نشانه هاى اهل تقوا
بزرگان دين نشانه هاى اهل تقوا را با استفاده
از آيات قرآن و روايات در مسائل زير مى دانند:
تحصيل علوم شرعيّه به اندازه اى كه مكلّف براى
اعمال و اخلاق و معاملات و روابطش با خانواده و
جامعه نياز دارد.
حفظ سلامت بدن از طريق رعايت بهداشت و عمل به آداب
خوردن و آشاميدن.
اتصال به هوش و فراست در امور زندگى، امين بودن در
تمام جوانب حيات.
حفظ عفت نفس، راستگوئى در كلام، آراسته بودن به
حسنات اخلاقى، پيراسته بودن از رذائل، پاك بودن از
ريا و دوروئى، بيزارى از موادّ اضافى دنيا در
زندگى، مبرّا بودن از مكر و عذر و خيانت، اقدام به
گراميداشت اهل فضل و دانش، روى آوردن به وظائف
شرعيه اعمّ از واجبات و نوافل، دست زدن به دامن
عالم ربّانى كه انسان را با دين خدا، و حلال و
حرام آشنا مى سازد، و جز رشد و كمال آدمى را توقع
ندارد، كه روى آوردن به غير عالم ربانّى شقاوت و
هلاكت است.
امام صادق(عليه السلام) در ضمن سفارش به اين
حقيقت، يعنى پيروى از عالم ربانى مى فرمايد:
إِنَّ آيَةَ الْكَذّابِ أَنْ يُخْبِرَكَ بِخَبَرِ
السَّماءِ و الاَْرْضِ، فإِذا سُئِلَ عَنْ شَىْء
مِنْ مَسائِلِ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ لَمْ يَكُنْ
عِنْدَهُ شَىْءٌ. [23]
نشانه آن كه دروغگوئيش فراوان است، اين است كه تو
را از مسائل آسمان و زمين خبر دهد، ولى به وقت
پرسش از حلال و حرام حق چيزى براى جواب نزد او
نيست.
و نيز از نشانه هاى اهل تقوا صبر در برابر حوادث،
رعايت آداب و سنن اسلامى در همه امور، و ملازمت
ذكر، و مداومت فكر، همراه با اخلاص نيّت، و صفاى
باطن و مراقبت نفس است، تا با پيمودن اين راه به
علم اليقين و از علم اليقين به عين اليقين و سپس
به حق اليقين برسند.
زن و شوهر با تقوا
مرد باتقوا، براى تأمين مخارج خانه، جز به كسب
حلال روى نمى آورد، و به غير از مال حلال مالى
قبول نمى كند، او با تحصيل حلال الهى مقيّد به
رعايت حقوق تمام افرادى است كه از طريق كسب و
تجارت با او سروكار دارند، و به عبارت ديگر از
وجود او در بيرون از خانه به بندگان خدا ضرر و
زيان نمى رسد، او به خاطر تقواى الهى دور حرام نمى
گردد، و گنج عفت نفس و قناعت را از دست نمى دهد.
مرد باتقوا چون از كسب و كار فارغ شود، و به خانه
بازآيد، تمام كوفتگى و خستگى خود را كنار درب خانه
مى ريزد، و با نشاط و شادى و خوشدلى و خوشحالى
وارد خانه مى شود، به همسرش لبخند محبت مى زند، و
زحمات روزانه او را نسبت به نظافت خانه، و پخت و
پز، و نگهدارى فرزندان خسته نباشيد مى گويد، و وى
را ارج مى نهد، و با او و بچه ها با مهربانى و
محبت برخورد مى كند، و هر يك را درخور شأنش احترام
مى نمايد.
مرد باتقوا گاهى حلال و حرام، و معروف و منكر، و
حسنات و سيئات را به اهل بيتش گوشزد مى كند، و نمى
گذارد آنان در مسئله دين و ديندارى دچار غفلت
شوند.
مرد باتقوا، همه عمر و وقت خود را صرف بيرون نمى
كند، و خنده و نشاط خود را تنها براى دوستان نمى
برد، و در مسجد رفتن و شركت در جلسات مذهبى راه
افراط نمى پيمايد.
مرد باتقوا به اين نكته توجه دارد، كه اسلام رعايت
اعتدال و اقتصاد را در تمام امور حتى در عبادات
سفارش فرموده، و از كم گذاشتن از حق زن و فرزند به
بهانه رفت و آمد با دوستان، يا شركت در مجالس نهى
فرموده است.
در اينجا بايد بر اساس فرمان اسلام، عزيزان خود را
كه كارگردانان مساجد و هيئات هستند، سفارش كنم، كه
زمان جلسات را در مساجد و هيئات كوتاه كنيد، به يك
نماز جماعت و ساعتى بيان احكام و معارف و دقايقى
ذكر مصائب اهل بيت قناعت كنيد، اين برنامه روش
رسول حق و ائمه بزگوار بوده، و آنان با وقت اندك،
و قناعت در بيان مردان و زنان بزرگى تربيت كردند.
زياده روى در عبادات، بخصوص در مستحّبات، و طول
دادن جلسات، نشاط مستمع را از بين مى برد، و
بتدريج در روان او نسبت به برنامه هاى مذهبى ايجاد
نفرت مى كند، و اين برنامه جز خسارت براى مساجد و
هيئات، و ضرر و زيان براى مردم، بخصوص آنان كه از
ظرفيّت بالائى برخوردار نيستند، چيزى به دنبال
ندارد.
در هر صورت مرد باتقوا، در همه شئون زندگى آداب
لازم را رعايت مى نمايد، و از اين راه به استحكام
بناى خانواده، و جلب محبت زن و فرزند كمك مى
نمايد.
زن باتقوا، عفت و عصمت و پاكدامنى خود را حفظ مى
كند، با شور و شوق به كارِ خانه مى رسد، زمينه رفع
خستگى شوهر را كه محصول كار بيرون است فراهم مى
نمايد، از فرزندان خود به نحو شايسته نگهدارى مى
كند، با شوهر و فرزندان بر اساس اخلاق اسلامى
رفتار مى كند، از عبادتش غفلت نمىورزد، خانه را
كانون عشق و صفا، مهر و محبت، و شور و شوق مى
نمايد.
زن باتقوا از همسرش با تكيه بر اصول الهى اطاعت مى
كند، به خواسته هاى بحق او پاسخ مثبت مى دهد، از
عصبانيت و خشم و كبر مى پرهيزد، با اقوام شوهرش با
مهر و محبت و اخلاق اسلامى روبرو مى شود، بوقت
آمدن شوهر از عرصه كار و كسب تا درب خانه به
استقبال مى رود، و به وقت خروج شوهر وى را بدرقه
مى كند، و از وى مى خواهد جز حلال خدا به خانه
نياور، كه ما به حلال خداوند گرچه اندك باشد قناعت
مى كنيم، و زير بار حرام نمى رويم، مبادا به بهانه
داشتن زن و فرزند، و خرج و مخارج از محدوده مقررات
الهى تجاوز كنى، و زندگى را به حرام آلوده نمائى.
