عفاف

محمد رضا آشتيانى

- ۵ -


آراستگى و خودآرايى براى همسر

هر زنى در فطرت و سرشتش، زيباپسندى و آراسته‏گرى نهفته است. از طرف ديگر اسلام دين فطرت است و دين خدا، و چنين دينى بايد احساسات و عواطف مردم را كه مخلوق همان خدا است، در نظر بگيرد و راهنمايى كند.

از نظر اسلام، براى زن مستحب است كه همواره داراى زينت باشد و خود را آماده نشان دهد، براى شوهرش جاذبه داشته باشد نه دافعه.

عطر زدن و روغن مالى (كرم) و موى و بدن شفاف و براق داشتن اگر براى مرد ماهى يك مرتبه خوب است، براى زن هر روز مطلوب است، تا مردم جهان بدانند، اسلام با زيبايى و زينت مخالفت ندارد، اسلام با فطرت و سرشت زن كه زيبايى دوستى اوست مخالف نيست. اسلام با واقعيتها مبارزه نمى‏كند و خلاصه اسلام همان چيزى را گفته است كه همگان مى‏دانند و عمل مى‏كنند و بر زبان نمى‏آورند(1). در همين زمينه روايتى از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است.

جاءَتْ اِمْرَأَةٌ اِلى رَسُولِ اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَقالَتْ: يا رَسُولَ اللّه‏ِ ما حَقُّ الزَّوْجِ عَلَى الْمَرْأَةِ؟ فَقالَ: «اَكْثَرُ مِنْ ذلِكَ...» قالَتْ فَخَبِّرْنى عَنْ شَى‏ءٍ مِنْهُ، قالَ:

«... عَلَيْها اَنْ تَتَطَيَّبَ بِأَطْيَبِ طَيْبِها وَتَلْبَسَ اَحْسَنَ ثِيابِها وَتَزَيَّنَ بِأَحْسَنِ زينَتِها وَتَعْرِضَ نَفْسَها عَلَيْهِ غُدْوَةٌ وَعَشِيَّةً...»(2) «زنى خدمت پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا حق شوهر بر زن چيست؟ فرمود: «زياد است». عرض كرد: اندكى را به من بگوييد. فرمود: «... زن بايد خود را به بهترين بوهاى خوش معطر كند و بهترين لباسش را بپوشد و خود را به بهترين زينتى كه دارد بيارايد و هر صبح و شام خود را به شوهرش عرضه كند...».

البته بايد توجّه داشت اين دستور تنها به زنان اختصاص ندارد، بلكه مردان هم وظيفه دارند كه ظاهرى آراسته داشته باشند و به نظافت و خودآرايى براى همسر خويش اهميّت بدهند. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به شوهران مسامحه كار و بى‏قيد مى‏فرمايد: «اِغْسِلُوا ثِيابَكُمْ وَخُذُوا مِنْ شُعُورِكُمْ وَاسْتاكُوا وَتَزَيَّنُوا وَتَنَطَّفُوا فَاِنَّ بَنى اِسْرائيلَ لَمْ يَكُونُوا يَفْعَلُونَ ذلِكَ فَزَنَتْ نِساءُهُم»(3). «لباس‏هاى خود را تميز كنيد و موهاى خود را كم كنيد، مسواك بزنيد و آراسته و پاكيزه باشيد، كه بنى‏اسرائيل چنين نكردند تا زنانشان زناكار شدند».

آراستگى زن و شوهر از اين جهت اهميّت دارد كه رغبت آنها را نسبت به يكديگر بيشتر مى‏كند. برخى زنان و بسيارى از مردان اهميّت لازم را به اين مسئله نمى‏دهند. حتى ديده شده است كه با وجود تقاضاهاى مكرر زن، مرد با ظاهرى آشفته در خانه و در كنار همسر خود قرار مى‏گيرد. اين گونه رفتار مخالف ذوق سليم است و لذا تحمّل آن براى كسى كه داراى حساسيّت روحى و ذوق و سليقه است، دشوار مى‏نمايد. بى‏اعتنايى به اينگونه مسائل به ظاهر كوچك مى‏تواند در روابط و پيوندهاى ميان زن و شوهر تأثير منفى بگذارد و از تمايل و رغبت آنها نسبت به يكديگر بكاهد(4). خوشبو كردن مسلمان، بدن و لباس خود را به مشك و عنبر و عطر و بخور و گلاب و هر ماده بويايى، از مستحبات اكيد اسلام است، تا آنجا كه روايت شده است مخارج عطر و بخور پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بيش از مخارج خوراكش بود. عن ابى عبداللّه‏ عليه‏السلام قالَ «كانَ رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يُنْفِقُ فِى الطّيبِ اَكْثَرُ مِمّا يُنْفِقُ فِى الطَّعامِ»(5) امام صادق عليه‏السلام فرمودند: «رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله براى بوى خوش بيشتر از خوراك خرج مى‏كرد». و در حديث ديگرى آمده است، قالَ رَسُولُ اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : «اَرْبَعٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلينَ: اَلْحَياءُ والتَّعَطُّرُ وَالسِّواكُ والنِّكاحُ»(6). رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمودند: «چهار چيز از سنتهاى پيامبران است: حيا و استعمال بوى خوش و مسواك زدن و ازدواج» آرى، عطر هم مانند نظافت از مظاهر زيبايى است و زنان به آن علاقه بيشترى دارند و همت بيشترى مى‏گمارند. پيغمبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نسبت به استعمال عطر و ماده بويا، ميان زن و شوهر فرقى گذاشته است كه بسيار لطيف و ظريف است و آن فرق اين است كه به زن دستور مى‏دهد، از مواد خوشبو، ماده‏اى را استعمال كند كه بيشتر رنگ داشته باشد و كمتر بو، برعكس مردان كه بايد ماده‏اى را استعمال كنند كه بويش بيشتر و رنگش كمتر باشد. قالَ رَسُول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : «طَيبُ النِّساءِ ما ظَهَرَ لَوْنُهُ وَخَفِىَ ريحُهُ وَطَيبُ الرِّجالِ ما ظَهَرَ ريحُهُ وَخَفِىَ لَوْنُهُ»(7). رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «بوى خوش زنان، چيزى است كه رنگش آشكار و بويش نهان باشد و بوى خوش مردان چيزى است كه بويش آشكار و رنگش نهان باشد».

