مشاوره كردن با ديگران نشانه
حسن خلق است و بى اعتنايى به نظر ديگران نشانه استبداد راى و استبداد
راى ، نشانه سوءخلق است ؛ اين يك احتمال است .
احتمال دوم اين كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم
السلام مامور به انجام مشاوره شدند تا نوعى آموزش عملى به امت باشد.
آنها هم بايد با زيردستان خود چنين كنند تا اين كار در جامعه مسلمانان
به صورت يك سنت درآيد. نبايد اصحاب قدرت و حاكميت ، هرچه به ذهن و
فكرشان مى آيد انجام دهند.
احتمال سوم اين كه با عنايت به احاطه اى كه رسول الله صلى الله عليه و
آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام به حقايق عالم دارند، مشاوره نوعى
تمايز بين دوست و غيردوست است . نظر و راى مشاور نشان مى دهد كه او
دوست است يا دشمن .
احمتال چهارم اين كه اساسا با مشاوره ، افراد خوش فكر، از افراد عليل و
ناتوان متمايز مى شوند. اگر مشاور داراى نظر صائب و دقيقى باشد، ديگران
هم او را به عنوان انسان خوش فكر و نيرومند در انديشه خواهند شناخت .
در صورت مشاوره زمينه ظهور و بروز چنين شناختى پيدا مى شود، ولى در
جوامعى كه استبداد حاكم است ، صاحبان انديشه ، زمينه بروز و رشد پيدا
نمى كنند؛ و در صورت وجود چنين افرادى ، شناسايى آنها ممكن نخواهد
احتمال پنجم اين كه مى توانيم بگوييم دستور به مشاوره ، مربوط به امورى
است كه از جانب خدا فرمانى درباره آنها صادر نشده است . اگر در امرى
وحى شده باشد و يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم براساس احاطه و
سلامت فكر و انديشه اش كه از هواهاى نفسانى پاك است به چيزى عزم پيدا
كرد، ديگران حق اظهارنظر ندارند(564).
((اگر پيغمبر از ناحيه خدا و يا خود نسبت به
امرى حكم صادر كرد، ديگر هيچ مومنى در مقابل آن حق اظهارنظر ندارد و
اگر كسى نافرمانى كند، گمراه است )).
معنى عبارت آن است كه مشاوره در جايى معنا پيدا مى كند كه غرض
دستيابى به امر مجهولى باشد.
بر اين اساس ، گفته بعضى كه در تفسير آيه
و
شاوِرهم فى الامرِ(565).
راه افراط پيموده اند و گفته اند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم
بعد از مشاوره بايد ترتيب اثر عملى بدهد، نظر دقيقى نيست ؛ چرا كه در
مقابل حكم خدا و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كسى نبايد نظر
ديگرى داشته باشد. اشكال ديگر اين كه اصلا اين تفسير از آيه باعث مى
شود شخصيت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام از
يك فرد عادى هم پايين تر فرض شود. خداوند در قرآن مى فرمايد:
فاذا
عَزَمتَ فَتوَكَّل على اللهِ(566).
((وقتى تصميم گرفتى ، بر خدا توكل كن و كار را
انجام بده )).
