با جوانان در ساحل خوشبختى

سيد حميد فتاحى

- ۱ -


3 وَاَكرِم نَفسَكَ عَن كُلِّ دَنيَّةٍ وَ اِن ساقَتكَ اِلى الرَّغائِبِ فَاِنّكَ لَن تَعتاضَ بِماتَبذُلُ مِن نَفسِكَ عِوَضَا .
شخصيت خويش را از آلوده شدن بهر نوع پستى ، محترم و عزيز بدار، هر چند كه از اين راه بخواسته هاى خود نائل شوى ، چون اين نيل به مقصود، قطعا نمى تواند عوضِ از دست دادن شخصيت تو واقع شود.
يعنى ممكن است با يك كلمه دروغ ، به سرمايه بزرگى نائل شوى ، اما در مقام قيمت گذارى آلوده كردن و از دست دادن شخصيت ، هيچ وقت با اين منفعت ها جبران نمى شود.
4 - آزادى و حريت انسان اساس زندگانى او را تشكيل مى دهد و از دست دادن آن ريشه تمام بدبختيهاست .
... وَلا تَكُن عَبدَ غَيرِكَ وَ قَد جَعَلَكَ اللهُ حُرا .
بنده ديگرى مباش در حالى كه خداوند تو را آزاد آفريده است .
تنها راهى كه مى تواند حريت و آزادى انسان را تاءمين كند و او را از اسارت هاى ذلت آور و وابستگى هاى خطرناك روحى نجات دهد مسئله بندگى خداست و چون زندگى هر كسى با تمام خصوصياتش ، تفسير دنياى درونى او است يعنى وضعيت روحى وى با كيفيت برنامه هاى زندگى او ظاهر مى شود در اين صورت براى هر كس لازم است از آيات قرآن الگو بگيريم و براى ساختن قلب سليم در جهت نيل به يك شخصيت مطلوب و خداپسند تلاش كنيم .
سوال : قبل از ورود به صحنه زندگى چه نكاتى را بايد مورد توجه قرار بدهيم ؟
ج - آنچه از سخنان حضرت على صلوات الله عليه استفاده مى شود:
1 - آرزوهاى انسان پايان ندارد.
2 - تلاش و فعاليتهاى او هنگامى مى تواند مفيد و مؤ ثر واقع شود چه از كيفيت خوبى برخوردار باشد.
3 - ارزش و قيمت انسان بالاتر از آن است تا اينكه قربانى اميال و خواسته هاى نفسانى ، بشود.
4 - وابستگى بهر چيزى يعنى زنجير بندگى بگردن آويختن . چون تمام آزاديها را از او مى گيرد ولى بنده گى خداوند تنها راه حريت و آزادى انسان است .
سوال : از ملاحظه نكات مذكور چه آثار مثبتى در روح و روان انسان ايجاد مى شود؟
ج 1 - مهمترين اَثر مفيدش آگاه ساختن انسان است زيرا هر بدبختى كه در زندگى اوپديد مى آيد از جهل و نادانى وى ريشه مى گيرد.
2 - روح و روان انسان را بسوى ارزشهاى واقعى هدايت مى كند تا اينكه او را با بندگى خداى متعال از تمام ذلت و بدبختى هاى دوران عمرش نجات دهد وقتى كه انسان باور كرد كه بندگى خدا تنها راه نجات و موفقيت اوست در اين حال لذت ياد خدا در ذائقه روحانى وى آن چنان تقويت مى شود كه او در خلوت و جلوت تلاش مى كند كه كارهاش را مطابق رضاى الهى انجام دهد.
3 - نظم زيبا و موفقيت آميزى تمام زندگى او را فرا مى گيرد چون از راه بندگى خدا، اعتدال روحى مى يابد و هميشه بپاك و حلال بودن اعمال و براى قصد تقرب به پيشگاه خداوندى ، مى انديشد.
4 - ريشه هاى حرص و طمع را مى خشكاند چون آفت بزرگى كه زيبائى معنوى را از دست انسان مى گيرد همين طمع كار بودن است و حضرت على صلوات الله عليه در ضمن وصيت مى فرمايد:
.... وَ اِياكَ اَن تُوجِفَ بِكَ مَطايا الطَّمَعَ، فَتُورِدَكَ مَنَاهِلَ الهَلَكَةِ .(120)
[اگر انسان به خواسته هاى نفسانى از راه توهم و خيال و يا شهوت و غضب طمع بكند فورا بسوى آنها كشيده مى شود و بعد از لحظات كوتاهى خود را در هلاكت و بدبختى ها مى بيند] بايد ريشه طمع را بخشكانى تا هرگز مركبهايش تو را بسوى هلاكت و نابودى سوق ندهد. چون طمع تمامى ارزشها را از دست انسان مى گيرد و او را بهر ذلتى وادار مى كند مثلاً، كسى براى بدست آوردن مال و ثروت دنيا تلاش مى كند و چون هدفى غير از اين ندارد تمامى امكانات خود را بسيج مى كند و از هر طريقى وارد مى شود و هيچ توجهى به سالم بودن راه و روش خويش ندارد حتى در مواردى جنايت هاى بزرگى را مرتكب مى شود تا اينكه بخواسته هايش دست پيدا كند اما بعد از يك مدت كوتاهى جز ندامت و خسارت و از دست دادن ارزشهاى اسلامى و انسانى عايد ديگرى ندارد.
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: تا مى توانى از واسطه قرار دادن كسى ، براى بدست آوردن روزى خود، استفاده نكن و تنها خداى خويش را بنگر و از او تقاضا كن ، چون انسان سهم و تقسيم روزى خود را از پروردگارش مى گيرد و بهمان مقدار قانع شدن بهتر از آن است كه به مخلوق خدا توسل كنى تا سهم زيادى را بدست آورى ، با اينكه هر دو صورت از ناحيه خداوندست ، ولى در اولى ، ارزشِ شخصيت انسان حفظ مى شود چون هيچ نوع طمعى در آن وجود ندارد اما در روش دوم حرص و طمع و شكسته شدن حريم شخصيت وجود دارد.
يعنى در خواست از خدا، تحت هر شرائطى موجب عزت است ولى بايد بدانيم تقاضا از غير او هم جز به عنايت حضرتش ثمر نمى دهد.
5 - انسان اگر به آنچه در اختيار دارد قانع باشد به تمام آسايش هاى زندگى نائل مى گردد.
موضوع ديگرى كه در چگونه زيستن ضرورت دارد مسئله قناعت است و معناى آن اين است كه انسان در چهار چوب وضعيت خويش برنامه ريزى كند و سيستيم زندگى و اخلاق و معاشرت و يا كارهايش را مطابق آن قرار دهد براى اينكه مسئله قناعت به مخارج انسان منحصر نمى شود بلكه واقعيت آن بايد در روح و روان وى پديدار شود تا تمامى اعمالش را در دايره قناعت پياده كند وقتى كه انسان بهر چه دارد قانع شود و از حريم قناعت تجاوز نكند به موفقيت و خوشبختى در طول زندگانيش نائل شده است .
