خانواده در قرآن

دكتر احمد بهشتى

- ۳ -


ضرورت و اهميّت تشكيل خانواده

اگر لازم باشد كه انسان، براى رسيدن به كمال از يك نردبان چند پله اى صعود كند، به طور حتم اولين پله اين نردبان تشكيل خانواده است.

در محيط خانواده اى كه براساس معيارهاى اسلامى تشكيل شده باشد، آرامش و آسايش جسم و جان انسان تأمين مى گردد و در صفا و صميميت و همفكرى و همدردى و هماهنگى آن، زنگارهاى پريشانى و خستگى هاى عصبى و جسمى زدوده مى شود و دو انسان مى توانند با تعاون و تعاضد و يكى شدن، نيرومند تر و مستحكم تر شوند.

انسان نياز دارد كه خود را از تهاجم شهوات و آلودگى ها و هرزگى ها حفظ كند و براى رفع نياز جنسى به انحراف و فساد كشانده نشود و عمرى را با پاكدامنى و عفت سپرى سازد.

زن و مرد طورى آفريده شده اند كه بايد در حوزه جذب و انجذاب يكديگر قرار گيرند و عميقاً مجذوب يكديگر شوند و تمام عمر را در كنار هم بگذرانند و هيچ عاملى نتواند آنها را از يكديگر جدا گرداند.

سعادت زن و مرد، در اين است كه از سنت هاى آفرينش خارج نشوند و تحت تأثير جذبه هاى سطحى و زودگذر قرار نگيرند و در پى آن گونه جاذبه اى باشند كه تمام وجود آنها را به يكديگر پيوند دهد و آنها را در اعماق جان و دل، متحد سازد.

زن و مرد، طالب اين هستند كه با مشاهده ثمره وجود خويش، خود را بر مسند پر افتخار مادرى و پدرى بنگرند و مسؤوليت تربيت انسان هايى صالح و ارزشمند را بر عهده گيرند و از اين رهگذر، به وجود خويشتن، امتداد بخشند.

فرزند، جلوه وحدت پدر و مادر است. زن و مرد بايد بدانند كه با ازدواج، داراى روح واحدى شده اند در دو پيكر! درست است كه ژن هاى والدين، بعضى به صورت (بارز) اثر خود را بيشتر نشان مى دهند و بعضى به صورت (مكتوم) اثر خود را كمتر، ولى به هر حال، فرزند، آميزه اى است كه پاره تن هر دوى آنهاست و زمينه هاى وجودى آنها را در خود ذخيره دارد و از هيچ يك جدا نيست.

عاشقان دلداده اى كه در ادبيات نظم و نثر ما جايى براى خود باز كرده اند، از اين جهت روشنگرى هاى بسيار كرده اند؛ به عنوان نمونه، مجنون مى گويد:.

من كيم ليلى و ليلى كيست من
هر دو يك روحيم، اندر دو بدن!.

ظاهراً اينها را ديوانه مى نامند، اما فرق است ميان ديوانه عشق و ديوانه هاى ديگر!.

لاف خرد مزن بر ديوانه اى حكيم
ديوانگان وادى عشقند موشكاف.

چنين جاذبه عميقى است كه نه تنها زن و شوهر را در فراز و نشيب زندگى و حوادث و مصايب، از خطر طلاق و جدايى و متاركه، حفظ مى كند، بلكه همواره بر استحكام رشته وحدت آنها مى افزايد و اگر روزى به مقتضاى سنت غير قابل تغيير آفرينش، دست اجل ميان جسم آنها جدايى افكند، باز پيوند روحى آنها استوار مى ماند و در نتيجه، مسؤوليت هاى مشترك را ديگرى (يك تنه) بر عهده مى گيرد و اين جاست كه فرزندان از يتيمى، چندان لطمه اى نمى بينند و آن گونه كه بايد و شايد، از رشد و تعليم و تربيت، برخوردار مى شوند.

سيّد رضى كه يكى از علما و ادباى بزرگ و گردآورنده سخنان مولا در نهج البلاغه است، در سنين كودكى يتيم شد، اما مادر، چنان در تعليم و تربيت او و برادرِ بزرگوارش سيد مرتضى همت گماشت كه هر دو سرآمد علماى عصر خود شدند و به همين جهت در رثاى وى گفت:.

اگر همه مادرها مانند تو نيكوكار بودند، كودكان از وجود پدر، بى نياز مى شدند.(1).

حضرت سيد الشهدا(ع) كه امام و رهبر مسلمين و براى همه انسانها الگوست، از پديده طبيعىِ دلبستگىِ خانوادگى كه نشانى از كمال انسانيت و انسانيت كامل است، اين گونه سخن مى گويد:.

سوگند كه من خانه اى را دوست دارم كه دخترم سكينه و همسرم رباب در آن باشند آنها را دوست مى دارم و مال خود را به خاطر آنها بذل مى كنم و كسى را نرسد كه مرا عتاب و ملامت كند.(2).

همه اينها از نيازمندى هاى انسان است و بدون ترديد، اگر اين نيازمندى ها برآورده نشود، انسان، سعادتمند نمى شود.

اگر كسى براساس معيارهاى اسلامى، اين نيازهاى خود را رفع كند، در راه رسيدن به كمال، گام عمده و مهمى برداشته است. بدون رفع اين نيازها، ديندارى نيز مشكل است.

بى شك، انسان كامل كسى است كه خود را زير پوشش دين خدا قرار دهد و در ترك و فعل خويش، تابع دستورات دين باشد؛ يعنى ترك كند آنچه را دين نخواسته و انجام دهد آنچه را دين خواسته است.