41 - حق مشاور
و
امَّا حقّ المشيرِ اليكَ فلا تَتَّهمهُ بما يوقِفكَ عليه مِن رَاءيه
اذا اءَشارَ عليكَ فانَّما هىَ الآراءُ و تَصَرُّفُ النَّاس فيها
واختِلافُهم فكُن عليه فى رَاءيه بالخِيارِ اذا اتَّهَمتَ رَاءيه
فاءَمَّا تُهَمَتُه فلا تَجورُ لكَ اذا كان عندك ممَّن يَستَحقُّ
المُشاورَةَ و لا تَدَع شُكرَه على ما بَدا لكَ مِن اءِشخاصِ رَاءيه و
حُسنِ مشُورتِهِ فاذا وافقَكَ حَمِدتَ اللهَ و قَبِلتَ ذلكَ مِن
اءَخيكَ بالشُّكرِ و الاءِرصادِ بالمُكافَاءَةِ فى مثلها فَزَعَ اليكَ
و لا قوَّةَ الا باللهِ
((اما حق كسى كه از او مشورت مى خواهى (مشاور)
اين است كه اگر برخلاف ميل و نظر داد، او را متهم نكنى ؛ زيرا مردم در
آرا و نظرهايشان يكسان نيستند. ولى اگر به راى او بدبينى ؛ مختارى كه
گفته او را عمل نكنى . اما متهم نمودن او به اين كه صلاحيت مشاوره
نداشته است ، صحيح نيست . تو وظيفه دارى در قبال مشورت ، وى را سپاس
گويى و اگر نظرش مطابق ميل تو بود خداى را شكر نموده ، از او بپذيرى و
همواره منتظر باشى تا او را به هنگام نياز پاداش دهى ))
اين سخنان امام سجاد عليه السلام كتيبه بزرگ تربيتى است و شايسته
انديشه هايى است كه به دور از غوغاى سياست و فريب دنيا به همه ظرافت
هاى خلقت انسان و لغزش گاه هاى او احاطه دارند.
حضرت در اين حق مى فرمايند: اگر انسان كسى را براى مشاوره صالح دانست و
با او مشورت كرد، اما برخلاف ميل او نظر داد، نبايد در فكر و ذهن خود،
او را از اعتبار ساقط كند، كه خطا كرده است .
پرهيز از سوءظن در مشاوره
اساس سوءظن و ديگران را در معرض اتهام قرار دادن ، از گناهان
غيرقابل بخشش و از لغزش هاى بسيار زشت اخلاقى است . در سوره مباركه
حجرات كه مسائل دقيق اخلاقى در آن مطرح شده است ، مى فرمايند:
يا
اءَيُّها الَّذينَ آمنوا اجتَنِبوا كثيرا منَ الظَّنِّ انَّ بعضَ
الظَّن اثم
(567).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از
گمان ها بپرهيزيد؛ چرا كه بعضى از گمان ها گناه است )).
اين آيه با انسان ها به ويژه مؤ منان تنبه مى دهد، كه شرط ايمان آن است
كه از گمان بد بپرهيزيد.
تعريف ظن و گمان
در لغت به چيزى ظن مى گويند كه بر طرف ديگر رجحان و برترى داشته باشد(568).
در اصطلاح ، يعنى انسان با حدس و گمان ، مسائلى را به فرد ديگ
رى منتسب بداند. همچنين ظن در آيات قرآن كريم نيز مورد نهى قرار گرفته
است .
البته گمان و ظن دو نوع است : يكى ، حسن ظن است ، ديگرى سوءظن . آنچه
مورد نهى واقع شده ، سوءظن و بدگمانى نسبت به ديگران است . بدبينى به
همه چيز و همه كس يك بيمارى روانى است كه در آيه شريفه كه ذكر شد،
انسان را از ابتلا به آن برحذر مى دارد. در روايتى كه از رسول اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم نقل شده است ، حضرت مى فرمايند:
مَن
اءَساءَ باءَخيه الظنَّ فقد اءَساءَ بربِّه
(569).
((كسى كه به برادر مومنش سوءظن داشته باشد، به
خدايش بدگمان شده است )).
حرمت و جايگاه مومن آنقدر مهم است كه سوءظن به او سوءظن به خدا است و
واضح است كه ضرر و خسران بدگمانى به خدا، بسيار زياد است .
