سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام
(جلد سوم)

سلسله گفتارهاي حضرت آيت الله ميرسيد محمد يثربى

- ۲۰ -


((شكر احسان آنها اين است كه سائل صميمانه آنها را دوست بدارد)).
در اجتماع افرادى هستند كه از فرد مساوى خود تقاضايى مى كنند؛ يعنى سائل و مسوول از نظر رتبه اجتماعى يا شخصى مساوى هستند. در اين حالت ، شكر و سپاس گزارى هم فرق خواهد كرد حضرت مى فرمايند:
شُكرُ نظيركَ بِحُسنِ الاخَاءِ(791).
((شكر كسى كه در رتبه پايين ترى از تو قرار دارد اين است كه به او محبت و عطاى فراوان كنى )).
حال اگر كسى به انسانى نيازمند شد كه از نظر مرتبه اجتماعى پايين تر از او است و او نيز حاجت وى را روا كرد، شكر او اين است كه وقتى قدرت پيدا كرد، محبت و لطف خود را نسبت به او جارى كند. البته بايد توجه داشته باشيم كه شكر فقط زبانى نيست :
شُكرُ المومنِ يَظهرُ فى عملِهِ(792).
((شكر مومن در رفتار و اعمال او جلوه مى كند)).
شُكرُ المُنافقِ لا يَتَجاوَزُ لسانَهُ(793).
((شكرگزارى منافق از حد زبان تجاوز نمى كند)).
پس شكر مومن اين است كه در عمل او تجلى كند و مظهر عملى داشته باشد.
نكته ديگرى كه در شكرگزارى نهفته ، اين است كه وقتى انسانى در حق ديگرى محبتى كرد، طبيعى است كه اين محبت او را مقيد مى سازد.
جُبِلت القلوبُ على حُبِّ مَن اءحسنَ اليها(794).
((سرشت و فطرت انسان ، دوست داشتن شخص نيكى كننده است )).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن اُوتىَ نعمَة فقدِ استُعبدَ بها حتّى يُعتِقَهُ القيامُ بِشُكرها(795).
((كسى كه مورد تفضل ديگرى قرار مى گيرد، در واقع عبد او شده است . وقتى از اين بردگى رهايى مى يابد كه سپاس گزارى نمايد)).
پس تا وقتى كه سپاس نگفته ، برده او است . انسان بايد سعى كند خودش را از قيد بندگى و عبوديت ديگران خارج كند. در چنين شرايطى سائل نمى تواند بگويد من بنده و عبد كسى نيستم ؛ چون كسى كه مورد محبت و خدمت ديگرى واقع مى شود، مديون او است و تا زمانى كه اين دين را ادا نكرده ، مديون باقى مى ماند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در حديث فوق ، بالاتر از دين به رقيت تعبير فرموده اند. به هر حال شكر و قدردانى در مقابل تفضل و اجابت خواسته ، يك فريضه و وظيفه است . حقى است كه معطى نسبت به سائل پيدا مى كند.
2 - پذيرفتن عذر اعطاكننده
دومين حقى كه حضرت براى مسوول ذكر مى كنند اين است كه مى فرمايند:
و طَلَبَ وجهِ العُذرِ فى مَنعهِ و اءَحسن بهِ الظَّنَّ.
((وقتى كه سؤ ال شونده به او كمك نكرد، بپذيرد و نسبت به او حسن ظن داشته باشد. گمان سوء پيدا نكند)).
ممكن است سائل دورادور گمان كند كه مسوول قادر به كمك كردن به او است و كمك نمى كند؛ ولى خود مسوول و يا هر انسان ديگرى به توانايى هاى خود آگاهتر از ديگران است ؛ چرا كه :
بَلِ الانسانُ على نفسهِ بصيرَة (796).
((انسان بر نفس خود آگاهتر است )).
بصيرت انسان نسبت به خود و متعلقاتش نفس خود بيشتر است . پس نبايد با گمان سوء او را متهم كند كه عمدا و براى اين كه نياز مرا اجابت نكند، به من چيزى نداد.
اين يك قاعده اخلاقى است كه متاسفانه امروزه در زندگى اجتماعى از اين نكته هاى دقيق اخلاقى دور افتاده ايم .
3 - دورى از سرزنش و ملامت
حضرت مى فرمايند:
واعلَم اءَنَّه ان مَنعَ مالَهُ منعَ و اءَن ليسَ التَّثريبُ فى مالهِ و ان كان ظالما.
((اگر خواسته تو را اجابت نمى كند، هيچ سرزنش و ملامتى بر او نيست ، مال او است ؛ اگر بخواهد مى تواند ندهد. ما حق نداريم در حضورش ‍ بدگويى كنيم و يا در غيابش او را مذمت و سرزنش كنيم ؛ گرچه او ستم كرده باشد)).
در قرآن آمده است :
انَّ الانسانَ لَظلوم كَفَّار(797).
((انسان ، ستمگر و ناسپاس است )).