پيامبر گرامى اسلامْ با توجه به اهميت نقش خانواده در ديندارى انسان فرمود:.

مَنْ تَزوَّجَ أحْرَزَ نِصْفَ دينِهِ فَلْيَتَّقِ اللّهَ فىِ النِصْفِ الباقى؛(3).

هر كس ازدواج كند، نصف دين خود را حفظ كرده است، بايد در مورد نصف باقى، تقواىِ الهى پيشه كند.

دختران و پسران جوانى كه مى خواهند پاك بمانند و از راه و رسم ديندارى خارج نشوند، سعى مى كنند با گريز از تشريفات و بهانه هاى پوچ و براساس معيارهاى اسلامى، بنيان خانواده را - كه بنيانى است محكم و غيرقابل انهدام - به وجود آورند.

رهبر عالى قدر اسلامْ فرمود:.

ما بُنِىَ بِناء فِى الإسْلامِ أحَبُّ إلى اللّهِ تَعالى مِنَ التَزْويجِ؛(4).

در اسلام هيچ بنيانى پيش خدا محبوب تر از بنيان ازدواج نيست.

ازدواج بنيان محبت و عشق است و اگر تابع معيارهاى اسلامى باشد، هرگز سست و متلاشى نمى شود. به گفته شاعر:.

خلل پذير بود هر بنا كه مى بيني.
مگر بناى محبت كه خالى از خلل است.

عزب بودن، براى انسان يك نقص و ازدواج يك كمال است. مگر جز اين است كه به واسطه ازدواج بسيارى از جنبه هاى انسانى متجلى مى شود و ديندارى آسان مى گردد مگر نه اين است كه زناشويى - از نظر اسلام - در پيشگاه خدا محبوب ترين كارهاست پس چگونه زناشويى كمال و عزوبت نقص نيست!.

از ديدگاه پيامبر گرامى اسلام، بدترين مردگان، آنانى هستند كه با عزوبت بميرند و بيشتر آنانى كه گرفتار كيفر دوزخ مى شوند، آنانى هستند كه با عزوبت (بدون ازدواج) در اين دنيا زيسته اند. (بالعكس) دو ركعت نماز افرادى كه ازدواج كرده اند از نماز و روزه يك شبانه روز آنهايى كه با عزوبت زندگى مى كنند، بهتر است.(5).

پيامبر عالى قدر اسلام به كثرت افراد امت خويش مباهات مى كند و از پيروان خود مى خواهد كه ازدواج كنند و فرزندانى از خود به جاى گذارند. فرزند، تنها براى دنياى انسان مفيد نيست، بلكه در آخرت هم مفيد است. تا آن جا كه:.

جنين سقط شده، خشمگينانه بر در بهشت توقف مى كند و مى گويد: تا پدر و مادرم وارد نشوند، وارد نمى شوم.(6).

تنها چيزى كه به عنوان مانع بزرگ ازدواج، بر سر راه جوانان قرار دارد، نداشتن پول و درآمد است و بسيارند كه در برابر اين مانع، از بستن پيمان همسرى خوددارى مى كنند، ولى آلوده به گناه نيز نمى شوند؛ اما افرادى هم هستند كه نه تنها از آن فضيلت بزرگ محروم مى شوند، بلكه آلوده به رذايل هم مى گردند.

در اين جا بايد توجه داشته باشيم كه بسيارند جوانانى كه به خاطر بالا بودن سطح توقعشان، قادر به ازدواج نيستند، اينها اگر از تشريفات و توقعات زايد و غير لازم چشم بپوشند، هيچ گونه مانعى بر سر راهشان نيست و مى توانند هر چه زودتر، تشكيل خانواده دهند و خود را از خطرات و مهالك تجرد و عزوبت برهانند و از مزاياى فراوان زندگى خانوادگى برخوردار گردند.

اما آن جا كه واقعاً مانع وجود دارد و به عللى جوان قادر به ازدواج نيست، وظيفه دارد كه پاكدامنى خود را حفظ كند و به هيچ وجه دنبال آلودگى و هرزگى نرود.

در شرايط كنونى مسائلى در جامعه مطرح است كه موجب تأخير ازدواج مى شوند: جوان بايد درس بخواند و در يكى از رشته هاى فنى و علمى به درجه تخصص برسد. بايد دو سالى از عمر خود را در ارتش بگذراند تا هم با فنون نظامى آشنا شود و هم در دفاع از ميهن خود سهمى داشته باشد.

اينها همه مانع ازدواجند، اگر جوان، ازدواج خود را به تأخير بيندازد، براى اين كه بتواند به اين اهداف و مقاصد خود دست بيابد و براى خدمت به اجتماع آماده تر شود، كارى است ارزنده و پسنديده.

براى دخترها نيز درس خواندن و آماده شدن براى خدمات اجتماعى امرى ضرورى و لازم است. جامعه، براى تعليم و تربيت و طبابت و پرستارى و بسيارى از كارهاى ديگر به وجود آنها نياز مبرم دارد.

براى سالم ماندن محيط تحصيلى دخترها بهترين راه اين است كه كادر آموزشى و ادارى مدارس را خود خانم ها تشكيل بدهند و از اختلاط پسر و دختر نيز جلوگيرى شود.

