جوان از نظر عقل و احساسات

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۲۹ -


انتقام جويى در اثر شكست در عشق  
چه بسيار جوانى كه دلباخته دخترى شده ، ولى دختر به عشق و علاقه وى اعتنا نكرده و او را از خود رانده است . يا برعكس دخترى كه علاقه مند به جوانى شده ، ولى جوان با بى اعتنايى تقاضاى او را رد كرده است . در نتيجه ، پسر يا دختر، بر اثر شكست در عشق خشمگين گشته و به فكر انتقام افتاده است و سرانجام به جنايت غير قابل جبرانى دست زده و معشوق خود را كشته است .
علاقه به مال و ثروت يا عشق به تفوق و قدرت و خلاصه تمام تمايلات غريزى مانند غريزه جنسى است . اگر جوانان در راه ارضاى غرائز خود، همواره به نداى وجدان اخلاقى متوجه باشند و طورى عمل كنند كه غرايز و وجدانشان با يكديگر هم آهنگ شوند، مى توانند به خوشبختى واقعى و سعادت انسانى نايل گردند. بر عكس ، اگر در راه ارضاى غرايز تند روى كنند و عملا به نداى وجدان اخلاقى بى اعتنا باشند، به جرايم و اعمال ضد انسانى آلوده مى شوند و سرانجام گرفتار بدبختى و تيره روزى خواهند شد. اطاعت بى قيد و شرط از تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى و بى اعتنايى به الهامات وجدانى و اوامر الهى ، منشاء فساد و تباهى است و قطعا آدمى را از وصول به كمال انسانى و نيل به سعادت مادى و معنوى محروم مى سازد. اولياى گرامى اسلام ، ضمن احاديث بسيارى اين موضوع مهم را به پيروان خود خاطرنشان فرموده و آنان را از اطاعت بى قيد و شرط هواى نفس بر حذر داشته اند.
(قال على (عليه السلام ): اهجروا الشهوات فانها تقودكم الى ركوب الذنوب و التهجم على السيا،(893) )
على (عليه السلام ) فرموده است : از تمايلات نارواى خود اعراض كنيد و شهوات نفسانى را ترك گوييد كه شما را به وادى گناهكارى مى كشاند و به طور غافلگير، در آغوش ناپاكى و سيئاتتان مى افكند.
(و عنه (عليه السلام ): طاعه دواعى الشرور يفسد عواقب الامور. (894) )
و نيز فرموده است : اطاعت از انگيزه هاى شرور و بدى ها پايان كارها را فاسد و تباه مى سازد.
( عبد الرحمن بن الحجاج قال قال لى ابوالحسن (عليه السلام ): اتق المرتقى السهل اذا كان منحدره و عرا. (895) )
حضرت رضا (عليه السلام ) به عبدالرحمن بن حجاج فرموده : از نقطه هاى مرتفعى كه راه بالا رفتنش آسان و مسير برگشتش سخت و ناهموار است ، پرهيز كن . اين دستور حكيمانه در تمام شئون زندگى ، از آن جمله در مورد اعمال شهوات نابه جا، بايد برنامه عمل باشد، زيرا اوج گرفتن در اجراى بى قيد و شرط تمايلات نفسانى و زياده روى در ارضاى غرايز، چون بر وفق تمايل طبيعى ماست ، به آسانى صورت مى گيرد، ولى عكس العمل آن ، كه فساد و تباهى است و به قيمت بر باد رفتن سعادت و خوشبختى انسان تمام مى شود، بسى مشكل و دشوار خواهد بود و بايد از چنين عملى پرهيز كرد.
قال الجواد (عليه السلام ): من اطاع هواه اعطى عدوه مناه .(896)
امام جواد (عليه السلام ) فرموده است : كه از هواى نفس خود اطاعت نمايد، با اين عمل آرزوى دشمن خويش را بر آورده است .
براى جوانان ، كه فطرت پاك و فضيلت دوست هستند و قدرت الهامى وجدان ، در نهادشان بالنسبه نيرومند است ، پيروى از تمايلات نارواى غريزى و پشت پا زدن ره نداى وجدان اخلاقى كار آسانى نيست . موقعى كه براى اولين بار جوانى در معرض تضاد وجدان و غريزه قرار مى گيرند، با كشمكش روحى شديد مواجه مى شود. از يك طرف ، وجدان اخلاقى او را به راه پاكى و فضيلت مى خواند و از گناه و خيانت برحذرش مى دارد و از طرف ديگر، انگيزه نيرومند غريزه وى را به سوى خود مى كشاند و به اعمال تمايل غير مشروعش تحريك مى كند و گاهى اين حالت كشاكش و تعارض درونى : هفتها و ماه ها به طول مى انجامد تا سرانجام يا وجدان غلبه كند و از گناه منصرف گردد يا غريزه غلبه كند و به گناه ضد وجدان آلوده شود البته محيط فاسد: رفقاى بد: مشاهده اعمال ناپسند دگران و چيزهايى نظاير اين ها: در غلبه غريزه و شكست وجدان اخلاقى نقش مؤ ثرى دارند و مى توانند جوان را بر خلاف تمايل فطرى و انسانى اش به ناپاكى و گناه وادارند و به ارتكاب جنايت مصممش سازند.
ناگفته نماند كه تعارض تمايلات در نهاد آدمى : منحصر به تضاد غريزه و وجدان نيست بلكه در بعضى از مواقع : افراد بشر و هم چنين انواع حيوانات : در مقابل دو تمايل متضاد غريزى قرار مى گيرند و دچار كشاكش ‍ درونى مى شوند و سرانجام بر اثر پاره اى از شرايط موجود، يكى از آن دو را انتخاب مى كنند.
(اگر در روز هى يخى بندان ، روى آستانه پنجره خود براى پرندگان خرده نان بريزيد، ملاحظه خواهيد كرد كه در وجود آن ها، بين ترس و گرسنگى ، جدال و كشمكش سختى درگير است متدرجا پرندگانى كه جسورترند، به سمت خرده هاى نان حمله برده ، به شتاب بر مى گردند.
كار آنها سرمشق شده ، به دگران دل به جرات مى دهد و پس از مدت زمانى ، پرندگانى كه در مجاورت شما زندگى مى كنند، متوجه مى شوند كه شما بى آزار هستيد ولى حتى در آن وقت هم ملاحظه خواهيد كرد كه در همان حين كه مشغول دانه بر چيدن هستند، پيوسته با هوشيارى به اين طرف و آن طرف خود نظر مى اندازند تا از نزديك شدن خطر آگاه شوند)(897)
تضاد غرايز  
جوانى كه در كشور خود داراى مقام بزرگى است عاشق دختر بيگانه اى مى شود. طبق مقررات مملكتى ، اگر با وى ازدواج كند، از آن مقام رفيع خواهد شد. تمايل جنسى و عطش قدرت ، دو خواهش غريزى است كه در اين مورد به خصوص با يكديگر ناسازگار شده و بايد يكى فداى ديگرى گردد. سرانجام يا غريزه تفوق طلبى غلبه مى كند و خواهش جنسى مغلوب مى گردد، يا بر عكس ، غريزه جنسى پيروز مى شود و تمايل قدرت شكست مى خورد و از صحنه مبارزه خارج مى شود.
