و در سخن امام صادق (عليه السلام)
آمده است:
«علم به فراگيرى بسيار نيست، بلكه نورى است كه خداوند در قلب هر كس كه بخواهد
هدايتش كند تجلى مى دهد. پس هرگاه خواهان چنين علمى بودى، نخست حقيقت بندگى را در
قلب خويش تحقق بخش و از خداوند بخواه تا تو را فهم و دانايى بخشد.»(27)
در چنين نگرشى، علم با بُعد والايى كه دارد، مقدمه نيست بلكه هدف و غايت تربيت و
شرايع و تكاليف الهى است و جز از طريق تزكيه نفس ميسر نمى گردد.
حضرت امام (رحمه الله)
با توجه به اين نكته دقيق
و با اشاره به آيه كريمه
«وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ
الكِتابَ وَ الحِكْمَةَ...»(28) بيانى دارد
كه خلاصه آن چنين است:
«تا تزكيه نباشد تعليم كتاب و حكمت ميسور نيست، بايد تزكيه بشود نفوس از همه
آلودگى ها كه بزرگ ترين آلودگى ها عبارت است از آلودگى نفس انسان و هواهاى نفسانيه.
تا انسان از حجاب بسيار ظلمانى خود خارج نشود... لياقت پيدا نمى كند كه اين نورالهى
در قلب او منعكس بشود...»(29)
تعليم و تزكيه در قرآن
قرآن كريم آن جا كه سخن از تعليم و تزكيه مى گويد گاه تعليم را بر تزكيه مقدم
مى دارد مانند اين آيه، به نقل از گفتار ابراهيم خليل (عليه
السلام)
:
«رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِم رَسُولاً مِنْهُم يَتْلوُا
عَلَيْهِم آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الحِكْمَةَ و يُزَكِّيهِم...»(30)
بار خدايا در ميان آن ها از خودشان پيامبرى بفرست تا آيات تو را بر آن ها بخواند
و كتاب و حكمت را به آنان
بياموزد و آن ها را تزكيه كند...
و گاه تزكيه را قبل از تعليم مى آورد مانند آيه مباركه:
«هُوَالَّذى بَعَثَ فِى الأُمِّييِنَ رَسُولاً مِنْهُم
يَتْلوُا عَلَيْهِم آياتِهِ و يُزَكِّيهِم و يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ
الْحِكمةَ».(31)
اوست خداوندى كه در ميان مردم درس نخوانده پيامبرى را از خودشان برانگيخت تا
آياتش را بر آن ها فرو خواند و آنان را تزكيه كند و كتاب و حكمت بياموزد.
علامه طباطبايى در توضيح اين نكته مى گويد:
«در سوره جمعه تزكيه بر تعليم مقدم آمده، زيرا آن آيه بيانگر تربيت پيامبر اكرم (صلى
الله عليه وآله)
نسبت به مؤمنان امت است و از اين نظر تزكيه در عمل يعنى
مراحل انسان سازى مقدم بر تعليم علوم حقه و معارف الهيه است. و اما آيه ديگر، دعاى
ابراهيم (عليه السلام)
را درباره ذريه خود حكايت
مى كند و در آن جا تعليم كتاب و حكمت و معارف الهيه كه هدف نهايى است به لحاظ رتبه
و اهميت، مقدم از تزكيه آمده است. به عبارت ديگر: آيه سوره جمعه ترتيب عملى تربيت
اسلامى را بيان مى كند كه از تزكيه به حكمت راه مى يابد و آيه سوره بقره تقدم رُتبى
حكمت را.»(32)
3 ـ موضوع تربيت و اخلاق
هر علمى موضوعى دارد كه در آن علم از مسايل مربوط به آن موضوع بحث مى شود. موضوع
تربيت و اخلاق، انسان است. انسان از ديدگاه اسلام و مكاتب الهى، داراى دو بُعد
جسمانى و روحانى، مادى و معنوى است و هر كدام از اين ها گرايش ها و شاخه هايى دارد
كه هر يك قابل تربيت مى باشد. از هنگامى كه كودك به صورت نطفه است تا تولد و دوران
رضاع و حضانت تا مرحله دوم كودكى، نوجوانى، جوانى و بزرگ سالى و تا پايان عمر در
بُعد جسمانى اش و پرورش احساسات و عواطف، فكر و عقل و ايمان و اخلاق تا حيات مستقل
روح بعد از مرگ در بُعد معنوى و روحانى او، همه اين ها مشمول تربيت قرار مى گيرد و
شناخت اين ابعاد براى تربيت ضرورى است و بدون آن نمى توان ادعا كرد تربيت به معناى
جامع آن در مورد انسان تحقق پذيرفته است.