در دانشگاه ها نيز اگر امكان داشته باشد كه چنين برنامه اى پياده شود، بسيار بهتر و مناسبتر است؛ اما واضح است كه در شرايط كنونى چنين امكانى نيست و بنابراين، با رعايت قوانين اسلامى در مورد حجاب و پوشش زن، راهى جز اختلاط وجود ندارد. اين را هم بايد توجه داشته باشيم كه: در دانشگاه، دختران و پسران از رشد فكرى و آگاهى بيشترى برخوردارند و حتى براى آنها امكان بيشترى براى ازدواج هست و بنابراين، خطر آلودگى، كمتر وجود دارد.

مسلماً در دنياى قديم، اين گونه مسائل وجود نداشته و به همين جهت، جوانان مى توانستند از همان آغاز بلوغ، ازدواج كنند؛ به علت اين كه: علم و صنعت، پيشرفت زيادى نكرده بود و هر انسانى با گذشتن مدت كوتاهى، با كارى كه بايد در جامعه انجام دهد، آشنا مى شد و رسماً مسؤوليتى را بر عهده مى گرفت؛ اما در دنياى كنونى به واسطه پيشرفت علم و صنعت و توسعه آنها، هر انسانى براى آماده شدن، وقت زيادى لازم دارد.

در دنياى قديم، دوره آمادگى كوتاه و دوره پذيرش مسؤوليت؛ طولانى بود و در دنياى امروز، دوره آمادگى طولانى و دوره پذيرش مسؤوليت، كوتاه است و حتى قسمتى از عمر نيز بايد به عنوان دوره بازنشستگى بگذرد.

همين طول دوره آمادگى است كه: باعث تأخير ازدواج شده و اكثر جوانانى كه مى خواهند براى يك تخصص يا يك نيمه تخصص، خود را آماده كنند، بايد مدتى از دوران پرشر و شور جوانى را به تجرد بگذرانند.

قرآن كريم با اينها سخنى دارد. اينها اگر بتوانند، بايد ازدواج كنند و اگر نتوانند، بايد راه عفاف و پاكدامنى پيش گيرند:.

وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لايَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛(7).

آنان كه قادر به ازدواج نيستند، بايد عفاف و پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند، از فضل خود، آنها را بى نياز گرداند.

پاك بودن محيط اجتماع از آلودگى ها و هرزگى ها، براى پاك ماندن و عفاف اين گونه جوانان، بسيار مؤثر است.

اگر زنان از جلوه گرى بپرهيزند و در راه عفاف و پوشش، استقامت به خرج دهند، به اين گونه جوانانى كه به خاطر گذراندن دوران آمادگى ناگزيرند ازدواج خود را به تأخير اندازند، كمك فراوانى مى كنند.

اين گونه جوانان نيز بايد از نگاه هاى مكرر و طولانى به جنس مخالف بپرهيزند و حتى با روزه گرفتن و سرگرم شدن به ورزش و مطالعه و فعاليت هاى مثبت اجتماعى، خود را از وساوس شيطانى و تخيلات شهوانى، محافظت نمايند.

بدون ترديد، خداوند نيز آنان را كمك مى كند و هر چه زودتر اسباب بى نيازى شان را فراهم مى سازد.

شهوت از خوردن بود كم كن زخور
يا نكاحى كن گريزان شو زشر.
چون بخوردى مى كشد سوى حرم
دخل را خرجى ببايد لاجرم.
پس نكاح آمد چو لاحول ولا
تا كه ديوت نفكند اندر بلا.
چون حريص خوردنى زن خواه زود
ورنه آمد گربه و دنبه ربود.

اما جامعه و پدران و مادران نيز در مورد اين گونه جوانان وظايفى دارند؛ آنان مى توانند با چشم پوشى از تشريفات و گرايش به سوى سادگى، براى فرزندان خود وسايل ازدواج را فراهم سازند. جامعه نيز بايد در صدد فراهم كردن امكانات برآيد و نگذارد جوانانى به واسطه فشار عزوبت، گرفتار مفاسد و مهالك شوند.

بايد بانك هايى باشند كه به جوانانى كه دوران تحصيلات دانشگاهى را مى گذرانند، وام ازدواج بدهند و بايد مؤسسات خيريه اى باشند كه جوانان را براى تشكيل خانواده، ارشاد و كمك كنند.

ما اگر طالب محيط پاك و بى آلايش هستيم و اگر مى خواهيم جوانانمان به هرزگى و آلودگى كشانده نشوند، بايد از جميع جهات، امكانات خود را در اين راه به كار اندازيم و از هيچ گونه سرمايه گذارى مادى و معنوى، خوددارى نكنيم؛ قرآن كريم نيز ما را به اين كار تشويق كرده است:.

وَأنْكِحُوا الأيِامى مِنْكُمْ وَالصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَإمائِكُمْ إنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللّهُ واسِع عَليم؛(8).

به افراد مجرد وغلامان و كنيزانى كه براى ازدواج شايستگى دارند همسر بدهيد، اگر فقير باشند، خداوند آنان را از فضل خود بى نياز مى سازد و خداوند گشايش دهنده و داناست.

امام صادق(ع) فرمود:.

مَنْ زَوَّجَ أعزباً كانَ مِمّنْ يَنْظرُ اللّهُ إليهِ يَومَ القيامةِ؛(9).

كسى كه مجردى را همسر بدهد، از كسانى است كه خداوند در روز قيامت به نظر لطف به آنها مى نگرد.

اميرالمؤمنين(ع) فرمود:.

أفْضَلُ الشفاعاتِ أنْ تشفَعَ بينَ اثْنَيْنِ فِى نِكاحٍ حتّى يجمَعَ اللّهُ بينَهُما؛(10).