چون انسان به جاى شكور بودن ، فطرتا ظلوم و ناسپاس است و مظاهر فريبنده مادى او را جذب كرده ، به انحراف مى كشاند، بايد خود را با آداب اخلاقى و شرعى ، تربيت كند تا از اين رذيله رهايى يابد. قرآن نعمت هايى را كه خداوند به انسان عنايت كرده برمى شمارد:
اللهُ الَّذى خَلقَ السَّمواتِ والارضَ و اءَنزَلَ مِن السَّماءَ ماء فاءَخرجَ به مِنَ الثَّمَراتِ رزقا لكُم و سخَّرَ لكمُ الفُلكَ لتَجرىَ فى البَحرِ بِاءَمره و سخَّر لكمُ الانهار#و سخَّرَ لكمُ الشَّمسَ و القَمَرَ دآئِبينَ و سخَّرَ لكمِ اللَّيلَ و النَّهارَ(798).
((خداوند همان كسى است كه آسمان ها و زمين را آفريد و از آسمان ، باران نازل كرد و با آن ميوه هاى مختلف را براى روزى شما از زمين بيرون آورد و كشتى ها را مسخر گردانيد، تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند و نهرها را نيز مسخر شما نمود و خورشيد و ماه را كه با برنامه منظمى در كارند به تسخير شما درآورد؛ و شب و روز را مسخر شما ساخت )).
سپس مى فرمايد:
و آتاكم مِن كلِّ ما سَاءَلتُموهُ و ان تَعدُّوا نعمتَ اللهِ لا تُحصوها انَّ الانسانَ لَظَلوم كَفَّار(799).
((از هر چيزى كه از او خواستيد به شما داد و اگر نعمت هاى خدا را بشماريد، هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد. انسان ، ستمگر و ناسپاس ‍ است )).
اين دو وصف (ظلوم و كفار) همديگر را تفسير مى كنند؛ ظلوم از ظلم مشتق شده ، ظلم به معناى خروج از مسير عدالت است . كفار هم پرده پوشى بر نعمت است . وقتى انسان چشمش را بر نعمت هاى الهى مى بندد، شكر نمى كند؛ شكر كه نكرد، كفران نعمت كرده و كفران نعمت ظلم است .
انسانى كه در معرض تربيت دينى قرار نگرفت و مودب نشد، وقتى به حاجتمندى كه دست نياز به سوى او دراز كرده كمك نمى كند، كفران نعمت كرده است .چون خدا به او نعمتى داده و او را مامور كرده است كه هيچ سائلى را رد نكند. خداوند خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
و اءَمَّا السَّائلَ فلا تَنهَر(800).
((سؤ ال كننده را از خود مران )).
چرا كه اگر اين كار را كرد، ظلوم و كفور مى شود. در عين حال سائل حق ندارد در صورت برآورده نشدن حاجت و نياز خود، زبان به بدگويى و جسارت و اهانت اين انسان ظلوم و كفار بگشايد.
48 - حق شخص شادمان كننده
و امَّا حقُّ مَن سَرَّكَ اللهُ بهِ و على يَدَيهِ فان كانَ تعَمَّدَها لكَ حَمِدتَ اللهَ اءَولا ثمَّ شَكَرتَه على ذلكَ بِقدرِه فى مَوضعِ الجَزَاءِ و كافَاءتَه على فضلِ الابتدءِ و اءَرصَدتَ له المُكافَاءَةَ و ان لم يكُن تَعَمَّدُها حَمدتَ اللهَ و شَكَرتَه و عَلِمتَ اءَنَّه منهُ تَوَحَّدَكَ بها و اءَحبَبتَ هذا اذا كانَ سَببا مِن اءَسبابِ نِعَمِ اللهِ عليكَ و تَرجو له بعدَ ذلكَ خيرا فانَّ اءَسبابَ النِّعمِ بَرَكة حيثُ ما كانَت و ان كانَ لَم يَعمِد و لا قوُّةَ الا باللهِ.
((و اما حق كسى كه خدا به وسيله او موجب سرور و شادمانى تو گرديده اين است كه اگر با علم و آگاهى چنين كرده ، پس از حمد خدا، او را سپاس ‍ گويى و مزيت پيش قدم شدن او را در نظر داشته باشى و در مقام جبران برآيى و اگر به عمد و آگاهى نبوده ، خدا را حمد كنى و بدانى كه از جانب او است كه تو را برگزيده است و آن شخص را كه سبب شادى تو شده ، دوست بدار؛ زيرا او وسيله جريان نعمت خداوند بر تو شده است و براى او دعاى خير كن كه اسباب نعمت ها و بركات الهى است ، بركات اويند هر چند اين كار او از روى قصد نباشد)).
قبل از تفسير و تبيين فرمايش امام عليه السلام نكته اى را درباره شرع مقدس ‍ و احكام الهى متذكر شويم . اگر چنين تصور شود كه آيين مقدس اسلام به طور خاص و يا اديان الهى به طور عام ، شادى ، سرور و فرح را براى مردم نمى پسنديدند، دروغ و بهتان صرف و برخاسته از افكار و انديشه كسانى است كه يا به اديان الهى به ويژه دين اسلام ، آگاهى ندارند، و يا از روى غرض ورزى چنين مى گويند.
سرور و شادمانى از ديگاه اسلام
اساس سرور و شادمانى يكى از نيازهاى بشر است . به تعبير حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
السُّرورُ يَبسُطُ النَّفسَ و يُثيرُ النَّشاطَ(801).
((شادمانى موجب مى شود نفس انسان گشوده ؛ و نشاط او برانگيخته شود)).