در عين حال موضوع اصلى بحث ما در اين مقال، نفس به معناى جان و روان آدمى است كه
شخصيت واقعى او را تشكيل مى دهد و حامل ارزش هاى اخلاقى است و تهذيب و تكميل آن در
تربيت لحاظ مى گردد. از اين رو شناخت اين بُعد، و «معرفة النفس» در تربيت و
اخلاق از اهميت ويژه اى برخوردار است، زيرا دانش تربيت و اخلاق از حالات نفس و قوا
و استعدادها و گرايش هاى اخلاقى و انسانى و چگونگى هدايت و بارورى آن ها سخن
مى گويد.
با توجه بدان چه گفته شد، آيات و روايات به خودشناسى توصيه مؤكد نموده و آن را
كليد خداشناسى و سودمندترين معارف ناميده اند. پيامبراكرم (صلى
الله عليه وآله)
مى فرمايد:
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»(33)
و على (عليه السلام)
مى فرمايد:
«مَعْرِفَةُ النَّفْسِ اَنْفَعُ الْمعارِفِ»(34)
كه اين شناخت منحصر به شناخت حقيقت نفس نيست(35)
كه براى همگان قابل دسترسى نباشد، بلكه شناخت ابعاد و آثار و لوازم را شامل است،
بدين لحاظ معرفة النفس در مباحث تربيتى و اخلاقى از اهميت ويژه اى برخوردار است.
4 ـ قلمرو تربيت و اخلاق
تربيت اسلامى ـ چنان كه اشاره شد و تفصيل آن را خواهيم ديد ـ گستره اى فراگير
دارد و تمام ابعاد وجود انسان را در زمينه هاى مادى و معنوى عقلى و عاطفى و اخلاقى
و عرفانى، فردى و اجتماعى دربرمى گيرد و اخلاق نيز همان «ملكه نفسانى» است كه از
ديدگاه اسلام بر ايمان و تعبد و تسليم در برابر آفريدگار جهان متكى است و بدين
ترتيب جوهره آن يك حقيقت بيش نيست اما در عينيت و عمل جلوه هاى مختلفى دارد و در هر
يك از روابط انسان قابل تصور است.
انسان همان گونه كه فلاسفه گفته اند، داراى چهار نوع رابطه است: رابطه با خدا،
با خود، با مردم و با جهان پيرامون خود و در هر يك از اين روابط مى توان براى اخلاق
و تربيت جايگاهى تصور كرد:
الف ـ مثلاً در رابطه با خدا، اخلاق بندگى، خضوع، خشوع، پرستش، اخلاص و شكرِ
منعم، عنوان مى شود كه اساس و پايه همه شرائع و فضائل است.
ب ـ در رابطه با خود، آراستگى و اتصاف به فضائل نفسانى مطرح است كه بخشى از
مباحث اخلاق را تشكيل مى دهد.
ج ـ در رابطه با همنوع، اخلاق اجتماعى، چون: احسان، محبت، عدالت، تواضع، ايثار،
نوع دوستى و ... .