چون درباره اين بيمارى روحى در مباحث قبل به قدر كافى تامل نكرديم سعى
مى كنيم در اين حق ، كمى بيشتر به تحقيق بپردازيم . امام صادق عليه
السلام از جدشان اميرالمؤ منين عليه السلام نقل مى كنند كه حضرت
فرمودند:
ضَع
اءَمرَ اءَخيكَ على اءَحسنِه حتَّى ياءتيَكَ ما يَغلِبكَ منهُ و لا
تَظُنَّنَّ بِكَلمة خَرَجَت مِن اءَخيكَ سوءا و اءَنتَ تَجدُ لها فى
الخَيرِ مَحملا(570).
((هرچه در برادر مسلمانت ديدى آن را به خوبى و
نيكى تعبير كن تا جايى كه اين گمان غلبه كند و به يقين تبديل شود و
نياز به توجيه و تاويل نداشته باشد. حتى اگر در كلام ، كلمه زشتى از
دهان او خارج شد، مادامى كه قابل توجيه و تاويل به خير و خوبى است ،
بدان گمان بد مبر)).
در فقه قاعده اى داريم به نام ((اصالة الصحة
)) يا حمل بر صحت ؛ يعنى تا آنجا كه امكان دارد،
هيچ چيزى را نبايد حمل بر بدى و سوء كرد. سوءظن و بدگمانى بيمارى است ؛
مانند ساير بيمارى هاى روحى كه قبل از آن كه ديگران را آزاد بدهد،
بيمار را مى آزارد. كسى كه به اين بيمارى دچار است ، خود بيشتر از
ديگران در رنج و عذاب است . طبيعتا اين افراد مى توانند جامعه را هم
آلوده كنند.
جالب اين است اگر در آيه كريمه سوره حجرات دقت كنيم ، مى بينيم منشا
همه بيمارى هايى كه در اين آيه ذكر شده ، سوءظن است .
يا
اءَيُّها الَّذينَ آمنوا اجتَنِبوا كثيرا منَ الظَّنِّ انَّ بعضَ
الظَّن اثم و لا تَجَسَّسوا و لا يَغتَب بعضكم بعضا(571).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از
گمان ها بپرهيزيد؛ چرا كه بعضى از گمان ها گناه است . هرگز در كار
ديگران تجسس نكنيد و هيچ يك از شما از ديگرى غيبت نكند)).
در اين آيه ، اول از سوءظن و گمان زدن نهى شده ؛ سپس از تجسس و جاسوسى
، و در آخر از غيبت . به نظر مى رسد اين دو بيمارى اخير؛ يعنى تجسس در
كار ديگران و يا بيمارى بدگويى از ديگران ، معلول همان سوءظن است .
دليل آن مى تواند تقديم اجتناب از ظن بر آن دو بيمارى در جمله
ان بعض الظَّن اثم
(572). باشد.
انسان هايى كه به بيمارى سوءظن مبتلا هستند، گرفتار بيمارى تجسس نيز مى
شوند؛ چرا كه اگر انسان به ديگران سوءظن نداشته باشد، دليلى ندارد كه
در كار آنها دخالت و جاسوسى يا پشت سر آنها بدگويى كند در روايات تصريح
شده است كه :
مَن
كثُرَت رَيبَتُه كَثُرَت غيبتُه
(573).
((هر كه ترديد او زياد شد، غيبت كردنش زياد مى
شود)).
كسى كه گمان و ترديد او زياد باشد آدم بدگمانى مى شود، چنين انسانى مى
خواهد با غيبت اين بيمارى را علاج كند و اين حالت روحى را التيام بخشد.
سوءظن و پيامدهاى آن
بسيارى از اين بيماريهاى اخلاقى كه مولود سوءظن است ، با
مردانگى و جوانمردى سازگار نيست .
مُجانبَةُ الرَّيبِ مِن اءَحسَنِ الفُتُوَّةِ(574).
((پرهيز از بدگمانى ، از بهترين مصاديق مردانگى
است )).