نويسنده‏اى در اين زمينه مى‏گويد:

«بعضى از زنان تنها هنگامى كه به عروسى يا مهمانى مى‏روند، خود را زيبا و مرتب و پاكيزه و معطر مى‏كنند، اين عمل بر خلاف دستور اسلام است، زن بايد همواره براى شوهرش جالب و جاذب باشد و در مهمانيها هم بايد زيبايى و عطر او را تنها زنان ببينند و استشمام كنند، نه مردان اجنبى تا تحريك شوند و آن زن سبب گناه گردد»(8).

رعايت حجاب اسلامى

حجاب زن يكى از بهترين وسايل صيانت او و عدم تعرض ديگران به او مى‏باشد، از ديدگاه اسلام حجاب حافظ شخصيّت و كيان زن است، حافظ ارزش و اعتبار اوست، ايجاد آرامش و سكون در وى مى‏كند و او را از تعرض و هرج و مرج باز مى‏دارد، موجب مى‏شود كه او محورى براى كانون گرم يك خانواده باشد، نه معرضى براى تعرض هر بوالهوس و هرزه، متأسفانه در دنياى غرب و حتى اكثر كشورهاى اسلامى تنها موضوع بى‏حجابى مطرح نيست بله مسئله در حدى فراتر از آن مى‏باشد(9). متفكر شهيد و بزرگوار «مرحوم مطهرى» مى‏نويسد:

«حقيقت امر اين است كه در مسئله پوشش ـ و به اصطلاح عصر اخير حجاب ـ سخن در اين نيست كه آيا زن خوب است پوشيده در اجتماع ظاهر شود يا عريان؟ روح سخن اين است كه آيا زن و تمتعات مرد از زن بايد رايگان باشد؟ آيا مرد بايد حق داشته باشد كه از هر زنى در هر محفلى حداكثر تمتعات را ببرد يا نه؟

اسلام كه به روح مسائل مى‏نگرد جواب مى‏دهد: خير، مردان فقط در محيط خانوادگى و در كادر قانون ازدواج و همراه با يك سلسله تعهّدات سنگين مى‏توانند از زنان به عنوان همسران قانونى كامجويى كنند، اما در محيط اجتماع استفاده از زنان بيگانه ممنوع است. و زنان نيز از اينكه مردان را در خارج از كانون خانوادگى كامياب سازند به هر صورت و به هر شكل ممنوع مى‏باشند»(10).

در چند جاى قرآن مجيد، خداوند متعال زنان را امر به حجاب فرموده‏اند. از جمله در آيه سى و يكم سوره نور آمده است: «... وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ...» «آنها بايد خمارهاى خود را بر سينه‏هاى خود بيفكنند...».

راغب مى‏گويد:

«اصل خمر پوشاندن چيزى است و به هر چيزى كه با آن و بوسيله آن پوشانده مى‏شود ـ خمار ـ گويند، ولى خمار در سخنان معمولى اسمى است براى روپوشى كه زنان سر خود را با آن مى‏پوشانند جمع آن خمر است»(11).

«علامه طباطبايى» در تفسير اين جمله مى‏نويسد:

«كلمه خمر به دو ضمه جمع خمار است و خمار آن جامه است كه زن سر خود را با آن مى‏پيچد و زايد آن را به سينه‏اش آويزان مى‏كند، و كلمه جيوب جمع جيب (به ضمه: جيم و سكون ياء) معنايش معروف است، و مراد به جيوب سينه‏ها است، و معنا اين است كه به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه‏ها را به سينه‏هاى خود انداخته آن را بپوشانند»(12).

«مرحوم طبرسى رحمه‏الله » در اين باره مى‏گويد:

«زنان بايد دنباله روسريها را بر سينه خود بيندازند تا گردن آنها پوشيده شود. گفته شده است: قبلاً دامنه روسريها را به پشت سر مى‏انداختند و سينه آنها آشكار بود. كلمه جيوب كنايه از سينه‏هاست. و گفته شده است: به اين جهت دستور مى‏دهد كه روسريها را بر سينه بيندازند كه گوشواره‏ها و گردنها و سينه‏ها را بپوشانند»(13). «فخر رازى» گفته است:

«خمر مفرد خمار است و آن مقنعه‏ها است مفسرين گفته‏اند كه زنان در دوران جاهليت مقنعه‏ها را به پشت سر مى‏انداختند و سينه‏ها و گريبانها و گردن‏بندهاى آنان آشكار مى‏شد. پس امر شدند به اينكه مقنعه‏هاى خود را بر روى سينه‏ها بيفكنند تا بوسيله آن سينه‏ها و گريبانها و موها و زينتهايى كه در گوش و گردن است پوشانيده شود»(14).

«استاد مطهرى» در اين باره چنين گفته است:

«يعنى مى‏بايد روسرى خود را بر روى سينه و گريبان خويش قرار دهند. البته روسرى خصوصيتى ندارد، مقصود پوشيدن سر و گريبان است. همانطور كه قبلاً از تفسير كشاف نقل كرديم ـ ديگران نيز همانطور گفته‏اند ـ زنان عرب معمولاً پيراهنهايى مى‏پوشيدند كه گريبانهايشان باز بود، دور گردن و سينه را نمى‏پوشانيد. روسريهايى هم كه روى سر خود مى‏انداختند از پشت سر مى‏آويختند ـ همانطورى كه الآن بين مردان عرب متداول است ـ قهرا گوشها و بناگوشها و جلوى سينه و گردن نمايان مى‏شد. اين آيه دستور مى‏دهد كه بايد قسمت آويخته همان روسريها را از دو طرف روى سينه و گريبان خود بيفكنند تا قسمتهاى ياد شده پوشيده گردد.

