درآمدى برشناخت مسايل زنان

سيدضياء مرتضوى

- ۳ -


اصل هفتم:تزاحم مصالح ، زمينه گزينش

«لـيـس الـعـاقـل مـن يـعـرف الـخـيـر مـن الـشـر ، و لـكـن الـعـاقـل مـن يـعـرف خيرالشرين » (26) اميرالمؤمنين (ع ) «خردمند آن نيست كه فقط خوبى را از بدى باز مى شناسد ، و لكن خردمند كسى است كه از ميان دو بدى ، بهترش را مى شناسد.»

در نگرش مجموعى به مسايل زنان ، توجه به «تزاحم مصالح » به عنوان يك واقعيت فراگير و لزوم انتخاب «اءصلح » و در نتيجه ، از دست دادن بسيارى مصالح و منافعى كه امكان استيفاى همزمان آنـها وجود ندارد ، يك اصل به شمار مى رود.

و پر واضح است اين امر اختصاص به مسايل زنان ندارد اما شامل اين دست مسايل نيز مى شود.

حيات انسانى و زندگى اوبگونه اى است كه مصالح و منافع هـر يـك از افـراد بـا مـنـافـع و مـصـالـح ديگران گره مى خورد.

طبيعى است كه آدمى به خاطر مـحـدوديـتـهـاى بسيارى كه دارد ، به حجم گسترده اى از خواستهاى خويش دسترسى نخواهد داشـت وهـمـواره انسان در تزاحم منافع و مصالح خويش در حال گزينش بهترينهاست .

از اين رو اسـت كـه بـسـيـارى مـحـدوديتها و فقدانها را بر خودمى خرد به خاطر مصالح مهمترى كه خود بـرگـزيـده اسـت .

بـسـيارى ازالتزامهاست كه انسان به اراده حكيمانه خويش مى پذيرد تا منافع بيشترى را به چنگ آورد و زندگى اجتماعى بدون اين امكان ندارد.

به عنوان مثال وقتى آدمى به انگيزه دستيابى به منافع بيشتر و مصالح مهمتر ، آزادى فردى خود را در چـارچوب روابط خانوادگى محدود مى كندو خود را در موقعيت «پدرى » يا «مادرى » قرار مى دهد طبيعى است كه ديگر ،مصالح او با مصالح فرزندان گره مى خورد و نمى تواند فقط به آنچه كـه مـربـوط بـه شخص خودش است بيانديشد.

و يا وقتى در موقعيت «همسرى »قرار مى گيرد طبيعتا به تعهداتى كه اين مناسبت و موقعيت به وجودمى آورد بايد پايبند باشد.

در تزاحم مصالح همواره مهم فداى اهم مى شود.

در تنظيم پيوندها ومناسبات اجتماعى و تحليل و ارزيـابـى نـوع روابـط و جايگاههاى اجتماعى وخانوادگى هر يك از زن و مرد ، و در تعارض ميان مـصـالـح فـردى و جـمعى ،لزوم اولويت گذارى و مقدم داشتن مصالح مهمتر را نمى توان ناديده گـرفـت .

در شـناخت صحيح مسايل زنان و پى بردن به اولويتى كه هر يك ازموقعيتها و نقشهاى زنان و مردان دارد بايد به اين واقعيت توجه كرد كه فقط مصلحت شخص يا حتى خانواده نيست كه تـعـيـيـن كـنـنـده اسـت بـلكه مصالح جامعه نيز بايد لحاظ شود.

حضور اجتماعى زنان ، اشتغال ، تـربـيت فرزند ، مديريت خانواده ، شوهردارى ، تحصيل ، ايفاى نقش در موقعيتهاى مختلف سياسى ، اقـتصادى و فرهنگى ، و مسايلى از اين دست ، هر يك منافع و مصالحى دارند ، مهم شناخت صحيح ، اولويت بندى و گزينش درست مى باشد.

به عنوان مثال ، در تعارض ميان تحصيل يا اشتغال ، با «فرزنددارى » كدام يك اولويت دارد؟ هم از نـقطه نظر بازشناسى مسايل زنان در متون دينى وهم در سياستگذاريهاى اجتماعى .

روشن است اولـويـت بـنـدى و گـزيـنـش بـدون داشـتـن مـلاك ، امرى مشكل يا ناممكن است .