زن باتقوا از چشم همچشمى پرهيز دارد، و شوهرش را
به خاطر همرنگ شدن با زندگى اقوام خود، يا اقوام
شوهرش در تنگنا قرار نمى دهد و او را خجالت زده
نمى كند.
چنين زن و شوهرى مقبول حق، و منبع خير، و نمونه
بارز انسان الهى هستند، و در سايه آن دو همان خانه
اى بوجود آيد كه خدا مى خواهد، و در فضاى آن خانه
فرزندانى تربيت مى شوند كه حق، طلب مى كند، در هر
صورت زن و شوهر در تمام امور زنگى بر اساس معارف
الهى و قواعد اسلامى و قوانين فقهى بايد همچون
اولياء الهى هواى يكديگر را داشته باشند.
كاسب نمونه
پدر مادرم مى گفت، آن زمانى كه سفر از شهرى به
شهرى با چهارپايان صورت مى گرفت، با دوستان از
اطراف اصفهان از منطقه خوانسار به سوى زيارت حضرت
رضا(عليه السلام) حركت كرديم.
من در جمع دوستان مأمور خريد لوازم مورد نياز
بودم، در شهر دامغان اول صبح وارد مغازه اى شدم،
جنسى مى خواستم، مرا به دورن مغازه دعوت كرد، به
عنوان اين كه زائرم شروع به پذيرائى كرد، شخصى
براى خريد به او مراجعه كرد، قصد خريد مفصّل داشت،
به او گفت لطفاً از مغازه روبروى من اين جنس را
تهيه كنيد، مشترى رفت، به او گفتم شما كه اين جنس
را بيش از درخواست مشترى داشتيد، چرا با او معامله
نكرديد، به من گفت اول صبح چهره صاحب مغازه آن طرف
خيابان را غمناك ديدم، سبب را از او پرسيدم، پاسخ
داد بدهكارم و امروز روز اداى دين است، ولى از
ديروز تا به امروز به اندازه اى كه بتوانم اداى
دين كنم خريد و فروش نداشته ام، غصه و رنج او را
نمى بايست تحمل كنم، مشترى خود را به سوى او
فرستادم، تا از درد و رنج بدهكارى خلاص شود، چرا
كه مؤمن بايد هواى برادر مؤمن را داشته باشد، آرى
همه بايد در همه امور هواى همديگر را داشته باشيم،
بخصوص شوهر بايد هواى همسر را داشته باشد، و زن
هواى همسر را، تا خانه و كاشانه بر اساس آداب الهى
و انسانى برپا شود، و محصول آن خانه فرزندان
باكرامت و رشيدى گردند.
برادران عزير خانه را بخصوص به وقت نماز صبح با
قرائت قرآن معطّر كنيد، كه صداى ملكوتى شما در
هنگام خواندن قرآن، گوش دل، و سمع قلب زن و
فرزندانتان را نوازش دهد، و آنان را با عبادت و
قرآن بيش از پيش آشنا كند، و از آنان منبع خير و
تقوا و كرامت پديد آورد.
(يـريـد اللّـه ان يخـفّف عنكــم )
نساء / 28 3
اهداف والاى ازدواج در اسلام
خانه پاك
پاك و پاكيزه ماندن يك جوان چه پسر و چه دختر،
چه مرد و چه زن، در صورتى كه ازدواج نكنند، از
فساد و افساد، امر غير ممكن به نظر مى رسد.
در چند مليون مرد و زن، يافتن جوانى پاك، و انسانى
باعفت و خوددار از گناه، بشرطى كه ازدواج نكرده
باشند، مسئله اى مشكل به نظر مى آيد.
اگر جوانى را در پاكى و پاكيزگى ظاهر و باطن
يافتيم، در حالى كه ازدواج نكرده باشد، بايد
بگوئيم او از اولياء الهى است.
خوددارى از گناه، و مصون ماندن از آلودگى، و در
امان رفتن از عصيان و طغيان، در صورت عدم ازدواج
كارى است يوسفى.
خانه اى كه مرد و زن آن بدون صورت گرفتن ازدواج در
آن زندگى مى كنند، خالى از فساد نيست.
مرد بدون همسر، و زن بدون شوهر، در صورتى كه غرائز
و شهوات آنان زنده است، و فشار غريزه و شهوت بر
آنان سنگين است، جداى از فساد هر چند اندك، و
بريده از مشكلات گوناگون روحى و خانوادگى و
اجتماعى نيستند.
ازدواج، اين حقيقت الهى و طبيعى، آسان كننده پاره
اى از مشكلات و عاملى براى تداوم پاكى جوانان، و
حفظ عفت و تقواى آنان است.
بناى يك خانه در جامعه در صورتى با سلامت و آرامش
قرين مى شود، كه مرد و زنى با تحقق دادن ازدواج و
رعايت حقوق يكديگر در آن زندگى كنند.
خانه مسلمان در هر سرزمينى كه هست بايد پرتوى از
وحى، و جلوه اى از ياد خدا، و محصولى از رفعت و
بلندى و عظمت، و ميوه اى از تسبيح حق در شب و روز
باشد.
فى بُيُوت اَذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ
فيهَا اسْمُهُ، يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ
وَ الاْصالِ. [24]
در خانه هائى كه خداوند اذن داده، كه بزرگ داشته
شوند، و نام او در آنها ياد شود، و او را در آن
خانه ها بامدادان و شبانگاهان به پاكى ستايند.
چنين خانه اى با چنان اوصافى خانه مؤمنى است، كه
طاعت و عبادت حق در آن رونق دارد، و به امر الهى
مسئله ازدواج در آن صورت گرفته، و مرد و زن آن
خانه به تمام حقوق الهى و انسانى پاى بند هستند.
آرى قرآن مجيد به ازدواج امر مى كند، تا مشكلات
مرد و زن با تحقّق اين سنت تخفيف يابد، و دامن هر
دو كه دامن رحمت و تربيت است از آسودگى و فساد
سالم بماند، و مرد و زن با تشكيل زندگى، و همسوئى
با يكديگر خانه را محل ذكر خدا، و تسبيح حضرت حق
كنند. اهداف والاى ازدواج در اسلام
در جوّ چنين خانه اى مرد و زن بنده واقعى حق، و
فرزندانشان ميوه و ثمره فضيلت، و اعمال و رفتار و
اخلاق و كردارشان جلوه اى از آداب الهى و سنن و
روش انبياء گرام حق است.
