با جوانان در ساحل خوشبختى

سيد حميد فتاحى

- ۱ -


مقدمه
از مدتها قبل در اين مورد فكر مى كردم چگونه مى توانم خدمت خدا پسندانه اى را براى نسل بشر، خصوصا جامعه اسلامى و سازندگان فرداى زندگى ، يعنى جوانان عزيز و محترم ، انجام بدهم ، تا اينكه توفيق الهى شامل حال ، اين بنده حقير گرديد و ما را بر آن داشت كه از طريق كارشناس و حجت پروردگار متعال ، در روى زمين ، وارد بحث شويم و با مبنا قرار دادن وصيت حضرت على به امام حسن صلوات الله عليهما)) مباحث مفيد و مورد نياز جوانان را، از ابتداى زندگى تا انتهاى آن ، با شرح و گنجاندن مطالب علمى ، در ارتباط باحل مشكلات آنان ، مورد توجه قرار داديم تا اينكه از طريق مطالعه اين كتاب بتوانند مشكلات روحى خود را حل كرده و با مانعى روبرو نشوند زيرا عمده ترين گمشده و يا نياز انسان از دوران نوجوانى اين است كه بتواند راه خوشبختى را پيدا كند و زندگى خويش را بسوى رشد و كمال و درك ارزشهاى لازم هدايت نمايد وقتى كه در سخنان ارزشمند اين آيت و نشانه بزرگ الهى مطالعه مى كنيم مى بينيم كه وجود مقدس امامان معصوم عليهم السلام بعد از رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) چنانكه در قرآن و احاديث نبوى (صلى الله عليه و آله ) آمده است رحمت واسعه خدايند و در هر عصر و زمان تنها عامل موفقيت و خوشبختى نسل بشر هستند و اگر كسى بخواهد در زمينه رشد و ترقى و سعادت انسانها قدمى بردارد بايد بر طبق برنامه هاى كارشناسان الهى وارد صحنه تربيت و هدايت و پرورش استعدادهاى آنان بشود چون امامت مانند آئينه اى است كه رحمت و بركات بى پايان خداى سبحان را، به جهان هستى خصوصا نسل بشر تحويل مى دهد و مانند طبيب دردشناس و متخصص آگاه ، با دلسوزيهاى كامل ، در كنار آنان مى باشند تا اينكه آنها را از بيهاريهاى خطرناك روحى ، كه ريشه تمام بدبختى هاى انسان را تشكيل مى دهد نجات داده و بسوى خوشبختى و رشد و كمال هدايت نمايد در عنوان وصيت فرزند عزيز خويش را مطرح فرموده است و اين به معناى انحصار نيست بلكه ايشان پدر تمام مسلمانان است و همه فرزندان او هستيم و هر سخنى كه بفرزندش مى فرمايد در حقيقت تمام انسانها و جوانان را مد نظر دارد و در مواردى سخنانش بطور يقين به غير از امام مجتبى (عليه السلام ) مربوط مى شود بخاطر اينكه او حجت خدا و داراى مقام عصمت است و چنين شيوه در اغلب برنامه هاى پيشوايان معصوم عليهم السلام بكار گرفته مى شود چون مى خواهند با مخاطب قرار دادن فرزندان خود، ديگران را تربيت نموده و به وظائف اسلامى و انسانى خودشان آگاه سازند.
و در اينكه حضرت على صلوات الله عليه پدر تمام مسلمانان است شكى وجود ندارد و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) به آن اشاره مى كند.
عن على (عليه السلام ) قال : سَمِعتُ رسول الله (صلى الله عليه و آله ) يقول : اَنَا و عَلىُّ اَبَوا هذِهِ الاُمَّةِ وَلَحقِّنا عَليهم اَعظَمُ مِن حَقِّ اَبَوىَ وِلادتُهُم فَاِنا نَنَقُذهُم اِن اَطاعُونا مِنَ النارَ اِلى دارِ القَرارِ وَنَلحَقُمُ مِنَ العُبُوديَّةِ بِخيارِ الاَحرارِ ...(1)
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: من و على بن ابيطالب پدران امت اسلامى هستيم و حق ما بر عهده آنان از حقوق پدر و مادرانشان بزرگتر است بخاطر اينكه اگر مسلمانان از ما اطاعت نمايند و ما را الگو و معيار خويش قرار بدهند از آتش سوزان بدبختى و ضلالت بسوى خوشبختى و سعادت نجاتشان مى دهيم و آنان را ببالاترين مراحل رشد و كمال نائل مى كنيم .
دلسوزيهائى كه امام (عليه السلام ) در اين سفارشات بر تمام انسانهاى خداشناس انجام داده و فرمول هاى قطعى و مسلمى كه در موفقيت جوانان نقش عمده اى را ايفاء مى كند در اختيارشان قرار داده و در يك عبارت چگونه زيستن را به آنها ياد داده و به عمق وجودشان نفوذ كرده و دنياى درونى آنها را چنان تنظيم مى كند كه مانند عقربه هاى ساعت هر لحظه از دوران عمرشان را قرين ارزش ‍ و آسايشها سازند او به انسانها حيات مى دهد تا زندگى را درك كنند ارزشها را تشخيص دهند و خود ارزش آفرين شوند، به نسل جوان ، جوانى را تعريف مى كند تا جوانان جايگاه خودشان را پيدا نمايند ياءس و نوميدى ، افسرده گيها، نگرانيهاى روحى را از آنان گرفت و به اميدوارى با تمام آرامش ها هدايتشان كرد.
روح و روان و نيازمندى و غذاهايش را با شيوه هاى دقيق و ظريف بهداشتى تعريف كرد و بكار برد آن اشاره نمود.
انسان ها را متخصص ساخت تا از سلامتى و يا بيمارى روح و قلبشان آگاه شوند و و .... بعد از اين همه مهر و محبت آيا كسى پيدا مى شود تا اينكه مدعى گردد حضرت على صلوات الله عليه برايم حق پدرى بلكه بالاتر از او را ندارد؟ آيا انسان آگاه و با انصافى مى تواند باين همه محبت و دلسوزى و آموزگارى ها بى اعتناء شود؟ علماء و دانشمندانى كه در تمام رشته هاى علم و دانش متخصص ‍ شده اند آيا مى توانند به استاد تمام علوم و كارشناس كامل جهان هستى بى توجه باشند؟
آنهائى كه در تمام دنيا و در هر عصر و زمان وقتى كه بمقام ارزشمند انسانى نائل گشته و در مسير زندگى حريت و آزادى را بدست آورده اند آيا مى توانند به الگو و معيار قرار گرفتن شخصيت عظيم حضرت امام على صلوات الله عليه در تمام كمالات و ارزش و زيبائيهاى انسان منكر باشند هر انسان عاقل و با انصافى ، اعتراف مى كند كه اين شخصيت بزرگوار با اخلاق و رفتار و گفتارش ، بر تمام نسل بشر حق بزرگى دارد زيرا در هر كجاى دنيا از هر كسى ارزش انسانى مشاهده گردد قطعا از آن حضرت الگو گرفته است جرج جرداق دانشمند مسيحى مى گويد:
وجود مقدس حضرت على (عليه السلام ) منحصر به مسلمانان نيست بلكه تمام انسانها او را لازم دارند تا در جهت پيدا كردن رمز سعادت و موفقيت و احياى ارزشهاى انسانى به او اقتداء كنند.
