جوان از نظر عقل و احساسات

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۳۱ -


جوان و دوستى افراطى  
دو فرد پاك دل و با فضيلت ، كه رفيق صميمى و محرم يكديگر شده اند و در كمال خلوص و صفا با هم برخورد مى كنند، اگر عاقل و مال انديش باشند، بايد از اين نكته هرگز غفلت ننمايند كه پيوند دوستى و يگانگى ، هميشه و در همه شرايط، محكم و پايدار نمى ماند و ممكن است پيش آمدها و حوادثى ها رشته رفاقت را قطع كند و دوستى آن دو را به دشمنى مبدل سازد. بنابراين ، رفقاى يك دل ، در ايام دوستى ، بايد همواره از افراط و زياده روى بپرهيزند و بى حساب نسبت به يكديگر اظهار اعتماد و اطمينان نكنند. بايد پايان كارهاى خود را بسنجند و در حدود عقل و خرد با هم يگانه باشند.
قال الصادق (عليه السلام ): لبعض اصحابه : لا تطلع صديقك من سرك الا على ماموا اطلع عليه عدوك لم يضرك فان الصديق قديكون عدوا يوما.(964)
امام صادق (عليه السلام ) به بعضى از اصحاب خود فرمود: دوست خود را از اسرار زندگى ات آگاه مكن ، مگر آن سرى كه اگر به فرض دشمنت بداند، به تو زيان نمى رساند، زيرا دوست كنونى ممكن است روزى دشمن تو گردد.
جوان و زياده روى در رفاقت  
بزرگسالان كارآزموده و خردمند، در بحبوحه دوستى و پيوستگى از پيش ‍ آمد اختلاف و جدايى غافل نيستند و به همين جهت ، در ايام رفاقت تند نمى روند. حدود روابط دوستانه را با رفقاى خويش با دقت و مال انديشى تعيين مى كنند و از حريم عقل و مصلحت قدمى فراتر نمى گذارند. ولى جوانان خام و ساده دل ، كه در انتخاب دوست ، پيرو عواطف و احساسات آنى خود هستند، به فرداى دوستى هرگز فكر نمى كنند و ارتباط امروز را يك پيوند ثابت و ناگسستنى مى پندارند. به قدرى در دوستى و يكرنگى افراط مى كنند كه گويى يك روح اند در دو بدن . مثل هم لباس مى پوشند و مانند يكديگر موى و روى خود را مى آرايند. با هم از درى و سرى سخن مى گويند و هيچ رازى را از رفيق خود پنهان نمى كنند. ضرر اين تند روى موقعى آشكار مى شود كه بر اثر يك پيش آمد نامطلوب ، با رنجش خاطر از هم قهر مى كنند و دوستى آن دو به دشمنى مبدل مى گردد. در اين موقع است كه براى انتقام جويى ، هر يك راز دگرى را فاش مى كند تا بدين وسيله او را مفتضح و رسوا سازد.
(در هنگام رفاقت ، جوان به دوست خود ايمان دارد. او را تحسين مى كند. مى خواهد كه دوست ، همواره مال او باشد و سعى مى كند با تقديم هدايايى ، احساسات خود را به وى نشان دهد. خلاصه خوش وقت است كه خود را به او فداكار و صميمى معرفى نمايد. غالبا بر اين احساسات ميل شديدى هم اضافه مى شود كه در همه آيين ها متحد و متفق باشند، حتى نام و هويت مشترك داشته باشند. كوشش دارند كه سليقه و عقيده آن ها يكى باشد و تقليد يكديگر، تا بريدن موها و نوشتن خط متحدالشكل نيز پيش ‍ مى رود. نامه هايى كه رد و بدل مى شود، حاكى از محبت جانسوز است و عبارات پر حرارت و سوزان دارد.)(965)
(جوان نورس كسى را كه عزيز مى دارد، از آن كس يك من آيد آلى به وجود مى آورد، او را چنان مى بيند كه خود مى خواهند. در واقع ، به جاى آن كه دوست خود را شخصى غير از خود بپندارد، وى را نسخه ثانوى از شخصيت خويش مى شمارد. اما بعدها ممكن است اين تصور محو معدوم شود و اگر جزئى اختلافى ، ما بين آن دو دوست ايده آلى و دوست واقعى ايجاد گردد، موجب آن شود كه دوستى محو و نابود گردد.)(966)
5 - جوانان نه تنها در ايام دوستى و پيوستگى نسبت به رفيق ، تند رو و مبالغه كارند و در مقام ابراز محبت و علاقه افراد مى كنند، بلكه وقتى رشته رفاقتشان پاره مى شود و از هم قطع علاقه مى نمايند، در اظهار مخالفت نيز زياده رو هستند و راه اعمال دشمنى نسبت به يكديگر، به كارهاى تند و افراطى دست مى زنند.
احترام به حقوق رفيق  
دوستى دو رفيق يك دل و صميمى ، اگر بر اساس فضيلت و اخلاق و بر پايه عقل و درايت استوار باشد، در ايام دوستى ، همواره حقوق يكديگر را محترم مى شمارند و به اتكاى يكرنگى و صميمت ، به حدود هم تجاوز نمى كنند و با روش هاى ناپسند و توقعات نا به جاى خود موجبات تيرگى روابط و گسستن رشته دوستى را فراهم نمى سازند.
و من وصية له عليه السلام للحسن بن على : و لا تضيعن حق اخيك اتكالا على ما بينك و بينه فانه ليس لك باخ من اضعت حقه .(967)
على عليه السلام در ضمن توصيه نامه خود به فرزندش ، حضرت مجتبى (ع ) فرموده است : به اتكاى روابط دوستانه و رفاقت صميمانه ، حق برادرت را ضايع مكن ، چه در زمينه تضييع حقوق ، روابط دوستى نابود مى شود و آن كس كه حقش را تباه ساختى ، براى تو برادر نخواهد بود.
مآل بينى در ايام جدائى  
آن دو رفيق عاقل و بافضيلت و وظيفه شناس و مآل بين ، اگر روى بر اثر پيش آمد نامطلوبى رشته دوستى را گسستند و با كدورت و دلتنگى از يكديگر جدا شدند، چون خردمند و دورانديش هستند، در ايام جدايى ، همواره جانب عقل و مصلحت را نگاه مى دارند و هرگز در اظهار گله و شكايت از رفيق ديروز خود تندروى نمى كنند و با سخنان ناروا و كارهاى ناسنجيده ، راه آشتى را به روى خود نمى بندند. زيرا به اين نكته متوجه اند كه ممكن است روزى تيرگى روابط برطرف شود و افق دوستى دوباره روشن گردد. اگر امروز تندروى كنند، فردا با ندامت و شرمسارى مواجه خواهند شد.
