جوان از نظر عقل و احساسات

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۶ -


ضعف سريع عقلانى  
(پيروان مكتب كرپلن مى گويد: جنون جوانى عبارت است از ضعف سريع عقلانى كه هنگام بلوغ ظاهر شده و احتمالا نتيجه مسموميت درونى و پريشانى غدد مترشح داخلى است .)(155)
(نشانه يك نوع ساده اين بيمارى آن است كه بيمار پيوسته در بهت و تحير به سر مى برد. همه روزه در جايى مى نشيند و مبهوت به نقطه اى نگاه مى كند. در زندگى هدفى ندارد و همه كارها در نظرش يكسان است . مشخص نوع ديگر اين بيمارى آن است كه بيمار به كارهاى ناجور و غير مناسبى دست مى زند.
اطوار مضحك  
زنى را كه به اين نوع بيمارى مبتلا بود يافتند كه در ايستگاه اتوبوس ، در دستشويى مخصوص مردان ، همه لباس هاى خود را كنده بود و مشغول شستن آن ها بود. وقتى در مقابل دانشجويان از او سئوال شد، خنديد و آن را به صورت شوخى تلقى كرد. در مقابل دانشجويان انواع ادا و اطوار مضحك به خود مى گرفت و نمى توانست به صورت عادى به سئوالات پاسخ دهد. شايد اگر به او مى گفتند كه مادرش مرده است ، باز هم با همان اطوار مضحك و خنده بى جا پاسخ مى داد.)(156)
اين بيمارى كه در اصطلاح روان پزشكى به جنون جوانى تعبير شده ، دامنگير عموم جوانان نيست ، بلكه به گروه مخصوصى اختصاص دارد. اينان بايد مانند ساير ديوانگان ، با نظر پزشك تحت درمان قرار گيرند و گاهى بيمارى بعضى از آن ها شديد مى شود و دوران آن به طول مى انجامد.
جنون خودنمايى  
يك قسم اختلالات روانى و بى نظمى هاى فكرى در ايام نوجوانى بروز مى كند كه عمومى و همگانى است و كم و بيش تمام جوانان نوخاسته گرفتار آن هستند و آن جنون خودنمايى و تخيلات افسانه اى است . در اين دوران ، عموم نوجوانان اسير تصورات واهى خود مى گردند. از واقعيت هاى زندگى غافل مى شوند و مانند مجانين به پناه اوهام و تخيلات مى روند و همواره در خواب و خيال سير مى كنند و زندگى را از پشت عينك افكار بيهوده و غيرواقعى خود مى بينند. از عقل و منطق گريزان اند و عاشق اوهام و افسانه هاى ناشدنى هستند. جنون خودنمايى در تمام گفتار و رفتارشان آشكار است .
(جوانان به عقل چندان ارادتى ندارند. قضاوت هاى عقلى را بسيار حقير مى شمارند و آن را لايق پير مردان مى دانند. آنان مثل امرسون فكر مى كنند كه مى خواست ارابه خود را به يكى از ستارگان ببندد.)(157)
استدلالات به ظاهر منطقى  
(جنون خودنمايى ، مانند جوش هاى صورت ، جزء امراض جوانى محسوب مى شوند. افراط و سوء استفاده از استدلالات به ظاهر منطقى و به خصوص جدل ها و قياسات ايشان ، زشتى مخصوصى به افكار جوانان مى بخشد.)(158)
تصورات واهى و غير عقلانى جنون تظاهر و خودنمايى ، به طورى در جوانان اثر مى گذارد و آنان را تحت تاءثير قرار مى دهد كه گاهى مرتكب جرم و جنايت مى شوند. به كارهاى وحشتناك و خشن و به اعمال جنون آميز و خطرناك دست مى زنند.
(ماهنامه فرانسه مى نويسد: دسته هاى مختلف اجتماعى جوانان ، تابع اصول و انضباط محكم و خشنى هستند و اغلب ، غرايب اخلاقى عجيبى بر آن ها حكومت مى كند.
روش هاى غيرعادى  
يك نمونه از اين جوانان كه در عالم مخصوص به خودشان زندگى مى كنند، زندگى دو جوان هامبورگى است كه براى رسيدن به پايه جيمس دين با طناب باريكى خود را از طبقه چهارم عمارتى به پايين انداختند. اغلب ديده ايم كه چند نفر جوان ، پشت ويترين مغازه اى توقف كرده اند و در آن واحد مشغول شانه زدن موهاى بلند خود هستند و بى آن كه دليلى داشته باشد، به جان پيرمردى افتاده اند و او را از پا در آورده اند و بعد استدلال كرده اند ما را مسخره كرده ، ما هم چنين كرديم . مشخصه ديگر نوجوانان ، ميل به استثنايى جلوه كردن است و اين خصيصه در ميان آنان به شدت به چشم مى خورد. اينان بر خلاف جهت تمايلات اكثريت گام برمى دارند و استثنائات را به عنوان روش خود برمى گزينند. مثلا هنگامى كه لاكى لوجيانو، گانگستر معروف ، از زندان خارج مى شد، با تحسين هاى صميمانه 300 نفر جوان ولگرد روبه رو شد.
در پرسش نامه اى كه اخيرا تهيه شده ، از چند جوان دانشجو كه عليه قوانين و مقررات دانشگاه شوريده بودند، سئوال شده بود:
- چرا از تحصيل و دانشگاه بيزار شده ايد؟
- براى آن كه هر چه ميل داريد به ما تحميل مى كنيد. ما تئورى هاى شما را قبول نداريم و دلمان نمى خواهد تحصيل كنيم .
- پس مى خواهيد چه كنيد؟
- كارهايى كه شما نمى پسنديد.)(159)
تصورات ناسنجيده  
تخيلات غير عقلانى و تصورات ناسنجيده جوانان كه منشاء پاره اى از اعمال جنون آميز است ، گاه آنان را چنان مسرور و شادمان مى كند كه از خوش ‍ حالى در پوست نمى گنجند و بى اختيار قهقهه مى زنند، و گاهى چنان غم زده و مهمومشان مى سازد كه جامعه را ترك مى گويند و به گوشه گيرى و انزوا پناهنده مى شوند. اين اختلالات روحى و آشفتگى روانى را رسول اكرم يك قسم جنون معرفى فرموده و على عليه السلام آن را به مستى جوانى تعبير كرده است .
مستى جوانى  
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : الشباب شعبة من الجنون .(160) )
رسول اكرم فرموده : جوانى ، خود يكى از اقسام جنون و ديوانگى بشر است .
