كودك از نظر وراثت و تربيت
(جلد دوم)
مرحوم محمد تقى فلسفى
- ۱۲ -
اثر اجتماعى حيا
فايده اجتماعى خوى پسنديده شرم و حيا جلوگيرى از گناهان و باز داشتن مردم از آلوده
به معاصى و اعمال خلاف اخلاق است . هر انسانى به طور طبيعى مايل است در راه اعمال
تمايلات نفسانى خود از هر جهت آزاد باشد و به تمام خواسته هاى خويش جامه عمل بپوشد،
ولى اين آزادى بى قيد و شرط موافق صلاح و سعادت او نيست . به همين جهت در تعاليم
آسمانى پيغمبران خدا و همچنين در قوانين كشورهاى جهان ، چيزهايى كه مخالف مصالح
فردى و اجتماعى است ممنوع شناخته شده و مردم مكلفند از آن ها اجتناب نمايند.
براى سركوب كردن تمايلات غير مشروع بشر و احياى مصلحت هاى مادى و معنوى ، براى
اينكه قوانين سعادت بخش به خوبى اجرا شود و مردم عملا از آن ها پيروى نمايند، لازم
است قدرتى از قانون حمايت كند و مردم را به رغم خواهش هاى نادرست خود به اطاعت از
قانون وادار نمايد. خلاصه ، قانون ضامن اجرا لازم دارد و بدون ضمانت اجرايى هواى
نفس و تمايلات درونى بر مردم غلبه مى كند و آنان را به هوى پرستى قانون و شكنى
وادار مى نمايد.
ضامت اجراى قوانين
ضامن اجراى قوانين ، به اعتبار اختلاق سطح علمى و تربيتى ملل عالم و به علت تفاوت
رشد و تكامل معنوى آنان نسبت به يكديگر، قهرا مختلف و متفاوت خواهد بود.
براى ملل و اقوام وحشى يا نيمه وحشى كه از تكامل روحانى و تعالى روانى به قدر كافى
بهره مند نيستند و تربيت صحيح نپذيرفته اند، بهترين و نيرومندترين ضامن اجراى
قوانين ، زندان ، شلاق ، اعدام ، و خلاصه مقررات خشن كيفرى است . در چنين اجتماعى
حكومت از زور و فشار استفاده مى كند، به وسيله شكنجه و مجازات و از راه تهديد و
ارعاب مردم را به اطاعت از قوانين موضوعه وادار مى نمايد.
در ملل راقى و متمدن ، در اجتماعى كه مردم كم و بيش به كمالات روانى تعالى روحانى
نايل شده اند، ضامن اجراى قوانين ، تنها مقررات كيفرى و شكنجه و مجازات نيست . در
آنجا عوالم تربيتى و ذخاير روانى به اجراى قواين كمك قابل ملاحظه اى مى كند معنويات
مردم در حسن اجراى مقررات عمومى مملكت تاثير عميق و درخشانى دارد.
پرورش صحيح از دوران كودكى ، بالا بودن سطح علم و دانش ، استفاده از نيروى عقل و
تفكر، احياى وجدان اخلاقى و هب كار بستن آن ، از جمله عواملى هستند كه به اجراى
قوانين كمك شايانى مى كنند و هر يك از آن ها در حسن اجراى مقررات سهم مستقلى دارند.
وظيف شناسى
كسانى كه از كودكى با مراقبت هاى صحيح پدران و مادران به خوبى تربيت شده اند و از
طفوليت به وظيف شناسى و درستكارى عادت كرده اند، بدون خود سازى و تكلف همواره به
راه راست مى روند و طبعا مجرى حق و عدالت هستند. اينان پيرامون گناه نمى گردند و در
مغز خود فكر قانون شكنى و تجاوز نمى پرورند. تربيت صحيح دوران كودكى يكى از عوامل
موثر حسن اجراى قانون است و مى تواند آدمى را پاك دل و درست كار بار آورد.
كسانى كه به فرا گرفتن علم و دانش موفق شده اند و مدارج كمال را پيموده اند، نيك و
بد را بهتر مى فهمند و ضررهاى فردى و اجتماعى گناه را بيش از دگران درك مى كنند.
بعضى از قانون شكنى ها و گناهان است كه مردم محروم از علم و دانش مرتكب مى شوند و
افراد عالم و تحصيل كرده و پيرامون آن ها نمى گردند. علم و دانش به نوبه خود مى
تواند ضامن اجراى قانون باشد. علم و دانش قادر است در موارد بسيارى مردم را از
قانون شكنى مصون نگاه دارد و از گناه تجاوز آنان جلوگيرى نمايد.
با آن كه تمام كشورهاى زنده و مترقى امروز جهان داراى مقررات كيفرى هستند و براى
حسن اجراى قوانين از مجازات گوناگون در مورد متخلفين استفاده مى كنند، ولى تكيه گاه
مهم اجراى قوانين در آن كشورها نيروها فرهنگى و اخلاقى و تعاليم روانى و تربيتى
مردم است . به عبارت ديگر در ملت عالم و مترقى ، تاثير حس وظيفه شناسى و تربيت در
اجراى قوانين مملكت ، بيشتر از تاثير مقررات كيفرى و مجازات است .
در آيين مقدّس اسلام به منظور حفظ جان و مال شرف مردم يك سلسه قوانين كيفرى وضع شده
است . محاكم قضايى موظفند در حدود مقررات به جرايم افراد متخلف رسيدگى كنند و بر
طبق قوانين موضوعه آنان را مجازات نمايند.
مقررات كيفرى
بدون ترديد مقررات كيفرى اسلام عامل موثرى براى حسن اجراى قوانين و جلوگيرى از
تجاوز مردم متجاوز و قانون شكن است ، ولى ضامن اجراى قوانين اسلام تنها مقررات
كيفرى نيست .
تمام طرق و وسايلى كه در كشورهاى متمدن امروز به منظور حسن اجراى قوانين مورد
استفاده است ، قانونگزار اسلام در چهارده قرن قبل ، از همه آن ها در راه اجراى
قوانين استفاده كرده است .
در نظر دانشمندان امروز، تربيت صحيح كودك ، پرورش حس وظيف شناسى ، احياى وجدان
اخلاقى و استفاده از نيروى علم و عقل ، عوامل موثرى هستند كه هر يك از آن ها به
اجراى قوانين و احياى حق و فضيلت كمك مى كند.