ويژگيهاى يك فرد قانع كدامست ؟
1 - آسايش در روح و روان ، 2 - اطمينان خاطر و اعتماد بنفس ، 3 - اعتدال در تمام امورات زندگى ، 4 - احساس لذت از كار و تلاش ، 5 - داشتن شخصيت قوى و مورد اعتماد، 6 - حفظ حريت و آزادگى ، 7 - احياء ارزشهاى انسانى ، 8 - آماده گى كامل براى نيل به صراط مستقيم ، 9 - داشتن جسم و جان سالم ،
انسان در چه شرائطى مى تواند به اين فرمولهاى مهم زندگى توفيق حاصل كند ؟
ج - عمده ترين عامل ، در جهت بكار بستن نكات مهمى كه از حضرت على (عليه السلام ) نقل كرديم قانع ساختن خود به آنچه در اختيار دارد براى اينكه انسان اگر به امكانات موجودش در تمام زمينه ها قانع باشد هميشه بدنبال اين خواهد بود كه اخلاق خود را در پاكيزه گى نگهدارد و يكفرد كم حرف ولى انديشمند و متفكر باشد و تلاش خود را در مسير رشد و تعالىِ شخصيت خويش بكار مى گيرد و با تحمل سخت ترين شرائط زندگى ، اسرار خود را پيش كسى مطرح نمى كند و هيچ حرص و طمعى به نعمتهاى ديگران ندارد و تا مى تواند برنامه هاى خود را در مسير حلال و رضاى خداوندى تنظيم مى كند و از تمام منافع حرام ، نفرت يافته و هيچ علاقه اى بر ترقى و پيشرفت خود از راه گناه و حرام ندارد چون يقين دارد كه گناه هيچ وقت راه زندگى نيست بلكه آتش پر حجمى است كه اساس زندگى را بخاكستر تبديل مى كند او در اثر قانع شدن ، بروزى حلال در چهار چوب ارزشهاى دينى و انسانى ، فعاليت مى كند و در مقام مساعدت و يا استمداد از اشخاصى كه اهل خير و نيكى هستند يارى مى طلبد و با آنها ماءنوس مى شود، تا از شر و فساد اهل باطل در امان باشد و از فاسق و فاجر و افراد بى بند و بار در گفتار و رفتارش فاصله مى گيرد و اين نتيجه قانع شدن انسان بدوستى و محبت و رفاقت اشخاص خدا پسند است .
و در برنامه هاى خود از ستم و تجاوز بحقوق ديگران پرهيز مى كند چونكه ظلم و تعدى بدترين وسيله اى است كه گروه هوا پرست به آن پناهنده مى شوند و براى جبران كمبودها و احساس حقارتهاى خود از اين روش زشت و نادرست استفاده مى كنند و به تعبير ديگر:
وضع نابسامان روحى خودشان را به نمايش مى گذارند به جهت اينكه روح و روان سالم هيچ وقت در انديشه ظلم و تجاوز بحقوق ديگران نمى باشد و اين وسيله كسانى است كه از درون آشفته و روح بيمار رنج مى برند.
مثال : اگر كسى از روش رانندگى بى خبر باشد وقتى كه بوى پيشنهاد مى كنند كه در پشت فرمان بنشيند و اتومبيل را بيك مقصد مورد نظر هدايت كند او براى رد اين خواسته دچار اضطراب و نگرانى مى شود و خيال مى كند اگر بگويد من نمى توانم اينكار را انجام بدهم از ارزش او كاسته خواهد شد در اين حال بخود اجازه مى دهد بكاريكه اصلاً اطلاعى از آن ندارد اقدام كند و نمى تواند با قانع بودن بوضعيت خود، از يك حادثه ناگوارى كه جان او و سرنشينان ماشين را تهديد مى كند نجات حاصل نمايد چون در تصور وى ، قانع بودن بوضع موجود خويش ، يعنى بلد نبودن به فن رانندگى ، شخصيت او را تحقير مى كند ولى نمى فهمد با نپذيرفتن اين واقعيت چه حوادث ناگوارى را بوجود مى آورد.
حضرت امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
ما مِن رَجُلٍ تَكَبَّرَ اَو تَحَيَّر الا لِذِلَّةٍ وَجَدَها فى نَفسِهِ .(121)
هيچ كس به ظلم و تكبر گرفتار نمى شود مگر بخاطر حقارت و كمبودهائيكه در باطن خويش احساس مى كند.
نتيجه گيرى
قناعت وسيله اى است كه انسان را در تمام جوانب زندگى يارى مى كند و احساسات تند او را تعديل كرده و در مسير اعتدال قرار مى دهد وقتى كه وى بچنين نيروى سعادت آفرين مزين باشد تمامى آسايش و آرامش و لذت و خوشبختى هاى زندگى را بدست مى آورد چونكه قانع شدن به روزى حلال و تلاش و زحمت در چهار چوب آن ، آدمى را از خوردن غذاى حرام نجات مى دهد و اين از عمده ترين بركات قانع شدن در زندگى است ، زيرا تمام بدبختى ها و ذلت و شكست و عدم موفقيت انسان ، از غذاى حرام سر چشمه مى گيرد وقتى كه يك لقمه حرام وارد بدن مى شود بتدريج كليد خوشبختى را در زندگى از او مى گيرد و بعد از يك مدت كوتاه ، او را براى هميشه افسرده و غمگين مى سازد بنابراين بر هر انسانى خصوصا جوانان لازم است زندگى را با قناعت آغاز كرده تا بتواند در تمام دوران عمرشان از پايگاه قوى و محكمى برخوردار شوند زيرا بدون داشتن يك ستون محكم ، ساختمان شخصيت انسان با كمترين حادثه اى فرو مى ريزد قانع شدن يك پايه محكمى است كه در مقابل هر حادثه اى مى تواند انسان را پناه داده و او را از افتادن به باتلاق هلاكت ها نجات دهد در اين جا به بخشى از آيات و احاديث در مورد قناعت و اثر آن در زندگى اشاره مى كنيم :
1 - قال الله تعالى : ولا تُعجِبكَ اَموالُهُم و اَولادُهُم انما يُريدُ اللهُ اَن يُعَذِّبَهُم بِها فى الدُّنيا وَ تَزهَقَ اَنفُسُهُم وَهُم كافِرُونَ .(122)
ثروت و اولاد آنها تو را به تعجب وادار نكند و خداوند اراده نموده كه آنها را در دنيا از همين راه بعذاب گرفتار سازد و جانشان را بگيرد در حاليكه آنها كافر هستند.
2 - قوله تعالى : وَلا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ اِلى ما مَتَّعنابِهِ اَزواجا مِنهُم زَهرَةَ الحَيوةِ الدُّنيا لِنَفتِنَهُم فيهِ وَرِزقُ رَبِّكَ خَيرٌ وَاَبقى .(123)
چشمان خود را بسوى آن چيزهائى كه مورد لذت و زينت زندگى دنيوى گروهى كه برخوردارشان ساخته ايم معطوف نكن چون خواستيم آنها را آزمايش كنيم و روزى پروردگارت بهتر و جاودانه است .
3 - قال الصادق (عليه السلام ).... وَ مَن قَنَعَ بِالمَقسُومِ اِستَراحَ من الَهمِ وَالكَدِّ وَالتَّعبِ .(124)
هر كس به آنچه دارد قانع شود از غم و افسرده گى و زحمت زياد در تلاش و ناراحتيهاى زندگى راحت مى شود.
4 - قال الباقر (عليه السلام ) وَ مَن قَنَعَ بِما اُوتِىَ قَرَّت عَينُهُ .(125)
هر كس بدر آمد خويش قانع باشد چشمش روشن مى شود.
5 - قال رسول الله (صلى الله عليه و آله ) اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللهِ الفَقيرُ القانِعُ بِرِزقِهِ و الراضِى عَنِ اللهِ تَعالى .(126)
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد: محبوبترين بندگان در پيش خداوند آن فقيرى است كه به روزى خود قانع بوده و از خداى متعال راضى باشد.