(قال على عليه السلام : ينبغى للعاقل ان يحترس من سكر المال و سكر القدرة و سكر العلم و سكر المدح و سكر الشباب ، قان لكل ذلك رياح خبيثة تسلب العقل و تستخف الوقار.(161) )
على عليه السلام فرموده : شايسته است انسان خويشتن را از مستى ثروت ، از مستى قدرت ، از مستى علم و دانش ، از مستى تمجيد و تملق ، از مستى جوانى مصون نگاه دارد. زيرا هر يك از اين مستى ها بادهاى مسموم و پليدى دارد كه عقل را زايل مى كند و آدمى را خفيف و بى شخصيت مى نمايد.
(و عنه عليه السلام : اصناف السكر اربعة : سكر الشباب و سكر المال و سكر النوم و سكر الملك .(162) )
نيز فرموده است مستى بر چهار قسم است : قسم جوانى ، مستى ثروت ، مستى خواب ، مستى رياست .
خلاصه اين سه مطلب كه به اختصار توضيح داده شد، عبارت است از:
1. در دوران بلوغ ، مغز نوجوانان و شبكه عصبى مربوط، كه ابزار مادى تعقل و تفكر است ، به رشد نهايى خود نمى رسد.
2. از تست هاى عقل و هوش جوانان ، اين نتيجه به دست آمده است كه در دوران بلوغ ، عقل نوجوانان ، شكفتگى تازه اى پيدا نمى كند و درجات عقل و فراستشان در حدود دوران قبل از بلوغ است .
تخيلات موهوم  
3. عموم جوانان ، كم و بيش ، به اختلالات روحى و جنون خودنمايى گرفتارند و بر اثر ضعف دستگاه عقل ، از واقعيت هاى زندگى غافل مى شوند و مانند ديوانگان مستان ، در عالم تخيلات افسانه اى و اوهام ناشدنى سير مى كنند و به كارهاى غيرعقلانى و جنون آميز دست مى زنند.
نياز جوان به راهنمايى  
اگر نوجوانان به اين سه نكته اساسى توجه دقيق نمايند، وضع روانى خويشتن را درك مى كنند و به نارسايى عقل و كوتاهى فكر خود به خوبى پى مى برند و نياز خويشتن را به راهنمايى از طرف مردان عاقل و كامل احساس مى نمايند، و هرگز در اجراى نظرات خام ناسنجيده خود پافشارى نمى كنند و موجبات بدبختى و تيره روزى خويش را فراهم نمى نمايند.
نارسايى عقل نوجوانان و اختلالات فكرى آنان ، در بحران بلوغ و تكليف ، مخصوص يك كشور يا نژاد معين نيست ، بلكه كليه فرزندان بشر در سراسر گيتى با آن روبه رو هستند. جوانان اگر نتواند مسائل زندگى را به درستى تجزيه و تحليل كنند و تصميم صحيح و عاقلانه بگيرند، عذر موجهى دارند و آن خامى دوران جوانى و نارسايى طبيعى فكر است .
عذر مقبول  
(قال على عليه السلام : جهل الشباب معذور، و علمه محصور.(163) )
على عليه السلام فرموده : عذر نادانى جوان پذيرفته و مقبول است و دانش ‍ او در جوانى محدود و محصور مى باشد.
مى گويند يكى از كشورهاى غربى مثلى دارد: اى كاش جوانان مى دانستند و اى كاش پيران مى توانستند.
جوانان بر اثر نيروى جسم ، به انجام هر كار سختى قادرند، ولى به علت نارسايى عقل نمى دانند چه كنند. پيران به واسطه سالخوردگى و تجربه آموزى عقل روشنى دارند. مى دانند چه كنند، ولى به علت ضعف جسم ناتوانى بدن قادر به آنجا آن نيستند. در نظر واقع بين حضرت على عليه السلام ، راءى صائب و عقل روشن پيران ، بر نيرومندى و تندكارى جوانان برترى دارد.
(قال اميرالمومنين عليه السلام : راى الشيخ احب الى من جلدالغلام .(164) )
على عليه السلام فرموده است انديشه روشن پيرمرد، نزد من از قوت و نيرومندى جوانان محبوب تر است .
اشتباه جوانان  
بعضى از دختران و پسران موقعى كه دوران بلوغ را طى مى كنند و اندامشان از هر جهت رشد مى كند و صورت يك مرد يا يك زن كامل را به خود مى گيرند، دچار اشتباه مى شوند. گمان مى كنند كه از هر جهت كامل شده اند و با زنان و مردان جامعه يكسان گشته اند. با خود مى گويند: (مگر شخصيت ما با شخصيت بزرگسالان فرق دارد؟ آيا ما با زنان و مردان جامعه مساوى نيستيم ؟ آيا نمى توانيم از هر جهت در رديف آنان قرار گيريم ؟ آيا نبايد مانند بزرگسالان همه جا اظهارنظر كنيم و از تمام مزاياى اجتماعى برخوردار باشيم ؟)
تحميل نظرات خام  
گاهى اين انديشه ناصحيح آن چنان در فكرشان قوت مى گيرد و دچار افراط و تندروى مى شوند كه بزرگسالان را مسخره مى كنند و با تمام قوا مى كوشند تا نظرات خام و ناسنجيده خود را بر آنان تحميل نمايند و به قبولشان وادار كنند.
اينان ظاهر خود را مى بينند و از باطن خويش آگاه نيستند. اينان مى بينند كه قد و قامتشان به خوبى رشد كرده و اندامشان هم مانند اندام پدران و مادران بزرگ شده است . اينان حس مى كنند كه تمايل جنسى در مزاجشان بيدار شده و مى توانند انتخاب همسر كنند و فرزند بياورند، ولى از اين نكته اساسى غافل اند كه از نظر دينى و علمى ، بلوغ جنسى غير از بلوغ عقلى است و بايد چندين سال از بلوغ جنسى فرزندان بشر بگذرد تا عقلشان به رشد نهايى و بلوغ كامل برسد.
(تنها رشد جنسى بدن كافى نيست . بايد فكر و احساسات ما هم داراى رشد كامل و آمادگى شود. رشد فكرى و احساساتى ما مدت ها بعد از رشد بدنى ما صورت مى گيرد.)(165)
تفكيك بلوغ جنسى و عقلى  
برترى معنوى پدران و مادران و ساير زنان و مردان اجتماع ، نسبت به نوجوانان اين است كه عقل آنان به رشد نهايى خود رسيده و از نظر طبيعى و تجربى كامل شده اند، ولى نوجوانان تنها داراى بلوغ جنسى هستند و عقلشان هنوز نابالغ و به رشد كامل خود نرسيده است .
رشد عقلى  
در مقررات اسلامى ، بر اساس تفكيك بلوغ جنسى از بلوغ عقلى ، قانون مخصوصى راجع به استقلال اقتصادى و آزادى هاى مالى وضع شده است . به موجب اين قانون ، اختيارات مالى به كسى تفويض مى شود كه علاوه بر بلوغ جنسى داراى رشد عقلى نيز باشد. كسى كه از نظر جنسى بالغ شده ، ولى داراى رشد عقلى نيست ، از آزادى اقتصادى و اختيارات مالى محروم است .
(وابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح فان انستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم .)
كودكان يتيم را بيازماييد. موقعى كه به حد بلوغ مى رسند اگر علاوه بر تمايل جنسى و قدرت آميزش ، واجد رشد عقلى نيز بودند، اموالشان را در اختيارشان قرار دهيد.
استقلال اقتصادى  
در اين آيه تصريح شده است كه استقلال اقتصادى و آزادى مالى براى يتيمان ، مشروط به بلوغ جنسى و رشد عقلى است . نشانه بلوغ جنسى ، نطفه سازى و بروز تمايل به آميزش است كه با كلمه نكاح ادا شده و بلوغ عقلى به كلمه رشد تعبير شده است .
(ن ابى عبدالله عليه السلام : قال انقطلع يتم اليتيم بالاحتلام و هو اشده و ان احتلم و لم يونس و منه رشده و كان سفيها او ضعيفا فليمسك عنه و ليه ماله .(166) )
امام صادق عليه السلام فرموده : يتيمى كودكان بى پدر، با نطفه سازى و محتلم شدن ، كه نشانه بلوغ جنسى و نيرومندى بدن است ، پايان مى پذيرد، اما اگر با وجود احتلام ، رشد عقلى اش ثابت نشود، سفيه يا ضعيف العقل باشد، ولى او موظف است اموال وى را همچنان در يد خويش نگاهدارى نمايد.
(ن بن سنان قال قلت لابى عبدالله عليه السلام متى يدفع الى الغلام ماله ، قال اذا بلغ و اونس منه رشد. ولم يكن سفيها او ضعيفا.(167) )
ابن سنان از حضرت صادق عليه السلام سئوال كرد چه موقع اموال نوجوان در اختيارش گذارده مى شود؟
فرمود: (موقعى كه بالغ شود و به علاوه رشد عقلى وى نيز معلوم گردد و سفيه يا ضعف العقل نباشد.)
(لى عن اخيه عليه السلام : قال سئلته عن اليتيم متى ينقطع يتمه ، قال اذا احتلم و عرف الاخذ و الاعطاء.(168) )
از امام عليه السلام سئوال شد: چه موقع يتيمى اطفال پايان مى پذيرد؟ فرمود: (موقعى كه محتلم مى شود و به علاوه داراى رشد عقلى باشد كه داد و ستد را درك نمايد.)
اختيارات مالى  
از اين يك آيه و چند حديث به خوبى استفاده مى شود كه قانون گزار اسلام ، بلوغ جنسى را از بلوغ عقلى تفكيك كرده و اختيارات مالى را تنها به نوجوانانى تفويض مى كند كه علاوه بر بلوغ جنسى ، داراى رشد عقلى براى به دست آوردن استقلال مالى ، خردمندى كامل و رشد نهايى عقل نيست . همين قدر كه نوجوان به حداقل رشد عقلى برسد و معنى نفع و ضرر مالى را درك كند و قادر باشد كه در ثروت خود عاقلانه تصرف نمايد، از نظر قانونى رشيد است و حق دارد اختيارات مالى خود را در دست گيرد.
ناگفته نماند كه مشكل نارسايى عقل جوانان ، كه موضوع بحث ماست ، با اين درجه از رشد عقلى ، كه شرط احراز استقلال مالى است ، حل نمى شود. زيرا بيشتر جوانان در ابتداى جوانى واجد اين درجه از رشد عقلى هستند، ولى نمى توانند به وسيله آن خير و شر و زندگى را به درستى تشخيص دهند و مسائل حياتى را به نحو شايسته اى تجزيه و تحليل نمايند.
شكفتگى كامل عقل  
تنها عاملى كه مشكل جوانان را حل مى كند و نارسايى فكر آنان را جبران مى نمايد، رشد نهايى و شكفتگى كامل عقل است و اين درجه از رشد، خيلى دير به دست مى آيد.
بيشتر خطراتى كه دامنگير نسل جوان مى شود، در فاصله چند ساله بين بلوغ جنسى و رشد نهايى عقل است . در طول اين چند سال ، جوانان همواره در معرض خطر و احيانا سقوط قرار دارند. زيرا عقلشان ضعيف و احساساتشان شديد است .
بسيار اتفاق مى افتد كه جوان نوخاسته اى بر اثر تهييج غريزه خشم و يا شهوت يا ساير تمايلات نفسانى ، خودسرانه تصميم ناروايى اتخاذ مى كند و به كار زيان بخشى دست مى زند و در نتيجه ، مصيبت غير قابل جبرانى براى خود و ديگران به بار مى آورد.
ضعف عقل در بحران بلوغ  
اگر نوجوانان اين حقيقت را به خوبى درك نمايند كه در ايام بحرانى بلوغ و جوانى ، عقلشان نارسا و ضعيف است ، قطعا به خطر تصميم هاى ناسنجيده و عجولانه خود بهتر متوجه مى شوند و در راه زندگى با احتياط و دقت بيشترى قدم بر مى دارند اينان نيازمندى خود را به راهنمايى رجال الهى و مربيان خيرخواه به خوبى احساس مى كنند و برنامه هاى تربيتى را در كمال علاقه مندى به كار مى بندند.
در پايان اين فصل ، به منظور حفظ جوانان از خطر تصميم هاى عجولانه و لغزش هاى زندگى ، دو دستور مفيد و سعادت بخش را از پيشواى عالى قدر اسلام خاطرنشان مى كنم . به نظر مى رسد اگر نوجوانان عزيز اين دو نكته را به خوبى فراگيرند و عملا به كار بندند، مى توانند دوران بحرانى شباب را به سلامت طى كنند و از كارهاى ناروايى كه ناشى از ضعف فكر و نارسايى عقل است ، مصون بمانند.
اول .
(ن ابى عبدالله السلام قال : ان رجلا اتى النبى صلى الله عليه و آله ، فقال يا رسول الله اوصنى . فقال له رسول الله فهل انت مستوص ان انا اوصيتك ؟ حتى قال له ذلك ثلاثا و فى كلها يقول الرجل نعم يا رسول الله . فقال الله (ص ) فانى اوصيك اذا انت هممت بامر فتدبر عاقبته ، فان يك رشدا فامضه ، و ان يك غيا فانته عنه .(169) )
مآل انديشى  
امام صادق عليه السلام فرمود: مردى شرفياب محضر رسول اكرم شد.
عرض كرد: (يا رسول الله به من سفارشى بفرما و دستورى بده .)