اطاعت از قانون
پيشواى گرامى اسلام نيز به تمام اين وسايل معنوى توجه كامل داشته و به شرحى كه در
روزهاى گذاشته به عرض رساندم ، هدف تعاليم عاليه اسلام تكامل روحانى و تعالى روانى
و خلاصه نيل به مقام شامخ انسانيت است . كشتن بى گناه جرم بزرگ و عمل غير قانونى
است . مجازات اعدام قاتل ضامن اجراى اين قانون است ، ولى آن كس كه از اول به پاكى و
فضليت تربيت شود، آن كس كه با سجاياى اخلاقى و انسانى بار آيد، آن كس كه از كودكى
درس وظيفه شناسى بياموزد، هرگز فكر جنايت در مغز نمى پرورد و به حيات كسى تجاوز نمى
كند. چنين شخصى بدون اينكه از قانون كيفر قاتل بترسد، حيات مردم را محترم مى داند و
به جان كسى تجاوز نمى كند. اطاعت از قانون و اجتناب از گناه در تمام موارد به همين
منوال است . گاهى ترس از قوانين كيفرى مردم را از گناه باز مى دارد، گاهى تعالى
روانى و حس وظيفه شناسى اشخاص را به احترام قانون وادار مى كند.
اطاعت از قوانين عادلانه و احترام به حق و فضيلت ، اگر ناشى از ترس مجازات باشد،
براى انسان مايه افتخار و مباهات نيست ، زيرا بعضى از حيوانات هم به علت ترس شلاق
از مربى خود اطاعت و فرمانبردارى مى كنند. اطاعتى كه ناشى از ضمير پاك و حس وظيفه
شناسى باشد، اطاعتى كه از اعماق وجود آدمى به علت تعالى معنوى سرچشمه بگيرد، مورد
تكريم و احترام و نشانه انسانيت است . تربيت چنين افراد شايسته ، كه انسان هاى
واقعى هستند، هدف تعاليم عاليه اسلام است .
ايمان و اجراى قوانين
گر چه در اسلام براى ضمانت اجراى قوانين مقررات كيفرى وضع شده و متخلفين مجازات مى
شوند، ولى تكيه گاه بزرگ قانونگزار اسلام در راه اجراى قوانين ، مبادى معنوى و
تعاليم روحانى است . به عبارت ديگر نقش قوانين كيفرى اسلام در اجراى مقررات عمومى
بسيار ناچيز است . بر عكس نيروهاى عظيم ايمانى و روحانى كه در باطن مردان با
ايمان مستقر است ، ضامن بزرگ و مؤ ثر اجراى قوانين و مقررات اجتماعى است .
استفاده نيروى ايمان
كليه اسناد و مدارك اسلامى كه درباره قوانين كيفرى رسيده است ، جمعا از چند صد آيه
و حديث تجاوز نمى كند، ولى درباره ايمان به خدا و قيامت ، درباره خلقيات پسنديده و
ناپسند، درباره وظيفه شناسى و تربيت ، درباره تقوا و تعالى روان و خلاصه درباره
پرورش معنويات ، هزارها آيه و حديث آمده است و اين خود دلالت دارد بر اينكه توجه
اساسى پيشواى گرامى اسلام ، در راه اجراى قوانين و اداى وظايف ، استفاده از نيروى
ايمانى و معنوى است . قوانين كيفرى براى رام كردن افراد معدودى است كه از سرمايه
گران بهاى ايمان و اخلاق به قدر كافى بهره مند نيستند.
يكى از بزرگ ترين امتيازات مكتب تربيت اسلام بر تمام مكاتب تربيتى و روانى جهان
متمدن اين است كه اساس مكتب اسلام بر پايه محكم و نيرومند ايمان به خداوند استوار
است و مكاتب روانى بشر از اين سرمايه عظيم بى بهره اند. دانشمندان امروز جهان در
برنامه هاى علمى خود از نيروى تربيت و اخلاق ، وجدان و فرهنگ و نظاير آن ها استفاده
مى كنند و افراد را با حس وظيفه شناسى بار مى آورند. اسلام نيز در روش هاى تربيتى
خود از تمام اين طرق استفاده نموده است ، تا اين تفاوت كه اسلام در راه تامين سعادت
بشر و احياى حس و وظيفه شناسى داراى يك برنامه اختصاصى است و آن موضوع ايمان به
خداوند است .
تاثير ايمان در ضمانت اجراى قوانين و انجام وظايف از هر قدرتى قويتر و از هر عاملى
نيرومندتر است . كليه وسايلى كه ضامن اجراى قوانين است ، در شرايط نامساعد و برخورد
و با موانع ، بى اثر يا لااقل كم اثر مى شود. تنها قدرتى كه در همه جا و در تمام
شرايط مردم را از تجاوز و كجروى باز مى دارد ايمان به خداوند است . خداپرستان واقعى
در پرتو ايمان همواره وظيفه شناس و درست كارند. اينان در خلوت و جلوت ، در فقر و
غنى ، در سلامت و مرض ، در محيط امن و ناامن ، در جنگ يا صلح ، و خلاصه در كليه
حالات هرگز از صراط مستقيم منحرف نمى شوند و از راه حق و عدل قدمى فراتر نمى
گذارند.
براين است مبناى توحيد و بس
|
اطفال با ايمان
روان شناسان دانشمند در كتاب هاى علمى خود به ارزش ايمان و تاثير عميق آن در برنامه
هاى تربيتى اعتراف دارند. كودكانى كه در دامن پدران و مادران با ايمان تربيت شده
اند و از طفوليت درس خدا پرستى فرا گرفته اند، نسبت به كودكان بى ايمان داراى مزايا
و امتيازاتى هستند. اينان در طول ايام زندگى ، روانى قوى تر، استقامتى بيشتر و
اميدى زيادتر دارند و در تمام حالات خداوند را حاضر و ناظر مى دانند. به همين جهت
از وظايف خويشتن شانه خالى نمى كنند و به گناه و تجاوز آلوده نمى شوند.
