همسردارى

ابراهيم امينى

- ۴ -


زنهاى وسواسى

بد نيست زن نسبت‏به شوهرش مختصر مراقبتى داشته باشد ليكن‏نه به حدى كه به بدگمانى و وسواسيگرى منتهى شود،بدبينى يك بيمارى‏خانمانسوز و صعب العلاجى است،متاسفانه بعضى خانمها بلكه بسيارى ازآنها به اين مرض مبتلا هستند.

يك زن وسواسى خيال مى‏كند شوهرش به طور مشروع ياغير مشروع به او خيانت مى‏كند، فلان زن بيوه را گرفته يا مى‏خواهد بگيرد،با منشى خود سر و سرى دارد،به فلان دختر دل بسته است،چون دير به‏منزل مى‏آيد لابد دنبال عياشى مى‏رود،چون با فلان زن صحبت كرد به اونظر دارد،چون فلان خانم به او احترام كرد لابد با هم رابطه دارند،چون‏نسبت‏به فلان زن بيوه و كودكانش احسان مى‏كند مى‏خواهد او را بگيرد،چون در اتومبيلش يك سنجاق سر پيدا شد معلوم مى‏شود محبوبه‏اش را به‏گردش برده است،چون فلان زن برايش نامه نوشت معلوم مى‏شود زن‏اوست،چون فلان دختر از او تعريف كرد كه مرد خوش تيپ و خوش‏اخلاقى است معلوم مى‏شود عاشق و معشوقند،چون فلان وقت‏به حمام‏رفت معلوم مى‏شود خيانت كرده است،چون اجازه نمى‏دهد نامه‏هايش رابخوانم معلوم مى‏شود نامه‏هاى عاشقانه است، چون به من كم محبت‏شده‏معلوم مى‏شود معشوقه ديگرى دارد،چون به من دروغ گفت معلوم مى‏شودخيانتكار است،چون در فال شوهرم نوشته بود:با متولد خرداد ماه اوقات‏خوشى را خواهيد گذراند معلوم مى‏شود زن ديگرى دارد،چون دوستم به‏من گفت: شوهرت به فلان خانه رفت‏حتما در آنجا زنى دارد،چون فالگيرگفت:يك زن مو بور چشم سياه قد بلند با تو دشمنى مى‏كند معلوم مى‏شود هووى من است.

خانمهاى وسواسى با اين قبيل شواهد پوچ خيانتكارى شوهرشان‏را باثبات مى‏رسانند،حس بدبينى تدريجا در آنها تقويت‏شده به يقين‏تبديل مى‏گردد،از بس در اين باره فكر مى‏كنند از در و ديوار قرينه‏مى‏تراشند،شبانه‏روز فكر و ذكرشان همين مطلب است،با هر كه مى‏نشيننددم از خيانت و بى‏وفايى مى‏زنند،با هر دوست و دشمنى مطلب را در ميان‏مى‏گذراند،آنها هم فكر نكرده به عنوان دلسوزى گفتارش را تاييد نموده‏صدها داستان و حكايت از خيانت مردها نقل مى‏كنند.

ايراد و ناسازگارى شروع مى‏شود،اوقات تلخى و بد اخمى‏مى‏كند،به كارهاى خانه و فرزندانش نمى‏رسد،هر روز قهر و دعوا مى‏كند،به خانه پدر و مادرش مى‏رود،به شوهرش بى‏اعتنايى مى‏كند،مثل سايه اورا تعقيب مى‏كند،جيب و بغلش را مى‏گردد،نامه‏هايش را با حرص و ولع‏مى‏خواند،تمام اعمال و حركاتش را كنترل مى‏كند،هر حادثه بى‏ربطى رادليل محكمى بر خيانت‏شوهرش به حساب مى‏آورد.

با اينگونه رفتار زندگى را به خودش و شوهر بيچاره و فرزندان‏بى‏گناهش تنگ مى‏كند،خانه را كه بايد محيط صفا و مودت و آسايش باشدبه زندان سخت‏بلكه جهنم سوزانى تبديل مى‏كند، در آتشى كه روشن كرده‏خودش معذب است و شوهر و فرزندان بيگناهش را نيز مى‏سوزاند، هر چه‏مرد دليل بياورد،سوگند ياد كند،التماس و گريه كند و بخواهد عدم خيانت‏خويش را اثبات كند ممكن نيست آن زن وسواسى حسود دنده كج قانع‏گردد.

خوانندگان محترم به طور حتم از اين گونه افراد سراغ دارند ليكن در عين حال بد نيست‏به داستانهاى زير توجه فرمائيد:

«خانمى در دادگاه حمايت‏خانواده ميگويد:تعجب نكنيد كه چرابعد از 12 سال زندگى مشترك و وجود سه بچه قد و نيم قد تصميم به جدايى‏گرفته‏ام،حالا ديگر مطمئنم كه شوهرم به من خيانت ميكند،چند روز پيش‏در خيابان تخت جمشيد او را با يك خانم شيك سلمانى رفته ديدم،حتمامعشوقه او و متولد خرداد ماه بود،من هر هفته مجله‏اى را كه فال مفصلى‏دارد مى‏خوانم،بيشتر هفته‏ها در فال شوهرم نوشته است:با متولد خرداد ماه‏اوقات خوشى را خواهيد گذراند،من متولد بهمن هستم پس منظورش زن‏ديگرى است.

به علاوه اصلا حس مى‏كنم كه شوهرم ديگر محبتهاى گذشته راندارد،و به آرامى اشكهايشرا پاك مى‏كند.

شوهرش ميگويد:خانم شما بگوييد چه كنم؟كاش اين مجله‏ها فكراينطور خوانندگانشان را مى‏كردند،و كمتر از اين دروغها سر هم مى‏كردند،باور كنيد روزگار من و بچه‏هايم از دست اين فكرها سياه شده است،اگردر فال من نوشته باشد:در اين هفته پولى مى‏رسد بلائى بروزگارم مى‏آوردكه پولها را چه كردى؟يا اگر نوشته باشد:نامه‏اى به دستت مى‏رسد كه واى‏به حالم، فكر مى‏كنم حالا كه اين زن با استدلال رفتارش عوض نمى‏شودهمان به كه از هم جدا شويم (1) ».

مردى در دادگاه گفت:«يكماه پيش از يك مهمانى به خانه بازمى‏گشتم،يكى از همكارانم را كه به همراه همسرش به آن مهمانى آمده بودبا اتومبيل به منزلشان رساندم،صبح روز بعد همسرم از من خواست كه او را به خانه مادرش ببرم،قبول كردم و به اتفاق سوار اتومبيل شديم،در راه‏همسرم به صندلى عقب نگاه كرد در حالى كه يك سنجاق سر را به من‏نشان مى‏داد پرسيد اين سنجاق متعلق به كدام زن است؟من كه از ترس يادم‏رفته بود چه كسى سوار اتومبيلم شده نتوانستم توضيحى بدهم،او را به‏خانه مادرش رساندم،شب كه براى بردنش رفتم برايم پيغام فرستاد كه‏ديگر حاضر نيست‏به خانه باز گردد،علت را پرسيدم از پشت در گفت:بهتراست‏با همان زنى كه سنجاق سرش در اتومبيل بود زندگى كنى (2) ».

زن جوان ضمن طرح شكايت اظهار داشت:«شوهرم اغلب شبها به‏عنوان اينكه در اداره‏اش كار دارد دير بخانه مى‏آيد،همين امر موجب‏ناراحتى من شده است،مخصوصا موقعى كه چند تن از زنهاى همسايه‏گفتند شوهرت دروغ مى‏گويد:شبها به جاى كار اضافى در اداره در جاى‏ديگر سرگرم خوشگذرانى است‏سوءظن مرا نسبت‏به او بيشتر نموده،حاضر نيستم با مردى كه به من دروغ مى‏گويد زندگى كنم.