زن مؤمنه هنگامى كه با مرد مؤمن ازدواج مى كند، و
هر دوى آنها خود را موظّف به رعايت مسائل الهى مى
دانند، به عنوان دو يار مددكار، دو رفيق شفيق، دو
دوست همدم، دو همراه و همراز و دو منبع ايمان، و
دو استوانه عشق و محبت، فضاى زندگى را از ورود
مشكلات حفظ مى كنند، و چون مشكلى پيش آيد، به
آسانى و سادگى آن را حلّ و فصل مى نمايند، و با
اسلحه صبر و حلم، و بردبارى و حوصله به علاج درد
برمى خيزند
بدترين مردم
تنهائى و تنها زيستن، عزلت و كناره گيرى از يار
گرفتن موجب بسيارى از مشكلات، و باعث افسردگى و دل
مردگى، و علت هيجانات روحى و عصبى، و مورث انواع
بيماريهاى روانى و بدنى است.
تنهائى انسان را در دريائى از خيالات، اوهام،
افكار غيرمنطقى، و بيماريهاى اخلاقى و روانى فرو
مى برد، و امواجى از مشكلات گوناگون را براى انسان
به ارمغان مى آورد.
قالَ النَّبِىُّ(صلى الله عليه وآله وسلم):
أَكْثَرُ أَهْلِ النّارِ الْعُزّابُ. [25]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اكثر
اهل آتش در قيامت آنانى هستند كه از ازدواج و
تشكيل خانواده امتناع كردند.
و نيز آن حضرت فرمود:
شِرارُ مَوْتاكُمُ الْعُزّابُ. [26]
بدترين اموات شما عزبها هستند.
و در روايتى فرمود:
رُذالُ مَوْتاكُمُ الْعُزّابُ. [27]
فرومايه ترين مردگان شما عزب ها هستند.
و در سخنى حكيمانه بيان فرمود:
شِرارُكُمْ عُزّابُكُمْ وَ الْعُزّابُ إِخْوانُ
الشَّياطينِ. [28]
شريرترين شما عزبهايند، و عزبها برادران شيطانند.
و در كلامى عرشى و بيانى ملكوتى فرمود:
خِيارُ أُمَّتِىَ الْمُتَأَهِّلُونَ وَ شِرارُ
أُمَّتِىَ الْعُزّابُ. [29]
بهترين امّت من زن داران و بدترين آنان عزبها
هستند.
و نيز آن حضرت فرمود:
لَوْ خَرَجَ الْعُزّابُ مِنْ مَوْتاكُمْ إِلِى
الدُّنْيا لَتَزَوَّجُوا. [30]
اگر آنان كه عزب مردند به دنيا برگردند، حتماً
ازدواج خواهند كرد.
و در حديثى فرمود: خداوند مردى كه از زن گرفتن
خوددارى كند لعنت نموده. [31]
تعبير رسول باكرامت اسلام از آنان كه از ازدواج
امتناع مى كنند به اهل آتش، فرومايگان، برادران
شيطان، اشرار، و لعنت شدگان، به خاطر اين است كه
روى گردانان از ازدواج به ناچار در فساد و افساد،
و شيطنت، و گناه و معصيت، خواهند افتاد، و براى
جامعه و خانواده ايجاد مزاحمت نموده، و باعث
مشكلات فراوانى در تمام زواياى زندگى خواهند شد.
با توجه به آيات و روايات، و تجربه حيات، ازدواج
انسان را كرامت و شرافت مى دهد، از علل استحقاق
عذاب الهى مى رهاند، از پستى و فرومايگى حفظ مى
كند، از افتادن در بند شيطان مصون مى دارد، و از
اينكه آدمى منبع شرّ و فساد شود، و مورد لعنت حق
قرار گيرد در امان مى دارد، و اين همه موجب راحتى
و استراحت، آرامش و امنيت، پاكى و تقوا، و آسان
شدن موارد زندگى و سبك شدن بار حيات مى گردد، به
همين خاطر در قرآن مجيد بدينگونه به علّت تشريع
ازدواج اشاره فرمود:
يُريدُ الله اَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ. [32]
خداوند اراده فرموده برنامه زندگى را براى شما سهل
و آسان نمايد.
شكوفائى استعداد
دختر و پسر هنگامى كه بر اساس فطرت و طبيعت، و
به پيروى از دستور حق و روش انبياء الهى ازدواج
كردند، و از پرتگاه عذاب الهى، و شرارت باطن، و
بند خطرناك شيطان، و دچار شدن به لعنت خدا، كه همه
و همه از اوصاف مرد و زن عزب است نجات پيدا كردند،
و در سايه ازدواج به آرامش فكرى، و امنيت باطنى
دست يافتند، و بر مشكلات ناشى از عزب بودن فائق
آمدند، و از درد سر تنها زيستن شفا گرفتند، و به
محيطى الهى و ملكوتى رسـيدند، و زمينه تفكر صـحيح
و آينده نگرى براى آنان فراهم شد، و طغيان شهوات و
غرائز فرو نشست، بدون ترديد راه براى شكوفائى
استعدادهاى نهفته در باطن باز مى شود، و بر درخت
زندگى محصولات و ثمرات و نتائج عالى مى نشيند.
بسيارى از رجال دانش، و مردان بزرگ، و دانشـمندان
و علماى اسلامى را، صفحات تاريخ نشان مى دهد كه پس
از ازدواج راه صد ساله را يك شبه طى كردند، و در
سايه ازدواج كه موجب آرامش و امنيّت خاطر آنان
گرديد به مقامات بلند و بزرگى از علم و دانش
رسيدند، و در علم و تقوا، وپاكى و كرامت و خدمت و
عبادت زبانزد خاص و عام شدند.
در كتاب زندگانى آيت اللّه بروجردى در صفحه 95 مى
خوانيم: در سال 1314 كه بيست و دو بهار عمر را پشت
سر مى گذاشت، پدرش نامه اى به وى نوشت، و او را به
بروجرد احضار كرد، او گمان مى كرد پدرش مى خواهد
او را براى ادامه تحصيل به نجف اشرف كه بزرگترين
حوزه علميه شيعه بود بفرستد، ولى پس از ورود و
ديدار پدر و بستگان، مشاهده مى كند كه به عكس
انتظار وى، مقدمات ازدواج و تأهلش را فراهم كرده
اند.
از اين پيش آمد اندوهگين مى شود، و چون پدرش متوجه
مى گردد و علت اندوه و تأثّر او را مى پرسد مى
گويد: من با خاطر آسوده و جديت بسيار سرگرم كسب
علم بودم، ولى اكنون بيم آن دارم كه تأهل ميان من
و مقصودم حائل گردد، و مرا از تعقيب مقصود و نيل
به هدف باز دارد.