ترس از ملامت
اينك بحث امروز:
شرم و حيا يكى از عوامل مهم روانى است كه به نوبه خود مى تواند ضامن اجراى قوانين
باشد و مردم را از ارتكاب پاره اى از گناهان باز دارد. در هر اجتماعى كم و بيش
مردمان لاابالى و هوسبازى وجود دارند كه اسير طبع سركش و هواى نفس خود هستند. وظيفه
شناسى و احترام به قانون و اخلاق در نظر آن ها بى ارزش است از ارتكاب بسيارى از
گناهان باك ندارند. تنها مانعى كه در سر راه خود مى بينند حياى از مردم است . از
مردم شرم دارند، از انزجار مردم مى ترسند و پيرامون آن اعمال نمى گردند، زيرا مى
دانند اگر به آن كارها دست بزنند مورد هجوم ملامت و تنفر مردم واقع مى شوند و زندگى
براى آن ها طاقت فرسا و غير قابل تحمل خواهد شد.
امام صادق عليه السلام درباره حيا و اثر روانى آن به مفضل فرموده است :
(( فلولاه يقر ضيف و لم يوف بالعداة و لم
تقض الحوائج و لم يتحر الجميل و لم يتنكب القبيح فى شى ء من الاشياء حتى ان كثيرا
من الامور المفترضة ايضا انما يفعل للحياء فان من الناس من لولا الحياء لم يرع حق
والديه و لم يصل ذارحم و لم لا يود امانة و لم يعف عن فاحشة .))
(330)
اگر تاءثير شرم و حيا نمى بود احترام مهمان و وفاى به عهد مراعات نمى شد اگر حيا
نمى بود در قضاى حوايج و جلب نيكى ها و اجتناب از بدى ها به طور شايسته اقدام نمى
شد. حيا نه تنها در اجراى وظايف اخلاقى موثر است ، بلكه بسيارى از فرايض قانونى نيز
در پرتو حيا جامه عمل مى پوشد، زيرا بعضى از مردمند كه اگر حيا نمى بود و از ملامت
مردم نمى ترسيدند مراعات حق پدر و مادر و همچنين حق ارحام خود را نمى كردند. اگر
حيا نمى بود امانتهاى مردم را رد نمى نمودند و از هيچ عمل منافى با عفت چشم پوشى
نمى كردند.
حيا و شرم از افكار عمومى ، يعنى ترس از ملامت و سرزنش مردم ، يكى از بزرگ ترين
عوامل حسن اجراى قوانين در برابر جهان متمدن امروز است . چه بسيارند زمامداران
مقتدر، ثروتمندان لاابالى ، دختران و پسران شهوت پرست و افراد عادى جوامع بشرى كه
در دل تمايلات غير مشروع مى پرورند، مايلند به خواهش هاى نفسانى خود جامع عمل
بپوشند و شهوات خويش را بدون قيد و شرط اعمال نمايند، ولى از مردم مى ترسند. از سيل
تنفر مردم وحشت دارند، ناچار از خواسته هاى غير مشروع خويشتن چشم مى پوشند، به هواى
نفس خود پشت پا مى زنند، عملا از قانون اطاعت مى كنند، تا خود را از سيل ملامت و
سرزنش مردم مصون نگاه دارند.
شكنجه تنفر مردم
بدون ترديد در بعضى از موارد شكنجه تنفر افكار عمومى و مجازات ملامت هاى مردم از
كيفر زندان و شلاق به مراتب سخت تراست . قهرا در چنين مواقعى تاثير حيا در ضمانت
اجرايى قوانين از مقررات كيفرى و مجازات هاى قانونى زيادتر خواهد بود.
مردى كه به علت جرم دزدى محكوم به زندان شده است از باز داشت خود رنج مى برد، ولى
اگر بين مردم مفتضح شود و جامعه او را خائن و دزد بدانند بيشتر ناراحت مى شود. زنى
كه بر اثر عمل منافى با عفت مجرم شناخته شده حاضر است شش ماه در زندان بماند، ولى
راضى نيست شش روز مردم او را فاحشه و بى عفت بخوانند. البته به هر نسبتى كه رشد
تربيتى و تعالى روانى ملتى عالى قدر باشد، حساسيت آن ملت از تنفر و انزجار افكار
عمومى بيشتر خواهد بود.
اين قسم حيا كه ضامن اجراى قوانين است و مرد را از تجاوز و تعدى باز مى دارد، از
صفات پسنديده و سجاياى اخلاقى است . اين قسم حيا در اسلام ممدوح شناخته شده و
درباره آن روايات بسيارى رسيده است كه بعضى از آن ها را به عرض شما مى رسانم :
(( قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
اذا لم تستح فافعل ما شئت .))
(331)
رسول اكرم (ص ) مى فرمود: وقتيكه شرم و حيا را از دست دادى هر چه مى خواهى بكن .
يعنى افراد بى حيا از گناه و قانون شكنى باك ندارند.
(( عن على عليه السلام : من قل حياوه قل
ورعه .))
(332)
على عليه السلام مى فرمود: آن كس كه شرم و حيايش كم باشد اجتنابش از گناه كم خواهد
بود.
(( و عنه عليه السلام : الحياء يصد عن فعل
القبيح .))
(333)
و نيز فرموده است : شرم و حيا آدمى را از كارهاى ناپسنديده باز مى دارد.
(( عن ابى عبدالله عليه السلام : لاايمان
لمن لا حياء له .))
(334)
امام صادق عليه السلام مى فرمود: ايمان ندارد آن كس كه شرم و حيا ندارد.
(( قال ابو محمد العسگرى عليه السلام : من
لم يتق وجوده الناس لم يتق الله .))
(335)
امام عسكرى عليه السلام فرموده است : آن كس كه از روى مردم خجالت نمى كشد از خداوند
نيز شرم نخواهد داشت .
(( عن اميرالمومنين عليه السلام قال : من
كساه الحياء ثوبه لم ير الناس عيبه .))
(336)
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه روپوش جامه اش حيا باشد و عيب او از چشم
مردم پنهان است .
هدف اين چند روايت بيان ارزش حياى از مردم در حسن اجراى قوانين و جلوگيرى از گناه
است ، ولى در گوشه و كنار اجتماع افراد وظيفه شناس و بزرگوارى يافت مى شوند كه نه
تنها از مردم حيا مى كنند و پيرامون گناه نمى گردند، بلكه در مواقع خلوت هم مرتكب
گناه نمى شوند، زيرا اين مردان شريف از نفس خويش نيز حيا مى كنند، از شرف انسانى و
فضليت معنوى خود شرم دارند. اين طبقه از مردم با حياترين و وظيفه شناس ترين افراد
اجتماعند.
(( قال على عليه السلام : احسن الحياء
استحياوك من نفسك .))
(337)
على عليه السلام فرموده است : بهترين شرم و حيا آن است كه تو خود از نفس خويش حيا
كنى و قدمى به ناروا برندارى .
