احياى حياء

محمدعلى هدايتى

- ۴ -


165- عن اميرالمومنين (ع ): فعاود و الكر و استحيوا من الفر فانه عار فى الاعقاب و نار يوم الحساب .
نهج البلاغه : خطبهؤ 65، ص 158
((بر دشمن پى در پى حمله بريد و از فرار و گريختن شرم نماييد، چون فرار از جنگ ننگ و عيبى است كه براى آيندگان و فرزندان شما مى ماند و آتشى است كه در قيامت به آن عقاب مى شويد.))
د) حفظ آبرو و دورى از ذلّت :
166- عن الامام السّجاد(ع ) فى دعائه يوم عرفه : و ذللنى بين يديك و اعزنى عند خلقك .
صحيفه سجاديه : ص 352
((پروردگارا! مرا در پيشگاه خودت خوار و رام نما، و در نزد بندگانت عزيز و ارجمند فرما.))
167- عن اميرالمومنين (ع ): من بذل عرضه ذل .
غرر الحكم : 143/5
((هر كس آبروى خود را صرف كند، خوار و پست شود.))
168- عن اميرالمومنين (ع ): ان افضل افعال صيانه الفرض ‍ بالمال .
كافى 49/4
((براستى برترين كارها، نگاهدارى آبروست بوسيله مال و ثروت .))
169- عن اميرالمؤ منين (ع ): الكريم من صان عرضه بماله واللئيم من صان ماله بعرضه .
غرر الحكم : 154/2
((شخص گرامى و بلند مرتبه كسى است كه به كمك ثروت و دارايى خود، آبرويش را در امان نگه دارد. و انسان فرومايه و پست مرتبه كسى است كه بوسيله آبرويش ، از مال و سرمايه خود محافظت كند.))
170- عن الامام السّجاد(ع ): ما احب ان لى بذل نفسى حمر النعم .
الزهد: ص 62 و خصال : 15/1، كافى : 109/2
((دوست ندارم كه با ذلت و خوارى نفس ، مرغوب ترين و با ارزش ترين مال و ثروت ها براى من باشد.))
171- عن اميرالمؤ منين (ع ): خير اموالك ما وقى عرضك .
غرر الحكم : 422/3
((نيكوترين مال و ثروت تو، آن ثروتى است كه از آبرويت حراست و نگاهدارى كند.))(95)
172- عن الامام الصادق (ع ): ان اللّه عزوجل فوض الى المومن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يكون ذليلا. اما تسمع قول اللّه عزوجل يقول : و للّه العزه و لرسوله و للمومنين ))(96) فالمومن يكون عزيزا و لايكون ذليلا.
كافى : 63/5 و نيز مشكاه الانوار: ص 245
((بدرستيكه خداوند عزوجل براى مومن ، همه شئون و امورش را باز گذاشته است ولى به او اجازه نداده است كه خوار و ذليل باشد. آيا فرمايش ‍ خداوند عزوجل را نشنيده اى كه مى فرمايد: ((عزت تنها از آن خداوند و نيز رسول خدا و همچنين مومنين است ؟)) پس مومن بزرگوار و گرانمايه است و پست و فرومايه نمى شود.))
173- عن الامام الرضا(ع ): المومن لايكون ذليلا و لايكون ضعيفا.
مشكاه الانوار: ص 260
((مومن نه خوار و پست مى شود و نه سست و ناتوان .))(97)
ه ) رعايت احترام آبرومندان :
174- عن الامام الصادق (ع ) قال رسول اللّه : اذا اتاكم كريم قوم فاكرموه .
وسائل الشيعه : 100/12 از كافى : 659/2(98)
((وقتى بزرگ و محترم يك گروهى نزد شما آمد، او را گرامى بداريد.))
175- عن رسول اللّه (ص ): اذا اتاكم سيد قوم فاعرفوا سودده .
مشكاه الانوار: ص 192
((وقتى مهتر و سرور يك گروه نزد شما آمد، سرورى و شرف او را بشناسيد و پاس داريد.))
176- عن امير المومنين (ع ): لما قدم عدى بن حاتم الى النبى ادخله النبى بيته و لم يكن فى البيت غير خصفه و وساده من ادم ، فطرحها رسول اللّه لعدى بن حاتم .
وسائل الشيعه : 101/12 از كافى : 659/2
((وقتى كه دى بن حاتم - رئيس يكى از طوايف جاهليت - جلوتر نزد پيامبر اكرم رسيد، آن حضرت او را به منزل هود بردند و در خانه غير از يك حصير و بالشى از پوست ، چيز ديگرى نبود؛ پس حضرت آن را براى عدى بن حاتم انداختند.))
177- عن الامام الصادق (ع ): من الخف و الظلف يدفع الى المتجملين و اما الصدقه من الذهب والفضه و ما اخرجت الارض للفقراء. فقلت : و لم صار هذا هكذا؟ قال : لان هولاء يتجملون و يستحيون من الناست فيدفع اجمل الامرين عند الصدقه . و كل صدقه .
بحار الانوار: 78/93 از محاسن : 304/2(99)
((از ميان صدقه و زكات ، شتر و گاو و گوسفند به مستحقينى كه در زندگى اهل زينت و خود آرايى هستند، داده مى شود و اما طلا و نقره و محصولات زمينى را به فقراى (معمولى ) مى دهند. راوى مى گويد كه به امام عرض ‍ كردم : چرا اينطور شده است ؟ حضرت فرمودند: چون اين افراد تجمّل گرا مى خواهند زندگى خود را آراسته و نيكو نشان دهند و از مردم حياء و شرم دارند، پس در وقت تقسيم زكات هم نيكوترين و زيباترين اموال به آنها داده مى شود، و فرقى هم نمى كند؛ همه صدقه و زكات است .))
