دل مى رود ز دستم ، صاحبدلان خدا را |
|
|
با
بوى زشت سيگار، كى مى توان مدارا |
بيزار گشته عالم ، از دود و بوى سيگار |
|
|
زيرا
ز دود آن شد، آلودگى هوا را |
سيگار دود كردن ، بيهوده و مضر است |
|
|
دردا
كه دود سيگار، آتش زند بقا را |
شهرى و روستايى ! از مصرفش حذر كن |
|
|
اين
دشمن جگرسوز، بيمار كرده ما را |
در جمع اهل خانه ، سيگار دود كردن |
|
|
بر
اهل خانواده ، ظلمى است آشكارا |
دانى چرا برادر، قهرند با تو مردم |
|
|
سيگار
مى نمايد، بيگانه آشنا را |
بر جامعه مضر است ، سيگار خانمانسوز |
|
|
تشويق
كن به تركش ، افراد مبتلا را |
هر بوسه اى كه سيگار، بر غنچه لبت زد |
|
|
مى
چيند از لبانت ، شادابى و صفا را |
هرگز نكن تعارف ، سيگار بر لب من |
|
|
شايستگى ندارد، معذور دار ما را |
يك سال جمع گردد، گر پول مصرف آن |
|
|
مجموع
پول سيگار، قارون كند گدا را |
آسايش دو گيتى ، تفسير اين دو حرف است |
|
|
از
خويشتن برانيم ، سيگار جان ستان را |
حافظ اشاره فرمود، اين شعر را سرودم |
|
|
شايد
بدين وسيله ، آگه كنم شما را(160)
|