اين است كه بازشناسى ملاكهاى اولويت بندى و انتخاب نيز بايد مشخص باشد.

بهرحال ، زن يا مرد همواره در برابر موقعيتها و نقشهايى كه قرارمى گيرد و انتخابهايى كه صورت مـى دهـد ، مهم اين است كه مقايسه كند چه منافعى را از دست مى دهد و كدام مصالح را به دست مى آورد.

شناخت وارزيابى و ارزشگذارى مسؤوليته ، نقشه ، موقعيتها و جايگاه عملى كه براى زنان پـيـشـنـهـاد يـا توصيه مى شود ، بايد با سنجش همه دستاوردها و نيزمحروميتهاى آن باشد.

قرار گرفتن در موقعيت «همسرى » در برابر منافع ودستاوردهاى بسيارى كه براى شخص به ارمغان مـى آورد ، قـهـرا بـرخـى مـحـدوديـتـها و مسؤوليتها را نيز به دنبال دارد و شخص از دستيابى به بـرخى خواستها و موقعيتهاى مطلوب باز مى ماند اما اين عقل حسابگر او مى باشدكه چنين معامله سودمندى را پيش پاى او مى گذارد.

موقعيتهايى را از دست مى دهد و موقعيتهاى پيش بينى شده بـهـتـرى را بـه چـنـگ مـى آورد.

مـوقـعيتهايى كه برخى به صورت غريزى و فطرى بدان سو فرا خـوانـده مـى شود ، و برخى نيز با ارشاد و توصيه عقل حسابگر او و در جهت پاسخگويى به مناسبات صحيح اجتماعى و نيازهاى معمول زندگى مى باشد.

اين تنها نگرش جامع به همه مصالح و دستاوردها از يك سو ،محروميتها و محدوديتها و مسؤوليتها از سوى ديگر و گزينش موقعيت شايسته تر است كه مى تواند بهره زنان و مردان در استفاده بهينه از فـرصـتـه ،امـكانات و تواناييهاى خويش را كامل كند و اين خود اصلى درخور توجه در شناخت مسايل زنان و ترسيم چهره انسانى ، اجتماعى زن مسلمان است .

اصل هشتم:عدل ، اصلى فراگير در هستى و شريعت

«ان اللّه ياءمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغي يعظكم لعلكم تذكرون » (27) «خداوند به عدل و احسان و دادن مال به خويشاوند فرمان مى دهد ، و از زشتى ومنكر و تجاوز باز مى دارد ، شما را پند مى دهد كه شايد به خود آييد.»

«العدل اساس به قوام العالم ». (28) «عدالت پايه اى است كه ايستايى و قوام عالم بدان بستگى دارد.

» اميرالمؤمنين على (ع ) اسلام ناب كه چيزى جز همان تشيع راستين و بى پيرايه ، نيست هم دربعد اعتقادى و هم در احكام و روابـط اجتماعى و رهبرى و مديريت جامعه ، با ويژگى اصل عدل ، تاريخ فكرى اجتماعى خويش را از اسـلام امـوى و آنچه اينك به نام اسلام آمريكايى مى خوانيم جدا مى سازد.

عدالت به عنوان يك اصل ، هم در نظام تشريع و هم در دستگاه و نظام شريعت جارى است .

آنجا كه مى فرمايد: «والسماء رفـعها و وضع الميزان » (29) ناظر به جهان تكوين است ، و آنجا كه سخن از انزال كتاب و ميزان به همراه پيامبران (ع ) مى گويد نگاه به نظام تشريع و روابط اجتماعى انسانها دارد: «و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط». (30) فرهنگ شيعه از نقطه نظر كلامى ، ديدگاهى كاملا روشن را در باره عدل و ظلم و عقلانيت حسن و قـبـح ايـن دو دارد ، و ايـن خود وجه تمايزعمده اى در مباحث كلامى ، اجتماعى و تاريخى براى شـيـعـه بـه شـمـار مـى رود ،و بـا وجـودى كه در اين فرهنگ به شدت با جريان انحرافى قياس و راءى بـرخـورد شده ولى به راحتى ميان اينها كه چيزى جز عمل به ظن و خيالبافى نيست ، و ميان حـجـيـت عـقـل بـه عـنوان يكى از ادله شرعى در احكام ، تفكيك صورت گرفته است .