نكته قابل ملاحظه اى كه بايد همواره عموم مردم ، بالاخص نسل جوان بدان متوجه باشند، اين است كه اگر آدمى در راه ارضاى غريزه و خواهش ‍ نفسانى خود به نداى وجدان اخلاقى اعتنا نكند و با ارتكاب جنايت و اعمال ضد انسانى آن را سركوب كند، به ناراحتى هاى طاقت فرسا و رنج هاى علاج ناپذير دچار خواهد شد. احساس مجرميت ، راحت و آرام را از گناهكار سلب مى كند و شكنجه هاى جانكاه وجدان اخلاقى ، زندگى را تلخ و غير قابل تحمل مى سازد. ملامت هاى پى گير و سرزنش هاى مداومى كه گناهكار پيوسته از اعماق جان خود مى شنود، چنان پريشان فكر و ناراحتيش مى نمايد كه در بعضى از مواقع به بيمارى روحى و غير قابل درمان منجر مى گردد.
شكنجه وجدان اخلاقى  
پرفسور باروك مى گويد:
(عدم معرفت به وجدان اخلاقى و انكار و واپس زدن آن موجب پيدايش ‍ اختلالات و رنج هاى وحشتناكى است كه از همه انواع رنج ها شديدتر مى باشد. كسى كه لذت آنى را بالاتر از هر چيز دانسته و هر گونه دگر دوستى و عدالت را فداى لذت آنى خود كند، به هيچ وجه به خوشى و سعادتى نخواهد رسيد و حوادث بسيار ناگوارى در انتظار او خواهد بود و آنوقت است كه شديدا از وجدان رنج مى برد و مى نالد. سماجت در خطا كه با يك خودخواهى شديد ظالمانه و غير انسانى توام است ، موجب ناراحتى درمان ناپذيرى مى شود كه بالمآل باعث پيدايش واكنش هاى هر چه بيشتر تهاجمى مى گردد) (898)
براى آن كه نوبالغان و جوانان همواره بر غرايز خويش حاكم باشند و در طول دوران زندگى ، هرگز عنان نفس سركش را از كف ندهند، و براى آن كه در مواقع تضاد غريزه و وجدان ، دچار سقوط و تباهى نگردند و دامن پاكشان به گناه و جنايت آلوده نشود، بايد دو نكته را عملا به كار بندند.
اول . جوان از ابتداى بروز تمايل جنسى و آشكار شدن خواهش هاى غريزى ، تمنيات شهوى خويش را با نيروى ايمان و عقل و وجدان مها كند. چه اگر از اول ، شهوات محدود نشوند و غرايز خود سر و لجام گسيخته بار آيند، صاحب خود را اسير و فرمان بردار خويش مى سازند و در تمام دوران حيات بروى حكومت مى كنند.
(قال على (عليه السلام ): غالب الشهوه قبل قوه ضراوتها فانها ان قويت ملكتك و استقادتك و لم تقدر على مقاومتها (899) )
على (عليه السلام ) فرموده : است بر شهرت خويش مسلط شو پيش از آن كه قدرت تجرى پيدا كند و به تندروى عادت نمايد. چه آن اگر شهوت در خودسرى و تجاوز نيرومند گردد، مالك و فرمانرواى تو مى شود و به هر سو كه بخواهد، مى كشاند و تو در مقابل نيروى آن ، تاب مقاومت نخواهى داشت .
دوم . موقعى كه جوان با ناسازگارى غريزه و وجدان مواجه مى شود، در اتخاذ تصميم ، ترديد و دودلى به خود راه ندهد و در اطراف گناه فكر نكند و نگذارد صفحه خاطرش ميدان كشاكش غريزه و وجدان گردد. بلكه از همان لحظه اول ، از وجدان اخلاقى پيروى كند و در كمال صراحت و قاطعيت ، تمايل غير مشروع غريزى خويش را سركوب نمايد. چه آن كه فكر كردن پپيرامون گناه ، تدريجا آدمى را جرى جسور مى كند و به راه ناپاكى و گناه سوق مى دهد.
(قال اميرالمؤ منين (عليه السلام ): من كثر فكره فى المعاصى دعته اليها (900) )
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرموده است : كشى كه در انديشه گناه باشد و پريامون آن بسيار فكر كند، سرانجام همان افكار بد و انديشه هاى پليد، او را به ارتكاب گناه مى خواند و آلوده اش مى سازد.
جوان و عزت نفس 
قال الله العظيم فى كتابه : ولله العزه و لرسوله و للمومنين (901)
بشر و خواهش عزت  
خواهش عزت نفس و شرافت ، يكى از تمايلات عاليه انسانى است كه به قضاى حكيمانه خداوند با سرشت بشر آميخته شده و در نهاد آدميان ريشه فطرى دارد. تمام مردم به طور طبيعى به شرافت و عزت نفس متمايل اند و از آن خشنود مى گردند و از پستى و فرومايگى متفرند و از آن احساس رنج و عدم رضايت مى نمايند.
خواهش عزت نفس مانند ساير تمايلات طبيعى ، از روز اول ولادت ، به طور زمينه و استعداد در نهاد فرزندان بشر نهفته است و به موازات رشد و نموشان آن تمايل نيز تدريجا شكفته مى شود و رنگ تحقق و فعليت به خود مى گيرد.
اگر محيط پرورش كودك خوب باشد و برنامه تربيتش بر اساس صحيح پايه گذارى شود، اگر والدين و مربى ، خود داراى شرافت معنوى باشند و طفل را به شايستگى بار بياورند، تمايل عزت نفس در نهاد وى به خوبى شكفته مى شود و با سجيه شرافت رشد مى كند. بر عكس اگر محيط خانواده فاسد باشد، اگر والدين و مربى بر اثر پستى و فرومايگى اساسا معنى عزت نفس را درك نكنند، طفل نيز زبون و پست بار مى آيد و خواهش واپس رفته عزت نفسش رفته رفته به دست فراموشى سپرده مى شود و در اعماق ضميرش ‍ دفن مى گردد.
كودكى كه همواره از مراقبت هاى صحيح والدين و مربيان لايق برخوردار بوده و شايستگى تربيت شده است ، كودكى كه در خانواده شريف و محيط سالم زندگى كرده و از اول با شرافت نفس بار آمده است ، وقتى به دوران پر شور بلوغ و جوانى مى رسد و احساسات آتشين ايام شباب سراسر وجودش ‍ را مسخر مى سازد، حس شرافت دوستى اش تشديد مى شود و خواهش ‍ عزت نفس با نيرومندى تمام در نهادش بروز مى كند.