178- قلت لابى جعفر(ع ): الرجل اصحابنا يستحيى ان ياخذ الزكاه افاعطيه من الزكاه و لااسمى له آنها من الزكاه ؟ قال : اعطه و لاتسم له و لاتذل المومن .
مقنعه : ص 260
((راوى مى گويد به حضرت امام باقر(ع ) عرض كردم : مردى از ياران ما از گرفتن زكات خجالت مى كشد، آيا بدون آنكهبه او بگويم اسم اين زكات است ، مى توانم به او از مال زكات بدهم ؟ حضرت فرمودند: بده و اسم آن را هم مبر و مومن را خوار نكن .))
و) احترام مومن و پاسدارى از حريم او:
179- عن الامام الصادق (ع ): المومن اعظم حرمه من الكعبه .
مشكاه الانوار: ص 193
((مومن احترام و منزلتش از كعبه بزرگ تر است .))
180- عن الامام الباقر(ع ): و لو كشف الغطاء عن الناس فنظروا الى ما وصل ما بين اللّه و بين المومن ، خضعت للمومنين رقابهم و تسهلت لهم امورهم و لانت لهم طاعتهم .
مشكاه النوار: ص 103
((اگر پرده از چشم مردم برداشته شود و به آن پيوند و علاقه اى كه بين خداوند و بين مومن است بنگرند، با هم فروتن شده و سر تسليم فرود مى آورند، و كارها او مسائلشان با هم آسان مى شود و فرمانبردارى و انقياد بر ايشان نرم و روان مى گردد.))
181- عن الامام الصادق (ع ): من اكرم مومنا فكانما يكرم اللّه .
مشكاه الانوار: ص 187
((كسى كه مومنى را احترام كرده و گرامى بدارد، مثل اين است كه خداوند را احترام و تجليل كرده است .))
182- عن الامام الصادق (ع ): قال رسول اللّه (ص ): من رد عن عرض ‍ اخيه المسلم و جبت له الجنه البته .
ثواب الاعمال : ص 177
((كسى كه زشتى و ننگى را از حريم و آبروى برادر مسلمانش باز گرداند، قطعا بهشت را او لازم مى شود.))
183- عن الامام الصادق (ع ): قال اللّه عزوجل لياذن بحرب منى من اذل عبدى ، و ليامن غضبى من اكرم عبدى المومن .
محاسن : ص 97
((خداوند عزوجل مى فرمايد: بايد بداند كه در جنگ با من است كسى كه بنده ام را خوار كند و از خشم و هذاب من هم آسوه است كسى كه بنده مومنم را گرامى و عزيز دارد.))
184- عن الامام الصادق (ع ): من روى على مومن روايه يريد بها شينه و هدم مروته ليسقط من اعين الناس اخرجه اللّه من ولايته الى ولايه الشيطان .
ثواب الاعمال : ص 286، امالى مرحوم صدوق : ص ‍ 393(100)
((كسى كه از مومنى كلامى نقل كند به قصد رسوائى و از بين بردن بزرگوارى و موقعيت او، تا اينكه از چشم مردم بيفتد، خداوند او ار از ولايت و سرپبرستى خودش به ولايت و حكومت شيطان بيرون مى برد.))
185- عن رسول اللّه (ص ): لا تحقروا ضعفا اخوانكم ، فانه من احتقر مومنا لم يجمع الله بينهما فى الجنه الا ان يتوب .
بحار الانوار: 15/72 از فضاء الحقوق : ص 8
((خوار و كوچك نداريد برادران ناتوانتان را، چون هر كس مومنى را مورد خوارى و اهانت قرار دهد، خداوند بين آن دو در بهشت جمع و پيوست نمى كند مگر آنكه از اين گناه برگردد و توبه كند.))
ز) پرده پوشى بر عيوب ديگران :
186- عن الامام الباقر(ع ): يجب للمومن على المومن انيستر عليه سبعين كبيره .
كافى : 207/2
((براى مومن نسبت به مومن ديگر لازم و ضرورى است كه هفتاد گناه بزرگ و خطاى عظيم را بر او بپوشاند و مخفى نگه دارد.))
187- عن عبداللّه بن سنان : قلت لابى عبداللّه : عوره المومن على المومن حرام ؟ قال : نعم . قلت : تعنى سفليه ؟ قال : ليس حيث تذهب ، انما هى اذاعه سره .
كافى : 358/2؛ معانى الاخبار:ص 255و محاسن : ص ‍ 104
((عبداللّه بن سنان مى گويد: به حضرتامام صادق (ع ) عرض كردم : آيا عورت مومن بر مومن ديگر حرام است ؟ حضرت فرمودند: بله . عرض ‍ كردم : مرادتان همان پيش و پس اس ؟ حضرت فرمودند: آنچه پنداشتى نيست ، مرادم فاش كردن راز پوشيده اوست .
188- عن الامام الصادق (ع ): قال رسول اللّه : يا معشر من اسلم بلسانه و لم يخلص الايمان الى قلبه لاتذموا المسلمين و لا تتبعوا عوراتهم فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله تعالى عورته يفضحه و لو فى بيته .