پدر به وى مى گويد: فرزند اين را بدان كه اگر به
دستور پدرت رفتار كنى اميد است كه خداوند به تو
توفيق دهد تا بتوانى به ترقّيات مهمّى كه در نظر
دارى نائل شوى، احتمال اين را هم بده كه اگر ترتيب
اثر به اين آرزوى پدر ندهى، با همه جديّتى كه در
تحصيل دارى بجائى نرسى!!
گفته پدر تأثير بسزائى در وى مى بخشد و او را از
هر گونه ترديد بيرون مى آورد و سرانجام پس از
ازدواج و اندكى توقف مجدداً به اصفهان برگشته پنج
سال ديگر به تحصيل و تدريس علوم فنون مختلفه
اهتمام مىورزد.
همسر وفادار و هم كفو او در اصفهان آنچنان وسائل
راحت و آرامش و امنيت آن مرد بزرگ را فراهم مى
آورد، و به عنوان يارى مهربان، معاونى شفيق،
خدمتگزارى متين، دلسوزى مهربان، زمينه انواع
ترقيات شوهر گرانمايه اش را تحقق مى دهد، كه در آن
پنج سالى كه در اصفهان با آن زن باكرامت مى زيست
از علوم و فنون متداول بهره ها گرفت، و چنان با
نشاط و پشتكار مشغول تحصيل بوده كه بعضى شبها تا
سپيده دم سرگرم مطالعه بوده است، بطورى كه خود آن
بزرگ مرد بارها مى فرمود، در مواقع بيكارى به حفظ
قرآن مجيد همت مى گماشت و در نتيجه توانست در عرض
مدتى كه در اصفهان بود از اوّل تا آخر سوره برائت
راحفظ كند، و تا آخر عمر نيز آن را از حفظ داشت و
پيوسته به حفظ و قرائت و مداومت آن اهتمام
مىورزيد!
مرحوم علامه طباطبائى صاحب تفسير قّيم الميزان،
قسمتى از كمالات و ترقيات علمى و معنوى خود را
مرهون همسر باكرامت خويش مى دانستند.
آرى ازدواج علت آرامش و امنيت، و زمينه تحقّق
كمالات، و شكوفائى استعدادهاست.
كوشش براى خانه و خانواده عبادت است
ازدواج و همسردارى و توجه به امور فرزندان
علاوه بر آثار مثبت دنيائى، ثمرات عجيب معنوى براى
انسان دارد.
كار و كوشش مادى در جهت تأمين زن و فرزند، در
فرهنگ پاك اسلام عبادتى بزرگ و مساوى با جهاد در
راه خدا شمرده شده، تا جائى كه از معصوم روايت
شده:
وَالْكادُّ عَلى عِيالِهِ مِنْ حِلّ كَالْمُجاهِدِ
فى سَبيلِ اللّهِ. [33]
آنكه براى تأمين خانواده اش زحمت مى كشد، تا از
حلال خدا نفقه آنان را فراهم كند، مانند مجاهد در
راه خداست.
از آنجا كه رعايت حق زن و فرزند، و توجه به امور
معنوى آنان و رعايت حق شوهر از جانب زن، و حق
فرزند از طرف مادر كارى دشوار و سنگين است، و در
حقيقت اجراى دستور حضرت حق است، همانند كوشش براى
تأمين امور مادى آنان عبادت، و موجب اجر و ثواب
اخروى است.
پرورش نسل صالح، و تحويل دادن فرزندان شايسته و
نيكوكار، امرى مهم و باعث جلب رضايت حضرت حق است.
خانه و اهل خانه را از فساد و افساد دور داشتن، و
فراهم كردن زمينه رشد و تربيت و تكامل زن و فرزند
از اهمّ امور، و از بهترين نوع عبادت و بندگى
خداست.
امام چهارم(عليه السلام) در گفتار حكيمانه اى
فرموده اند، هر كس نسبت به زن و فرزند سفره مادى و
معنوى را كامل و تمام بيندازد، به خوشنودى حق از
ديگران نزديكتر است. [34]
در هر صورت جامعه ميوه و ثمره خانه است، و وكيل و
وزير و رئيس جمهور و كارگزاران يك ملت ريشه در
خانه و خانواده دارند، و منبع اصلى تربيت و شكل
گيرى آنان خانه و كارگردانان خانه هستند، خانه به
مَثَل به مانند يك زمين است، اگر زمين جداى از حق
و حقيقت باشد كويرى نمك زار است كه سنبل و گل
نخواهد داد، و اگر زمين متصل به حق و حقيقت باشد،
توقع سنبل و گل از آن توقعى معقول و منطقى است.
سعادت و شقاوت انسان در درجه اول از پدر و مادر به
انسان منتقل مى شود، اگر پدر و مادر در تحقق سعادت
فرزند بكوشند دست به عبادتى بزرگ زده و از منافع
ابدى ازدواج بهره گرفته اند، و اگر عامل شقاوت
شوند از شجره طيّبه ازدواج منفعت نبرده بلكه با
دست خود سفره خسارت خويش را پهن كرده اند.
به همين خاطر در روايات عالى اسلامى از رسول حق
نقل شده:
الشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فى بَطْنِ أُمِّهِ،
وَالسَّعيدُ مَنْ سَعِدَ فى بَطْنِ أُمِّهِ.
[35]
ريشه شقاوت هركس شقى است در سرزمين وجود مادر، و
سعادت سعيد از باطن مادر است.
و به قول شاعر بزرگ كليم كاشانى:
از كوزه همان برون تراود كه در اوست
تا در كوزه وجود فرزند، پدر و مادر چه ريخته باشند
و مغز و اعصاب و مشاعر و قلب فرزند را با چه
مسائلى شكل داده، و به سوى چه برنامه هائى سوق
داده باشند.
در مسئله ازدواج والاترين هدف را منظور داشته
باشيد
هدف انسان از ازدواج بايد هدفى معنوى و مقدس و پاك
باشد، ازدواج بايد براى اطاعت از دستور حق، و
پيروى از روش انبياء، و براى تأمين سعادت همسر، و
تربيت الهى و ملكوتى فرزندان صورت بگيرد.
زن و مرد در مسئله ازدواج بايد خود را آماده ورود
در يك عبادت بزرگ كنند.
زن و مرد بايد در ازدواج خوشنودى حق را منظور نظر
بدارند، و بدانند كه هر دوى آنان از طريق صلب و
رحم امانتدار حضرت حقند.
بايد بدانند كه فرزند آنان كه امانت حق است در
مّدتى كوتاه مهمان صلب پدر، و بين شش تا نه ماه
مهمان رحم مادر است، و در اين دو مدت با گيرندگى
دقيقى كه حضرت حق به وى عنايت فرموده از تمام وجود
پدر و مادر تمام حالات و مشخصات را بدون اختيار به
خود منتقل مى نمايد.