تعبير حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام حاكى از آن است كه سرور و شادمانى براى انسان ، امرى مستحسن ، لازم و مورد توصيه معارف دينى است . اگر به متون دينى مراجعه كنيم ، توصيه هاى بسيار جالبى را براى خوشحال كردن و خنداندن ديگران و اجر و پاداشى كه خداوند در قبال اين كار مقرر كرده ، مى يابيم . از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده كه فرمودند:
مَن اءدخلَ على مومن سرورا فقد سرَّنى و من سرَّنى فقد اتخذ عندالله عهدا و من اتخذَ عندالله عهدا فلن تمسَّه النارُ ابدا(802).
((كسى كه مومنى را شادمان كند، مرا شاد كرده است و كسى كه مرا مسرور كند، از خدا پيمان هدايت و رستگارى گرفته است و كسى كه خدا نسبت به او عهدى ببندد، هرگز آتش آخرت را نخواهد ديد)).
مومن - كسى كه به ماوراى طبيعت و به قيامت اعتقاد دارد - وقتى با اين بيان روبرو مى شود، يقينا تلاش خواهد كرد كه سرور و شادمانى خود را در عالم آخرت به وسيله شادمان كردن بندگان و مؤ منان ديگر در دنيا تضمين كند. امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
مَن سرَّ مومنا فقد سرِّنى ، و مَن سرَّنى فقد سَرَّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، و مَن سرَّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فقد سرَّ اللهَ، و مَن سرَّ اللهَ اءَدخَلَهُ الجَنَّةَ(803).
((كسى كه مومنى را خوشحال كند، مرا خوشحال كرده است و كسى كه مرا شادمان كند، رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را خوشحال كرده و كسى كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را مسرور كند، خدا را مسرور كرده است و كسى كه خدا را شاد كند خدا او را به بهشت داخل خواهد كرد)).
حضرت در آخر كلام خود به كلام خداوند اشاره مى كنند كه :
فَادخُلى فى عبادى # وادخُلى جَنَّتى (804).
((باز آى و در صف بندگان خاص من درآى ؛ و با خشنودى در بهشت من داخل شو)).
در اين آيه ، خداوند بهشت را به خود نسبت داده است ؛ يعنى بهشت خاص ‍ خدا، نه مطلق بهشت . خدا در قرآن به خيلى از طبقات وعده داده است ، ولى به بعضى از طبقات وعده داده كه آنها را به بهشت خود داخل مى كند. اين به معناى نهايت قرب الهى در عالم معنا و آخرت است . بنابراين ، خوشحال كردن ديگران ، فضيلت و ارزش است .
فضيلت مسرور نمودن مؤ منين
مرحوم محدث قمى از قول رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
افضل الاعمال بعداَ الصلاةِ اءدخالُ السرور فى قلب المؤ منين بما لا اثمَ فيه (805).
((بالاترين اعمال بعد از نماز، شاد كردن دل مؤ منان است به آنچه كه گناه در آن نباشد)).
نكته ديگر اين كه شاد كردن ديگران ابزار و وسائل مختلفى دارد: يكى همان است كه در دو حق گذشته نيز مورد بررسى قرار گرفت و آن گره گشودن از كار نيازمندان است ؛ ولى مى توان معنايى وسيع تر از تعبير امام سجاد عليه السلام در ادخال سرور و شادمان كردن برداشت كرد و آن اين كه اساسا خلق و خوى و روش و منش مومن بايد به طورى باشد كه ديگران ، از معاشرت و ديدن چهره او فرحناك و شادمان شوند؛ نه اين كه با ديدن او بذر غم در دلهايشان پاشيده شود. از اميرالمؤ منين عليه السلام روايت شده كه فرموده اند:
المومنُ بِشرُهُ فى وجهِهِ و حُزنُهُ فى قلبِهِ(806).
((شادى و سرور مومن در چهره ؛ و غم و اندوهش در قلب او است )).
به آنان كه تصور مى كنند در پياده كردن احكام شرع ، نياز به خشونت و تندى است توصيه مى كنيم كه در اين بينش خود تجديد نظر كنند. بايد دين را طورى به مردم معرفى كنيم كه از نزديك شدن به اين مكتب و التزام به قوانين آن احساس امنيت ، آرامش ، راحتى و شادى كنند؛ نه اين كه تصور كنند اسلام ، مكتبى است كه براى انسان ها غم ، ماتم ، اندوه ، گريه و مجلس ‍ مصيبت به ارمغان مى آورد. اين تصور، بدترين برداشت از دين و احكام آن است .
سيره رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در خشنود كردن ديگران
اگر در سيره رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مطالعه كنيم مى بينيم كه آن حضرت در معاشرت با نزديكان ، اصحاب و اطرافيان با روى متبسم ، بشاش و اخلاق نيكو رفتار مى كردند. بعضى از اصحاب نقل كرده اند كه ما هيچ كس را بيشتر از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم متبسم نمى ديديم . چهره رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم هميشه خندان و شادان بود.
درباره رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه ايشان طورى به اصحابشان نزديك مى شدند و با آنها مزاح مى فرمودند كه آنها را در عين فقر شديد، خندان و شادمان مى نمودند.
جمع كثيرى از مردم مدينه هيچ سرپناهى نداشتند كه در آن مسكن گزينند يا بتوانند وسيله امرار معاش خود را فراهم آورند؛ بنابراين ، در محلى به نام صفه زندگى مى كردند. حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم غير از اين كه نيازهاى جسمى آنها را فراهم مى كردند، به نيازهاى روحى آنها نيز توجه مى نمودند، بنابراين گاهى با آنها مى نشستند و مزاح كرده ، آنها را مى خنداندند.