در اين هنگام شوهر زن چندين نامه از جيب خود بيرون آورد و درروى ميز رئيس دادگاه قرار داد و خواهش كرد نامه‏ها را با صداى بلندبخواند تا همسرش متوجه شود كه دروغ نگفته‏ام و بى‏جهت همه شب با دادو فرياد و اعتراضات بيجاى خود اعصاب مرا ناراحت مى‏كند.

در اين هنگام رئيس دادگاه شروع بخواندن نامه‏ها نمود،يكى ازنامه‏ها حكم اضافه كار بود كه به موجب آن به جوان مزبور ابلاغ شده بود كه‏از ساعت 4 تا 8 بعد از ظهر در برابر دريافت دستمزد چهار ساعت كاراضافى بايد انجام دهيد،نامه‏هاى ادارى ديگر نيز ثابت مى‏نمود كه بايد براى شركت در كميسيون‏هاى مختلف در ساعات مقرر حضور يابد.

زن جوان جلو ميز رئيس دادگاه آمد پس از ديدن نامه‏ها گفت:من‏هر شب كه شوهرم مى‏خوابيد جيبهايش را جستجو مى‏كردم ولى هيچيك‏از اين نامه‏ها را نديدم.

رئيس دادگاه گفت:ممكن است آنها را در كشوى ميز گذاشته و به‏خانه نياورده باشد.

مرد جوان گفت:سوءظن همسرم به قدرى مرا رنج مى‏دهد كه دچارسوءظن شده‏ام،و شبها در اثر ناراحتى خوابم نمى‏برد،فكر مى‏كنم همسرم‏حاضر نيست‏با من زندگى كند.

در اين موقع زن جوان خودش را به شوهرش رسانيد و در حاليكه‏از شدت شوق گريه مى‏كرد پوزش خواست و از دادگاه خارج شدند». (3)

دكتر دندان پزشك به دادگاه شكايت نموده گفت:«همسرم‏بى‏نهايت‏حسود است،من پزشك دندان هستم،خانمها نيز به من مراجعه‏مى‏نمايند،همين مطلب باعث‏حسادت همسرم مى‏شود و هر روز بر سر اين‏موضوع با هم نزاع داريم،او معتقد است من نبايد زنها را معالجه كنم،من‏هم نمى‏توانم به خاطر حسادتهاى بيجاى او مريضهاى هميشگى خودم را زدست‏بدهم،من همسرم را دوست دارم او هم مرا دوست دارد ولى اين فكربيجا زندگى را بما تنگ كرده است...چند روز پيش ناگهان وارد مطب شد،دستم را گرفت و بزور خارج نمود،به خانه رفتم و بين ما دعوا شد،گفت:

براى ديدن تو به مطب آمدم،در اطاق انتظار كنار دختر خانمى نشستم،صحبت از طرز كار من شده،آن دختر بدون اينكه همسرم را بشناسد به او گفته بود:مرد خوب و خوش تيپى است.گفته يك دختر سبب شده كه مرا باخفت و خوارى به منزل ببرد». (4)

زنى به شوراى داورى شكايت نموده گفت:«يكى از دوستانم گفت:

شوهرت به خانه زنى رفت و آمد دارد،او را تعقيب كردم متوجه شدم حقيقت‏دارد،به قدرى ناراحت‏شدم كه به خانه پدرم رفتم،اكنون از شما مى‏خواهم‏كه شوهر خطاكارم را تنبيه كنيد.

شوهر در ضمن تاييد سخنان زن گفت:براى خريد دارو به‏داروخانه رفتم،در ضمن خريد متوجه شدم:زنى كه براى خريد شيرخشك به داروخانه آمده پولش كم است،به او كمك كردم،بعدا كه فهميدم‏زن بيوه و بيچاره‏اى است‏به كمكهايم ادامه مى‏دادم.

داوران پس از تحقيق متوجه حسن نيت‏شوهر شدند و آنها را آشتى‏دادند». (5)

مطلب مذكور مشكل بزرگى است كه براى بسيارى از خانواده‏هااتفاق مى‏افتد، دبخت‏خانواده‏ايكه به چنين بلائى گرفتار شوند،روزخوش ندارند،آب خوش از گلويشان پايين نمى‏رود،بيچاره كودكان‏بيگناهى كه در يك چنين محيط بدبينى و نزاع و كينه‏توزى زندگى مى‏كنند،آنچه مسلم است اينكه آثار سوئى در روح آنها خواهد گذاشت،در اين‏محيط عقده‏هايى پيدا مى‏كنند كه معلوم نيست در آينده سر از كجا در آورد.

زن و مرد اگر با همين حال صبر كنند و به زندگى ادامه دهند تا آخرعمر معذب خواهند بود، و اگر در مقابل يكديگر سر سختى و لجاجت نشان بدهند كارشان به طلاق و جدايى منتهى خواهد شد،در آنصورت نيز زن ومرد هر دو بدبخت مى‏شوند،زيرا مرد از يك طرف خسارتهاى زيادى رابايد متحمل شود،از طرف ديگر معلوم نيست‏به اين آسانيها بتواند همسرمناسبى پيدا كند،بر فرض اينكه همسرى انتخاب كرد معلوم نيست‏بهتر ازاين باشد،زيرا ممكن است عيب بدبينى را نداشته باشد ليكن امكان داردعيب يا عيبهاى ديگرى را داشته باشد كه به مراتب بدتر از عيب بدگمانى‏باشد،به علاوه،فرزندانش بدبخت و دربدر خواهند شد،و آنگهى با مشكل‏بزرگترى كه عبارتست از ناسازگارى نامادرى با فرزندان مواجه خواهدشد.

مرد اگر فكر كند اين زن وسواسى را طلاق مى‏دهم و از شرش‏نجات پيدا مى‏كنم،آنگاه با زن بى‏عيب و نقصى وصلت مى‏نمايم و با خاطرآسوده زندگى را آغاز ميكنم بايد بداند كه اين فكر خامى بيش نيست وچنين موفقيتى خيلى بعيد است،بر فرض اينكه اين را طلاق بدهى و با زن‏ديگرى ازدواج كنى باز هم با مشكلات تازه‏اى روبرو خواهى شد.

طلاق گرفتن سبب آسايش و خوشبختى زن نيز نخواهد شد،زيراگر چه از شوهرش به خيال خود انتقام گرفته ليكن خودش را بدبخت نموده‏است،معلوم نيست‏به اين آسانيها شوهرى پيدا كند،شايد تا آخر عمر بيوه‏بماند و از نعمت انس و مودت و تربيت فرزند محروم گردد،بر فرض اينكه‏خواستگارى هم برايش پيدا شد معلوم نيست از شوهر سابقش بهتر باشد،شايد ناچار شود با مردى كه همسرش مرده يا طلاق گرفته وصلت كند،آنوقت مجبور است در فراق فرزندان خودش بسوزد و بچه‏هاى ديگران رابزرگ كند،و دهها مشكل ديگر كه برايش توليد خواهد شد،بنابراين نه قهر و دعوا مى‏تواند زن و مرد را از اين بن بست‏خطرناك نجات دهد نه‏طلاق و جدايى،ليكن راه سومى نيز وجود دارد كه بهترين راه است.

راه سوم اينست كه زن و مرد دست از لجاجت و سرسختى برداشته‏با عقل و تدبير رفتار كنند، مخصوصا مرد مسئوليت‏بيشترى دارد،تقريبامى‏توان گفت كه كليد حل اين مشكل در دست او قرار دارد،اوست كه اگرقدرى بردبارى و از خود گذشتگى بخرج دهد هم خودش را بدرد سرنمى‏اندازد،هم همسر بيمارش را از اين مهلكه نجات خواهد داد.