نوبالغان و جوانان ، شيفته عزت نفس و عاشق شرافت و علو همت هستند. كوچك ترين خوارى و ذلت را براى خود بزرگ ترين مصيبت مى دانند و اگر كسانى با آنان به پستى و امانت برخورد كنند و باعث شكست شرافت و عزت نفسشان گردند، به سختى بر آشفته و خشمگين مى شوند و ممكن است در مقام انتقام جويى به كارهاى خطرناكى دست بزنند و احيانا جرايم غير قابل جبرانى به با بياورند.
اولياى اطفال موظف اند در تربيت نونهالان از قانون حكيمانه آفرينش ‍ پيروى نمايند و سجيه عزت نفس را، كه يكى از تمايلات فطرى بشر است ، در نهاد فرزندان پرورش دهند. بايد با آنان طورى رفتار كنند كه عزيز النفس و شرف دوست بار آيند و از تن دادن به ذلت و خوارى منزجر باشند.
عزت نفس و آزادگى  
خوى پسنديده عزت نفس يكى از پايه هاى اساسى شخصيت آدمى و باعث نيل به افتخار و سربلندى است . عزت نفس مايه آزادگى و علو همت است . افراد شريف و عزيزالنفس هرگز به ذلت و بندگى دگران تن نمى دهند و سرمايه و شرافت و آزادگى خود را با هيچ متاع گران قيمتى معامله نمى كنند. ( قال على (عليه السلام ): اكرم نفسك عن كل دنيه و ان ساقتك الى الرغائب فانك لن تعتاض بما تبدل من نفسك عوضا و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا (902) )
على (عليه السلام ) به فرزند خود، حضرت مجتبى توصيه فرموده كه نفس ‍ خويش را عزيز شمار و به هيچ پستى و دنائتى تن مده ، گر چه عمل پست ، تو را به تمنياتت برساند، زيرا هيچ چيز با شرافت نفس برابرى نمى كند و هرگز به جاى عزت از دست داده ، عوضى هم مانند آن نصيب نخواهد شد. فرزند عزيز آزادگى را از كف مده و بنده و برده دگران مباش كه خداوند تو را آزاد قرار داده است .
عزت نفس و اجتناب از گناه  
عزت نفس براى همه مردم ، در كليه شئون زندگى فردى اجتماعى ، مادى و معنوى و همچنين در تمام ادوار حيات ، از دوران كودكى و جوانى تا ايام ميان سالى و پيرى ، يكى از اركان اساسى خوشبختى و سعادت است .
خانواده هايى كه اعضاى آن با عزت نفس و شرافت اخلاقى خو گرفته اند و به پستى و فرومايگى آلوده نشده اند، از بسيارى از گناهان و پليدى هاى اخلاقى كه منشاء فساد و تيره روزى است ، منزه و مبرى هستند.
كشورى كه افراد آن با عزت نفس بار آمده اند و در نظر مردم و حكومت ، شرافت اخلاقى مهم و لازم الرعايه شناخته شده است ، دروغ و تملق گويى ، دزدى و رشوه خوارى ، خدعه و فريبكارى و خلاصه بسيارى از گناهان و ناپاكى هاى اخلاقى در آن كشور راه ندارد. عزت نفس و شرافت دوستى خود به خود مردم را به راه وظيفه شناسى سوق مى دهد و از اعمال ضد اخلاقى برحذر شان مى دارد.
(قال على (عليه السلام ): من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه (903) )
على (عليه السلام ) فرموده است : كسى كه نفس شرافتمند و با عزت دارد، هرگز آن را با پليدى گناه ، خوار و پست نخواهد ساخت .
براى آن كه نقش عزت نفس در محيط خانواده و تربيت كودك روشن شود و همچنين اثر شرافت نفسانى در محيط اجتماعى و اداره مملكت واضح گردد، براى آن كه جوانان از نظر دينى و علمى به ارزش عزت نفس و شرافت اخلاقى وقوف بيشترى پيدا كنند، در اين بحث به اختصار پيرامون آن گفت و گو مى شود. اميد است كه مفيد و سودمند افتد.
تربيت صحيح اطفال و پرورش صفات پسنديده در نهاد آنان يكى از وظايف اسلامى و اجتماعى پدران و مادران است . والدين مكلف اند فرزندان خويش را به پاكى و نيكى تربيت كنند و عملا آن ها را افرادى شايسته وبا فضيلت بار آوردند.
(قال على بن الحسين (عليه السلام ): و اما حق ولدك فتعلم انه منك و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره و انك مسئول عما و ليه ... فاعمل فى امره عمل المتزين بحسن اثره عليه فى عاجل الدنيا المغدر الى فيما بيتك و بينه بحسن القيام عليه و لاخذله منه . (904) )
حق فرزند به پدر  
حضرت سجاد (عليه السلام ) فرموده است : حق فرزندت به تو اين سات كه بدانى وجود او از تو و نيك و بدش در اين جهان وابسته به تو است و بادارا بودن قدرت واسطه پدرى ، مسئول تربيت وى هستى . بايد رفتار تو درباره فرزندت هم مانند رفتار مربى شايسته اى باشد كه تربيت صحيحش در اين جهان ، مايه زيبايى و جمال اخلاقى فرزند گردد و در پيشگاه الهى ، دليل وظيفه شناسى اش باشد.
ضامن اجراى فضايل  
عزت نفس از طرفى براى تمام افراد يكى از بزرگ ترين فضايل و سجاياى انسانى است و از طرف ديگر محرك آدمى در اجراى ساير برنامه ها اخلاقى و وظيفه شناسى نسبت به دگران است به عبارت ديگر، شرافت نفس ، علاوه بر آن كه خود از نظر فردى براى كودك و جوان و بزرگسالان يكى از صفات حميده است ، مى تواند ضامن اجراى ساير صفات پسنديده در محيط خانواده و آموزشگاه و اجتماع نيز باشد و صاحبش را به مراعات تمام وظايف اخلاقى و انسانى وادار سازد.
خانواده . اگر پدر و مادر و ساير اعضاى خانواده خود داراى عزت نفس و شرافت اخلاقى باشند و اين خوى پسنديده را همواره در تماس با هم مورد توجه قرار دهند، اگر از كارهاى پست و سخنان موهن بپرهيزند و عملا شخصيت يكديگر را محترم شمارند، طبعا كودكانى كه در آن خانواده تربيت مى شوند، عزيز النفس بار مى آيند و به شرافت اخلاقى خود اهميت مى دهند در چنين خانواده اى ، پرورش صحيح اطفال و واداشتن آنان به انجام وظايف اخلاقى و اجراى برنامه هاى دينى و علمى دشوار نيست . زيرا كودكان درك مى كنند كه تجاوز به حقوق دگران و سرپيچى از انجام وظايف ، به حيثيتشان لطمه مى زند و شرافت آنان را كه مايه محبوبيت خانوادگى است ، لكه دار مى سازد.