نقل مى كنند رسول حق به زنان باردار اجازه مى
دادند گاهى به تماشاى جبهه حق عليه باطل بيايند،
تا مناظر زيباى جهاد و شمشير زدن در راه حق ر
اببينند، و به شعارهاى الهى و ملكوتى رزمندگان گوش
جان بسپارند، تا از طريق ديده و شنيده خود فرزند
در رحم را تغذيه كنند، براى اينكه طفل، در رحم
مادر موجودى ورزيده شود، و شجاع و باهمت و همراه
با آواى ملكوتى رشد كند.
مگر نشنيده ايد قبل از تكّون وجود فاطمه در صلب
رسول حق، از جانب خداوند به پيامبر دستور چهل روز
روزه داده شد، و افطار شب آخر از غذاى بهشتى تناول
فرمود، آنگاه نطفه آن دختر والا به رحم مادر منتقل
شد!!
واسطه بين شما و ازدواج چشم نباشد، دلال ازدواج
شهوت نباشد، هدف از ازدواج رسيدن به مال و ثروت و
مقام و جاه از جانب خانواده طرف مقابل نباشد،
رسيدن به چهره زيبا و ظاهر فريبنده هدف اين برنامه
نباشد، كه اين امور تاكنون نشان داده عاقبت خوشى
نداشته، و ثمره و ميوه آن اندك بوده است.
بيائيد خدا و معنويت و عبادت، و كوشش براى رعايت
حق همسر، و تربيت اولاد صالح و خلاصه جلب رضاى حق
را در مسئله ازدواج هدف قرار بدهيد، تا ثمره اين
ازدواج منافع ابدى و دائمى باشد.
لذت و تمتع و شهوت حلال را تابع اين اهداف والا و
آسمانى قرار دهيد، تا لذت و تمتع كامل گردد و از
همان لذت و شهوت هم اجر اخروى نصيب خود كنيد.
ازدواج اگر الهى باشد راه به طلاق پيدا نمى كند،
پيوند الهى و ملكوتى دائمى و هميشگى است.
آنكه براى خدا ازدواج مى كند، حق همسر را با تمام
وجود رعايت مى نمايد، و كمترين آزارى از ناحيه او
به همسر وارد نمى شود.
حفظ آبروى همسر در برابر فرزندان و بستگان واجب
شرعى است، و تحقير زن از جانب شوهر و شوهر از جانب
زن حرام الهى است.
مردان و زنان مسلمان بايد ازدواج اميرالمؤمنين و
حضرت زهرا(عليهما السلام) را اسوه و سرمشق خود
قرار دهند، آن ازدواج والائى كه براى خدا صورت
گرفت، و اهداف الهى و عرشى در آن منظور شد، و ثمره
آن فرزندانى پاك، الهى، و ملكوتى شد.
روايات شيعه آيات زير را به اين ازدواج پاك تأويل
كرده اند:
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما
بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ، يَخْرُجُ مِنْهُمَا
اللُؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ.
دو دريا را به هم درآميخت و ميان آن دو دريا فاصله
اى است كه تجاوز به حدود يكديگر نمى كنند، از آن
دو دريا لؤلؤ و مرجان بيرون مى آيد.
منظور از دو دريا، وجود اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا
است، كه دو درياى معرفت، بينش، حلم، صبر، ايمان و
بصيرت اند، و مقصود از برزخ و فاصله رسول باكرامت
اسلام، و معناى لؤلؤ و مرجان حضرت حسن و
حسين(عليهما السلام) است. [36]
نظام خانواده بايد يك نظام صد در صد اسلامى و الهى
باشد، تا رحمت و لطف حضرت حق را به سوى خود جلب و
جذب كند.
اگر در ازدواج از سنن ناپسند، و عادات غيرالهى، و
شرايط شيطانى و خلاصه از فرهنگ جاهلى فرهنگى كه
ميراندن آن را رسول خدا در يك فرمان قاطع دستور
داده:
اَمِتْ أَمْرَ الْجاهِلِيِّةِ إِلاّ ما سَنَّهُ
الاِْسْلامُ. [37]
پرهيز نشود، زشتى ها چهره نشان مى دهند، وميوه اين
درخت آلوده تلخ خواهدشد.
نظام خانواده در مغرب زمين
نظام خانواده در اروپا و آمريكا نظامى غلط است،
بى پايه و بدون محتواست.
تقليد از نظام خانوادگى مغرب زمين تقليدى نابجا، و
هموار كردن راه حيات براى افتادن در چاه بدبختى
است.
آنان از ازدواج هدفـى مقدس و پاك ندارند، واسطه
ازدواج زن و مرد آنجـا فقـط و فقط شهوت و ارضاء
غريزه است، آنجا زن و مرد شايسته و صالح بسيار كم
است، به همين خاطر فساد و افساد از سر و روى اروپا
و آمريكا مانند باران بهاران مى ريزد.
مردان در مغرب زمين به طور اكثر، و زنان بطور اغلب
پس از گذراندن دوران فساد، و رفاقت هاى نامشروع با
يكديگر ازدواج مى كنند، و ثمره خود را پس از ولادت
به شيرخوارگاه سپرده، و سپس بدون اينكه مهر پدرى و
محبت مادرى را چشيده باشد، و منبعى از عواطف و
احساسات پاك گشته او را تحويل مى گيرند، و سر هر
سفره فسادى مى نشانند، آنگاه وى را به مدرسه مى
سپارند تا آهنگى از تربيت ظاهر را طى كند، و به
اصطلاحاتى چند آشنا گردد، آنگاه در سن هيجده سالگى
وى را از خود مى رانند و به اميد محيط و جامعه
رهايش مى نمايند!
آنان اگر اخلاق به فرزندان خانه و مدرسه بياموزند،
اخلاق ژنتلمنى است، اخلاق اقتصادى و جلب مادّيت
است، به ريشه هاى باطن و حقايق درون توجه ندارند،
و از تربيت انسان قابل قبول عاجزند.
مگر نمى بينيد وقتى تشكيل جامعه و دولت مى دهند،
جامعه منبع فساد و دولت منبع استعمار و استثمار
مستضعفان روى زمين است.
جناياتى كه فارغ التحصيلان خانه و مدرسه و دانشگاه
هاى مغرب زمين كرده اند تا قيامت قابل جبران نيست.
