جوان از منظر معصومان (عليهم السلام)

محمد جواد مروجى طبسى

- ۱ -


مقدمه ى محقق فرزانه حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ حسين ايرانى
چه زيباست ؛ جوانى ....
فصل رويش ها، شگفتن ها، دوران درخشندگى و فروغ و نشاط زندگى ، زمان ظهور غرايز، كشش ها، آرزوها، كه روح و جان سرشار از عشق و اميد است .
جوانى نه تنها از سرمايه هاى عظيم هر ملت و مملكت ، كه از نعمتهاى پر ارج خدا است و حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد دو چيز و نعمت را قدر نشناسد مگر آن كه از دست داده باشد: جوانى و سلامتى .
جوانى فصلى بسيار حساس است ؛ چرا كه آدمى از وابستگى هاى كودكى وارهيده ، ليكن جايگاه اجتماعى خود را تعيين و تثبيت ننموده است از يك سو با آن همه احساس ها و طوفان هاى درون مواجه و از طرفى فاقد دانش و تجربه حيات ، هنوز سرد و گرم زندگى را، فراز و فرودش را ناديده و كتاب كوچه هاى بر پيچ و خمش و درس هاى تلخ و شيرين و زشت و زيبايش را نخوانده ، ولى پيوسته پرواز مى خواهد بر شاخسارها تا بيكران ها!
و اين جا است كه پدر يا پخته مرد پر مهر و خردى بايد كه حامى و هدايتگر جوان شود يا والدينى دانا و دلسوز و با اخلاق كه پند و موعظت گويند تا جوانشان هرگز همدم و همراز هر نااهل به نام دوست نگردد و يا شتابان ، بدون انديشه و مشورت ، كار و راهى را نپويد.
اى كاش از آغاز، جوانى را بهتر مى شناختيم و جوانان را بيشتر درك مى كرديم و با ادبيات خاص خودشان آگاهانه به آنان مى پرداختيم ، مهر و محبت اسلامى را به آنان نشان مى داديم ؛ دوستانه پندشان مى داديم و اين گل هاى زيباى زندگانى را از آفت هاى شيطانى رهايى مى داديم .
اى كاش به اين امانت هاى الهى و اين نعمت هاى نگارين ، تنها نگاه نكوهش ‍ نداشتيم و حس مذهبى آنان را با نوش و نشاط دينى آبيارى مى نموديم !
اى كاش تاريخ سرشار از تكريم و جايگاه جوان در اسلام را براى آنان مى خوانديم كه نه تنها بيشتر اصحاب و ياران نخستين پيامبر (صلى الله عليه وآله) جوانان بودند، بلكه در مسوليت هاى بالاى نظامى ، فرهنگى ، اجتماعى نيز جوانان را مى گمارد و در نهضت جهانى و عدالت گستر حضرت مهدى (عليه السلام ) بيش تر ياران حضرتش جوانان اند، و امام صادق (عليه السلام ) در يك پيام پايدار مى فرمود: ((عليكم بالاحداث ...))، سراغ جوانان و نوجوانان برويد و به آنان بپردازيد چرا كه اينان به خير و سعادت نزديك تر و با پاكى و صفايى كه دارند حقيقت و هدايت را سريع تر مى پذيرند به علاوه ره زن ها و صيادان شياد پيوسته در تلاش صيد آنانند.
و امروز دشمن با تمام توان آمده تا اين شكوفه هاى شاداب و اميدهاى فرداى جامعه را از اسلام و ارزش هاى مذهبى و ملى جدا نموده ، نسلى بى هويت و پوك با مدل هاى بيگانه پرورش دهد براستى در عصر حاضر، بيش ‍ از هر زمان اين عزيزان در تيررس انواع توطئه ها و تهديدهاى (اعتياد به مواد مخدر و ابتذال اخلاقى و) شياطين شرق و غرب و سود جويان فاسد قرار دارند.
اينك همت همگانى بايد و احساس وظيفه ، با عزمى ملى (در تمام زمينه هاى فرهنگى ، اعتقادى و...) بايد تا آنان از اين سيلاب ويرانگر تهاجم فرهنگى مصون مانند و نجات يابند؛ ((كلكم راع و كلكم مسئول ...)).
و قبل از هر چيز بايد موقعيت جوانى و اهميت آن را درك نموده با برنامه هاى جامع و جاذب و صحيح آنان را با رهنمودها و روش هاى رهبران معصوم (عليهم السلام) آشنا نموده و با الگو گرفتن از امامان پاك به هدايت آنان همت گمارند؛ چرا كه آنان عالمان الهى و اسوه هاى كامل اخلاقى و دلسوزان واقعى بشر بودند و با فطرت انسان ها سخن مى گويند.