كافى : 354/2، و نيز ثواب الاعمال و عقاب الاعمال : ص ‍ 287
((پيامبر فرمودند: اى گروهى كه به زبانتان اسلام آورده ايد ولى ايمان به قلب و دلتان نرسيده و پيوند نخورده است ! مسلمان ها رامورد نكوهش و بدگويى قرار ندهيد وبدنبال زشتى ها و عيب هاى آنها نگرديد، چون براستى هر كس در پى نواقص و زشتى هاى آنها برود، خداوند هم زشتى و عيب او را پى جويى مى كند و هر كس خداوند متعال زشتى و قبايح او رابررسى و طلب نمايد، وى راحتى در خانه اش هم كه شده است رسوا و بى آبرو مى سازد.))
189- عن امير اللمومنين (ع ): ان للناس عيوبا فلا تكشف ما غاب عنك ، فان اللّه سبحانه يحكم عليها و استر العوره ما استطعت يستر اللّه سبحانه ما تحب ستره .
غرر الحكم : 526/2
((براستى براى مردم نقص و عيب هايى است ؛ آنچه كه از تو پنهان است را آشكار نكن ، چون خداوند سبحان خود بر آنها حكم و داورى مى فرمايد. و زشتى و عيب را تا مى تونى بپوشان ، تا خداوند سبحان آنچه كه تو در پرده بودنش را دوست دارى ، پنهان و مخفى نگه دارد.))(101)
دنبال عيب ديگران گشتن از جهات ديگرى هم نكوهيده و مذموم است :
190- اميرالمومنين (ع ): تامل العيب عيب .
غرر الحكم : 282/3
((نظر در عيب و نقص ديگران و برانداز كردن آن ، خود عيب و بدى است .))
191- عن اميرالمومنين (ع ): ذوو العيوب يحبون اشاعه معايب الناس ‍ ليتّسع لهم العذر فى معايبهم .
غرر الحكم : 38/4
((اهل عيب و خطا دوست دارند كه نقايص و عيب هاى مردم را آشكار و پخش كنند تا خود در بهانه آورى نسبت به خطا و عيب هايشان ، فراخى و توسعه بيشترى پيدا كنند.))
192- عن الامام الصادق (ع ): طوبى لمن جعل بصره فى قلبه و لم يجعل بصره فى عينه ، لاتنظروا فى عيوب الناس كالارباب و انظروا فى عيوبكم كهيئه العبيد.
بحار الانوار: 284/75 از تحف العقول : ص 317
((خوشا بحال كسى كه بينائى اش را در قلب و دلش قرار دهد، و بينائى اش را در چشمش نپندارد. در نقص و عيب هاى مردم مانند ارباب و پادشاهان ننگرد. بلكه بنده وار در عيب و خطاهاى خود درنگ و تامل كنيد.))
ح ) كوچك نشمردن و فاش نساختن بدى ها:
علنى شدن گناه و زشتى هاى فردى يا اجتماعى ، شدت قبح و زنندگى آن را مى كاهد و نتيجتا در پى غفلت و شهوت ، دورى و پاكى از آن هم مورد فراموش و بى اعتنايى قرار مى گيرد.
در روايات ، از اظهار و افشاء گناه و تجرىّ و كوچك شمردن بدى ها نهى شده است :
193- عن اميرالمومنين (ع ): اياك و المجاهره بالفجور، فانها من اشد الماثم .
غرر الحكم : 299/2
((بپرهيز از علنى كردن و بى پردگى نسبت به ارتكاب گناه و هرزگى ، چون آن براستى از سخت ترين گناهان است .))
194- عن الامام الصادق (ع ): قال رسول اللّه : ان المعيه اذا عمل بها العبد سرا لم تضر الا عاملها و اذا عمل بها علانيه و لم يغير عليه اضرت بالعامه .
قرب الاسناد: ص 55
((براستى بنده وقتى گناه را مخفيانه انجام دهد، زيانش تنها به خودش ‍ مى رسد، و وقتى آن را آشكارا به جا آورد و بر آن آشفته و پشيمان نگردد (يا: و بر او خشم و عتاب نشود)، به همه زيان مى رساند.))
195- عن رسول اللّه (ص ): ان شر الناس عند اللّه يوم القيامه الرجل يفضى الى المراه و نفضى اليه ثم ينشر سرها.
جواهر الكلام : 45/29 از الجامع الصغير: 150/1
((بدرستى كه بدترين مردم نزد خداوند در روز قيامت ، مردى است كه بعد از آنكه با زن بيگانه اى خلوت يا جماع نمود و آن زن هم با او مباشرت كرد، اين راز نهان زن را پخش و فاش كند.))
196- عن اميرالمومنين (ع ): لو وجدت مومنا على فاحشه لسترته بثوبى هذا - او قال بثوبه - فرفعه بيديه جميعا. ان التوبه فيما بين المومن و بين اللّه .
دعائم الاسلام : 373/2
((اگر مومنى را بر كار زشتى بيابم او را با همين پارچه اى كه روى لباسم پوشيده ام - يا فرمودند: با پارچه لباس خودش - پنهان و مخفى مى كنم ، و حضرت در اين حال با هر دو دستشان آن پارچه را بلند كردند و فرمودند براستى توبه در چيزى است كه بين مومن و بين خداوند است .))
197- عن الامام الصادق (ع ) عن ابيه عن جده عن على (ع ): قال رسول الله (ص ): لا تسئلوا الفاجره من فجر بك فكما هان عليها الفجور يهون عليها ان ترمى الرجل البرى المسلم .
مستدرك الوسائل : 71/18 از جعفريات : ص 229 و دعائم الاسلام : 390/2
((پيامبر اكرم فرمودند: از زن بركاره نپرسيد كه چه كسى با تو زنا كرده است ، چون همانطور كه هرزگى و ناپاكى براى او آسان و ساده است ، متهم كردن مرد بى گناه مسلمان هم برايش راحت و آسان مى شود.))