تظاهر به گناه
يكى از عوامل كه پرده حيا و شرم اجتماعى را مى درد و مردم را در گناه جرى و جسور مى
نمايد، تظاهر گناهكاران در قانون شكنى و گناه است . به همين جهت اسلام از طرفى
گناهكارى را منع نموده از طرف ديگر مردم را از گناه آشكار، كه باعث بى حيايى است ،
بر حذر داشته است .
(( عن الصادق عليه السلام عن ابيه ، قال
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ان المعصية اذا عمل بهاالعبد سر الم تضر الا
عاملها، و اذا عمل بها علانية و لم يعير عليه اضرت بالعامة .))
(338)
امام صادق عليه السلام از رسول اكرم (ص ) حديث كرده است كه فرمود: گناه پنهانى تنها
به گناهكار ضرر مى زند، ولى گناه علنى ، موقعى كه مورد تنفر و سرزنش جامعه قرار
نگيرد، ضرر عمومى دارد.
گمراهى اجتماع
ناگفته نماند كه حياى از مردم و ترس از ملامت عمومى در مورد هر يك از گناهان زمانى
است كه جامعه آن را پليد بداند و از آن منزجر باشد، ولى اجتماعى كه دچار گمراهى شود
و بعضى از گناهان در نظر مردم قبح خود را از دست بدهد و آن را يك امر عادى تلقى
كنند، در آنجا نه تنها گناهكاران از مردم حيا نمى كنند، بله ممكن است در بعضى از
مواقع به كارهاى ناروا و گناهان خود افتخار نمايند!
اگر اجتماعى عفت و خوددارى از معاشرت هاى غير قانونى را كهنه پرستى و خرافت بخواند
و آميزش غير مشروع را نمونه تجدد خواهى و روشنفكرى بشناسد، اگر در اجتماعى امانت و
صداقت نشانه ابلهى و عدم لياقت تلقى باشد و بر عكس رشوه خوارى و دروغگويى سند
شايستگى و لياقت شود، اگر در اجتماعى شرابخوارى و قماربازى قبحى نداشته باشد، در
آنجا شرم و حيا نسبت به آن پليدى ها معنى و مفهومى نخواهد داشت و كسانى كه مرتكب آن
گناهان مى شوند هرگز ترسى از ملامت و سرزنش مردم ندارند!
سقوط و انحطاط
هر گناهى در اجتماع مانند يك بيمارى خطرناك است و براى مردم آن جامعه مصيبت و
بدبختى است ، ولى مصيبت بزرگ تر آن است كه جامعه آن گناه را قبيح نشناسد و گناهكار
را مستحق تنفر و مجازات نداند. بديهى است در چنين وضعى آن جامعه بى پروا و با سرعت
به سوى سقوط و انحطاط پيش مى رود و طولى نمى كشد كه به عوارض شوم آن گناه دچار
خواهد شد!
رسول اكرم (ص ) اين مصيبت را براى مسلمين بزرگ ترين خطر اجتماعى شناخته است .
(( قال النبى صلى الله و عليه و آله : كيف
بكم اذا فسد ناوكم و فسق شبابكم و لم تامروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنكر؟! فقيل
له : و يكون ذلك يا رسول الله ؟! قال : نعم و شر من ذلك : كيف بكم اذا امرتم
بالمنكر و نهيتم عن المعروف ؟! قيل يا رسول الله و يكون ذلك ؟! قال نعم و شر من ذلك
: كيف بكم اذا رايتم المعروف منكرا والمنكر معروفا.))
(339)
به مردم فرمود: چه خواهيد كرد موقعى كه زنان شما دچار فساد اخلاق شوند و جوانان شما
به گناه آلوده گردند و از فريضه امر به معروف و نهى از منكر خوددارى كنند؟! عرض شد:
يا رسول آيا چنين وضعى براى مسلمين پيش مى آيد؟! فرمود: بلى و بدتر از آن . فرمود:
چه خواهيد كرد موقعى كه مردم را به گناه امر كنيد و از نيكى ها نهى نمائيد؟! عرض
كردند: يا رسول الله آيا چنين وضعى پيش آمد مى كند؟! فرمود: بلى بدتر و از آن . سپس
فرمود چه خواهيد كرد وقتى در نظر شما نيكى ها گناه و منكر شناخته شود و منكرات و
گناهان را نيك و پسنديده بدانيد؟!
رسول اكرم (ص ) در اين حديث انحراف اجتماعى را در سه مرحله بيان فرموده است :
اول آن كه مردم گناهكار شوند.
دوم آن كه يكديگر را به گناهكارى امر كنند و از نيكى باز دارند.
امر به گناهكارى
مرحله سوم كه خطرناك ترين تمام مراحل است ، آن است كه درباره نيكى و بدى تغيير
عقيده و دهند، گناه و نادرستى را خوب بدانند و نيكى ها را منكر و نادرست بشناسد!
بدبختانه بسيارى از بلاد اسلامى به اين مصيبت بزرگ دچار شده اند و بعضى از گناهان
در نظر اغلب مسلمين قبح خود را از دست داده و يك عمل عادى تلقى مى شود! اين روش
ناپسند پرده حياى اسلامى و ترس از ملامت مردم را در نظر گناهكاران دريده است . بدون
خوف و هراس گناه مى كنند و همواره به مصائب و بدبختى هاى گوناگون ناشى از آن گناهان
گرفتارند!
در جهان غرب نيز بعضى از گناهان ، بخصوص امور مربوط به مسائل جنسى ، قبح خود را از
دست داده است و بر اثر آن دختران و پسران ، بدون حيا و ترس از ملامت مردم ، به
اعمال ناروايى دست مى زنند. در نتيجه پاكى نسل و اساس عفت اخلاقى در آن كشورها با
خطراتى رو به رو شده است . اين مطلب از خلال آمارهاى جنايى آن كشورها، و در ضمن
پاره اى از قضايا به خوبى مشهود است . براى نمونه جمله كوتاهى را در اينجا نقل
ميكنم :
((يونايتد پرس . چند روز پيش دكتر رونالد گيبسون در
كنفرانس جامعه پزشكان انگليس ، هنگام ايراد گزارش درباره مسائل جنسى اعلام كرد كه
در يك مدرسه دخترانه انگليس ، دختران ميان 14 تا 15 سال علاماتى به سينه مى زنند كه
نشان مى دهد بكارت خود را از دست داده اند! اين گزارش موجب وحشت و خشم مقامات
روحانى و والدين انگليسى شده است . دكتر گيبسون در كنفرانس كانتر بورى اظهار داشت
كه برنامه هاى تلويزيونى ذوق سليم را در ميان جوان كشته و هيجانات نادرستى را در
ميان آن ها پديد آورده است و تعليمات جنسى ، كه صرفا بر اساس زيست شناسى است ،
نتايج وحشتناكى به بار آورده است !