نوشته اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤ منين عليه السلام در جمعى نشسته بودند و خرما مى خوردند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هسته هاى خرما را جلوى اميرالمؤ منين عليه السلام ريختند و بعد از اين كار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: مَن كثُرَ نَواهُ فهو اءكُول كسى كه هسته هيا خرماى او بيشتر است پرخور است . اميرالمؤ منين عليه السلام در جواب فرمودند: مَن اءكَل نواهُ فهو اءكول كسى كه هسته هاى خرمايش را هم مى خورد پرخورتر است (807).
در اسلام ، مسرور كردن و خنداندن ديگران از فضايل و ارزش هاى مورد تاءكيد است ؛ به اين شرط كه گناهى در آن راه پيدا نكند. سخريه و استهزاى مومن ، غيبت و تهمت ، استفاده از الفاظ ركيك و... مى تواند از مصاديق گناه در خوشحال كردن ديگران باشد.
در مجموع مى توان گفت كه سرور، شادمانى و فرحى مورد نهى واقع شده است كه موجب غفلت از ياد خداوند متعال شود؛ يعنى لهو و لعب باشد. و هر چه كه اين عنوان بر آن صدق كند، مورد نهى واقع شده است ؛ اعم از اين كه سرور و شادمانى باشد و يا غم و اندوه . به صورتى كه گاه مى بينيم انسان در مصائب و مشكلات چنان در نگرانى و ناراحتى فرو مى رود كه از ياد خداوند متعال غافل مى شود. در آياتى كه فرح و شادمانى نهى شده است ، دليل آن ، غرق شدن در ماديات و رضايت به متاع دنيا عنوان شده است . در سوره رعد مى خوانيم :
و فرحوا بالحَياةِ الدُّنيا و ما الحياةُ الدُّنيا فى الآخرةِ الا مَتاع (808).
((كافران به زندگى دنيا، شاد و خوشحال شدند؛ در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت ، متاع ناچيزى است )).
قرآن در داستان قارون مى فرمايد:
قال له قَومُه لا تَفرح انَّ اللهَ لا يُحبُّ الفرحينَ(809).
((قومش به او گفتند: اين همه شادى مغرورانه مكن ، كه خداوند شادى كنندگان مغرور را دوست ندارد)).
در روايت ديگر نيز نزديك به اين مضمون آمده است :
يا موسى لا تَفرَح بِكثرَةِ المالِ و لا تَدَع ذِكرى على كلِّ حال (810).
((اى موسى ! به خاطر زيادى مال شادى مكن و در هيچ حالى از ذكر من غافل مباش )).
انسان از فراوانى مال و غرق شدن در نعمت نهى شده است ؛ زيرا گاهى انسان را از ياد و ذكر خدا غافل مى كند.
نفس سرور و شادمانى امرى است كه فطرت انسان به آن تمايل دارد؛ و آنچه كه فطرت و دل به آن تمايل دارد، تا زمانى كه مستلزم ارتكاب مناهى و محرمات نشود، هيچ دليل بر ناپسندى يا حرمت و عدم جواز آن نيست ، بلكه بدان توصيه نيز شده است .
شادمان كردن مومن از بهترين اعمال
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
انَّ اءَحبَّ الاعمالِ الى اللهِ عزّوجلّ اءِدخالُ السُّرورِ على المؤ منين (811).
((بهترين اعمال نزد خداوند متعال ، شادمان كردن مؤ منان است )).
مصاديق شادمان كردن مختلف و بسيار است . گاهى مسلمانى قرض و دينى دارد، مشكل مسكن دارد و يا بيمار است ، حل كردن اين مشكلات به معناى شادمان كردن او است ، اما گاه هيچ يك از اين گرفتاريها وجود ندارد؛ بلكه دچار ملامت ها و اضطراب هاى روحى است . در تعبيرى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده كه قابل تامل است :
انَّ هذهِ القلوبَ تَمَلُّ الابدانُ فابتَغوا لها طَرَائفَ الحكمَةِ(812).
((به درستى كه دل و روح انسان مانند بدن آنها ملالت پيدا مى كند. اين ملالت و بيمارى را با حكمت هاى تازه و نو بزداييد)).
همان طور كه انسان با ورزش يا استراحت ، خستگى را از بدن مى زدايد، روح هم به ابزار و وسائلى نياز دارد كه تكدر، نگرانى و ملالت ها از آن زدوده و پاك شود.
هيچ اشكالى ندارد كه انسان ، روح آزرده مومنى را كه به خاطر خستگى ، فشار كار و ابتلائات روزمره دچار ملالت شده است ، با كلمات زيبا، نقل حكايات شيرين و... شادمان كند تا خستگى او از بين برود و بر لب هاى او خنده بنشيند. اين امرى پسنديده است . در روايات ما كه ساعات روزمره انسان را تقسيم كرده اند چنين آمده است :
للمومنِ ثَلاثُ ساعَات : ساعَة يُناجى فيها رَبَّه و ساعَة يُحاسِبُ فيها نفسَه و ساعَة يُخَلّى بينَ نفسهِ و لَذَّتها فيما يَحِلُّ و يَجمُلُ(813).