آنچه از آيات و احاديث استفاده مى شود
قانع بودن و قناعت كردن هر دو در مقام تعريف داراى معناى واحدى هستند چون در هر دو، هدف خاصى مدنظر قرار مى گيرد با اينكه قناعت غالبا در شاءن مسائل اقتصادى بكار مى رود و كلمه قانع اعم است و بيشتر در بخش روحى و روانى مورد استفاده واقع مى گردد مثلاً به كسى كه در هزينه هاى زندگى ، روش معتدلى را بكار مى گيرد و به اندازه در آمد خويش مخارج خود را تنظيم كرده و از مصارف زياد جلوگيرى مى كند قناعت صادق است و همين حركت ممدوح و ارزشمند از اعتدال روانى مايه مى گيرد چون اگر روح و روان كسى قانع نباشد نمى تواند از قناعت بعنوان يك روش معقول و مطلوب استفاده كند بنابراين فرد مؤ من در مقابل جريانهائى كه در اطراف خود شكل مى گيرد تعادل خود را از دست نمى دهد و خود را با قانع بودن بوضع موجودى كه دارد از دام بيماريهاى روانى نجات مى دهد و روش بوجود آوردن آن اين است كه وضع زندگى ديگران را مورد توجه قرار ندهيم چون برنامه هاى هر كس اعم از ثروت و مقام و عافيت و و .... مربوط بخودشان است گاهى براى امتحان و آزمايش ، و گاهى در مقابل تلاش و حركت هاى مثبتى كه انجام مى دهند مورد عنايت الهى قرار مى گيرند بهر حال آسايش زندگى با عمل به مفهوم قناعت حاصل مى شود و معناى آن اين است كه در اندرون خود از وضعيت ديگران تحليل هاى حسرت بار نداشته باشد بلكه هميشه خود را مورد توجه قرار دهد تا به وضعيتى كه دارد قانع شود و از آن تجاوز نكند در اين حال ايمان بخدا مولودِ خود را بنام قانع شدن هديه زندگى مؤ منان مى كند تا آسايش و آرامشهاى لازم را در اختيار آنان قرار دهد.
همانطوريكه در مخارج و هزينه هاى زندگى ، قناعت نقش اساسى خود را در حفظ آبرو و حيثيت انسان ، ايفاء مى كند در مسائل فرهنگى و اخلاقى و علمى هم اگر كسى به همان مقدار كه خود در چهار چوب وظائف دينى ، بدست آورده قانع بشود مسير بدبختى و گناه و انحراف به رويش بسته مى شود چون بدبختى و لغزش و خسارتهاى غير قابل جبران زمانى به سمت وى حركت مى كنند كه او از حد خود تجاوز كند.
در اين جا ممكن است سئوالى اذهان عمومى را بخود متوجه سازد و ما براى پيشگيرى از نفوذ وسوسه ها، ابتداء خود سئوال را طرح مى كنيم و با پاسخ مناسب زمينه سالمى را براى بكار گرفتن اين دستور مهم دينى ، بوجود آوريم .
س آيا قانع شدن به امكانات موجود و رعايت قناعت در تمام سطوح زندگى به معناىجلوگيرى از تلاش و فعاليت انسان در تمام دوران زندگى نيست ؟ آيا قانع بودن بهآنچه در اختيار داريم موجب عقب ماندگى در تماممراحل زندگى انسان نمى شود؟
ج معناى قانع شدن و قناعت كردن چنانكه در احاديث و آيات بيان گرديده است هيچ وقت بهمعناى تلاش نكردن و يا مانع فعاليتهاى انسان نمى باشد بلكه مراد از قانع شدن درفرهنگ دينى اين است كه انسان روح و روان خويش را طورى تنظيم كند كه از وسوسه هاى[تصادف و شانس و بخت ....] در امان باشد يعنى حوادث زندگى را در چهار چوب علت ومعلول تفسير نمايد و هيچ وقت معتقد نباشد كه كسى در ثروتمند شدن و يا داشتن امكاناتفراوان و و .... بصورت تصادفى يا شانسى پيشرفت كرده است بلكه بايد عقيدهسالمى را در اندرونش پرورش دهد مبنى بر اينكه جهان هستى باتمام خصوصياتش باتدبير و سياست الهى در گردش و چرخش است و همه مخلوقات كوچك و بزرگ ، انسان ويا حيوان و نباتات و پرندگان و حشرات و و .... بوسيله عنايت و الطاف پروردگارشانبه رزق و روزى مى رسند و هر آنچه بصلاح آنان باشد بدون ترديد به آنها خواهدرسيد و هر چيزى كه به صلاحشان نباشد اگر تمام عمرشان را در تلاش رسيدن به آناز دست بدهند باز خداى متعال برايشان نخواهد داد.
بنابراين معناى قانع بودن اين است كه او جلو حرص و ولع خويش را بگيرد تا گرفتاريهاى براى خود ايجاد نكند نه اينكه از تلاش و كوشش هاى مشروع دست بردارد زيرا تلاش در مسير سالم بالاترين عبادت است .
يكفرد مؤ من در تمام كارهايش تلاش لازم را انجام مى دهد ولى هيچ نوع و ابستگى به آنها پيدا نمى كند و هميشه در بندگى و جلب خوشنودى پروردگارش مى انديشد اگر در مورد بيماران قرن حاضر تحقيق درستى بعمل آيد روشن خواهد شد كه اغلب آنان در اثر قانع نبودن و قناعت نكردن ، به اين روز ناگوار گرفتار گرديده اند و يا اگر در مورد پرونده هاى دادگسترى اعم از اختلافات حقوقى و كيفرى و زناشوئى و و .... مطالعه كنيم خواهيم ديد كه غالب آنها از قانع نبودن مايه گرفته است .
قانع بودن تنها به امور اقتصادى مربوط نمى شود بلكه در صحنه علم و دانش و سياست هم اين فرمول دقيق لازم است مثلاً اشخاصى كه از معلومات بالائى برخوردار نيستند ولى در اثر حريص بودن بمقام و منزلت هاى دنيوى خود را در جايگاه متخصصان قرار مى دهند و خسارت هاى جبران ناپذيرى را به ايمان و شخصيت خويش و اجتماع وارد مى سازند.
يا در صحنه سياست ، كسى بظرفيت خويش قانع نمى شود و خود را به مقام بالاترى نامزد مى كند و در هنگام عمل چون توان كار را ندارد، خسارتهاى بزرگى را بر خود و جامعه انسانى و اسلامى وارد مى كند بهر حال هر كسى بايد به اندازه توان و قدرت وجودى و علمى ، و معنوى و مالى و و .... خويش وارد صحنه زندگى بشود و در تمام زمينه ها تلاش كند ولى از تجاوز به حريم ديگران اجتناب ورزد و با حريص شدن موجبات بدبختى خود و ديگران را فراهم نسازد چون سياست زندگىِ تمام مخلوقات بدست خداست و حريص شدن يا گناه و حرام و ظلم و تعدى و و .... هيچ وقت موجب آسايش زندگى آنان نخواهد شد.