وقتى كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) از ابتداى بعثت ، مسئله امامت و رهبريت حضرت على صلوات الله عليه را به مسلمانان ، مطرح مى سازد و در مواردى به اهميت اين موضوع مهم مى پردازد تا اينكه افكار عمومى ، ضرورت رهبرى آن بزرگوار را، در جهت نيل به مراحل رشد و كمال ، خصوصا براى جلب رضا و خوشنودى پروردگار متعال ، درك نمايند.
امامت مفسر ارزشهاست
در مورد حكمت و فلسفه وجودى امامان معصوم عليهم السلام مطالب زياد گفته شده و هر كس به مقدار محرميت خود، با خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله ) توانسته حقايقى را روشن سازد و دلائل بسيارى وجود دارد كه جامعه بشرى بعد از رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) نيازمند اشخاصى است كه مانند خود آن حضرت ، دين و دستوراتش را بر آنها تفسير نموده و براى درك و فهم و هضم مطالب ، نهايت مساعدت را مبذول نمايند وقتى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) بر تمام مسلمين در هر عصر و زمان خطاب مى كند،
اَنَا مدينَةُ العِلمِ وَ عَلىُّ بابُها وَ مَن اَراد المدَينَةَ فَلياءَتِها مِن بابِها .
(2)
من شهر علم و دانش و معرفت هستم و على ين ابيطالب (عليه السلام ) دروازه اين شهر است و هر كسى بخواهد وارد اين شهر بشود بايد از دروازه آن وارد شود معناى حديث شريف اين است كه درك و معرفت حقايق و ارزشهاى دينى بايد توسط افراد آگاه و متخصص ، در اختيار انسانها قرار به گيرد كسانى كه كمترين اطلاع از دستورات الهى و ارزشهاى معنوى ندارند چگونه و در چه شرائطى مى تواند مسلمانان را بدرك و معرفتهاى لازم مزين سازند.
عمده ترين عامل عقب ماندگى جوامع اسلامى ، بى اعتنائى به اين حديث شريف است بخاطر اينكه مسلمانان بعد از رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) كارشناس و متخصصان الهى را از دست داده و بدنبال اشخاصى كه هيچ نوع آگاهى از دين و اصول و فروعش نداشتند و شيوه هاى تربيتى و پرورش استعدادهاى انسان برايشان يك موضوع ناشناخته اى بود به راه افتادند و كمترين اعتنائى به معناى سخن پيامبرنكردند كه بدون امامت هيچ وقت نمى توانيد به معارف و ارزشهاى دينى و شكوفائى استعدادهايتان نائل بشويد در نتيجه بازيچه سياست هاى استعمارى گرديده كه هر روز بشكلى و با عناوين خاصى آنان را به تاءمين منافع خويش استخدام مى كنند ولى براى نسل جوان تا دير نشده لازم است مقدارى در مورد اين حديث بيانديشد مبنى براينكه چرا پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) با تصريح كامل جامعه اسلامى را بسوى رهبريت على بن ابيطالب صلوات الله عليه دعوت مى كند و راه سعادت و رسيدن به معارف و ارزشهاى دينى را به پيروى و تبعيت ايشان منحصر مى سازد.
وقتى كه در اين مورد بدرستى مطالعه شود هر انسان آگاه و عاقل مى فهمد كه وجود مقدس حضرت على (عليه السلام ) جان پيامبر (صلى الله عليه و آله ) است بلكه بارها مى فرمود: ... وَ هُوَ كَنفَسى ... كه على بن ابيطالب مانند خودم مى باشد در اين حال پذيرفتن رهبريت و امامت اين شخصيت بى نظير جهان هستى ، به معناى قدم نهادن به شهر معرفت و آگاهيها و قرار گرفتن بذر لياقت و شايستگيها در شعاع نور آفتاب رحمت خداوندى ، و به ثمر نشستن دريافت ها و آموزشها مى باشد.
جوانانى كه دين را از مكتب امامت فراگرفته و ارزشها را در كلاس درس آنان آموخته ، و فرهنگ و اخلاق خويش را با فرهنگ كارشناسان الهى منطبق ساخته هيچ وقت بازيچه استعمارگران نخواهد شد بلكه به عنوان يك فرد مبارز و پاسدار دين و ارزشهاى قرآنى ، در هر لباس ، يا پست و مقام و در هر شرائط سنى و اعم از دختر و پسر يا زن و مرد، بخدمت خويش ادامه مى دهد و با اخلاق و رفتار و حجاب و عفت و پاكدامنى و معاشرت و و ... ارزشهاى الهى را آشكار مى سازد و جامعه را بسوى زيبائيهاى دينى جذب مى نمايد اميد به روزى كه همگان ، خصوصا نسل جوان از طريق امامت وارد شهر ارزشها و معارف الهى بشوند.
تذكر مهم :
براى رسيدن به سعادت و موفقيت دنيا و آخرت دريافت ارزشهاى دينى ضرورى مى باشد يعنى انسان تا وقتى كه شخصيت خويش را با زيبائى هاى معنوى و ارزشهاى آسمانى آرايش نداده ، نمى تواند رمز موفقيت خود را در تمام مراحل زندگى پيدا نمايد بخاطر اينكه درك و شناخت معارف دينى اولين قدم در مسير كمال است تشنگان معارف و حقايق و ارزشهاى معنوى بايد تلاش كنند تا به اقيانوس ‍ بيكران معرفت و رحمت الهى و اصل شوند يعنى از وجود مقدس محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين دين و ارزشهاى آن را فرا بگيرند به جهت اينكه وجود كارشناس و متخصص و اهل خبره در كنار هر كارى لازم است تا افراد ناآشنا را، از حقايق و ازرشهاى آن با خبر سازند و اين واقعيت بر تمام انسانهائى كه ، صاحب عقل و شعور و انصاف هستند مانند روز روشن ثابت است و حديث شريفى كه در ابتداى بحث از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) نقل گرديد نشان دهنده اين واقعيت است كه وجود مقدس ‍ آن حضرت شهر معارف و حقايق و ارزشهاى دينى است و هركسى بخواهد به اين شهر وارد شود تا از دين و ارزشهايش آگاه گردد بايد از دروازه اين شهر، كه وجود مقدس على بن ابيطالب صلوات الله عليه مى باشد وارد شود يعنى بعد از من دين مبين اسلام و قرآن مجيد به قيموميت امامت براى جامعه اسلامى مفيد و ارزشمند خواهد بود اگر گروهى بدون توجه به امامت كه دروازه شهر اسلام و معارف الهى است ادعاى مسلمانى داشته باشد بايد بدانند كه آنها هيچ وقت نمى توانند زيبائى و ارزشهاى معنوى را بدست آورده و استعدادهاى مهم وجودشان را شكوفا سازند چون بدون آموزگار و كارشناس الهى اسلام و قرآن ، براى هيچ كس مفيد واقع نمى شود مخالفين امامت براى هميشه از حقايق و ارزشهاى دين ، و هم چنين از زيبائيهاى معنوى ، بطور كامل محروم هستند گروهى از افراد ساده لوح مى گويند، چرا رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) نام مقدس حضرت على صلوات الله عليه را با صراحت بيان نفرمود مبنى براينكه بعد از من ، اسلام و قرآن به وسيله ايشان بايد تفسير شود چون او از تمام مسلمانان به معارف دينى آگاهتر است ؟
اولاً حديث معروفى كه در ابتداى بحث نقل كردم از جهت اعتبار در حد تواتر است يعنىاحدى در مورد حديث و مضمونش ‍ شكى پيدا نمى كند و تمام علماى شيعه و سنى آن را دركتاب هاى خود نقل كرده اند كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: من شهر علمهستم و على دروازه آن شهر است .