تركيب لغوى لغت «ضرب» با لغت «عَلى» اين معنى را مى‏رساند كه چيزى را بر روى چيز ديگر قرار دهند به طورى كه مانع و حاجبى بر او شمرده شود در تفسير كشاف مى‏گويد: اين تعبير نظير اين است كه بگوييم دست خود را روى ديوار گذاشتم.

به هر حال منظور اين است كه اين آيه در كمال صراحت حدود پوشش لازم را بيان مى‏كند. مراجعه به تفاسير و روايات اعم از شيعه و سنى و مخصوصا روايات شيعه كاملاً مطلب را روشن مى‏كند و جاى ترديد در مفهوم آيه باقى نمى‏گذارد»(15).

آيات اصلى مربوط به پوشش در سوره نور آمده است. البته آياتى چند هم در سوره «احزاب» است كه برخى از آنها درباره حفظ حريم عفاف است. در آيه پنجاه و نهم سوره احزاب آمده است: «يا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لاَِزْواجِكَ وَبَناتِكَ وَنِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابيبِهنَّ ذلِكَ اَدْنى اَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤذينَ وَكانَ اللّه‏ُ غَفُورا رَحيما» «اى پيامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلبابهاى خود را بر خويش فرو افكنند، اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است و خداوند همواره غفور و رحيم است».

در «تفسير على بن ابراهيم» در شأن نزول اين آيه آمده است: آن ايام زنان مسلمان به مسجد مى‏رفتند و پشت سر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نماز مى‏گزاردند، هنگام شب موقعى كه براى نماز مغرب و عشاء مى‏رفتند بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مى‏نشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مى‏دادند و مزاحم آنها مى‏شدند، آيه فوق نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را به طور كامل رعايت كنند تا به خوبى شناخته شوند و كسى بهانه مزاحمت پيدا نكند(16). در اين آيه دو مطلب را مورد دقت قرار داده است: [ 1 ] اينكه جلباب چيست و نزديك كردن آن يعنى چه؟ [ 2 ] ديگر اينكه آنچه به عنوان علت و فايده اين دستور ذكر شده كه: «شناخته شوند و مورد آزاد واقع نشوند» چه معنى دارد؟

در اين كه جلباب چه نوع لباسى را مى‏گويند، كلمات مفسرين و لغويين مختلف است و به دست آوردن معناى صحيح كلمه دشوار مى‏باشد. معانى مختلفى كه براى جلباب ذكر شده به اين شرح است: در المنجد مى‏نويسد: جلباب پيراهن يا لباس گشاد است.

در مفردات راغب آمده است: «جلباب يعنى پيراهن و روسرى».

«قاموس» مى‏گويد: «جلباب عبارت است از پيراهن و يك جامه گشاد و بزرگ كوچكتر از ملحفه و يا خود ملحفه (چادر مانند) كه زن به وسيله آن تمام جامه‏هاى خويش را مى‏پوشد، يا چارقد».

در «لسان العرب» مى‏نويسد: «جلباب جامه‏اى است از چارقد بزرگتر و از عبا كوچكتر زن بوسيله آن سر و سينه خود را مى‏پوشاند»(17).

«مرحوم طبرسى رحمه‏الله » در قسمت شرح لغات مى‏نويسد: «جلباب مقنعه و روسرى زن است كه سر و صورت او را مى‏پوشاند وقتى كه براى حاجتى بيرون مى‏رود».

آنگاه در ضمن تفسير آيه مى‏گويد:

«اى پيامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمنين بگو، پس بپوشانند موضع گردن و سينه خود را با روپوشى كه زنها بر سر مى‏اندازند.

ابن عباس و مجاهد گويند: جلباب مقنعه و روسرى زن است، يعنى با آن بپوشند سر و گردنشان را هر گاه براى حاجتى بيرون روند به خلاف كنيزهايى كه با سر و گردن باز بيرون مى‏روند.

«علامه طباطبايى» در اين باره چنين گفته است:

«كلمه جلابيب جمع جلباب است، و آن جامه‏اى است كه يا سرتاسرى است و تمامى بدنش را مى‏پوشاند، و يا روسرى مخصوص است كه صورت و سرش را ساتر مى‏شود، و منظور از جمله «يُدنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابيبِهِنَّ» اين است كه آن طورى بپوشند كه زير گلو و سينه‏هايشان در انظار ناظرين پيدا نباشد»(18).

چنانكه ملاحظه شد، معنى جلباب از نظر مفسران چندان روشن نيست. آنچه صحيح‏تر به نظر مى‏رسد اين است كه در اصل لغت، كلمه جلباب شامل هر جامه وسيع مى‏شده است، ولى غالبا در مورد روسرى‏هايى كه از چارقد بزرگتر و از ردا كوچكتر بوده است به كار مى‏رفته است. ضمنا معلوم مى‏شود كه دو نوع روسرى براى زنان معمول بوده است، يك نوع روسريهاى كوچك كه آنها را خمار يا مقنعه مى‏ناميده‏اند و معمولاً در داخل خانه از آنها استفاده مى‏كرده‏اند. نوع ديگر روسريهاى بزرگ كه مخصوص خارج منزل بوده است.

در «تفسير نمونه» آمده است: منظور از «يُدْنينَ» اين است كه زنان «جلباب» را به بدن خويش نزديك سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اينكه آن را آزاد بگذارند به طورى كه گاه بيگاه كنار رود و بدن آشكار گردد، و به تعبير ساده خودمان لباس خود را جمع و جور كنند.

اما اينكه بعضى خواسته‏اند از اين جمله استفاده كنند كه صورت را نيز بايد پوشانيد هيچ دلالتى بر اين معنى ندارد و كمتر كسى از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آيه داخل دانسته است.

به هر حال از اين آيه استفاده مى‏شود كه حكم «حجاب و پوشش» براى آزاد زنان قبل از اين زمان نازل شده بود، ولى بعضى روى ساده‏انديشى درست مراقب آن نبودند آيه فوق تأكيد مى‏كند كه در رعايت آن دقيق باشند(19).