حرص و طمع را چگونه معالجه كنيم ؟
ج - اگر بخواهيم از حرص و طمع ، جلوگيرى كنيم بايد از طريق بندگى خداى سبحان حقايق معنوى را مورد توجه قرار دهيم تا براى انتخاب راه سالم زندگى ، در چهار چوب رعايت اوامر و نواهى الهى آمادگى هاى لازم را پيدا كنيم بخاطر اينكه مسير گناه و حرام تحت هر شرائطى ، نمى تواند در آرامش روحى انسان موثر باشد بلكه مانند يك ماده شيميائى خطرناك تمام زندگى را به نابودى مى كشاند افراد آلوده با تماس خودشان مى توانند انسانهاى سالم را نيز مبتلا سازند بنابراين بايد از يك اشخاص آلوده به گناه و فساد اخلاقى اجتباب كرد زيرا هر نوع آلوده گى را مى تواند به ديگران منتقل سازد پس از افراد حريص و طمعكار و و .... بايد فاصله پيدا كرد چون شما را در مدت زمان كوتاه به بيمارى خويش مبتلا مى سازد بندگان خدا در اثر رسيدن به كمالات ارزشمند، حقايق را بدرستى درك كرده و در صحنه زندگيشان بكار مى گيرند آنان معتقدند كه تقوا و پرهيزكارى راه نجات و جذب نعمت و بركات الهى است چنانكه قرآن مى فرمايد:
وَ مَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجا وَيرزِقهُ مِن حَيثُ لايَحتَسِب (127)،
هر كس تقواى الهى را پيشه خود سازد براى او راه نجات از چنگ وسوسه هاى شيطانى و مشكلات زندگى قرار داده مى شود و از راهى كه بخيالش نمى رسد براى او رزق و روزى داده مى شود.
اين منطق زيبا و ارزشمند، راه حرص و طمع و آلوده گيها را بروى انسانهاى خداشناس مى بندد و آنها را از بى خاصيت بودن طمع و حرص در تمام موارد زندگى آگاه مى سازد كه با تمام وجودشان از چنين اعمال خلاف ، و ضد ارزشى اجتناب ورزند.
زندگى زيبا در مكتب امامت (عليه السلام )
در بحث هاى گذشته به مسئله زندگى انسان و چگونگى آن بطور روشن اشاره كرديم مبنى بر اينكه زندگى هر كس بدنياى درونى و وضعيت روحى او مربوط مى شود و تمام خصوصياتى كه در اخلاق و رفتار و طرز زندگى كردن و و ... او بچشم مى خورد همگى از وضع روحى وى مايه مى گيرد و بهمين جهت عمده ترين مسئوليت انبياء عليهم السلام كه كارشناسان الهى براى تربيت نسل بشر هستند به تزكيه و طهارت نفس او معطوف گرديده است و در قرآن مجيد كلمه [يُزكَيِّهم ...] در هدف بعثت پيامبران عنوان شده و پاكسازى روح و نفس انسان اساسى ترين برنامه پيشوايان معصوم عليهم السلام تعيين گرديده است .
بخاطر اينكه هر آموزشى براى او، هنگامى مفيد واقع خواهد شد كه محيط دريافت كننده برنامه هاى تربيتى بايد پاك و مطهر باشد وقتى كه روح انسان در اثر مراقبت و معالجات دقيق و ظريف كارشناسان الهى ، بيك جايگاه سالم و آماده تبديل بشود در اين صورت دريافت ها به ثمر مى نشيند.
اگر كسى در مورد مكتب دينى با دقت بيانديشه مى بيند هدف عمده اى كه در آن جلب توجه مى كند اين است كه انسان بصورت يك دانش آموز، وقتى كه در كلاس درس دينى ثبت نام مى كند بايد در دوران آموزش ، آمادگيهاى كافى را داشته باشد تا اينكه بتواند بعد از مدتى به مدارج بالائى ، ترقى پيدا كند وقتى كه دوران آموزش پايان پذيرفت او بايد دريافت هاى خويش را، در اخلاق و رفتارش ‍ آشكار نمايد و اندوخته هاى خويش را از ايمان بخداى متعال و روز معاد و و ... در معرض تماشاى عموى قرار دهد يعنى در طول زندگانيش اخلاق و رفتارى را بخود اختصاص دهد كه هر بيننده اى را بسوى ارزشهاى معنوى رهنمون باشد و اين حقيقت در مكتب امامت به اوج خود مى رسد و اشخاصى كه از اين دانشگاه انسان ساز، پايان نامه دريافت مى كنند با تمام وجودشان توحيد و خداشناسى را با ايمان و باور كامل بجهان آخرت ، نشان مى دهند.
بنابر اين در مكتب دينى انسانها بايد دريافتهاى خودشان را از كلاس درس توحيد و معاد و ارزشهاى معنوى ، با اخلاق و رفتار و و .... پرداخت كنند نمونه هاى آشكارى از اين انسانها در تاريخ مشاهده مى شود كه مانند ستاره گان در شبهاى ظلمانى مى درخشند.
حضرت على صلوات الله عليه در ضمن وصيت بفرزند عزيزش ، حقايق مهم زندگى و برنامه هاى تربيتى او را، بطور كامل مطرح ساخت و سپس تحت عنوان [سفارشات گوناگون ] به مسئله پرداخت ها اشاره مى كنند يعنى تمام مسلمانان ، خصوصا نسل جوان بايد مانند محيط درس و تحصيل علوم ، به معارف و ارزشهاى دينى توجه داشته باشند تا اينكه بعد از دريافت آموزشهاى لازم ، خود را براى پرداخت آنها آماده سازد چون اگر كسى زير نظر كامل ترين كارشناس الهى ، يعنى حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله ) ، تربيت شود ليكن در مقام عمل هيچ آثارى از زيبائى هاى معنوى در او مشاهده نشود بلكه در عكس هدف پيامبر (صلى الله عليه و آله ) حركت نمايد نمى توان مصاحبت و يا آموزگارى بزرگان دين را براى آنان امتياز حساب كرد به جهت اينكه ، اين شخصيت بزرگوارى كه در جهان هستى بعنوان عزيزترين بنده خداى سبحان معرفى مى شود چرا مورد استفاده آنها واقع نشده است ؟ و اين عده از مردم ، چقدر در ضلالت و بدبختى بوده اند كه نتوانسته اند از وجود چنين كارشناسان بى نظير عالم هستى بهره مند باشند؟ بنابراين اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كسانى هستند كه در عصر او بودند ولى از اين راه امتيازى به آنان داده نمى شود چون دشمنان اسلام هم در اين عصر بودند بلكه منافقين در نمازِ، با آن حضرت نيز شركت مى كردند ولى امتياز به كسانى مى رسد كه از رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) ، تبعيت كامل داشته اند.
سيماى انسان سالم در مكتب امامت سفارشات حضرت على صلوات الله عليه
1 - تا مى توانى سكوت خويش را حفظ كن و از پر حرفى دست بردار.
2 - حفظ اسرار ونگهدارى آن ، كم حرفى امكان پذير است .
3 - قانع بودن به آنچه در اختيارى دارى پيش من بهتر از آنست كه بديگران دست حاجت باز كنى .
4 - تلخى ندارى و نوميدى را كشيدن بهتر است كه از مردم تقاضاى حاجت نمائى .
5 - در آمد كم ، همراه با پاكدامنى و درستكارى بهتر است از ثروت زيادى كه با فساد و گناه بدست آيد.
6 - هر انسانى بهتر از ديگران مى تواند حافظ اسرار خويش باشد.
7 - چه بسيارند كسانى كه به زيان خود تلاش مى كنند.
8 - پر حرفى خسارت بار است .
9 - هر كسى با انديشه سخن گويد بينائى و آگاهى پيدا خواهد كرد.
10 - به افراد نيكوكار نزديك شو، و خود نيكوكار باش .
11 - از اهل شر و فاسد دورى كن و خود، فاسد نباش .
12 - غذاى حرام بدترين غذاهاست .
13 - ستم بر ناتوان بدترين ظلم هاست .
14 - گاهى دارو موجب بيمارى مى شود و گاهى خود بيمارى نجات بخش است .
15 - گاهى ، آن كه اهل پند و اندرز نيست آدمى را نصيحت مى كند ولى كسى كه از او درخواست اندرز كرده اى بر تو خيانت كند.