د ـ در رابطه با جهان پيرامون، (دنيا) نكات ذيل شايان تأمل است: آفاق جهان
جلوه گاه آيات خدا است و به انسان درس خداشناسى مى آموزد، دنيا خاستگاه انسان و ظرف
تكامل اوست و از اين نظر آن را نبايد ناچيز انگاشت، دنيا از نظر ارزشى، داراى ابعاد
مثبت و منفى است كه تربيت اسلامى بيانگر آن است و نمونه آن سخن امام صادق (عليه
السلام)
در مصباح الشريعه مى باشد. برخورد اخلاقى با جانداران، گياهان و
طبيعت را مى توان از نوع رابطه و معامله با جهان برشمرد و هر يك از اين چهار نوع
رابطه، شاخه هاى فرعى گوناگون دارند كه اخلاق در آن ها متصور است: مثلاً، در رابطه
با اخلاق اجتماعى، عناوينى چون: اخلاق خانوادگى، اخلاق شهروندى، اخلاق سياسى، اخلاق
نظامى، اخلاق قضايى و... وجود دارد كه در منابع اسلامى عنوان شده و در سيره رهبران
دين نمونه هاى فراوانى دارد.(36)
قابل ذكر است كه روابط ياد شده علاوه بر بُعد اخلاقى از ابعاد عبادى و تكليفى
نيز برخوردارند و از يكديگر تفكيك ناپذيرند.
مثلاً تعبد و بندگى، يك تكليف است كه به عنوان شكر منعم، جنبه اخلاقى دارد.
احسان و احترام نسبت به والدين يك وظيفه است در عين آن كه از بُعد اخلاقى نيز
برخوردار است و ... .
روابط ياد شده در روايتى از امام صادق (عليه السلام)
با اندك تفاوتى بدين گونه بيان شده است:
«اُصُولُ المُعاملاتِ تَقَعُ على اَرْبعَةِ اَوْجُه:
مُعامَلةِ اللّهِ و مُعامَلةِ النَّفِس و مُعامَلَةِ الخَلقِ وَ
مُعامَلَةِ الدُّنيا وَ كُلُّ وَجْه مِنْها مُنْقَسِمٌ عَلى سَبْعةِ اَرْكان...»(37)
اصول رفتارها چهارگونه است: «رفتار با خدا، با خود، با مردم و با دنيا» و سپس
براى هر يك از اين ها هفت نكته اخلاقى، عرفانى و تربيتى و رفتارى مطرح گرديده كه
خود يك دوره درس اخلاق است.(38) و تربيت اخلاقى اسلام كليه اين
موارد را شامل است.
5 ـ جايگاه تربيت و اخلاق در اسلام
شرافت هر علم به شرافت موضوع آن بستگى دارد، از اين رو علم خداشناسى كه موضوع آن
ذات مقدس واجب الوجود و صفات و افعال او مى باشد، اشرف علوم است. پس از اصول عقايد،
دانش تربيت و اخلاق با مفهوم اسلامى اش، از نظر شرافت و جايگاه در صدر علوم و فنون
قرار دارد، زيرا موضوع آن روح و نفس انسانى، يعنى «نفخه آسمانى»(39)
است كه در كالبد خاكى دميده شده و تكامل و شايستگى آن براى حمل بار امانت الهى
عهده دارى مقام «خليفة اللّهى»(40) در پرتو اتصاف به
«صفات خدايى»(41) و پالايش آن از آلودگى ها ميسر
است.
هرگاه بدين حقيقت بنگريم كه خلقت انسان به منظور تكامل و رشد معنوى اوست و هدف
از بعثت انبيا به ويژه رسالت خاتم پيامبران (صلى الله عليه
وآله)
تكميل فضايل اخلاقى و فراهم كردن تجهيزات اين رشد و كمال است، جايگاه
تربيت و اخلاق و مقصد نهايىِ آن مبرهن مى گردد. در اين ديدگاه، شخصيتِ اخلاقى، عنصر
اساسى و جوهره اصلى وجود انسان را تشكيل مى دهد كه هدف شرائع و برنامه هاى
انسان سازى است، از اين رو تربيت اخلاقى درصدرتعاليم و تكاليف دينى و در كنار عقايد
و شرائع قرار دارد.(42) و حتى برخى محققان آن را
«فقه اكبر» خوانده و برخى طب روحانى ناميده اند و روايات از جايگاه بلند اخلاق و
تربيت سخن گفته است.
هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)
«مُعاذبن جبل» را جهت ابلاغ رسالت اسلام به يمن اعزام فرمود
بدو توصيه كرد: «كتاب خدا را به آنان بياموز و به اخلاق خجسته تربيتشان كن». «
عَلِّمْهُم
كِتابَ اللّهِ وأَحْسِنْ اَدَبَهُم عَلىَ الأَخْلاقِ الصَّالِحَةِ
».(43)
علاوه بر اين، فلسفه عقايد و شرايع و آداب و احكام الهى ـ كه همانا رمز تكامل
انسان و جاودانگى اوست ـ جز با تخلق به اخلاق فاضله ميسر نيست. كليه واجبات و
مستحبات و توصيه به پرهيز از محرمات و مكروهات به نوعى با تربيت و اخلاق مرتبط است.
نماز، روزه، زكات، حج و ساير واجبات، رمز انسان سازى است و اگر از خصلت انسان سازى
تهى شدند، فاقد ارزش و فلسفه واقعى خواهند بود.
قرآن كريم در بيان فلسفه نماز مى فرمايد: «
اِنَّ الصَّلوةَ
تَنْهَى عَنِ الفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ.»(44)
و نقش نماز را در تزكيه نفس بيان مى كند و از سوى ديگر، ارزش عمل عبادى و قبولى
آن را به تقوا و اخلاص و طهارت نفس و اخلاق فاضله وابسته دانسته و مى فرمايد: «
اِنّما
يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِين»(45)
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)
فرمود: «به
طولانى بودن ركوع و سجود شخص ننگريد، چرا كه اين عملى است كه بدان عادت كرده و از
ترك آن متوحش مى گردد، بلكه به راست گويى و امانت دارى او بنگريد»:
«لاتَنْظُرُوا اِلى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ و سُجوُدِهِ
فَاِنَّ ذلِكَ عَمَلٌ اِعْتادَهُ يَسْتَوْحِشُ بِتَرْكِهِ وَ انْظُرُوا اِلى صِدْقِ
حَدِيثِهِ وَ أَدائِهِ الأَمانةَ»(46)
چنان چه ملاحظه مى كنيم به صدق و امانت ـ كه دو اصل اخلاقى اند ـ بيش از طول
دادن عبادت اهتمام شده است. مفهوم اين حديث اين است كه نماز و سجود و ركوع بايد
انسان ساز باشد كه ظهورش در اخلاق است. چنان كه على (عليه
السلام)
مى فرمايد: «
كَمْ مِنْ صائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ
صِيامِهِ اِلاَّ الجُوعُ وَ الظَّمَاءُ َو كَمْ مِنْ قائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ
قِيامِهِ اِلاّ السَّهَرُ وَ العَناءُ.»(47)
يعنى: بسيارند انسان ها كه اهل عبادت و تهجداند اما از تربيت و اخلاق اسلامى به
درستى نصيبى ندارند. عبادت اينان فاقد روح و فلسفه است و نيز به گفته آن حضرت (عليه
السلام)
نماز وسيله قرب پرهيزكاران است:
«اَلصَّلوةُ
قُربانُ كُلِّ تَقِىٍّ.»(48)
حضرت امام(رحمه الله)
با تمثيلى در اين خصوص
مى فرمايد:
«مَثَل كسى كه اصلاح نفس نكرده يا از معاصى اجتناب نكرده، اعمالى كند، مثل كسى
است كه بذر را در شوره زار كشت كند، البته چنين زراعتى نتيجه مطلوب ندهد.»(49)
بدين ترتيب اخلاق و عبادت مكمل يكديگرند و هر يك در ديگرى مؤثر و از ديگرى متأثر
است و اين همگونى است كه از دين مجموعه اى به هم پيوسته مى سازد كه هر يك از اجزاى
آن در تكامل انسان نقش آفرين است.