اين حديث با صراحت كامل بر تمام مسلمين عظمت ولايت و امامت حضرت على صلوات الله عليه را بيان مى كند يعنى بدون قبول امامت و ولايت آن حضرت ، ادعاى اسلام و يا مسلمانى باطل است .
نكته دوم
كسى كه به جهل و نادانى و تعصب هاى دوران جاهلى گرفتار است هميشه از پذيرفتن حق امتناع مى ورزد و تحمل تلخى آن را ندارد، و اگر هزاران دليل روشن برايش اقامه شود باز هم حاضر به قبول كردن حق نخواهد بود.
ولى بر دوستان و عاشقان ولايت و امامت لازم است قدر اين نعمت بزرگ الهى را پاس بداريم و به اين عشق و علاقمندى افتخار كنيم و از طريق اطاعت و تبعيت كامل از سخنانشان محيط زندگى و پايگاه شخصيت خودمان را گُلباران و نورافشانى كنيم اميدوارم همگان مشمول عنايات و توجهات خالق متعال و حضرت ولى عصر(عج ) در جهت اطاعت كامل از قرآن و عترت عليهم السلام باشيم .
سيد حميد فتاحى
فصل اول : پيشوايان معصوم يا كارشناسان الهى

وقتى كه به اهميت و كار آيى قلب بشر در ساختن يك شخصيت موفق وسعادتمند آگاه شديم سؤ الات قابل توجهى در افكار و انديشه ها، در رابطه با سير تكاملى قلب وى شكل مى گيرد زيرا هر كس علاقمند است به يك قلب بيدار و روشن و دريافت كننده اطلاعات از جهان معنوى مسلح شود تا خود را در تمام دوران زندگى موفق و سعادتمند بيايد در اين زمينه تفحص و تلاش زيادى را انجام مى دهد مبنى براينكه : انسان چگونه و درچه شرائطى خواهد توانست به اين علاقه مهم دست يابد آيا خالق متعال مربيان و كارشناسان عاليقدرى را در اختيار انسان قرار داده است ؟ چون تنها خالق قلب مى داند در چه شرائطى و مطابق با كدام الگو و معيارها، اين مخلوق لطيف و ظريف ، خواهد توانست به آن مراحل كمالى خويش ، نائل شود.
اگر بخواهيم مطلب را بطور روشن قابل درك و هضم قرار داده و بصورت معقول پياده نمائيم بايد از برنامه هائى روزانه انسانها استفاده كنيم بعنوان مثال : كارخانه اى كه ماشين سوارى توليد مى كند متخصصين و كارشناسانى را براى آشنا ساختن مردم ، از وضع آن و كيفيت حركت و فعاليتش ، تعيين مى كند تا راه استفاده سالم و همچنين رفع نواقصات آن را تعليم دهند، در غير اينصورت هيچ فردى نمى تواند از اين وسيله و يا ماشين استفاده مطلوبى داشته باشد.
تذكر: وقتى كه انسان براى توليد و محصولات خويش برنامه ريزى مى كند و تمام خصوصيات و چگونه استفاده كردن را آموزش مى دهد و نوع سوخت آن را مشخص مى سازد بنابراين پروردگارى كه حكيم و عادل و رحمن و رئوف است و براى انسان نهايت لطف و محبت را دارد و از ميان همه خلائق وى را عزيز و محترم و گلُ سرسبد موجودات قرار داده ، و او را با ارزشهاى مهم و مورد احترام ملائك مزين فرموده ، و در وجودش قلبى آفريده ، كه در يك لحظه وى را از دنياى مادى به جهان معنوى منتقل مى كند آيا ممكن است براى آگاه ساختن وى از وضع وجودش و محيط قلب و راه رشد و تكاملش ، هيچ اقدامى نكرده باشد؟ اين چگونه قابل تصور است كه انسان براى توليدات و محصولات خود، آگاهيهاى لازم را تعليم مى دهد اما خالق متعال در مورد انسان هيچ نوع آگاهى نمى دهد و او را در ساختن يك شخصيت پرمحتوا يارى نمى كند قطعا چنين نيست .
بلكه وجود انبياء و كتابهاى آسمانى و امامان معصوم عليهم السلام كارشناسان الهى هستند كه براى آگاه ساختن بشر از سيستم رشد شخصيت ، و عوامل توفيق و سعادت و نجات دهنده از بدبختى و هلاكت ، مبعوث شده اند حتى اولين انسانى كه قدم به عرصه زندگى گذاشته است .
پيغمبر و كارشناس الهى است كه مانند يك پزشك حاذق در كنار مريض نشسته و براى رفع كسالت و تاءمين عافيت و سلامتى دائم او، راهنمائى هاى لازم و ضرورى را در اشكال گوناگون بيان مى كند بخشى از توصيه هاى انبياء به تغذيه سالم مربوط مى شود مبنى براينكه هرانسانى بايد از طريق حلال ارتزاق كند و در هيچ شرائطى بسوى لقمه هاى حرام دست خود را آلوده نسازد و بخش ديگر از برنامه هايشان به امورات زندگى و اخلاق و رفتار انسانها مربوط مى شود تا آنان را از اخلاق و رفتار و سخنان آلوده به گناه باز دارند به جهت اينكه هر عمل آلوده و حرام آثار ناگوارى را در شخصيت انسان بوجود مى آورد.
و قسمت عمده برنامه هاى كارشناسان الهى به عبادت مربوط مى شود تا اينكه آنان را بوسيله نماز و روزه و ساير دستورات دينى واكيسنه كرده و از ابتلاء به بيماريهاى خطرناك تكبر و غرور و اطاعت از هواهاى نفسانى جلوگيرى كنند و با ايجاد زمينه ايمان و توكل بخداى متعال ، اعتماد بنفس را در آنها بالا برند تا بصورت خودكار، خودشان را در هنگام ظهور ميكروب هاى گناه از آلوده شدن نجات دهند.
حضرت على (عليه السلام ) در مورد شخصيت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) و شيوه كارشناسى او مى فرمايد:
طَبيبٌ دَوارٌ بِطِبِّه ، قَد اَحكَمَ مَراهِمَهُ، و اَحمَى مَواسِمَهُ، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ اِليهِ، مِن قُلُوبٍ عُمىٍ وَ آذانٍ صُمٍّ و اَلسِنَةٍ بُكمٍ، مُتَتَّبِعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ، و مَواطِن الحَيرَةِ ...(3)
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) يك پزشك سيار است كه بيماران را براى معالجه تعقيب مى كند مرهم هايش را به خوبى آماده ساخته حتى براى مواقع لازم و اضطرارى و داغ كردن محل زخم ها ابزارش را گداخته است [تا در هر جا كه مورد نياز باشد قرار دهد ] براى دلهاى نابينا، گوشهاى كر، و زبانهاى گنگ و لال ، و با داروهاى شفابخش خود در جستجوى بيماران فراموش شده و سرگردان است .
رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) در مورد خداى متعال مى فرمايد:
يا عِبادَاللهِ اَنتُم كَالمَرضى وَاللهُ رَبُّ العالَمينَ كَالطَّبيبِ، و صَلاحُ المَرضى فيما يَعلَمَهُ الطبيبُ و يُدبِرَهُ بِهِ لا فيما يَشتَهيهِ المَريضُ وَ يَقتَرِحَهُ .