16 - از تكيه كردن به آرزوهايت خوددارى كن كه اينكار سرمايه افراد احمق است .
17 - عقل در وجود انسان رعايت كننده تجربه هاست .
18 - بهترين تجربه ها آن است كه تو را نصيحت كند.
19 - قبل از آنكه فرصت از دست برود و مايه غم و اندوهت شود آن را غنيمت شمار.
20 - چنان نيست كه هر جوينده اى يابنده باشد.
21 - هر كارى سر انجامى دارد و معاد را با فساد و گناه براى خود روز ناگوارى قرار مده .
22 - گاهى سرمايه كم رشدش از سرمايه زياد بيشتر بوده است .
23 - آنگاه كه روزگار در اختيار توست استفاده مطلوب و كافى را از آن داشته باش .
24 - هيچ نعمتى را، بخاطر زياد طلبى به خطر ميانداز.
از مجموعه سفارشات حضرت اميرالمؤ منين على ((صلوات الله عليه )) استفاده مى شود هر انسانى بايد بعد از فرا گرفتن آموزشهاى لازم و دريافت راه و روشهاى سعادت و موفقيت زندگى ، بفكر اين باشد هر آنچه از كلاس درس آموزگاران وحى آموخته ، آنها را پرداخت نمايد يعنى اخلاق و گفتار، و رفتار و كار و كسب و تجارت و تحصيل علم و دانش و و ..... او بايد مطابق دستورات الهى صورت پذيرد در غير اين صورت هيچ ارزش و يا امتيازى نصيب وى نخواهد شد كارشناسان خدا بوسيله اعمال و اخلاقشان تبليغات مى كردند و هر آنچه را به زبان مى آوردند با عمل تاءييد مى نمودند.
آموزگار بزرگ عالم بشريت يعنى على (عليه السلام ) تحت عنوان سفارشات گوناگون ، سيماى انسان سالم و كامل را تعريف مى كند تا هر كسى با الگو قرار دادن اين نكات روشن ، از وضع روحى و اخلاقى خويش اطلاع حاصل نمايد و بداند در فرهنگ دينى هر دريافتى بايد متناسب با خود پرداختى داشته باشد يعنى با آموختن سخنان زيبا و شناخت فرمولهاى سعادت آفرين ، هيچ كس موفق نخواهد گشت مگر اينكه تمامى دستورات الهى را در اعمال و اخلاق و گفتارش آشكار سازد.
وقتى كه با يك روح و روان آزاد و تواءم با انصاف به اين سفارشات نگاه مى كنيم مى بينيم راه و رسم زندگى يك انسان كامل جز اين نبايد باشد با اينكه در زمينه زندگىِ تواءم با فضيلت و ارزشهاى معنوى كتابهائى نوشته شده است از جمله دكتر الكسبن كارل ، كتابى بنام [راه و رسم زندگى ] منتشر ساخته ، ليكن هر كتابى كه در اين مورد نوشته مى شود نمى تواند بدون توجه بدستورات الهى مفيد واقع شود چون تنها راه بهتر زيستن ، همان است كه در اديان آسمانى مخصوصا در دين مبين اسلام آمده است و براى همگان خصوصا جامعه اسلامى لازم است راه و رسم زندگى را از كارشناسان الهى بيآموزيم .
وقتى كه حضرت على صلوات الله عليه با جملات كوتاه ، ولى با محتواى خيلى عالى ، سيماى انسان سالم و كامل را مطرح مى نمايد بخاطر اينكه زندگى در شعاع همين دستورات مى تواند موجبات رشد و آرامش خاطر انسان را فراهم سازد حضرت ابتدا به شيوه سخن گفتن او و طرز برخورد با اسرار خويشتن را عنوان مى كند مبنى بر اينكه هر انسانى بايد با كم حرفى ، حافظ اسرار درونى خود باشد چون كسانيكه پر حرف هستند هميشه در پرتگاه لغزش و ايجاد خسارتهاى جبران ناپذير قرار مى گيرند سپس بقانع بودن بر آنچه در اختيار دارد اشاره مى نمايد بجهت اينكه قناعت در تمام زمينه ها آرامش خاطر را بدنبال دارد و او را از وابستگى هاى ناگوارى كه هر لحظه شخصيت و ارزشهاى انسانيش را بخطر مى اندازد حفظ مى كند چون دستِ نياز بسوى مردم باز كردن حرمت مقام انسانى را از دست او مى گيرد و هميشه وى را بسوى كارهاى ناروا وادار مى سازد در مورد كار و تلاش مى فرمايد: كوششها در چهار چوب دستورات الهى عبادت است يعنى براى انسان سزاوار است پاكدامنى و صداقت و درستكارى را در تمام برنامه هاى خويش ‍ مورد توجه قرار دهد چون دست زدن بكارهاى حرام و گناه ، اگر چه موجب ثروت بسيار هم باشد ولى با مقام و شاءن انسانى او سازگار نيست ، يك فرد سالم هيچ وقت و تحت هر شرائطى كه باشد اعمال نادرست و ضد ارزشى را وسيله زندگى نمى داند و براى هميشه از كارهائى مانند: دروغ ، خيانت ، فساد، حرام ، رشوه ، ربا، كم فروشى و و..... اجتناب مى ورزد چون غذاى حرام و آلوده بدترين غذاهاست و يك انسان آگاه و علاقمند به ارزشهاى انسانى نمى تواند از راه معصيت خداى متعال زندگى خويش را اداره كند و اگر كسى متدين هم نباشد براى حفظ سلامت خويش ، لازم است از اعمال و روشهاى ناگوارى كه برازنده انسانى كه بعقل و شعور مزين گرديده نمى باشد فاصله بگيرد بخاطر اينكه تعريف عمده اى كه از عقل بعمل آمده اين است كه تجارب گذشتگان را مراعات نمايد، و يك فرد عاقل كسى است كه راه رسم زندگى را بعد از ملاحظه و مطالعه تجربه ها، شروع نمايد وقتى كه او به تجارت نسل گذشته مى نگرد مى بيند غذاى حرام و شيوه هاى ظلم و ستم هيچ نتيجه اى جز نابودى و بدبختى انسانها بدنبال نداشته است آنانيكه در طول تاريخ از چنين ابزار نادرست استفاده نموده اند بلاهاى خانمانسوزى را وارد روزگار خويش كرده و براى هميشه مورد لعن و نفرين همگان واقع شده اند.
سپس به يك نكته خيلى زيبا و مهم اشاره مى كند و بايد اين جمله در عمق وجود بشر ضبط گردد و بصورت يك تابلو در محل كارش ‍ نصب شود تا هر روز بلكه هر لحظه آن را ببيند و زندگى را از خسارت كمبودهايش نجات دهد و من توصيه مى كنم كه تمام مردم ، مخصوصا نسل جوان اين جمله را با خود داشته باشند و هر لحظه بدان بيانديشند و آن جمله اين است كه امام (عليه السلام ) مى فرمايد:
بادِرِ الفُرصَةَ قَبلَ اَن تَكُونَ غُصَّةً .... .(128)
پيش از آنكه فرصتهاى زندگى از دست برود و مايه اندوه و افسردگى تو گردد آن ها را غنيمت بشمار.
اين جمله كوتاه و زيبا اگر در عمق وجود نسل بشر از دوران جوانى مايه بگيرد و انسان به حقيقت زندگى ، آگاهيها حاصل نمايد بطور يقين زندگى تحت هر شرائطى براى او، مفيد و زيبا و سعادت آفرين خواهد شد.