198- عن اميرالمومنين (ع ): مذيع الفاحشه كفاعلها.
غرر الحكم : 125/6
((فاش و آشكار كننده كار وقيح و زشت ، مانند انجام دهنده آن كار است .))
199- عن الامام الصادق (ع ): من قال فى مومن ما رات عيناه و ما سمعت اذناه كان من الذينقال اللّه فيهم ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه فى الذين آمنوا لهم غذاب اليم فى الدنيا و الاخره ))(102)
تفسير القمى : 101/2
((كسى كه درباره مومن آنچه را كه چشمانش ديده و دو گوشش شنيده بگويد، از آن گروهى است كه خداوند درباره آنها مى فرمايد: براستى كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مردم باايمان فاش و پراكنده شود، عذاب و رنج دردناكى براى آنها در دنيا و آخرت است .))
200- عن اميرالمومنين (ع ): اعظم الذنوب عند اللّه ذنب صغر عند صاحبه .
غرر الحكم : 427/2
((بزرگترين گناهان نزد خداوند، گناه و كار ناروايى است كه پيش انجام دهنده آن كوچك شمرده شود.))
201- عن اميرالمومنين (ع ): ان اللّه سبحانه ليبغض الوقح المتجرى على المعاصى .
غرر الحكم : 501/2
((بدرستى كه خداوند سبحان دشمن مى دارد آن كستاخى را كه بر نافرمانى ها و انجام گناهان جسارت مى ورزد.))
و نيز در روايات حتى از فكر و تصور گناه ، كه يك نوع اظهار ذهنى و جسارت و گستاخى در فكر است ، منع شده است :
202- عن الامام الصادق (ع ): اجتمع الحواريون الى عيسى فقالوا له : يا معلم الخير ارشدنا! فقال لهم : ان موسى كليم الله امركم ان لاتحلوا باللّه تبارك و تعالى كاذبين و انا آمركم ان لا تحلفوا باللّه كاذبين و لا صادقين . قالوا ياروح اللّه زدنا! فقال : ان موسى نبى اللّه امركم ان لاتزنوا و انا آمركم ان لاتحدثوا انفسكم بالزنا فضلا عن ان تزنوا، فان من حدث نفسه بالزنا كان كمن اوقد فى بيت مزوق فافسد التزاويق الدخان و ان لم يحترق البيت .
وسائل الشيعه : 318/20 از كافى : 542/5
((ياران حضرت عيسى نزد ايشان گرد آمدند و به آن حضرت عرض ‍ كردند: اى استاد و آموزنده خوبى و نيكويى ها! ما را راهنمايى و هدايت فرما. آن حضرت به ايشان فرمود: حضرت موساى كليم به شما دستور داد كه به خداوند تبارك و تعالى قسم دروغ نخوريد و من به شما دستور مى دهم كه اصلا به خداوند سوگند نخوريد، چه دروغ باشد و چه راست . ياران عرض كردند كه بيشتر بفرمائيد. حضرت فرمود: جناب موساى پيامبر به شما فرمان داد كه زنا نكنيد و من به شما حكم مى كنم كه با خود راج به زنا گفتگو و انديشه هم نكنيد، تا چه رسد به اينكه عمل زنا را انجام دهيد؛ چون كسى كه با خود در مورد زنا به گفتگو پرداخت ، مانند كسى است كه در اتاق آراسته و زينت داده شده ، آتشى بيفروزد؛ آن آتش گر چه اتاق را نسوزاند ولى دود آن ، زيبايى و زيور اتاق را تباه و خراب مى كند.))
203- عن اميرالمومنين (ع ): من كثر فكره فى المعاصى ، دعته اليها.
غرر الحكم : 321/5
((كسى كه زياد در مورد گناهان انديشه كند و آنها را در نظر آورد، عاقبت گناهان او را به سوى خود مى خوانند.))
و در مقابل به محافظت و پرده پوشى و جمبران فورى گناه با توبه دستور داده شده است :
204- عن رسول اللّه : يا اباذر!... ان المومن ليرى ذنبه كانه صخره يخاف ان تقع عليه ، و ان الكافر يرى ذنبه كانه ذباب مر على انفه .
بحار الانوار: 77/74 از مكارم الاخلاق : ص 490
((اى ابوذر! براستى مومن گناهش را مانند سنگ بزرگى مى بيند كه مى ترسد بر سرش فرود آيد. و كافر گناهش را مانند مگسى مشاهده مى كند كه از كنار بينى اش رد مى شود.))
205- عن اميرالمومنين (ع ): سمعت رسول اللّه يقول : للّه عزوجل على عبده المومن اثنان و سبعون سترا، فاذا اذنب ذنبا انتهك عنه ستر ممن تلك الاستار، فان تاب رده الله اليه ،.. فاسالوا اللّه ان لا يهتك استاركم .
دعائم الاسلام : 372/2(103)
((از پياميبر اكرم شنيدم كه مى فرمودند: خداوند عزوجل بر بنده مومنش ‍ هفتاد و دو پوشش و محافظ دارد. وقتى كه بنده يك گناه را مرتكب مى شود، يك پرده از آن پرده هاى محافظ از او دريده مى شود، و اگر برگشت و توبه كرد، خداوند هم آن حفاظ را به او برمى گرداند... پس از خداوند بخواهيد كه پناه و پوشش هاى شما را هتك و رسوا نسازد.))