و نيز در روايت آمده است:
«مؤمن با حسن اخلاق به درجه شب زنده داران و روزه داران مى رسد» و «چيزى در
ترازوى عمل سنگين تر از حسن اخلاق نيست» و «بر شما باد به حسن اخلاق، زيرا خلق نيكو
بى چون و چرا جايگاهش بهشت است و از خوى بد بپرهيزيد كه خوى بد به ناچار جايگاهش
دوزخ است.» و «محبوب ترين شما نزد خدا كسانى هستند كه اخلاقشان نيكوتر و
انعطاف پذيرتر و الفت پذيرتر باشند و منفورترين شما نزد خدا كسانى هستند كه
سخن چينى مى كنند و در ميان برادران جدايى مى افكنند و از براى بى گناهان لغزش ها
مى تراشند.»(50)
به طور خلاصه: متون و منابع اسلامى گواه بر اين است كه برنامه هاى اخلاقى و
تربيتى از عمده ترين برنامه هاى اين آيينِ انسان ساز است و اخلاق در معارف اسلامى
از رتبه والايى برخوردار مى باشد.
حضرت امام (رحمه الله)
با اشاره به جايگاه اخلاق
و تهذيب نفس در اسلام مى فرمايد:
«مكتب اسلام يك مكتب مادى نيست، بلكه مكتب مادى ـ معنوى است. اسلام ماديات را در
پناه معنويت قبول دارد، معنويات، اخلاق، تهذيب نفس، اسلام براى تهذيب آمده است،
براى انسان سازى آمده است، همه مكتب هاى توحيدى براى انسان سازى آمده اند... مقصد
اسلام و مقصد همه انبيا اين است كه انسان درست بشود، اگر انسان تربيت شد همه مسائل
حل است...»(51)
6 ـ نقش تربيت و اخلاق در ساختار شخصيت انسان
نقش تربيت، شكوفاسازى شخصيت واقعى انسان و به فعليت رسانيدن قوا و استعدادهاى
نهفته اوست و بدون تربيت و اخلاق، آدمى شخصيت واقعى خود را بازنمى يابد و به
حقيقت انسانى و هويت مستقل خويش آگاه نمى گردد و آن چه خارج از اين حوزه يافته است
«خود» انسانى او نيست. زيرا شرافت انسان به روح ملكوتى اوست و امتياز او بر ساير
حيوانات مرهون ويژگى هاى انسانى وى مى باشد كه خاستگاه ارزش هاى معنوى و الهى به
شمار مى رود و قواى نباتى و حيوانى در واقع زمينه ساز رشد انسانى و كمال معنوى و
ابزارهايى براى رسيدن به درجات بلند و سعادت جاودانى اند.
تربيت و اخلاق مى تواند آن روح ملكوتى را به اوج كمال رسانده و در چهره واقعى
انسانى به نمايش گذارد، از منزل نفس به منزلت حق و از خودپرستى به حقيقت پرستى سوق
دهد. به طور خلاصه: تربيت و اخلاق در ساختار شخصيت انسان نقش تعيين كننده دارد،
بدون آن، آدمى به خير وكمال نمى رسد و به سعادت دنيوى و اخروى دست رسى پيدا
نمى كند. احياى شخصيت انسان و فلاح و رستگارى او به فضايل اخلاقى و سقوط و مسخ و
تباهى شخصيت او به رذايل اخلاقى است.
«قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّيها. وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسّيها;(52)
رستگار شد آن كس كه نفس را تزكيه كرد و زيان كار شد آن كس كه آن را به تباهى
كشيد.»