((مومن زندگى خود را به سه قسمت تقسيم مى كند. در بخشى از ساعات به عبادت و مناجات با خدايش مشغول مى شود؛ بخشى از ساعات خود را به محاسبه نفس خود اختصاص مى دهد و بخشى از ساعات خود را براى لذت هاى حلال و استفاده از زيباييهاى زندگى قرار مى دهد - كه به طور طبيعى به شادمانى و سرور او مى انجامد -)).
اين توصيه از پسنديده بودن لذت سرور حكايت مى كند. در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: خدا به داوود پيغمبر عليه السلام وحى فرستاد كه بعضى از بندگان من كه حسنه اى را انجام مى دهند، بهشت را بر آنها مباح مى كنم .
داوود سؤ ال كرد:
يا ربِّ و ما تلكَ الحَسَنةُ قال يُدخلُ على عبدِىَ المومنِ سُرورا و لو بِتَمرَة قالَ داودُ يا ربِّ حقّ لمَن عَرَفَكَ اءَن لا يَقطعَ رَجاءَه مِنكَ(814).
((آن حسنه اى كه موجب مباح شدن بهشت مى شود، چيست ؟ خداوند فرمود: شادمان و مسرور كردن بنده من ، گرچه با يك خرما. حضرت داوود عرض كرد: شايسته است كسى كه تو را مى شناسد، اميدش را به تو از دست ندهد)).
در سخنى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
ما مِن اءحد اءَودَعَ قَلبا سُرورا الا و خَلَقَ الله له مِن ذلكَ السُّرورِ لُطفا(815).
((كسى كه مومنى را شادمان و مسرور كند، خدا از آن سرور، لطفى خلق مى كند - كه به هنگام غربت و نگرانى در دنيا و آخرت ، دست او را خواهد گرفت -)).
در اين باره امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
انَّ مِن اءَحَبِّ الاعمالِ الى اللهِ عزّوجلّ اءدخالَ السرور على المومنِ(816).
((شاد كردن مومن از محبوب ترين اعمال نزد خداوند است )).
توصيه امام سجاد عليه السلام به كسى كه به هر وسيله اى توسط ديگرى شادمان شده اين است كه اگر از روى عمد و آگاهى بوده ، بايد در قبال اين خدمت ، او را سپاس گويد كه در واقع شكر نعمت وظيفه اى است كه در مباحث گذشته هم از آن سخن گفته ايم . اگر تصادفا عملى انجام داده كه موجب شادمانى و سرور او شده ، بداند كه خدا او را وسيله سرور و شادمانى او قرار داده است . بنابراين ، لازم است كه خدا را بر اين نعمت ، سپاس گويد و شخصى كه وسيله سرور انسان شده ، از اسباب نزول نعمت الهى است . خداوند بركت و خيرى در اين شخص ديده كه او را واسطه سرور و شادمانى مومن قرار داده است .
49 - حق بدى كننده
و اءَمَّا حقُّ مَن ساءَ لكَ القَضاءَ على يديهِ بِقول اءَو فعل فان كانَ تعَمَّدَها كان العفوُ اءَولى بكَ لمَا فيهِ له مِنَ القَمعِ و حُسنِ الاءدبِ مع كثيرِ اءَمثالهِ مِنَ الخُلُقِ فانَّ اللهَ يقولَ و لَمَنِ النتَصَرَ بعدَ ظلمِه فاءُلئكَ ما عليهم مِن سبيل الى قولِهِ لَمِن عَزمِ الاءُمورِ و قال عزّوجلّ و ان عاقَبتُم فعَاقبوا بِمِثلِ ما عُوقِبتم به و لَئن صَبَرتُم لهوَ خير للصَّابرينَ هذا فى العَمدِ فان لم يكُن عمدا لم تَظلِمهُ بِتَعَمُّدَ الانتِصارِ منهُ فتكونَ قد كافَاءتَه فى تَعَمُّد على خَطَا و رَفَقتَ به وَرَدَدتَهُ باءَلطَفِ ما تَقدِرُ عليه و لا قوَّةَ الا باللهِ.
((و اما حق كسى كه به دست يا زبان و از روى عمد به تو بدى كرده اين است كه او را عفو كنى ؛ زيرا با اين عمل ريشه بدى كنده مى شود. شايسته است كه با اين ونه افراد، با ادب رفتار شود؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد: كسى كه مورد ستم واقع شود و انتقام جويد، مسووليتى ندارد. بعد مى فرمايد: اگر كيفر مى دهى همانگونه باشد كه بر شما ستم رفته است و اگر صبر كنى و كيفر نكنى بهتر است . اما اگر از روى عمد نبود حق انتقام جويى ندارى ؛ زيرا تو به عمد با خطا مقابله مى كنى . با نرمى و ملاطفت عمل كن )).
عفو و گذشت يعنى آيينه دل را از هرگونه زنگار و كدورت زدودن و پاك و منزه داشتن . توصيه به اين سجيه اخلاقى ، توصيه به كرامتى است كه دربرگيرنده همه محسنات و زيبايى هاى اخلاقى است .
عفو و بخشش از ديدگاه اسلام
خداوند هم در قرآن خود را بر اين خصلت ستوده است :
انَّ اللهَ كانَ عفُوّا غفورا(817).
((خداوند، بخشش و آمرزنده است )).
انَّ اللهَ كان عفوّا قديرا(818).
((خداوند، آمرزنده و توانا است )).