و نوشتار حاضر عهده دار چنين رسالتى است كه با تحقيق دانشمند متعهد و موفق و دلسوز نسبت به نسل نو و جوانان جناب حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمد جواد طبسى ، به نگارش در آمده كه اميد است خداوند همه مسولان به ويژه متوليان فرهنگى را توفيق انجام وظيفه دهد و همه جوانان را در پرتو الطاف حضرت ولى عصر (عليه السلام ) حفظ و هدايت فرمايد. ان شاء الله ...

قم
حسين ايرانى
1/7/1381 برابر با 15 رجب 1423 قمرى

پيش گفتار
از زمانى كه انسان پاى به عرصه وجود مى نهد، دوره هاى گوناگونى را پشت سر مى گذارد دوران نوزادى ، شيرخوارگى ، خردسالى ، كودكى ، نوجوانى ، جوانى ، ميانسالى و پيرى هر يك از اين دوره ها شرايط متناسب خود را دارند و انسان بايد از آمادگى همان دوره برخوردار باشد، از ميان اين چند دوره مى توان به بهار جوانى اشاره كرد. بهارى كه در آن ، سرنوشت انسان رقم خورده ، شخصيت وى شكل مى گيرد و استعدادها بارور شده پايه هاى دينى و عقيدتى مستحكم مى گردد.
جوانى بهار زندگى است : بهارى ارزشمند اما زودگذر.
حال بايد ديد كه چگونه از بهار جوانى كاملا بهره بريم و از اين سرمايه عظيم پاسدارى و حراست نماييم .
اين جا است كه بايد با تلاشى پى گير و مستمر، دنبال راه و روش صحيح و كاملا بى عيب و نقص بود؛ راهى كه انبيا و پيشوايان معصوم (عليهم السلام ) در پيش گرفتند و نتيجه روشن و مطلوب آن را براى ما بازگو نمودند.
انگيزه نگارش : در يكى از شب هاى پايانى ماه صفر، كه براى تبليغ به شهرستان بوشهر سفر كرده بودم ، جوانى از من درخواست كرد تا بخشى از سخنرانى خود را به شخصيت جوان و رهنمودهاى معصومين در اين باره اختصاص دهم .
با اين كه مى دانستم در آن زمان اندك ، نمى توان خواسته آن جوان را تامين كرد، اما براى اجابت خواست او بيان مطالبى در اين موضوع پرداختم . آن گاه به اين فكر افتادم تا بخشى از وقت خود را صرف جمع آورى مجموعه اى كه در برگيرنده نظرات معصومان (عليهم السلام ) درباره جوان باشد، نمايم .
كتاب حاضر كه نتيجه اين تلاش است ، خلاصه اى از گفتارها و رهنمودهاى تربيتى و اخلاقى معصومين (عليهم السلام ) به قشر جوان است ، كه نخست به صورت سلسله مقالاتى در روزنامه كيهان به چاپ رسيد و پس از تجديد نظر و اضافاتى به صورت حاضر در اختيار علاقه مندان قرار مى گيرد اميد است مطالعه آن ، در بهينه سازى ساختار فكرى ، اخلاقى و اجتماعى آنان سودمند افتد.

محمد جواد مروجى طبسى
13 رجب 1423 / 30 شهريور ماه 1381
سالگشت ميلاد اميرمومنان و مقتداى جوانان

1. جوانى از منظر معصومان (عليهم السلام )
در نظر پيامبر (صلى الله عليه وآله)، اين دوران آن چنان مهم و ارزشمند است كه به ابوذر غفارى دستور مى دهد تا اين فرصت طلايى را به عنوان غنيمت تلقى كرده و از آن كاملا بهره بردارى كند و مى فرمايد: يا اءباذر اغتنم شبابك قبل هرمك (1) اى ابوذر از جوانى خود پيش از فرا رسيدن دوران پيرى كاملا استفاده كن . پيرى دوران استفاده از ذخيره هاست نه ذخيره سازى بدين جهت پيامبر (صلى الله عليه وآله) از ابوذر مى خواهد تا قدر جوانى خويش را شناخته و آينده را پيشاپيش بيمه كند.
بهره جوانى
عمرو بن حمق خزاعى ، يكى از صحابه پيامبر و از ياران شجاع و مخلص ‍ اميرمومنان (عليه السلام ) بود كه سرانجام توسط دژخيمان معاويه دستگير شد و پس از شهادت ، سر مقدسش را به عنوان هديه نزد معاويه بردند.