نه همانند اصحاب قياس ، مرتكب اتهام اصول و كليات احكام اسلامى به نقص و بى كفايتى شد و درب خيالات و ظـنون را به روى خود گشود و نه چون اهل حديث ، باب حجيت عقل را به روى خويش بست .

و بدين گونه بود كه به گفته شهيد ، آيت اللّه مطهرى «اصل عدل » و اصل تبعيت احكام از مصالح و مـفاسد نفس الامرى ، و بالطبع اصل حسن و قبح عقلى و اصل حجيت عقل ، به عنوان زيربناى فقه اسـلامـى شـيـعـى مـعـتـبـرشـنـاخـتـه شـد.

و بـالاخـره اصل «عدل » جاى خويش را در فقه اسلامى بازيافت . «31» همان گونه كه شهيد مطهرى (قده ) نوشته است : «اصـل عـدالـت از مـقـيـاسهاى اسلام است كه بايد ديد چه چيز بر او منطبق مى شود.

عدالت در سـلـسله علل احكام است نه در سلسله معلولات ، نه اين است كه آنچه دين گفته عدل است ، بلكه آنچه عدل است دين مى گويد.

اين معنى مقياس بودن عدالت است براى دين .» (32)

اينك جاى پرداختن تفصيلى به مساءله «عدالت » به عنوان يك مقياس در فقه و در تنظيم رواب ط و مـناسبات اجتماعى نيست اما با مراجعه به متون دينى و رهنمودهاى قرآن كريم و اولياء دين (ع ) مـى تـوان بـه اهـمـيـتـى كـه اصـل عـدل بـه عـنـوان جـانـمـايه احكام و حقوق و مسؤوليتهاى فـردى ،خـانـوادگـى و اجتماعى ، پى برد.

عدالت به عنوان يك قانون عام و اصل حاكم ،چارچوبى قـطعى براى همه احكام و قوانينى است كه روابط و مناسبات اجتماعى را شكل مى دهد.

در سخن اميرالمؤمنين (ع ) مى خوانيم : «حيات احكام به عدالت است »: «بالعدل حياة الاحكام ». (33) حـاكـمـيـت روابط ظالمانه در جامعه و ارائه چهره اى از نظام غيرعادلانه اجتماعى حتى در قالب بـرداشـتهاى دينى ، چيزى جز نظام جاهليت نيست ،نظامى كه به گفته امام (ع ) پيامبر اكرم (ص ) آن را در هـم فـرو ريـخـت و بـاظـهور دولت قائم آل محمد(عج ) نيز از ميان خواهد رفت .

محمد بـن مـسلم ازامام باقر(ع ) پرسيد: سيره رسول خدا(ص ) چگونه بود؟ حضرت (ع ) اشاره به ساختار و نـظـام عـادلانـه اى مـى كـنـد كه پيامبر(ص ) در مقابل ساختارجاهلى جامعه ارائه كرد و حضرت حـجـت (ع ) نـيـز ، هنگام ظهور اين روابطغيرعادلانه را به هم مى زند و روابطى عادلانه جايگزين مى نمايد: «سـاءلت اءباجعفر(ع ): و ما كانت سيرة رسول اللّه (ص )؟ قال : اءبطل ما كان فى الجاهلية و استقبل الناس بالعدل و كذلك القائم (ع ) اذا قام يبطل ما فى الهدنة مما كان فى ايدى الناس ، و يستقبل بهم العدل .» (34)

در شناخت مسايل زنان و تنظيم روابط عادلانه ميان زن و مرد ، دربهره ورى از موقعيته ، نقشها و امكانات مادى و معنوى جامعه و بويژه درتنظيم روابط خانوادگى اصل عدل ، يك مقياس فراگير و اسـاسى است .

آنچه قرآن كريم در خصوص لزوم رعايت عدالت ميان همسران به عنوان يك شرط ، مـورد تـاءكـيـد قرار داده است يك نمونه است .

قرار گرفتن در موقعيت چند همسرى مشروط به روابط عادلانه شده است : «و ان خفتم اءلا تعدلوا فواحدة ». (35) هـر چـند به قرينه آيه ديگر تفسيرى خاص از اين عدالت شده است كه در فقه آمده است .