دكتر گيبسون در كنفرانس جامعه پزشكان انگليس اظهار داشته بود كه فقدان انضباط
اخلاقى سراسر كشور را فرا مى گيرد دو طب روحى جديد را مورد ملامت قرار داد.
چند روز بعد دكتر امبروس لينك كه از مقامات صلاحيتدار درباره بيمارى هاى آميزشى است
، اعلام كرد كه از سال 1957 به بعد يك بيمارى آميزشى در ميان جوانان كم سال افزايش
قابل ملاحظه اى يافته است . در ميان پسران 15 تا 19 ساله مقدار افزايش 3/67 و در
ميان دخترانى كه همين سنين را دارند 4/65 درصد شده است .))(340)
نتيجه آن كه حيا و شرمى كه مردم را از گناه باز مى دارد و به نوبه خود مى تواند
ضامن اجراى قسمتى از قوانين باشد، از سجاياى اخلاقى و صفات پسنديده آدمى است . به
فرموده رسول اكرم (ص ) اين قسم حيا ناشى از عقل و ايمان و نشانه قوت نفس و نيرومندى
ضمير انسان است .
پرورش شرم و حيا
پدران و مادران مكلفند فرزندان خود را از دوران كودكى با سجيه شرم و حيا تربيت
كنند، قبح گناه و تنفر مردم را از گناهكار به آنان بفهماند و به وسيله اين خوى
پسنديده آن ها را از گناهكارى و قانون شكنى بر حذر دارند.
حياى مذموم يعنى خجالت كشيدن هاى نابجا و كم رويى يكى از صفات ناپسنديده و خلقيات
ذميمه است . منشاء اين قسم حيا ضعف نفس و عقده حقارت است و رسول اكرم (ص ) آن را
حياى احمقانه و جاهلانه خوانده است .
عقده حقارت گاهى ناشى از سوء تربيت است و گاهى مستند به عيوب طبيعى يا نقايص
اجتماعى است خلاصه علل و عوامل متعددى مى تواند باعث ايجاد عقده حقارت گردد و آدمى
را دچار بيمارى خجالت و كم رويى و گرفتار حياى احمقانه نمايد.
((تمام حقارت هاى حقيقى يا مجازى كه كودك در تماس با
محيط خويش احساس مى كند ممكن است در او اين كمپلكس را به وجود آورد دكتر آلاندى
در كتاب كودكى ناشناخته مى نويسد:
تنگدستى و بى چيزى ، لباس بدتر از دگران پوشيدن ، نقص خلقتى داشتن ، بيمار بودن ،
يا در خانواده كسر و عيبى احساس كردن ، مسائلى هستند كه در ايجاد كمپلكس نقش بزرگى
بازى مى كنند بنابر اين لازم است به همه اين عوامل دقت مخصوص داشت تا شخصيت منحرف
در كودكان پى گير نشود، زيرا بعدها عوض كردن اين روحيه نيازمند مبارزهاى دردناك و
تلاش هاى مصرانه اى خواهد بود.))(341)
يك قسمت مهم بيمارى هاى روانى و احساس حقارت نادرست از سوء تربيت در دوران كودكى
است . گاهى رفتار و گفتار نادرست پدران و مادران آنچنان در روان اطفال اثر بد مى
گذارد و آنان را دچار زبونى و حقارت مى كند كه تا پايان عمر از عوارض آن رنج مى
برند!
پرورش صحيح وسيله پيش گيرى اين بيمارى خطرناك است . پدران و مادران مكلفند با تربيت
و مراقبت هاى لازم ، از ماه هاى اول زندگى فرزندان را طورى بار آورند كه اساسا دچار
عقده حقارت نشوند و ضميرشان به اين ناخوشى آلوده نگردد.
((اگر چه در ابتدا حركات طفل فقط انعكاسى است (خنده ،
گريه ، خوردن ، گرفتن ، راه رفتن ، صحبت كردن )، بايد همين انعكاس ها را منظم كرد.
طرز مراقبت و غذا دادن والدين به اطفال معلوم مى كند كه ايشان مربى هستند يا نه .
آيا بايد حركات انعكاسى را تربيت كرد؟ البته ، و از همان روزهاى نخست بايد اين
تربيت آغاز گردد. گريه و فرياد و عصبانيت بستگى كامل به مراقبت هاى اوليه دارد كه
اگر اشتباه و نادرست باشد خلق و خوى و رفتار و سلوك طفل ناپسند مى شود.))(342)
ستايش و تحسين
يكى از تمايلات فطرى انسان كه از دوران كودكى آشكار مى شود و تا پايان عمر باقى مى
ماند ميل به ستايش و تحسين ديگران است . هر كودك و بزرگسالى متوقع است در مقابل
موفقيتى كه نصيبش مى شود مورد تحسين و تمجيد دوستان و اطرافيان خود واقع شود و از
اين كار بسيار مسرور و خشنود مى گردد.
احياى استعدادها
در سايه تشويق و تحسين استعدادهاى درونى افراد به فعليت مى رسد و كمالات نهانى مردم
آشكار مى گردد. گويى تحسين و تمجيد به افراد نيروى تازه اى مى بخشد و راه تعالى و
تكامل را به روى آنان باز مى كند!
((يكى از بزرگ ترين روان شناسان عصر حاضر يعنى دكتر
ماگدوگال مى گويد تقريبا تمام اطفال بدون استثناء بيش از تنبيه و خشونت ، به تشويق
و بر انگيختن حس اعتماد به نفس احتياج دارند. چه بسيارى از اطفال بر اثر فقدان مشوق
و محرك از استعداد خلاقه خود بى خبر مانده و فقط يك تذكر كوچك قادر به ظاهر كردن آن
گشته است ! قسمت عمده اى از آشفتگى هاى فكرى و عصبى اطفال مولود رفتار خشونت بارى
است كه براى سرزنش آن ها اعمال گرديده است و اين بيمارى عصبى اغلب تا آخر عمر هم
دست از سر انسان بر نخواهد داشت .))(343)
((احتياج به توجه و قبول خاطر ديگران ، از ضروريات
زندگى اجتماعى ماست به خاطر بياوريد اول بار كه موفقيتى به دست آورديد و مورد تحسين
پدر و مادر واقع شديد چه كيف و لذتى برديد، يا وقتى در مدرسه از آموزگاران آفرين
شنيديد چه اطمينانى به خود پيدا كرديد و چه وجد و نشاطى داشتيد!