او هنگام جوانى براى پيامبر (صلى الله عليه وآله) آب برد، پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از آشاميدن در حق او دعا كرد و چنين فرمود: اللهم امتعه بشبابه (2)؛ خدايا او را از جوانى بهره مند ساز.
دقت در اين ماجرا و دعاى پيامبر (صلى الله عليه وآله) بسيارى از مسائل را براى ما آشكار مى سازد؛ زيرا آثار جوانى در نظر مبارك پيامبر (صلى الله عليه وآله)، آن قدر مهم بوده كه درباره عمرو چنين دعايى مى كند.
تاثير اين دعاى مستجاب درباره عمرو فقط براى اين نبوده كه وى از نظر ظاهرى و شكل و قيافه جوان بماند؛ چرا كه اين اثر در برابر ديگر آثار مثبت جوانى بسيار ناچيز است ، گفتنى است كه عمرو در اثر دعاى خير پيامبر (صلى الله عليه وآله) تا هشتاد سالگى از روحيه اى جوان برخوردار بود.
پيامبر دعا كرد تا فكر و انديشه عمرو مانند يك جوان ، و سلامت جسمى او، سلامت يك جوان ، و حال عبادت او، همانند حال عبادت يك جوان بانشاط و سالم همچنان باقى بماند در نتيجه ، او با اين كه هشتاد سال از عمر با بركت خود را پشت سر گذرانيده بود اما همچنان قوى و نيرومند، در كنار اميرمومنان (عليه السلام ) در صحنه هاى نبرد مى غريد و مى خروشيد؛ گويى فراموش كرده بود كه هشتاد سال از عمر شريفش مى گذرد.
پرسش از جوانى در قيامت
روشن است كه نعمت هاى خداوندى هر چه ارزشمندتر باشد، در روز واپسين حساب دشوارترى را در پى خواهد داشت جوانى يكى از همان نعمت هاى ارزشمندى است كه انسان بايد در دادگاه عدل الهى پاسخ گوى برخورد با اين نعمت باشد.
پيامبر (صلى الله عليه وآله) نيز در اين راستا مى فرمايد: هر بندگان در روز قيامت هيچ گامى بر نمى دارند مگر اينكه بايد به چهار چيز پاسخ دهند: نخست از عمر، كه در چه كارى آن را به پايان رسانيده ؛ دوم از جوانى كه در كجا به كار برده شده ؛ سوم از علم و دانششان كه چگونه از آن بهره جسته اند؛ و چهارم از دارايى و ثروتشان كه از كجا آورده و در كجا به مصرف رسانيده اند.(3)
در جوانى چه رازى نهفته است كه از يك سو پيامبر (صلى الله عليه وآله) سفارش فرموده و از سوى ديگر، در قيامت از آن سوال مى شود؟
پاسخ اين پرسش بسيار روشن است : جوانى دوران نشاط و سلامتى است فكر جوان همانند خود جوان بسيار مستعد است قلب جوان بسيار رقيق و مهربان است و تيرگى قلب بسيارى از بزرگسالان را ندارد.
بى جهت نيست كه خداوند به جوانان نظر ديگرى دارد و از باب لطف و مرحمت برخى گناهان جوانان را ناديده مى گيرد؛ اما زمانى كه از سن جوانى بگذرد و به چهل سالگى برسند، دستور مى آيد تا هر گناه بزرگ و كوچك را بر همگان بنويسند و هرگز در اين جهت كوتاهى نكنند.(4)
حساسيت اميرمومنان به دوران جوانى
اميرمومنان (عليه السلام ) نيز به اين دوران بسيار حساس و اميدوار بودند؛ چرا كه تمام افتخاراتى كه به دست آورده بودند در همين دوران بوده است .