سركوب شدن عزت نفس  
اگر پدر و مادر و ساير اعضاى خانواده ، خود، دنى النفس و زبون باشند و شرافت اخلاقى به نظرشان ارزنده و مهم نيايد، قهرا فرزندانشان در آن محيط فاسد، زبون و فرومايه بار مى آيند و به پستى و دنائت اخلاق خو مى گيرند. در چنين خانواده اى علاوه بر آن كه تمايل فطرى عزت نفس در نهاد كودكان سركوب مى شود، پرورش ساير فضايل اخلاقى و ملكات انسانى نيز در آنان بسى دشوار و مشكل خواهد بود. زيرا كسى كه به فرومايگى و دنائت نفس عادت كرده است ، از ارتكاب كارهاى پست و موهن ابا ندارد و از ننگ رسوايى احساس ناراحتى و شرمسارى نمى كند.
(قال على (عليه السلام ): النفس الدينه لا تنفك عن الدنائات (905) )
على (عليه السلام ) فرموده است : كسى كه فرومايه و دنى النفس است ، از كارهاى پست و موهن جدايى ندارد.
مراعات شرف كودك در خانواده  
كودكان ، مانند بزرگسالان به شرافت معنوى و شخصيت خود علاقه دراند و اگر كسى به حيثيتشان آسيبى برساند، سخت رنجيده خاطر و خشمگين مى شوند و از خود عكس العمل نشان مى دهند. والدين و مربيان ، اگر بخواهند به كودكان دستور العملى بدهند يا در محيط خانواده مراتب قدرت خود را اثبات كنند، بايد مراعات شرافت كودكان را بنايد و طورى رفتار كنند كه عزت نفس اطفال مجروح نشود و شخصيتشان سركوب نگردد. چه اگر با آنان آمرانه سخن گويند و با خشونت برخورد نمايند، نه تنها از دستورشان اطاعت نمى كنند، بلكه آشكارا به مخالفت و ستيز بر مى خيزند و بدين وسيله از گفتار و رفتار تند و موهن اولياى خود انتقام مى گيرند.
ويل دورانت مى گويد:
(فرمان به كودك حسس مقاومت و جنگجويى او را بر مى انگيزد. اين قانون چنان مسلم است كه قوانين حركت نيوتن هميشه بر جاى خواهد ماند. حتى اگر اينشتين هم به دست فراموشى سپرده شود، سگ خفته غرور خود خواهى ، بر آن كه فرمان مى دهد مى شورد.
هر امر و فرمانى كه مى دهيم ، اسلحه دفاعى طرف مقابل را به حركت در مى آوريم . اگر خواهش كنى ، خواهشى بر آورده مى شود و اگر فرمان دهى ، رد خواهد شد. با كودك خوش رفتارى كن تا مهر و اعتقاد او را جلب كنى . در اين صورت است كه خواهش و پيشنهادت از امر و نهى ات گيراتر خواهد بود.
بعضى از پدران و مادرانى كه در عشق يا امور مالى شكست خورده اند، انتقام آن را از فرزندان خود مى كشند و آنان را همواره در معرض سرزنش و عتاب مى آورند. مردم زبون ، آخرين پناهگاه خود را در تسلط بر فرزندان خود مى جويند.) (906)
آموزشگاه و عزت نفس نوآموز  
آموزشگاه . توجه اولياى مدارس به عزت نفس و شرافت انسانى محصلين و احترام به شخصيت آنان ، از عوامل مهم يادگيرى و باعث پيشرفت برنامه هاى تحصيلى ، در تمام آموزشگاه هاى ابتدايى و متوسطه و عالى است . چنانكه اهانت به شخصيت محصلين و درهم شكستن عزت نفسشان ، باعث دلسردى در تحصيل و احيانا مايه عصيان و طغيان آنان خواهد شد.
(مدرسه ممكن است كودكى را چنان به دانش علاقه مند كند كه همه عمر خود را وقف دانش اندوزى نمايد و نيز ممكن است حتى كودك مستعدى را به كلى از كسب دانش بيزار كند. (907) )
اهانت به محصلين و درهم شكستن عزت نفس و شخصيت آنان در آموزشگاه به صور مختلفى متصور است . گاهى جنبه عمومى دارد و محيط مدرسه طورى است كه هر ساعت ممكن است دانش آموزان در معرض ‍ تحقير و توهين قرار گيرند و عزت نفسشان سركوب گرد. گاهى جنبه خصوصى دارد و در بعضى از مواقع ، افراد مخصوصى ، به ناحق مورد اهانت و توبيخ واقع مى شوند.
محيط اهانت و تحقير  
اگر رئيس مدرسه و معلمين كلاس ها افرادى خود پسند و مغرور و خشن و بدزبان باشند و محصلين را باديده پستى و حقارت بنگرند و با كلمات زننده و ياس آور آنان را مورد اهانت و تمسخر قرار دهند، محيط مدرسه براى عموم محصلين موهن و ذلت بار خواهد بود. در چنين شرايط جانكاه و شكننده ، دانش آموزان همواره ناراضى و خشمگين هستند. علاوه بر آن كه خوب درس نمى خوانند، ممكن است براى انتقام جويى به كارهاى خطرناكى دست بزنند.
در آموزشگاهى كه شخصيت و شرافت تمام محصلين مورد احترام اولياى مدرسه است و همه دانش آموزان از جهت عزت نفس و شرافت معنوى احساس ايمنى و تحصيلى به خوبى اجرا مى شود، و هر محصلى به قدر استعداد خود، پيش مى رود. در چنين محيطى ، خطر از نظر توهين عمومى وجود ندارد. ولى ممكن است اولياى مدرسه در بعضى از مواقع ، دانسته و يا ندانسته ، عزت نفس و شخصيت يك يا چند نفر را به ناروا مورد اهانت و تحقير قرار دهند و به همان نسبت آثار نامطلوبى به بار آورند. در اين جا، بر سبيل مثال ، به تشويق ها و توبيخ ‌هاى به جا و بى جا اشاره مى كنيم تا مطلب واضح گردد.
تشويق و بسط فعاليت  
تشويق . محصلى كه بيشتر زحمت كشيده و بهتر درس خوانده است ، اگر مورد تشويق و قدردانى اولياى مدرسه قرار گيرد، بيش از پيش اميدوار و دلگرم مى شود. تشويق به موقع ، فعاليت دانش آموز را گسترش مى دهد و مدارج تحصيلى را با شوق بيشترى مى پيمايد. تمجيد و قدردانى به جا، شخصيت محصل را تقويت مى كند و به عزت نفسش نيرو مى بخشد. اين تشويق به حق را تمام محصلين مى پذيرند و در دل آرزو مى كنند كه آنان نيز بهتر موفق شوند و روزى مورد تشويق قرار گيرند.