آيه ديگر اين است : «و لـن تـسـتـطـيـعـوا ان تـعـدلـوا بـيـن الـنـسـاء و لـو حـرصتم فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة ». (36)

اصل نهم: فرد و جامعه ، تقدم كرامتهاى اخلاقى

«عـلـيـكـم بـمكارم الاخلاق فان اللّه بعثنى به» (37) پيامبر اكرم (ص )بر شما باد به كرامتهاى اخـلاقـى ، چـرا كـه خداوند مرا براى آن فرستاد.

«انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق » (38) پيامبر اكـرم (ص )من مبعوث شدم تا كرامتهاى اخلاقى را كامل كنم .

«خيركم خيركم لاهله و اءنا خيركم لاهـلـى » (39) پـيـامـبر اكرم (ص )بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد و من بهترين شما براى خانواده ام هستم .

«ارزشـهـاى حـقوقى » و «ارزشهاى اخلاقى » ، دو مقوله اى هستند كه سنجش آن دو با يكديگر ، مباحث چندى را مى طلبد.

اينكه اساسا مشخصه مقوله حقوق و مقوله اخلاق چيست ؟ وجوه تمايز و وجـوه اشـتـراك مـيـان اين ارزشها كدام است ؟ موضوع و قلمرو و هدف هر يك از اين دو چيست ؟ واينكه اساسا چه رابطه اى ميان «حقوق » و «اخلاق » وجود دارد؟ پرسشهايى است كه اينك جاى پـرداخـتـن بـه آنها نيست .

آنچه در اين بحث به عنوان يك اصل در شناخت مسايل زنان مورد نظر اسـت تـاءكـيـد بـر لزوم تفكيك ميان جهت گيريها و فضاى مباحثى است كه در شناخت روابط و مناسبات زن و مرد ، بويژه در حوزه روابط همسرى و در تنظيم اين روابط صورت مى گيرد.

تعيين مرزهاى حقوقى در روابط اجتماعى و در جهت حفظموقعيتها و نقشها و حقوقى كه هر يك از آحاد جـامـعـه دارنـد مـوضـوعـى است كه ضرورت آن هيچ گاه نمى تواند مورد ترديد باشد و شريعت مـقدس نيز به دقت و ظرافت و با اهتمام فوق العاده اى به آن پرداخته است و به تعبير برخى روايات حتى خسارت يك خراش جزئى نيز معين شده است ،«حتى ارش الخدش ». (40) جـامعه همواره نيازمند تعيين مرزهاى روشن و صريح حقوقى وشناخت ارزشهاى حقوقى است و نمى توان جامعه را تنها با تكيه بر كرامتهاو ارزشهاى اخلاقى به سامان رساند ، و ترديدى نيست كه حـقـوق وچـارچـوبـها و مرزهايى كه مناسبات و روابط اجتماعى جامعه را شكل مى بخشد و حفظ مناسبات صحيح را تضمين مى كند ، در مجموع ازنقطه نظر اجتماعى و مديريت جامعه ، در مقايسه با ارزشهاى اخلاقى وكرامتهاى فردى ، از اهميت و اعتبار و ارزش بالاترى برخوردار است ، چنان كه وقتى از اميرالمؤمنين (ع ) پرسيدند: عدالت برتر است يا جود؟ فرمود:«عدالت » امور را در جايگاه خـودش قـرار مى دهد ، و «جود» آنها را از مسيراصلى بيرون مى آورد ، و عدالت سياستگرى عام و فـراگـيـر است ، و «جود»عارضه اى ويژه است ، بنابراين عدالت برتر است . (41) و شايد از تقدم ذكـر«عـدل » بر «احسان » در آيه شريفه «ان اللّه ياءمر بالعدل و الاحسان » نيز همين اهميت و اولويت استفاده شود.

ولى با توجه به برخى ويژگيها كه براى عمل و ارزش اخلاقى وجود داردترديدى نيست كه ارزش سـلـوك فـردى و نيز روابط و مناسبات اجتماعى كه بر اساس كرامتهاى اخلاقى و بدون تجاوز به حـقـوق ديـگران ، صورت گرفته است ، بيشتر است و حاكى از تعالى روحى و استحكام انگيزه هايى اسـت كـه بـه مـنـاسـبات و روابط اجتماعى ، گرمى و لطافت خاصى مى بخشد.