بنابراين يك انسان سالم از نظر حضرت امير (عليه السلام ) داراى چنين خصوصياتى است كه با بيدارى كامل ، اوضاع روحى خويش ‍ را تعديل و تنظيم مى كند تا هر كارى را در زمان و مكان مناسب خود انجام دهد و از فرصتهاى بدست آمده بهترين استفاده ها را نصيب خويش سازد و در يك عبارت كوتاه مى توان گفت :
انسان عاقل و سالم كسى است كه در چهار چوب او امر و نواهى پروردگارش راه و رسم زندگى خويش را تنظيم نمايد چون تنها راهى كه مى تواند استعداد و شايستگى هاى مهم انسان را زنده كند ملتزم شدن به امر و نهى خداى سبحان است وقتى كه لياقتها ظهور كند سراسر زندگى او باتمام زيبائيها و آرامشها و ارزشها آراسته خواهد شد يكى از عمده ترين عامل گرفتارى بشر به شيوه هاى حرام و گناه وو ...... شكوفا نشدن شايستگى هاى اوست چون عمل حرام و يا غذاى حرام مانند يك غذاى كثيف و آلوده اى است كه هر كس ‍ از آن اجتناب مى ورزد ليكن غفلت و نادانى ، يا عدم ظهور لياقتهاى بزرگى كه خداى متعال در نهاد هر انسانى آفريده است موجب مى شود كه او آلوده گيها را نه بيند در نتيجه از طريق گناه و حرام زندگى خويش را اداره نمايد اما اگر او خود را به دستورات خدا و كارشناسانش متعهد و ملتزم سازد. زنده و بيدار مى شود و واقعيات را بطور كامل درك مى كند خداى متعال در قرآن به اين نكته اشاره مى فرمايد:
يا اَيُّها الَّذينَ امَنُوا اَستَجيبُوا لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم ... .(129)
اى كسانيكه ايمان آورده ايد خدا و پيامبرش را اجابت كنيد وقتى كه شما را به چيزى كه موجب حيات و بيداريتان است دعوت مى كنند.
بنابراين اطاعت از دستورات خداى متعال كه بوسيله پيشوايان معصوم (عليه السلام ) به انسان ها مى رسد موجب ظهور لياقت و شايستگى هاى بزرگى مى شود كه در آفرينش او مد نظر قرار گرفته است و تعبير قرآن در اين زمينه خيلى لطيف و ظريف است كه مى فرمايد [لِما يُحييكُمُ] يعنى اگر مسلمانان در چهار چوب اَوامِر و نواهى الهى زندگى را تنظيم و اداره كنند زنده مى شوند و انسان زنده از نظر قرآن كسى است كه حقايق را درك نمايد.
و آن را در شخصيت خويش آشكار سازد و اين سفارشات كه نشاندهنده سيماى واقعى يك انسانِ مؤ من است در زندگى و اخلاق و معاشرت او بطور كامل ظاهر مى گردد و ليكن نكته اصلى كه بايد براى همگان جلب توجه كند اين است كه انسان هنگامى مى تواند اين زيبائيها را در خود پديد آورد كه بيدار باشد و لياقتهاى ارزشمند خويش را احياء كند.
احياى اين شايستگى و لياقت و درك ارزشهاى زندگى براى او زمانى محقق خواهد شد كه در هر عصر و زمان به مكتب امامت روى آورد و با علاقمندى ، اطاعت و پيروى از آنان را، كه عين اطاعت از خداى متعال است بر خود واجب و لازم بداند در اين صورت به تمام ارزشهاى معنوى نائل خواهد شد.
فصل هشتم :از مهمترين نيازهاى بشر در طول زندگى داشتنِ دوست است
يكى از احتياجات طبيعى انسان در مسير زندگى داشتن دوستان صميمى است چون وى به چنين افرادى نياز دارد حتى عده اى از دانشمندان در تعريف واژه [انسان ] گفته اند كه از ماده [اءُنس ] گرفته شده ، يعنى او در زندگى به ماءنوس شدن نياز دارد و برخى گفته اند كه او موجودِ [مدنىً بِالطبَّع ] است و از شرائط زندگى او اين است كه در اجتماع قرار بگيرد تا بتواند راه تكاملى خود را، اعم از پيدا كردن معايب و نقايص ، يا تاثير تشويق ديگران در سرعت رشد كمالاتش بدست آورد.
رفاقت و دوستى از خواسته هاى طبيعى در زندگى اجتماعى است و انسان از دوران كودكى بوجود رفيق و دوستان خود عشق مى ورزد و همين عشق و علاقه حكايت از يك نياز قطعى مى كند.
آنچه در اين ميان حائز اهميت است تشخيص دادن دوستان واقعى است ، ما ضمن اينكه نياز او را بداشتن دوستانى قبول داريم ليكن هر كس نمى تواند مصداق روشن و واقعى دوست و يا رفيق باشد پس بايد با معيارهاى لازم و سالم ، اشخاص را سنجيد و بعد از آزمايشات دقيق عده اى را بعنوان دوست خويش انتخاب نمود.
در اين زمينه كتابها زيادى نوشته شده است و هر كسى به اندازه استعداد خود افكار عمومى را به آئين دوست يابى متوجه ساخته است ولى هيچكس نتوانسته در اين ميدانِ مهم و حساس ، افكار انسانها را با الگو و معيارهائى كه براى هميشه مسير خوشبختى و سعادت را در اختيار علاقمندان قرار مى دهد آشنا سازد مگر آنانيكه در چهار چوب [حديث ثقلين ] يعنى قرآن و امامت وارد صحنه شده اند براى اينكه تشخيص حقائق ، كار مشكل و دشوارى است خصوصا شناخت انسانهاىِ با شخصيت و بزرگوار، براى رفاقت يا ازدواج و يا مانوس شدن از مشكل ترين كارهاست ولى معيارهاى دقيق و ظريفى كه در قرآن و حديث آمده است با سيره و روش كارشناسان الهى يعنى امامان معصوم عليهم السلام ، بقدرى زيبا و قابل درك همگان تفسير گرديده كه اَحَدى در هضم و درك معيارهاى دينى با هيچ مشكل و مانعى روبرو نمى باشد.
معيار مهمى كه در آئين اسلام براى انتخاب دوست مطرح گرديده ، چيست ؟
ج - در آئين آسمانى ارزش انسان با معيار تقوا و پرهيزكارى سنجيده مى شود و هيچ امتيازى جز پاكدامنى و تقوا براى او معين نشده است و در قرآن آمده است : ... اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَاللهِ اَتقيكُم ...(130) ارزشمندترين شما در پيشگاه الهى پاكترين و با تقواترين شماست .
در آئين دوست يابى ، الگو و معيار محكم و قوى تر از آنكه در دستورات دينى آمده وجود ندارد براى اينكه يگانه راه نفوذ بر دل و اندرون انسان ها همين مسير تقواست و هر كسى مى تواند با ملاحظه و مطالعه در شخصيت انسانى كه مى خواهد با او دوست و رفيق بشود وى را بطور كامل ، ارزيابى نمايد و صلاحيت او را براى دوستى ، روشن سازد. وقتى كه به تقوا و خدا ترسى كسى ، اطمينان حاصل شود. بطور يقين براى رفاقت و دوستى او بايد علاقمند شد و به آن افتخار كرد، چون دوستان با تقوا و پاكدامن ، مانند چتر نجات ، در هنگام ظهور حوادث ، او را نجات مى دهد و براى نيل به كمال و ارزشهاى انسانى و جلوگيرى از طوفان هاى خطرناك گناه و معصيت كه هر لحظه شخصيت آدمى را تهديد مى كند زمنيه هاى مناسبى را فراهم مى سازد و تمام امكانات خويش را تاپاى جان ، براى سعادت و موفقيت دوست خود، صدف مى كند و تحولات روزگار، هيچ تغييرى در اخلاق و رفتار و علاقه هاى قلبى او، نسبت بدوستش ، ايجاد نمى كند قرآن مجيد در اين زمينه مى فرمايد:
اَلاَخِلاء يَومَئذٍ بَعضُهُم لِبَعضٍ عَدُوٌ اِلا المُتقين .(131)
دوستان در روز قيامت ، عده اى به بعضى ديگر دشمن مى شوند مگر كسانى كه اهل تقوا باشند.