(مدح و تشويق به سلول ها نيرو مى دهد، اعضا را تقويت مى كند و دشوارترين كارها را به حادثه جويى و پيروزى مبدل مى سازد. با اهرم خود خواهى مى توان جهان را بلند كرد. به جاى آن كه كار خوب انجام نيافته را مذمت كنيم و آن را از سرزنش و ملامت پر سازيم ، بهتر است به كارهاى خوب انجام يافته بنگريم و آن را چنان بستاييم كه خاطره شيرينش همواره در ذهن بماند و مايه تشويق كارهاى ديگر شود.
ويل دورانت مى گويد:
(وقتى فرزندم خبر مى آورد كه در درس حساب وا پس مانده است ، تاءسف مى خوريم ، ولى او را توبيخ و ملامت نمى كنيم . بهتر است نداند كه نمرات او در حساب ، از نمراتى كه مادر سن او گرفته ايم خيلى بهتر است . اما اگر با خبر نمره هاى خوب به خانه بيايد، ما از شادى جشن مى گيريم و همه كوشش خود را به كار مى بريم كه خود را در كميابى هايش شاد و خرم نشان دهيم ) (908)
ضرر تشويق نابه جا  
اگر محصلى با نداشتن شايستگى و لياقت مورد تشويق واقع شود و معلم ، عالى ترين نمره را به وى بدهد، اگر دانش آموزى بدون صلاحيت علمى و اخلاقى ، بر اثر تملق و چاپلوسى يا به جهات دگرى نظاير آن ، توجه اولياى مدرسه را به خود جلب كند و آنان وى را در حضور تمام شاگردان به عنوان محصلى كه از تمام همكلاسى هاى خود بهتر درس خوانده و از همه لايقتر است ، معرفى نمايند، و خلاصه اگر در محيط آموزشگاه فرد نالايقى به ناحق مورد تمجيد و تشويق واقع شود، قهرا به حيثيت و عزت نفس كسانى كه از او بهتر درس خوانده ، ولى تملق نمى گويند اهانت شده و اين عمل ناروا شكست مؤ ثرى به شخصيت و شرافت معنوى آنان وارد مى كند و از نظر روانى اين شكست بى اثر نخواهد ماند.
توبيخ . به طورى كه از كتب روانى و تربيتى امروز استفاده مى شود، كارشناسان آموزش و پرورش عقيده دارند كه تشويق افراد خوب و وظيفه شناس و همچنين توبيخ متخلفين و وظيفه ناشناسان ، دو عامل مؤ ثر در گسترش خوبيها و جلوگيرى از بدى هاست و در راه اجراى برنامه هاى تربيتى ، بايد از اين دو وسيله مؤ ثر استفاده كرد. با اين تفاوت كه تشويق را مؤ ثرتر از توبيخ دانسته و بدان بيشتر اهميت داده اند.
اين عقيده از نظر مكتب تربيتى اسلام ، احتياج به بررسى و توضيح دارد. اگر مقصود كارشناسان تربيتى از توبيخ ، اجراى مقررات كيفرى يا اظهار عدم رضايت مردم از گناه و گناهكار باشد، مكتب آسمانى با آن موافق است . ولى اگر مراد از توبيخ ، ملامت و تغيير گناهنكار باشد، يعنى متخلف را مورد سرزنش قرار دهيم و تخلف هاى او را يك به يك بشماريم و به رخش ‍ بكشيم و با جملات موهن توبيخش نماييم ، برنامه هاى تربيتى اسلام با آن موافق نيست .
خوددارى از توبيخ  
به موجب روايات متعدد اولياى گرامى اسلام پيروان خود را از سرزنش و ملامت متخلفين و كناهكاران بر حذر داشته اند. ولى در عوض ، از يك طرف ، به حكومت دستور اجراى قوانين كيفرى را درباره آنان داده اند و از طرف ديگر، به جامعه توصيه كرده اند كه از گناهكاران دورى كنيد و رشته دوستى و رفاقت خود را از آن ها قطع نماييد و با برخورد تلخ ، مراتب تنفر و انزجار خود را از گناه و گناهكار اعلام داريد.
(قال على بن الحسين (عليه السلام ) قال : كان آخر ما اوصى به الخضر موسى بن عمران (عليهماالسلام ان قال لا تعيرن احدا بذنب . (909) )
حضرت سجاد (عليه السلام ) فرمود: آخرين وصيت خضر عالم به موسى بن عمران اين بود كه گفت : هرگز كسى را به سبب گناهش ملامت و سرزنش ‍ ننماييد.
( الصادق (عليه السلام ): اذا وقع بينك و بين اخيك هنه فلا تعيره بذنب . (910) )
امام صادق (عليه السلام ) فرموده است : اگر بين تو و برادر مسلمانت چيزى اتفاق افتاد، او را براى گناهش مورد ملامت و توبيخ قرار مده .
( اميرالمؤ منين (عليه السلام ) قال : لا تكونن عيابا و لا تطلبن لكل زله عتابا و لكل ذنب عقابا. (911) )
على (عليه السلام ) فرموده : از مردم عيب جويى نكنيد و براى هر لغزش ‍ مورد ملامتشان قرار ندهيد و به هر گناهى كيفرشان ننماييد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اذا زنت خادم احدكم فليجلدها الحد و لا يعيرها. (912) )
اجراى كيفر قانونى  
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : اگر زنى كه خدمتگزار يكى از شماست ، مرتكب عمل منافى با عفت شد، او را به وسيله قاضى شرع به كيفر قانونى برسانيد، ولى سرزنش و ملامتش نكنيد.
( ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : قال اميرالمؤ منين امرنا رسول الله صلى الله عليه و آله عليه و آله ان ننلقى اهل المعاصى بوجوه مكفهره .(913) )
امام صادق از على (عليه السلام ) حديث كرده است : پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله امر فرموده كه ما با گناهكاران ، عبوس و ترس روى برخورد نماييم .
(فى وصيه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) لكميل : يا كميل قل الحق على كل حال وواد المتقين و اهجر الفاسقين و جانب المنافقين و لا تصاحب الخائنين . (914) )
على (عليه السلام ) به كميل بم زياد توصيه فرمود: در هر حال به حق سخن گوى پرهيزكاران را دوست بدار. گناهكاران را ترك گوى . با منافقين مياميز و با خيانتكاران رفاقت مكن .
اگر محصل وظيفه شناسى در حضور شاگردان آموزشگاه مورد تمجيد و تشويق واقع شود، قطعا در وى اثر مفيد مى گذارد و اميدش را فزونتر و روحيه اش را قوى تر مى سازد. به نظر مى رسد كه تشويق ، او را براى پيمودن كلاس هاى بالاتر آماده تر مى كند و به مجاهده و كوشش بيشترى وادارش ‍ مى نمايد. بر عكس ، اگر محصل متخلف و بدكار مورد توبيخ و سرزنش قرار گيرد و در مقابل ساير محصلين ، شخصيت و عزت نفسش در هم شكسته شود نه تنها اين عمل وى را اصلاح نمى كنيد، بلكه ممكن است تحقير و اهانت اثر معكوس داشته باشد و محصل متخلف را به مقاومت وادار كند و در ادامه كارهاى بدش جسورتر نمايد.