خداوند در عين قدرت كامل ، اهل گذشت و اغماض است . عفو در جايى معنا و مفهوم پيدا مى كند كه فرد قادر بر انتقام باشد، اما اغماض و گذشت كند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن عَفى عَنِ الجَرائمِ فقَد اءَخَذَ بِجوامِعِ الفَضلِ(819).
((كسى كه زشتى هاى ديگران را ببخشد، به همه فضيلت ها دست يافته است )).
يعنى خصلت اغماض و گذشت ، خصلتى اخلاقى است كه بسيارى از ملكات اخلاقى در آن نهفته است :
العَفوُ اءحسنُ الاحسَانِ(820).
((عفو، زيباترين چهره انسان است )).
العفوُ تَاجُ المَكارمِ(821).
((عفو، سرلوحه همه كرامت هاى اخلاقى است )).
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام مى فرمايند:
تَجاوَز معَ القُدرَةِ و اَحسِن معَ الدَّولَةِ تَكمُل لكَ السِّيادَةُ(822).
((در حال برخوردارى از قدرت ، عفو و اغماض كن و در حال مكنت ، اهل احسان باش كه بزرگوارى با اين دو خصيصه به كمال مى رسد)).
حضرت در روايتى ديگر مى فرمايند:
العفوُ زَكوةُ الظَّفَرِ(823).
((عفو، زكات پيروزى است )).
اگر افراد جامعه داراى چنين خصلتى شوند، اگر كسى هم در حق آنها بدى كرد - چه در مقام عمل و چه در مقام قول و زبان - اغماض و گذشت مى كنند. در اين صورت نتايج بسيار مطلوبى حاصل خواهد شد؛ در چنين جامعه اى ريشه همه بدى ها كنده مى شود، در عوض صفا، پاكى ، مهربانى و مودت حاكم مى شود.
در مباحثى كه در ((حق متخاصمين )) داشتيم - حق كسى كه عليه انسان اقامه دعوا مى كند يا كسى كه انسان عليه او اقامه دعوا مى كند - اولين توصيه امام سجاد عليه السلام به دو طرف دعوا اين بود كه راهى بگشايند تا ريشه دعوا و اختلاف خشكانده شود تا اين بيمارى در شكل هاى ديگر بروز و ظهور نداشته باشد. اما اگر علت بيمارى از بين نرود و درمان نشود، بعد از مدتى به صورتى ديگر رخ مى نمايد. نه تنها تلاش امام سجاد عليه السلام ، بلكه تلاش همه بزرگان دين و توصيه هاى اخلاقى اين است كه ريشه همه زشت كارى ها و افعال و حركات ناپسند در خلق و خوى انسان ها از بين برود. در سوره مباركه حجرات هم مى خوانيم :
و ان طائِفتَانِ مِنَ المؤ منين اقتَتَلوا فاءَصلِحوا بَينَهما فان بَغَت احدَاهما على الاءُخرى فقَاتِلوا الَّتى تَبغِى حتَّى تَفِى ءَ الى اءَمرِ اللهِ فان فاءت فاءَصلحوا بينَهما بالعَدلِ و اءَقسطوا انَّ اللهَ يُحبُّ المُقسطينَ(824).
((هرگاه دو گروه از مؤ منان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهيد و اگر يكى از آن دو بر ديگرى تجاوز كند، با گروه متجاوز پيكار كنيد تا به فرمان خدا بازگردد و هرگاه بازگشت و زمينه صلح فراهم شد، ميان آن دو به عدالت ، صلح برقرار سازيد و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست مى دارد)).
براى از بين رفتن زمينه گناه و كج روى ، بايد عدالت برقرار كنند؛ چرا كه اگر عدالت حاكم شود، ريشه بيمارى از بين خواهد رفت . اگر چه در مكتب حقوقى اسلام ، انتقام و قصاص ، حق كسى است كه مورد ستم قرار گرفته ، ولى در بسيارى از موارد كدورت و زنگار بر دلها باقى مى ماند و ممكن است روزى آن عقده در نسل هاى بعد طغيان كند و دوباره مفسده به وجود بياورد. اگر عفو و اغماض پيشه كرد، اساس بدى و بدكارى درمان شده است . قرآن مى فرمايد:
خُذِ العفوَ واءمُر بالعُرفِ و اءَعرِض عنِ الجاهلينَ(825).
((به هر حال با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير، و به نيكى ها دعوت نما، و از جاهلان روى برگردان و با آنان ستيزه مكن )).
اين آيه به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم توصيه مى كند كه عفو را ملاك عمل قرار دهد و از افراد جاهل اعراض كند؛ چون بسيارى از بدى ها از روى جهالت و نادانى رخ مى دهد. در آيه شريفه ديگر مى فرمايد:
والكاظِمينَ الغَيظَ والعافينَ عنِ النَّاسِ واللهُ يحبُّ المحسنينَ(826).
((آنها خشم خود را فرو مى برند و عفو و اغماض مى كنند و خداوند محسنين را دوست دارد)).
اين دو عمل كه بايد بر يكديگر مترتب باشند، يكى نيستند؛ كظم غيظ و فرونشاندن خشم با عفو به دو مفهوم است ؛ عفو بر كظم غيظ مترتب است !
اين از شؤ ون انسان هاى محسن و نيكوكار است . هر كسى كه كظم غيظ مى كند و مجرم را عفو مى كند، محسن است . خداوند هم انسان هاى محسن و نيكوكار را دوست دارد.