قال الصادق عليه السلام : لا تتبع اخاك بع القطيعة و قيعة فيه فتسد عليه طريق الرجوع اليك فلعل التجارب ترده عليك .(968)
حضرت صادق عليه السلام فرموده : پس از آن كه از رفيقت جدا شدى و رشته دوستى اش را بريدى ، پشت سرش بدگويى و غيبت مكن كه با اين كار راه برگشت او را مى بندى . شايد تجربه هاى زندگى وى را به راه آشتى و تجديد رفاقت بكشاند.
(به طور كلى ، درجه محبت را نمى توان هميشه به يك ميزان نگاه داشت و حتى گاه از كسى كه خيلى دوستش داريم ، به علتى مى رنجيم و در عين دوستى ، از او بيزار مى شويم . به خصوص هر چه دوستى شديدتر باشد، توقع زيادتر و رنجش بيشتر است .
اين حال مخصوص را كه تركيبى از محبت و بيزارى يا دوستى و دشمنى است ، اگر قهر و مهر بناميم ، شايد مناسب باشد. بين برادران و دوستان ، گول اين حال را نبايد خورد و در پس قهر و دعوا، مهر و محبت را نبايد ناديده گرفت . زيرا به صد احتمال ، عاقبت مهر بر قهر مى كند.) (969)
ارزش عقل و درايت و همچنين مراتب پاكى و فضيلت اشخاص ، در مواقع اندوه و شادى ، خشم و ترس ، دوستى و دشمنى ، تنگدستى و ثروتمندى و خلاصه در حالات غير عادى تشخيص داده مى شود.
رفيق شايسته  
كسى كه با خشم و ناراحتى رفيق خود را ترك مى گويد و با گله مندى از وى جدا مى شود، اگر در ايام جدايى خود را نبازد و از حدود حق و فضيلت خارج نشود، اگر به پاكى امتحان بدهد و از حريم عدل و انصاف و عقل و مصلحت قدمى فراتر نگذارد، داراى ارزش عقلى و صلاحيت اخلاقى است . چنين انسان شايسته و دوست داشتنى ، لايق دوستى و رفاقت است .
(قال الصادق عليه السلام : من غضب عليك ثلاث مرات فلم يقل فيك سوء فاتخذه لك خلا. (970) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : كسى كه سه بار نسبت به تو خشمگين شود و درباره ات به بدى سخن نگويد، شايسته رفاقت است . او را براى دوستى انتخاب كن .
با توجه به وضع روانى و مقتضيات طبيعى دوران شباب ، براى جوانان ، مراعات همه جانبه حدود و حقوق عادلانه رفيق بسيار مشكل به نظر مى رسد. زيرا جوانان حقوق رفاقت و با مقياس عقل و مصلحت اندازه گيرى نمى كنند بلكه ميزان سنجش حقوق رفيق ، بين جوانان ، همان عواطف تند و احساسات آتشين است .
جوان و خودپسندى  
جوانان اسير خوددوستى و احيانا خودپرستى هستند و نيك و بدهاى زندگى را براساس تمايلات درونى خويش ارزيابى مى كنند. در نظر جوانان ، رفيق خوب و حق شناس كسى است كه بى قيد و شرط به خواهش هاى دوست جوان خود پاسخ مثبت دهد و در كمال صميميت و فداكارى در اجراى آن ها بكوشد. اگر جوانى به تمنيات خود پسندانه رفيق خويش ‍ ترتيب اثر ندهد، وى را بى صفا و حق ناشناس مى خواند و با ديده خشم و بدبينى اش مى نگرد.
(ما نيز گاهى مثل بيماران روحى ، دوستان و آشنايان و دگران را به خاطر وجود خود تصور مى كنيم و هر چه بتوانيم آنان را به اجراى مقاصد و اميال خويش وا مى داريم و مطلقا رنج و زيانشان را در نظر نمى گيريم . هر كه به حال ما مفيد است و از ما فرمان مى برد، او را خوب مى دانيم و از هر كه به درد ما نخورد و به حرف ما نرود، بد مى گوييم .) (971)
(قال على عليه السلام : من لم يرض من صديقه الابايثاره على نفسه دام سخطه . (972) )
توقع بى جا از رفيق  
على عليه السلام فرموده است : خود پسند نادانى كه از رفيق خويش توقع بى جا مى كند و در رفاقت از وى خشنود نمى گردد، مگر آن شخصيت خود را ناديده انگارد و رفيق نادانى را بر خود ترجيح دهد، همواره در خشم و ناراحتى خواهد ماند، زيرا هيچ رفيق عاقلى به اين گذشت احمقانه تن نمى دهد.
(با بيدارى غريزه جنسى ، جوان متوجه به درون خود مى شود. جهان اشياء برايش مانند دوره قبل ارزش ندارد و به جهان اجتماعى گروه خود مى گرايد. جوانان اطمينان قبلى خود را از دست مى دهند و به واسطه همين عدم اطمينان ، مركز گفتار و كردار ايشان من آن هاست و چون جهان
جوان و گله مندى از محيط  
محيط به گرد من جوانان نمى گردد، خواه و ناخواه از محيط دلخوشى ندارد و پيوسته گله دارند. اعتراض و انتقاد مى كنند. از اوضاع و احوال دلخوش ‍ نيستند و قوه فاعله و اراده ايشان ضعيف و سست مى شود، مثل اين كه رابطه اى غير مستقيم بين اين دو حال ، يعنى حال اعتراض و سستى اراده وجود دارد. همه چيز را نسبت به تمايلات خود مى سنجند و ثبات عقيده ندارند و بر اثر همين خصوصيات است كه به آسانى بازيچه اين و آن مى شوند. بعضى اوقات اين احساسات و تمايلات به طور شديدى يك طرفى سير مى كنند و موجبات تاءثرات و عواطف خطرناكى را براى فرد فراهم مى نمايند) (973)
پيروى از احساسات تند  
جوانان يك روز به خواهش دل و انگيزه هاى عاطفى و دور از محاسبه عقلى و مآل تنديشى و با يكديگر طرح دوستى مى ريزند و با هم رفيق و يك دل و صميمى مى شوند. روز ديگر بر اثر يك پيشامد ناچيز، طبع حساس و زود رنجشان آزرده مى شود و دوستى گرمشان به دشمنى و كينه توزى مبدل مى گردد.