پسند و تحسين ديگران اجرى است كه زحمت را آسان مى كند و خستگى را از ياد مى برد.
كوچك و بزرگ ، به هر سن و در هر وضع و مقامى كه باشيم ، اگر كارى كه مى كنيم مورد
تصويب و تحسين قرار بگيرد به نصيب و پاداش خود رسيده ايم ، خاطرمان خرسند و دست و
دلمان در كار خود گرم تر و روان تر خواهد شد.
تشويق و تحسين از هر كه و از هر كجا برسد مطلوب است ، بخصوص كه از دوستان و
اطرافيان و از محيط خود ما باشد.
البته بعضى بيشتر به توجه تشويق ديگران محتاجند و بعضى كمتر، ولى محال است كسى
بالمره از توجه و تحسين ديگران بى نياز باشد.))(344)
اولياى بزرگ اسلام به كارهاى پسنديده مردم در امور دينى و دنيوى توجه كامل داشتند و
به وسيله تشويق و تحسين آنان را به نيكى و پاكى شادمان و دلگرم مى نمودند. براى
نمونه دو مورد را به عرض شما مى رسانم :
عطاى پيغمبر
رسول اكرم (ص ) مرد عربى را ديد كه در نماز خود دعا مى خواند و مضامين بسيار عالى و
پر معنايى را به پيشگاه الهى عرض مى كند. سخنان عميق و پر مغز آن مرد كه حاكى از
مراتب معرفت و كامل ايمانش بود در پيغمبر اكرم (ص ) تاثير كرد. شخصى را بر او گمارد
و دستور داد وقتى عرب از نماز فارغ شد او را به حضورش بياورد. عرب را به محضر آن
حضرت آورد. رسول اكرم (ص ) قطعه طلايى را كه به آن حضرت هديه داده بودند و به او
عطا فرمود، سپس پرسيد: ((از كدام قبيله اى ؟))
عرض كرد: از ((بنى عامربن صعصعه .))
فرمود: آيا مى دانى اين طلا را براى چه بشما بخشيدم ؟))
عرض كرد: ((به اعتبار رحميت كه بين من و شماست .))
حضرت فرمود:
(( ان للرحم حقا ولكن وهبت لك الذهب لحسن
ثنائك على الله عزوجل .))
(345)
البته براى رحميت حقى است ، ولى اين طلا را از آن جهت به تو بخشيدم كه در پيشگاه
الهى خداى را به نيكى و شايستگى ثنا گفتى .
تشويق و تحسين پيغمبر اكرم از طرفى مرد عرب را بيش از پيش دلگرم كرد و از طرف ديگر
آنان را كه ناظر اين جريان بودند اميدوار نمود.
على عليه السلام درباره ولات و كارمندان عالى رتبه دولت در ضمن تعاليم خود به مالك
اشتر چنين فرموده است :
(( و اوصل فى حسن الثناء عليهم و تعديد ما
ابلى ذووا البلاء منهم فان كثرة الذكر لحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناكل ان
شاءالله تعالى .))
(346)
تشويق كارمندان دولت
با تحسين و حق شناسى خويشتن را با مامورين درستكار خود مرتبط كن . خدمات صادقانه
آنان را به زبان بياور و صريحا قدر دانى نما، زيرا تحسين و حق شناسى ، مردان شجاع
را در راه نيكو كارى تهييج مى كند و مسامحه كاران را به خواست خداوند به جنبش و
حركت وامى دارد.
همان طور كه چاپلوسى و تحسين نابجا از نظر اخلاقى مذموم است و مى تواند مفاسد
بسيارى به بار آورد، همچنين خوددارى از تحسين و تمجيد بجا نيز از صفات ناپسنديده
است و از نظر فردى و اجتماعى نتايج شومى در بر دارد.
(( قال على عليه السلام : الثناء باكثر من
الاسحقاق ملق ، و التقصير عن الاستحقاق عى او حسد.))
(347)
على عليه السلام فرموده است : ثنا گفتن و تمجيد دگران ، بيشتر از حد شايستگى و
لياقت ، تملق و چاپلوسى است و كمتر از آنچه سزاوارند، يا ناشى از عجز تمجيد كننده
است يا منشا روانى آن بيمارى حسد است .
تحسين به موقع
گاهى تحسين بموقع مسير زندگى يك انسان را به كلى عوض مى كند و او را به شاهراه
سعادت و خوشبختى رهبرى مى نمايد، شخصيتش احيا مى شود، نور اميد اعماق جانش را روشن
مى كند، به خويشتن مطمئن مى گردد، بدون ترديد و دو دلى راه تكامل خود را پيش مى
گيرد و سرانجام به پيروزى درخشانى نايل مى شود. بر عكس گاهى خوددارى از يك تمجيد و
تحسين شخصيت انسان را مى كشد، او را دچار حقارت و زبونى مى كند، اعتماد به نفس را
از دست مى دهد، گرفتار ياس و نااميدى مى گردد و با خود مى گويد آنقدر نالايقم كه
حتى دوستانم مرا شايسته تحسين ندانستند. بدبختى او از همان نقطه شروع مى شود، خود
را مى بازد، مايوس مى گردد، بيمارى حقارت در جانش ريشه مى كند، و سرانجام به عوارض
شومى مبتلا مى گردد.
يكى از عواض اين شكست روانى ، كم رويى و خجالت كشيدن از مردم است . گاهى چنين
انسانى آنقدر دچار پستى و حقارت مى شود كه جرات نمى كند با مردم معاشرت نمايد. گويى
خود را كوچك تر از آن مى داند كه دگران با او سخن بگويند و او را يك انسان واقعى به
حساب بياورند و به شخصيتش احترام كنند.