نكته آخر اين كه دستورات اخلاقى مكتب انسان ساز اسلام ، حتى براى كسى كه در حق ديگرى بدى مى كند، حقوقى را به رسميت شناخته است . اين از لطايف موازين اخلاقى اسلام است كه در هيچ مكتب حقوقى ديگر يافت نمى شود كه براى كسى كه جرمى در حق انسان مرتكب مى شود و ستمى بر انسان روامى دارد، حقى قائل شده باشند. امام عليه السلام در ادامه به آيه شريفه اى استدلال فرموده اند كه :
و لَمَنِ انتَصَرَ بعدَ ظلمهِ فاءُلئكَ ما عليهم مِن سبيل (827).
((و كسى كه مورد ظلم واقع شده ، اگر يارى بطلبد، بر او ايرادى نيست )).
و يا در آيه اى ديگر مى فرمايد:
و ان عاقَبتُم فعاقِبوا بِمِثلِ ما عُوقِبتم به و لَئِن صَبَرتُم لهوَ خير للصَّابرينَ(828).
((هرگاه خواستيد مجازات كنيد، تنها به مقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد و اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است )).
امام عليه السلام در اين بيان خود، به صفت اغماض و گذشت اشاره مى كنند كه خداوند متعال نيز خود را بدان ستوده است .
آثار عفو و اغماض
عفو و اغماض سه اثر به همراه دارد: برخى از اين آثار براى جامعه است ؛ برخى ديگر براى فردى است كه عفو مى كند؛ و برخى ديگر متوجه كسى است كه عفو مى شود. اما آثارى كه براى عفوكننده به همراه دارد:
المُبادَرَةَ الى العَفوِ مِن اءَخلاقِ الكِرامِ(829).
((سرعت گرفتن به عفو و اغماض از خصلت افراد كريم و بلندمرتبه است )).
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام سؤ ال مى كنند: مكارم اخلاقى چيست ؟ حضرت يكى از مصاديقى كه برمى شمرند عفو و اغماض ‍ است :
العفوُ عمَّن ظَلَمَكَ(830).
((به آن كه به تو بدى مى كند نيكى كن ؛ و آن را كه بر تو جنايت مى كند ببخش )).
اگر مى خواهى به عالى ترين مراتب كرامت دست يابى ؛ به جاى انتقام به او احسان كن . آثار ديگرى كه بر عفو و اغماض مترتب است نكته اى است كه در روايت زير نهفته است :
اغتَفر زَلَّةَ صَديقكَ يُزكّك عدوُّكَ(831).
((اگر از لغزش و خطاى دوست خود درگذرى و او را ببخشايى ، دشمن نيز حكم به پاكى تو خواهد داد)).
يعنى غير از اين كه انسن از نظر روحى تقويت مى شود، حسن اجتماعى ديگرى نيز براى او دارد و آن اين كه ديگران نيز حكم به پاكى و سلامت نفس او مى كنند.
اقبَل اءَعذَرَ النّاس تَستمتِع باِخائِهم وَالقَهُم بالبِشرِ تُمِت اءضغانَهُم (832).
((عذرخواهى مردم را بپذير تا شاهد برادرى آنها باشى و با روى گشوده با آنان برخورد كن تا كينه آنها را از بين ببرى )).
انسان وقتى اهل عفو و گذشت باشد، از منافع برادرى و اخوت كسانى كه به او بدى كرده اند، بهره مند مى شود؛ يعنى وقتى كسى كه به انسان بدى مى كند ببيند بدى او را جبران نكرد، شرمسار مى شود و در مقام جبران اين خوبى برمى آيد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
تَجاوَز عنِ الزَّلَلِ و اءَقلِ العَثَرَاتِ تُرفعُ لكَ الدَّرجاتُ(833).
((از لغزش ها درگذر و اشتباهات را ناديده انگار تا منزلت بلندى بيابى )).
اين اثر وضعى گذشت و اغماض است كه فرد در دنيا صاحب رتبه هاى اجتماعى مى شود. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اغتَفر ما اءَغضَبَكَ لمَا اءرضَاكَ(834).
((براى چيزى كه تو را - در آينده - خشنود خواهد ساخت ، آنچه كه تو را به خشم مى آورد ببخش )).
همان طور كه دوست داريم خداوند متعال گناهان و جرايم ما را ببخشايد، شما نيز در برابر خطاهاى يكديگر، بگذريد و صبر پيشه كنيد كه صبر براى صابران بهتر است . امام سجاد عليه السلام هم به اين آيه استدلال فرموده اند كه مى فرمايد:
و لَئِن صَبَرتُم لهوَ خير للصَّابرينَ(835).
((اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است )).
بنابراين آيه ، اگر انسان بر زشتى صبر كند، بهتر است . اين بهتر بودن هم در دنيا است و هم در آخرت ؛ يعنى وعده الهى است كه اگر انسان در اين دنيا از كسى كه به او بدى كرده ، بگذرد، خدا هم در قيامت گناهان او را مى بخشد. عفو و گذشت براى آن شخصى كه مرتكب گناه شده است آثارى به همراه دارد.
شخصى كه مرتكب خطا و اشتباه مى شود، چه بسا در اثر عفو و بخشش ، از بدرفتارى پشيمان و نادم شود. در روايات حوادث فراوانى ذكر شده و كسانى كه بر جسارت به معصومين عليهم السلام و بزرگان ما اصرار داشته اند، منش ايشان در اغماض از خطاها، باعث هدايت آنها شده است .