يك اشتباه تربيتى  
سرزنش و ملامت محصل متجاوز، در محيط آموزشگاه ، يك اشتباه بزرگ تربيتى است و نتايج نامطلوبى به بار مى آورد و اشتباه بزرگ تر، تكرار ملامت و زياده روى در توبيخ است چه اين كار از يك طرف اثر روانى توبيخ و نتيجه كيفرى آن را از ميان مى برد و از طرف ديگر، جوان توبيخ شده را به انتقامجويى و لجاجت وا مى دارد.
محصلى كه مكرر در حضور شاگردان مورد ملامت و توبيخ واقع شده و تمام حيثيت و شخصيتش بر باد رفته است ، جوانى كه لكه گناه و بدنامى به دامنش نشسته و همه او را خائن و ناپاك خوانده اند، از هيچ ننگ و رسوايى باك ندارد. او براى آن كه در مقابل آن همه اهانت اظهار وجود كند و انتقام بگيرد، ممكن است به گناهان بزرگ ترى دست بزند و بدين وسيله ، در مقابل توبيخ ‌هايى كه شنيده عكس العمل نشان بدهد.
(قال على (عليه السلام ): الا فراط فى الملامه يشب نار اللجاجه . (915) )
على (عليه السلام ) فرمود: زيادروى در ملامت و توبيخ آتش لجاجت را مشتعل مى سازد.
(ه (عليه السلام ): اياك ان تكرر التعب فان ذلك يغرى بلذنب و يهون العتب . (916) )
و نيز فرموده است : از تكرار سرزنش بپرهيزيد كه اين كار باعث پيوستن به گناه و بى اثر كردن ملامت است .
توبيخ بى گناه  
اشتباه خيلى مهم كه مى توان آن را يك مصيبت بزرگ به حساب آورد، اين است كه محصل بى گناه را ندانسته مورد شديدترين توبيخ قرار دهيم و به ناحق در حضور محصلين آموزشگاه آبروى او را ببريم . در چنين موارد خطير، ارگ به زودى اشتباه خود را جبران نكنيم و موجبات اعاده حيثيت محصل پاكدامنى را، كه مورد توبيخ نابه جا قرار گرفته است ، فراهم نياورديم ، بزرگ ترين خيانت تربيتى را مرتكب شده ايم و فرد شايسته و لايقى را به عضوى خطرناك مبدل ساخته ايم .
دكتر آلندى مى گويد:
(يك پسر شانزده ساله كه روز به روز مرتكب دزدى هاى بزرگ ترى مى شد، براى درمان به من سپرده شده بود. هنگامى كه اين پسر هفت يا هشت سال داشت . يك روز از گنجه مادرش يك قطعه شكلات دزديد، اما كار با اين سادگى پايان نيافت . نوكرى كه اين جريان را به چشم ديده بود، از همان گنجه پولى دزديد و اين پسرك بى گناه را متهم كرد و آن گاه اين كودك براى دزدى پولى كه مرتكب نشده بود، مجازات سختى ديد، زيرا پدرش ‍ تصميم گرفته بود به حساب اين بچه ، خوب رسيدگى كند. براى اين منظور، پدر با مدير مدرسه توافق حاصل كرد و يك روز در حضور تمام همشاگردى هايش ، او را دزد معرفى كردند. و از همان روز كودك دزدى را آغاز كرد و اسباب هاى همشاگردان خود را مى دزديد.
پدر و مادر او بودند كه با ارتكاب يك رشته خطاهاى روان شناسى ، وى را به اين صورت در آورده بودند. روزى كه او را به من سپردند، يك در و يك شيشه را شكسته و مرتكب دزدى شده بود. من موفق شدم كه وى را عوض ‍ كنم و به راه راست بياورم ، در حالى كه اگر اين وضع ادامه مى يافت ، ممكن بود كودكى كه گمان مى رفت روزى مرد دلير و مصممى شود، در آينده يك جانى خطرناك بار بيايد) (917)
(قال على (عليه السلام ): رب ملوم و لا ذنب له . (918) )
على (عليه السلام ) فرمود چه بسا كسى كه مورد ملامت و توبيخ واقع مى شود، با آن كه گناهى ندارد.
اندرز به جاى توبيخ  
اگر اولياى آموزشگاه ، به جاى توبيخ و اهانت از نصيحت استفاده كنند و وظايف محصل بدكار و متخلف را خير خواهانه در كمال ادب و ملايمت تذكر دهند، به احتمال قوى اثر مفيد و سودمند خواهد داشت و ممكن است بدين وسيله او را از نادرستى و انحراف برهانند و به راه پاكى و فضيلت سوقش دهند و چنان چه ناصح خيرخواه ، در محيط خلوت و دور از چشم دگران ، محصل متخلف را اندرز گويد، قطعا اثرش بهتر و بيشتر خواهد بود، زيرا نصيحت گفتن در حضور ساير محصلين ، در نظر شنونده گران مى آيد چه ممكن است به حيثيت و شخصيتش آسيب وارد شود.
(قال على (عليه السلام ): النصح بين الملا تقريع . (919) )
على (عليه السلام ) فرموده : نصيحت گفتن به فردى در حضور مردم ، كوبيدن شخصيت آن فرد است .
( العسكرى (عليه السلام ): من وعظ اخاه سر افقد زانه و من وعظه علانيه فقد شانه (920) )
نصيحت در خلوت  
امام حسن عسگرى (عليه السلام ) فرموده است : آن كس كه برادر خود را در خفا اندرز گويد، به وى جمال زيبايى بخشيده است و كسى كه به برادرش ‍ آشكارا نصيحت كند: وى را نامزين ساخته است .
مردى به نام شقرانى ، كه به حضرت صادق (عليه السلام ) ابراز علاقه مى كرد و خود را از دوستان اهل بيت عليهم السلام مى دانست ، بدبختانه به گناه شرب خمر مبتلا بود. روزى از آن حضرت درخواست كرد كه نزد منصور دوانيقى از وى شفاعت نمايد. امام خواهش او را انجام داد و سپس براى آن كه از شرب خمرش نهى نمايد، در كمال ادب و دور از سرزنش و ملامت و بدون آن كه كسى متوجه شود فرمود:
(ان الحسن من كل احد حسن و انه منك احسن لمكانك منا وان القبيح من كل احد قبيح و انه منك اقبح . (921) )
كار خوب را هر كس انجام دهد خوب است و از تو خوب تر است ، زيرا به ما بستگى دارى و كار بد از هركس باشد بد است واز تو بدتر
خلاصه آن كه در مكتب تربيتى اسلام ، تغيير و ملامت مذموم است و مسلمين موظف اند از اين خوى ناپسند بپرهيزند، ولى در جايى كه توبيخ و تغيير، حاوى مصلحت بزرگى باشد، مثل آن كه بتواند مردم را از شر عناصر گمراه كنند برهاند، يا جامعه را از چنگال ستمگران متجاوز خلاص نمايد، در چنين مواردى مى توان گفت توبيخ و ملامت ، مانند آن قسم دروغ ها و غيبت هاى مصلحت آميزى است كه شرعا مجاز شناخته شده است .