در ايام دوستى ، به پيروى از احساسات تند و تعديل نشده ، نسبت به رفيق خود، بيش از حد ابراز علاقه و محبت مى كنند و گاهى رفاقتشان به صورت يك انزواى دو نفرى در مى آيد و در ايام رنجش و جدايى نيز بيش از حد ابراز مخالفت و دشمنى مى كنند، تا جايى كه ممكن است به جرايم بزرگى دست بزنند و حوادث غير قابل جبرانى به بار بياورند.
(شدت عواطف متغير و زود گذر و تلطيف نشده و در دوره بلوغ ، موجبات اشتاباهات و خطاها حتى بزه ها را در اين سن فراهم مى كند. اعمال و رفتار آنا صورت مى گيرد. اگر به نتيجه رسيد، از در صلح و صفا در مى آيد و اگر كارش منتج به نتيجه نشد، قهر مى كند. ستيزه جويى مى نمايد و پيوسته در نوسان است . اين خصوصيات طبيعى جوانان است كه محتاج به فرصت عمل و صبر و وسيله براى پرورش آن است . اگر فرصت وجود نداشته باشد، اگر راهنمايى و صبر وجود نداشته باشد و اگر وسيله بيان وجود نداشته باشد، اين نيروى آماده رشد، متوجه انحرافات فردى و اجتماعى مى شود.) (974)
طغيان خشم و انتقامجويى جوانان ، نه تنها در مورد رفاقت هاى بر باد رفته و دوستان دشمن شده خطرناك است ، بلكه در تمام موارد، حتى در محيط خانواده خطراتى در بردارد. اگر جوان خشمگين و برافروخته شود و دستخوش احساسات آتشين خود گردد، ممكن است به كارهاى وحشتزا و جنون آميزى دست بزند و مصائب سنگينى به بار بياورد.
(يك جوان هيجده ساله ، ديروز، با خوردن اسيد به عمر خود پايان داد، ولى قبل از اقدام به خودكشى به روى مادر و خواهر جوان خويش اسيد پاشيد. اين دو نفر نيز در بيمارستان تحت معالجه قرار گرفتند.) (975)
ميانه روى در رفاقت  
جوانان ، اگر در زندگى دوستدار خوشبختى و سعادت و خواهان پيروزى و كاميابى هستند، بايد با كمك ايمان و عقل بر عواطف خود چيره شوند و هرگز تسليم بى قيد و شرط احساسات خام و سوزان خويش نگردند و با اعمال ناروا، سعادت خود و دگران را تباه نسازند
در مورد رفيق ، بايد همواره معتدل و ميانه رو باشند. روزى كه با همسالان خود روابط دوستانه دارند، تند روى نكنند و بى حساب نسبت به آن ها اظهار اعتماد و اطمينان ننمايند و روزى كه با دلگيرى و آزردگى از آنان جدا مى شوند، به نام خشم انتقام جويى تندروى نكنند و در اعمال دشمنى و عداوت ، از حدود عقل و مصلحت قدمى فراتر نگذارند و عملا اندرز حكيمانه على عليه السلام را به كار بندند كه فرموده است :
(احبب حبيبك هونا ما عسى ان يعصيك يوما وابعض بغيضك هونا ما عسى ان يكون حبيبك يوما ما. (976) )
دوستى در حدود مصلحت  
با دوست مورد علاقه ات به مدارا و با حفظ جهات مصلحت اظهار دوستى كن ، شايد روزى دشمنت شود و به مخالفت برخيزد، نيز در اظهار بى مهرى نسبت به كسى كه مورد خشمت قرار گرفته ، مدارا كن ، چه ممكن است روزى تيرگى از ميان برود و علاقه و محبت واقع شود.
6 - ارتباط كودكان با يكديگر، در دوران چند ساله طفوليت محدود به محيط خانواده و سپس آموزشگاه است . ولى با فرارسيدن جوانى و بروز عواطف و احساسات دوران شباب ، وضع به كلى دگرگون مى گردد و جوانان در خارج از محيط خانواده و مدرسه با دگران آشنا مى شوند و با آنان طرح دوستى و رفاقت مى ريزند و بدين وسيله روابط خود را با جامعه توسعه مى دهند.
جوان و رفاقت با همسالان  
معمولا، جوانان در خارج از محيط خانواده ، رفقاى خود را از گروه همسالان و بين امثال و اقران خود انتخاب مى كنند و صميمى ترين روابط دوستانه را با آنان برقرار مى سازند. كمتر اتفاق مى افتد كه يك نفر جوان ، به طور عادى و بدون هدف مشروع يا نامشروع ، با كودكى نابالغ و يا شخصى بزرگسال رفيق صميمى و دوست يك دل گردد.
جوان حاضر نيست با كودك نابالغ رفيق شود و دوستى او را مناسب با شان خود نمى داند، زيرا عقيده دارد با قبول رفاقت كوچك تر از خود، سند بى لياقتى خويش را امضا كرده است و با اين كار، شخصيت خود را تحقير نموده و عملا ارزش مقام خويشتن را تنزل داده است .
رفاقت جوان و بزرگسالان  
جوان ، كه طبعا بلند پرواز و تفوق طلب است بسيار مسرور و شادمان مى گردد اگر مردى بزرگ تر از خودش وى را به رفاقت برگزيند و به عنوان همكارى و همبازى ، با او دست دوستى و صميميت بدهد، زيرا اين امر را نشانه پيشرفت سريع شخصيت خود مى داند. ولى به خود جرات نمى دهد كه به بزرگتر از خود پيشنهاد رفاقت نمايد، زيرا احساس مى كند همان طور كه خودش حاضر نيست با كوچك تر از خود رفاقت كند و آن را مايه حقارت و دليل بى لياقتى خويش مى داند، همچنين بزرگسالان نيز حاضر نيستند با وى رفاقت كنند و موجبات هتك و تحقير خود را فراهم آورند. به علاوه جوان از يك طرف خود را خام و بى تجربه مى داند و به انديشه و افكار خويش اطمينان ندارد و مى ترسد از اين كه در خلال ايام رفاقت با بزرگ تر از خود، سخنى نا به جا بگويد يا كار ناسنجيده اى مرتكب شود و مورد تمسخر و استهزا قرار گيرد و از طرف ديگر، فكر مى كند دو نفر جوان كه قرين و نظير يكديگرند، اگر با هم روابط دوستانه برقرار نمايند، مردم آن دو را به چشم پدرى و فرزندى يا استاد و شاگردى مى نگرند يا آن كه جوان را طفيلى و سربار بزرگ سال تصور مى كنند و در نتيجه عزت نفس جوان و شخصيتش در هم شكسته خواهد شد.