حضرت فرمود:
(آيا دستورپذير هستى تا به تو سفارشى كنم ؟)
و اين سئوال را سه بار تكرار كرد و مرد درخواست كننده ، در هر سه نوبت ، جواب داد بلى يا رسول الله . آن گاه رسول اكرم فرمود:
(سفارش من به تو اين است كه هر وقت خواستى براى انجام كارى تصميم بگيرى ، قبلا به عاقبت آن كار فكر كن و نتيجه اش را در نظر بياور. اگر ديدى حق و شايسته است ، اقدام كن ، و اگر ناشايست و برخلاف حق بود، از انجام آن خوددارى بنما.)
اگر جوانان عزيز عملا از اين دستور سودمند پيروى كنند و قبل از هر كار، چند لحظه در نتايج آن بينديشند، هرگز پيرامون گناه نمى كردند و دامن خود را آلوده نمى كنند. چه بسيارند جوانانى كه بر اثر يك هيجان موقت ، مرتكب جرم و جنايتى شده اند، سپس در گوشه زندان مجازات ، انگشت ندامت به دندان گرفته و پيوسته با خود مى گويند: (اى كاش قبلا فكر كرده بوديم و نتيجه كارمان را به نظر مى آورديم .)
ولى ندامت بعد از جنايت سودى ندارد. توصيه رسول اكرم اين است كه قبل از انجام هر كارى ، به نيك و بدش فكر كنيد و پيش از آن كه پشيمان شويد، درباره آن كار مطالعه نماييد.
مشورت با خردمندان  
دوم .
جايى كه جوانان به علت نارسايى عقل و كوتاهى فكر از تشخيص نيك و بد كار خود عاجزند، بايد از افكار روشن سالخوردگان عاقل استفاده كنند و از راه مشورت با خردمندان تجربه آموخته ، فكر ضعيف خود را تقويت نمايند و با كمك چراغ فروزان عقل آنان ، راه تاريك زندگى خويشتن را روشن سازند.
(قال النبى صلى الله عليه و آله : الشيخ فى قومه كالنبى فى امته .(170))
رسول اكرم (ص ) مى فرمود: پير سالخورده در بين قوم و كسان خود، مانند پيغمبر الهى بين امت خود مى باشد.
پيامبران الهى راهنماى امت هاى خود بودند و پيران سالخورده نيز بايد هادى اقوام و بستگان جوان خود باشند. همان طور كه گفتار پيغمبران خدا مايه سعادت امت هاست ، اندرزهاى پيران روشن ضمير نيز باعث خوشبختى كسان و بستگان آنان است .
سنجش سن تقويمى و عقلى جوان 
قال الله العظيم فى كتابه : و قد خلقكم اطوارا(171)
بزرگ ترين امتياز بشر  
گران بهاترين سرمايه اى كه خداوند بزرگ آن را به نوع بشر ارزانى داشته است ، گوهر فروزان عقل است . بزرگ ترين امتيازى كه انسان را بر تمام حيوانات برترى داده و فرمانروايى كرده زمين را در اختيار او گذارده ، عقل است . شريف ترين مخلوقى كه خالق عالم در سراسر جهان هستى آفريده و در پيشگاه مقدسش از هر موجودى محبوب تر و گرامى تر است ، عقل است .
(عن ابى عليه السلام : ثم قال و عزتى و جلالى و ما خلقت خلقا هو احب الى منك .(172) )
امام باقر عليه السلام فرمود: وقتى خداوند عقل را آفريد، درباره اش فرمود: به عزت و جلالم قسم است كه هيچ موجودى را نيافريده ام كه نزد من از تو محبوب تر باشد.
ميزان خوبى و شايستگى  
در نظر اولياى گرامى اسلام ، ميزان خوبى و شايستگى مردم ، تنها درستكارى و صحت عمل نيست ، بلكه اخلاق خوب و اعمال پسنديده آنان را به توجه به درجه عقل و كيفيت انديشه و فكرشان مى سنجند. درستكاران با ارزش ، كسانى هستند كه با داشتن عقل كافى و فكر روشن ، پاكى و صحت عمل را اختيار كرده و به نادرستى و گناهكارى پشت پا زده اند.
(قال رسول الله عليه و آله : اذا بلغكم عن رجل حسن حال ، فانظروا فى حسن عقله فانما يجازى بعقله .(173) )
حسن خلق و خرد  
رسول اكرم فرموده : وقتى خبر حسن خلق و درستكارى مردى به شما مى رسد، تنها به آن قانع نشويد، بلكه خوبى عقل و فكرش را ببيند و مقدار درك و فهمش را در نظر آوريد. زيرا پاداش عمل هر كسى به مقدار عقل اوست .
(ن ابى جعفر عليه السلام : ان الله تبارك و تعالى يحاسب الناس على قدر ما اتاهم من العقول فى دار الدنيا.(174) )
امام باقر عليه السلام فرموده است : در قيامت بازخواست خداوند از مردم به مقدار عقلى است كه در دنيا به آنان داده است .
هر انسانى كه از مادر متولد مى شود داراى ساختمان اختصاصى و مميزات معينى است . رنگ چهره ، اجزاى صورت ، كيفيت قيافه ، ساختمان چشم و مو، آهنگ صوت و حتى خطوط ريز سرانگشت هر انسانى با ديگرى فرق دارد. اين اختلاف طبيعى ، كه يكى از آيات الهى است ، در قرآن شريف با يك جمله كوتاه ادا شده است .
(و قد خلقكم اطوارا.)
خداوند شما را با مميزات مختلف و اندازه گيرى هاى گوناگون آفريده است .
همان طور كه ساختمان جسم و خصوصيات طبيعى اندام مردم با يكديگر متفاوت است ، قوه عقل و نيروى درك مردم نيز با يكديگر فرق دارد. عقل هر انسانى با حدود معين و طور مخصوص به خود و او آفريده شده است .
بعضى از افراد، با عقل بسيار قوى و درك فوق عادى آفريده شده اند و داراى نبوغ ذاتى هستند. اينان در تمام اعصار و در همه كشورها كم و بيش ‍ وجود داشته اند، ولى تعداد نوابغ هميشه كم و انگشت شمار بوده است .
درجات عقل بشر  
بعضى از مردم با عقل متوسط و درك عادى آفريده شده اند. اينان مردمان معتدل جهان اند و در هر عصرى تعدادشان زياده بوده و جمعيت قابل ملاحظه كشورها را تشكيل داده اند.
بعضى از مردم اند كه با عقل ضعيف و فكر و كوتاه آفريده شده اند. اينان مردم عقب افتاده و دون حد عادى هستند و متاءسفانه تعداد آنان در همه كشورها نسبتا زياد و قابل ملاحظه بوده است . اين گروه بدبخت را با كلماتى نظير احمق ، سفيه ، كودن ، كوته فكر و نظاير اين ها معرفى كرده اند. آنان در جامعه مانند ساير افراد عادى زندگى مى كنند و با ديگران آميزش دارند. از نارسايى فكر خود آگاه نيستند، ولى گفتار و رفتار ناسنجيده و غير عقلانى آن ها همواره براى خودشان و ساير مردم رنج و زحمت به بار مى آورد.