سخن گفتن در غياب انسانى كه حضور ندارد، مثل اين است كه انسان قدرتمندى
، طفل صغير و ناتوانى را مورد ضرب و جرح قرار دهد. چطور مى توانيم اين
كار را خلاف فتوت و مردانگى ندانيم ؟ غيبت نيز چنين حالتى دارد. مثال
مذكور چون امرى ملموس و مصداق عينى است ، آن را نوعى ظلم و ناجوانمردى
مى دانيم ؛ اما غيبت چون ملموس و عينى نيست ، زشتى آن را درنمى يابيم .
بدتر از آن تهمت زدن است ، كه اين بيمارى نيز مولود سوءظن است . به
راستى چه ناجوانمردى و ظلمى بالاتر و بدتر از تهمت زدن ؟ در روايتى از
اميرالمؤ منين عليه السلام وارد شده است كه مى فرمايند:
الرَّيبةُ توجِبُ الظِنَّةَ(575).
((بدگمانى موجب تهمت زدن به افراد مى شود)).
1 - بدبينى و سوءنيت
يكى ديگر از بيمارى هايى كه علت آن سوءظن است ، بدبينى و سوءنيت درباره
ديگران است ؛ يعنى كسى نسبت به ديگران انديشه و نيت بد داشته باشد. اين
رذيله اخلاقى معارض با تعاليم ناب اسلام است ؛ زيرا دين همواره سفارش
مى كند كه نسبت به ديگران حتى انديشه و نيت بد نيز نداشته باشيد.
انَّ
الله سُبحانهُ يُحبُّ اءن تكونَ نيَّةُ الانسانِ للناس جَميلة
(576).
((خداى سبحان دوست دارد كه نيت افراد نسبت به
ديگران زيبا باشد)).
انسان بايد براى ديگران هميشه خير و خوبى بخواهد و در فكر، انديشه و
درونش براى ديگران آرامش ، آسايش و خوشى آرزو كند. از اين رو همواره به
مومن سفارش شده است كه در حق ديگر مؤ منان دعا كند.
كسانى كه به بيمارى سوءظن مبتلا مى شوند، در دل خود براى ديگران نيت
سوء مى پرورند. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن
حَسُنَت ظنُّه حَسُنَت نيَّتُه
(577).
((كسى كه گمانش را در مورد افراد، نيكو كند نيتش
هم در مورد ديگران خير خواهد بود)).
وقتى انسان نسبت به كسى سوءظن نداشته باشد و ديگران را خوب ببيند؛
طبيعتا براى او دعا و آرزوى خير مى كند، اما اگر به آنها بدگمان باشد،
از آنها متنفر مى شود. وقتى بذر نفرت و عداوت در دلش كاشته شد، طبعا
براى آنها آرزوهاى نامطلوب خواهد كرد.
2 - اضطراب روانى
بيمارى ديگرى كه منشا آن سوءظن و واقعا آزاردهند است ، اضطراب روحى و
عدم آرامش است .
امروز در جوامع اسلامى و حتى كشور ما، يكى از مشكلات حاد اجتماعى ،
بيمارى روحى است كه از آن به استرس و فشارهاى روانى تعبير مى كنند.
گاهى اين فشارهاى روحى و اضطراب ها فراگير شده و علاوه بر محيط خارج از
خانه به محيط خانه نيز سرايت مى كند. مرد كه به خانه مى آيد، چنان از
اضطراب و عدم اعتدال رنج مى برد كه همه اهل خانه را آزار مى دهد.
بسيارى از افراد اجتماع ، گرفتار اين ناراحتى هاى روانى هستند و بيمارى
هايى مانند پريشانى و اضطراب دارند كه موجب و موجد بسيارى از بيمارى ها
و عوارض ديگر است .
بيمارى هاى روانى مى توان دمعلول بسيارى از علل ، مثل مسائل اقتصادى ،
مشكلات زندگى و يا معضلات فرهنگى باشد. ولى يكى از عوامل مهم آن سوءظن
و بدگمانى است كه باعث اضطراب و پريشانى است . اميرالمؤ منين عليه
السلام مى فرمايند:
مَن
لَم يُحسِن ظَنَّه استَوحَشَ مِن كلِّ اءحَد(578).