حضرت امام (رحمه الله)
با اشاره به نقش تعاليم
دين در انسان سازى و به فعليت رساندن استعدادهاى بى كران او مى فرمايد: «و قرآن
كريم كه در رأس همه مكاتب و تمام كتب است، حتى ساير كتب الهيه، آمده است كه انسان
بسازد، انسان بالقوه را انسان بالفعل و موجود بالفعل كند. تمام دعوت انبياء هم حسب
اختلاف مراتبشان، تمام دعوت ها هم براى همين معناست كه انسان را انسان كند، انسان
بالقوه را انسان بالفعل كند و تمام علوم و تمام عبادات و تمام معارف الهيه و تمام
احكام عبادى و همه چيزهايى كه هست همه اين ها براى اين معنى است كه انسان ناقص را
انسان كامل كند. قرآن كتاب انسان سازى است»(53)
به طور خلاصه: تربيت و اخلاق با مفهوم دينى و الهى آن، احياگر شخصيت و هويت
انسانى و به اوج رساننده كمالات معنوى اوست.
اين در حالى است كه ماشينيزم و تعليم و تربيت جديد از انسان موجودى بى روح، و
بيگانه با خود ساخته است. انسان را به شئ تبديل كرده و همانند ابزار با او رفتار مى كند.
اين حقيقت را حتى از زبان دانشمندان غربى مى شنويم.
«اريك فروم» روانشناس و متفكر اجتماعى آمريكايى مى گويد: ما در مغرب زمين به
ويژه آمريكا دچار بحران هويت شده ايم. چون در جامعه صنعتى در حقيقت افراد به شئ
تبديل شده و شئ هم فاقد هويت است. به عقيده فروم، تمدن غربى در مسيرى افتاده است كه
عشق وعلاقه به ماديات يعنى آنچه بى روح است رواج يافته است، و نسبت به حيات انسانى
و آثار آن نوعى بى اعتنايى و بى علاقگى پيدا شده است.(54)
پىنوشتها:
1 . مجمع البيان، ج 10، ص 333.
2 . تصنيف غررالحكم، ص 234.
3 . همان، ص 236.
4 . انسان موجود ناشناخته، ترجمه دكتر پرويز دبيرى، ص 285.
5 . محمدعلى فروغى، سير حكمت در اروپا، ج 2، صص 116 ـ 115.
6 . از نامه حضرت امام(رحمه الله) به ميخائيل گورباچف «صحيفه نور، ج 21، ص 66».
7 . كيهان 11/9/68 از يونايتدپرس.
8 . صحيفه نور، ج 15، صص 268 ـ 267.
9 . سوره بقره، آيه 31.
10 . سوره علق، آيه 5.
11 . سوره جمعه، آيه 2.
12 . ابن منظور در لسان العرب ذيل ماده «ربى» آورده است: «ربّيته تربية و تربيته،
اى غذوته. قال: و هذا لكل ما ينمى كالولد و الزرع و نحوه». او را تربيت كردم يعنى
تغذيه نمودم، و اين براى هر چيزى است كه قابل رشد باشد مانند كودك، زراعت و امثال
آن.
13 . سوره شعراء، آيه 18.
14 . سوره شمس، آيات 10 ـ 9.
15 . سوره جمعه، آيه 2; «ذلكم ازكى لكم و اطهر» سوره بقره، آيه 232: «من تزكى فانما
يتزكى لنفسه» سوره فاطر، آيه 18.
16 . مجمع البيان ، ج 10، ص 333 و عوارف المعارف .
17 . تصنيف غرر ، ص 239.
18 . همان ، 240.
19 . همان ، 240.
20 . توضيح بيشتر تعريف و حقيقت اخلاق و «ملكه اخلاقى» و چگونگى شكل گيرى آن همراه
با عناوين ديگر چون «تعريف علم اخلاق»، «فلسفه اخلاق» و... در بخش دوم كتاب خواهد
آمد.
21 . تصنيف غرر ، ص 61 .
22 . صحيفه نور ، ج 18، ص 265.
23 . «كلا لو تعلمون علم اليقين. لترون الجحيم. ثم لترونها عين اليقين » تكاثر، 7 ـ
5.
24 . وكذلك نرى ابراهيم ملكوت السماوات و الارض ليكون من الموقنين . انعام، 75.