او مى خواست تا هر نسلى كه به مرحله شكوفايى مى رسد قدر جوانى را بشناسد و كاملا از خود مراقبت كند در نامه اى كه به فرزندش امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى نويسد، ضمن اشاره به آمادگى هاى دوران جوانى و بهره جستن از آن فرصت ها به يك بحث تربيتى بسيار دامنه دار و گسترده مى پردازد و در بخشى از آن نامه ، چنين ياد آور مى شود:
((...پسرم هنگامى كه ديدم ساليانى از من گذشت و توانايى رو به كاستى رفت به نوشتن وصيت براى تو شتاب كردم و ارزش هاى اخلاقى را بر تو شمردم پيش از آن كه اجل فرا رسد؛ در حالى كه رازهاى درونم را به تو منتقل نكرده باشم و در نظرم كاهشى پديد آيد چنان كه در جسمم آمد و پيش از آن كه خواهش ها و دگرگونى هاى دنيا به تو هجوم آورند و پذيرش و اطاعت مشكل گردد زيرا قلب نوجوان چونان زمين كاشته نشده ، آماده پذيرش هر بذرى است كه در آن پاشيده شود پس در تربيت تو شتاب كردم پيش از آن كه دل تو سخت شود و عقل تو به چيز ديگرى مشغول گردد تا به استقبال كارهايى بروى كه صاحبان تجربه زحمت آزمودن آن را كشيده اند و تو را از تلاش و يافتن بى نياز ساخته اند پس در آغاز تربيت تصميم گرفتم تا كتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسير آيات به تو بياموزم و شريعت اسلام و احكام آن را از حلال و حرام به تو تعليم دهم و به چيز ديگرى نپردازم ))(5)
اميرمومنان (عليه السلام ) در اين بخش از نامه خود به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) بر مواردى تاكيد مى ورزد كه هر يك از اين موارد، قابل بحث و بررسى است .
حضرت بر قلب و عقل جوان تكيه كرده كه بزرگترين سرمايه ى يك جوان است . ايشان قلب نوجوان را مانند زمين كاشته نشده ولى آماده بذر پاشى مى داند كه اگر آن چه را كه باعث سعادت و كاميابى يك جوان است ، بذر افشانى نكنيم ، خواه ناخواه ديگران بذرافشانى خواهند كرد.
سرمايه دوم در كلام اميرمومنان (عليه السلام ) نسبت به يك جوان ، عقل است كه در اين مورد بايد كنترل شود، تا ديگران فكر جوان را آلوده و منحرف نكنند و وجود اين دو سرمايه بزرگ در يك جوان راه را براى استفاده صحيح از جوانى باز خواهد كرد.
2. جوان و دوستى خدا
دوستى خدا با جوانان
پروردگار عالميان تمام بندگان خود را دوست مى دارد و نشانه هاى فراوانى از اين دوستى پايدار در قرآن مجيد به چشم مى خورد قرآن با بيان اين كه خداوند محسنين (6) و توابين (7) و متطهرين (8) و متقين (9) و صابرين (10) و متوكلين (11) و مقسطين (12) و مطهرين (13 ) را دوست مى دارد، اين حقيقت را به خوبى روشن كرده اما در عين حال نسبت به جوانان ، به خاطر جايگاه خاصى كه در نظام عالم هستى دارند دوستى و علاقه ديگرى دارد.
خداوند متعال جوانان را به خاطر جوانى دوست داشته و احترام مى كند محمد بن سليمان از پدرش نقل كرده كه در خدمت امام صادق (عليه السلام ) بودم كه ابوبصير وارد شد، در حالى كه نفس هاى عميقى مى كشيد. همين كه در جاى خود قرار گرفت ، امام به او فرمود: علت اين نفس بلند و عمقى كه مى كشى چيست ؟
گفت : اى فرزند رسول خدا، سن من بالا رفته و استخوان هايم كوبيده گشته و مرگم فرا رسيده و اين در حالى است كه نمى دانم سرنوشت آخرتم چگونه خواهد شد.
امام فرمود: اى ابا محمد تو نيز كه چنين مى گويى ؟
گفت : فدايت شوم ، چرا چنين نگويم .
امام فرمود: اى ابامحمد، آيا نمى دانى كه خداوند متعال جوانان شما را اكرام مى كند و از بزرگسالان شرم و حيا مى كند؟
گفت : فدايت شوم ، چگونه خدا جوانان را اكرام كرده و از بزرگسان و پيرمردان شرم مى كند؟
حضرت فرمود: خداوند جوانان را به احترام جوانى عذاب نخواهد كرد و از پيرمردان شرم نموده ، آن ها را حسابرسى نمى كند.(14)
از اين رو است كه خداوند تمام پيامبران را در جوانى به پيامبرى برانگيخت (15) و به خاطر همين دوستى است كه تمام بهشتيان جوان (16) خواهند بود و قرآن در روز محشر به صورت جوانى نشان داده مى شود(17) و به همين جهت است كه اصحاب كهف با اين كه بزرگسال بودند، اما قرآن آنان را جوان خطاب كرد(18) و امام زمان (عج ) نيز در چهره يك جوان ظاهر مى گردد(19) و يارانش همه جوان هستند(20) و سرانجام ملك الموت در چهره جوانى سفيد روى خواهد آمد.(21)
آرى ، اين كمال بى انصافى است كه جوان بداند خداوند متعال چه قدر او را دوست دارد به او مهر و محبت مى ورزد، اما او با گناه در محضر خالق خود، راه دوستى متقابل را بر خود ببندد.