اگر اوقاتى باوقار و آرام و متين باشند، و خود را
مؤدب و آراسته نشان دهند، به خاطر اين است كه طعمه
نيافته، و لقمه چرب و لذيذ نديده اند، داستان آنان
شبيه به اين داستان است كه مردى به دوستش گفت گربه
اى را به مبادى آداب آراسته ام، و آن حيوان را
تربيت كرده تا جائى كه بر سر سفره اى كه انواع
غذاها قرار دارد شمعى به دست او مى دهم تا مهمانان
در پرتو آن شمع از آن سفره بهره مند شوند، رفيقش
گفت به اين ويژگى و به اين آراستگى گربه نمى توان
اطمينان كرد، مرا دعوت كن تا بر سر آن سفره اين
مسئله را به تو ثابت كنم، از وى دعوت كرد، گربه را
بر سر سفره ديد كه چشم طمع و پاى حمله از غذاهاى
سفره بريده، و شمعى براى روشنائى اطاق و ديد
مهمانان به سفره بدست دارد، در گرمى اوضاع موشى را
از جيب خود درآورد و به وسط سفره گذاشت، موش مى
خواست فرار كند، گربه شمع رابه يك طرف انداخت و
همچون شير ژيان به وسط سفره پريد، نظام سفره را
براى گرفتن موش به هم زد، و اوقات خوش صاحبخانه و
مهمانان را تلخ نمود!
آرى تربيت اروپا و مغرب زمين تربيت گربه اى است،
تا غذاى خاص خود را به خيال خود نبيند، آرام و
مؤدب هستند، چون چشمشان به طلا و نفت و ساير معادن
ملل ضعيف بيفتد، براى بلعيدن حق ديگران، چراغ
تربيت را به زمين انداخته و همچون حيوان درنده اى،
به تمام حيثيات مادى و معنوى ملل ضعيف حمله مى
كنند، و براى امور مادى از ميان جوى خون بى گناهان
عبور مى كنند.
كثرت فساد و افساد، غلبه شهوات حرام، اخلاق زشت،
قتل و غارت، فحشا و منكرات، در ملل مغرب زمين
محصول خرابى نظام خانه و خانواده است.
اگر بيوت اروپا و آمريكا بيوت بارفعت، و بيوت غرق
ذكر حق، و بيوت تسبيح حضرت معبود بود، محصولات آن
بيوت انسانهائى والا و باكرامت و رشيد و باعاطفه و
متخلّق به اخلاق حق بود، ولى چون بيوت مغرب زمين
از حق و حقيقت دور است، ثمرات آن تلخ و بدبو و
بدمزه است، و چنين نظام از هم پاشيده اى
قابل سرمشق قرار دادن نيست، كسانى كه از آنان
پيروى مى كنند بدتر از آنان خواهند شد.
( قـال الصـادق (عليه السلام) : اكثـر الخيـر فـى
النّسـاءِ )
وسائل الشيعه ، ج 14 ، ص 11
موقعيت زن در تاريخ بشر و اسلام
انحراف فكرى انسان گمراه نسبت به زن
اقوام و مللى كه بر اثر كبر و نخوت از تعاليم
حق، كه به وسيله كتب آسمانى، و زبان پاك انبياء
تبليغ مى شد جدا مى زيستند، در تمام امور جهان و
انسان دچار انحراف فكرى شدند، و نسبت به هستى و
مخلوقات آن بطور اغلب، در قضاوت خود به تاريكى ره
سپردند، و مسائلى دور از حقيقت، و مطالبى خلاف
واقعيت گفتند، و بر اساس همان برداشتهاى غلط و
قضاوت هاى ظالمانه زندگى كردند، و از اين طريق ظلم
سنگينى بر خود و ديگران روا داشتند، و صفحات تاريخ
حيات را به زشتى و پليدى نقّاشى كردند.
از جمله قضاوت هاى آنان نسبت به زن بود، كه قضاوتى
دور از حقيقت، و امرى خلاف اخلاق و انسانيت، و
برنامه اى ضد حق و واقعيت بود.
من در مطالعاتم در كتبى كه در اين زمينه نوشته شده
چه كتب غربى و چه كتابهاى تأليف شده در شرق به اين
نتيجه رسيدم، كه اقوام و ملل جداى از حق و بريده
از وحى، و فرورفته در هواى نفس و غرق افكار غلط چه
در غرب و چه در شرق، نسبت به زن ده گونه قضاوت
ظالمانه و دور از منطق عقل و زبان انسانيت داشتند.
1 ـ موجودى است صد در صد ضعيف و ناتوان: بر اين
اساس بايد نسبت به مرد در تمام جهات، بى چون و چرا
تابع و فرمانبردار و محكوم باشد، و حق مداخله در
هيچ كارى را حتى در چهارچوب خانه شخصى ندارد.
2 ـ موجودى است داراى روح شيطانى: بر اين ملاك يا
صد در صد خارج از حدود انسانيت است، يا اگر بهائى
به او داده شود چيزى بين انسان و حيوان است، روى
اين حساب فاقد ارزش مى باشد، و قابل احترام نيست،
و براى وى هيچ گونه شخصيتى نمى توان تصوّر كرد.
3 ـ براى او مالكيت و اختيار دارى نسبت به اشياء و
عناصرى كه قابل ملكيت است وجود ندارد، اگر مرد
صلاح بداند مى تواند مالك شود، آن هم نه هر چه را
بخواهد.
4 ـ از جانب ارث گذارندگان هيچ گونه ارثى نمى برد،
بلكه خود او از عناصر ارث است كه پس از مرگ پدر يا
شوهر به ديگران ارث مى رسد!!
5 ـ عبادت و بندگى و ورود در حوزه معنويت حق او
نيست، چون عباداتش فاقد ارزش است، و اجر و مزدى
براى عبادت ندارد زيرااز نظر عقلى بسيار ضعيف و
موجودى بوالهوس است.
6 ـ از نظر حقوقى و قضائى لياقت انتساب به پدر و
پسر خود را ندارد، تنها چيزى كه رابط بين آنهاست
خون است، فقط مى توان او را نسبت به پدر و پسرش هم
خون خواند، نه فرزند پدر و مادر فرزند!
7 ـ چون شوهر كرد فرزندان وى نوه پدر او نيستند،
بيگانگى بين پدر زن و فرزندان زن حكومت قطعى دارد،
نسبت از جانب اولاد ذكور است.
8 ـ بين او و مرد در مسئله مرگ تفاوت كلّى وجود
دارد، مرد پس از مردن باقى، و زن پس از پايان عمر
فانى است.
9 ـ در تصرف عنوان شيئيت است، روى اين حساب مرد
هرگونه تصرّفى در مال و ثروتش دارد، همان تصرف را
نسبت به زن دارد، مى تواند او را قرض بدهد، به
اجاره واگذار كند، ببخشد، بفروشد، اخراج كند و
نهايتاً به قتل برساند.