اكنون روى سخن با مرد است.

آقاى محترم!اولا بدين نكته توجه داشته باش كه همسر تو در عين‏وسواسيگرى ترا دوست دارد،به زندگى و فرزندانش علاقه‏مند است،ازجدايى وحشت دارد،از اوضاع اسفناك زندگى شما قالبا در عذاب وشكنجه است،اگر شما را دوست نمى‏داشت‏حسادت نمى‏كرد،نمى‏خواهد اوضاع چنين باشد ليكن چه كند بيمار است؟بيمارى فقطدل درد و آپانديس و زخم معده و رماتيسم و سرطان نيست،بلكه امراض‏عصبى نيز بخش مهمى از بيماريها بشمار مى‏روند، خانم شما گر چه دربيمارستان روانى بسترى نيست ليكن به طور تحقيق يك بيمار روانى‏است،اگر قبول ندارى به يك روانپزشك مراجعه كن،با يك چنين‏خانمى با ديده دلسوزى و ترحم بايد نگاه كرد نه با ديده انتقام و كينه‏جويى،به حال زار و افكار پريشانش ترحم كن،كسى با بيمار دعوا و داد و قال وكشمكش نمى‏كند،در مقابل بى‏ادبيها و ناسازگارى‏هايش عكس العمل‏شديد نشان نده،دعوا و داد و فرياد راه نينداز،به كتك و دشنام متوسل مشو،به دادگاه حمايت‏خانواده مراجعه نكن،قهر و باد نكن،دم از طلاق و جدايى نزن، هيچيك از اين كارها نمى‏تواند بيمارى اين خانم را معالجه‏كند بلكه شديدترش مى‏گرداند، رفتار تند و نامهربانيهاى ترا دليل بر صدق‏عقيده‏اش مى‏گيرد.

راه كار اينست كه تا مى‏توانى اظهار محبت كنى،ممكن است ازوسواسيگريها و ناسازگاريهاى او بتنگ آمده قلبا منزجر شده باشى ليكن‏چاره‏اى نيست‏بايد به طورى اظهار محبت كنى كه يقين پيدا كند كه شش‏دانگ دل تو مسخر اوست و شخص ديگرى در آنجا راه ندارد.

ثانيا سعى كن با هم تفاهم نماييد،چيزى را از او مخفى نكن،بگذارنامه‏هايت را حتى قبل از خودت بخواند،كليد كمد اختصاصى يا صندوق‏اسناد و مدارك را در اختيارش قرار بده اگر ميل داشت‏بدانها مراجعه‏كند،بگذار جيب و بغلت را بررسى كند،اجازه بده تمام اعمال و حركاتت‏را تحت نظر بگيرد،از اين قبيل كارها نه تنها اظهار ناراحتى نكن بلكه آنرايك امر عادى و از لوازم صفا و صداقت‏خانوادگى محسوب بدار،بعد ازمشاغل روزانه اگر كارى ندارى زودتر به منزل بيا.و اگر كارى پيش‏آمد كرد قبلا به همسرت بگو:من به فلان جا مى‏روم و در فلان ساعت‏برميگردم،سعى كن از موعد مقرر تخلف نشود،چنانچه اتفاقا نتوانستى سرموعد حاضر شوى هنگام مراجعت علت تاخير را بالصراحه بيان كن،مواظب باش در تمام اين مراحل كوچكترين دروغى از تو صادر نشود،و الابد گمانى او تشديد خواهد شد،در كارها با وى مشورت كن،هيچ عملى را ازاو مخفى نكن بلكه كارهاى روزانه‏ات را برايش شرح بده، صداقت وراستى را هيچگاه از دست نده،خواهش كن در هر جا نقطه ابهامى دارد كه‏اسباب بدگمانى او مى‏شود بدون پروا توضيح بخواهد،و عقده‏ايرا در دل نگيرد.

ثالثا ممكن است جنابعالى شخص پاك و حتى از قصد خيانت هم‏منزه باشى ليكن بدگمانيهاى زنها نيز غالبا بى‏منشا نيست،لابد در اثرغفلت و صداقت،عملى از تو صادر شده كه در روح او اثر گذاشته و رفته‏رفته توليد سوءظن نموده است،لازم است در اعمال و رفتار كنونى وگذشته‏ات دقت نمايى و عامل اصلى و منشا بدگمانى همسرت را يافته و دررفع آن كوشش كنى،اگر با خانمهاى بيگانه خيلى شوخى و شيرين زبانى‏مى‏كنى اين عمل را ترك كن. چه ضرورتى دارد خانمها ترا جوانى‏خوش اخلاق و خوش تيپ بشمارند ليكن همسرت بدبين شده زندگى‏داخلى شما به بدترين وجوه بگذرد؟چه لزومى دارد با خانم منشى خودت‏شوخى و خنده بكنى تا همسرت خيال كند با او سر و سرى دارى؟اصلا درصورتيكه همسرت بدبين است چه ضرورتى دارد كه منشى زن استخدام‏كنى؟در مجالس با خانمهاى بيگانه گرم نگير، زياد بآنها توجه نكن،پيش‏همسرت از آنها تعريف نكن،اگر به زن بيوه بيچاره‏اى مى‏خواهى احسان‏كنى چه بهتر كه قبلا با همسرت مشورت كنى بلكه مى‏توانى اين عمل خيررا به وسيله او انجام دهى.نگو:مگر من اسير و برده هستم كه اينقدر مقيدزندگى كنم؟نه خير اسير و برده نيستى ليكن مرد عاقل و با تدبيرى هستى‏كه با همسرت پيمان وفا و همكارى بسته‏اى،بدين جهت‏بايد زن دارى كنى‏و با عقل و تدبير بيمارى او را بر طرف سازى،بايد با فداكارى و رفتارعاقلانه،خطر بزرگى را كه متوجه كانون مقدس خانوادگى شما شده مرتفع‏كنى،در اينصورت هم به همسر بيمارت بزرگترين خدمت را نموده‏اى هم‏فرزندان بيگناهت را از سرگردانى و غم و اندوه نجات داده‏اى،هم خودت را از ضررهاى روحى و مادى رها كرده‏اى، البته مردى كه در يك چنين‏موقع حساسى فداكارى كند در نزد خدا هم پاداش بزرگى خواهد داشت.

حضرت على عليه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا كنيد.باخوبى با آنها سخن بگوييد تا افعالشان نيكو گردد. (6)

امام سجاد عليه السلام فرمود:يكى از حقوقى كه زن بر شوهر دارداينست كه جهالت و نادانيهاى او را ببخشد. (7)

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:هر مرديكه با همسربد اخلاقش بسازد خداوند متعال، در مقابل هر دفعه كه صبر كند،به مقدارثواب صبر حضرت ايوب عليه السلام،به او ثواب عطا خواهد كرد. (8)

اكنون بايد چند مطلب را به خانمها يادآورى كنم.