با در نظر گرفتن اين مطلب ، كه جوانان عموما با همسالان خود طرح دوستى مى ريزند و با آنان رفيق صميمى مى شوند و با توجه به اين نكته كه انگيزه جوانان در رفاقت ، كشش هاى عاطفى است و كمتر به جهات عقل و مصلحت توجه مى كنند، مى توان پيش بينى كرد كه رفاقت جوانان خام و بى تجربه تا چه پايه ممكن است به كارهاى خطا و اشتباه منجر گردد و اگر مواردى با تحريك غرايز و طغيان احساسات مواجه شود، چگونه مى تواند حوادث غير قابل جبرانى به بار بياورد.
ممكن است كسانى تصور كنند كه والدين و مربيان عاقل و مال انديش ‍ موظف اند در امر رفاقت جوانان مداخله كنند و يا بررسى صحيح و تبادل فكر، براى آنان رفقاى شايسته انتخاب نمايند و بدين وسيله جوانان را از خطر معاشرت هاى مضر و بدفرجام نگاه دارند.
بدون ترديد، انجام چنين كار عاقلانه اى ، براى نسل جوان مفيد و سودمند است . ولى اين برنامه زمانى قابل اجرا است كه جوانان خود جدا خواستار چنين كارى باشند و در كمال صراحت افكار خويش را با بزرگسالان كار آزموده و با تجربه در ميان گذارند و نتيجه مشورت را عملا به كار بندند. ولى متاءسفانه ، جوانان نه تنها خواستار چنين برنامه اى نيستند، بلكه با آن مخالف اند.
جوان و اثبات لياقت  
جوان طبعا شيفته عرض وجود و اثبات شخصيت است مى خواهد خود مستقلا در كارها تصميم بگيرد. شخصا اراده خويش را اعمال نمايد و مراتب كاردانى و لياقت خود را ثابت كند جوان حاضر نيست در انتخاب رفيق با بزرگسالان مشورت كند و از اين راه به كوتاه فكرى و نارسايى عقل خود اعتراف ضمنى نمايد. به علاوه جوانان عقيده دارند كه اساس 3 بزرگسالان ، زبان روح و نداى عاطفى جوانان را درك نمى كنند و از احساسات شورانگيز نسل جوان آگاهى ندارند، چطور ممكن است افكار خود را با آنان در ميان بگذارند و با افراد بى اطلاعى مشورت كنند.
جوان و راز دارى  
به فرض اگر در موارد معدودى والدين يا مربيان ، افراد بسيار فهميده و با شخصيتى باشند كه بتوانند با منطق مستدل و قوى خود، نظرات پخته و پيشنهادهاى مصلحت آميز خويش را به جوانان بقبولانند، باز هم نتيجه صد در صد مثبت نخواهد بود، زيرا جوان از نظر روانى به قدرى قدرت استتار دارد كه اگر بخواهد مى تواند طبق خواهش دل و بر خلاف عقل و مصلحت ، مدت ها با كسى دوستى پنهانى داشته باشد و با هوش ترين پدران و مادران و مربيان از آن روابط پشت پرده بى خبر باشند.
(از مجموعه تجزيه و تحليل هايى كه درباره روحيات جوانان كرديم ، مى توانيم كيفيت محبت و تاءلمات جوانان را به وسيله مقايسه ايشان با كودكان به دست آوريم .
تاءلمات جوانان داخلى تر است . كيفيت محبت جوانان مانند كودكان خود به خود مشخص نمى باشد. ما بين ضربه هيجان و عكس العملى كه از آن ايجاد مى شود، يك عمل ذهنى وجود دارد كه هر قدر تكامل اعضاى بدن بيشتر انجام يافته باشد، اين عمل ذهنى پيچيده تر مى باشد، در حالى كه زندگى قلبى و تاءثرات خاطر كودك خردسال ، اثر خود را زود ظاهر مى سازد و با يك حركت بدنى نتيجه آن هويدا مى شود.
محبت جوانان صميمانه تر و اسرارآميزتر است اينان قدرت دارند كه اين محبت را با دقت مخفى نمايند و يا با شدت و حرارت اظهار كنند.
اين تغيير مكان آثار محبت ، از خارج به داخل ، كه در ساير كيفيات دوران بلوغ نيز ديده مى شود، به نظر من يكى از مشخصات اصلى معرفت النفس ‍ جوانان ، از زمان تكليف به بعد است .) (977)
رفاقت هاى خود سرانه  
چه بسيارند جوانانى كه داراى استعداد طبيعى هستند و اگر به درستى از آن بهره بردارى كنند، به آسانى مى توانند مدارج رشد و ترقى را بپيمايد و به كمال لايق خود برسند، ولى به اقتضاى خود سرى هاى دوران شباب ، با عناصر فاسد و آلوده و روابط دوستى بر قرار مى كنند و روى خامى و بى اطلاعى ، بر خلاف عقل و مصلحت ، تنها به خواهش دل با آنان رفيق صميمى مى شوند مى سپارند. گران بهاترين ايام عمر را در مجالس گناه مى گذرانند. دامن پاك خود را آلوده مى سازند و روزى به اشتباه خود پى مى برند كه فرصت از دست رفته و عمر عزيز سپرى شده و از رفقاى ناپاك و خائن ، جز تيره روزى و بد نامى نصيبى نبرده اند.