بهترين وساطت ها اين است كه انسان ميان دو كس در راه ازدواج، وساطت نمايد تا خداوند ميان آنها جمع كند.

اگر انسان داراى طرز تفكر توحيدى باشد و قبول كند كه خداوند، مسبب الاسباب است و همه چيز به دست اوست، به توصيه هايى كه در قرآن و روايات درباره ازدواج و همسر دادن به افراد مجرد شده است، اهميت مى دهد و بهانه هايى از قبيل: كمى امكانات و مشكلات ازدواج را كم اهميت تلقى مى كند و با اميد و اتكاى به خداوند، در اين راه قدم بر مى دارد.

پيامبر خدا مى فرمود:.

مَنْ سرَّه ُأنْ يلقَى اللّهَ طاهِراً مُطَهَّراً فليلقَهُ بزوجةٍ، وَمنْ تركَ التَزويج مَخافَة العيلةِ فَقدْ أساءَ الظنَّ باللّهِ عزّوجلّ؛(11).

كسى كه دوست مى دارد خدا را پاك و پاكيزه ديدار كند، بايد ازدواج كند و كسى كه از ترس عائله، از ازدواج خوددارى مى كند، به خداوند متعال بدگمان است.

در نهاد انسان بعضى از نيروها و استعدادها موجود است كه تنها در موارد نياز و ضرورت به كار مى افتد و مى تواند به وسيله آنها بر بسيارى از مشكلات و دشوارى ها غلبه كند؛ وانگهى، يك زن و شوهرى كه ازدواج آنها براساس معيارهاى صحيح انجام گرفته است دو يار و دو مددكار يكديگر و دو همفكرند و مى توانند با همفكرى و كمك هم، بر مشكلات اقتصادى غلبه كنند و زندگى مشترك را با خوشبختى ادامه دهند.

اگر انسان متكى و اميدوار به خدا باشد، يقين مى كند كه همان خداوند مهربان در تنگناها و گرفتارى ها او را يارى و هدايت مى كند تا به كشف استعدادها و امكانات توفيق يابد و در نبرد زندگى، فاتح و پيروز گردد.

آنهايى كه ازدواج را همچون قله اى بلند مى نمايانند كه تنها قهرمان هاى برجسته مى توانند به تسخير آن توفيق يابند، بزرگ ترين صدمه را به عفاف و اخلاق سالم اجتماع وارد مى سازند و اجراى سنت مقدس ازدواج را به تأخير مى اندازند و جامعه را به فساد مى كشانند و ارزش زن را هم پايين مى آورند، در حالى كه اسلام كوشيده است ارزش زن را بالا ببرد. امام صادق(ع) فرمود:.

أكْثَرُ الخَيْرِ فِى النِساءِ؛(12).

بيشترين خير در زنان است.

هر اندازه قداست ازدواج را در نظر مردم بالا ببريم و سعى كنيم جوانان را با معيارهاى اسلامى آشنا گردانيم، ارزش دارد؛ اما اگر ازدواج را در نظر جوانان، همچون گردنه اى صعب العبور ياغير قابل عبور جلوه دهيم و به طور مرتب بر نيروى گريز از آن بيفزاييم، بايد در انتظار عواقب اجتماعى آن نيز باشيم.

در جامعه اى كه گريز از زناشويى شديد باشد، پيوسته بر مراكز فحشا و فساد افزوده مى شود و حتى خانواده ها نيز در معرض متلاشى شدن هستند. در نتيجه، فرزندان هم از تربيت صحيح، برخوردار نخواهند شد.

بسيار واضح است كه همه اين امور، مانند حلقه هاى يك زنجير، به هم ارتباط دارند و هيچ كدام جداى از ديگرى نمى تواند باشد.

قداست ازدواج، بالا رفتن ارزش زن در جامعه، تربيت صحيح فرزندان، دوام و استحكام خانواده ها، به كار افتادن استعدادها و نيروهايى كه به درد خلاقيت و رفع مشكلات مادى و اقتصادى مى خورند، از بين رفتن فساد و فحشا، كامگيرى صحيح و كامل زوجين در محيط با صفاى خانواده از يكديگر، اميدوارى به الطاف خداوندى و خوش بينى و...، همه حلقه هاى يك رشته اند.

اسلام، جامعه اى مى پسندند كه همه امور فوق، در آن عينيت و تحقق يافته باشد؛ به همين جهت، فلسفه زناشويى را به بهترين وجه، براى پيروان خود طرح مى كند و معيارهاى اساسى را ارايه مى دهد و به آن قداستى والا مى بخشد و ضرورت و اهميت اجراى چنين برنامه مقدسى را از همه شيفتگان مكتب خويش مى خواهد.

بديهى است، چنين جامعه اى خود مشوق ازدواج است و برنامه ها را طورى تنظيم مى كند و قوانين را آن چنان تدوين و اعمال مى كند كه جوانان، هم بتوانند ترقى كنند و هم پاك و معصوم بمانند و با اشتياق فراوان به استقبال ازدواج بشتابند.

مهريه

اگر ازدواج، در يك ارتباط و پيوند فيزيكى و تن به تن خلاصه مى شد و وسيله اى براى اتحاد كامل دو انسان و اشتراك همه جانبه آنها در زندگى نبود، جا داشت كه مهريه را به عنوان يك ركن بسيار مهم تلقى كنيم و هر چه بيشتر، روى آن تكيه نماييم.