عفو و بخشش در سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤ منين عليهالسلام
يكى از مصاديق بسيار روشن بخشش ، حركتى بود كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پس از فتح انجام دادند. مشركان مكه در طول سيزده سال زشت ترين رفتار و بالاترين جنايات را در حق رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمانان روا داشتند. آنها را سه سال در شعب ابى طالب زندانى كردند. خاى تاريخ نوشته است كه در آن ايام ، گاه پوست بعضى از حيوانات را آرد مى كردند و از آن غذا فراهم مى كردند. اما وقتى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وارد مكه شدند، فرمودند:
ما تَرَونَ اءنّى فاعل فيكم ؟ قالوا: خيرا، اءخ كريم و ابنُ اءخ كريم ، قال : اذهَبوا فاءنتُم الطُّلَقاءُ(836).
شما گمان مى كنيد من با شما چه خواهم كرد؟ مردم مكه با شناختى كه از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم داشتند، با اين كه مشرك بوده و ستم كرده بودند و بارها به جنگ با رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم برخاسته بودند و واقعه احد و خندق را آفريده بودند، در پاسخ گفتند: آنها در شخصيت حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اين بزرگوارى را يافته بودند.
بنابراين ، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: برويد، همه شما آزاديد. سيره اهل بيت عليهم السلام چنين بود كه با عفو و بخشش ، باعث ندامت و پشيمانى دشمنان مى شدند.
در نمونه ديگر، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بعد از جنگ جمل كه آن همه فجايع به وجود آمد و آن همه كشتار بين دو طايفه از مسلمانان رخ داد و جمعيت بسيارى از سپاه اميرالمؤ منين عليه السلام و سپاه عياشه كشته شدند، وقتى حضتر وارد بصره شدند، فرمودند:
نَظُنُّ خَيرا و نَراكَ قد ظَهَرتَ و قَدَرتَ فان عاقَبتَ فقد اجتَرَمنا ذلك ، و ان عَفَوتَ فالعفوُ اءحَبُّ الى الله تعالى ، فقال : قد عَفَوتُ عنكم فايّاكم والفتنَةَ(837).
((ما به تو گمان نيك داريم و حال كه پيروز شدى و قدرت در دست توست اگر ما را عقوبت كنى ، ما مستحق كيفريم و اگر بخشش كنى ، نزد خداوند متعال پسنديده تر است . حضرت فرمودند: شما را بخشيدم پس ديگر گرد فتنه نگرديد)).
اين دو واقعه ، نمونه اى است از روش پسنديده بخشش از دو شخصيت عظيم كه به يقين نمى تواند بدون حكمت باشد، شايد حكمت آن آثار و فوايد شخصى است براى خود اين بزرگواران و يا براى افرادى كه مورد عفو واقع شده اند و مى تواند داراى آثار مفيد اجتماعى هم باشد. اولين اثر روشن و آشكار اين عفو و اغماض رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اين نكته است كه در سوره نصر به آن اشاره شده است :
اذَا جاءَ نصرُ اللهِ والفَتحُ # و رَاءَيتَ الناسَ يدخُلونَ فى دينِ اللهِ افواجا(838).
((هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد، ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مى شوند)).
مردم ، فوج فوج و دسته دسته وارد دين شدند و اسلام را پذيرفتند و به توحيد و يگانگى خدا شهادت دادند و رسالت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را قبول كردند.
شايد در مكه كمتر خانواده اى به دشمنى با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نپرداخته بود. بر اساس قواعد شرعى جنگ ، حضرت مى توانست فرمان قتل عام آنها را صادر كند؛ مخصوصا كه مسبوق به سوابق دشمنى و كينه ديرينه هم بودند، اما حركت بزرگوارانه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم باعث شد كه همه مردم به دين گرايش پيدا كنند. اساسا، پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ، پيغمبر رحمت است و هرگز براى انتقام جويى و كينه توزى مبعوث نشده ، بلكه براى هدايت و ارشاد مردم آمده است . رسالت او نسل كشى و از بين بردن انسان ها به عنوان ضديت با اسلام و دشمنى با رهبر اسلام نبود.
قَل يا اءَيُّها النَّاس انِّى رسولُ اللهِ اليكُم جَميعا(839).
((بگو: اى مردم ! من فرستاده خدا به سوى شما هستم )).
او وظيفه رسالت و ابلاغ پيام دارد؛ حتى وظيفه دارد كسانى را كه مستعد پذيرش هستند و عداوت به خرج مى دهند، با استفاده از قوه قهريه ، مستعد كند و زمينه لازم را براى هدايت آنها فراهم كند. كه در اين صورت آنها اجازه استفاده از شمشير و قوه قهريه را به خود نمى دهند.
اشاره به اين نكته خالى از لطف نيست كه توصيه به عفو كسانى كه بدى مى كنند و مرتكب زشتى در گفتار يا كردار مى شوند، توصيه اى اخلاقى است و موضوع قصاص نيز فرمان ديگر الهى است كه در قرآن نيز به آن اشاره شده است :
و لكُم فى القِصَاصِ حيَاة يا اءُولى الاَلبابِ(840).
((براى شما در قصاص ، حيات و زندگى است ، اى صاحبان خرد!)).