((كسى كه گمانش را اصلاح نكند، از هر كسى وحشت
خواهد داشت )).
حضرت در جاى ديگرى مى فرمايند:
حُسنُ الظّنِّ راحةُ القلبِ و سلامةُ الدّينِ(579).
((حسن ظن ، موجب راحتى فكر و سلامت دين است
)).
اين كه انسان بدگمان نباشد، موجب آرامش دل مى شود؛ در نتيجه روح او،
آرامش پيدا مى كندو طبعا اضطرابى بر روح و روان او حاكم نخواهد شد.
روح پاكيزه و حساس انسان ، درست مثل آيينه روشنى است كه با غبارى اندك
تيره مى شود. اين روح ، بسيار حساس است و اگر بيمارى سوءظن متوجه آن
شود، به يقين اضطراب نيز بر او حاكم مى شود و اعتدال ، آرامش و
طمانينه او را بر هم مى زند. امام عليه السلام در بيان روح افزاى خويش
حسن ظن را باعث سلامت دين مى دانند؛ يعنى سلامت دين در گرو حسن ظن
است .
دل آيينه صورت غيب است و ليكن |
|
شرط است كه بر آيينه زنگار نباشد
|
3
- ترس و ناتوانى
يكى ديگر از بيماريهايى كه از سوءظن نشات مى گيرد، ترس ، جبن و احساس
ناتوانى در امور است .
ترس و جبن ، انسان را از پرداختن به امور مهم فردى و اجتماعى بازمى
دارد. ترس كودك از تاريكى ، حاصل القاى سوئى است كه از تاريكى در ذهن
او ايجاد شده است . به تاريكى سوءظن پيدا كرده و مى ترسد.
جوان جرات و جسارت درس خواندن دارد، چون به توان خود سوءظن پيدا كرده
است كه آيا قادر به درس خواندن هست يا نه .
امروزه وقتى بسيارى از جوان ها را به تشكيل توصيه مى كنند، معمولا ترس
از ناتوانى در اداره زندگى را دليل خود در عدم تشكيل خانواده مى
دانند اين ترس ناشى از سوءظن است . سوءظن به آينده ، به توانايى ها و
به قدرت هاى بالقوه اى كه در وجود او قرار دارد و سوءظن به انديشه و
فكر خود.
سوءظن باعث مى شود انسان ، جبون ، ترسو و غيرمطمئن به خود تربيت شود.
گاهى مطلبى به ذن محصل يا دانشجويى خطور مى كند و چون به دريافت و
برداشت خود اطمينان ندارد، از اظهار آن مى ترسد. اين هراس از اظهارنظر
در مجامع علمى ، برخاسته از سوءظن به دريافت و انديشه خود است . حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
لا
اءَجبَنَ مِن مُريب
(580).
((هيچ كس از انسان بدگمان ، ترسوتر نيست
)).
انسان بدگمان ، ترسو است . بنابراين ى درمان اين بيمارى ها بسته به
درمان ريشه اصلى آن يعنى سوءظن و بدگمانى است .
اگر بخواهيم فرزندى شجاع و بى باك تربيت كنيم كه داراى سلامت روحى و
خيرخواه ديگران باشد؛ و دچار اضطراب و بى قرارى روانى نباشد، بايد سعى
كنيم گرفتار بيمارى سوءظن نشود.
4
- حرص و آز
يكى ديگر از بيمارى هايى كه سوءظن به وجود مى آورد، حرص و آز است كه
سخت ترين بيمارى روحى است . اين بيمارى از انسان سالم ، موجودى سيرى
ناپذير مى سازد كه هيچ گنجينه اى او را اشباع نمى كند. اصلاح چنين
انسانى يا با موازين اخلاقى و از همه مهمتر، قناعت است و يا مرگ .