«استاد مطهرى» در اين باره مى‏گويد:

«بنابر اين مقصود از نزديك ساختن جلباب، پوشيدن با آن مى‏باشد، يعنى وقتى مى‏خواهند از خانه بيرون بروند روسرى بزرگ خود را با خود بردارند. البته معنى لغوى نزديك ساختن چيزى، پوشانيدن با آن نيست، بلكه از مورد، چنين استفاده مى‏شود. وقتى كه به زن بگويند جامه‏ات را به خود نزديك كن مقصود اين است كه آن را رها نكن، آن را جمع و جور كن، آن را بى‏اثر و بى‏خاصيت رهان نكن و خود را با آن بپوشان.

استفاده زنان از روپوشهاى بزرگ كه بر سر مى‏افكنده‏اند دو جور بوده است: يك نوع صرفا جنبه تشريفاتى و اسمى داشته است همچنان كه در عصر حاضر بعضى بانوان چادرى را مى‏بينيم كه چادر داشتن آنها صرفا جنبه تشريفاتى دارد. با چادر هيچ جاى بدن خود را نمى‏پوشانند، آنها را رها مى‏كنند. وضع چادر سركردنشان، نشان مى‏دهد كه اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند و از اينكه مورد بهره‏بردارى چشمها قرار بگيرند ابا و امتناعى ندارند. نوع ديگر بر عكس بوده و هست: زن چنان با مراقبت جامه‏هاى خود را به خود مى‏گيرد و آن را رها نمى‏كند كه نشان مى‏دهد اهل عفاف و حفاظ است. خود بخود دورباشى ايجاد مى‏كند و ناپاكدلان را مأيوس مى‏سازد»(20).

و اما مطلب دوم يعنى بحث در علتى كه براى اين دستور ذكر شده است، در اين زمينه دو نظر وجود دارد: و گروهى از مفسرين گفته‏اند: «در آن زمان معمول بوده است كه كنيزان بدون پوشيدن سر و گردن از منزل بيرون مى‏آمدند، و از آنجا كه از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند گاهى بعضى از جوانان هرزه مزاحم آنها مى‏شدند، در اينجا به زنان آزاد مسلمان دستور مى‏دهد كه حجاب اسلامى را كاملاً رعايت كنند تا از كنيزان شناخته شوند و بهانه‏اى براى مزاحمت به دست هرزگان ندهند.

بديهى است مفهوم اين سخن آن نيست كه اوباش حق داشتند مزاحم كنيزان شوند، بلكه منظور اين است كه بهانه را از دست افراد فاسد بگيرند.

احتمال دوم اينكه: زنان مسلمان در پوشيدن حجاب سهل‏انگار و بى‏اعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بى‏بند و بار كه در عين داشتن حجاب آنچنان بى‏پروا و لاابالى هستند كه غالبا قسمتهايى از بدنهاى آنان نمايان است و همين معنى توجّه افراد هرزه را به آنها جلب مى‏كند»(21).

«علامه طباطبايى» چنين گفته است: «ذلِكَ اَدْنى اَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ» «يعنى پوشاندن همه بدن به شناخته شدن به اينكه اهل عفت و حجاب و صلاح و سدادند نزديك‏تر است در نتيجه وقتى به اين عنوان شناخته شدند، ديگر اذيت نمى‏شوند، يعنى اهل فسق و فجور متعرض آنان نمى‏گردند»(22). سپس احتمال ديگر را نقل كرده و مى‏گويد معناى اول به ذهن نزديكتر است.

پس بنا به احتمال اول معنى جمله اين است كه بدين وسيله شناخته مى‏شوند كه آزادند نه كنيز، پس مورد آزار و تعقيب جوانان قرار نمى‏گيرند. ولى بنا به احتمال دوم معنى جمله اين است كه بدين وسيله شناخته مى‏شوند كه زنان نجيب و عفيف مى‏باشند و بيمار دلان از اينكه به آنها طمع ببندند چشم مى‏پوشند زيرا معلوم مى‏شود اينجا حريم عفاف است، چشم طمع كور، و دست خيانت كوتاه است.

«استاد مطهرى» مى‏گويد:

«مطلبى كه از اين آيه استفاده مى‏شود و يك حقيقت جاودان است اين است كه زن مسلمان بايد آن چنان در ميان مردم رفت و آمد كنند كه علائم عفاف و وقار و سنگينى و پاكى از آن هويدا باشد و با اين صفت شناخته شود، و در اين وقت است كه بيماردلان كه دنبال شكار مى‏گردند از آنها مأيوس مى‏گردند و فكر بهره‏كشى از آنها در مخيله‏شان خطور نمى‏كند»(23).

و از آنجا كه نزول اين حكم، جمعى از زنان با ايمان را نسبت به گذشته پريشان مى‏ساخت، در پايان آيه مى‏افزايد: ««وَكانَ اللّه‏ُ غَفُورا رَحيما»: خداوند همواره غفور و رحيم است». هر گاه از شما تاكنون در اين امر كوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشيد، توبه كنيد و به سوى او باز گرديد، و وظيفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهيد(24).

آيه ديگرى كه در رابطه با حجاب مطرح مى‏شود آيه پنجاه و سوم سوره «احزاب» است. در اين آيه كلمه حجاب ذكر شده است. در كلمات قدما هر جا سخن از آيه حجاب است مقصود همين آيه است. در بخشى از اين آيه آمده است: «... وَاِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعا فَاسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حجابٍ ذلِكُمْ اَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ...» «... هنگامى كه چيزى از وسايل زندگى (به عنوان عاريت) از آنها (همسران پيامبر) مى‏خواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار دلهاى شما و آنها را پاك‏تر مى‏دارد...».