محيط اجتماعى و عزت نفس  
اجتماع . احترام به شرافت و شخصيت افراد، در محيط اجتماعى ، از علائم بارز رشد عمومى و يكى از اركان اساسى سعادت و خوشبختى اجتماع است چنان كه بى احترامى به شخصيت وهتك شرافت افراد جامعه ، نشانه انحطاط و عقب ماندگى عمومى و مايه تيره روزى و بدبختى اجتماع است .
گرچه روش هاى خانوادگى و تربيت هاى آموزشگاهى در پرورش تمايل عزت نفس و شرافت خواهى يا سركوب كردن آن مؤ ثر است ، ولى رژيم حكومت و طرز تفكر فرمانروايان ، در احياى عزت نفس و شرف انسانى يا نابود كردن عزت و فضيلت ، نقش بسيار مؤ ثرى دارد.
نقش حكومت در احياى شرافت  
كشورى كه مقررات عادلانه اش حقوق مردم و اعضاى حكومت را در كمال صراحت تعيين نموده و به احدى اجازه نمى دهد از مرز خود تجاوز كند، كشورى كه قوانينش تمام طبقات مردم را محترم شناخته و همه افراد، در حدود قانون ، داراى آزادى و امنيت هستند و تاكسى به حق ديگر تعدى نكند مورد تعقيب قانونى و مجازات واقع نمى شود، آن جا محيط مساعدى براى پرورش عزت نفس و شرافت انسانى است . در آن جا مردم بدون اضطراب و نگرانى و دور از ذلت و زبونى زندگى مى كنند و به اتكاى قانونى ، پيوسته از آرامش خاطر و اطمينان نفس برخوردارند.
بر عكس ، كشورى كه با رژيم استبدادى و خودسرى يا ملوك الطوايفى اداره مى شود و مقررات عادلانه ثابتى در آن حكمفرما نيست ، هيچ كس در آن احساس ايمنى و آرامش نمى كند و هر لحظه ممكن است جان و مالش مورد تجاوز قرار گيرد. در چنين محيط فاسدى ، عزت نفس و مناعت طبع و شرف و فضيلت معنى و مفهومى ندارد. بلكه گاهى تن دادن به تملق و چاپلوسى يا دست زدن به اعمال غير انسانى ، مايه نجات و موقتش مى شود و بدان وسيله چند روز دگرى به زندگى ننگين و نكبت بار خود ادامه مى دهد.
شرافت در حكومت قانون  
مونتسكيو مى گويد:
(شرافت ، مبناى حكومت استبدادى نيست و در دولت هاى استبدادى مردم همگى بندگان اند و كسى را بر دگران امتيازى نيست . شرافت ، داراى قوانين و قواعدى مخصوص به خودش مى باشد و نمى تواند مطيع مقررات دگر بشود. بنابراين فقط در كشورهايى يافت مى شود كه داراى اساس ثابتى هستند و قوانين متقن دارند و هر لحظه تغيير نمى كنند.
شرافت چگونه مى تواند زير بار استبداد برود؟ زيرا آن ، قوانين مدون و مقاصد معين و مرتب دارد و حال آن كه مستبد به هيچ گونه قاعده اى پابند نيست و هوس هاى او مافوق تمام مقررات مى باشد و مى خواهد ديگران را نابود و محو كند. شرافت ، كه در كشورهاى مشروطه فرمانفرماست و به تمام هيت هاى سياسى و قوانين و حتى فضايل نيرو مى دهد.
در حكومت هاى استبدادى ، طبيعت حكومت ، يك اطاعت نامحدودى را ايجاب مى كند. اراده مستبد به محض آن كه معلوم شد، بايد اثرش هم فور3 معلوم شود، در اين قبيل حكومت ها، اراده مستبد مطلق و غير قابل تغيير است .
زندگى حيوانات در حكومت استبداد  
در اين حكومت ها، درباره اوامر صادره ، تغيير، مهلت ، سازش ، موعد، نعم البدل ، مذكرات ايرادات و هيچ نوع ميانجيگرى وجود ندارد. امر الزم الاجرا است و هيچ امر ديگرى را نمى توان پيشنهاد كرد. در لواى حكومت استبدادى ، انسان ، مانند حيوانات ، نصيبى جز غريزه طبيعى و اطاعت و تنبيه ندارد و احساسات طبيعى از قبيل احترام والدين ، محبت به زن و فرزند، قوانين شرافت ، حالات مزاجى و چيزهايى نظاير آنها را پيش كشيدن فايده ندارد. هر امرى كه صادر شده است كافى است . بايد پذيرفت و چون و چرا ندارد.)(922)
پيغمبر اكرم در چهارده قرن قبل به وحى الهى ، كشور نو بنياد اسلام را براساس قوانين عادلانه پايه گذارى كرد. حدود اختيارات حكومت و همچنين حقوق تمام طبقات مردم را در جميع شئون مختلف زندگى با وضع مقررات حكيمانه معين نمود.
آيين اسلام و عزت نفس  
پيشواى گرامى اسلام ، از آغاز دعوت ، به تمام مسلمين درس عزت نفس و علو طبع داد و آنان را به شرافت معنوى و فضيلت روحانى تربيت كرد. اين موضوع به قدرى مهم و ارزنده وانمود شده كه خداوند، در قرآن شريف ، عزت مؤ منين را در رديف عزت خود و عزت پيغمبر گرامى خود به حساب آورده است .
(و لله الغرة و لرسوله و للمومنين .)
عزت براى خدا و براى پيغمبر و براى مؤ منين است .
در آيين مقدس اسلام ، تمام افراد مسلمين ، از زن و مرد، فقير و غنى ، ضعيف و قوى و خلاصه هر كس از هر طبقه و در هر مقام ، به قدرى عز و شرفشش ‍ محترم است كه به موجب روايات بسيارى ، خداوند اهانت هر يك از آنان را مخالفت و محاربه با خود شناخته است .
جنگ با خدا  
عن ابى عبدالله (عليه السلام ) انه قال : نزل جبرئيل على النبى صلى الله عليه و آله و قال : يا محمد ان ربك يقول من اهان عبدى المومن فقد استقبلنى بالمحاربه .(923)
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: كه جبرئيل به محضر رسول اكرم شرفياب شد. عرض كرد: خدايت مى گويد هر كس بنده مؤ من مرا اهانت نمايد، با ستيز و جنگ به استقبال من آمده است .
در مكتب اسلام تمام افراد مكلف اند حيثيت و عزت خود را محترم شمارند و از ذلت و زبونى اجتناب كنند و هيچ مسلمانى حق ندارد موجبات پستى و اهانت خود را فراهم آورد. در اين باره نيز روايات بسيارى از رسول اكرم و اولياى اسلام رسيده است .