جالب اين است: آن جا كه ازدواج مقدمه اى براى تشكيل خانواده و ايجاد كانون صفا و محبت و جذب و انجذاب است، مهريه آن قدر كم اهميت مى شود كه حتى اگر در ضمن گفت وگوها نامى از آن به ميان نيايد و در ضمن اجراى صيغه عقد اشاره اى به آن نشود، عقد صحيح است و اگر زن مايل باشد، مى تواند مطابق شؤونات خود مطالبه كند و اگر نخواهد، يا كمتر از آن ميزان بخواهد، مانعى وجود ندارد، چنان كه اگر مرد هم بخواهد بيشتر از آن ميزان، مهريه بدهد، اشكالى نيست، قرآن نيز مى گويد:.

اگر پوست گاوى پر از زر به همسر خود داده ايد، چيزى از او پس نگيريد.(13).

در اين جا ارزش به مال و منال نيست. اصولاً در اين پيوند مقدس، مال و منال نه تنها ارزش نيست، بلكه اى بسا ضد ارزش هم هست.

ازدواج، در حقيقت از قوه به فعل رسانيدن آن عشق مقدسى است كه در نهاد زن و مرد به وديعت سپرده شده است تا بقاى نسل آدمى را تضمين كند و كانون گرمى از عواطف پدرى و مادرى براى فرزندان به وجود آورد و غنچه وجودشان شكوفا گردد و بتوانند بر حركت كمال جويانه انسان سرعت بخشند.

محور فلسفه اين عشق هم تنها انسان نيست، بلكه كل جهان است و مى شود گفت: اگر جاذبه عشق نبود، جهانى هم نبود.

دور گردونها ز موج عشق دان
گر نبودى عشق بفسردى جهان.
كى جمادى محو گشتى در نبات!
كى فداى روح گشتى ناميات!.
روح كى گشتى فداى آن دمى
كز نسيمش حامله شد مريمى!.
هر يكى بر جا ترنجيدى چو يخ
كى بدى پران و جويان چون ملخ!.
ذره ذره عاشقان آن كمال
مى شتابد در علو همچون نهال.
منتظر در غيب، جان مرد و زن
مول مولت چيست زوتر گام زن.

اگر ديده مى شود كه خانواده ها روى مهريه فرزندان خود تكيه مى كنند، بيشتر به خاطر نگرانى از آينده و متلاشى شدن كانون خانوادگى است. آنها بيم اين دارند كه دخترشان در آغاز يا نيمه راه زندگى مشترك شكست بخورد و احياناً با داشتن يك يا چند فرزند، به دريافت طلاقنامه خود گرفتار آيد و در صف بيوه هاى جامعه قرار گيرد. بنابراين، مهريه سنگين، به منزله يك تضمين است تا اولاً شوهر ازترس اداى آن به فكر جدايى و تجديد همسر نيفتد و ثانياً اگر چنين فكرى به سرش افتاد، لااقل براى زن از نظر مالى اعتبارى وجود داشته باشد.

اين نگرانى بى مورد هم نيست. روابط آزاد و لاابالى گرى ها باعث بالا رفتن آمار طلاق در دنيا شده است. اگر در يك درياى متلاطم و توفانى، ملوانان بيم غرق شدن داشته باشند، تعجب ندارد. وقتى جوامع بشرى بر اثر بى بندوبارى ها و هرزگى ها همچون گرداب هاى مهلك شده باشند و قربانى آن هم خانواده ها باشند، چرا پدرها و مادرها براى آينده فرزندان دلبندشان دل نسوزانند و مضطرب و نگران نباشند!.

بسيار واضح است كه مهريه گزاف، همچون يك ريسمان يا زنجير محكمى است كه مى شود به وسيله آن شكل ظاهرى خانواده را حفظ كرد و يك انسان آماده فرار را به اسارت گرفت و يك زندگى سرد و تلخ و بى روح و نشاط را كه نامش زندگى خانوادگى است، ولى از ويژگى هاى آن به كلى عارى و خالى است، تداوم بخشيد.

خانواده جاذبه مى خواهد. اين جاذبه بايد به قدرى قوى باشد كه براى حفظ هر يك از زوجين، هيچ گونه نيازى به كند و زنجير و ايجاد ترس و وحشت نباشد؛ در غير اين صورت، ولو اين كه زن و مردى عمرى را در زير يك سقف با هم بگذرانند و با يكديگر پيوند جسمى هم داشته باشند، به خاطر عدم پيوند روحى و انس والفت قلبى، احساس سعادت و خوشبختى نخواهند كرد.

پس زبان بى زبانى خوش تر است
همدلى از همزبانى خوش تر است.

اگر فرض كنيم كه پدران و مادران بتوانند با مهريه گزاف، دخترانشان را از بيوگى و دربه درى حفظ كنند و جلو متلاشى شدن خانواده را بگيرند، تكليف مردها چيست آخر، هميشه هم مرد در صدد گريز و شانه خالى كردن از زير بار وظيفه نيست. گاهى زن مقصر است و گاهى هم هر دو!تازه، آن زنى كه پاى مردى را در دام مهريه بسته و دل او را به رشته مهر و محبت نكشيده، چگونه مى تواند خوشبخت باشد! يا آن مردى كه فقط با تكيه به اين كه اسلام اختيار طلاق را به او سپرده است، زن را براى خود نگاه مى دارد و هيچ پيوند روحى ميان او و همسرش نيست، چگونه مى تواند آسوده و آرام باشد! پس بايد فكر ديگرى كرد. بايد معيارهاى اصيل را شناخت و به كار گرفت. بايد اخلاق اسلامى را در جامعه زنده كرد. بايد موازين اسلامى در معاشرت ها و روابط زن و مرد، مورد توجه اكيد قرار گيرد. درمان كردن كارى است منطقى؛ اما منطقى تر از آن، پيشگيرى است.