«علامه طباطبايى درباره اين جمله چنين آورده است:

«ضمير «هُنَّ» به همسران رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله برمى‏گردد، و درخواست متاع از ايشان كنايه است از اينكه مردم با ايشان درباره حوايجى كه دارند سؤال كنند، و معنايش اين است كه اگر به خاطر حاجتى كه برايتان پيش آمده، ناگزير شديد با يكى از همسران آن جناب صحبتى بكنيد، از پس پرده صحبت كنيد، «ذلِكُم اَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» اين جمله مصلحت حكم نامبرده را بيان مى‏كند، و مى‏فرمايد، براى اينكه وقتى از پشت پرده با ايشان صحبت كنيد دلهايتان دچار وسوسه نمى‏شود، و در نتيجه اين رويه دلهايتان را پاك‏تر نگه مى‏دارد»(25).

در «تفسير نمونه» چنين آمده است(26): اين امر در ميان اعراب و بسيارى مردم ديگر معمول بوده و هست كه به هنگام نياز به بعضى از وسايل زندگى موقتا از همسايه به عاريت مى‏گيرند، خانه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز از اين قانون مستثنا نبوده، و گاه و بيگاه مى‏آمدند و چيزى از همسران پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به عاريت مى‏خواستند، روشن است قرار گرفتن همسران پيامبر در معرض ديد مردم (هر چند با حجاب اسلامى باشند) كار خوبى نبود لذا دستور داده شده كه از پشت پرده يا پشت در بگيرند.

نكته‏اى كه در اينجا بايد مورد توجّه قرار گيرد اين است كه منظور از «حجاب» در اين آيه پوشش زنان نيست، بلكه حكمى اضافه بر آن است كه مخصوص همسران پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوده و آن اينكه مردم موظّف بودند به خاطر شرايط خاص همسران پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هر گاه مى‏خواهند چيزى از آنان بگيرند از پشت پرده باشد، و آنها حتّى با پوشش اسلامى در برابر مردم در اينگونه موارد ظاهر نشوند، البته اين حكم درباره زنان ديگر وارد نشده، و در آنها تنها رعايت پوشش كافى است.

شاهد اين سخن اينكه كلمه «حجاب» هر چند در استعمالهاى روزمره به معنى پوشش زن به كار مى‏رود، ولى در لغت چنين مفهومى را ندارد، و نه در تعبيرات فقهاى ما.

«حجاب» در لغت به معنى چيزى است كه در ميان دو شى‏ء حايل مى‏شود، به همين جهت پرده‏اى كه در ميان امعاء و قلب و ريه كشيده شده «حجاب حاجز» ناميده شده.

در قرآن مجيد نيز اين كلمه همه جا به معنى پرده يا حايل به كار رفته است، مانند آيه سى و دوم از «سوره ص» «حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ» «تا موقعى كه خورشيد در پشت پرده افق پنهان شد». در كلمات فقها از قديم‏ترين ايام تاكنون نيز در مورد پوشش زنان معمولاً كلمه «ستر» به كار رفته، و در روايات اسلامى نيز همين تعبير يا شبيه آن وارد شده است، و به كار رفتن كلمه «حجاب» در پوشش زنان اصطلاحى است كه بيشتر در عصر ما پيدا شده و اگر در تواريخ و روايات پيدا شود بسيار كم است.

بنابر اين اسلام به زنان مسلمان دستور پرده‏نشينى نداده، و تعبير «پردگيان» در مورد زنان و تعبيراتى شبيه به اين جنبه اسلامى ندارد، آنچه درباره زن مسلمان لازم است داشتن همان پوشش اسلامى است، ولى زنان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به خاطر وجود دشمنان فراوان و عيب جويان مغرض چون ممكن بود در معرض تهمتها قرار گيرند و دستاويزى به دست سياه‏دلان بيفتد اين دستور خاص به آنها داده شد و يا به تعبير ديگر به مردم داده شده كه به هنگام تقاضاى چيزى از آنها، با آنها از پشت پرده تقاضاى خود را مطرح كنند.

«استاد مطهرى» نيز پس از بيان معنى كلمه حجاب چنين مى‏نويسد(27):

استعمال كلمه حجاب در مورد پوشش زن يك اصطلاح نسبتا جديد است. در قديم و مخصوصا در اصطلاح فقها كلمه «ستر» كه به معنى پوشش است به كار رفته است. فقهاء چه در كتاب الصلوة و چه در كتاب النكاح كه متعرض اين مطلب شده‏اند كلمه ستر را به كار برده‏اند نه كلمه حجاب را.

بهتر اين بود كه اين كلمه عوض نمى‏شد و ما هميشه همان كلمه «پوشش» را به كار مى‏برديم. زيرا چنانكه گفتيم معنى شايع لغت حجاب پرده است، و اگر در مورد پوشش به كار برده مى‏شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجب شده كه عده زيادى گمان كنند كه اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود.

وظيفه پوشش كه اسلام براى زنان مقرر كرده است بدين معنى نيست كه از خانه بيرون نروند. زندانى كردن و حبس زن در اسلام مطرح نيست. در برخى از كشورهاى قديم مثل ايران قديم و هند چنين چيزهايى وجود داشته است ولى در اسلام وجود ندارد.

پوشش زن در اسلام اين است كه زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه‏گيرى و خودنمايى نپردازد. آيات مربوطه همين معنى را ذكر مى‏كند و فتواى فقها هم مؤيد همين مطلب است. آياتى كه در ا ين باره هست چه در سوره مباركه نور و چه در سوره مباركه احزاب، حدود پوشش و تماسهاى زن و مرد را ذكر كرده است بدون آنكه كلمه حجاب را به كار برده باشد».

«استاد مطهرى» در رابطه با آيه پنجاه و سوم سوره احزاب چنين مى‏نويسد:

«دستور حجاب كه در اين آيه است غير از دستور «پوشش» است كه مورد بحث ما مى‏باشد. دستورى كه در اين آيه ذكر شده است راجع به سنن خانوادگى و رفتارى است كه انسان بايد در خانه ديگران داشته باشد. طبق اين دستور، مرد نبايد وارد جايگاه زنان شود، بلكه اگر چيزى مى‏خواهد و مورد احتياج اوست بايد از پشت ديوار صدا بزند. ا ين مسئله ربطى به بحث «پوشش» كه در اصطلاح فقه نيز تحت عنوان «ستر» نه «حجاب» ناميده مى‏شود، ندارد.