مطلب اول-خانم محترم،موضوع خيانت‏شوهرت،مثل همه‏موضوعات ديگر،احتياج به دليل و برهان دارد،ماداميكه خيانت او با ادله‏قطعيه باثبات نرسيده شرعا و وجدانا حق ندارى وى را متهم سازى،آياسزاوار است‏به صرف يك احتمال،شخص بيگناهى را مورد تهمت قراردهى؟ اگر كسى بدون دليل و برهان ترا متهم كند آيا ناراحت نمى‏شوى؟

مگر با يك يا چند شاهد سفيهانه و غير عقلايى مى‏توان موضوع مهمى مثل‏خيانت را باثبات رسانيد؟

خداوند بزرگ در قرآن مجيد ميفرمايد:اى كسانيكه ايمان آورده‏ايداز بسيارى از گمانها اجتناب كنيد،زيرا بعض گمانها گناه است. (9)

امام صادق عليه السلام فرمود:بهتان زدن به شخص بيگناه از كوههاى بزرگ سنگين‏تر است. (10)

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:هر كس به مرد مؤمن يا زن‏مؤمنه تهمت‏بزند خدا در قيامت او را بر تلى از آتش نگه ميدارد تا به كيفراعمالش برسد. (11)

خانم محترم،دست از نادانى و احساسات خام و عجله بردار،متين‏و عاقل باش،موقعيكه عصبانى و ناراحت نيستى در گوشه‏اى خلوت كن،قرائن و شواهد خيانت‏شوهرت را در نظر بگير،بلكه روى كاغذ يادداشت‏كن،سپس وجوه و احتمالات قضيه را در مقابل آن بنويس،آنگاه مانند يك‏قاضى درستكار و با انصاف،در مقدار دلالت آنها تامل كن،اگر ديدى‏يقين‏آور نيستند باز هم مانع ندارد،تحقيق كنى ليكن موضوع را مسلم وقطعى نگير و به صرف سوءظن و توهم بى‏دليل زندگى را به خودت وشوهرت تلخ نكن.

مثلا وجود يك سنجاق سر در اتومبيل چندين علت مى‏تواند داشته‏باشد:

1-متعلق باشد به يكى از خويشان شوهرت مانند:خواهر،خواهرزاده،برادرزاده،عمه و عمه‏زاده، خاله و خاله‏زاده.ممكن است‏يكى‏از آنها را سوار ماشين كرده و سنجاق مال او باشد.

2-شايد مال خودت باشد،و قبلا كه به ماشين سوار شده‏اى ازسرت افتاده باشد.

3-شايد يكى از دوستان يا خويشانش را با خانمش سوار ماشين كرده و سنجاق متعلق به آن خانم باشد.

4-شايد خانم درمانده‏اى را سوار كرده به منزلش برساند.

5-شايد يكى از دشمنانش عمدا سنجاق را در ماشين انداخته تاترا بدبين نموده اسباب بدبختى شما را فراهم سازد.

6-شايد منشى خودش يا يكى از همكارانش را سوار كرده وسنجاق متعلق به او باشد.

7-احتمال هفتم اينست كه معشوقه‏اش را سوار نموده عياشى‏رفته باشد:اين احتمال به طور حتم از ساير احتمالات بعيدتر است و نبايدزياد بدان ترتيب اثر داد.در هر صورت احتمالى بيش نيست،نبايد آنرا يك‏دليل قطعى و مسلم فرض كرد،و ساير احتمالات را به كلى ناديده گرفت،وداد و فرياد و بى‏آبروئى راه انداخت.

اگر شوهرت دير به منزل مى‏آيد دليل خيانتش نيست،شايداضافه كار داشته باشد،شايد كار فوق العاده‏اى پيدا كرده،شايد به منزل يكى‏از دوستان يا همكاران يا خويشانش رفته باشد، شايد در يك جلسه علمى يادينى شركت نموده باشد،شايد براى تفريح سالم و قدم زدن دير به منزل‏آمده باشد.

اگر خانمى از شوهرت تعريف كرد و او را جوان خوش تيپى شمردتقصير او چيست؟خوش اخلاقى دليل خيانت نيست،چه كند اگر بد اخلاق‏باشد كسى به او مراجعه نمى‏كند،انتظار دارى بد اخلاقى كند تا همه او رابد اخلاق شمرده يك فرسخى از او فرار كنند؟

اگر به زن بيوه و يتيمانش احسان مى‏كند دليل خيانتش نمى‏شود،شايد آدم خيرخواه و دلسوزى باشد و از باب نوع پرورى و دستگيرى از بيچاره‏گان و براى رضاى خدا به آنها احسان كند.

اگر شوهرت جعبه يا كمد مخصوصى دارد يا اجازه نمى‏دهدنامه‏هايش را بخوانى دليل خيانتش نيست،زيرا بسيارى از مردها ذاتامحافظه‏كار و راز نگهدارند،و دوست ندارند كسى از امورشان مطلع شود،شايد شغلش ايجاب ميكند كارهايش را مخفى بدارد،شايد ترا راز نگهدارنمى‏داند.

به هر حال،يك دليل احتمالى بيش از يك احتمال نتيجه نمى‏دهد،نبايد آنرا يك دليل قطعى بدون ترديد محسوب داشت.

مطلب دوم-در هر جا سوءظن پيدا كردى فورا موضوع را باشوهرت در ميان بگذار،به قصد كشف حقيقت،نه به عنوان اعتراض،رسماو بدون پروا بگو:من نسبت‏به فلان كار بد گمان هستم،خواهش ميكنم‏واقع مطلب را بيان بفرماييد تا خاطرم آسوده گردد،آنگاه خوب به‏حرفهايش گوش بده،و در اطراف آنها تامل كن،اگر بدگمانى تو بر طرف‏شد كه چه بهتر، ليكن اگر قانع نشدى مى‏توانى بعدا در اطراف قضيه‏تحقيق كنى تا حقيقت‏برايت روشن گردد، اگر در ضمن تحقيق به‏موضوعى برخورد كردى كه شوهرت دروغ گفته و مطلب را بر خلاف واقع‏توضيح داده صرف اين دروغ را دليل خيانت او نگير،زيرا ممكن است‏شخص بيگناهى باشد ليكن چون از بدگمانى تو اطلاع داشته عمدا مطلب‏را بر خلاف واقع گفته مبادا سوءظن تو زياده گردد،بهتر است در اين‏مورد هم باز به خودش مراجعه كنى و علت‏خلافگوئيش را بپرسى،البته مردكار خوبى نكرده كه مرتكب دروغ شده و بهتر بود حقيقت را مى‏گفت زيراچيزى از صداقت‏بهتر نيست.ليكن اگر او اشتباه كرد تو نادانى و جهالت‏بخرج نده،بلكه با تصميم قاطع از او بخواه كه ديگر دروغ نگويد،اگرتوضيح خواستى و شوهرت نتوانست توضيح قانع كننده‏اى بدهد،عجز ازجواب را يك دليل مسلم و قطعى خيانت مشمار،زيرا ممكن است مطلب‏را واقعا فراموش نموده باشد،يا اينكه چون از بدگمانى تو اطلاع داشته‏دست و پاى خويش را گم كرده نتوانسته جواب قانع كننده‏اى بدهد.دراينجا سخن را كوتاه كن و در يك موقع مناسب مطلب را در ميان بگذار وعلت قضيه را بپرس.و اگر اظهار داشت:واقع را فراموش نموده‏ام از اوبپذير زيرا انسان محل سهو و نسيان است،اگر باز هم ترديد داشته باشى‏مى‏توانى از راههاى ديگر در صدد تحقيق بر آيى.

مطلب سوم-موضوع بد گمانى خودت را با هر كس در ميان‏نگذار،زيرا ممكن است واقعا دشمن شما يا حسود باشد،بدين جهت گفتارترا تاييد و چندين قرينه دروغ نيز بدان بيفزايد تا زندگى شما را از هم‏بپاشد،ممكن است‏شخص نادان و زود باور و بى‏تجربه‏اى باشد و به قصددلسوزى گفته ترا تاييد نمايد بلكه شواهد پوچ ديگرى بدان اضافه نموده‏ذهن ترا خرابتر گرداند،بنابراين صلاح نيست‏با افراد نادان و بى‏تجربه‏مشورت نمايى،حتى مادر و خواهر و خويشانت،البته مشورت خوب است،اگر در جايى ضرورت پيدا كرد يكى از دوستان عاقل و كاردان و باهوش وخيرخواه را در نظر بگير و مطلب را با او در ميان بگذار و از افكارش‏استفاده كن.