اين را هم بايد بدانيم كه بالا بردن مهريه، اگر بدترين درمان نباشد، بهترين هم نيست. ارشاد كردن زنان و مردان، در تداوم پيوند خانواده نقش بسيار مؤثرى دارد. اگر سرگذشت و سرنوشت كودكانى كه به خاطر متلاشى شدن خانواده، به فساد و بدبختى و تباهى كشيده شده اند، در رسانه هاى گروهى براى خانواده ها تشريح شود، روح فداكارى و گذشت در وجود زوجين تقويت مى شود و به خاطر هوس هاى زودگذر و بهانه هاى پوچ و لغزش هاى قابل گذشت، يكديگر را به محكمه طلاق نمى كشانند.

مگر چه مانعى دارد كه زن، در برابر هوس خويش زانو نزند و تسليم خواسته هاى دل نشود و به حال مردى توجه كند كه به او دل داده و خودش را وقف سعادت او و فرزندانش كرده است، يا چه عيبى دارد اگر مردى ملاحظه زحمات همسرى را كند كه تا نيمه راه زندگى همراه او آمده و صاحب فرزند يا فرزندانى شده و اكنون به وفادارى همسر خود نياز دارد و نبايد او را با تازه ترى مبادله كرد.

مولوى در داستان آن پادشاهى كه به هواى كنيزكى لشكر كشى ها كرده واو را به دست آورده و سرانجام، به خاطر همسر خويش از كردار خود پشيمان شده بود، چنين مى گويد:.

زان سبب كز غيرت و رشك كنيز
مادر فرزند دارد صد ازيز.
مادر فرزند را بس حق هاست
او نه درخورد چنين جور و جفاست.
رشك غيرت مى برد خون مى خورد
زين كنيزك سخت تلخى مى برد.
بنابراين، دل بستن به مهريه، معقول نيست، زيرا اگر مهريه به خاطر جلوگيرى از متلاشى شدن خانواده است، بايد فكر ديگرى كرد. مهريه براى بنيان خانواده، مانند نقش و نگار است و اگر خانه اى از پاى بست ويران باشد، از نقش و نگار آن چه طرفى مى توان بست و اگر مهريه به خاطر حفظ ظواهر و تفاخر ومباهات و عناوين خيالى و تشريفات است، كه باز بدتر! مگر يك دختر يا زن، يك انسان نيست! آيا انسانيت را مى شود به كميت و چند و چون سنجيد آيا آدمى كه ارزش خود را در بالا بودن مهريه جستجو مى كند، ارزش حقيقى خود را گم نكرده است! چرا آب را رها كنيم و به دنبال سراب بگرديم! چه فرق مى كند كه انسان ارزش خود را در پول يا مقام يا خانه مجلل يا لباس گران بها و تجملات بيابد يا در مهر سنگين!.

جامه همان به كه بر تن تو كند فخر
خواهى ابريشمين و خواهى كتان.

بى جهت نيست كه پيامبر گرامى اسلامْ، مهريه همسران و دختران خود را پانصد درهم قرار داده است‏(14) و براى همسرىِ دخترِ خويش مردى چون على را انتخاب كرد كه از مال و منال دنيا دستش تهى و از انسانيت و كمالات انسانى عالى ترين بهره را داشت و در همين رابطه به فاطمه فرمود:.

فَوَاللّهِ لَوْ كانَ فى أهلى خَير منه مازَوّجْتُكِهِ،(15).

اگر در ميان كسان خويش، بهتر از على سراغ داشتم، تو را به على نمى دادم.

خانواده اى كه با پيوند با ميمنت زهرا و عليى به وجود آمد، بهترين و كامل ترين الگوى يك خانواده در اسلام است و تمام معيارهاى اسلامى در آن متجلى است و آنچه در آن اهميتى ندارد، مهريه و ماديات است. بد نيست جوان هاى ما بدانند كه امام صادق(ع) فرمود:.

إنَّ عَليّاً(ع) تَزَوَّجَ فاطِمَةَ عَلى بُردٍ وَ دِرْعٍ وَفِراشٍ كانَ مِنْ إهابِ كبشٍ؛(16).

على با فاطمه ازدواج كرد، در حالى كه سرمايه او يك برد و يك زره و يك پوستين بود.

آيا مى شود از اين ساده تر زندگى مشترك خانوادگى را آغاز كرد اگر جوانان ما براى بستن پيمان زناشويى، اين الگو را در نظر گيرند، به آسانى بر حل مساله ازدواج غلبه مى كنند و بدون ترديد، مى توانند در پرتو سادگى و گريز از تشريفات و تجملات، به سعادت واقعى نيز برسند، چنان كه اعضاى نخستين خانواده نمونه اسلام رسيدند.

پول زياد و خانه وسيع و تجملات و تشريفات، اركان سعادت نيستند. مهريه گزاف، درمان دردهاى خانواده ها نيست، بلكه پيوندهاى عاطفى و همبستگى و همدلى ركن اصلى است. به جاى تلاش كردن در اين امور، بايد در امر اتحاد و يگانگى تلاش كرد و خلاصه، يار جُست نه رقيب و عاشقِ خود جست، نه عاشق ظواهر مادى و زرق و برق هاى دنيوى! و چه زيبا گفته است سقراط در جواب آنانى كه به خانه كوچك و كج و معوج او ايراد مى گرفتند! شعر زير زيبا و خواندنى است:.