10 ـ كالاى شهوت است تنها براى لذت برى مرد آفريده
شده، و مرد هم در لذت برى و بهره گيرى از او
قانونى نمى شناسد، در اين قسمت دهم اروپا و
آمريكاى جداى از نبوت انبيا آنچنان نسبت به زن راه
افراط پيموده، كه حدى براى آن نيست، زن در قسمت
عمده اى از مغرب زمين كالاى سينما، تلويزيون،
ويدئو، ماهواره و انواع مجلات براى جلب و جذب
مشترى بيشتر، و درآمد مالى سنگين تر براى مؤسّسات
حيوانى و شهوانى است!!
پاسخ اسلام به انحرافات فكرى انسان گمراه نسبت
به زن
اسلام آئين و دين الهى است، اسلام فرهنگ فطرت و
آهنگى هماهنگ با تمام شئون انسان و انسانيت است،
نظام مسائل و قوانين در اسلام از جانب خداوند
بزرگى است كه بناى ساختمان انسان را بنا نهاده، او
كه مى داند انسان چيست و كيست و داراى چه ظاهر و
باطنى است، بر اساس كيان و حيثيّت و موجوديت او
قانون وضع كرده، و وى را به حقايقى كه بايد برسد
هدايت نموده است.
اسلام در پاسخ ياوه هاى دهگانه اى كه در طول تاريخ
حيات نسبت به زن گفته شده، و آنها را در افكار و
انديشه ملل رسوخ داده و به عنوان فرهنگ درآورده
بود چنين مى گويد:
1 ـ خلقت زن و كيفيت وجود او همانند مرد است و صد
در صد مصداق حقايق و واقعياتى است، كه حضرت حق از
خلقت او هدف داشته، و با تمام وجود محقق به حقيقت
انسانيت است و خلاصه با تمام حيثيت انسان است
انسانى كه:
لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ فى اَحْسَنِ
تَقْويم. [38]
به حقيقت كه انسان را در نيكوترين سيرت و صورت
آفريديم.
صُنْعَ الله الَّذى اَتْقَنَ كُلَّ شَيْئ اِنَّهُ
خَبيرٌ بِما تَفْعَلُونَ. [39]
صنع خداست، خدائى كه هر چيزى را در كمال اتقان و
استحكام ساخته كه او به آنچه انجام مى دهيد آگاه
است.
اَلَّذى اَحْسَنَ كُلَّ شَيْئ خَلَقَهُ. [40]
خدائى كه هر چيزى را به نيكوترين وجه آفريد.
2 ـ براى زن روح الهى و انسانى محض قرار داده شده،
همان روحى كه از جانب حق در او دميده شد و او را
به خاطر اين روح امتيازى خاص بخشيد و وى را منبع
ظهور كمالات قرار داد، روحى كه با روح مرد تفاوت
ندارد، هويتى كه با هويت مرد يكسان است، گوهرى كه
با گوهر ذاتى مرد يكى است.
يا اَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذى
خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة وَ خَلَقَ مِنْها
زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ
نِساءً. [41]
اى مردم از پروردگارتان پرواكنيد كه همه شمارا از
يك انسان آفريد،و همسر او را از جنس او خلق كرد،و
از آن دو نفر مردانو زنان فراوانى در روى زمين
منتشركرد.
وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ
اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْها.
[42]
از نشانه هاى قدرت خداوند اين است كه همسران شما
را از جنس شما قرار داد تا به وسيله آنها آرامش
يابيد.
در تفسير عياشى از حضرت باقر(عليه السلام) روايت
شده كه خداوند حوا را از باقى مانده خاك آدم
آفريد.
نوع اين آيات نشان مى دهد كه در خلقت زن از نظر
ظاهر و باطن كمى و كاستى وجود ندارد، و روح او
همان روحى است كه از جانب حق در او دميده شده و
بالقوه موجودى كامل، احسن، و اتقن است كه مى تواند
از استعداد و فطرت و روح و عقل خود، در سايه هدايت
حق كمك گرفته به عاليترين مقامات معنوى برسد، و مى
تواند از همه واقعيات و حقايق چشم پوشى كند و به
اسفل سافلين وارد شود.
3 ـ او داراى حق مالكيت است، و محصول زحمات او در
زمينه هاى كارهاى پسنديده و مشروع حق خود اوست، و
مسئله مالكيت او و تصرفاتش در آنچه ملك اوست بدون
كم و كاست همانند مرد است.
وَ اَنْ لَيْسَ لِلاِْنْسانِ اِلاّ ما سَعى.
[43]
و براى آدمى جز آنچه به سعى خود انجام داده نخواهد
بود.
آرى انسان مالك سعى و كوشش و عمل و حركت خود است،
و اين واقعيتى است كه حضرت حق در دنيا و آخرت به
هر انسانى چه زن و چه مرد واگذار كرده است.
لا يَحِلُّ لَكُمْ اَنْ تَأْخُذُوا مِمّا
اتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً. [44]
و براى شما مردان حلال نيست كه چيزى از مهريه آنان
را كه به آنها پرداخت كرده ايد بگيريد.
امام صادق(عليه السلام) در روايتى مى فرمايند:
السُّرّاقُ ثَلاثَةٌ : مانِعُ الزَّكاةِ، وَ
مُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ وَ كَذالِكَ مَنِ
اسْتَدانَ وَ لَمْ يَنْوِ قَضاءَهُ. [45]
دزدان سه نفرند: آنكه از پرداخت زكات بخل ورزد،
آنكه خوردن مهريه همسر خود را حلال دانسته و به او
نپردازد، و كسى كه از مردم وام بگيرد و قصد پرداخت
آن را نداشته باشد.
وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ
اَزْواجاً وَصِيَّةً لاَِزْواجِهِمْ مَتاعاً اِلَى
الْحَوْلِ غَيْرَ اِخْراج. [46]
مردانى كه بميرند و زنانشان زنده مانند، بايد وصيت
كنند كه آنها را تا يك سال نفقه دهند، و از خانه
شوهر بيرون نكنند.
و غير از مهريه و وصيت به مخارج زن پس از مرگ
شوهر، در زمان بعد از طلاق سفارش او را به مردان
فرموده اعلام مى كند:
وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً
عَلَى الْمُتَّقينَ. [47]
و براى همه زنان طلاق داده شده هديه مناسبى است كه
از جانب شوهر پرداخت مى گردد ، اين حقى است بر
عهده مردان پرهيزكار.
4 ـ زن از پدر و مادر و از شوهر و از فرزندان خود
ارث مى برد:
كُتِبَ عَلَيْكُمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ
الْمَوْتُ اِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ
لِلْوالِدَيْنِ وَ الاَْقْرَبَينَ بِالْمَعْرُوفِ.
[48]
برشما نوشته شده، هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا
رسد، اگر مالى از خود به جاى گذارده، وصيت براى
پدر و مادر و نزديكان بطور شايسته كند، اين حقى
است بر پرهيزكاران.
لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ
الاَْقْرَبُونَ، وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمّا
تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الاَْقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ
مِنْهُ اَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضاً. [49]
اين آيه شريفه در صدد مبارزه با عادات و رسوم غلطى
است كه زنان و كودكان را از حق مسلم خود محروم مى
ساخت، و اين رسم ظالمانه مربوط به اعراب بود، و
آيه شريفه خط بطلان بر اين رسم خائنانه كشيد و
فرمود:
مردان سهمـى از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان
بجاى مى گذارند دارند، و براى زنان نيز از آنچه
پدر و مادر و خويشاوندان مى گذارند سهمى هست، خواه
آن مال كم باشد يا بسيار، اين سهمى معين شده و
واجب الاداء است.
5 ـ عبادت زن در پيشگاه حق همانند عبادت مرد،
داراى ارزش و قيمت است، و بهشت و اجر و مزد حق، و
ثواب بر بندگى اختصاص به مردان ندارد، عنايت و
رحمت خداوند بهره ابدى عباد اوست چه مرد و چه زن.
در قرآن مجيد مى خوانيم:
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ اُنْثى وَ
هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً
وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما
كانُوا يَعْمَلُونَ. [50]
كسى كه عمل شايسته بجا آورد از مرد يا زن، در حالى
كه مؤمن است به او زندگى پاكيزه مى دهيم، و پاداش
قيامتى آنان را به بهترين اعمالى كه انجام داده
اند خواهيم داد.
از صريح آيه شريفه استفاده مى شود كه تنها معيار
در ميزان حق ايمان و عمل صالح انسان است كه ميوه
ايمان اوست، قيد و شرط ديگرى براى كسب حيات طيبه و
اجر آخرتى در كار نيست نه از نظر مرد بودن و زن
بودن و نه از نظر سن و سال و نه از نظر نژاد و
قبيله و جنسيت و نه از نظر پايه و رتبه ظاهرى.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
أَفْضَلُ نِساءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ خَديجَةُ
بِنْتُ خُوَيْلِد، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد،
وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرانَ، وَ آسِيَةُ بِنْتُ
مُزاحِم. [51]
برترين زنان بهشت چهار زن هستند: خديجه دختر
خويلد، فاطمه دختر محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)
و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم.
زن اگر اهل عبادت و بندگى حق و ايمان و معرفت باشد
البته داراى حيات طيّبه و اجر عظيم نزد خدا خواهد
شد، و اگر مانند مردان فاسق به بى دينى و فساد
گرايش پيدا كند اهل عذاب ابد خواهد شد.
همسر نوح و لوط به خاطر اينكه آئين الهى را
نپذيرفتند، و بر انكار خود اصرار ورزيدند به
فرموده قرآن اهل عذاب و خلود در جهنم هستند.
ضَرَبَ الله مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ
نُوح وَ امْرَأَتَ لُوط كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ
مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتا هُما فَلَمْ
يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللهِ شَيْئاً وَ قيلَ
ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلينَ. [52]
خداوند براى اهل كفر زن نوح و زن لوط را مثل زد،
آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان شايسته ما
بودند، ولى به آن دو پيامبر خيانت ورزيدند و رابطه
آنها با اين دو پيامبر سودى به حالشان در برابر
عذاب خدا نداشت، و به آنها گفته شد وارد آتش شويد
همراه كسانى كه وارد مى شوند.
سوره مريم در قرآن مجيد، و سوره دهر و آيات مربوط
به همسر مؤمنه فرعون همه و همه نشان دهنده اين
معناست كه زن در مسئله عبادت از موقعيت والائى
برخوردار است، و در قيامت از اجر عظيم و ثواب فوق
العاده اى بهره مند است، و اين همه مشت محكمى بر
دهان ياوه گويان تاريخ است كه گفتند و مى گويند كه
عبادت زن را جايگاهى در نزد خدا و اديان نيست.
6 ـ زن فرزند پدر و مادر خويش و مادرِ فرزندان خود
است، و احدى را نمى رسد كه وى را از اين انتساب
خلع كند، كه خلع اين نسبت امرى ظالمانه و كارى
خائنانه است.
قرآن مجيد دختر را همانند پسر اولاد واقعى پدر و
مادر مى داند و وى را چون شوهر كرد و اولاد دار شد
مادر اولاد مى داند.
در قرآن از اينكه اعراب فرزند دختر خود را زنده به
گور مى كردند، خشم خود را نسبت به اين جنايت اعلام
فرموده و از آن عمل قبيح در رابطه با اينكه به
فرزند خود ظلم مى كنيد نهى اكيد فرمود:
وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَكُمْ مِنْ اِمْلاق.
[53]
فرزند دختر خود را از ترس تنگى معيشت به قتل
نرسانيد.
ملاحظه مى كنيد در صريح آيه شريفه از دختر به
عنوان فرزند ياد مى كند، يا در آيه مربوط به ارث
مى فرمايد:
يُوصيكُمُ اللهُ فى اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ
مِثْلُ حَظِّ الاُْنْثَيَيْنِ. [54]
سفارش خدا به شما نسبت به اولادتان اين است كه در
مسئله ارث براى پسر دو برابر دختر سهم قرار دهيد.
در صريح آيه شريفه از دختر تعبير به اولاد فرموده
است، و اين رويّه قاطعى عليه ياوه سرايان تاريخ
است.
اما مادر فرزندان خود هستند در قرآن مجيد مى
فرمايد:
وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ
حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ. [55]
مادران فرزندان خود را تا دو سال كامل شير بدهند.
در رابطه با داستان موسى در قرآن مجيد فرموده:
وَ اَوْحَيْنا اِلى اُمِّ مُوسى... [56]
و ما به مادر موسى وحى كرديم.
رسول خدا درباره حضرت زهرا(عليها السلام) فرمود:
فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّى. [57]
فاطمه پاره تن من است.
و در روايت ديگر فرمود:
أَوْلادُنا أَكْبادُنا. [58]
فرزندان ما چه دختر چه پسر جگرهاى ما هستند.
7 ـ اولادهاى او بدون ترديد نوه پدر او هستند،
توجه بسيار شديد رسول خدا به حسن و حسين به عنوان
دو نوه عزيزش، خط بطلانى است بر ياوه گوئى جاهلان
تاريخ كه مى گفتند فرزندان متولد شده از زن نوه
پدر آن زن نيستند.
فقه اسلامى مى گويد تمام كسانى كه مادرشان سيده
است پيوند قطعى با پيامبر دارند، و حتى مرجع بزرگ
شيعه سيد مرتضى فتوا داشت كه مى توان به كسانى كه
از طريق مادر وابسته به رسول حقند خمس داد.