مطلب چهارم-اگر شواهد و دلائل خيانت‏شوهرت قطعى نبود،ودوستان و خويشانت نيز تصديق كردند كه دلائل مزبور قانع كننده نيست وشوهرت بيگناه است،و شوهرت نيز با دليل و برهان و قسم و التماس عدم خيانت‏خودش را اثبات ميكند ليكن با همه اينها بدگمانى ووسواسيگريهاى تو برطرف نمى‏شود يقين بدان كه بيمار هستى،وبدبينى‏ات در اثر بيمارى عصبى و روانى پيدا شده است.لازم است‏به يك‏روانپزشك حاذق مراجعه نمايى و از دستوراتش پيروى كنى.

مطلب پنجم-راه كار تو همان بود كه گفته شد،داد و فرياد و بهانه وناسازگارى نه تنها مشكلت را حل نمى‏كند بلكه مشكلات ديگرى بدان‏اضافه خواهد كرد.به دادگاه حمايت‏خانواده نيز مراجعه نكن،دم از طلاق‏و جدايى نزن،آبروى شوهرت را نريز.از اين قبيل كارها نتيجه خوبى‏نخواهى گرفت،ممكن است كار به لجبازى و عناد بكشد و شوهرت ناچارشود ترا طلاق بدهد و زندگى را از هم بپاشد.در آنصورت نيز تو نتيجه‏خوبى نخواهى گرفت و تا آخر عمر قرين تاسف خواهى شد،مواظب باش‏تصميم خطرناكى نگيرى دست‏بخودكشى و انتحار نزن، زيرا به وسيله اين‏عمل زشت‏خودت را نابود مى‏سازى در آخرت نيز به عذاب دوزخ معذب‏خواهى شد،حيف نيست انسان براى يك فكر بيجا بزندگى خودش خاتمه‏بدهد؟آيا بهتر نيست‏با عقل و بردبارى قضيه را اصلاح كنى؟

مطلب ششم-اگر بدگمانى تو بر طرف نشد و احتمال ميدهى يايقين دارى كه شوهرت به زنهاى ديگر نظر دارد باز هم تقصير تو است،زيرامعلوم مى‏شود آنقدر هوش و كاردانى و عرضه نداشته‏اى كه شش دانگ قلب‏شوهرت را مسخر گردانى تا جايى براى زنهاى ديگر نماند،هنوز هم ديرنشده،دست از نادانيگرى و لجبازى بردار و با اخلاق خوش و رفتار نيك واظهار محبت چنان در قلب شوهرت جاى باز كن كه جز تو كسى را نبيند وجز تو كسى را نخواهد.

به حرف بدگويان گوش نده

يكى از صفات زشتى كه در بين مردم شيوع دارد صفت عيبجويى وبدگويى از ديگران است. اين صفت كثيف علاوه بر زشتى ذاتى كه داردمفاسد بيشمارى را نيز ايجاد ميكند،سبب بدبينى و سوءظن مى‏شود،نفاق ودشمنى بوجود مى‏آورد،مردم را بجان هم مى‏اندازد، رشته‏هاى انس و مودت‏را قطع ميكند،صفا و صميميت را از بين مى‏برد،كانون گرم خانوادگى راسرد مى‏كند،در بين زن و مرد جدايى مى‏افكند،باعث قتل و جنايت‏مى‏شود.

متاسفانه اين عيب بزرگ به طورى در بين ما شايع شده كه زشتى‏خود را از دست داده است، نقل هر مجلس و زينت‏بخش هر محفل و يك‏سرگرمى رسمى بشمار مى‏رود،كمتر مجلسى اتفاق مى‏افتد كه از كسى‏بدگويى نشود،مخصوصا اگر مجلسى زنانه باشد،وقتى دو زن با هم برخوردنمودند بدگويى و ولنگارى شروع مى‏شود،از اين بد بگو از آن بد بگو،پشت‏سر اين بد بگو پشت‏سر آن بد بگو،گويا در عيبجويى مسابقه‏گذاشته‏اند،بدتر از همه اينكه گاهى ديگران را رها كرده به شوهران‏يكديگر مشغول مى‏شوند،بالاخره عيب و نقصى براى شوهر ديگرى پيداكرده مى‏گويد،يا از قيافه و شكلش مذمت مى‏كند،يا از شغل و كارش‏بدگويى مى‏نمايد،يا به مراتب تحصيلاتش ايراد مى‏گيرد يا از اخلاق وآدابش انتقاد ميكند يا به اوضاع مالى‏اش خرده‏گيرى ميكند،اگرنفت فروش باشد ميگويد شوهرت بوى نفت مى‏دهد چگونه با او بسرمى‏برى؟اگر كفاش باشد مى‏گويد چرا به كفاش شوهر كردى؟اگر راننده‏باشد ميگويد: شوهرت هميشه در سفر است،خيرى نمى‏بينى،اگر قصاب باشد مى‏گويد:بوى دنبه ميدهد. اگر ادارى باشد ميگويد:در زندگى و محل‏شغل آزادى ندارد،اگر ندار و كم درآمد باشد ميگويد:چگونه با اين شوهرندار مى‏سازى؟حيف از تو خانم به اين خوشگلى كه شوهرت زشت وبد تركيب است،شوهرت كوتاه قد يا سياه رنگ يا لاغر اندام است،چرا به‏يك چنين مردى شوهر كردى؟مگر پدر و مادرت از تو سير شده بودند كه‏ترا به يك چنين مردى شوهر دادند؟تو كه صدها خواستگار داشتى،حيف‏نبود به يك مرد بى‏سواد كوتاه فكر شوهر كنى و از تمام خوشيها محروم‏گردى؟نه سينما نه تفريح،پس چى؟

راستى چه شوهر بد اخلاقى دارى هر وقت او را مى‏بينم صورتش‏درهم كشيده و عبوس است، چه طور با او زندگى ميكنى؟واه!بعد از اين‏همه تحصيلات رفتى به يك دهاتى شوهر كردى؟

سخنان مذكور و صدها مانند اينها است كه در بين خانمها رد و بدل‏مى‏شود.اصولا با اين قبيل ولنگاريها عادت كرده‏اند،در آثار و نتائج‏سخنانشان اصلا فكر نمى‏كنند،فكر نمى‏كنند كه ممكن است‏با يك جمله‏كوتاه زنى از شوهرش دلسرد شده كار به طلاق و جدايى بلكه به قتل وجنايت منتهى شود.