در نيمه راه عمرم و ياران نيم راه
چون دزد كام ديده پراكنده از برم
غمناك و بى اميد و كم آميز و دير جوش
در انتظار ضربت ياران ديگرم
دانم حديث چرب زبانان خود فروش
دانم حديث يار فروشان خود پرست
دانم فسون راست نمايان كج نهاد
دانم فريب كارگشايان چيره دست
دانم ولى چه سود كه اندرز روزگار
چون پند پيرو صحبت آموزگار نيست
تا روزگار تجربه ايد به سر دريغ
عفريت مرگ خنده زند روزگار نيست
رفيق پايه گذارى اخلاق  
بدون ترديد، مسئله رفاقت و انتخاب رفيق براى نسل جوان يكى از اساسى ترين مسائل دوران شباب است . جوانان بايد همواره به اين نكته متوجه باشند كه رفقاى دوران جوانى ، نقش مؤ ثرى در پايه گذارى شخصيت و ساختن خلق و خوى آنان دارند. رفيق خوب مى تواند جوان را به راه فضيلت و كمال انسانى سوق دهد. او را به صفات حميده متصف سازد و موجبات پيروزى و سعادتش را براى تمام عمر فراهم نمايد. رفيق بد قادر است جوان زود باور و ساده دل را به مسير ناپاكى و گناه بكشاند آلوده دامن و بدنامش كند و مايه تيره روزى و بدبختى وى در تمام دوران زندگى گردد.
رفاقت بر اساس عقل  
جوانان اگر خواستار سعادت و كاميابى هستند، بايد در انتخاب رفيق جانب عقل و مصلحت را نگاه دارند و خود سرانه ، از احساسات تند و ناسنجيده خويش پيروى نكنند، بايد از خودپسندى ، كه بدبختانه در دوران شباب به اوج خود مى رسد بپرهيزند و به قوت و قدرت جوانى مغرور نباشند. بكوشند تا از افكار روشن مردان سالخورده و كاردان استفاده كنند. با مشورت و مصلحت انديشى آنان با همسالان خويش رفاقت نمايند و مطمئن باشند كه نظر واقع بين بزرگسالان خردمند، بيش از نيروى جوانى ، در تاءمين سعادت و خوشبختى آنان مؤ ثر است .
(قال على عليه السلام : راى الشيخ احب الى من جلد الغلام . (978) )
على عليه السلام فرمود: در نظر من راى صائب پير سالخورده ، محبوبتر از نيروى قوى جوان بى تجربه است .
اولياى گرامى اسلام ، به منظور راهنمايى پيروان خود، ضمن ده ها حديث ، درباره شرايط اساسى رفاقت مطالبى را بيان فرموده و صفات رفيق خوب و رفيق بد را خاطر نشان ساخته اند. در اين جا براى مزيد اطلاع جوانان پاره اى از آن روايات با توضيح مختصرى نقل مى شود.
اجتناب از احمق  
يكى از شرايط اساسى رفاقت ، كه در روايات مذهبى مورد كمال توجه قرار گرفته ، موضوع عقل رفيق است . اولياى اسلام جدا توصيه كرده اند كه با افراد احمق طرح دوستى نريزيد و هرگز آنان را به مصاحبت و رفاقت انتخاب نكنيد، زيرا دوست احمق مايه ناراحتى و ملالت خاطر است و ممكن است در مواقعى زيان و ضرر به بار آورد.
(قال على عليه السلام : صديق الاحمق فى تعب . (979) )
على عليه السلام فرموده : كسى كه رفيق احمق دارد، همواره در رنج و ناراحتى است .
(قال الصادق عليه السلام : من لم يجتنب مصاحبه الاحمق يوشك ان يتخلق باخلاقه .) (980)
امام صادق عليه السلام فرموده است : كسى كه از رفاقت و همنشينى با احمق پرهيز نكند، تحت تاءثير كارهاى احمقانه وى واقع مى شود و خيلى زود به اخلاق ناپسندش متخلق مى گردد.
(قال على بن الحسين عليه السلام : يا بنى اياك و مصاحبه الاحمق فانه يريد ان ينفعك فيضرك . (981) )
حضرت سجاد عليه السلام به فرزندش امام باقر فرموده است : از رفاقت با احمق پرهيز كن ، چه او اراده مى كند به نفع تو قدمى بردارد، ولى بر اثر حمق و نافهمى ، مايه زيان و ضرورت مى شود.
دوست موقع ناشناس  
روزى قنبر، خدمتگزار على عليه السلام ، به مجلس يكى از مردان متكبر و تجاوز كار وارد شد. در محضر وى جمعى نشسته بودند. از آن جمله مرد كوته فكر و كم تشخيصى بود كه خود را از شيعيان ثابت قدم على عليه السلام مى دانست . موقعى كه قنبر به مجلس ورود كرد، آن شيعه موقع ناشناس ، براى احترام قنبر و به پاس مقام شامخ على عليه السلام از جا برخاست و عملا مقدم او را گرامى شمرد.
مرد متكبر از اين كار خشمگين شد و به وى گفت : آيا در محضر من براى ورود يك فرد خدمتگزار قيام مى كنى ؟ مرد موقع ناشناس به جاى آن سكوت كند و بر جاى خود بنشيند و به خشم تجاوز كار متكبر پايان دهد، جوابى داد كه خشم او را تشديد كرد. گفت : چرا به احترام قنبر قيام نكنم ؟ او به قدرى بزرگوار و شريف است كه فرشتگان بال هاى خود را در راه وى مى گسترانند و قنبر روى بال ملائكه راه مى رود.
اين اظهار دوستى نا به جا و بى مورد، چنان مرد متكبر را عصبى و ناراحت كرد كه از جاى خود برخاست ، قنبر را زد و به او ناسزا گفت . به علاوه ، تهديدش كرد كه اين ماجرا بايد پنهان بماند و كسى از كتك زدن و دشنام دادن من آگاه نشود.
طولى نكشيد آن شيعه موقع ناشناس و كوته فكر، بر اثر مار گزيدگى بسترى شد. على عليه السلام به عيادتش رفت . از فرصت استفاده نمود و به وى فرمود: اگر مى خواهى خداوند عافيت دهد، بايد متعهد شوى كه از اين بعد نسبت به ما و دوستان ما اظهار علاقه و محبت بى مورد نكنى و در محضر دشمنان ، موجبات زحمت و آزار ما و ياران ما را فراهم نياورى . (982)
آن مرد موقع ناشناس ، اگر شخص فهميده و عاقلى مى بود، هرگز به چنين عمل ناسنجيده و خامى دست نمى زد و بى جهت موجبات هتك و توهين قنبر را فراهم نمى ساخت . آرى دوست نادان مايه رنج و ملال است . مى خواهد به رفيق خود نفعى برساند، از نادانى به وى ضرر مى زند.
(قال العسكرى عليه السلام : صديقق الجاهل تعب . (983) )
دوست نادان  
حضرت امام حسن عسگرى عليه السلام فرمود: دوست شخص نادان همواره در زحمت و ناراحتى است .