يعنى دوستى هائى كه بر محور منفعت دنيا، انتخاب مى شود مانند خود دنيا، متغير و دگرگون خواهد بود و در آخرت پرونده يك ديگر را، افشا كرده و عامل بدبختى و گناه خويش را، بدوست نسبت مى دهد ولى دوستان با تقوا و پاكدامن ، همانطورى . كه در دنيا، خود را وسيله رشد و كمال و نجات دوستش از تمام بدبختى ها، قرار مى دهد در روز جزا، هم ، بدون دوست وارد فردوس برين نخواهد شد، و اين وفاى دوستان با تقواست .
ولى دوستى هاى ما چگونه است وقتى كه به كسى دست دوستى داديم آيا بفكر سعادت و حل مشكلات دنيوى و آخروى او هستيم ؟ آيا براى دوست مان مى توانيم يك فرد امين باشيم ؟ اگر از اهل تقوا كه خدا ترسى در عمق وجود آنان شكل گرفته براى خودمان دوست انتخاب كنيم ، بطور يقين پاسخ سئوالات مثبت خواهد بود و هيچ نگرانى در ايجاد ارتباط با آنان وجود ندارد.
اگر در انتخاب دوست ، بررسى و تحقيقات خوبى انجام نداديم و بدنبال افراد بظاهر مقدس ، و در باطن دنيا طلب ، رفته و دوستان خود را از ميان اين گروه ، انتخاب نموديم ، بدون شك درهاى بدبختى و ضلالت ، و حسرت دنيا و آخرت را به روى خود باز كرده ايم و تا دست از اين دوستان بر نداريم طوفان بلا و حوادث ، زندگى و شخصيت ما را بنابودى مى كشد، زيرا دوستيها اگر بر مبناى منفعت دنيا، شكل بگيرد جز اين عايدى ندارد چون هر كسى تلاش مى كند كه دوست خود را نردبان ترقى خويش قرار دهد.
نكته قابل دقت افرادى كه با هم دوست مى شوند از جهت وضعيت روحى با همسنخيتى دارند زيرا بدون وجه مشترك ، ارتباط دوستى در ميان آنها كمتر اتفاق مى افتد،چون اگر از يك ديگر بهره مند نباشند هيچ وقت با هم دوست نخواهند شد گاهى ممكن است دونفر بر ضد يك ديگر تلاش بكنند ولى بايد يقين داشت كه اين ضديت قطعى نيست بلكهزمينه اى براى اين پيوند وجود دارد.
آن حكيمى گفت ديدم در تكى
در بيابان زاغ را با لك لكى

در عجب ماندم بجستم حالشان
تا چه قدر مشترك يابم نشان

چون شدم نزديك ومن حيران ودنگ
خود بديدم هر دو آن بودند لنگ

مى گويد: روزى ديدم زاغى با لك لكى ، باهم دوست شده اند با تعجب مى نگريستم كه رفاقت اين دو غير قابل تصور است وقتى كه به نزديك آنها، رسيدم ديدم هر دو لنگند و به همين جهت باهم رفيق شده اند.
بهر حال دوستى پايگاهى لازم دارديعنى علتى بايد در ميان دوستيها وجود داشته باشد تا آنها را بهم نزديك كند چنانچه در ميان حكماء مطرح است كه معلول تابع علت است تا علت هست معلول هم وجود دارد اگر علت نابود بشود معلول هم معدوم مى شود.
دوستى و رفاقتهائيكه بر محور منفعت دنيا شكل مى گيرد تا هنگامى مى تواند ادامه پيدا كند كه پاى منفعت هاى مادى در ميان باشد وقتى كه علت رفت دوستى آنها هم مى رود ليكن عامل دوستيشان در روز قيامت بيك آتش دردناكى تبديل مى شود يعنى همان ملاك دوستى ، ملاك دشمنى مى شود بهر اندازه اين دوستى منافع مادى را بآنها مى رساند به همان مقدار آتش جهنم را به آنها مى رساند اما اگر ملاك انتخاب دوست ، تقوا و ديندارى و رسيدن به ارزشهاى معنوى باشد اين دوستى ضمن اينكه قطع نمى شود بلكه سپر بلاى دوست هم خواهد شد.
آنانيكه با معيار ايمان بخدا و مسير حق و حقيقت يك ديگر را دوست خود انتخاب كرده اند براى هميشه دوست خواهند بود.
سوال : در فرهنگ دينى مقام دوستى و رفاقت چگونه ارزيابى شده است ؟
ج در آيات قرآن كلمه اخوت و برادرى در پناه ايمان خيلى مهم و با ارزش مطرح شده استمؤ منين بدون حيله و نيرنگ در كنار يك ديگر با اطمينان خاطر زندگى مى كنند و در قرآنآمده است :
و نَزَعنا ما فى صُدُورِهِم مِن غِلٍّ اِخوانَا عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ .(132)
هر چه از غل و غش و كدورت است از وجود آنها بيرون كشيديم برادروار در نهايت مهر و محبت و صفا و صميميت در مقابل يك ديگر مى نشينند و احساس لذت مى كنند.
از نظر قرآن انسان خداشناس نبايد منزوى و گوشه نشين و به تنهائى زندگى كند و بگويد من با خداى خودم هستم و با هيچ كس ‍ ارتباطبى ندارم بلكه فرد خداپرست بايد خدا و بندگان او را دوست داشته باشد چون دوست داشتن ديگران بخاطر خدا، هيچ اشكالى ندارد بلكه از برنامه هاى مهم دينى است و در مواردى از آيات بويژه گيهاى مومنين اشاره مى كند كه آنها به سعادت و موفقيت برادران دينى ، بيشتر از خودشان تلاش و دعا مى كنند.
1 رَبَّنا اِغفِرلَنا و لاِخوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالا يمانِ .(133)
پروردگارا ما و برادرانى را كه در ايمان از ما سبقت داشتند: بيامرز و آنها را مشمول غفران و رحمت خودت قرار بده ،
2 وَلا تَجعَل فى قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ اَمَنُوا، رَبَّنا اِنكَ رَؤ فٌ رَحيمٌ .(134)
خدايا در دلهايمان كدورت و كينه اى باهل ايمان قرار نده ، اى پروردگار ما، تو چقدر مهربان و بخشنده اى انسانهاى متدين از خدا در خواست مى كنند مراتب عاليه ايمان را بر روح و جان ما چنان تفسير كن كه بر اهل ايمان نيك انديشى و نيك نگرى ، را هرگز فراموش ‍ نكنيم و معناى [و لاتَجعَل ....] در دلهايمان كدورتى بر مؤ منان قرار نده ، قرار ندادن خدا يك امر اجبارى نيست كه عده اى خيال كنند پيدا شدن كينه و عداوت قلبى بر خدا پرستان بدست خداست بلكه قرآن در مقام دعا، حقائقى را روشن مى سازد، مبنى بر اينكه انسان در اثر بى تقوائى ، از توفيق الهى محروم مى شود و از بزرگترين آثار شوم و بدبختيهاى آن اين است كه در دل بر اهل ايمان بدبينى پيدا كند ودراند رو نش نسبت به آنها كدورت و خصومت حاصل نمايد آنچه از آيه شريفه استفاده مى شود: اينكه مؤ من هميشه از مسير سالمى وارد زندگى مى شود و در مقام دعا تقاضا مى كند اى پروردگارا در اثر گناه و عصيانم ، بى توفيقم نكن كه به بهترين انسانهاى روى زمين بدترين اخلاق و رفتار را داشته باشم چون مؤ منين نسبت بيك ديگر هيچ كدورتى در دل پيدا نمى كنند، و اگر روزى در ميان آنها برخوردى پيدا شود كه ازيك ديگر ناراحت بشوند نبايد بيشتر از سه روز از همديگر قهر نموده و دلزده باشند و در كتاب شريف اصول كافى ج 3/238 ..... چند حديث در اين مورد آمده است كه اهل ايمان در مقابل برادران دينى خويش وظائفى دارند و در صورت اختلاف و نزاع نبايد بيشتر از سه روز قطع ارتباط كنند بخاطر اينكه زمينه اى براى كدورت و خصومتها پيدا نشود تا اينكه آنان گرفتار بدبينى و شكستن حريم شخصيت افراد با ايمان نسازد.