فروتنى در برابر خدا
يكى از بهترين و عارفانه ترين حالات بنده مخلص ، حالت خدا ترسى و وحشت از روز قيامت است .
اين حالت مراتب و جلوه هاى گوناگونى دارد، اما در انبياى الهى و معصومين (عليهم السلام ) داراى بيشترين جلوه است ؛ چرا كه آنان در بالاترين مراتب خوف خدا قرار دارند ديگران نيز كه در مراتب پايين ترى هستند، به گوشه اى از اين كمالات دست يافته اند در اين بيان دانشمندان و علما بيش تر از ديگران روحيه خدا ترسى داشته اند.
قرآن كريم مى فرمايد: انما يخشى الله من عباده العماء(22) از ميان بندگان خدا فقط دانشمندان از او مى ترسند.
حال بايد پرسيد: چرا فقط دانشمندان از خدا مى ترسند؟
علت آن است كه هر چه معرفت و يقين انسان به خدا بيشتر شود، ترس او از پروردگار بيشتر خواهد شد.
ترس از خدا اگر چه علل گوناگونى دارد، اما موثرترين آن ها، به ياد آوردن عظمت پروردگار و وعده هاى تخلف ناپذير او و به خاطر آوردن عظمت روز قيامت است كه تمام اين حالات ، انسان را به ترس از خدا و روز قيامت وا مى دارد.
در دوران جوانى كه دورانى حساس و پرفراز و نشيب است و جوان قادر است همه چيز را در خود بيازمايد، اين مساله كاملا آشكار است ؛ چرا كه جوان ممكن است با آزاد گذاردن نفس اماره و طغيانگر و پيروى از وسوسه هاى شيطان ، خود را از قيد همه چيز رها كرده ، به حيوانى درنده و خون آشام تبديل شود و ممكن است با مهار كردن آن ، خود را به بالاترين مراتب كمال انسانيت و عالى ترين مراحل معرفت برساند.
خدا ترسى ، بهترين راه سازندگى
جوانان مى توانند با صفاى دل و فكر و انديشه بيش تر كه در عظمت خدا و جهان آخرت دارند، نه تنها بر مشكلات زندگى پيروز شوند، بلكه بر بيمارى هاى روحى از قبيل پوچى ، بى هدفى ، دين گريزى و گرايش به مفاسد اجتماعى و اخلاقى چيره گردند و گاهى همين حالات عرفانى ، آن چنان آن ها را متحول مى كرد كه نه تنها مورد تشويق و تقدير پيامبر (صلى الله عليه وآله) و معصومين (عليهم السلام ) قرار مى گرفتند؛ بلكه يادشان نيز در تاريخ جاويد مانده است .
اينك توجه شما را به نمونه هايى از اين بيدارى جلب مى كنيم :
1.اسحاق بن عمار گويد از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از نماز صبح ، در مسجد چشمش به جوانى افتاد كه از شدت بى خوابى پيوسته سر خود را بالا و پايين مى برد او كه رنگش زرد گشته و اندامش لاغر و چشمانش فرو رفته و پوست بدنش به استخوانش ‍ چسبيده بود، در مقابل پپامبر قرار گرفت .
حضرت به او فرمود، اى حارث ، چگونه صبح كردى ؟
گفت : اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، صبح كردم در حالى كه به يقين رسيده ام .
پيامبر كه از سخنش شگفت زده شده بود فرمود: بدان كه براى هر يقينى حقيقتى است ، پس نشانه حقيقت يقين تو چيست ؟
گفت : اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، همو است كه اندوهگينم كرده و شبم را به بيدارى كشانده ... به همين جهت از دنيا و آن چه در آن هست بيزار گشتم گويا مى بينم عرش پروردگارم براى حسابرسى برقرار شده و تمام بندگان براى اين جهت زنده شده اند و من در ميان آنان هستم و همچنين مى بينم كه اهل بهشت از نعمت هاى بهشتى بهره مى برند و با يكديگر در جايگاه خود آشنا مى شوند و مى بينم كه جهنميان در جهنم گرفتار عذابند و به شدت نعره مى زنند. هم اكنون صداى گرفتن آتش را مى شنوم كه در گوش ‍ من طنين انداز است .
پيامبر (صلى الله عليه وآله) با شنيدن اين سخنان از اين جوان فرمود اين بنده اى است كه خداوند قلب او را به نور ايمان روشن فرموده است . سپس ‍ فرمود اى جوان چه آرزويى در دل دارى ؟
جوان گفت : دعا كن كه در كنار تو شهيد بشوم .