كوته فكران بالغ  
(انواع اشكالاتى كه ممكن است بچگى افراد بالغ به وجود آورد، لاتعد و لاتحصى است . اين بچگى ها و ناكاملى ها، نه فقط در بين آن بدبخت هايى وجود دارد كه به نام ديوانگان و مجانين در حصارهاى محكم نگاهدارى مى شوند، بلكه در ميان هزارها زنان و مردانى هم ديده مى شوند كه ظاهرا افرادى بالغ هستند و يا ديگران آن ها را بالغ و كامل مى دانند و از تمام مزاياى بلوغ و كمال هم در ظاهر از هر حيث برخوردارند.
در ميان اين افراد ظاهرا و جسما بزرگ ، و در حقيقت كوچك و بچه فكر، ميزان نپختگى و ناكاملى كه وجود دارد از چشم افراد ديگر متاءسفانه پوشيده است ، و حتى اغلب عدم كمال و بچگى هاى بزرگ ها از چشم كسانى كه در زندگى آنان شريك هم هستند مخفى است . زيرا شركاى آن ها هم اغلب داراى همان عدم رشد مى باشند. از آن جا كه جامعه هنوز ملاك تشخيص ‍ براى رفتار افراد بالغ از لحاظ رشد يا عدم رشد معين نكرده ، ناكاملى ها و عدم رشدها از نظر جامعه اغلب مخفى و مستور مى باشند.
مى توان گفت كه همين عدم رشدها مى تواند قسمتى از تاريكى هاى تاريخ را كه ظاهرا براى آن دليل و مفهومى به نظر نمى رسد، براى ما روشن سازد. نه فقط در قسمت زيادى از تاريخ اين گونه عدم رشدها باعث ايجاد وقايع ناگوار بوده اند، بلكه اغلب موارد گوناگون از وقايع ناگوار شخصى يا اجتماعى حيات روزمره ما هم مديون همين عدم رشدها ناپختگى هاست .)(175)
اجتناب از همنشين احمق  
امام باقر عليه السلام قصد مسافرت داشت . پدر گرامى اش ، حضرت سجاد عليه السلام ، در ضمن سفارش هاى خود به او فرمود: فرزند عزيز، از رفاقت و آميزش با احمق بپرهيز و از او دورى كن و از بحث و مذاكره با او اجتناب نما. سپس در بيان مراتب كوته بينى و نارسايى فكر احمق فرمود:
(ان تكلم فضحه حمقه ، و ان سكت قصر به عيه ، و ان عمل افسد، و ان استرعى اضاع ، لا علمه من نفسه يغنيه ، و لا علم عيره ينفعه ، و لا يطيع ناصحه ، و لا يستريح مقارنه ، تود امه ثكلته ، وامراته انها فقدته ، و جاره بعد داره ، و جليسه الوحدة من مجالسته ان كان اصغر من فى المجلس اعيى من فوقه ، و ان كان اكبرهم افسد من دونه .(176) )
علائم حماقت  
اگر سخن بگويد حماقت و نادانى اش او را رسوا خواهد كرد. اگر سكوت كند نارسايى و عجزش ظاهر مى گردد. اگر به كارى دست بزند آن را خراب مى كند. اگر رازى به وى سپرده شود افشا مى نمايد. نه دانش خودش او را بى نياز مى كند و نه از دانش ديگران بهره مند مى گردد. اندرزگوى خود را اطاعت نمى كند، و رفيق خود را راحت نمى گذارد. مادرش مرگ او را دوست دارد تا در عزايش گريه كند و زنش آرزوى جدايى وى را در مغز مى پرورد. همسايه اش تمنا دارد كه منزل او دور باشد، و همنشينش از ترس ‍ مجالست با او، در تنهايى و سكوت به سر مى برد، موقعى كه احمق در مجلس ديگران شركت مى كند، اگر حضار محضر از او بزرگ تر باشند، همه آن ها را عاجز مى كند و اگر از وى كوچك تر باشند، با رفتار و گفتار احمقانه خود آنان را گمراه مى نمايد.
بيمارى درمان ناپذير  
نقص غير قابل جبران  
بدبختانه بيمارى حماقت از امراض علاج ناپذير و غير قابل درمان است . تربيت هاى علمى و عملى در دوران كودكى و جوانى ، هر قدر نيرومند و اساسى باشند، نمى توانند نارسايى طبيعى مغز يك انسان احمق را بر طرف كنند و نقايص فطرى اش را جبران نمايند، زيرا اساس عقل طبيعى هر انسان در رحم مادر پى ريزى مى شود، و آن وضع مخصوص ، تا پايان عمر باقى و برقرار است . تربيت مى تواند عقل طبيعى را پرورش دهد و استعدادهاى نهفته اش را به فعليت بياورد. مغز يك انسان احمق اساسا استعداد فروغ و درخشندگى كامل ندارد تا به وسيله تربيت آشكار گردد.
تربيت در زمينه هاى ارثى  
(يك كودك ابله و گيج و ترسو و كاهل را نمى توان با تربيت و پرورش به يك مرد فعال يا يك زمامدار مقتدر و جسورى تبديل كرد. خصايصى چون فعاليت و تهور و روح حادثه جويى ، كاملا زاييده محيط نيست و شايد محيط بر روى آن ها اثرى ندارد. در حقيقت ، عوامل پرورش و تربيت ، جز در حدود زمينه هاى ارثى و خصايص سرشتى بافت ها و شعور فرد موثر نيستند.)(177)
(العيسوى عليه السلام قال : عالجت الاحمق فلم اقدر على اصلاحه .(178) )
حضرت مسيح بن مريم فرمود: براى علاج مردم احمق كوشش كردم ، ولى نتوانستم آنان را درمان نمايم و نارسايى عقلشان را اصلاح كنم .
گفت رنج احمقى قهر خداست
رنج كورى نيست قهر آن ابتلاست
ابتلا رنجى است كان رحم آورد
احمقى رنجى است كان زخم آورد
آن چه داغ اوست مهر او كرده است
چاره اى بر وى نيارد برد دست
زاحمقان بگريز چون عيسى گريخت
صحبت احمق بسى خون ها ريخت
آن كسى كه گرفتار بيمارى دروغگويى است ، با تربيت مى توان راستگويش ‍ كرد. آن كس كه دچار ياوه گويى و پرحرفى است ، با تربيت مى توان درمانش ‍ نمود. خلاصه ، همه بيمارى هاى اخلاقى علاج پذيرند، ولى بيمارى حماقت با هيچ دارويى درمان نمى شود و كوشش هاى تربيتى ، نارسايى عقل را جبران نمى كند.