206- عن الامام الصادق عن ابيه عن جده : قال رسول اللّه : صاحبت اليمين امير على صاحب الشمال ، فاذا عمل العبد السيئه قال صاحب اليمين لصاحب الشمال لاتعجل و انظره سبع ساعات . فان مضى سبع ساعات و لم يستغفر قال : اكتب ، فما اقل حياء هذا العبد!.
بحار: 247/68 از امالى مرحوم شيخ طوسى : ص 207
((فرشته نگاهبانى كه در طرف داست انسان است ، رئيس و مسلط بر فرشته سمت چپ است . پس وقتى كه بنده ، بدى و گناهى انجام دهد فرشته طرف راست به فرشته سمت چپ مى گويد: شتاب مكن و او را تا هفت ساعت مهلت بده . و چون آن هفت ساعت هم سپرى شود و او هنوز طلب آمرزش و عفو نكرده باشد، به آن فرشته مى گويد: عملش را ثبت كن كه چقد اين بنده حيائش كم است .))
ط) عفو و تغافل :
207- عن اميرالمومنين (ع ): احتمل ما يمر عليك فان الاحتمال ستر العيوب ، و ان العاقل نطفه احتمال و نصفه تغافل .
غرر الحكم : 202/2
((بار رنج و تلخى را كه بر تو مى گذرد بردار و بر آن تاب و طاقت بياور، چون براستى تحمل و نت در دادن ، پوششى است براى نقص و بدى ها. و انسان عاقل نيمش پايدارى و تن در دادن است و نيم ديگرش چشم پوشى و تغافل است .))
208- عن اميرالمومنين (ع ): احتمل داله من ادل عليك ، و اقبل العذر ممن اعتذر اليك و اغتفر لمن جنى عليك .
غرر الحكم : 235/2
((بردار ناز كسى را كه بر تو ناز كند، و بپذير عذر كسى را كه از تو پوزش ‍ بخواهد، و ببخش كسى را كه بر تو گناه و جرمى مرتكب شده است .))
209- عن الامام السجاد: و لايعتذر اليك احد الا قبلت عذره و ان علمت انه كاذب .
بحار الانوار: 142/75 از الدره الباهره : ص 25
((و هيچ كس از تو پوزش نمى خواهد مگر اينكه بايد غذر و بهانه او را بپذيرى ، اگر چه بدانى او دروغ مى گويد.))(104)
210- عن اميرالمؤ منين (ع ): و اياك ان تكرر العتب فان ذلك يغرى بالذنب و يهون العتب .
غرر الحكم : 23/3
((بپرهيز از ملامت و سرزنش متعدّد و تكرارى ، چون اين كار باعث تحريك و حرص بر گناه و موجب سبكى و بى اثر شدن ملامت مى گردد.))
211- عن اميرالمومنين (ع ): من كثر لومه كثر عاره .
غرر الحكم : 293/5
((كسى كه زياد مورد سرزنش و ملامت قرار گرفت ، عيب و ننگ و او هم زياد مى شود.))
ى ) حياء از نياز و خجالت ديگرى :
212- عن اميرالمومنين (ع ): من لم يصن وجهه عن مسالتك فاكرم وجهك عن رده .
غرر الحكم : 438/5
((كسى كه ارزش و منزلت خود را با درخواست حاجت از تو نگاه ندارد، تو اعتبار و منزلت خود را با برنگرداندن او محترم و بزرگ بدار.))
213- عن اميرالمؤ منين (ع ): ابذل مالك لمن بذل لك وجهه فان بذل الوجه لايوازيه شى .
غرر الحكم : 236/2
((مال و داراى خود را به كسى كه براى تو ارزش و قدرش را خرج مى كند ببخش ، چون هيچ چيزى با مايه گذاشتن از اعتبار و منزلت ، برابرى نمى كند.))
214- عن الامام الحسين : و لا ترفع حاجتك لا الى احد ثلاثه : الى ذى دين ، او مروه او حسب . فاما ذو الدين فيصون دينه و اما ذو المروه فانه يستحيى لمروته ، و اما ذو الحسب فيعلم انك لم تكرم وجهك ان تبذله له فى حاجتك فهو يصون وجهك ان يردك بغير قضاء حاجتك .
بحار الانوار: 118/75 از تحف العقول : ص 251
((جز به يكى از اين سه دسته حاجت مبر: ديندار، صاحب مروت و مردانگى ، با شخصيت و خانواده دار. اما ديندار براى حفظ دينش نياز تو را بر مى آورد. و اما صاحب مروت و مردانگى از جوانمردى خود شرم مى كند، و اما پاك نژاد و خانواده دار مى داند كه تو شخصيت و منزلت خود را با درخواست حاجت و نياز گرامى نداشتى ، پس قدر و بزرگى تو را با دست خالى برنگرداندن نگاه مى دارد.))(105)
215- عن ابى سعيد الخدرى : كان رسول اللّه حييا لايسئل شيئا الا اعطاه .
مكارم الاخلاق : ص 14
((پيامبر اكرم بسيار اهل حياء و شرم بودند؛ چيزى از ايشان خواسته نمى شد مگر آنكه مى بخشيدند.))
216- عن الحارث الهمدانى : سامرت امير المؤ منين - صلوات اللّه عليه - فقلت : يا اميرالمؤ منين ! عرضت لى حاجه . قال : فرايتنى لها اهلا؟ قلت : نعم يا اميرالمؤ منين ! قال : جزاك اللّه عنى خيرا. ثم قام الى السراج فاغشاها و جلس . ثم قال : انما اغشيت السراج لئلا ارى ذل حاجتك فى وجهك ، فتكلم ، فانى سمعت رسول اللّه يقول : الحوائج امانه من اللّه فى صدور العباد فمن كتمها كتبت له عباده و من افشاها كان حقا على من سمعها ان يعينه .