جمله «ذلِكُمْ اَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» دلالت مى‏كند كه هر اندازه مرد و زن جانب ستر و پوشش و ترك برخوردهايى كه مستلزم نظر است رعايت نمايند به تقوا و پاكى نزديكتر است. همانطور كه گفتيم: رخصتهاى تسهيلى و ارفاتى كه به حكم ضرورت داده شده است، نبايد رجحان اخلاقى ستر و پوشش و ترك نظر را از ياد ببرد»(28).

دين اسلام تا حدى در زمينه حجاب دقت نظر دارد كه با توجّه به اينكه براى افراد سالخورده استثنايى در امر حجاب قائل مى‏شود ولى باز هم آنان را توصيه به حفظ پاكدامنى مى‏كند.

در قرآن كريم، در سوره مباركه «نور» استثنايى درباره مسئله پوشش بيان شده است.

آنجا كه مى‏فرمايد: «وَالْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ الّلاتى لا يَرْجُونَ نِكاحا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ اَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتِ بِزينَةٍ وَاَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللّه‏ُ سَميعٌ عَليمٌ»(29) «و زنان از كار افتاده‏اى كه اميد به ازدواج ندارند گناهى بر آنها نيست كه لباسهاى (رويين) خود را بر زمين بگذارند به شرط اينكه در برابر مردم خودآرايى نكنند و اگر خود را بپوشانند براى آنها بهتر است. و خداوند شنوا و دانا است».

در اين آيه زنان پير و سالخورده را از حكم حجاب مستثنى مى‏شمرد. «مرحوم طبرسى» در اين باره چنين گفته است: «زنان پيرى كه بازنشسته شده و در معرض زناشويى نيستند و كسى به آنها رغبت ندارد، مى‏توانند روسرى خود را بردارند»(30).

در حديثى از امام صادق عليه‏السلام مى‏خوانيم: «اَلْحَلَبُّى عَنْ اَبى عَبْدِاللّه‏ِ عليه‏السلام اِنَّهُ قَرَأ «اَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ» قالَ: اَلْخِمارُ وَالْجِلْبابُ. قُلْتُ: بَيْنَ يَدَىْ مَنْ كانَ؟ فَقالَ: بَيْنَ يَدَىْ مَنْ كانَ: غَيْرَ مُتَبَرِّجَةٍ بِزينةٍ»(31). عبيداللّه‏ حلبى گفت كه امام صادق عليه‏السلام فرمود: مقصود از «اَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ» روسرى و چادر است. گفتم: جلو هر كسى كه بود؟ فرمود: جلو هر كس كه بود اما به شرط اينكه ساده باشد و نخواهد خوددارى و خودنمايى كند». در پايان آيه اضافه مى‏كند كه با همه احوال «اگر آنها عفاف پيشه كنند و خويشتن را بپوشانند براى آنها بهتر است» «وَاِنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ».

چرا كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعايت كند پسنديده‏تر و به تقوا و پاكى نزديك‏تر است.

در «تفسير نمونه» آمده: و از آنجا كه ممكن است بعضى از زنان سالخورده از اين آزادى حساب شده و مشروع سوء استفاده كنند و احيانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و يا طرفين در دل افكار آلوده‏اى داشته باشند در آخر آيه به عنوان يك اخطار مى‏فرمايد: «خداوند شنوا و دانا است» «وَاللّه‏ُ سَميعٌ عَليمٌ».

آنچه را مى‏گوييد و آنچه را در دل داريد و يا در سر مى‏پرورانيد مى‏داند(32).

پس از ذكر مطالبى كه در زمينه حجاب بيان شد ممكن است اين سؤال پيش بيايد كه چرا حجاب اسلامى واجب شده و فلسفه حجاب چيست؟

«استاد مطهرى» در اين زمينه مى‏نويسد(33): فلسفه پوشش اسلامى به نظر ما چند چيز است. بعضى از آنها جنبه روانى دارد و بعضى جنبه خانه و خانوادگى، و بعضى ديگر جنبه اجتماعى، و بعضى مربوط است به بالا بردن احترام زن و جلوگيرى از ابتذال او.

شرح اين چهار قسمت بدين صورت است:

[ 1 ] آرامش روانى ـ نبودن حريم ميان زن و مرد و آزادى معاشرتهاى بى‏بند و بار، هيجانها و التهابهاى جنسى را فزونى مى‏بخشد. غريزه جنسى، غريزه‏اى نيرومند، عميق و دريا صفت است، هر چه بيشتر اطاعت شود سركش‏تر مى‏گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر خوراك بدهند شعله‏ورتر مى‏شود.

به هر حال اسلام به قدرت شگرف اين غريزه آتشين، توجّه كامل كرده است. روايات زيادى درباره خطرناك بودن «نگاه»، خطرناك بودن خلوت با زن، و بالاخره خطرناك بودن غريزه‏اى كه مرد و زن را به يكديگر پيوند مى‏دهد وارد شده است.

اسلام تدابيرى براى تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و در اين زمينه هم براى زنان و هم براى مردان تكليف معيّن كرده است. يك وظيفه مشترك كه براى زن و مرد، مقرّر فرموده مربوط به نگاه كردن است. خلاصه اين دستور اين است كه زن و مرد نبايد به يكديگر خيره شوند، نبايد چشم‏چرانى كنند، نبايد نگاههاى مملو از شهوت به يكديگر بدوزند، نبايد به قصد لذت بردن به يكديگر نگاه كنند يك وظيفه هم خاص زنان مقرّر فرموده است و آن اين است كه بدن خود را از مردان بيگانه پوشيده دارند و در اجتماع به جلوه‏گرى و دلربايى نپردازند، به هيچ وجه و هيچ صورت و با هيچ شكلى و رنگ و بهانه‏اى كارى نكنند كه موجبات تحريك مردان بيگانه را فراهم كنند.