اينگونه زنها واقعا شيطانى هستند به صورت انسان،دشمن آسايش‏و خوشى خانواده‏ها هستند،همانند شيطان ايجاد نفاق و دشمنى و اختلاف‏مى‏كنند،كانونهاى گرم زناشويى را به زندانهاى تاريك و دردناك تبديل‏مى‏سازند.چه بايد كرد؟اينهم يكى از صفات زشت و بى‏ادبيهاى اجتماع مااست،با اينكه اسلام شديدا از اين عمل نهى كرده ما حاضر نيستيم اين‏خوى پليد را از خود دور سازيم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:اى كسانيكه به زبان مدعى‏اسلام هستيد ليكن ايمان در دلتان راه نيافته،از مسلمانها بدگويى نكنيد ودر صدد عيبجويى نباشيد.زيرا هر كس از مردم عيبجويى كند خدا نيز درعيوب او دقت‏خواهد نمود،و در آن صورت رسوا خواهد شد و لو درخانه‏اش باشد. (12)

اين زنهاى ديو صفت‏يكى از چند منظور را مى‏توانند داشته باشند:

يا به قصد دشمنى و كينه‏توزى بدگويى ميكنند تا خانواده‏اى را از هم‏بپاشند،يا رشك و حسد به عيبجويى وادارشان ميكند،يا منظورشان تفاخرو خودستايى است و به وسيله بدگويى از ديگران ميخواهند خوبى خودشان‏را جلوه دهند،يا به علت اينكه در خودشان عيب و نقصى سراغ دارند به‏منظور عقده‏گشايى انتقاد ميكنند،يا قصدشان اغفال و فريب دادن خانم‏ساده‏لوحى است،يا منظورشان تظاهر به خيرخواهى و دلسوزى است،گاهى هم جز سرگرمى و ارضاى يك عادت كثيف نفسانى هدفى ندارند،به‏هر حال آنچه مسلم است اينكه قصد خيرخواهى و دلسوزى ندارند،اين‏خوى زشتى كه در بين زن و مرد ما كاملا رواج دارد آثار بسيار خطرناك وبدى در بردارد،چه دوستيهايى را بر هم زده!چه جنگ و ستيزه‏هايى بوجودآورده!چه زندگيهاى گرمى را از هم متلاشى نموده و چه قتل و جنايتهايى رابوجود آورده است؟!

خوانندگان محترم،مسلما نمونه‏هاى فراوانى از اين قبيل حوادث‏سراغ دارند ليكن باز هم بداستان زير توجه فرمائيد:

«زنى بنام...در دادگاه گفت:مردى بنام...براى بر هم زدن صميميت من و شوهرم تا مى‏توانست از او بد ميگفت.ميگفت...بدرد تونمى‏خورد،حيف از توست كه با او زندگى مى‏كنى، ترا درك نمى‏كند،عاطفه ندارد،از شوهرت طلاق بگير تا با تو ازدواج كنم...در اثر القاآت اوگمراه شده با كمك هم شوهرم را كشتيم.» (13)

خانم محترم،اكنون كه بمقاصد پليد اين افراد پى بردى چاره كاربدست تو است،اگر به سعادت و خوشبختى خودت و شوهر و فرزندانت‏علاقه دارى مواظب باش تحت تاثير القاآت اين شيطانهاى انسان نما قرارنگيرى،گول دلسوزيهاى ظاهرى آنها را نخور،يقين بدان كه دوست تونيستند،بلكه دشمن سعادت و خوشبختى تو هستند،قصدشان اينست كه ترابه بدبختى و سيه روزى بيندازند،ساده لوح و زودباور و خوشبين نباش،بازيركى و هوش مقاصد پليدشان را درياب،و به مجرد اينكه خواستند ازشوهرت عيبجويى كنند جلوشان را بگير، بدون ملاحظه و خجالت‏بگو:اگرميخواهيد دوستى و رفت و آمدمان برقرار باشد بعد از اين حق نداريد يك‏كلمه درباره شوهر من بدگويى كنيد،شوهرم را دوست دارم و هيچ عيبى هم‏ندارد،كارى به زندگى و شوهر و فرزندان من نداشته باشيد.

اگر اين صراحت لهجه را از تو ديدند و فهميدند به شوهر وفرزندانت علاقه‏دارى از گمراه كردنت مايوس ميگردند و براى هميشه ازشر ولنگاريها و بدگوييهاى آنها راحت مى‏شوى.فكر نكن رنجيده خاطرمى‏شوند و رفاقتتان برهم مى‏خورد،زيرا اگر دوست واقعى باشند نه تنهارنجش پيدا نمى‏كنند بلكه از تذكرات خردمندانه تو متنبه شده تشكرمى‏نمايند،و اگر دشمنانى هستند بصورت دوست،همان به كه رفت و آمد را ترك كنند،و اگر ديدى حاضر نيستند دست از اين خوى پليد بردارندصلاحت در اينست كه بطور كلى با آنها قطع رابطه كنى.زيرا دوستى ومعاشرت با آنها ممكن است‏بدبختى و سيه‏روزى ترا فراهم سازد.

رضايت‏شوهر نه مادر

دختر ماداميكه در خانه پدر و مادر زندگى ميكند بايد رضايت آنهارا فراهم سازد،ليكن وقتى كه پيمان زناشويى را امضاء نمود و بخانه شوهرقدم نهاد وظيفه‏اش تغيير ميكند.

در آنجا بايد شوهردارى كند و رضايت و خشنودى او را بر همه چيزمقدم بدارد،حتى در جاييكه بين خواسته‏هاى پدر و مادر و بين خواسته‏هاى‏شوهرش تزاحم پيدا شد صلاحش در اينست كه از شوهر اطاعت نموده‏اسباب رضايت او را فراهم سازد،گر چه پدر و مادرش رنجيده شوند،زيرابا جلب رضايت‏شوهر،رشته انس و محبت كه بهترين ضامن بقاى عقدزناشويى است محكم ميگردد،ليكن اگر مطابق ميل مادرش رفتار كردممكن است آن پيمان مقدس متزلزل يا از هم گسيخته شود،زيرا بسيارى ازمادرها از تربيت صحيح و رشد فكرى بهره كافى ندارند.

آنها هنوز اين مطلب را درك نكرده‏اند كه بايد دختر و داماد رابحال خود آزاد گذاشت تا با هم مانوس شده تفاهم نمايند،برنامه زندگى رابر طبق اوضاع و شرائط خودشان تهيه نموده باجرا گذارند،و اگر در اين‏بين بمشكلى برخورد نمودند با مشورت و تفاهم حل كنند.

چون اين مطلب را كه عين صلاح است درك نكرده‏اند در صددهستند بخيال خودشان،داماد را بر طبق دلخواه بار بياورند،بدين جهت مستقيم و غير مستقيم در امور آنها دخالت ميكنند. در اين راه از دخترشان‏كه جوان است و سرد و گرم روزگار را نچشيده و بهمه مصالح حقيقى‏خودش آگاه نيست استفاده مى‏نمايند.او را آلت و ابزار نفوذ در داماد قرارمى‏دهند، مرتبا دستور مى‏دهند با شوهرت چگونه رفتار كن،چه بگو،چه‏نگو.دختر ساده‏لوح هم چون مادرش را خيرخواه و آشناى بمصالح مى‏دانداز او اطاعت نموده نقشه‏هايش را پياده ميكند. اگر داماد تسليم خواسته‏هاى‏آنها شد حرفى نيست ليكن اگر خواست اندكى مقاومتى نشان بدهد كار به‏نزاع و كشمكش و لجبازى خواهد كشيد،در آنصورت آن زنهاى نادان‏ممكن است آنقدر پافشارى كنند كه دختر و دامادشان را فداى لجبازى وخيره‏سرى خويشتن ساخته زندگى آنها را از هم بپاشند،بجاى اينكه دختررا بزندگى و سازگارى تشويق نموده دلداريش بدهند مرتبا از شوهرش‏بدگويى ميكنند:دخترم را بدبخت كردم.چه شوهر بدى نصيبش شد! چه‏خواستگارهاى خوبى برايش آمدند!پسر عمويت چه زندگى خوبى دارد!

دختر خاله‏ات چه سر و لباسى دارد!فلانى براى خانمش فلان لباس راخريده!دختر خانم من از كى كمتر است؟چرا بايد اينطور زندگى كند؟آخ‏بميرم براى دختر بدبختم!

با اين قبيل سخنان كه بعنوان دلسوزى و خيرخواهى ادا مى‏شوددختر ساده‏لوح را از شوهر و زندگى دلسرد نموده اسباب نارضايتى وبهانه‏گيرى او را فراهم مى‏سازند.به وسيله اين تلقينات سوء وادارش‏ميكنند ناسازگارى و بهانه‏جويى كند،و كار را به شوهرش سخت‏بگيرد، درموارد لازم خودشان نيز بحمايت‏برخاسته قولا و عملا او را تاييدمى‏نمايند،و براى پيروزى، بهمه چيز حتى طلاق گرفتن و بدبخت كردن دخترشان حاضرند.