25 . جامع السعادات ، ج 1، ص 12.
26 . من اخلص للّه اربعين يوما فجّراللّه ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه.
سفينة البحار ، ماده خلص.
27 . قال الصادق(عليه السلام) لعنوان البصرى فى حديث «ليس العلم بكثرة التعلم و
انما هو نور يقذفه اللّه فى قلب من يريد ان يهديه فاذا اردت العلم فاطلب اولا فى
نفسك حقيقة العبودية و اطلب العلم باستعماله و استفهم اللّه يفهمك»، بحارالانوار ،
ج 1، ص 225.
حافظ گويد: تا نگردى آشنا زين پرده رازى نشنوى گوش نامحرم
نباشد جاى پيغام سروش.
28 . سوره جمعه، آيه 2.
29 . پيام ها و سخنرانى هاى امام خمينى (رحمه الله) در سال 1360، صص 167 ـ 166.
30 . سوره بقره، آيه 129.
31 . سوره جمعه، آيه 2.
32 . الميزان ، ج 19، ص 265.
33 . سفينة البحار ماده نفس. در تصنيف غررالحكم ص 232، اين حديث از على(عليه
السلام) بدين گونه نقل شده «من عرف نفسه عرف ربه».
34 . تصنيف غرر ، ص 232.
35 . و يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى و ما اوتيتم من العلم الا قليل
(اسراء، آيه 85) هر چند مفسران بحث فراوان دارند كه مقصود از روح چيست؟ اما بر اساس
روايات و گفته مفسران يكى از مصاديق آن روح انسانى است كه از عالم امر مى باشد و
حقيقت آن ناشناخته است. ر.ك: الميزان ، ج 13، ص 195 به بعد.
36 . شرح هر يك از اين ابعاد در خلال مباحث بعد خواهد آمد.
37 . مصباح الشريعه ، صص 6 ـ 5.
38 . «اما اصول معاملة اللّه تعالى فسبعة اشياء: اداء حقه، و حفظ حده، و شكر عطائه،
والرضا بقضائه، والصبر عن بلائه، و تعظيم حرمته و الشوق اليه.
و اصول معاملة النفس سبعة: الخوف و الجهد و حمل الاذى و الرياضه و طلب الصدق و
الاخلاص و اخراجها من محبوبها و ربطها فى الفقر.
و اصول معاملة الخلق سبعة: الحلم و العفو و التواضع و السخاء و الشفقة و النصح و
العدل و الانصاف.
و اصول معاملة الدنيا سبعة: الرضا بالدون، والايثار بالموجود و ترك طلب المفقود
و بغض الكثرة و اختيار الزهد و معرفة آفاتها و رفض شهواتها مع رفض الرياسه.
فاذا حصلت هذه لخصال فى نفس واحده فهو من خاصة اللّه و عباده المقربين و اوليائه
حقا»
مصباح الشريعه، صص 6 و 5).
39 . «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى» حج / 29.
40 . «انى جاعل فى الارض خليفة» بقره / 20.
41 . «ليتخلقوا باخلاق خالِقهم...» امام صادق(عليه السلام) . بحارالانوار ، ج 68، ص
423.
42 . اشاره به حديث: «انما العلم ثلاثة: آية محكمة و فريضة عادلة و سنة قائمة» اصول
كافى ، ج1 ص32.
43 . تحف العقول ، ص 25.
44 . سوره عنكبوت، آيه 45.
45 . سوره مائده، آيه 27.
46 . سفينة البحار ، ماده خلق، ص 410.
47 . نهج البلاغه ، حكمت 145، ص 386.
48 . همان ، حكمت 136، ص 386.
49 . چهل حديث ، ص 200.
50 . ترجمه چهار روايت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به نقل از مجمع البيان ،
ج 10، ص 333.
51 . صحيفه نور ، ج 7، ص 16.
52 . سوره الشمس، آيات 10 ـ 9.
53 . صحيفه نور ، ج 1، ص 234.
54 . غربت غرب ، ص 11.