تحقق كرامتهاى اخـلاقـى در گـرو نـيت و انگيزه خاصى است كه در واقع روح عمل اخلاقى را تشكيل مى دهد در حالى كه ارزش حقوقى چنان كه گفته اند فقطبستگى به اين دارد كه كار ، طبق موازين حقوقى و در شـكـل و قـالـب مـعـيـنـى انـجام گيرد و رعايت آن تنها به خاطر مصالح اجتماعى است و نه تكامل روحى و معنوى . (42) پرواضح است كه رفتار حقوقى مى تواند همراه انگيزه اخلاقى نيز باشدكه در نتيجه ارزش اخلاقى هـم خـواهـد داشـت .

چـنـان كه بسيارى ازپايبنديهاى حقوقى نيز برخاسته از التزام به ارزشهاى اخـلاقـى و كـرامـتـهـاى نـفـسـانـى و درونـى افـراد اسـت .

مـديريت جامعه در شكل كلان آن و شكل گيرى صحيح مناسبات اجتماعى هر چند بدون ضابطه مندى حقوقى و بدون برخوردارى از دستگاهى كاملا نظام يافته و تعريف شده از نقطه نظرحقوقى ، امكان ندارد اما آنچه به عنوان هدف مـتـعـالـى و اصـلـى مـورد نظراست تحكيم و گسترش كرامتهاى اخلاقى و ارزشهايى است كه آحـادجـامـعـه در روابـط خـويـش تـنها بر اساس ارزشها و انگيزه هاى اخلاقى وروحى به خدمت مى گيرند.

بـنـابراين تعيين روابط حقوقى ميان زن و مرد بويژه در حوزه روابطخانوادگى و تاءكيد بر تبيين مـرزهـا و دفـاع از حـقـوق زنـان يا مردان ، يك موضوع است و توصيه و تاءكيد بر استفاده از حقوق خويش در روابطشخصى ، موضوع ديگر است و نبايد اين دو مبحث به هم آميخته شود.

اساس رابطه انسانى ميان زن و مرد در محيط خانواده و روابط همسرى ،همان «مودت » و «رحمت » غريزى و فـطـرى اسـت كـه پـيـشتر در باره آن سخن گفتيم .

حداقل دستاورد اين رابطه ، حفظ حرمت حـقـوقـى هـر يـك از زن ومـرد اسـت امـا آن چـيـزى كه هم زن و هم شوهر ، بيش از هر چيز به آن فـراخـوانـده شـده انـد و در درجـه اول اهميت قرار دارد تحكيم كرامتهاى اخلاقى در روابط با يكديگر است .

آشـنـاسـازى جـامـعـه بويژه زن و شوهر به حقوق و حدود و مرزها يك ضرورت است و بايد تلاش بـسيارى در اين زمينه كرد اما تاءكيد يكسويه براجراى روابط متقابل حقوقى ميان آن دو و تشويق بـه ايـسـتـادن بـر مـرزهـاى حـقـوقـى و تـحـكـيم مناسبات خشك حقوقى ، چيزى نيست كه با كـرامتهاى اخلاقى همچون ايثار ، تواضع ، عفو ، تقويت حس نوع دوستى ، مهربانى وعطوفت ، صبر و حلم ، و تقويت روحيه همكارى ، هماهنگى كامل داشته باشد.

اين است كه بخش بسيار گسترده اى از مـتـون ديـنـى و رهـنـمودهاى اولياء دين (ع ) در جهت تقويت و گسترش مكرمتها و ارزشهاى اخلاقى وروحى مى باشد.

در روابـط همسرى و درون خانوادگى نيز شاهد همين اولويت هستيم .

شوهر از نقطه نظر حقوقى وظايف خاصى دارد.

زن نيز در اين جهت مسؤوليتهاى مشخصى دارد.

اما همه چيز به روابط آنها و تـوافق اخلاقى آنان برمى گردد ، حتى توافق بر عدم استفاده از حقوق شرعى و قانونى و يابالعكس ، برخوردار شدن از بسيارى چيزها كه در چارچوب اوليه حقوقى ،قرار ندارد.