پيامبر برايش دعا فرمود و چيزى نگذشت كه در يكى از جنگ ها به شهادت رسيد...(23)
2. روزى سلمان فارسى در شهر كوفه از بازار آهنگران گذر مى كرد، نگاهش ‍ به جوانى افتاد كه نقش بر زمين شده و از هوش رفته است و مردم اطراف او را گرفته اند تا چشمشان به سلمان فارسى افتاد، گفتند: اى ابا عبدالله اين جوان بيمارى صرع گرفته ، اگر ممكن است چيزى در گوشش بخوان ، تا به هوش آيد سلمان نزد آن جوان آمد، تا او چشمش به سلمان افتاد، از جاى برخاست و گفت : اى اباعبدالله ، آن چه اين مردم درباره من مى گويند درست نيست ، چرا كه من لحظاتى پيش ، از كنار همين آهنگران مى گذشتم و ديدم كه آنان با پتك هاى آهنين مشغول كوبيدن هستند كه ناگهان به ياد پروردگار افتادم كه مى فرمايد: و لهم مقامع من حديد(24) از ترس ‍ عذاب و عقاب خداوند بى اختيار عقل و هوش از سرم رفت .
سلمان چون چنين ديد، به آن جوان علاقه مند شد و او را برادر دينى برگزيد و همچنان با او بود تا آن كه آن جوان بيمار شد سلمان فارسى به عيادتش ‍ رفت ، اما او را در حال جان كندن يافت . سلمان ملك الموت را خطاب كرده فرموده : اى فرشته مرگ با برادرم ارفاق كن .
پاسخ شنيد كه اى ابا عبدالله ، من نسبت به هر مومنى ارفاق خواهم كرد.(25)
3. عباية بن ربعى گويد: جوانى از انصار بود كه گاهى نزد عبدالله بن عباس ‍ مى رفت و بسيار مورد احترام وى بود.
به او گفته شد: چرا به اين جوان اين گونه احترام مى كنى ، در حالى كه او جوان شايسته اى نيست و شب ها به گورستان رفته ، نبش قبر مى كند.
عبدالله گفت : هرگاه چنين چيزى از او ديديد مرا خبر كنيد.
در يكى از شب ها كه آن جوان به سوى قبرستان رفته بود و در بين قبرها قدم مى زد ابن عباس را خبر كردند.
عبدالله به قبرستان رفت تا از نزديك شاهد ماجرا باشد؛ از اين رو خود را در گوشه اى پنهان ساخت و از دور نظاره گر او شد.
جوان داخل قبرى شد كه از پيش براى خود آماده كرده بود و در آن خوابيد و با صداى بلند فرياد زد: واى بر من و تنهايى من داخل قبر؛ واى بر من اگر زمين از زير من به سخن درآيد و بگويد: چرا به اين جا آمدى ، من كينه تو را داشتم در حالى كه بر پشتم بودى ، پس چه بدتر حال كه به درونم آمدى ؛ واى به حال من اگر بنگرم كه انبياء و فرشتگان در روز قيامت همه صف بسته باشند؛ چه كسى از عدل تو مرا نجات مى دهد و چه كسى مرا از مظلومين رهايى مى بخشد و چه كسى مرا از آتش جهنم پناه مى دهد از كسى نافرمانى كردم كه سزاوار نبود كسى به نافرمانى او بپردازد؛ پيوسته با خداى خود عهد و پيمان بستم اما او هرگز نشانه اى از صدق و وفا به عهد و پيمان در من نديد.
اين جملات را پشت سر هم تكرار مى كرد و مى گريست و وقتى كه مناجات او به پايان رسيد از قبر بيرون آمد.
ابن عباس نزديك رفت و دست به گردن جوان انداخته ، گفت : چه خوب نبش قبر مى كنى و چه زيبا گناهان را بيرون مى آورى و از خداى خود طلب بخشش مى كنى .(26)
چند نكته آموزنده
1. از گفت و گوى پيامبر (صلى الله عليه وآله) و حارث اين نكته به دست مى آيد كه گاهى جوانان در دوران جوانى زنگار قلب خود را كنار زده آن را جلا ميدهند و جلا دادن قلب ، يعنى اين كه دل نورانيت خاصى مى يابد كه تمام حجاب ها از مقابل او كنار مى رود و آن چه را كه شنيده ، گويا به چشم خود مى بيند كه همين معنا را يقين مى نامند دلى كه به نور ايمان روشن شد، زندگى در اين دنيا براى او ديگر چندان ارزشى ندارد جوانى كه به يقين رسيده ، ديگر فريفته دنيا نمى شود؛ به سراغ گناه و كارهاى زشت نمى رود جوانى كه نعمت هاى بهشتى را مى بيند نعمتهاى دنيوى هرگز در چشمش ‍ جلوه نمى كند؛ از اين روى او در انتظار عبور از اين دنيا است بدين جهت مى بينيم كه در پاسخ پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه از او پرسيده بود: چه آرزويى در دل دارى گفته بود فقط شهادت آن هم در ركاب تو.