(4)
اى بندگان خدا شما مانند بيمارانى هستيد و پروردگار عالميان مانند پزشك است مصلحت بيمار آن است كه از دستورات طبيب اطاعت نمايد و مطابق برنامه ريزيهاى او رفتار كند نه اينكه مريض مطابق با ميل و علاقه و يا پيشنهاد خود عمل نمايد.
حديث شريف يك دستور عقلائى است مبنى براينكه هرانسان عاقلى مى داند كه بيماران بايد مطابق دستور پزشك عمل كنند زيرا كوچكترين بى اعتنائى به سخنان طبيب حوادث ناگوار و خسارت جبران ناپذيرى را بدنبال دارد.
بنابراين وجود پيشوايان معصوم (عليه السلام ) در ميان مردم ، مانند پزشكانى هستند كه صحت و عافيت هميشگى آنان را مدنظر دارند و با دستورات خداى متعال آنها را آشنا مى كنند تا روز به روز از شر بيمارى جهل و نادانى براى هميشه عافيت پيدا كنند.
شيوه طبابت انبياء عليهم السلام اين بوده كه هميشه بدنبال بيمار مى رفتند و او را در هر كجا مى يافتند معالجات خود را شروع مى كردند وقتى كه پزشك با تخصص هاى بالائى وارد جامعه بشود مطمئنا علل بيماريها را بخوبى پيدا مى كند و داروى مناسب آن را در اختيار مريض قرار مى دهد. چون پيشوايان معصوم عليهم السلام به اذن و قدرت الهى مسلح هستند در تشخيص كسالت بيماران و انتخاب داروى مناسب و شفابخش هيچ نوع مشكلى ندارند و لذا حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: معالجات پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بقدرى دقيق و شفابخش است كه هر داروئى را متناسب با نياز واقعى مريض تعيين مى كند.
خداى مهربان كارشناسان خود را به عالى ترين و مدرن ترين امكانات مجهز ساخته تا اينكه جامعه انسانى را بعد از معالجه كامل ، به سوى كمال و معرفت مهم رشد دهند و زمينه ارتباط مستقيم آنان را با خداوند مهيا سازند تا از طريق دعا بتوانند بعاليترين مراحل رشد و كما ل صعود كنند خداوند مى فرمايد:
اِذا سَئَلَكَ عِبادى عَنى فَاِنى قَريبٌ اُجيبُ دَعوَةَ الداعِ اِذا دَعانِ فَليَستَجِيبُوا لى وَ لِيُؤ مِنُوا بى لَعَّلَهُم يَرشُدُونَ .
(5)
هنگامى كه بندگانم از تو [پيامبر] درباره من سؤ ال كنند [بگو] من نزديك آنان هستم بدعاى كسانى كه مرا مى خوانند پاسخ مى دهم پس ‍ دستورات مرا بپذيريد و به آنها عمل كنيد و به من باور نمائيد كه راه رشد و سعادت همين است ))
خداوند سبحان كارشناسان عاليقدر و وآلا مقامى را بعد از پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله ) براى ساختن انسان با قلبى مطمئن و تواءم با يقين كافى معين كرد تا اينكه وى را با شرائط ويژه اى تربيت و پرورش دهد.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) : دوازده امام معصوم و جانشينان خود را معرفى مى كند.
1 - قال رسول الله (صلى الله عليه و آله )اِنَّ اَوصِيائى بَعدى اِثناعَشَر: اَوَّلهُم عَلىُّ بنُ ابيطالب وَ آخِرهُم القائم .
(6) اوصياء و جانشينان من ، دوازده نفر مى باشند كه بعد از من ، دين الهى و جامعه اسلامى را رهبرى خواهند كرد اولين آنها، على بن ابيطالب و آخرين نفر، حضرت قائم (عج ) مى باشد.
2 - ابن عباس مى گويد رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) در روز ميلاد امام حسين (عليه السلام ) بخانه حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد شد و به او تهنيت و تعزيت گفت حضرت زهرا عليهاالسلام گريه كرد و سپس گفت ايكاش ، حسين را بدنيا نمى آوردم و بعد فرمود كه قاتل او هم در آتش جهنم واقع مى شود، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: من به اين سخن تو شهادت مى دهم ولى حسين كشته نمى شود مگر اينكه از او امامى بدنيا مى آيد كه امامان بعدى از صلب او خواهند بود.
رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) بذكر نام امامان معصوم عليهم السلام مى پردازد: على و حسن و حسين و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و كسى كه حضرت عيسى پشت سرش نماز خواهد خواند.
(7)
ما اين دو حديث را كه در كتابهاى معتبر اهل سنت آمده است نقل نموديم و در كتابهاى حديثى شيعيان اخبار زيادى با ذكر نامهايشان آمده است .
كه با حضرت على بن ابيطالب (عليه السلام ) شروع مى شود و با قيام حضرت مهدى عجل الله تعالى له الفرج ختم مى گردد او از چشمها غائب است و مانند آفتاب از پشت ابرها، هدايت و پرورش همگان را بر عهده دارند.
بنابراين رهبريت و امامت مردم ، و هدايت آنان به صراط مستقيم الهى ، در صلاحيت هركسى نيست و مردم دنيا هم قادر به تشخيص و انتخاب آنها نخواهند بود پس روشن شد كه تعيين جانشينان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) بدست خداوند صورت پذيرفته است چون او فقط مى تواند لياقت و شايستگى افرادى را براى اين مسئوليت خيلى سنگين تشخيص داده و تربيت و پرورش استعدادهاى مسلمين را به آنها به سپارد.
ولى با كمال تاءسف چرا و چگونه گروهى از مسلمانان مى گويند پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) تعيين خليفه نكرد و آن را به مردم واگذار نمود با اينكه خودشان مى دانند هدايت و پرورش استعدادهاى مسلمانان اقتضاء مى كند كه اين مسئوليت سنگين و دقيق و ضرورى بايد از ناحيه خداى متعال به كسانى واگذار شود كه مانند شخص نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) قادر به اجراى آن هستند به عبارت ديگر: اگر تمامى دلايل نقلى را كنار به گذاريم عقل انسان نمى تواند سكوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) را قبول كند و اين كار سخت و دشوار را به عهده انسانهائى كه از تشخيص آن عاجز هستند قرار دهد بهر حال حادثه اى كه نبايد مى شد اتفاق افتاد و بيماران از معالجه و عافيت محروم شدند و دنيا پرستان در اثر بندگى شيطان به هركارى ، در نابودن ساختن ارزش انسان هاى عزيز و محترمى كه ، الگو و معيار سعادت نسل بشر هستند، دست زدند و جامعه را بتاريكى فرو بردند.