و ايـنـچنين است كه به عنوان مثال ، در سخن امام (ع ) ، از يك سو خوابيدن شوهر در خارج از خانه نـمونه اى از بى مروتى به شمار مى رود و از طرف ديگر يك ليوان آبى كه زن به دست شوهر خويش مـى دهـد ، ارزش آن بـراى زن ، از يـك سـال عـبادت بيشتر است ، يك سالى كه روزها روزه بدارد ، شبهابه عبادت بيدار بماند ، و خداوند در مقابل هر بار كه همسر خويش راسيراب مى كند شهرى در بهشت براى او برپا مى كند و شصت گناه او رامى بخشد: «هلك بذى المروة اءن يبيت الرجل عن منزله بالمصر الذي فيه اءهله .» (43)

 «ما من امراءة تسقى زوجها شربة من ماء الا كان خيرا لها من عبادة سنة صيام نهارها و قيام ليلها و يبنى اللّه لها بكل شربة تسقى زوجها مدينة في الجنة وغفرلها ستين خطيئة .» (44)

بـنـابـرايـن در بـررسى مسايل زنان و بازشناسى و ترسيم حقوق خانواده به مساءله تقدم و اولويت كرامتها و ارزشهاى اخلاقى بايد به عنوان يك اصل محورى توجه كرد.

اصل دهم:دني ، گذرگاه آخرت

«يـعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون ، اءو لم يتفكروا فى اءنفسهم ما خلق اللّه الـسـمـوات و الارض و مـا بـيـنـهـما الا بالحق و اءجل مسمى و ان كثيرامن الناس بلقاء ربهم لكافرون » (45)

«ايـنان فقط ظاهرى از زندگى دنيا را خبر دارند و به راستى كه اينها از آخرت غافلند. آيا انديشه نكردند در خودشان ؟ خداوند آسمانها و زمين را نيافريد جز به حق وبا پايانى مشخص ، ولى بسيارى از مردم نسبت به ملاقات پروردگار خويش ايمان ندارند.»

آخـرين اصلى كه به عنوان يك ملاك در بررسى و شناخت مسايل زنان بر آن تاءكيد داريم حقيقتى است كه بيش از دو سوم آيات قرآن به آن پرداخته و يا اشاره به آن دارد.

و آن نوع نگرش ما به انسان و جهان وآينده اى است كه در پيش دارد.

در نگرش مجموعى به دين و شريعت ، آيامى توان احكام و حـدود و مـرزهـاى شـريـعت و ساختار اجتماعى مدينه فاضله اى كه قرآن معرفى مى كند و ايمان راسـتين مؤمنين به آن جامه عمل مى پوشد را در فضايى جستجو و تحليل كرد كه كاملا منقطع از جهان آخرت است ؟ اگر پذيرفتيم كه دنيا گذرگاه آخرت است و زندگى ما كشتزار فصلى جاودانه است كه انسان به بـرداشـت كشته هاى خود مى پردازد و دين وشريعت نيز دستمايه عبور از اين گذرگاه تاريك ، و چـراغـى پـرفروغ براى راهيابى به جهانى جاودانه است و اين «اختيار» و «انتخاب » آدمى است كـه جـايـگاه او را در روز بزرگ سرنوشت ، مشخص مى كند ، آيا مى توان ازدستگاه شريعت ، احكام و حـقـوق تـعـريـف و تفسيرى مستقل ارائه داد ونسبت انسان و اعمال او با جهان آخرت را در نظر نگرفت ؟

تـرديـدى نـيـست كه اديان الهى در گذشته و اسلام در نهايت ، در صددايجاد «حيات طيب » و مدينه فاضله و سلامت فرد و جامعه در بالاترين درجه ، در همين دنيا بوده اند و هدايت الهى ، ضامن سـعـادت انـسـان در هـمـيـن مـرحله نيز مى باشد ، اما روشن است كه هدف نهايى و اصلى همان حـقـيـقت بى منتهايى است كه انبياء الهى (ع ) و كتابهاى آسمانى ، همت و تلاش اصلى خويش را در توجه دادن به آن مصروف داشته اند و اين چنين است كه بيشترين حجم آيات قرآن به اين حقيقت اختصاص يافته است .

تنها مسيرهدايت و سعادت بشر ، پذيرش قرآن و اسلام و افتادن به راهى است كـه كـتاب الهى معرفى مى كند.