خانه اى مى ساخت سقراط حكيم.
گردِ وى از خلق غوغايى بخاست.
هر كسى از خانه اش عيبى گرفت.
اين زخردى و كجى و آن كم و كاست.
آن يكى مى گفت: از اين گونه وثاق.
كى سزا و در خور استاد ماست!.
جملگى همراه گفتند: اى حكيم.
اين چنين خانه نه درخورد شماست.
زانكه از تنگى و خردى اندر آن.
كس نمى داند شدن از چپ و راست.
فيلسوف از اين سخن خنديد و گفت:.
دوستان، اين خرده گيرى ها خطاست.
كاشكى اين كلبه ناچيز من.
پرتوانستى شد از ياران راست‏(17).

با اجراى صيغه عقد، نصف مهريه اى كه بر سر آن توافق شده، به زن تعلق مى گيرد و با هم بستر شدن آنها تمام مهريه متعلق به اوست و به هر حال، دينى است بر عهده شوهر كه بايد ادا كند؛ اما اگر قبل از اين كه هم بستر شوند، از يكديگر جدا گردند و در ضمن صيغه عقد درباره مهريه، سخنى به ميان نيامده است، بر مرد است كه در حد توانايى خود چيزى به زن بدهد.

قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:.

مَتِّعُوهُنَّ عَلَى المُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى المُقتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى المُحْسِنينَ؛(18).

بايد به اندازه توانايى خود چيزى به زن بدهيد و اين حكم حقى است بر نيكوكاران.

به طور كلى، اسلام براى جنبه هاى اقتصادى خانواده، مقررات خاصى دارد كه مسأله مهريه هم بايد در كادر همان مقررات، مورد مطالعه قرار گيرد و اگر درنظر بگيريم كه زن از مال شوهر و پدر و مادر ارث مى برد و نفقه او بر عهده شوهر و قبل از ازدواج، در صورت عدم تمكن، بر عهده پدر است، متوجه مى شويم كه تكيه نكردن زياد روى مهريه، هيچ گونه زيانى متوجه زن نكرده، بلكه مقام او را نيز بالا برده است و ما قبلاً از رسول گرامى اسلامْ نقل كرديم كه بهترين زنان امت وى آنانى هستند كه صورتشان زيباتر و مهرشان كمتر باشد؛ يعنى درصدد اين نباشند كه جمال و زيبايى خداداد خود را با پول مبادله كنند.

با مطالعه در جنبه هاى اقتصادى خانواده، در مى يابيم كه پيوند زناشويى تنها در وحدت و اتحاد جسمى و روحى اثر نمى گذارد، بلكه در جنبه هاى اقتصادى نيز مؤثر است و ما اين مطلب را به بحث مستقلى موكول مى كنيم و حال به مطلب ديگرى مى پردازيم.

در آغاز گفتيم: آن جا كه ازدواج، مقدمه اى براى تشكيل خانواده و ايجاد كانون صفا و محبت است، مهريه آن قدر كم اهميت مى شود كه اگر در ضمن اجراى عقد، اشاره اى به آن نشود، عقد صحيح است.

مفهوم سخن فوق اين است: آن جا كه ازدواج، مقدمه تشكيل خانواده نباشد، مهريه آن قدر اهميت پيدا مى كند كه اگر در ضمن اجراىِ عقد، اشاره اى به آن نشود، عقد باطل است.

حقيقت اين است كه: اسلام بنا به مصالحى - كه بحث خواهيم كرد - نوعى ازدواج به نام (ازدواج موقت) تشريع كرده است كه برخلاف (ازدواج دايم) هدفِ آن، تشكيل خانواده و آثار و نتايج آن نيست، بلكه به خاطر محرم بودن يا رفع نياز جنسى زن و مرد صورت مى گيرد و صد البته كه براى جلوگيرى از زنا و انحرافات و گناه، تشريع آن بسيار جنبه حياتى دارد و براى اشخاصى كه به خاطر تحصيل يا سربازى يا مسافرت، قادر به تشكيل خانواده نيستند و درعين حال ممكن است به گناه كشيده شوند، بسيار لازم است.

اين ازدواج، از نظر تشريفات، بسيار سبك است. زن حق نفقه ندارد و همچنين - در صورت عدم اشتراط - از شوهر ارث نمى برد و آن گونه حقوقى كه در ازدواج دايم براى زن و مرد مقرر است، وجود ندارد؛ اما تنها چيزى كه در آن اهميت پيدا مى كند، مهريه است.

در صيغه عقد ازدواج موقت، هم بايد مهريه ذكر شود و هم مدت ازدواج، اگر اولى ذكر نشود، ازدواج، باطل و اگر دومى ذكر نشود، ازدواج دايم است.

با توجه به اين كه در ازدواج موقت، زن نه حق نفقه دارد و نه از شوهر ارث مى برد، تنها پشتوانه اى كه براى زن از نظر اقتصادى باقى مى ماند، مهريه است.

نكته ديگرى نيز در خور توجه است و آن اين كه: در ازدواج دايم، اگر كار زن و شوهر به جدايى بكشد؛ درمدتى كه در عده طلاق است و نمى تواند شوهر كند، بايد نفقه اش تأمين بشود، اما در ازدواج موقت، پس از پايان مدت نيز زن حق نفقه ندارد؛ اگر چه موظف است كه در صورت هم بسترى و عدم يائسگى، مدتى را كه اسلام مقرر داشته است، در عده شوهر باقى بماند.