وسائل الشيعه : 457/9 از كافى : 24/4
((جناب حارث همدانى مى گويد: شبى با حضرت اميرالمؤ منين صحبت مى كردم ، به ايشان عرض كردم كه احتياج و ضرورتى باريم پيش آمده است . حضرت فرمودند: آيا مرا شايسته برآوردن آن مى بينى ؟ عرض كردم : بلى . حضرت فرمودند: خداوند از ناحيه من به نحو خوبى تلافى فرمايد. بعد بلند شدند و روى چراغ را انداختند و سپس نشستند. آنگاه فرمودند: براى آن چراغ را پوشاندم تا خوارى درخواست كردن را در چهره ات نبينم . اكنون صحبت كن ، چون من از رسول خدا شنيم كه مى فرمود: نيازها و احتياجات ، امانت و وديعه اى است از طرف خداوند در سينه هاى بندگاه ؛ هر كسى آن را بپوشاند، براى او عبادت و ثواب نوشته مى شود و هر كس آن را بازگويد و آشكار سازد، بر كسى كه آن را مى شنود سزاوار و لازم است به آن رسيدگى كند.))
217- عن اميرالمؤ منين (ع ): يا رسول اللّه ! مررت بمزبله بنى فلان و رايت رجلا من النصار مومنا قد اخذ من تلك لامزبله قشور البطيخ والقثا والتين فهو ياكلها من شده الجوع ، فلما رايته استحييت منه ان يرانى فيخجل ، و اعرضت عنه ، و مررت الى منزلى و كنت اعددت لسحورى و فطورى قرصين من شعير، فجئت بهما الى ارجل و ناولته اياهما، و قلت له : اصب من هذا كلما جعت ، فان اللّه يجعل البركه فيهما.
تفسير منسوب به امام حسن عسكرى : ص 105
((حضرت اميرالمؤ منين به دستور پيامبر اكرم براى اصحاب ماجراى شب گذشته شان را چنين تعريف كردند: از قسمت زباله دانى محله بنى فلان گذرم افتاد، مرد مؤ منى از انصار را ديدم كه از ميان آشغال زباله ها پوست هاى خربزه و خيار و انجير را بر مى دارد و از گرسنگى زياد مى خورد چون او را (بر اين حال ) مشاهده كردم از اين كه مرا ببيند و خجالت كشد شرم كردم ؛ پس از او گذشتم و راهم را بسوى منزل گرداندم ، براى سحر و افطارم دو نان جو مهيا كرده بودم ، آنها را آوردم و به او تقديم كرده و گفتم : هر وقت گرسنه شدى از اين بردار، چون خداوند عزوجل بركت و فراخى را در آن دو قرار مى دهد.))
218-... فجلس على : والدراهم مصبوبه بين يديه حتى اجتمع اليه اصحابه فقبض قبضه قبضه و جعل يقطى رجلا رجلا حتى لم يبق معه درهم واحد. فلما اتى المنزل قالت له فاطمه : يا بن عم بعت الحائط الذى غرسه لك والدى ؟ قال : نعم بخير منه عاجلا و آجلا. قالت : فاين الثمن ؟ قال : دفعته الى اعين استحييت ان اذلها بذل الماله قبل ان تسالنى ....
امالى مرحوم صدوق : ص 379
((عرب صحرا نشين ، در مدينه به سراغ خانه حضرت اميرالمؤ منين آمد و عرض كرد: بابت قول مساعدتى كه به من در مكه داده بوديد نزد شما آمده ام . حضرت كه در خانه حتى وسيله پذيرايى از او را نداشتند، جناب سلمان را خواندند و از ايشان خواستند كه آن باغى را كه رسول اكرم خود درختانش را براى حضرت امير نشانده بودند و به ايشان بخشيده بودند، بفروشد. آن جناب باغ را به دوازده هزار درهم فروخت . حضرت بيش از چهار هزار درهم كه مقدار حاجت اعرابى و خرجى سفرش بود به او دادند. فقراى مدينه باخبر شدند و دور حضرت جمع شدند. حضرت مشت مشت مى كردند و به هر كدام از فقرا مى بخشيدند، بطوريكه حتى يك درهم هم براى خودشان نماند. وقتى به منزل آمدند، حضرت فاطمه زهرا به ايشان عرض كردند: اى پسر عمو! آن باغى كه پدرم براى شما كاشته بودند را فروختيد؟ حضرت فرمودند: بلى ، در حالى كه براى دنيا و آخرت خير و خوبى داشت . عرض كردند: پس پول آن را چكار كرديد؟ فرمودند: قبل از اينكه از من تقاضا كنند به چشمانى دادم كه حياء نمودم دادن حاجت و برآوردن نيازشان ، آنها را ذليل و خوار كند.))(106)
219- روت الخاصه و العامه ... ان عليا اصبح ساغبا فسال فاطمه طعاما فقالت : ما كانت الا ما اطعمتك منذ يومين اثرت به على نفسى و على الحسن و الحسين . فقال : الا اعلمتنى فاتيتكم بشى ؟ فقالت : يا ابا الحسن انى لاستحيى من الهى ان اكلفك ما لاتقدر عليه ، فخرج و استقرض من النبى دينارا فخرج يشترى به شيئا....