روشن شد كه پروردگار متعال كارشناسان معصوم خود را بعد از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) براى تربيت و آگاهى انسان ها معين فرمود تا اينكه او را از اسرار جهان هستى ، خصوصا از پيچيده گى و رشد وجودش با خبر سازند اگر چنين مهر و محبت ، در كار نبود هيچ نوع تمدن و پيشرفت يا اكتشاف و اختراعى در زندگى بشر صورت نمى گرفت چون انسان به اعتراف تمام دانشمندان هر نوع ترقى و تكامل را در تمام زمينه ها، با عنايت و توجهات الهى مى تواند بدست آورد زيرا علم و دانش بشرى مقدماتى را فراهم مى كند ليكن آن نوآورى كه توسط دانشمندان كشف مى شود محصول الهام والقائات الهى است كه انديشه و تفكر آنها را به سوى نكات جديد هدايت مى كند حضرت على (عليه السلام ) در مورد بعثت انبياء مى فرمايد:
فَبَعثَ فيهم رُسُلَهُ، وَ واتَرَ اليهم اَنبيائَهُ لِيَستاءدُوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ، وَيُذَكِّرُوهُم مَنسِىَّ نِعمَتِهِ، وَ يَحتَجُّوا عَلَيهِم بِالتَّبلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقُولِ
(8) ...
خداوند رسولان خود را از ميان انسانها مبعوت ساخت و آنها را يكى بعد از ديگرى بسوى مردم فرستاد تا اينكه تعهدات فطرى را از آنان در خواست كنند و نعمت هاى فراموش شده خدا را يادآورى كرده و با تبليغات احتجاج نمايند و حفاريهاى لازم را در عقول انسانها بكار گيرند و دفينه هاى بالقوة بذر لياقت و شايستگى ها را در او به فعليت به رسانند.
در نهاد هر انسانى توجه بخدا و زمينه ارزشهاى معنوى آفريده شده است يعنى او زمينه مهمى را در رسيدن بعالى ترين مراحل كمال با خود دارد و اين حقيقت توسط كارشناسان الهى ، كه با شيوه هاى ظريف و لطيف تربيت و پرورشى وارد صحنه زندگى مى شوند آشكار مى گردد در اين جا به دو نكته مهم بايد توجه كرد:
1 - حقايقى كه در وجود انسان آفريده شده است . 2 - چه كسانى بايد مسئول تحقق و ظهور آن باشند؟
اما نكته اول خالق سبحان انسان را ديندار آفريده و در نهاد او اسرار مهم و ارزشمندىقرار داده است مانند اينكه ، انسان چون حافظه كامپيوترى است كه اطلاعات مهم در آن ضبطشده است وقتى كه اين اطلاعات با شيوه هاى خاصى در صفحه مونيتور ظاهر مى شودهمگان را به تعجب و حيرت و اميدارد.
نكته دوم همانطوريكه هركس قادر به آشكار ساختن اطلاعات مضبوط در حافظه كامپيوترنخواهد شد بلكه متخصصين مى توانند با آموزش هاى لازم آن را روشن سازند در موردانسان هم كسانى مى توانند آئين فطرى و حقائق موجود در باطن و ضمير او را به صحنهبياورند كه از ناحيه خالق متعال صلاحيت آن را داشته باشند پس وقتى كه انبياء و امامانمعصوم عليهم السلام براى چنين هدفى از طرف خداىمتعال تعيين مى شوند يعنى تربيت و هدايت انسان تنها در اطاعت از آنان محقق خواهد شد پسبراى همگان خصوصا نسل جوان لازم است كه با تبعيت و اطاعتكامل از تمامى دستورات و روش هاى پيشوايان معصوم (عليه السلام ) ارزش هاى مهمى رانصيب خود سازند.
احترام والدين در فرهنگ امامت
جامعه اسلامى بايد ارزشهاى دينى را از امامت بيآموزد و مطابق تفسير آنان استفاده هاى خويش را آغاز نمايد.
وجود پدر و مادر در فرهنگ قرآن به عنوان يك نعمت بزرگ الهى آمده است با اينكه اين حقيقت براى انسان بعد از مدتى ثابت مى شود ولى باز هم مَغز و افكار بشر نمى تواند عظمت و بزرگوارى والدين را درك نموده و با جملاتى از آن ياد نمايد در اين صورت ضرورت وجود كارشناسان الهى در جهت آگاهى دادن به انسانها، و تعريف شاءن و منزلت پدران و مادران ، و تفسير نقش آنان در موفقيت و سعادت فرزندان و و .... روشن مى گردد.
در اين زمينه حضرت امام زين العابدين بحث مفصلى را شروع فرموده و در كتاب مقدس صحيفه سجاديه ، تحت عنوان دعا بر والدين مطرح گرديده است .
و ما بطور مختصر نكات مهم آن را توضيح مى دهيم تا علاقمندان مكتب اهل بيت عليهم السلام يقين پيدا كنند كه ارزشهاى الهى را بايد كارشناسان الهى تفسير نمايند.
ابتداء براى آنها از پيشگاه خالق مهربان تقاضاى رحمت و غفران مى نمايد و سپس براى خويشتن در انجام وظائف و درك ارزش پدر و مادر و مراعات حقوق آنها، طلب توفيق مى كند مبنى براينكه فرزندان قادر به تشخيص و درك عظمت و بزرگوارى والدين نيستند و تنها از طريق عنايات الهى اين توفيق نصيب آنان خواهد شد مى فرمايد:
واَلهِمنى عِلمَ مايَجِبُ لَهُما عَلَىَّ اِلهاما وَاَجمَع لى عِلمَ ذلِكَ كُلِّهِ تَماما، ثُمَّ اَستَعمِلنى بِما تُلهِمُنى مِنهُ
(9) .... .
خدايا، علم و معرفت لازم را، در اينكه به شايستگى بتوانم حقوق پدر و مادرم را رعايت نمايم بقلبم بيآموز و از طريق الهام و توجهات خود، مرا براى درك مقام ارزشمند آنان آگاهم كن تا بدانم در حق والدين چه بايد كرد، و سپس توفيق عمل ، بوظائف و حفظ احترام آنان را برايم مرحمت فرما، تا اينكه به علم و آگاهيهايم لباس عمل بپوشانم ، بخاطر اينكه درك ارزشها به تنهائى موجد ارزش نمى شود بلكه عمل و اجراء كردن هر آنچه برايم آگاه نموده اى مى تواند امتياز و ارزش من باشد.
اَللهُمَّ اجعَلنى اَهابُهُما هَيبَةَ السُّلطانِ العَسُوفِ واَبَرُّهُما بِرَّ الاُْمِّ الرَّؤُفِ ... .
پروردگارا، عظمت و هيبت پدر و مادرم را در مقابل چشمم ، هم چون هيبت پادشاه ستمگر جلوه گر ساز، [كه در برابر آنان هيچ نوع قدرت اعتراض ونافرمانى نداشته باشم ] و آن چنان عزيز و محبوب و دوست داشتنى برايم بنمايان كه مانند مادرى رئوف و مهربان از صميم قلب به آنها عطوفت و مهربانى نشان دهم .
اطاعت كردن از پدر و مادر را برايم از خواب سحر، شيرين و دلپذيرتر قرار بده در مورد انجام وظائفم هر رنج و زحمتى را در كام من از شربت گوارا بكام تشنگان گواراتر گردان تا اينكه هميشه خواسته هاى آنان را بر علاقه هاى خويش مقدم داشته باشم .
اَللهُمَّ خَفِض لَهُما صَوتى وَاَطِب لَهُما كَلامى وَاَلِن لَهُما عَريكَتى وَاَعطِف عَلَيهِما قَلبى وَصَيِّرنى بِهِما رَفيقا ... .