((وقتى شخص خود را چنان كه انتظار دارد طرف توجه ديگران
نمى بيند، يكباره از مردم مى گريزد و از ترس اينكه مبادا در ميان جمع مورد تحقير
واقع شود كناره گيرى را بر هرگونه خلطه و آميزش ترجيح مى دهد، يا آن كه در ميان جمع
ناراحت و پريشان و ترسيده به كنجى مى نشيند و يك كلمه حرف نمى زند.))(348)
تمجيد و تحسين بموقع از شرايط اساسى تربيت كودك است . يكى از طرق پيشگيرى بيمارى
خجالت كشيدن و كم رويى در كودكان تحسين آنان است . اطفالى كه در دامن پدران و
مادران خشن و خودخواه تربيت شده اند و هرگز لذت تحسين و تمجيد را در محيط خانواده
نچشيده اند، روحى شكست خورده و نامطمئن دارند و همواره در خويشتن احساس پستى و
حقارت مى كنند.
توبيخ و تشويق
همان طور كه پدران و مادران موظفند فرزندان خويش را در كارهاى بد توبيخ كنند و از
اين راه آنان را به درست كارى و ادب عادت دهند، لازم است در كارهاى خوب و در فعاليت
هاى مفيد نيز كودكان را تحسين نمايند و بدين وسيله شخصيت آن ها را احيا كنند و
موجبات اميدوارى و دلگرمى آنان را فراهم آورند. ولى بايد توجه داشت كه توبيخ و
تشويق دو داروى مفيد و موثر تربيتى است و لازم است از آن ها در مواقع مناسب با
اندازه گيرى صحيح استفاده شود. توبيخ و تحسين بى موقع و نابجا يا بيش اندازه
مناسب ، نه تنها در تربيت كودك مفيد و ثمر بخش نيست ، بلكه ممكن است منشا مفاسدى
شود و عوارض نامطلوبى به بار آورد.
(( عن على عليه السلام : اكبر الحمق
الاغراق فى المدح و الذم .))
(349)
على عليه السلام فرموده است : بزرگترين مراتب حماقت و زياده روى در تحسين و توبيخ
است .
سلاح تربيت
((در ظرف دو يا سه ماه اول تولد، بچه لبخند را ياد مى
گيرد و احساس او نسبت به اشخاص با احساس او نسبت به اشيا فرق پيدا مى كند. در اين
سن پيدايش علاقه بين طفل و مادر امكان مى يابد و بچه از ديدن مادر به اظهار شعف و
شادى قادر مى شود و عملا اين شعف و شادى را ظاهر مى سازد و جوابهايى كه مى دهد ديگر
صورت حيوانى صرف را ندارد و خيلى زود ميل به ستايش و تحسين در او رشد و نمو مى كند.
از اين لحظه به بعد مربى سلاح تازه اى به دست مى آورد و آن ستايش و سرزنش است .
اين اسلحه در خلال دوره طفوليت داراى قدرت خارق العاده اى است ، اما بايد آن را با
احتياط كامل به كار برد. در سال اول نبايد سرزنش را با كار برد، پس از آن هم لازم
است در به كار بردن آن نهايت دريغ داشت . اما تحسين و ستايش ضررش كمتر است ، لكن
نبايد آن را چنان به سهل و آسانى خرج كرد كه ارزشش از ميان برود. همچنين شايسته
نيست آن را براى تحريك فوق العاده طفل به كار برد. هيچ پدر خونسردى نيست كه در
موقعى كه مى بيند بچه اش براى نخستين بار به راه مى افتد يا براى اول دفعه به زبان
مى آيد و كلمه صحيح و معنى دارى تلفظ مى كند بتواند از تشويق و تحسين خوددارى كنند.
به طور كلى وقتى يك بچه پس از پافشارى و كوشش ثابت بر يك امر دشوارى فائق مى گردد،
آفرين و تحسين همان پاداش مخصوص به شمار خواهد رفت . به علاوه بهتر اين است كه
بگذاريم طفل احساس كند كه شما با تمايل او براى چيز ياد گرفتن موافقت داريد.))(350)
راه پيشرفت
كودك به طور طبيعى در راه نيل به كمال خود فعاليت مى كند و نيروهاى كودكانه خويش را
به كار مى اندازد. تشويق و تحسين پدر و مادر و اطرافيان كودك راه پيشرفت را به روى
او بازتر مى كند، شعله هاى عشق و اميد را در روانش فروزان تر مى نمايد و در نتيجه
استعدادهاى درونى اش يكى پس از ديگرى شكفته مى شود. بر عكس بى اعتنايى پدر و مادر
يا خشونت هاى نابجاى آن ها نشاط فطرى طفل را تضعيف مى كند و او را در راه كوشش و
فعاليت دلسرد مى نمايد. تكرار اين روش ناپسنديده روان طفل را بيمار مى كند و
سرانجام بدبختى هاى عظيم و غير قابل جبرانى به بار مى آورد. براى اينكه شنوندگان
محترم بهتر متوجه شوند مثلى به عرض مى رسانم :
خاطره تلخ
كودك خردسال چند ماه به دبستان رفته و چند درسى از كتاب اول خوانده است . اينك براى
اولين بار مشقى نوشته و نتايج زحمت خود را روى صفحه كاغذ منعكس نموده است . اين مشق
شاهكار زندگى تحصيلى اين طفل است . اين مشق محصول مجاهدات چند ماهه كودك است . اين
مشق آيينه شخصيت اوست . چشم خود را به در خانه دوخته و دقيقه شمارى مى كند تا پدر
به منزل بيايد و اين اثر درخشان را به او نشان دهد. طفل به اميد تحسين پدر از
خوشحالى در پوست نمى گنجد. اين ساعت از بهترين اوقات زندگى اوست . پدر وارد منزل مى
شود، كودك مشق خود را به دست مى دهد و با چشم پر فروغ و كنجكاو خود به پدر نگاه مى
كند. پدر عاقل ، پدر موقع شناس ، با كمال توجه نوشته كودك را مى خواند، لبخند مى
زند، بچه را در آغوش مى گيرد، دست مهربانى به سرش مى كشد، چند بار به او آفرين مى
گويد، و با اين عمل بهترين پاداش را به كودك خود مى دهد. رفتار پدر، روح تازه اى به
كودك مى بخشد، بر شور و نشاطش مى افزايد، و با اميد بيشترى به فعاليت تحصيلى خود
ادامه مى دهد. ولى پدر نادان ، پدر موقع ناشناس ، با كودك به تلخى بر خورد مى كند.
نوشته او را نمى خواند، اگر بخواند تمجيد و تحسين نمى كند، به طفل آفرين نمى گويد.