[ 2 ] استحكام پيوند خانوادگى ـ شك نيست كه هر چيزى كه موجب تحكيم پيوند خانوادگى و سبب صميميت رابطه زوجين گردد، براى كانون خانواده مفيد است و در ايجاد آن بايد حداكثر كوشش مبذول شود، و بالعكس هر چيزى كه باعث سستى روابط زوجين و دلسردى آنان گردد به حال زندگى خانوادگى زيانمند است و بايد با آن مبارزه كرد.

اختصاص يافتن استمتاعات و التذاذهاى جنسى به محيط خانوادگى و در كادر ازدواج مشروع، پيوند زن و شوهرى را محكم مى‏سازد و موجب اتّصال بيشتر زوجين به يكديگر مى‏شود.

[ 3 ] استوارى اجتماع ـ كشانيدن تمتّعات جنسى از محيط خانه به اجتماع، نيروى كار و فعاليّت اجتماع را ضعيف مى‏كند. بر عكس آنچه كه مخالفين حجاب خرده‏گيرى كرده‏اند و گفته‏اند: «حجاب موجب فلج كردن نيروى نيمى از افراد اجتماع است» بى‏حجابى و ترويج روابط آزاد جنسى موجب فلج كردن نيروى اجتماع است.

آنچه موجب فلج كردن نيروى زن و حبس استعدادهاى او است حجاب به صورت زندانى كردن زن و محروم ساختن او از فعاليتهاى فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى است و در اسلام چنين چيزى وجود ندارد. اسلام نه مى‏گويد كه زن از خانه بيرون نرود و نه مى‏گويد حق تحصيل علم و دانش ندارد. پوشانيدن بدن به استثناء وجه و كفين مانع هيچگونه فعاليّت فرهنگى يا اجتماعى يا اقتصادى نيست. آنچه موجب فلج كردن نيروى اجتماع است آلوده كردن محيط كار به لذتجوييهاى شهوانى است.

[ 4 ] ارزش و احترام زن ـ زن از طريق عاطفى و قلبى هميشه برترى خود را بر مرد ثابت كرده است. حريم نگه داشتن زن ميان خود و مرد يكى از وسايل مرموزى بوده است كه زن براى حفظ مقام و موقع خود در برابر مرد از آن استفاده كرده است.

اسلام زن را تشويق كرده است كه از اين وسيله استفاده كند. اسلام مخصوصا تأكيد كرده است كه زن هر اندازه متين‏تر و باوقارتر و عفيف‏تر حركت كند و خود را در معرض نمايش براى مرد نگذارد بر احترامش افزوده مى‏شود.

البته درباره فلسفه حجاب در منابع ديگر نيز مطالبى يافت مى‏شود كه تقريبا مشابه موارد ذكر شده است و در اينجا جهت رعايت اختصار به آنها اشاره نشده است(34).

البته مخالفان مسئله حجاب اغلب خرده‏گيرى كرده و ايرادها و اشكالهايى را در زمينه مسئله حجاب مطرح مى‏كنند.

در اينجا ايرادهايى كه مخالفان حجاب مطرح مى‏كنند به طور فشرده بررسى مى‏شود. در اين باره در تفسير نمونه چنين آمده است(35).

[ 1 ] مهمترين چيزى كه همه آنان در آن متفقند و به عنوان يك ايراد اساسى بر مسئله حجاب ذكر مى‏كنند اين است كه زنان نيمى از جامعه را تشكيل مى‏دهند اما حجاب سبب انزواى اين جمعيّت عظيم مى‏گردد، و طبعا آنها را از نظر فكرى و فرهنگى به عقب مى‏راند، مخصوصا در دوران شكوفايى اقتصاد كه احتياج زيادى به نيروى فعال انسانى است از نيروى زنان در حركت اقتصادى هيچگونه بهره‏گيرى نخواهد شد، و جاى آنها در مراكز فرهنگى و اجتماعى نيز خالى است! به اين ترتيب آنها به صورت يك موجود مصرف كننده و سربار اجتماع در مى‏آيند.

اما آنها كه به اين منطق متوسل شده‏اند از چند امر به كلى غافل شده يا تغافل كرده‏اند. زيرا،

[ اولاً[ : چه كسى گفته است كه حجاب اسلامى زن را منزوى مى‏كند، و از صحنه اجتماع دور مى‏سازد؟ اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در اين موضوع را بر خود هموار كنيم امروز بعد از انقلاب اسلامى هيچ نيازى به استدلال نيست، زيرا با چشم خود گروه گروه زنانى را مى‏بينيم كه با داشتن حجاب اسلامى در همه جا حاضرند، در اداره‏ها، در كارگاهها، در راهپيمايى‏ها و تظاهرات سياسى، در راديو و تلويزيون، در بيمارستانها و مراكز بهداشتى، مخصوصا و در مراقبتهاى پزشكى براى مجروحين جنگى، در فرهنگ و دانشگاه، و بالاخره در صحنه جنگ و پيكار با دشمن.

كوتاه سخن اينكه وضع موجود پاسخ دندان شكنى است براى همه اين ايرادها و اگر ما در سابق سخن از امكان چنين وضعى مى‏گفتيم امروز در برابر وقوع آن قرار گرفته‏ايم، و فلاسفه گفته‏اند بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است و اين عيانى است كه نياز به بيان ندارد.

[ ثانيا ] : از اين كه بگذريم آيا اداره خانه و تربيت فرزندان برومند و ساختن انسانهايى كه در آينده بتوانند با بازوان تواناى خويش چرخهاى عظيم جامعه را به حركت درآورند، كار نيست؟

آنها كه اين رسالت عظيم زن را كار مثبت محسوب نمى‏كنند از نقش خانواده و تربيت، در ساختن يك اجتماع سالم و آباد و پرحركت بى‏خبرند، آنها گمان مى‏كنند راه اين است كه زن و مرد ما همانند زنان و مردمان غربى اول صبح خانه را به قصد ادارات و كارخانه‏ها و مانند آن ترك كنند،

و بچه‏هاى خود را به شيرخوارگاهها بسپارند، و يا در اطاق بگذارند و در را بر روى آنها ببندند، طعم تلخ زندان را از همان زمان كه غنچه ناشكفته‏اى هستند به آنها بچشانند.