گفت چشم تنگ دنيادوست را |
|
يا قناعت پر كند يا خاك را |
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
الحريصُ تَعِب
(581).
((حريص ، همشه دچار بيمارى است
)).
اگر انسان به درمان برخى بيمارى ها از جمله حرص اهتمام نكند، زمانى از
اين بيمارى رهايى مى يابد ه از اين دنيا رخت بربسته است . برخلاف بعضى
از بيمارى هاى روحى كه در ديگران اثر دارد، اين بيمارى اول خود انسان
را مى آزارد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
الحريصُ عبدُ المَطامِع
(582).
((حريص ، بنده طمع هاى خود است
)).
حضرت در جاى ديگرى مى فرمايند:
الحريصُ اءسيرُ مَهانة لا يَفُكُّ اءسرُهُ(583).
((حريص ، بنده خوارى است كه اسارتش پايان ناپذير
است
)).
و در جاى ديگر مى فرمايند:
الطَّمع رِقّ مُؤَبَّد(584).
((حرص و طمع ، بردگى هميشگى است
)).
شايد انسان در زندگى ، افرادى را ديده باشد كه حرص و ولع زيادى براى
جمع آورى مال دارند؛ با اين كه ثروتمندند و اندوخته آنها تا پايان
عمرشان كفايت مى كند، گويى انسان فقيرى است كه بايد براى نان شبش تلاش
كند. اين فقر پايان ناپذير است ؛ چون ، فقر مادى نيست ، فقر روحى است
كه با جمع آورى مال ، اقناع نمى شود. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام
مى فرمايند:
الحريصُ فقير ولو ملِك الدنيا بِحَذافيرِها(585).
((حريص ، اگر مالك همه دنيا هم باشد، احساس فقر
مى كند
)).
اين بيمارى كه مولود همان سوءظن و بدگمانى است ، براى انسان شقاوت و
ذلت و در اجتماع براى او خوارى فراهم مى كند. اميرالمؤ منين عليه
السلام مى فرمايند:
المَذَلَّةُ والمَهانَةُ والشَّقاءُ فى الطَّمع والحرص
(586).
((انسان در اثر طمع و حرص ذليل مى شود. در
اجتماع خوار مى شود و شقاوت و بدبختى پيدا مى كند
)).
اما چرا انسان ها به اين درد مبتلا مى شوند؟ با توجه به روايات مى توان
گفت در آنها روح حسن ظن به ذات ذوالجلال الهى وجود ندارد.
خداوند متعال وعده كرده است كه آنچه را آفريده ، روزى مى دهد و جاى
ترديد نيست كه همه ، روزى و رزق مقدر دارند.
در مباحث گذشته و در مسائل مال و ثروت ، به اين نكات دقيقا توجه كرديم
كه انسان نبايد در خانه بنشيند و در را بر روى خود ببندد و به انتظار
روزى بماند. اگر انسان تلاش و فعاليت نكند، امكان ندارد خداوند براى او
روزى برساند. كسانى كه حريص و سيرى ناپذيرند، روح حرص آنها را آرام نمى
گذارد. طورى كه به هيچ مساءله اى از مسائل زندگى توجه نمى كنند. اين
نيست جز سوءظن به ذات ذوالجلال الهى ؛ چون خداوند متعال مى فرمايند:
نحنُ
نرزُقُكم و ايّاهُم
(587).
((ما شما و آنها را روزى مى دهيم
)).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
انَّ
الرِّزقَ مَقسوم مَضمون لكُم ، قَسَمَهُ عادِل بينكُم و سَيَفى لكُم
(588).
((همانا روزى تقسيم شده براى شما تضمين شده است
. عادلى آن را براى شما تقسيم كرده و به زودى به آن وفا مى نمايد
)).