اى پروردگار من ، طريق حرف زدن با پدر و مادر را برايم بيآموز، تا اينكه بتوانم قالب جملات و موسيقى كلام خود را مطابق شاءن آنان مطرح سازم ، به همين جهت ، صداى مرا با توفيق خود در پيشگاهشان آرام و مطيع و فرمانبر قرار بده ، تا بدون غرور و تكبر حرف بزنم ، و براى آنان اخلاق و خوى ملايم و متواضعانه نشان بدهم [و در هر شرائط سنى مانند دوران كودكى با شيوه اى كه تمام وجود پدر و مادر را متوجه من مى ساخت و در قلبشان علاقه و محبت بيشترى ايجاد مى نمود با اينها سخن گويم ] قلبم را براى آنان عطوف و مهربان ساز توفيقم عنايت فرما، تا اينكه نسبت بپدر و مادرم رفيق و دوست و مصاحب خوبى باشم و با بهترين شرائط ، رفتار و مدارا كنم .
... يا ربِّ فَهُما اَوجَبُ حَقّا عَلىَّ وَاَقدَمُ اِحسانا اِلىَّ وَاَعظَمُ مِنَّةً لَدَىَّ مِن اَن اُقاصَّهُما بِعَدلٍ اَو اُجازِيَهُما عَلى مِثلٍ ... .
اى پروردگار من ، حق اين دو موجود عزيزو گرانقيمت آنقدر برگردن من بزرگ و سنگين است و آنقدر بر من منت دارند و چقدر در مورد من احسان و محبت و نيكى نموده اند كه من در برابر آنها شرمسارم چون توان قدردانى و تشكر كامل را ندارم ، و كوچكتر از آن هستم كه بتوانم در مقابل خدمات و محبت آنان ، كارى انجام بدهم [چون تمام خدمات من با يك لحظه از لبخند شيرين آنان در كنار گهواره ام برابرى نمى كند .... ] اصلاً اينكار شدنى نيست .
اى خداى من ، چگونه موجود ضعيفى هم چون من ، در مقابل رنج و زحمتهاى پدر و مادرم كه در دوران كودكيم متحمل بوده و سپس ‍ در سخت ترين شرائط مسئوليت تربيت و پرورش لياقت و شايستگى هاى مرا بعهده گرفته ، تا اينكه مرا بسوى كمال و معرفت دينى و ارزشهاى معنوى رهنمون ساختند.
يا آن درد و رنجهائى كه در مورد نگهدارى و تاءمين غذا و لباس و امورات تحصيل و و .... متحمل گرديده اند.
آيا آن روزهائى كه خودشان را به طولان بلا و حوادث زده و مرا نجات داده ، خودشان گرسنه خوابيده ولى شكم مرا سير كرده ، يا شيرينى خواب مرا، در شبها با بى خوابى خودشان ، جبران نموده و هزاران مهر و محبتهائى كه زبان ، قاصر و عاجز از بيان آنهاست در حق من انجام داده اند.
اى خداى من ، اين كار غير ممكن است كه فرزند بتواند قدر نعمت بزرگ تو را شاكر باشد و در مقابل خدمات پدر و مادرش ، انجام وظيفه نمايد، چنين طرز تفكر كه با ممكن دانستن اداى وظيفه و رعايت حقوق والدين عنوان مى شود. نهايت بى انصافى را نشان مى دهد.
بعد مى فرمايد:
اَللهُمَّ لاتُنسِنى ذِكرَهُما فى اَدبارِ صَلَواتى وَ فى اِنا مِن انآءِ لَيلى وَ فى كُلِّ ساعَةٍ مِن ساعاتِ نَهارى .... .
اى پروردگار من توفيقى برايم عنايت فرما، كه پدر و مادرم را در نمازهايم و در لحظات شبهايم وهر لحظه از اوقات روزانه ، فراموش ‍ نكرده و هميشه با دعاى خير و طلب رحمت و غفران از درگاهت آنان را بياد داشته باشم .
در اين جا لازم مى دانم برهمگان ، خصوصا نسل جوان توصيه كنم كه دعاى 24 از صحيفه سجاديه را هميشه مطالعه نمايند چون در مقام بيان حقوق والدين و وظائف فرزندان است .
داستان آموزنده در حرمت پدر
اگر ما بتوانيم تفكر و انديشه خودمان را، در تمام موارد زندگى ، خصوصا درباره ارزشهاى آن ، از مسير امامت و رهبريت آنان ، بكار بنديم زيبائى هاى مطلوبى را نصيب خويش خواهيم ساخت ، چون پيشوايان معصوم صلوات الله عليهم اجمعين همانطورى كه در بحث هاى اين كتاب آمده است ترجمه كنندگان وحى الهى هستند يعنى رضا و خوشنودى خالق متعال را در مورد هر عملى به مسلمانان ، روشن مى كنند.
در مورد مقام و منزلت والدين ، افكار انسان قادر به درك و تعريف آن نمى باشد مبنى براينكه خداى سبحان تا چه اندازه به آنان ارزش ‍ و احترام قائل است و بايد فرزندانشان ، در جهت درك اين معنا، مسير مناسبى را از كارشناسان الهى ياد به گيرند.
حضرت امام حسن عسكرى صلوات الله عليه مى فرمايد: ... روزى پدرى با پسرش وارد منزل حضرت اميرالمؤ منين على صلوات الله عليه شد حضرت به احترام آنها برخواست و در بالاى مجلس به آنان جاى داد و خود در مقابل آنها نشست سپس دستور داد تا غذا آوردند وقتى كه از خوردن طعام دست كشيدند قنبر خادم آن حضرت براى شستن دست ميهمانان ، آب وطشت و حوله حاضر كرد امام (عليه السلام ) ظرف آب را برداشت و به سوى آن مرد ميهمان رفت تا اينكه آب را به دست وى به ريزد او با شرمندگى امتناع كرد و گفت يا اميرالمؤ منين خدا مرا مى بينند كه شخصى مانند شما، بدست من آب به ريزد، نه ، اينكار امكان ندارد، حضرت فرمود بيا، دستهايت را بشوى ، زيرا خداى متعال تو را و برادر تو را، بدون هيچ امتيازى ، در جهت احترام براى تو، مى بيند تا در مقابل اين عمل ، چندين برابر، اجر و پاداش در بهشت برايم عنايت كند و تو را قسم مى دهم به آن حقوق بزرگى كه من براى شما دارم و تو به آن مقام ، عارف و آگاه هستى ، بيا دستهايت را با آرامش خاطر بشوى ، مثل اينكه قنبر اين كار را براى تو انجام مى دهد تا اينكه آن پاداش بزرگ الهى شامل حال من باشد آن مرد قبول كرد، بعد از آن ، امام (عليه السلام ) ظرف آب را به دست پسرش محمد داد و فرمود:
يا بُنىَّ ، لوكانَ هذا الاِبنُ حَضَرَنى دُونَ اَبيهِ، لَصَبَبتُ عَلى يَدهِ، وَلكَنَّ اللهَ عَزَّوجَلَّ يَاءبى ، اَن يُسَوِّى بَينَ اِبنٍ اَبِيهِ اِذا جَمَعَهُما مَكانٌ، لكِن قَدصَبَّ الاَبُ عَلَى الاَبِ، فَليَصُبُّ الاِبنُ عَلَى الاِبن ... .
ثُمَّ قالَ الحَسَنُ العَسكرى (عليه السلام ) : فَمَن اَتَّبِعَ عليا عَلى ذلِكَ فَهُوَ الشِّيعىُّ حَقا
.