(ن الرضا عليه السلام : قال العقل حباء من الله والادب كلفة فمن تكلف الادب قدر عليه و من تكلف العقل لم يزدد بذلك الا جهلا.(179) )
عطيه الهى  
حضرت رضا عليه السلام به ابوهاشم فرمود: عقل عطيه الهى است و ادب و تربيت نتيجه مشقت . آن كس كه در راه فراگرفتن ادب به مشقت و زحمت تن در دهد، پيروز مى شود، و سرانجام مؤ دب مى گردد، و آن كس كه در راه ازدياد عقل خداداد، كه جزء سرشت آدمى است ، سعى و مجاهده نمايد، جز بر نادانى خود نيفزوده است .
(قال على عليه السلام : العقول مواهب والاداب مكاسب .(180) )
على عليه السلام فرموده : عقل هاى مردم بخشش هاى الهى است و با سعى و كوشش به دست نمى آيد. ادب و اخلاق است كه مردم مى توانند از راه سعى و مجاهده به دست آورند.
آزمايش عقل و هوش  
يكى از مطالبى كه در روان شناسى جديد مورد كمال توجه قرار گرفته ، موضوع آزمايش عقل و هوش كودكان و جوانان است . در قرون گذشته ، عموم مردم ، كم و بيش مى دانستند كه چگونه و با چه وسيله حدود تفاوت را معين كنند و با محاسبه دقيق آن را اندازه گيرى نمايند.
دانشمندان امروز با بررسى هاى پى گير و دامنه دار خود، در اين باره به پيشرفت هاى قابل ملاحظه اى نايل شده و توانسته اند تا اندازه اى عقل ، هوش ، حافظه ، سرعت انتقال كودكان و جوانان را امتحان كنند و با محاسبه و اندازه گيرى صحيح ، حدود هر يك را معين نمايند.
سنجش فكر اطفال  
(در آغاز قرن اخير اين فكر براى اولين بر اثر مساعى ابتكارى بينه براى سنجش فكرى اطفال به مرحله آزمايش در آمد. تا آن روز، آن چه را كه اين استاد مورد توجه قرار داد، به هيچ وجه سابقه نداشت . البته روشن شده يود كه بعضى از اطفال باهوش تر و ذكى تر از سايرين هستند، ولى هيچ گاه سعى نشده بود كه ارتباط بين ذكاوت يا كندهوشى طفل با سن وى روشن گردد.)(181)
(آن چه لازم بود، ساختن وسايل آزمايشى بود كه با قضاوت عينى بتواند كودكان بى هوش را از كودكان عادى جدا كند. بينه معتقد شد كه يك سلسله آزمايش هاى مدرج هوش مى توان ساخت تا همان طور كه گز طول را به دقت اندازه مى گيرد، بتواند هوش را به دقت اندازه گيرى كند. بينه همكار او سيمون ، نخست امتحان هايى كه تست خوانده شده است ، براى آزمون دقت و حافظه و قدرت تشخيص و توانايى هاى روانى ديگر ساختند و تحقيق كردند كه كودكان متوسط، در هر سن ، از عهده چه مقدار از اين امتحان ها بر مى آيند.
طبقه بندى تست ها  
پس از طبقه بندى تست ها، براى سن هاى بينه و سيمون مفهوم تازه اى را بيان كردند و آن عقلى بود. كودك پنج ساله اى كه مى توانست از عهده تست هاى مناسب براى پنج سال بر آيد، ولى نمى توانست تست هاى گروه سن شش را انجام دهد، داراى سن عقلى پنج سال بود. پس اگر كودكى سن تقويمى پنج سال داشت و تست هاى آن سن را درست انجام مى داد، كودك عادى بود، اما ممكن بود كه سن تقويمى كودكى ده سال باشد، ولى نتواند از عهده تست هاى گروه پنج ساله به بالا بر آيد. در اين مورد گوييم كودك بسيار كم هوش است . اما اگر كودك سه ساله موفق شود تست هاى سن پنج را انجام دهد، گوييم كودك پيش رس يا بسيار باهوش است . پس تصور سن عقلى نشان مى دهد كه كودك توانايى هاى چه سنى را دارد، ولى در نفس ‍ خود كافى نيست كه نشان دهد اين كودك كم هوش است يا باهوش . وقتى اين تشخيص ممكن مى شود كه سن عقلى و سن تقويمى كودك هر دو را با هم در نظر گيريم .)(182)
سن عقلى و تقويمى  
از زمانى كه اندازه گيرى عقل و هوش بشر با روش هاى علمى و عملى ميسر شده و كشورهاى متمدن كم و بيش به اين كار اقدام كرده اند، حقايق تلخ و ناگوارى آشكار گرديده و نتايج نامطلوب و تاءثرآورى كه مردم جهان از آن ها بى خبر بودند، به دست آمده است .
رسيدگى هاى دقيقى كه از هوش و عقل محصلين و كارگران و سربازان در محيط مدارس و كارخانه ها و سربازخانه ها به عمل آمده است ، نشان مى دهد كه عده بسيارى از افراد اجتماع ، كوتاه فكر و كم هوش و خلاصه از نظر رشد عقل ، غير طبيعى و عقل افتاده اند.
دكتر كارل مى گويد:
(بسيارند افرادى (خواه فرانسه خواه در آمريكا) كه سن روانى آنان از ده سال نمى گذرد. به موجب گزارش كميته ملى بهداشت روانى ، 400000 كودك ، كم هوش تر از آن اند كه بتوانند تعليمات مدرسه اى را ادامه دهند.
به موجب آزمايشى كه در سال 1917، به وسيله هركس روى سربازان و افسران ارتش آمريكا به عمل آمد، معلوم شد كه سن روانى 46 درصد آنان كمتر از 13 سال است .
يقين است كه چنين آزمايشى از ملت فرانسه ، به خصوص در بعضى شهرهاى ايالات بروتانى و نرماندى ، جواب هاى مشابهى خواهد داد، ولى در اين كشور آمارى وجود ندارد كه بتوان سن معمولى و سن روانى كودكان محصل را با هم سنجيد.
در اين مورد نبايد گول نتيجه امتحانات را خورد كه دوران جوانى ما را تلف مى كند. ما مى دانيم كه اخذ تصديق ها و دپيلم ها و حتى و قبولى در مدارس ‍ عالى نيز نشانه هوشيارى نيست . بسيارى از جوانان خيلى كم هوش نيز در اين امتحانات موفق مى شوند.