ناگفته نماند همانطور كه نادانى و كوته فكرى مراتب و درجاتى دارد و هر قدر آدمى نادان تر باشد، خطر دوستى اش بيشتر است ، همچنين عقل و درايت نيز داراى مراتبى است و دوست هر چه عاقلتر باشد، ارزش رفاقتش ‍ بيشتر خواهد بود.
( الصادق عليه السلام : الاخوان ثلاثه فواحد كالغذا الذى يحتاج اليه كل وقت العاقل و الثانى فى معنى الدا وهو الاحمق و الثالث فى معنى الدوا فهو اللبيب . (984) )
امام صادق عليه السلام فرمود: رفقاى صميمى كه هم مانند به آدمى وابسته و نزديك هستند، سه قسم اند.
اول ، كسى كه مانند غذا، از لوازم ضرورى زندگى به حساب مى آيد و در همه حالات ، آدمى به وى نياز دارد. او رفيق عاقل است .
دوم ، كسى است كه وجود او براى انسان به منزله يك بيمارى مزاحم و رنج آور است و او رفيق احمق است .
سوم ، رفيقى است كه وجود نافعش به منزله داروى شفابخش و ضد بيمارى است و او رفيق لبيب ، يعنى روشنفكر بسيار عاقل است .
رفيق خردمند  
بعضى از افراد به قدرى خردمند و عاقل و نيز بين و مال انديش هستند كه كلمه عاقل براى شناساندن آنان نارسا و كوتاه است . در اين حديث ، امام صادق عليه السلام ، آن مردان شايسته و ممتاز را با كلمه لبيب معرفى كرده است .
مى توان گفت كسى كه رفيق لبيب دارد، از نعمت بسيار بزرگى در زندگى بر خوردار است . بايد قدر آن نعمت گران بها را بدان و از وجود چنين دوست پرارج و لايق به شايستگى استفاده كند. رفيق لبيب داروى دردهاى زندگى و حلال مشكلات اجتماعى است . او مى تواند در موقع حساس و خطرناك ، بزرگ ترين خدمت را نسبت به دوست خود بنمايد و با عقل روشن خويش ، وى را از يقوط و بدبختى برهاند.
معتصم در مهمانى وزير  
فضل مروان از وزراى معتصم عباسى بود. او بر اثر لياقت و كاردانى ، بر تمام اقران خود تقدم يافت و مورد عنايت مخصوص خليفه قرار گرفت . وزير براى آن كه مردم را از قرب معنوى خود نزد معتصم آگاه سازد و مراتب محبوبيت خويش را به دگران بفهماند، از خليفه درخواست نمود كه به وى افتخار دهد و روزى به عنوان صرف عصرانه ، منزلش را به قدوم خود مزين سازد خليفه دعوت او را براى روز مقرر اجابت نمود.
وزير براى پذيرايى هر چه بهتر و عالى تر، خانه مجلل خود را با فرش هاى گران بها و پارچه هاى قيمتى و گل هاى رنگارنگ به وضع بسيار جالب و خيره كننده اى تزيين نمود. ظروف طلا و نقره بسيار تهيه كرد. بهترين ميوه ها و شيرينى ها را مهيا نمود و خلاصه مجلس بى نظيرى تشكيل داد.
موقعى كه خليفه وارد مجلس شد، از ديدن آن همه تجمل و ثروت به شگفتگى آمد و از اينكه و زيرش چنين زندگى با شكوه و مجللى تهيه كرده ، رشك برد. چند لحظه با ناراحتى نشست و سپس به بهانه درد شكم از جاى حركت كرد و از مجلس بيرون رفت .
هوش ابراهيم موصلى  
وزير، از اين پيشامد سخت نگران شد. در خاطرش گذشت كه اين مجلس ‍ شوم و بد فرجام ، نه تنها مقامش را بالا نبرد، بلكه زمينه تنزل و سقوطش را آماده ساخت . بايد فورا چاره جويى كند، ولى از شدت اضطراب و خود باختگى قدرت فكر كردن نداشت . در آن موقع حساس تصميم گرفت حقيقت امر را به اطلاع رفيق لبيب و هوشمند خود، ابراهيم موصلى ، كه در مجلس مهمانى حضور داشت ، برساند و از عقل تيزبين او استفاده كند. جريان را با وى در ميان گذارد. ابراهيم لحظه اى فكر كرد. به وزير گفت : تو از خليفه جدا نشو و به عنوان بدرقه و مراقبت حال مزاجى اش به دربار برو. در محضر خليفه بمان و منتظر نامه من باش . وقتى نامه ام به دستت رسيد، در حضور معتصم بخوان . از تو مى پرسد نامه چيست ؟ مدلول آن را به عرض ‍ برسان .
وزير طبق دستور رفيق داناى خود عمل كرد و نامه به موقع رسيد. ابراهيم در نامه نوشته بود كه صاحبان فرش ها و ظروف طلا و نقره آمده اند و مى گويند مجلس پذيرايى خليفه تمام شد. اجازه دهيد اموال خود را ببريم .
همان طور كه ابراهيم پيش بينى كرده بود، معتصم از نامه سؤ ال كرد. وزير مفاد نامه را به عرض رساند. خليفه بى اختيار خنديد و عقده درونى گشوده شد، زيرا دانست آن همه اموال ، ملك شخصى وزير نبوده بلكه از دگران به عاريت گرفته است . به همين جهت ، با گشاده رويى و مسرت ، از زحمات وزير قدردانى كرد. رفيق لبيب با اين تدبير عاقلانه توانست دوست خود را از يك خطر قطعى برهاند.(985)
مسئله عقل و درايت رفيق در كتب تربيتى اسلام به قدرى مهم و پر ارزش ‍ است كه اگر به فرض كسى ، بادارا بودن عقل تيز بين و فكر روشن ، فاقد پاره اى از مكارم اخلاق باشد، رفاقت با وى روا و مجاز شناخته شده است .
( ابى عبدالله عليه السلام قال اميرالمؤ منين : لا عليك ان تصحب ذالعقل و ان تحمد كرمه و لكن انتفع بعقله . (986) )
على عليه السلام فرموده است : مانعى ندارد كه با فرد عاقل و خردمندى كه داراى طبع بلند و كرامت اخلاق نيست ، رفاقت نمايى ، ولى مراقب باش كه در برخوردهاى دوستانه ، تنها از فكر روشنش استفاده كنى و به دنائت و پستى اخلاقش متخلق نگردى .