لزوم اجتناب از ذلت  
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لا يحل لمومن ان يذل نفسه .(924)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود است : بر هيچ مسلمانى جايز نيست كه خود را ذليل و خوار نمايد.
قال ابو عبدالله (عليه السلام ): ان الله عزوجل فوض الى المومن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يذل نفسه .(925)
امام صادق (عليه السلام ) فرموده : خداوند تمام كارهاى مسلمان را به خود او واگذار كرده و در اختيارش قرار داده است ، ولى به او اختيار نداده كه خود را ذليل و خوار نمايد.
قال على (عليه السلام ): ساعة ذل لا تفى بغر الدهر.(926)
على (عليه السلام ) فرموده است : يك ساعت ذلت ، با عزت تمام دوران زندگى برابرى نمى كند.
قال على بن الحسين (عليه السلام ): ما احب ان لى بذل نفسى حمر النعم .(927)
حضرت سجاد (عليه السلام ) مى فرمايد: دوست ندارم كه با ذلت نفس ، به ارزنده ترين سرمايه ها و ثروت ها دست يابم .
براى آن كه قاطبه مسلمين ، عزيز النفس و منيع الطبع بار آيند و هرگز به پستى و ذلت آلوده نشوند، پيشواى اسلام در تمام برنامه هاى عبادى و اجتماعى و اخلاقى و اقتصادى ، موضوع عز و شرف را مورد عنايت مخصوص قرار داده و تمام تعاليم خود را با آن خوى پسنديده هم آهنگ ساخته است . به طور نمونه ، به پاره اى از آن ها مختصرا اشاره مى شود.
اسلام و مبارزه با شرك  
پرستش . در روزگار طلوع اسلام ، بزرگ ترين جهل و ذلت مردم مكه اين بود كه بت هاى ساخته خود را مى پرستيدند و در مقابل جماد، اظهار خضوع و ذلت مى كردند. پيشواى گرامى اسلام ، براى آن كه مشركين را از خوارى شرك در عبادت خلاص كند و آنان را از حقارت و پستى برهاند، دعوت خود را با پرستش خداى يگانه و مبارزه با معبودهاى ساختگى آغاز نمود و به مردم فهماند كه مسلمانان ، جز در مقابل خالق تواناى عالم ، در برابر هيچ كس و هيچ چيز حق تذلل و بندگى ندارد.
پيغمبر اسلام در پرتو يكتاپرستى زنجيرهاى عبوديت را شكست . پيروان خود را از ذلت و بندگى غير خدا آزاد ساخت و بدين وسيله عالى ترين شخصيت انسانى و درخشان ترين آزادى و عزت نفس را در نهاد آنان پايه گذارى كرد.
كسانى كه ديروز خود اسير بت بودند، در ظل توحيد اسلام ، پرچمدار حريت و آزادى شدند. اينان نه تنها در مكه بت پرستى را نابود ساختند، بلكه در هر كشورى قدم گذاردند، با پرستش آفتاب و ماه ، با عبادت چوب و سنگ و با سجده كردن در مقابل انسان هاى مغرور مقتدر، كه بدبختانه در آن روزگار بسيار معمول بود، مبارزه كردند و مردم را از ذلت ها و اسارت هاى گوناگون آزاد ساختند.
حكومت بر اساس شرافت  
حكومت . پيغمبر گرامى اسلام ، با آن كه خود رهبر مذهبى و پيشواى روحانى جامعه مسلمين بود، اداره امور كشور را نيز در اختيار داشت و بر اساس قوانين اسلام و مردم حكومت مى كرد. پيشواى اسلام ، در مقام فرمانروايى و حكومت ، چون پدرى خليق و مهربان بود. به حقوق اخلاقى و شرافت انسانى همه مردم توجه داشت و عزت نفس و حيثيت آنان را همواره احترام مى كرد.
در حكومت رسول اكرم نه كسى حق داشت موجبات خوارى و ذلت خويش را فراهم آورد و نه مى توانست دگران را نورد تحقير و اهانت خود قرار دهد. در محضر رهبر عالى قدر اسلام ، نه تنها احدى اجازه تملق و چاپلوسى نداشت ، بلكه اگر از رفتار كسى استشمام كمترين ذلت و پستى مى نمود، صريحا تذكر مى داد و او را از كار منع مى فرمود.
(روى ان رسول الله عليه و آله لا يدع احد ايمشى معه اذاكان حتى يحمله معه فان ابى قال تقدم امامى و ادركنى فى المكان الذى تريد. (928) )
روش پيشواى اسلام  
موقعى كه رسول اكرم سواره حركت مى كرد، اجازه نمى داد كسى با او پياده راه برود، مگر آن كه او را به ترك خود سوار كند و اگر پياده از سوار شدن خوددارى مى نمود، به وى مى فرمود: شما پيشتر برويد و در مكان مورد نظر يكديگر را ملاقات خواهيم كرد.
خلاصه آن كه پيغمبر اكرم حكومت قانونى اسلام را بر اساس آزادى و احترام به حيثيت و شخصيت مردم پايه گذارى كرد و تا زمانى كه خود در قيد حيات بود، با همان روش انسانى بر مردم حكومت نمود. پس از مرگ آن حضرت ، با پيشرفت و گسترش اسلام ، آزادى و احترام به شرافت مردم در ساير بلاد نيز عملى گرديد و آداب و رسوم ذلت آورى كه حكومت ها معمول كرده بودند، يكى پس از ديگرى در هم شكسته شد و مردم از پستى و خوارى رهايى يافتند. براى نمونه ، تنها به يك مورد اشاره مى شود. يكى از شهرهاى ايران در زمان حكومت ساسانيان شهر انبار بود. به طورى كه در معجم البلدان آمده ، اين شهر در مغرب بغداد، در كنار فرات بوده و تا بغداد ده فرسخ فاصله داشت . بنيان گذار شهر انبار، شاپور ذو الاكتاف است و ابوالعباس سفاح ، اولين خليفه عباسى در آن شهر، قصرهايى ساخت و در آن جا مسكن گزيد تا از دنيا رفت .
(نام شهر انبار، فيروز شاپور بود. اما چون تاءمين جنگ هايى كه در سر حدهاى غربى كشور ساسانى با روميان اغلب روى مى داد، در اين شهر وسايل عمده لشكركشى را از حيث خوراك و سلاح و غيره هميشه آماده داشتند و در آن جا انبار كرده بودند. اين شهر بيشتر بنام انبار معروف بود.) (929)
(قال على (عليه السلام ) و قد لقيه عند مسيره الى الشام دهاقين الانبار فتر جلواله و اشتدوا بين يديه : ما هذا الذى صنعتموه ؟ فقالوا خلق منا نعظم به امرئنا. فقال و الله ما ينقفع بهذا امراكم و انكم لتشقون على انفسكم فى دنياكم و تشقون به فى آخرتكم و ما اخسر المشقه ورائها العقاب و اربح الدعه معها الامان من النار. )(930)

next page

fehrest page

back page