راههاى ديگر ، هم انسان و جامعه را از سعادت مطلوب و واقعى در ايـن دنيا باز مى دارد و هم آنها را از آن سعادت جاويدمحروم مى سازد.

گشودن چشم ظاهربين و فـرو بـسـتـن ديـده حقيقت نگر ،دستاورد در افتادن به راهها و جرياناتى است كه از منظرى كاملا مادى به انسان و جهان مى نگرند و تنها سامان دهى زندگى مادى و رفاه و آسايش وتوسعه و رشد و سعادت فردى و اجتماعى در زندان تنگ جسم و طبيعت راوجهه همت خويش مى گردانند.

آنانى كه به گفته قرآن «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون » فقط نمايى از زنـدگـى دنـيوى را سراغ دارند و از جهان آخرت غافلند.

نه انديشه در خود مى كنند و نه چشم ديـدن حـقايق هستى را دارند.

اينان در«معرفت » خويش ناتوانند ، چه رسد به جهانى ديگر ، و چه رسـد بـه مـنـاسـبـاتـى كـه مـيان اين جهان و آن جهان و در نتيجه ، ميان شريعت و همه هستى وجوددارد.

آيا چشمها و انديشه هاى ظاهربين كه از حقيقت جز نامى و از هستى جز پوسته اى سراغ ندارند و در بند اوهام و خيالات ماده پرستى خويش گرفتار آمده اند مى توانند معرف شخصيت زن و مـسـايل زنان و راهگشاى آنان باشند؟ با كدام جهانبينى و كدامين آگاهى ؟ اسرار خلقت ، چيزى نيست كه آدمى گواه بر آن گرفته شده باشد: «ما اءشهدتهم خلق السماوات و الارض و لا خلق انفسهم ». (46) تـرديـدى نـيـسـت كه احكام تابع مصالحى واقعى است كه از آن به «مصالح نفس الامرى » تعبير مـى كـنـيـم ، ولـى آيا همه مصلحت همان چيزى است كه چشم ظاهربين آدمى مى بيند و آيا همه مـصـالـح در مـنـافـع ناپايدار اين دنياخلاصه مى شود تا بتوان همه احكام و مرزهاى حقوقى را در چارچوب همين مصالح تفسير و تحليل كرد.

روشن است كه در چارچوب معرفت شناسى دينى ، اين امر يك كوتاه بينى آشكار است و پذيرفته نيست ،و نتيجه اى جز گرفتار آمدن به چاه ويل تاءويلات و تـوجـيـهـات بـى ريـشـه وخـيـالپردازيهاى بى منطق نخواهد داشت و شريعت مقدس ، منابع و مـتـون ديـنـى و حـتـى نـصـوص ادله را تبديل به مومى نرم خواهد كرد كه به هر شكل وشمايلى درخـواهـد آمـد ، تا در دست چه «كسى » باشد و چه «فشارى » بر آن وارد شود ، سازمان دفاع از حـقـوق بـشـر ، كـنـوانسيون جهانى رفع تبعيض اززنان ، اعلاميه حقوق بشر ، نظم نوين جهانى ، و معركه هايى از اين دست .

خلاصه سخن در اين اصل اينكه اسلام دينى است كه دنيا و آخرت ، هردو را به گونه اى هماهنگ و در ربـط بـا هـم لـحـاظ و معرفى كرده است .

اگر ماسعادت ابدى و جهان آخرت را به عنوان يك واقـعـيـت و حـقـيـقت بزرگ پذيرفتيم چنان كه غير از اين نيز نبايد و نمى تواند باشد ، نمى توانيم تـاءثيراساسى آن در قوانين و احكام و مناسبات اجتماعى و روابط انسانها و ابعادمختلف زندگى را نـاديـده بـگـيـريـم .

خـاسـتگاه شريعت مقدس ، انسان و جهانى است كه به آنچه اينك با چشم سر مـى بـيـنـيـم خـلاصـه نمى شود و آدمى ، مرغ باغ «ملكوت » است كه چند روزى در آشيانه عالم «مـلـك » اتـراق كـرده اسـت وهـدايـت و شـريـعتى كه به او داده شده است فقط دستمايه اين آشيانه نيست .

«ختامه مسك و في ذلك فليتنا فس المتنافسون ». (47)