افراد غير طبيعى  
اجتماع بالغ ، بسيارى از افراد غير طبيعى را شامل است . در آمريكاى شمالى ، شايد سى ميليون افرادى وجود دارند كه با زندگى مدرن توافق نيافته اند و يا هرگز توافق نتوانند يافت . در فرانسه قمست اعظم بيكاران كسانى هستند كه جاهل تر يا كم هوش تر و يا بيمارتر از آن اند كه از عهده انجام كارى بر آيند.)(183)
نارسايى عقل  
حماقت و كوتاه فكرى يكى از بزرگ ترين بدبختى هاى فردى و اجتماعى در زندگى بشر است . چه بسيار مصائب و آلام ، ناكامى و محروميت ها، بر اثر نارسايى عقل و هوش ، دامنگير انسان مى شود.
همان طور كه گوهر درخشان عقل ، براى نيل به مدراج كمال ، از هر سرمايه اى گران بهاتر است ، همچنين حماقت و كوتاه فكرى براى محروم كردن انسان از تعالى و ترقى از هر عاملى موثرتر است .
(ن ابى عبدالله عليه السلام قال : لاغناء اخصب من العقل و لافقر احط من الحمق .(184) )
امام صادق عليه السلام فرموده : خير و بركت هيچ ثروتى به قدر عقل نيست ، و پستى و ذلت هيچ فقرى به پايه حماقت ، كه فقر عقلى است ، نمى رسد.
اگر آزمايش عقل و هوش ، عمومى و جهانى شود، اگر در همه كشورها و از كليه طبقات مردم امتحان روان به عمل آيد، آن گاه معلوم مى شود كه حماقت و نارسايى فكر چه بلاى بزرگى است و چه جمعيت عظيمى از نسل بشر در تمام كشورها به آن مبتلا هستند.
منشاء صغر فكرى  
(سن روانى قسمت اعظم مردم از 12 يا 13 سال نمى گذرد. علل اين واقعه بدفرجام را به خوبى نمى توان شناخت . عموما صغر فكرى را در بازماندگان الكلى ها و سفليسى ها و ناقص عقلان و فاسد اخلاقان مى توان ديد.)(185)
(كاهش عمومى هوش و نيروى عقل سليم ، تاءثير الكل ، شراب و همه قسم افراط و بالاخره از بى نظمى در عادات ناشى مى گردد. بلاشك رابطه اى ميان ميزان مصرف الكل و ضعف فكرى يك اجتماع وجود دارد.)(186)
(گدار مشاهده كرده است كه در نسل خانواده اى كه پدر و مادر مبتلا به ضعف عقل بوده اند، 470 كودك ضعيف العقل و فقط 6 كودك طبيعى به وجود آمده است .)(187)
حقيقت تلخ  
با در نظر گرفتن اين مطلب كه حماقت و كم هوشى ، غير قابل درمان است ، و با توجه به اين نكته كه الكل ، مشروب و ديگر عادات مضره كم و بيش ‍ مى توانند منشاء اين بيمارى شوند، و به علاوه اكثر فرزندان ، وارث حماقت و ضعف عقل پدران و مادران خود هستند، با كمال تاءسف بايد اين حقيقت تلخ را قبول كرد كه اين بيمارى خطرناك در سراسر جهان رو به افزايش است و جامعه بشر در آتيه ، بيش از پيش با مصائب آن مواجه خواهد بود.
مسئله ارزش و اهميت عقل در آيين مقدس اسلام ، يكى از بديهى ترين مطالب است . به مقدارى كه در قرآن شريف و روايات اسلامى راجع به عقل و تعقل و تفكر بحث شده ، درباره هيچ موضوعى آن اندازه آيات و اخبار نرسيده است .
يكى از مسائلى كه در ضمن روايات مربوط به عقل ، مورد توجه صريح قرار گرفته ، مسئله آزمايش عقل مردم است كه دانشمندان امروز از آن به كلمه تست تعبير مى كنند. مكرر در اخبار آمده است كه اولياى گرامى اسلام ، در مواقع مخصوصى ، از پيروان خود سئوالاتى كرده اند تا ميزان عقل و درجه درك آنان از پاسخشان معلوم شود و علاوه از موارد شخصى ، در ضمن پاره اى از احاديث ، برنامه هايى را به صورت دستورهاى كلى به مردم آموخته اند تا بتوانند با اجراى آن ها، عقل هاى ديگران را آزمايش كنند. براى نمونه در اين جا به بعضى از آن ها اشاره مى شود.
(ن ابى عبدالله عليه السلام : اذا اردت ان تختبر عقل الرجل فى مجلس ‍ واحد، فحدثه فى خلال حديثك بما لايكون ، فان انكره فهو عاقل ، و ان صدقه فهو احمق .(188) )
راه آزمايش عاقل  
امام صادق عليه السلام فرموده : اگر خواستى در يك مجلس و با اولين بر خورد عقل كسى را امتحان كنى ، مطلبى را كه ناشدنى و غير قابل وقوع است ، در ضمن سخنان خود با وى به ميان بگذار. اگر سريعا به نادرستى مطلب متوجه شد و آن را تكذيب كرد، مرد عاقلى است و اگر آن را صحيح تلقى نمود و تاييد كرد، مرد احمق و كوتاده فكرى است .
بر اساس اين دستور مى توان عقل هاى كودكان و جوانان را آزمايش نمود و به اعتبار درجات مختلف سن آنان ، ده ها مطالب ناشدنى و غير قابل وقوع را به صورت سئوال ، يا وقايع فرضى طرح كرد و با آن ها در ميان گذارد تا مراتب روشن بينى يا نارسايى فكرشان معلوم شود.
(قال على عليه السلام : عند بديهه المقال تختبر عقول الرجال .(189) )
على عليه السلام فرموده : عقل هاى مردم را مى توان از سخنانى كه فورى و بالبداهه مى گويند آزمايش نمود.
جواب فورى  
ميزان آزمايش در اين حديث بداهت مقال يعنى سرعت و فوريت كلام است . خواه گوينده در شرايط مخصوصى قرار گيرد و خود بالبداهه سخنى بگويد. خواه از وى سئوالى شود و فورا جواب بدهد. در هر دو صورت ، سخن فورى هر انسانى ، آزمايش عقل اوست و كمال و نقصش را آشكار مى كند.
دامنه آزمايش اين حديث به مراتب وسيع تر از حديث اول است و براى امتحان عقل كودكان و جوانانن با اختلاف درجات سن ، به صدها صورت قابل طرح است . به علاوه ، باسرعت كلام ، نه تنها عقل را مى توان امتحان نمود، بلكه هوش ، حافظه و ساير شئون روانى را نيز مى شود آزمايش كرد.
(قال على عليه السلام : ظن الانسان ميزان عقله .(190) )
كلمه ظن در لغت به معانى يقين و گمان و شك آمده است ، و در اين حديث ممكن است هر سه معنى مراد باشد. على عليه السلام مى فرمايد:
نظرات قطعى يا حدس و تمان يا شك و ترديد مردم در موضوعات مختلف وسيله سنجش عقل و ميزان تشخيص درك آنان است .