2. نكته دوم اين كه چگونه مى شود انسان از حادثه اى كه مى بيند، ناگهان نورى در دل او بتابد و واقعيات را آن چنان كه هست ببيند و از ديدن پتكى كه آهنگر براى كوبيدن آهن به كار مى برد، روز قيامت در مقابل چشمانش ‍ مجسم مى شود و به ياد فرشتگانى كه در دستشان چنين گرزهايى هست كه بر سر انسان هاى عصيانگر مى كوبند، مى افتد و اين نكته اى است بسيار مهم كه از ماجراى دوم بدست مى آيد.
3. سومين نكته اى كه از ماجراى هاى گذشته به دست مى آيد اين كه آن جوان حسابگرى را از خود آغاز كرده بود، پيش از آن كه ديگران به حساب او برسند او در برخى شب ها به اقامت گاه اجبارى آينده اش مى رفت و به عمران و آبادى آن مى پرداخت او از نافرمانى ها و پيمان شكنى هايش در آن خانه تنگ و تاريك و وحشتناك پرده برداشته و در برابر گناهان خود از خدا طلب عفو و بخشش مى كرد آرى همين محاسبه است كه انسان را از عمكردهاى ناشايست و گناهان نابخشودنى باز مى دارد و در نتيجه ، يك بازنگرى در گذشته هاى خود خواهد داشت و همين است معناى فرمايش ‍ پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه وآله) كه فرمود: حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا(27) حساب خويشتن را دريابيد پيش از آن كه به حسابتان برسند.
شايد برخى از جوانان چنين فكر كنند كه اين حالات با زندگى طبيعى و عادى يك انسان منافات دارد؛ چرا كه با چنين كارى جوانان به انزوا و گوشه نشينى دعوت مى شوند.
پاسخ آن است كه اين تصورى بيش نيست ؛ چرا كه هدف ، تجديد نظر در گذشته است و از اين به خود آمدن ، توجه جوان به خدا و روز قيامت و سختى آن روزها بيش تر مى شود، نه اين كه از او خواسته شود تا همانند آنان چنين كارهايى انجام دهند؛ زيرا در آن روز تشخيص برخى براى بيدارى خود آن چنان بوده و امروز براى بيدارى ، راه هاى ديگرى نيز وجود دارد كه مى بايد از آن ها استفاده شود.
نكته دوم آن كه آيا اشكالى دارد كه گاهى انسان سرى به محل اسكان دائمى خويش زده ، از آن جا عبرت بگيرد تا فشار گناه در او شكسته شود؟ آيا معصومين (عليهم السلام ) ما را سفارش ننموده اند كه گاهى سراغ اهل قبور برويم تا ضمن زوده شدن غم و غصه از خانه هاى تنگ و تاريك و وحشتناك ، درس عبرت بياموزيم و آيا رفتن به چنين مكان هايى با زندگى منافات دارد در حالى كه انسان را به فكر آينده و تلاش براى آن جهت وامى دارد.
سوم آن كه هيچ گاه پيامبر (صلى الله عليه وآله) و معصومين (عليهم السلام ) از كسى نخواسته اند تا دست از تلاش و زندگى برداشته ، از زن و فرزند فاصله بگيرد و يا در حال انزوا و گوشه نشينى و رهبانيت به سر برد بلكه ضمن رد چنين رفتارى همگان را به تلاش و كوشش براى زندگى شرافتمندانه دعوت كرده اند البته با در نظر گرفتن فراز و نشيب هاى زندگى از همگان به ويژه جوانان خواسته اند تا براى فائق آمدن بر مشكلات و دشوارى هاى زندگى ، پيوسته خدا را در نظر بگيرند و او را در همه حال حاضر و ناظر بر اعمال و افعال و كارهاى خود بدانند و در اثر اين توجه به خداى بزرگ ، براى زندگى بهتر، كمتر خود را به گناه آلوده سازند.