به داستانهاى زير توجه فرماييد:

«زن 30 ساله‏اى بنام...مادر 50 ساله‏اش را كه باعث جدا شدن اواز شوهرش شده بود كتك زد. زن گفت:از بس مادرم نزد من از شوهرم بدگفت و او را متهم به بى‏اعتنايى نسبت‏بخانواده كرد با شوهرم اختلاف پيداكردم،و حاضر شدم از او طلاق بگيرم،ولى فورا پشيمان شدم. ليكن اين‏پشيمانى سودى نداشت.زيرا شوهرم شش ساعت پس از جدا شدن از من‏دختر خاله‏اش را نامزد كرد و من از فرط ناراحتى مادرم را كتك زدم.» (14)

«مرد 39 ساله‏اى بنام...از دست زن و مادر زنش فرار كرد و درنامه‏اى كه بجاى گذاشته نوشته است:بخاطر اينكه زنم راضى نشد به‏آبادان بيايد و با رفتار ناشايست‏خود مرا آزار ميداد از دست او فرار كردم.

مسئول مرگ من زن و مادر زنم مى‏باشند.» (15)

«مردى كه از دخالتهاى مادرزنش ناراحت‏بود خودكشى كرد». (16)

مردى كه از دخالتهاى بيجاى مادرزنش بتنگ آمده بود او را ازتاكسى بيرون انداخت‏» (17)

ناگفته پيداست دختريكه از اين قبيل مادران نادان و خودخواه‏اطاعت كند و از افكار غلطشان سرمشق بگيرد بدون ترديد به سعادت وخوشبختى خودش لطمه غير قابل جبرانى وارد خواهد ساخت.

بنابراين،هر زنى كه به سعادت خويشتن و ادامه پيمان زناشويى علاقه دارد نبايد بى‏فكر و تامل تحت تاثير افكار مادرش قرار گرفته آنها راصد در صد صحيح و بر طبق مصالح واقعى بپندارد.

يك زن دانا و باهوش احتياط و عاقبت انديشى را از دست‏نمى‏دهد،در گفتار و پيشنهادهاى مادر و پدرش خوب دقت مى‏كند و عواقب‏و نتائج آنها را مورد بررسى قرار مى‏دهد،و بدينوسيله مادرش رامى‏شناسد،اگر ديد به زندگى و سازگارى و انتخاب يك روش عقلائى‏تشويقش ميكند مى‏فهمد كه آدم فهميده و كاردان و خيرخواهى است،دراينصورت مى‏تواند رضايتش را فراهم كند و از راهنماييهاى عاقلانه‏اش‏بهره‏مند گردد،ليكن اگر ديد با گفتار جاهلانه و پيشنهادات غير عقلائى‏خودش اسباب دلسردى و ناسازگارى او را فراهم مى‏سازد يقين پيدا ميكندكه شخص نادان و كج‏سليقه و بد اخلاقى است.

در اينجا يكى از دو طريق را مى‏تواند انتخاب كند:يا بر طبق‏دستورات و راهنماييهاى مادرش ناسازگارى و بهانه‏جويى را شروع كند وبا شوهرش اعلان جنگ و ستيز بدهد،يا گوش به حرف مادرش ندهد واسباب رضايت‏شوهرش را فراهم سازد.ليكن يك زن دانا و با هوش هرگزروش اول را انتخاب نخواهد كرد،زيرا فكر ميكند كه من اگر به حرف‏مادرم گوش كردم يكى از اين نتيجه‏ها عائدم خواهد شد:يا بايد تا آخر عمربا شوهرم در حال نزاع و كشمكش و قهر و دعوا باشم و آب خوش ازگلوى خودم و شوهرم و فرزندانم پايين نرود،يا طلاق بگيرم و به خانه پدر ومادرم مراجعت كنم،در آنصورت يا ناچار ميشوم تا آخر عمر در خانه پدر ومادر و تحت تكفل آنها باشم،با اينكه ميدانم حاضر نيستند مرا به عنوان‏يك عضو اصلى خانواده بپذيرند،بلكه مرا به عنوان يك عضو زائد و سربار خودشان محسوب مى‏دارند،لذا سعى دارند مرا از زندگى خودشان‏بيرون كنند،پس ناچارم با خوارى و خفت زندگى كنم و از خواهران وبرادرانم زخم زبان و سرزنش بشنوم،و اگر بخواهم از خانه پدر و مادربيرون بروم و جدا زندگى كنم كجا بروم و چگونه تنها زندگى كنم؟و اگرشوهرى برايم پيدا شد معلوم نيست از شوهر اولم بهتر باشد،زيرا معمولامردهايى بخواستگارى زنهايى مثل من مى‏آيند كه همسرشان مرده باشد ياطلاق گرفته باشد،و غالبا بى‏بچه هم نخواهند بود،در آنصورت ناچارمى‏شوم از بچه‏هايش پرستارى كنم،و صدها اشكال و دردسر از اين راه‏ايجاد خواهد شد، و اصلا معلوم نيست آن شوهر احتمالى از اين شوهرم‏بهتر باشد،شايد او هم عيبهاى بيشتر و بدترى داشته باشد و ناچار گردم بااو بسازم،ممكن است در اثر ايرادها و ناسازگاريهاى من جان شوهرم‏بستوه آمد با يك تصميم خطرناك،چشم از زندگى بپوشد و از شهر و ديارفرار كند يا احيانا دست‏بخودكشى بزند،ممكن است در اثر لجبازيها وكشمكشها خودم بستوه آيم به طوريكه جز خودكشى چاره‏اى نجويم و با آن‏عمل غير مشروع دنيا و آخرتم را بر باد دهم.

آنگاه كه در اطراف و جوانب قضيه خوب تامل كرد و نتائج وآثارش را بررسى نمود و آينده‏اش را در نظر مجسم گردانيد با يك تصميم‏قاطع بنا مى‏گذارد كه به ولنگاريها و بدگوييها و پيشنهادهاى غير منطقى‏مادر يا ساير بستگانش خاتمه داده شوهرش را نگهدارى كند.

در اين هنگام به مادرش مى‏گويد:مادر جان اكنون كه مقدرم بوده بااين مرد پيمان زناشويى را امضا كنم صلاحم در اينست كه با كوشش وجديت تمام اين زندگى مشترك را كه مى‏تواند مرا خوشبخت كند حفظ كنم،و با اخلاق و رفتار خوب اسباب رضايت‏شوهرم را فراهم سازم، اوست كه مى‏تواند مرا خوشبخت گرداند،شريك زندگى و يار غمخوار من‏است،كسى را بهتر از او سراغ ندارم،برنامه زندگيمان را خودمان بايدطرح كنيم،و اگر مشكلى داشته باشيم حل خواهد شد،و دخالتهاى توممكن است‏به كلى مرا بدبخت كند،اگر ميخواهى رفت و آمد و خويشى مامحفوظ بماند در زندگى داخلى ما اصلا دخالت نكن و از شوهرم بدگويى‏منما و الا ناچار مى‏شوم با شما قطع رابطه كنم.

اگر با پند و اندرز دست از گفتار و رفتارشان برداشتند مى‏تواند باآنها رفت و آمد كند ليكن اگر حاضر نشدند خودشان را اصلاح نمايندصلاح زن در اينست كه به طور كلى با آنها قطع رابطه كند و بدينوسيله‏خودش را از يك خطر بزرگ يعنى از هم پاشيدن كانون خانوادگى برهاند.