(10)
اى پسرم : اگر اين پسر ميهمان به تنهائى آمده بود من خودم ، آب را بدست او مى ريختم ولى خداى متعال نهى مى كند از اينكه ، اگر پدر و پسرى در يك منزل باشند نبايد احترامشان مساوى باشد در اين مجلس پدر احترام پدر ميهمان را رعايت كرد پس بايد پسر هم بدست پسر ميهمان آب به ريزد.
بعد امام عسكرى (عليه السلام ) فرمود: اگر كس از حضرت على (عليه السلام ) تبعيت كند و مانند وى عمل نمايد پس او، شيعه واقعى است .
مسئوليت والدين در تربيت فرزندان
باغ بزرگى با درختان سرسبز، از دور خودنمائى مى كند و هر بيننده اى را با جاذبه خاصى كه دارد به سوى خود دعوت مى كند و در آن محيط، جايگاه با صفائى را به وجود آورده تا با شيوه دلربا و آرامش بخش از ميهمانان خود پذيرائى نمايد در اين حال وضعيت موجود باغ كه ، از رشد و ترقى وبازوان قوى و نيرومند درختان ، سخن به ميان مى آورد ليكن از ميوه هاى لذيذ و مورد علاقه تماشاچيان در سرسفره ميهمانى خبرى نيست ! در اين ميان چشم ميهمانان به سمت فرد مسلحى كه وارد باغ شده است خيره مى شود كه در كنار درختان به گشت زنى مى پردازد و آنها را يكى بعد از ديگرى مورد رسيدگى قرار داده و با قطع بعضى از شاخه ها فصل جديدى را در زندگى درختان آغاز مى كند ولى اعتراض شديد از ناحيه ميهمانان متوجه ايشان مى گردد چرا آزادى و زيبائى اين درختان جوان را به خطر انداختى و مانع رشد ترقى آنان شدى ؟ اعتراض بينندگان وى را وادار مى كند تا اين معما را برايشان حل كند، او در اين حال نفس عميقى كشيد و با خونسردى تمام سخنان دلنشين و جذاب و آرامشبخش خود را شروع كرد و گفت : مسئوليت مهمى كه به عهده من گذاشته شده اين است كه درختان جوان اين باغ را پربار سازم تا از بركات وجودشان همگان بهره مند شوند و اين مسئوليت شرائطى لازم دارد كه بايد در زمان مناسب ، اجراء شود در غير اينصورت هيچ فائده اى نصيب ما نخواهد شد. چون دوران جوانى براى هر موجودى مرحله خاصى از زندگى او به شمار مى آيد و او نمى تواند به تنهائى از اين موقعيت حساس استفاده كند بنابراين لازم است يك كارشناس دلسوز و پر تجربه در كنار آنان باشد تا با دقت كامل از آنها محافظت نمايد و از هرز رفتن آنها جلوگيرى كند و با قطع بعضى از شاخه ها از رشد غلط و نادرستى كه مانع به ثمر نشستن درختان مى گردد جلوگيرى كند و به تدريج آنها را با ميوه هاى خوش رنگ و لذيذ آرايش دهد.
انسان هم مثل مخلوقات ديگر، دورانهاى متعددى را سپرى مى كند ليكن دورا ن جوانى او همانطور كه براى نباتات و حيوانات پيش ‍ مى آيد از يك حساسيتهاى فوق العاده اى بر خوردار است و بايد بطور كامل تحت نظر استاد پر تجربه و دلسوز و آگاه ، برنامه هاى او تنظيم شود تا از امكانات موجود جوانى ، بهترين استفاده را نصيب وى سازد در اينصورت پرداختن به تربيت و رشد سالم يك جوان همت بلند و سرمايه زيادى لازم دارد زيرا هر كسى نمى تواند بلكه نمى خواهد بار سنگينى را بردوش كشيده و براى نجات و موفقيت ديگران آسايشهاى خودش را از دست بدهد و اين يك واقعيت است و آنهائى كه امورات تربيتى جوانان را بردوش مى گيرد بايد از تمام لذت و آسايشهاى خويش دست بردارد و مانند شمع براى روشن ساختن راه سعادت آنان بسوزد چون اين مسئوليت سنگين يك عمل آسان نيست كه هر فردى آن را بپذيرد و بشكل زيبا پياده نمايد.
بلكه هر كسى با ايثار و از خودگذشتگى در تمام لحظه هاى عمر مى تواند پاسدار و نگهبان او باشد. در اين حال تنها پدر و مادر است در اثر مهر و محبت قلبى ، با عشق و علاقه كامل ، اين مسئوليت سخت و سنگينى را به عهده مى گيرند.
و به همين سبب هيچ كسى نمى تواند اين خدمات حساس و دقيق را با ارزشهاى مادى ، ارزيابى كند و در يك كلام محاسبه و پرداخت ارزش خدمات والدين از عهده انسان خارج است .
بعنوان مثال : كسى مى خواهد نوجوانى را در اختيار شما بگذارد تا در بهترين شرائط از او حمايت كرده و او را با تربيت و راهنمائيهاى لازم مانند يك دسته گل خوشبو و معطر تحويل جامعه بدهيد در اين صورت چقدر هزينه هاى مالى و اقتصادى ، و چقدر سرمايه هاى فرهنگى و اخلاقى ، و چه مدت زمانى از عمر گرانقدر بايد صرف بشود تا يك نوجوان ، با كمالات ايمان و اخلاق زيبا و درك و معرفت كافى وارد دوران جوانى بشود هيچ حسابگر قدرتمند و توانا، كه به تمام امكانات حسابرسى مدرن عصر حاضر مسلح است نمى تواند ارزش مالى و مادى اين خدمات را تعيين كرده و آن را در يك رقم با توان رياضى ) مشخص سازد.
انسان وقتى كه توان حسابرسىِ ارزشِ اين خدمات را ندارد چگونه به پرداختش اقدام خواهد كرد روشن است كه اين برنامه ها بالاتر از توان مالى و قدرت رسيدگى و درك عقل انسان مى باشد بنابراين وجود والدين ، با آن خصوصيات ، از نشانه هاى خداى متعال است و بايد همگان به عظمت پروردگار، مؤ من باشيم كه در وجود انسان ، تحت عنوان پدر و مادر، عواطف و محبت غير قابل تصورى آفريده است تا جائى كه براى تربيت و پرورش و حفظ جان فرزندان ، تا پاى جان قدم بر مى دارد و در مقابل اين همه خدمات مهم و طاقت فرسا، هيچ نوع مزد و پاداشى ، جز سعادت و موفقيت نونهالان خود، انتظار ندارد، بخاطر اينكه او را تمام وجود خويش مى داند در اين حال وجود خداى يكتا، بطور آشكار درك مى شود، چون هرانسانى در برابر خدماتش هر چند كوچك هم باشد مزد مى خواهد ولى همان انسان چگونه در مقابل ، اين همه خدمات شبانه روزى و با از دست دادن تمامى امكانات و آرامش و لذت هاى زندگى ، و تحمل فشار و اذيت هاى پى در پى ، ضمن اينكه ، پاداش و مزدى ، نمى خواهد بلكه حيات و تمام زندگى خود را، نيز در اختيار وى قرار مى دهد و با علاقمندى كامل ، وارد اين معامله مى شود؟ آيا اين تحول عظيم در انسان دليل بر وجود خداى متعال نيست ؟
چون براى همگان درك اين واقعيت خيلى دشوار است و هر كسى با خود خواهد گفت اينها چگونه انسانهائى هستند؟ آيا از نوع همين انسانهائى كه دنبال ، مزد واجرت هستند مى باشند؟
و يا از نوع انسان نيستند؟ اگر هستند پس چگونه اين بار سنگين و دردآور را بدون مزد بردوش گرفته اند؟ براى اينكه هيچ فردى حاضر به چنين معامله و يا قبول مسئوليت در مورد تربيت ديگرى با اين شرائط نمى شود؟
و چرا براى اين همه خدمات پاداشى مطالبه نمى كنند؟ در پاسخ گفته مى شود كه آنها از نوع انسان هستند ضمن اينكه هيچ پاداشى نمى خواهند بلكه با بذل تمام سرمايه هاى زندگى خود، اين معامله و يا قرار داد را قبول مى كنند. در اين حال تعجبها زيادتر مى شود چون تشخيص دادن چنين انسانهائى كه جان عزيز خود را شمع راه سعادت ديگران نموده اند و با اين خدمات دقيق و ظريف يك دنيا ارزش مى آفرينند، كار دشوارى است اين كسى كه لذت و آسايش و خواب و راحتى خويش را، با عشق تمام ، تقديم به ديگران مى كند، چگونه انسانى است ؟ اينها چرا گمنامند؟ آيا به جهت اينكه ايثار و از خود گذشتگى و فداكاريشان چون از قدرت فكر انسان خارج است قابل تشخيص نيستند؟ به هر حال ورود به اين اقيانوس عشق و علاقه ، غواصان عاشق و ايثارگرى لازم دارد تا از عمق درياى رحمت ، گوهر گرانقدرى را، بدست آورد و آن را براى همگان خصوصا جوانان معرفى كند.