رفيق گناهكار  
يكى از ديگر از شرايط رفيق ، پاكدامنى وى از آلودگى هاى گناه و بزهكارى است . اولياى گرامى اسلام به پيروان خود توصيه كرده اند كه با افراد فاسد و ناپاك رفاقت نكنيد و در مجالسشان حاضر نشويد.
چه رفيق گناهكار مى كوشد تا دوست خود را به اعمال بد خويش آلوده كند و او را در معصيت همرنگ خود سازد.
(فى وصيه اميرالمؤ منين لولده الحسن عليهماالسلام انه قال فيها: و اياك و مواطن التهمه و المجلس المظنون به السو فان قرين السو يغر جليسه . (987) )
على عليه السلام در ضمن وصاياى خود به حضرت مجتبى فرموده است : از مراكز بدنام بپرهيز. از مجالسى كه مورد سو ظن است دورى كن و بدان كه رفيق بد، دوست خود را فريب مى دهد و ميل او را به كارهاى ناپسند تحريك مى كند و سرانجام آلوده اش مى سازد.
چه بسيار جوانان بى تجربه و خام ، با همسالان خود، كه به مواد مخدره و ميگسارى ، به بى عفتى و قمار و خلاصه به انواع گناه مبتلا بودند، رفيق شدند و از آنان درس ناپاكى آموختند و به منظور عياشى و جلب لذت بيشتر، به كارهاى پست و گناهان خانمان سوز دست زدند و سرانجام سلامت و سعادت خود را تباه ساختند و براى تمام عمر، خويشتن را بدبخت و سيه روز نمودند.
(روز دوازدهم ژانويه امسال ، شش نفر از دانشجويان يكى از دانشگاه هاى پنسيلوانيا، در امريكا، بر اثر استعمال ماده مخدر ال - اس - دى ، قدرت بينائى خود را از دست داده و كور شدند.
آقاى نورمان يا در، كميسر امور نابينايان در قسمت رفاه عمومى ايالت پنسلوانيا، جريان واقعه را در يك مصاحبه مطبوعاتى چنين شرح داد: اين شش نفر، كه دانشجويان سال سوم دانشگاه هستند، در نقطه اى خلوت ، در خارج از دانشگاه جمع شده و پس از شش ساعت عده اى ديگر از دانشجويان آن ها را با وضعى فجيع ، در حالى كه قدرت بينايى خود را از دست داده بودند، پيدا مى كنند.
آقاى يا در اضافه كرد كه بر اثر استعمال اين ماده آن ها حتى نمى توانسته اند تشخيص دهند كه در مقابل اشعه گرم خورشيد قرار گرفته اند و هنگامى به خود مى آيند كه اثر ال - اس - دى ، از بين رفته و متوجه مى شوند كه كور شده اند.) (988)
رفيق بد و بدنامى  
جوانى كه با رفقاى گناهكار و بد نام رفاقت مى كند و در جامعه با آنان رفت و آمد مى نمايد، اگر به فرض ، خويشتن دار و با اراده باشد و مراقبت كند كه به گناهانشان آلوده نشود، نمى تواند از بدنامى اجتماعى و سو شهرت خود را مصون نگاه دارد. زيرا بدنامى يك اثر قهرى است كه بر اثر رفاقت با افراد گناهكار دامن گير جوان مى شود و سوابق او را ننگين مى كند، اگر چه به كارهاى بد آنان آلوده نشده باشد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اولى الناس بالتهمه من جالس اهل التهمه . (989) )
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : شايسته ترين مردم براى بدنامى و ننگ اجتماعى كسانى هستند كه با بدنامان رفيق مى شوند و با آنان مجالست مى نمايند.
رفيق دروغگو  
رفاقت جوانان با افراد گناهكار و متجاوز و دروغگو و خائن ، نه تنها در اوقات دوستى و پيوستگى مايه فساد اخلاق و بدنامى آنان است ، بلكه در ايام جدايى و دوره كناره گيرى نيز جوانان از شر چنين دوستان منحرفى نخواهند بود.
كسى كه در روز دوستى به عنوان حمايت از رفيق خود دروغ مى گويد و با بى باكى دگران را به نفع دوست خود متهم مى سازد، چرا در روز دلتنگى و جدايى ، به منظور انتقام جويى و كينه توزى به رفيق ديروز خود تهمت نزند و در راه ايذاى او مرتكب جنايت نشود؟
( الصادق عليه السلام : احذر من الناس ثلاثه . الخائن و الظلوم و النمام لان خان لك خانك و من ظلم لك سيظلمك و من نم اليك سينم عليك . (990) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : از رفاقت و همبستگى سه گروه بر حذر باش . خائن ، ستمكار و سخن چين . كسى كه روزى به نفع تو خيانت مى كند، روز ديگر به ضرر تو خيانت خواهد كرد. كسى كه براى تو به ديگرى ستم مى نمايد، طولى نمى كشد كه به شخص تو ستم مى كند و كسى كه از دگران نزد تو نما مى كند، آن قريب از تو نزد دگران نما مى خواهد كرد.
(قال على عليه السلام : من مدحك بما ليس فيك فهو خليق ان يذمك بما ليس فيك . (991) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه روزى براى فضيلتى كه در تو نيست ، به دروغ مدحت گويد، سزاوار است روز ديگر براى صفت بدى كه از آن منزهى ، مذمتت كند.
خلاصه ، كسى كه به گناه و ناپاكى آلوده شده و به سيئات اخلاقى و خيانت كارى خو گرفته است ، قابل اعتماد و شايسته رفاقت نيست ، زيرا چنين انسان منحرفى خيلى زود رفيق خود را فاسد مى كند و او را بين مردم ننگين و متهم مى سازد. به علاوه ، چنين انسان پستى ، اگر در روز رفاقت از كارهاى ظالمانه و ضد فضيلت خود به نفع رفيق استفاده مى كند، در روز جدايى نيز با همان روش هاى ناپسند و رفتار ظالمانه ، به وى آسيب مى رساند و در هر دو صورت ، روش هاى نادرست و ضد اخلاقى چنين رفيقى ، در نظر اولياى گرامى اسلام مذموم و مطرود شناخته شده است .