ضمنا اين را بدانند كه در سايه رعايت قوانين الهى ، مى توان به زندگى بهترى دست يافت ، زيرا چه بسيار جوانانى بوده و هستند كه با فاصله گرفتن از اين حقيقت روشن ، خود را در دام بدترين انسان ها انداخته و گرفتار كرده اند و چه بسيار جوانانى كه بر اثر نداشتن ترس از خدا و روز قيامت ، زندگى شان به ياس و نااميدى مبدل گشته است .
چه كنيم تا چنين باشيم ؟
1. طبق سفارش معصومين (عليهم السلام ) جوانان قرآن را با تدبير بيشترى بخوانند اگر به آيات قيامت و بهشت و جهنم و عذاب الهى رسيدند درنگى كرده در آن آيه بيشتر بينديشند.
2. حالات پيامبر (صلى الله عليه وآله) و معصومين (عليهم السلام ) را در حال نماز، به ويژه به مناجات آنان با پروردگار خويش ، بيش تر مطالعه كنند با توجه به مضامين بسيار عالى دعاى كميل ، خواندن اين دعا، هر لحظه انسان را به خدا نزديك تر مى كند.
3. به هشدارهاى معصومين (عليهم السلام ) كه در قالب پند و اندرز و نصيحت آمده بيشتر توجه داشته باشيم امام صادق (عليه السلام ) به اسحاق بن عمار كه ظاهرا در آن روزها جوان بوده ، چنين سفارش مى كند: يا اسحاق ، خف الله كاءنك تراه ، فان شككت فى اءنه يراك فقد كفرت و ان تيقنت اءنه يراك ثم برزت له بالمعصية فقد جعلته فى حد اءهون الناظرين اليك (28) اى اسحاق از خدا به گونه اى بترس كه گويا او را مى بينى . پس اگر شك داشته باشى كه او تو را مى بيند بدان كه كافر گشته اى ، و اگر يقين داشته باشى كه او تو را مى بيند و در عين حال با گناه و نافرمانى ات در برابرش قرارگيرى ، بدان كه پروردگار را در حد كوچكترين بينندگان خويش ‍ به شمار آورده اى .
3. پيامبر و جوانان
يكى از رازهاى بزرگ موفقيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) در پيش برد اسلام ، اين بود كه در تمام اقشار و طبقات مردم به ويژه در قلب جوانان جاى گرفته بود چرا كه اين شيوه را از خدايش آموخته و سخت به اين قشر علاقه مند بود و آن ها را دوست مى داشت و به طور جداگانه نيز حالشان را جويا مى شد.
گاهى به عيادت بيماران جوان مى رفت و گاهى در جمعشان مى نشست و با آنان سخن مى گفت و نصيحت شان مى كرد همين برخوردهاى زيبا و منحصر به فرد پيامبر بود كه باعث شد جوانان به رسول خدا عشق ورزيده ، جان خود را فداى حضرتش نمايند.
در بسيارى از جنگ ها همين جوانان بودند كه فرماندهى يا پرچمدارى لشگر اسلام را به عهده مى گرفتند و يا طرف مشورت پيامبر (صلى الله عليه وآله) قرار مى گرفتند گاهى نيز همين جوانان نماينده ويژه پيامبر (صلى الله عليه وآله) بودند تا به مردم قرآن و معارف اسلامى بياموزند و همين جوانان بودند كه از طرف پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عنوان استاندار و فرماندار و قضات در برخى از شهرها تعيين مى شدند اينك از باب نمونه به چند ملاقات و نشست پيامبر با جوانان اشاره مى كنيم :
1. قرائت قرآن در محفل جوانان
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: روزى پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله) از برخى جوانان انصار ستايش كرد و فرمود مى خواهم بر شما آياتى از قرآن مجيد تلاوت كنم ؛ پس هر كه گريه كرد، بهشت بر او واجب مى شود آن گاه آخر سوره زمر را بر آنان تلاوت فرمود و سيق الذين كفروا الى جهنم زمرا حتى اذا جاؤ ها فتحت اءبوابها و قال لهم خزنتها اءلم ياءتكم رسل منكم يتلون عليكم آيات ربكم و ينذرونكم لقاء يومكم هذا قالوا بلى ولكن حقت كلمة العذاب على الكافرين (29) كسانى كه كافر شدند، گروه گروه به سوى جهنم رانده مى شوند وقتى به دوزخ مى رسند، درهاى آن گشوده مى شود و نگهبانان دوزخ به آن ها مى گويند: آيا رسولانى از ميان شما به سويتان نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند و از ملاقات اين روز شما را بر حذر دارند؟
مى گويند: آرى ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلم شده است .