غافل از اينكه با اين عمل شخصيّت آنها را در هم مى‏كوبند و كودكانى بى‏روح و فاقد عواطف انسانى بار مى‏آورند كه آينده جامعه را به خطر خواهند انداخت.

[ 2 ] ايراد ديگرى كه آنها دارند اين است كه حجاب يك لباس دست و پاگير است و با فعاليتهاى اجتماعى مخصوصا در عصر ماشينهاى مدرن سازگار نيست، يك زن حجاب‏دار خودش را حفظ كند يا چادرش را و يا كودك و يا برنامه‏اش را؟!

ولى اين ايرادكنندگان از يك نكته غافلند و آن اينكه حجاب هميشه به معنى چادر نيست، بلكه به معنى پوشش زن است، حال آنجا كه با چادر امكان‏پذير است چه بهتر و آنجا كه نشد به پوشش قناعت مى‏شود.

زنان كشاورز و روستايى ما، مخصوصا زنانى كه در برنجزارها مهمترين و مشكلترين كار كشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند عملاً به اين پندارها پاسخ گفته‏اند، و نشان داده‏اند كه يك زن روستايى با داشتن حجاب اسلامى در بسيارى از موارد حتى بيشتر و بهتر از مرد كار مى‏كند، بى‏آنكه حجابش مانع كارش شود.

[ 3 ] ايراد ديگر اينكه آنها مى‏گويند حجاب از اين نظر كه ميان زنان و مردان فاصله مى‏افكند طبع حريص مردان را آزمندتر مى‏كند، و به جاى اينكه خاموش كننده باشد آتش حرص آنها را شعله‏ورتر مى‏سازد كه «اَلاِْنْسانُ حَريصٌ عَلى ما مُنِعَ»!

پاسخ اين ايراد يا صحيح‏تر سفسطه و مغلطه را مقايسه جامعه امروز ما كه حجاب در آن تقريبا در همه مراكز بدون استثناء حكم فرما است با دوران رژيم طاغوت كه زنان را مجبور به كشف حجاب مى‏كردند مى‏دهد.

آن روز هر كوى و برزن مركز فساد بود، در خانواده‏ها بى‏بند و بارى عجيبى حكم‏فرما بود، آمار طلاق فوق‏العاده زياد بود، سطح تولد فرزندان نامشروع بالا بود و هزاران بدبختى ديگر.

نمى‏گويم امروز همه ا ينها ريشه‏كن شده اما بدون شك بسيار كاهش يافته و جامعه ما از اين نظر سلامت خود را باز يافته، و اگر به خواست خدا وضع به همين صورت ادامه يابد و ساير نابسامانيها نيز سامان پيدا كند، جامعه ما از نظر پاكى خانواده‏ها و حفظ ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسيد.

مخالفان حجاب ايراد ديگرى نيز مطرح كرده‏اند كه استاد مطهرى آن را اين گونه بيان كرده و پاسخ داده است(36):

«ايرادى كه بر پوشيدگى زن مى‏گيرند اين است كه دليل معقولى ندارد و چيزى كه منطقى نيست نبايد از آن دفاع كرد. مى‏گويند منشاء حجاب، يا غارتگرى و ناامنى بوده است كه امروز وجود ندارد، و يا فكر رهبانيت و ترك لذت بوده است كه فكر باطل و نادرستى است، و يا خودخواهى و سلطه‏جويى مرد بوده كه رذيله‏اى است ناهنجار و بايد با آن مبارزه كرد، و يا اعتقادى به پليدى زن در ايام حيض بوده است كه اين هم خرافه‏اى بيش نيست.

پاسخ اين ايراد اين است كه حجاب ـ البته به مفهوم اسلامى آن ـ از جنبه‏هاى مختلف: روانى، خانوادگى، اجتماعى و حتى از جنبه بالا رفتن ارزش زن، منطق معقول دارد، كه در قسمت قبل اشاره شد.

البته مقوله حجاب نياز به بحث بيشترى دارد، اما از آنجايى كه موضوع اصلى اين تحقيق نمى‏باشد به همين ميزان بسنده مى‏شود.

پاورقى:‌


1 ـ پيشين؛ 162.
2 ـ الحر العاملى، محمد بن الحسن، جلد چهاردهم؛ 112.
3 ـ نهج الفصاحه؛ 72.
4 ـ سادات، محمد على، 160.
5 ـ الحر العاملى، محمد بن الحسن، جلد اول؛ 433.
6 ـ الترمذى، محمد بن عيسى، جلد سوم؛ 391.
7 ـ الحر العاملى، محمد بن الحسن، 444.
8 ـ مصطفوى، سيد جواد، 69 .
9 ـ عبد خدايى، محمد هادى، 159.
10 ـ مطهرى، مرتضى، 82 .
11 ـ اصفهانى، راغب، جلد اول؛ 707.
12 ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، 159.
13 ـ طبرسى، ابو على فضل بن الحسن، 128 ـ 127.
14 ـ الرازى، فخر الدين، 379.
15 ـ مطهرى، مرتضى، 155 ـ 153.
16 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، جلد هفدهم؛ 426.
17 ـ ابن منظور، المجلد الثانى؛ 317.
18 ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، جلد شانزدهم؛ 532 ـ 531 .
19 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 429 ـ 428.
20 ـ مطهرى، مرتضى، 176 ـ 175.
21 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 428 ـ 427.
22 ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، 532 .
23 ـ مطهرى، مرتضى، 177.
24 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 429.
25 ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، 528 .
26 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 403 ـ 401.
27 ـ مطهرى، مرتضى، 79.
28 ـ مطهرى، مرتضى، 171.
29 ـ سوره نور ـ آيه 60 .
30 ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، جلد هفدهم؛ 169.
31 ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعة، 623 .
32 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 543 .
33 ـ مطهرى، مرتضى، 95 ـ 83 .
34 ـ ر.ك. مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 446 ـ 442 .
35 ـ پيشين؛ 449 ـ 446.
36 ـ مطهرى، مرتضى، 99.