مقام برادرى در فرهنگ اسلام
در مورد برادرى يا [مؤ اخات فى الله ] دستورات بسيارى در احاديث آمده است روزى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) به اصحاب فرمودند در ميان دستگيره هاى ايمان كداميك محكمتر است يكى گفت : نماز، ديگرى گفت ، روزه ، عده اى حج و يا جهاد و يا زكات را در پاسخ گفتند حضرت فرمودند تمام اينها كه اشاره كرديد دستگيره هاى محكمى هستند ولى مقصود من چيز ديگرى است گفتند خودتان بفرمائيد رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) فرمودند:
اَلحُبُّ فى اللهِ والبُغضُ فِى اللهِ .
اينكه يك ديگر را بخاطر خداى متعال دوست و يا دشمن بداريد، يعنى دوستيها و دشمنى هاى شما با ديگران معيارش خدا باشد دوستان خدا را دوست و دشمنان او را دشمن بداريد.(135)
و خود قرآن اخوت و برادر بودن اهل ايمان را باصراحت بيان فرموده :
اِنَّمَا المُؤ مِنُونَ اِخوَةٌ فَاصلِحُوا بَينَ اَخَويكُم وَاَتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُم تُرحَمُونَ .(136)
اهل ايمان بطور مسلم باهم برادرند اختلاف برادران خود را اصلاح نمائيد و تقواى الهى را پيشه خود سازيد تا مشمول رحمت بى پايانش واقع شويد.
نيروى مشتركى كه در ميان لامپهاى محيط زندگى وجود دارد و آنها را بهم متصل مى سازد جريان الكتريسته است وقتى كه تمامى لامپها به آن متصل باشند روشنائى از همه آنها در فضاى كار و زندگى بوجود مى آيد.
ايمان بخالق متعال ، دلهاى مؤ منين را چنان بهم وصل نموده كه هيچ فاصله و جدائى در ميانشان احساس نمى شود و اختلاف سليقه هاى آنها هيچوقت به اين پايگاه محكم صدمه نمى زند چون اختلاف دو برادر به معناى از بين بردن مقام اخوت آنها نيست بنابراين تا ايمان در ميان آنان حاكميت دارد محبت و مودت قلبى آنها به دشمنى و عداوت پايدار تبديل نمى شود.
بنابراين در آئين دوست يابى لازم است كه تمام مردم ، خصوصا نسل جوان با معيارهاى دينى انسانها را ارزيابى كنند و شايستگى آنان را براى انتخاب دوستان ، با تقوا و مؤ من بخدا بسنجند، چون صلاحيت ها براى رفاقت و دوستى بايد در شعاع ايمان و تقواى آنها مورد تاييد قرار بگيرد و اين از عمده ترين دستورهاى دينى بر مسلمانان است تا در اثر اجراى صحيح آن از خسارت هاى جبران ناپذير دشمنان دوست نما در امان باشند.
انسان با تقوائى كه دست دوستى و برادرى به كسى مى دهد براى هميشه متعهد مى شود كه از مصالح رفيق خويش تا پاى جان پاسدارى كند و در غياب و حضور دوست خود، سعادت ، و رشد و تكامل شخصيت وى را هدف خويش قرار دهد اميرالمؤ منين حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
كانَ لى فى ما مَضى اَخٌ فى اللهِ و كانَ يُعَظِّمُهُ فى عَينى صِغَرُ الدُّنيا فى عَينِه .(137)
در گذشته برايم برادرى بود [يعنى برادر نسبى نبود بلكه بخاطر خدا با من برادر بود] و چيزى كه در شخصيت وى وجود داشت و آنچنان او را در مقابل چشم من بزرگ نشان مى داد اين بود كه دنيا در نظرش كوچك بود،
اين از علائم بزرگى انسان است كه بتواند دنيا را در نظرش حقير و كوچك بشمارد،
شارحين نهج البلاغه با ملاحظه قرائنى گفته اند كه او عثمان بن مظعون است از اكابر صحابه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) و از مهاجرين اول بود......
كلمه [اَخِلاءِ] كه در آيه آمده است جمع خليل است كه يكى از القاب حضرت ابراهيم (عليه السلام ) [خليل الله ] است كه بمعناى دوستى او با خداوند است و علت اينكه بدوست خليل مى گويند خليل از ماده {خِلَّتَ} به معنى حاجت است و چون دوست به نيازهاى دوستش رسيدگى مى كند و رفع خلت مى نمايد خليل گفته مى شود.
عده اى معتقدند كه خليل از ماده [تَخلُّل ] يعنى بهم آميختگى و يكى شدن است كسانى كه با هم دوست مى شوند دلهايشان چنان بهم نزديك مى شود كه بصورت يك قلب با علاقه و خواسته هاى واحدى در مى آيند.
بهر حال ، معناى خليل در هر دو صورت هدف واحدى را تشكيل ميدهد يعنى دوست بايد با تمام وجودش در رفع كمبودهاى مادى و معنوى رفيقش قيام كند و با او چنان آمختيگى پيدا كند كه جز رضا و خوشنودى يك ديگر در چهارچوب دستورات الهى هدفِ ديگرى نداشته باشد.
لازم بذكر است اين چنين دوستيها در پناه ايمان بخداى يكتا محقق مى شود و بهمين جهت اسلام با تاكيد زياد مى فرمايد، دوستان خود را از ميان اهل تقوا انتخاب كنيد.
از نظر اسلام عمده ترين عاملى كه مى تواند دوستى ها را براى هميشه دوام دهد كدامست ؟
چنانكه در ابتداى بحث دوست يابى اشاره كرديم كه معيار عمده در انتخاب دوست از نظراسلام تقوا است يعنى اگر كسى در دل خدا ترسى دارد واعمال خود را بر مبناى همان واقعيت پياده كند مى تواند فرد مطمئن بوده باشد و روى هميناصل دور كن ديگرى هم به آن اضافه مى شود با اينكه در دقت نظر اين دو معيار هم بهماناصل اولى بر مى گردد و ليكن در افكار عمومى بر اين دور كن تعريف ويژه اى صورتگرفته است بهر حال خصلتهائى كه در يك انسان اگر وجود داشته باشد صلاحيت وىرا براى دوست شدن تاييد مى كند در روايات آمده است و چون مباحث ما در تمام زمينه ها ازخاندان وحى گرفته مى شود در اين مورد هم بيك حديثى كه از حضرت على (عليه السلام) رسيده است اشاره مى كنم :

next page

fehrest page

back page