همين نكته، ما را به اهميت هر چه بيشترمهريه در ازدواج موقت، واقف مى سازد و به همين جهت، بايد به تفاوت هاى ماهوى دو نوع ازدواج و نقش مهريه در هر يك از آنها توجه داشته باشيم.

اگر در ازدواج دايم كه پايه يك زندگى مشترك براى همه دوران عمر است، بنابراين است كه حتماً مهريه اى در كار باشد، بهتر اين است كه معادل همان پانصد درهمى باشد كه پيامبر بزرگ اسلامْ، براى زنان و دختران خويش قرار داد.

در روايات ما گفته شده است كه سنت محمّدىْ در مورد مهريه پانصد درهم است‏(19) و به همين جهت، در خاندان پيامبر از اين مبلغ كه به (مهر السنه) معروف است تجاوز نمى شده است و مؤمنان و متدينان نيز از همين سنت، تبعيت كرده و مى كنند.

در كتب تاريخ آمده است كه معاويه از دختر زينب كبرى و عبدالله براى يزيد، خواستگارى كرد و به فرستاده خود توصيه نمود: به پدر و مادر دختر بگويد كه اگر با ازدواج آنها موافقت كنند، دين آنها را ادا مى كند و اختيار تعيين مهريه را هم به دست خود آنها مى سپارد و هر اندازه پول بخواهند به آنها مى دهند.

پدر و مادر دختر گفتند: اختيار دختر و همه ما به دست دايى دخترحضرت امام حسين(ع) است. هر چه ايشان تصميم بگيرند، مورد قبول ماست.

اما امام حسين(ع) فرمود: (اگر يزيد لايق همسرى اين دختر بود، مهريه اش همان مهرالسنه بود. ما دخترمان را به پول نمى دهيم و عادتمان اين نيست كه به وسيله دختر به شوهر دادن، دين خود را ادا نماييم.).

سپس دختر را به عقد پسر عمويش درآورد و قطعه زمينى هم به آنها بخشيد.(20).

در عين حال، پذيرش (مهر السنه) از سوى زن به عنوان يك امر مستحب و فضيلت و ارزش اسلامى توصيه مى شود و اگر كسى مايل به انجام يك مستحب نباشد، مورد ملامت نيست. به خصوص كه انجام اين مستحب، بايد به عنوان يك سنت، در جامعه جا بيفتد و احياناً موجب اهانتى نباشد.خوشبختانه، همان طورى كه در جامعه ما وجدان مذهبى بيدار شده و تحولات معنوى بسيارى به وجود آمده، زمينه براى پذيرش اين سنت نيز در حال گسترش است. مى شناسم جوانانى كه يك دوره تفسير الميزان را مهريه قرار داده اند يا به نام چهارده معصوم، با چهارده هزار تومان مهريه، با يكديگر پيوند زندگى مشترك بسته اند.

خوشبختانه در برنامه هايى كه اسلام در زمينه هاى مختلف به ويژه در مورد خانواده دارد، آن قدر جاذبه وجود دارد كه اگر درست عرضه شوند و زمينه هاى عملى براى آنها فراهم گردد، مردم بسيارى هستند كه با آغوش باز استقبال مى كنند.

اكنون به بركت جاذبه اسلام، مى بينيم كه ملت ما روزى نيست كه قربانى هايى در راه انقلاب و جمهورى اسلامى ندهد؛ آيا ملتى كه اين چنين از خود گذشتگى مى كند، از چشم پوشى از اين گونه تجملات و تشريفات عاجز است يا دريغ مى ورزد.

اينك ملت ما به مرحله اى رسيده كه وسيله رهايى و آزادى خود را - به حق - اسلام شناخته است. بدون ترديد، ملتى كه به چنين شناختى رسيده، بدون هيچ گونه مسامحه اى حاضر است قوانين و احكام اسلام را مو به مو اجرا نمايد و حتى مستحبات را نيز عمل كند.

اضافه مى كنم كه زيبايى زندگى و تجلى كامل ديندارى، فقط در ترك محرمات و فعل واجبات نيست، بلكه عمل به مستحبات و ترك مكروهات نيز در اين جهت مؤثر است.

پى‏نوشتها:‌


1.

لوكانَ مثلكِ كلّ أُمٍ‏ّ برّة
غنِى البنونَ بِها عنِ الآباءِ.

ر.ك: زنان قهرمان، به همين قلم.

2.

لعمرُكَ إنَّنى لأُحِبُّ داراً
تكونُ بها سكينة والرُبابُ.
أُحبُّهُما وأبذِلُ جُلَّ مالِى
وليسَ لعاتبٍ عندِى عتابُ.

3.روضة المتّقين، ج‏8، ص‏82.

4.روضة المتّقين، ج‏8، ص‏82.

5.همان، ص‏86.

6.همان، ص‏82و 83.

7.نور (24) آيه 33.

8.همان، آيه 32.

9.روضة المتقين، ج‏8، ص‏111.

10.همان، ص‏169.

11.همان، ص‏94.

12.همان، ص‏93.

13.نساء (4) آيه 20.

14.روضة المتقين، ج‏8، ص‏173.

15.همان، ص‏177.

16.همان، ص‏176.

17.رشيد ياسمى (متوفاى 1335).

18.بقره (2) آيه 236.

19.السنّةُ المحمّديّةُ خمسُمائةِ درهم؛ روضة المتقين،ج‏8، ص‏171.

20.ر.ك: زنان نامدار، ج‏3، ص‏87.