بدتر آن كه بعضى از پدران شكست هاى خارج منزل را با تندى و خشونت به زن و فرزند
جبران مى نمايند، روحش را مى كشند، چراغ اميدش را خاموش مى نمايند. طفل با خاطرى
آزرده و روانى شكست خورده از پدر جدا مى شود. آن شب را با تلخى و ناكامى به بستر
خواب مى رود. شايد پدر كمترين توجهى به رفتار زشت خود نداشته باشد، ولى كودك اين
خاطره تلخ را فراموش نمى كند. بسيارى از بدبختى ها و تيره روزى هاى مردم از يك نقطه
و در يك لحظه شروع مى شود. ممكن است اين لحظه شوم براى آن طفل لحظه سقوط و بدبختى
شود.
كودكانى كه تمايل تحسين آنان ارضا نشود و به طور شايسته مورد تشويق و تمجيد اولياى
خود قرار نگيرند، اطفالى كه از كودكى شخصيتشان منهدم شود و با تحقير و بى اعتنايى
پدر و مادر روبه رو باشند، دچار احساس پستى و عقده حقارت مى شوند و در طول ايام
زندگى عوارض گوناگونى دامنگيرشان مى گردد. يكى از آن عوارض ، كم رويى و خجالت كشيدن
از مردم است .
((اشخاصى را كه مى بينيد خجول و كم رو يا بى حيا و
پرخاشجو، يا ساكت و خاموش ، يا پر گو و فضول ، يا سرد و بى تصميم ، يا بى تامل و
سبكسرند، همه مردمانى هستند كه به خود اطمينان و اعتماد ندارند، يعنى تصور مى كنند
كه جامعه آنان را چنان كه بايد نمى پذيرد و محلى را كه در خور لياقتشان است به آن
ها نمى دهد.))(351)
شاد كردن كودك
لازم است پدران و مادران در ضمن انجام وظايف تربيتى به اين امر مهم نيز توجه كنند،
كودكان خود را به طور شايسته مورد تحسين قرار دهند و با تمجيدهاى بجا خاطر آنان را
مسرور نمايند و بدين وسيله فرزندان خويش را از بيمارى كم رويى و ضعف نفس مصون
نگاه دارند.
(( قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
اذا نظر الوالد الى ولده فسره كان للوالد عتق نسمة .(352)
رسول اكرم (ص ) مى فرمود: پدرى كه با نگاه مودت آميز خود فرزند خويش را مسرور مى
كند، خداوند به او اجر يك بنده آزاد كردن عنايت مى فرمايد.
تحسين بموقع يكى از بهترين وسايل مسرور كردن كودك است . اين امر در نظر اسلام ، صرف
نظر از فوايد تربيتى ، باعث نيل به اجر اخروى و پاداش الهى است . اولياى گرامى
اسلام عملا به اين اصل بزرگ تربيتى توجه كامل داشتند و اطفال خود را در مقابل
كارهاى پسنديده و سخنان خوب مورد تحسين و محبت هاى مخصوص خود قرار مى دادند.
دو كودك خردسال
روزى على (ع ) در منزل نشسته و دو طفل خردسال آن حضرت عباس بن على و زينب
عليهماالسلام در طرف راست و چپ آن حضرت نشسته بودند.
(( قال على عليه السلام للعباس : قال واحد.
فقال واحد. فقال قل اثنان . قال استحيى ان اقول باللسان الذى قلت واحد اثنان . فقبل
على عليه السلام عينيه .))
على عليه السلام به عباس فرمود: بگو يك . گفت يك . فرمود: بگو دو. عرض كرد: حيا مى
كنم با زبانى يك گفته ام دو بگويم .
على (ع ) به منظور تشويق و تحسين كودك ، چشم هاى فرزند خود را بوسيد.
و اين خود اشاره به يك لطيفه توحيدى است . يعنى موحدين و يكتا پرستان هرگز به شرك و
دو پرستى نمى گرايند.))
(( ثم التفت الى زينب و كانت على يساره .
فقالت : يا ابتا اتحبنا؟ قال نعم يا بنى ، اولادنا اكبادنا. فقالت يا ابتاه ، حبان
لا يجتمعان فى قبل المومن ، حب الله و حب الاولاد، و ان كان لابد فالشفقة لنا والحب
لله خالصا.فاز داد على عليه السلام بهما حبا.(353)
سپس على (ع ) به حضرت زينب ، كه در طرف چپ نشسته بود، توجه فرمود. در اين موقع زينب
عرض كرد: پدر جان آيا ما را دوست دارى ؟ فرمود: بلى ، فرزندان ما پاره هاى جگر ما
هستند. عرض كرد: دو محبت در دل مردان با ايمان نمى گنجد، حب خدا و حب اولاد، ناچار
بايد گفت نسبت به ما شفقت و مهربانى است و محبت خالص مخصوص ذات لايزال الهى است .
اين جمله توحيدى از زبان حضرت زينب دختر خردسال آن حضرت نيز شايان تحسين و تمجيد
بود.
(( فازداد على عليه السلام بهما حبا.))
در آن موقع على (ع ) نسبت به اين دو كودك ابراز مهر و محبت بيشترى فرمود و در واقع
تشديد محبت و عطوفت خود را پاداش آن دو طفل قرار داد و بدين وسيله آنان را تحسين و
تمجيد فرمود.
محيط خانه على عليه السلام مالامال از توحيد و يكتا پرستى است ، مملو از مهر خداوند
و عشق الهى است . اطفال آن خانواده نيز به همان روش تربيت شده اند و دل هاى كودكانه
آن ها، مانند پدر بزرگوار خود، لبريز از عشق خداى يگانه و حب حضرت احديت است .
دو عامل انفعال
منشا بيمارى كم رويى و خجالت تنها سوء تربيت نيست . پاره اى از عيوب طبيعى و نقايص
اجتماعى نيز از علل و عوامل اين بيمارى است . اسلام در راه درمان اين حالت روانى از
تمام طرق و وسايل استفاده نموده و به مسلمين دستورهاى لازم را داده است .
در پايان بحث امروز به طور اختصار به دو علت اشاره مى كنم : يكى فقر و تهيدستى ، و
ديگرى بدنامى خانوادگى .
فقر در زندگى بشر يكى از بزرگ ترين مصائب است . فقير از طرفى دچار محروميت است و از
طرف ديگر مردم او را با چشم حقارت و پستى نگاه مى كنند:
|