بحار الانوار: 30/41 از مناقب : 90/2
((شيعه و سنى نقل كرده اند كه حضرت اميرالمؤ منين شبى را با گرسنگى سختى به روز رساندند. صبح از حضرت فاطمه زهرا پرسيدند كه آيا خوراكى داريد؟ حضرت عرض كردند: چيزى در خانه نبود مگر آن غذايى كه دو روز پيش براى شما آوردم و شما را بر خود و حسن و حسين مقدم داشتم ، حضرت فرمودند: پس چرا قبلا به من نگفتيد تا چيزى تهيه كنم و براى شما بياورم ؟ حضرت عرض كردند: اى ابا الحسن ! من حياء مى كنم از خدايم كه شما را بر چيزى كه در توانتان نيست وادارم . پس حضرت اميرالمؤ منين بيرون رفتند و از پيامبر يك دينار قرض كردند تا با آن چيزى بخرند....))
220- عن ابى هارون : قال الامام الصادق (ع ): لنفر عنده و انا حاضر: مالكم تستخون بنا؟ قال : فقام اليه رجل من خراسان فقال : معاذ لوجه الله ان نستخف بك او بشى من امرك ! فقال : بلى انك احد من استخف بى . فقال : معاذ لوجه اللّه ان استخف بك ! فقال له : و يحم ! او لم تسمع فلانا و نحن بقرب الجحفه و هو يقول لك : احملنى قدر ميل فقد و اللّه اعييت . والله ما رفعت به راسا و لق استخففت به و من استخف بمومن فينا استخف وضيع حرمه الله عزوجل .
وسائل الشيعه : 272/12 از كافى : 102/8
((ابى هارون مى گويد: من در محضر حضرت امام صادق بودم . آن حضرت به گروهى كه نزدش آمده بودند، فرمودند: چرا شماها ما را خوار و سبك مى كنيد؟ در اين حال مردى از اهالى خراسان بلند شد و عرض كرد: ما پناه به خود خداوند مى بريم كه به شما يا چيزى از دستورات شما اهانت كرده باشيم ؟ حضرت فرمودند: بله ، خود تو يكى از آن كسانى هستى كه ما را خوار و خفيف نموده اى . آن مرد عرض كرد: پناه مى برم به خداوند كه حرمت شما را سبك و خوار كرده باشم ! حضرت به او فرمودند: آيا خواسته فلانى را نشنيدى كه در نزديكى ((جحفه )) - كه ما بوديم - به تو مى گفت : مرا ولو به اندازه يك ((ميل )) هم كه شده با خود سوار كن كه قسم به خدا درمانده شده ام ، و تو - به خداوند سوگند - حتى سرت را هم بلند نكردى . تو او را خوار كردى و هر كس مؤ من و معتقد به ما را خوار و سبك كند، حرمت خداوند عزوجل را خوار ساخته و از بين برده است .))
221- عن اميرالمؤ منين (ع ): ما ساد من احتاج اخونه الى غيره .
غرر الحكم : 78/6
((مهتر و آقا نيست كسى كه برادرانش براى نيازها و خواسته هايشان به غير از او مراجعه كنند.))
222- عن اميرالمؤ منين (ع ): السخا ما كان ابتدا فاما ما كان عن مساله فحياء و تذمم .
نهج البلاغه ، حكمت : 50، ص 1112
((سخاوت و بخشندگى آن است كه بى درخواست باشد، و اما آنچه كه از روى تقاضا و خواستن است شرم و رهايى از نكوهش ‍ است .))
O فصل دوم : عوامل موثر در حفظ عزّت
اكنون امور و اسبابى را كه باعث استوارى و حفظ عزّت يا موجب سستى و نابودى كرامت انسان مى شود، مورد توجه قرار مى دهيم :
الف ) كتمان سرّ:
223- عن اميرالمؤ منين (ع ): صدر العاقل صندوق سره .
نهج البلاغه : حكمت 5، ص 1090، و نيز غرر الحكم : 215/4
((سينه انسان عاقل ، مخزن و صندوق رازهاى پوشيده اوست .))
224- عن ابى جعفر الباقر عن ابيه عن جده : قال اميرالمؤ منين (ع ): و من كتم سره كانت الخيره بيده و كل حديث جاوز اثنين فشا.
بحار: 186/71 از امالى مرحوم شيخ صدوق : 250
((هر كس راز و سر خود را نهفته دارد، اختيار و انتخاب بدست اوست . و هر گفته اى به دو نفر بگذرد، فاش و آشكار مى شود.))
225- عن اميرالمؤ منين (ع ): سرك اسيرك فان افشيته صرت اسيره .
غرر الحكم : 146/4
((سر و راز تو تسليم و دربند توست ؛ اگر آن را فاش و آشكار كردى تو گرفتارش مى شوى .))
226- عن الامام الرضا(ع ): لايكون المومن حتى يكون فيه ثلاث خصال : سنه من ربه و سنه من بيه و سنه من وليه . فالسنه من ربه كتمان سره . قال اللّه عزوجل : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول (107) و اما السنه من نبيه فمداراه الناس ... و اما السنه من وليه فالصبر على الباسا و الضراء....
بحار الانوار: 68/72 از خصال : 51/1 و عيون الخبار الرضا: 233/1
مؤ من ، مؤ من نمى شود تا اينكه سه خوى و صفت در او باشد: صفت و روشى از پروردگارش ، و خوى و طريقه اى از پيامبرش ، و راه و روشى زا امامش . روش پروردگارش پنهان داشتن راز نهان خود است . خداوند عزوجل مى فرمايد: او داناى غيب و نهان است و بر سرّ و راز خود كسى را باخبر نمى كند مگر آن پيامبرى را كه بپسندند.)) و خوى و روش ‍ پيامبرش مدارا و سازگارى با مردم است . و راه و طريقه امامش هم شكيبايى در سختى و بدحالى است .))