رفيق متملق  
يكى از رفاقت هايى كه در تعاليم مذهبى مضر و مذموم شناخته شده و اولياى گرامى اسلام پيروان خود را از آن بر حذر داشته اند، رفاقت با افراد متملق و چاپلوس است . متملق كسى است كه به انگيزه ترس يا طمع ، بر خلاف عقيده باطنى و اعتقاد واقعى خود، لب تمجيد اين و آن مى گشايد و با مدح و ثناگويى نا به جا شخصت معنوى و ارزش انسانى خويش را پايمال مى كند.
متملق براى آن كه از شدت رسوايى و ننگ كار خود بكاهد و پستى و دنائت خويش را تا اندازه اى پنهان كند، مى كوشد كه عمل نادرست و غير واقعى خويش را درست و حقيقى جلوه دهد و اصرار مى ورزد تا دگران را در اين روش باطل و همرنگ و هم عقيده خود سازد.
(قال على عليه السلام : لا تصحب المالق فيزين لك فعله و يود انك مثله . (992) )
على عليه السلام فرموده است : با چاپلوسى رفاقت مكن كه او با چرب زبانى تو را اغفال مى كند. كار نارواى خود را در نظرات زيبا مى نمايد و دوست دارد كه تو نيز مانند وى باشى .
جوانان بايد از همنشينى فرومايگان متملق بپرهيزند و با آنان طرح دوستى و رفاقت نريزند و متوجه باشند كه بر اثر معاشرت و مجالست با آن ها رفته رفته به خوى ناپسند تملق مبتلا مى شوند. جوانان بايد بدانند كه تملق و چاپلوسى ، به منزله انتحار معنوى و نابود كردن شخصيت اجتماعى خويشتن است . كسى كه به سعادت و خوشبختى خود علاقه دارد، هرگز به چنين خلق ناپسندى متخلق نمى شود و با دست خود موجبات نابودى شخصيت خويش را فراهم نمى سازد.
درباره رفاقت و شرايط رفيق ، احاديث ديگرى نيز از اولياى اسلام رسيده است . در اين جا با نقل يكى از آن روايات ، كه حاوى شرايط رفيق خوب و شايسته ، بحث رفاقت را خاتمه مى دهيم .
( الصادق عليه السلام : الصداقه محدوده فمن لم تكن فيه تلك الحدود فلاتنسبه الى كمال الصذاقه و من لم يكن فيه شى ء من تلك الحدود فلاتنسبه الى شى ء من الصداقه . اولها ان يكون سريرته و علانيته لك واحدة و الثانيه ان يرى زينك زينه و شينك شينه و الثاثه لايغمره عنك مال و لا ولايه و الرابعه ان يمنعك شيئا مما تصل اليه مقدرته و الخامسه لايسلمك عند النكبات .) (993)
امام صادق عليه السلام فرموده است : دوستى و رفاقت حدودى دارد. كسى كه واجد تمام آن حدود نيست ، او دوست كامل نيست و آن كس كه داراى هيچ يك از آن حدود نيست ، اساسا دوست نيست .
اول آن كه ظاهر و باطن رفقيت نسبت به تو يكسان باشد.
دوم آنكه زيبايى و آبروى تو را جمال خود ببيند و نازيبايى تو را نازيبايى خود بداند.
سوم دست يافتن به مال يا رسيدن به مقام ، روش دوستانه او را نسبت به تو تغيير ندهد.
چهارم در زمينه رفاقت ، از آن چه و هر چه در اختيار دارد، نسبت به تو مضيقه ننمايد.
پنجم تو را در موقع آلام و مصائب ترك نگويد.
جوان و انتخاب شغل 
قال الله العظيم فى كتابه : ... و لقد مكناكم فى الارض وجلنا لكم فيها معايش قليلاما تشكرون (994)
مسئله انتخاب شغل و به دست آوردن كار، يكى از مهم ترين مسائل نسل جوان است . فرزندان بشر موقعى كه روزگار كودكى و ايام بلوغ را طى مى كنند و به دوران جوانى قدم مى گذارند، مايل اند كارى به دست آورند و جايى در جامعه براى خود باز كنند. زندگى خويش را از درآمد شخصى تاءمين نمايند و در پرتو آن به آزادى و استقلال نايل گردند. شايستگى خود را ثابت كنند و شخصيت خويش را در جامعه مستقر سازند.
اشتغال به كار و قبول مسئوليت ، لازمه زندگى شرافتمندانه در اجتماعات بشرى است . كسى كه مى خواهد از مزاياى تمدن برخوردار گردد و با عزت و آبرومندى امرار حيات نمايد، بايد خود عضو مفيد جامعه باشد و در لياقت و شايستگى كارى را به عهده بگيرد و همان طور كه وى از نتايج كار دگران استفاده مى كند، دگران نيز از نتيجه كار او بهره مند گردند.
فرومايگى كه از قبول مسئوليت و انجام كار شانه خالى مى كنند و در زندگى سربار مردم اند و مانند انگل ها از محصول زحمت دگران ارتزاق مى كنند، مورد بدبينى اسلام و منفور جوامع بشرى هستند و سرانجام ، بيكارى و تن پرورى ، آنان را به راه فساد اخلاق و تباهى سوق مى دهد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ملعون من القى كله على الناس . (995) )
بيكارى و فساد اخلاق  
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : رانده و مطرود در گاه الهى است كسى كه بار زندگى خود را بر دوش دگران بيفكند و از دسترنج مردم امرار معاش نمايند.
(قال على عليه السلام : ان يكن الشغل مجهده فاتصال الفراغ مفسده . (996) )
على عليه السلام فرموده : اگر تن دادن به شغل ، مايه زحمت و تعب است ، بيكارى دائم نيز باعث نادرستى و فساد است .
خداوند، بشر را با نيروى عقل و استعداد نامحدود آفريده و از وى خواسته است تا با كار و كوشش و با سعى و عمل ، ذخائر نهفته زمين را بيرون آورد، غذا و لباس و ساير لوازم معيشت خود را تهيه نمايد، با آسايش خاطر زيست كند و شكرگزار او باشد.
(و لقد مكناكم فى الارض و جعلنالكم فيها معايش قليلا ما تشكرون . )
اى فرزند بشر، ما به شما در زمين سلطه و اقتدار بخشيديم و براى تاءمين روزى و معيشتتان ، هر قسم نعمتى را در آن قرار داديم ، ولى اندكى از شما شكرگزار نعمت هاى خدا هستيد.

next page

fehrest page

back page