نظر صائب  
مردم درباره يك واقعه جهانى يا يك حادثه ملى يا يك پيش آمد خانوادگى و فردى يا ساير علمى و اجتماعى ، نظرات مختلفى ابراز مى دارند. به علاوه ، بعضى نظر خود را به صورت قطعى و بعضى به طور ترديد بيان مى كنند. هر قدر عقل يك انسان كامل تر و فكرش عميق تر باشد، نظرش ‍ صائب تر و گمانش به واقع نزديك تر خواهد بود. در اين حديث ، على عليه السلام ، نظرات مختلف مردم را ميزان آزمايش عقل آنان شناخته است .
بر اساس سه دستور كلى مى توان صدها سئوال به صورت تست هايى كه در روان شناسى امروز معمول است ، تهيه كرد و كودكان و جوانان را از نظر عقلى و همچنين از ساير جهات روانى آزمايش نمود.
فصلى در روان شناسى  
چندى است كه مسئله آزمايش عقل كودكان و جوانان ، با توجه به سنين عمر آنان ، فصل جديدى را در روان شناسى گشود است . با تفكيك سن تقويمى از سن عقلى ثابت شده كه ممكن است عقل يك جوان بيست ساله به قدر يك كودك ده ساله باشد، يا بر عكس ، عقل يك كودك ده ساله به اندازه يك جوان بيست ساله باشد.
(هيچ لزومى ندارد كه سن روان شناسى يا روحى ، درست مطابق با سن زمانى يا سنين عمر باشد. طفلى كه طبق تقويم ده ساله مى باشد ممكن است از لحاظ روحى و روان شناسى فقط پنج ساله باشد يا مثلا به عكس ‍ پانزده ساله باشد.
روشن است كه بدين ترتيب ، پرتو جديدى از علم ، مورد توجه بشر قرار گرفته و اطلاع تازه اى از طبيعت بشرى ما به دست آمده كه باعث مى شود به افراد بشر با چشم بنگريم . مسلم شد هر انسانى يك سن روحى و فكرى و يك سن تقويمى دارد.
سن تقويمى و زمانى انسان ممكن است با سن روحى و روان شناسى وى اختلاف فاحش داشته باشد. مثلا يك زن سى ساله ممكن است از لحاظ احساساتى ، در حدود سن متوسط پانزده ساله باشد، يا يك پسر بچه ده ساله را مى توان يافت كه از لحاظ حسن مسووليت و قدرت تعقيب هدف در حدود سن بيست سال داشته باشد. درست است كه آن پسر از لحاظ سنى طفل است ، ولى از لحاظ احساسات و فكرى كامل مى باشد.
يك مردم بيست و پنج ساله ممكن است از لحاظ كار شخصى و فردى ، ظاهر يك بچه پنج ساله را به بياورد و يا آن كه يك پسر پنج ساله ممكن است از خيلى از اسباب بازى هاى خود به دور بوده و داراى قدرت داد و ستد، و حس عدالت خواهى و اميداوارى به آينده ، كه مربوط به سنين خيلى بالاتر است ، باشد.)(191)
عقول ممتاز  
پغمبر گرامى اسلام و ائمه طهرين عليهم السلام ، از نظر كمال عقلى و رشد فكرى ، در حد بسياز ممتازى قرار داشتند و از دوران كودكى مراتب نبوغ ذاتى و فروغ عقلى آنان ، ضمن گفتار و رفتارشان به خوبى مشهود بوده است . شواهد تاريخى كه حاكى از برترى عقل هر يك از آن ها باشد بسيار است . براى نمونه ، تنها به نقل يك مورد اكتفا مى شود.
پس از يك سال وفات حضرت رضا عليه السلام ، مامون الرشيد، خليفه وقت ، به بغداد آمد. اتفاقا روزى به عزم شكار به خارج شهر مى رفت گذارش به يكى از محلات كنار شهر افتاد كه جمعى كودك در راه با هم بازى مى كردند.
(و محمد عليه السلام واقف معهم ، و كان عمره يومئد احدى عشرة سنة فما حولها.)
حضرت محمد بن على ، امام جواد عليه السلام ، كه آن روز سنش در حدود يازده سال بود، در كنار كودكان ايستاده بود. مامون نزديك شد و كودكان فرار كردند. تنها امام جواد (ع ) از جاى خود حركت نكرد.
خليفه كه از دور ناظر فرار كودكان و توقف امام جواد عليه السلام بود، وقتى نزديك آن حضرت رسيد، عنان مركب كشيد و گفت :
- اى كودك ، چرا مانند ساير اطفال فرا نكردى و همچنان در جاى خود ماندى ؟
(فقال محمد (ع ) مسرعا: يا اميرالمومنين لم يكن بالطريق ضيق لاوسعه عليك بذهابى ، و لم يكن لى جريمة فاخشاها، و ظنى بك حسن ، انك لاتضر من لاذنب له فوقفت .)
امام جواد عليه السلام بدون درنگ جواد داد:
- اى خليفه مسلمين ، راه عبور تنگ نبود ه با رفتن خود توسعه داده باشم . جرمى مرتكب نشده ام تا بترسم و فرار كنم . گمان من درباره خليفه مسلمين نيكوست . مى دانم به كسى كه مرتكب گناه نشده ، آسيبى نمى رسانى . به اين جهت توقف كردم .
(فاعجبه كلامه و وجهه فقال له مااسمك ؟ قال محمد، قال ابن من انت ؟ قال يا اميرالمومنين انا بن على الرضا.(192) )
مامون كه تا آن موقع حضرت را نمى شناخت و از سخنان حكيمانه و رخسار زيباى وى به عجب آمده بود، پرسيد: اسم شما چيست ؟ فرمود: محمد.
گفت : پسر كيستى ؟
فرمود: فرزند على بن موسى الرضا هستم .
مامون به روان پاك حضرت رضا عليه السلام درود و رحمت فرستاد و مركب خود را به راهى كه در پيش داشت ، به حركت در آورد.
از اين حديث ، تفاوت سن تقويمى از سن عقلى به خوبى واضح مى شود. سن تقويمى امام جواد عليه السلام يازده سال بود، ولى درجه عقل و مراتب درك آن حضرت خيلى بيشتر از سن تقويمى اش بوده است . حرف هايى كه امام جواد يازده ساله به مامون الرشيد گفت ، شايسته يك مرد بزرگى است كه به خوبى درس خوانده باشد، و از مسائل روانى و قوانين حقوقى و جزائى با خير باشد، و بتواند مسائل را به خوبى تحليل كند. به علاوه شجاع باشد كه با خليفه مقتدرى چون مامون الرشيد اين چنين صريح سخن بگويد.

next page

fehrest page

back page