او كيست كه به تمام تلخى و اذيت و آزارها، لبخند مى زند و احساس ناراحتى نمى كند بلكه [جان ] مى گويد يعنى با تمام جانم بتو عشق مى ورزم .
پاسخ تمامى سئوالات در تشخيص دادن ، اين انسانهاى فوق تصور، در كجا يافته مى شود؟
بايد گفت : اين حقيقت بزرگ كه از جلوه هاى توحيد است بطور عاشقانه در تربيت و پرورش فرزندان ، تا پاى جان قدم به عرصه زندگى گذاشته است و خدماتشان از حوزه ، حسابرسى و قيمت گذارى ، انسانها خارج است وجود مقدس پدر و مادر است ، ولى در مورد اينكه ، مكانيزم وجود انسان با چه تحولاتى روبرو شده است كه براى اين همه خدمات سخت و دشوار، بدون هيچ نوع مزد آماده مى شود؟ بهرحال فرزندان كه مراد و مقصود آنان هستند.
نمى توانند اين حقيقت را درك و هضم كنند به دليل اينكه اگر درك و هضم مى نمودند تمام عمر خودشان را براى آسايش آنها وقف مى كردند.
در اينجا قدرت بزرگى جلب توجه مى كند و آن ذات مقدس پروردگار متعال است انسانى كه اين همه براى خويش حرص مى زند و تمام ارزشها و لذتها و خوبيها و و .... را براى خود انتخاب مى كند و راضى نمى شود احدى را از خويشتن مقدم بدارد اما وقتى كه نام مقدس پدر و يا مادرى به خود مى گيرند تمام علاقه و نيكيها و لذتهايشان ، بلكه جان عزيز خود را هم به لذت و سعادت و آسايش ‍ فرزندان استخدام مى كند و اين چنين تحول اساسى در وجود انسان از قدرت خداى متعال حكايت دارد كه در سيتيم بدن انسان تحولات غير قابل توصيفى را در يك لحظه ايجاد نموده و او را براى ارائه خدمات بزرگ آماده مى سازد.
در ميان مردم مَثَلى وجود دارد كه در مطالعه دقيق آثار بزرگى كه مطابق با اصول علمى است از خود نشان مى دهد و آن اين است [تا پدر و مادر نشوى قدر و منزلت آنها را درك نخواهى كرد] انسان ممكن است در اثر ايمان و تلاش و مطالعه زياد و بدست آوردن فرمولهاى لازم ، بخشى از اين مقام و منزلت را درك كند ولى اين درك از مرحله بالاى يقين حكايت نمى كند.
بعنوان مثال : كسى از طريق استدلال عقلى مانند حكماء و فلاسفه ، وجود خدا را ثابت مى كند، اما عده اى مانند شهيدان ، از راه شهود و يقين خدا را درك مى كنند.
در مقام قضاوت ، بين اين دو روش ، تفاوت هاى آشكارى وجود دارد بخاطر اينكه استدلال عقلى ، با جمع كردن علل و معاليل ، شكل مى گيرد در نتيجه وسوسه بردار است چون انسان از طريق واسطه ها در پى حق است .
اما راه دوم ، واسطه ها را حذف مى كند و با چشم دل ، شاهد و ناظر حق است و هيچ شك و يا وسوسه ، در آن يافته نمى شود.
مقام پدر و مادر هنگامى براى انسان قابل درك و لمس است كه او خود پدر و يا مادر شود و وضع اندرون خويش را در جهت موفقيت و سعادت فرزندان ، بنگرد آن وقت عظمت والدين براى او ثابت مى شود وقتى كه اجمالاً به مقام بزرگ والدين پرداختيم روشن شد كه آنها از نشانه هاى توحيد هستند و براى فرزندان دلسوزترين فرد بعد از خالق متعال مى باشند حالا به كيفيت وظائف آنها مى پردازيم .
فرزندان خود را، از كى و چگونه تربيت كنيم ؟
ج - در پاسخ به اين سئوال مهم و پيچيده بايد گفت مسئله تربيت همانطورى كه در وظائف و مسئوليت انبياء و پيشوايان معصوم عليهم السلام عنوان شده است شرائط خاصى را در مربى و تربيت شونده لازم دارد يعنى در انجام دادن اينكار ظريف و حساس ، براى طرفين تكاليفى وجود دارد خصوصياتى كه در آفرينش انسان ملاحظه شده بايد در تربيت و پرورش او مورد توجه واقع شود.
هدف از تربيت در مورد انسان اين است كه او را به سوى آشكار ساختن لياقت و شايستگى ها و يا شكوفا كردن استعدادهايش هدايت نمود بجهت اينكه خداوند در نهاد او اسرار مهمى آفريده است و بايد زير نظر كارشناسان دلسوز و آگاه ، آن چنان تربيت گردد تا حقائق پنهان در وجودش ، آشكار شود.
مثال تمام خصوصيات ميوه سيب ، اعم از رنگ و مزه ، بزرگى يا كوچكى ،شكل و قيافه اش در ذات درخت آفريده شده است ليكن بدون رسيدگى سالم و آگاهانهباغبان ، به مرحله ظهور نخواهد رسيد.
انسان هم بوسيله مربيانى چون پيشوايان معصوم عليهم السلام والدين آگاه و بصير و يا معلمان و علماء و و .... بايد تربيت شود تا گوهر وجوديش به مرحله ظهور نائل گردد نكاتى كه در مورد تربيت او حائز اهميت است شرائطى است كه بايد مربيانش داشته باشند.
1 - آگاه بودن از اوضاع روحى انسان در تمام شرائط سنى ، مخصوصا در نوجوانى و جوانى ، كه از اهميت عمده اى برخوردار مى باشد، اگر مُربى از علم و آگاهى هاى لازم در مورد تربيت شونده و كيفيت تربيت او، برخوردار نباشد هيچ توفيقى نصيب آنان نخواهد شد.

next page

fehrest page