ب ) وقار:
آن عبارت است از: سنگينى ، تاءنى ، ثبات و عدم سبكى و شتابزدگى .(108) و همانطور كه گذشت (109) وقار يكى از آثار و ثمره هاى حياء است . ارتباط حياء با وقار به جهت ويژگى حياء در حفظ كرامت و جلالت و عزّت و زيبايى باطنى انسان است .
227- عن اميرالمؤ منين (ع ): ان تو قرت اكرمت .
غرر الحكم : 24/3
((اگر متين و با وقار باشى ، محترم و گرامى داشته مى شوى .))
228- عن اميرالمؤ منين (ع ): من كثر وقاره كثرت جلالته .
غرر الحكم : 284/5
((هر كسى سنگينى و وقارش زياد باشد، بزرگى و شوكت او هم افزون مى شود.))
229- عن اميرالمؤ منين (ع ): ملازمه الوقار تومن دناه الطيش .
غرر الحكم : 131/6
((همراهى و جدا نشدن از وقار و سنگينى ، انسان را از پستى نادانى و سبك مغزى حفظ مى كند.))
230- عن اميرالمؤ منين (ع ): جمال الرجل الوقار.
غرر الحكم : 362/3
((زيبايى مرد، سنگينى و آهستگى است .))
231- عن اميرالمؤ منين (ع ): كثره العجل تزل الانسان .
غرر الحكم : 595/4
((عجله و شتابزدگى ، آدمى را مى لغزاند.))
اين حديث جالب را هم در مورد وقار ملاحظه فرمائيد:
232- عن اميرالمؤ منين (ع ): وقار الشيب احب الى من نضاره الشباب .
غرر الحكم : 231/6
((وقار و سنگينى پيرى در نزد من از خرمى و شادابى جوانى دوست داشتنى تر است .))
ج ) ميانه روى در مزاح :
شوخى و مزاح را مى توان جزو سيره پيامبر گرامى اسلام دانست . روح لطيف و جان با ظرافت هر مؤ من بطور طبيعى زا آن استفاده مى كند:
233- عن الامام الصادق (ع ): ما من مؤ من الا وفيه دعابه . قلت : و ما الدعابه ؟ قال : المزاح .
كافى : 663/2، معانى الاخبار: ص 164، مشكاه الانوار: ص ‍ 190
((هيچ مومنى نيست مگر اينكه در او ((دعابه )) وجود دارد. راوى مى گويد: به حضرت عرض كردم كه ((دعابه )) چيست ؟ حضرت فرمودند: مزاح و شوخى .))
234- قال الامام الصادق ليونس الشيبانى : كيف مداعبه بعضكم بعضا؟ قلت : قليلا. قال : هلا تفعلوا؟ فان المداعبه من حسن الخلق و انك لتدخل بها السرور على اخيك . و لقد كان النبى يداعب الرجل يديد به ان سيره .
مكارم الاخلاق : ص 19 و نيز كافى : 663/2
((شخصى به اسم يونس مى گويد: حضرت امام صادق به من فرمودند: مزاح هاى شما با هم چطور است ؟ عرض كردم : كم مزاح مى كنيم . حضرت فرمودند: چرا مزاح نمى كنيد؟ مزاح و شوخى كردن از خوش طبعى و اخلاق نيكوست . تو با اين كار شادى را بر مؤ من وارد مى كنى . پيامبر اكرم هم با مرد مزاح مى كردند، به قصد اينكه او را شاد فرمايند.))
لكن زياده روى و نيز بكارگيرى نابجاى آن ، آفات و مفاسدى را همراه دارد:
235- عن الامام الصادق عن آبائه قال : رسول اللّه : كثره المزاح تذهب بما الوجه و كثره الضحك تمحو الايمان ، و كثره الكذب تذهب بالبها.
بحار الانوار: 58/73 از امالى مرحوم صدوق : ص 223، و نيز الاختصاص : ص 230
((شوخى زياد آب رو را مى برد، و خنده فراوان ايمان را مى زدايد، و دروغ بسيار خوبى و ارزش را زائل مى كند.))
236- عن الامام العسكرى : لاتمار فيذهب بهاك و لاتمازح فيجترا عليك .
بحار الانوار: 59/73 از تحف : ص 516، و نيز كافى 665/2 از حضرت امام صادق
((جدال و ستيزه مكن كه خوبى و احترام تو را مى برد، و شوخى نكن كه موجب جسارت ديگران بر تو مى شود.))
237- عن حمران بن اعين : دخلت على ابى جعفر الباقر فقلت له اوصنى . فقال : اوصيك بتقوى اللّه و اياك و المزاح ، فانه يذهب هيبه الرجل و ما وجهه ...
بحار الانوار: 60/73 از سرائر: 637/3
((شخصى به اسم حمران مى گويد: به پيشگاه حضرت امام باقر مشرف شدم و عرض كردم : مرا سفارش و موعظه اى بفرمائيد. حضرت فرمودند: تو را سفارش مى كنم به تقواى الهى ، و از شوخى كردن بپرهيز چون آن ، شكوه و بزرگى و آب روى مرد را مى برد....))
و شوخى اگر تنها براى خنده و از روى سبكى ، مسخرگى ولودگى و به نحو باطل انجام گيرد، بدى و مذمت آن بيشتر است .
238- عن الامام الصادق : كثره الضحك تميت القلب . و قال كثره الضحك تميت الدين كما يميث لاماء الملح .