و با فكر آزاد به زندگى ادامه دهد.

در اين صورت ممكن است در بين خويشانش از عزت و احترام اوكاسته شود ليكن در عوض، محبت و رضايت‏شوهرش چند برابر شده نزداو عزيز و محترم خواهد گشت.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«بهترين زنان شما زنى است‏كه زياد بچه‏دار شود،شوهر دوست و عفيف و محجوب باشد.در مقابل‏خويشانش تسليم نباشد ليكن مطيع شوهرش باشد،براى شوهرش زينت‏كند،خودش را از بيگانگان محفوظ بدارد.حرف شوهرش را بشنود و ازوى اطاعت كند.وقتى با هم خلوت نمودند بر طبق اراده او رفتار كند اما درهر حال،شرم و حيا را از دست ندهد.

سپس فرمود:بدترين زنان شما زنى است كه در مقابل خويشانش مطيع باشد ليكن زير بار شوهرش نرود،عقيم و كينه‏توز باشد،از كارهاى‏زشت پروا نداشته باشد،در غياب شوهرش زينت و آرايش كند،درخلوتگاه از خواسته‏هاى شوهرش امتناع ورزد.عذرش را نپذيرد و گناهش‏را نبخشد». (18)

در خانه هم تميز و زيبا باشيد

مرسوم اكثر خانمها چنين است:وقتى مى‏خواهند به گردش برونديا در مجلس جشنى شركت نمايند يا به مجلس شب نشينى و مهمانى بروندآرايش ميكنند،بهترين لباسها را مى‏پوشند و به بهترين وجهى كه برايشان‏مقدور است از منزل خارج ميشوند،ليكن هنگاميكه به منزل برگشتند فورالباسهاى خوب و زيبا را از تن خارج ساخته لباسهاى معمولى و مندرس رامى‏پوشند،در داخل خانه مقيد به پاكيزگى و نظافت نيستند،آرايش و زينت‏نميكنند،با موهاى ژوليده و لباسهاى به اصطلاح،خانه‏دارى در منزل‏ميگردند،لباسهاى لكه‏دار و جورابهاى پاره را در خانه مى‏پوشند،در صورتيكه بايد كار بر عكس باشد.زن بايد در خانه و براى شوهرش‏آرايش و دلبرى كند،بايد براى شوهرش كه شريك زندگى و يار و مونس‏دائمى و پدر فرزندانش ميباشد زينت و دلربايى كند،بايد دلش را بدست‏آورد تا دلبران كوچه و خيابان نتوانند در دلش جا باز كنند،ديگران چه‏ارزشى دارند كه برايشان آرايش و زينت كند؟!حيف نيست زن آرايش وزيبايى خويش را در مقابل چشم چرانى بيگانگان قرار دهد و براى جوانان‏و بانوان اشكالاتى بوجود آورد؟

پيغمبر اسلام (ص) فرمود:«هر زنيكه خودش را خوشبو كند و ازمنزل خارج شود تا به خانه بر نگردد از رحمت‏خدا دور خواهد بود (19) ».

رسول خدا فرمود:«بهترين زنان شما زنى است كه مطيع شوهرش‏باشد.براى او آرايش كند ولى زينتش را براى بيگانگان ظاهر نسازد.وبدترين زنان شما زنى است كه در غياب شوهرش زينت كند (20) ».

خانم گرامى،بدست آوردن دل يك مرد آن هم براى هميشه كارساده‏اى نيست.پيش خود نگو: او كه مرا دوست دارد پس چه احتياجى‏دارم به سر و وضع خودم برسم و برايش دلربايى كنم؟ بايد عشق او رابراى هميشه نگهدارى كنى.

يقين بدان كه شوهرت دوست دارد هميشه تميز و مرتب و زيبا باشى‏و لو به زبان نياورد،اگر بر طبق خواسته‏هاى باطنى او رفتار نكنى و در منزل‏به خودت نرسى ممكن است در خارج منزل چشمش به زنان تميز آرايش‏كرده بيفتد و از تو دلسرد شده و از راه منحرف گردد،وقتى خانمهاى تميزو مرتب را ديد و آنها را با سر و وضع كثيف و نامرتب تو مقايسه كرد خيال‏ميكند فرشتگانى هستند كه از آسمان نازل شده‏اند!تو هم در خانه برايش‏آرايش كن و لباس خوب بپوش و دلبرى و طنازى كن تا بفهمد كه تو ازآنها كمتر نيستى بلكه بهتر و زيباتر هستى،در آنصورت مى‏توانى بدوام‏عشق او اميدوار باشى و براى هميشه دلش را مسخر گردانى.

به نامه يك شوهر توجه فرماييد:

«خانم بنده در خانه با خدمتكارمان قابل تشخيص نيست.به خدا گاهى اوقات فكر ميكنم اى كاش يكى از اين لباسهاى قشنگ و مامانى راكه براى محيط كار و مهمانى دوخته در خانه مى‏پوشيد و دست از سر،اين‏بلوزهاى كهنه و دامن‏هاى گشاد برميداشت.چند بار به او گفتم: عزيزم‏لااقل روزهاى جمعه و تعطيل يك دست از آن لباسهاى قشنگ را بپوش.

با ترشرويى گفت:من در مقابل تو يا بچه‏ام مقيد نيستم.اما اگر يك روزسر و وضعم نامرتب باشد جلو همكارهايم خجالت ميكشم (21) ».

ممكن است‏بگوييد:در منزل زيبا گشتن با شغل خانه‏دارى وآشپزى سازگار نيست،ليكن اگر ارزش اين عمل را بدانيد به طور حتم‏مى‏توانيد اين مشكل را حل كنيد.چه مانع دارد براى انجام كارهاى خانه‏لباس مخصوصى داشته باشيد كه در موقع كار از آن استفاده كنيد ليكن‏وقتى از كار فارغ شديد و وقت آن رسيده كه شوهرتان به منزل بيايد بدنتان‏را تميز كنيد،موها را شانه بزنيد،لباسهايتان را تغيير دهيد،و مرتب و منظم‏در انتظار او باشيد.

حضرت باقر عليه السلام فرمود:«بر زن لازم است‏خودش راخوشبو كند،بهترين لباسهايش را بپوشد،به بهترين وجه زينت كند و باچنين وضعى صبح و شب با شوهرش ملاقات كند (22) ».

امام صادق عليه السلام فرمود:«زن نبايد آرايش و زينت را ترك‏كند گر چه به يك گلوبند باشد،نبايد دستش را بدون خضاب بگذارد گر چه‏به كمى از حنا باشد،حتى زنهاى پير هم نبايد زينت و آرايش را ترك‏نمايند (23) ».

پاورقى:‌


1- اطلاعات 4 ديماه 1350.
2- اطلاعات 7 ديماه 1350.
3- اطلاعات 29 ديماه 1348.
4- اطلاعات 17 تير ماه 1349.
5- اطلاعات 25 تير ماه 1349.
6- بحار ج 103 ص 223.
7- بحار ج 76 ص 367.
8- بحار ج 74 ص 5.
9- سوره حجرات:12.
10- بحار ج 75 ص 194.
11- بحار ج 75 ص 194.
12- بحار ج 57 ص 218
13- اطلاعات 27 آبان 1350
14- اطلاعات هفتگى شماره 1628.
15- اطلاعات 9 آذر ماه 1348
16- اطلاعات 12 ارديبهشت 1349
17- اطلاعات 13 ارديبهشت 1349
18- بحار جلد 103 ص 235
19- بحار ج 103 ص 247.
20- بحار ج 103 ص 235
21- اطلاعات 3 اسفند ماه 1351.
22- بحار ج 103 ص 228.
23- شافى ج 2 ص 138.