5
- بخل
يكى ديگر از بيمارى هاى ناشى از سوءظن ، بخل است كه دارنده آن بيش از
ديگران آزار مى بيند. درست مانند حرص ؛ چون انسان بخيل در عين نيازمندى
از خود هم دريغ مى كند.
بخل ؛ ترك ايثار در هنگام حاجت و نياز است و موجب اثبات عادات حيوانى
بر صفات انسانى مى شود.
در معارف ما، براى بخل ، تعبيرات عجيبى ديده مى شود كه به چند نمونه از
آنها اشاره مى كنيم :
البخلُ فقر(589).
((انسان بخيل ، فقير است
)).
نفس بخل فقر است ؛ يعنى كسى كه داراى صفات بخل است ؛ دارد و نمى خورد،
نمى پوشد و وسيله رفاهى براى خود و خانواده اش فراهم نمى كند. اين فقر
است ، وقتى چنين شد، همه او را مذمت مى كنند:
البخلُ يَكسبُ الذمُّ(590).
((خصيصه بخل ، موجب مذمت و نكوهش ديگران مى شود
)).
يا در روايت ديگرى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه :
البخلُ يوجِبُ البَغضاءَ(591).
((خصيصه بخل ، موجب عداوت و دشمنى مى شود
)).
وقتى حقوقى را انسان به ذمه دارد ادا نمى كند، دشمنى و عداوت به وجود
مى آورد. انسان بخيل حتى وقتى در بازار خريد مى كند، حاضر نيست حق صاحب
مال را بپردازد؛ همين موجب عداوت و دشمنى در اجتماع مى شود. در ميان
خانواده خود نيز غريب و ذليل مى شود. حضرت مى فرمايند:
ليس
لِبخيل حبيب
(592).
((بخيل نمى تواند دوست و رفيق داشته باشد
)).
وقتى انسان دوستى نداشته باشد، طبعا همه جا احساس غربت مى كند.
حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند:
البخيل ذليل بينُ اءعزَّتِه
(593).
((بخيل در بين عزيزان خود هم ذليل است
)).
زن ، فرزند و بستگان نزديك او، وقتى روح بخل و امساك را در او مى
بينند، از او نفرت پيدا مى كنند، او را تحقير مى كنند و او ديگر نمى
تواند منزلت و جايگاهى در خانواده داشته باشد. بدبختى او تا آن جا است
كه :
البخيل يبخَلُ على نفسه باليسيرِ من دُنياه و يَمسحُ لِوُرّاثه بكلِّها(594).
((بخيل از مصرف چيز بى ارزش دنيا براى خود، دريغ
مى كند و همه را به وارثانش مى بخشد
)).
گاهى افراد ثروتمند بيمار مى شوند، ولى به پزشك مراجعه نمى كنند؛
حاضرند بيمارى را تحمل كنند، اما براى اين كه پول خرج نكنند، درصدد
معالجه خود برنمى آيند. و توجه ندارند كه با سماحت و بخشندگى كامل ،
آنچه را كه دارند، به وراثشان مى بخشند. در روايتى از حضرت اميرالمؤ
منين عليه السلام آمده است كه :
البخيلُ خازن لوَرَثَتِهِ(595).
((بخيل در واقع انباردار وارثه اش است
)).
سرانجام عمر او به پايان مى رسد و آنچه كه جمع آورى كرده و در عين نياز
مصرف نكرده ، به دست وراث او مى رسد. چرا انسان به اين مرحله مى رسد؟
بايد گفت به خاطر سوءظن به خدا است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام
مى فرمايند:
الجبنُ والحرصُ والبخلُ غرائزُ سوء يَجمَعها سوءُالظَّنِّ باللهِ
سُبحانهُ(596).
((ترس ، حرص و بخل بيمارى ها و غرائز سوئى هستند
كه جامع آنها سوءظن به ذات ذوالجلال الهى است
)).
وقتى انسان نسبت به خدا سوءظن داشته باشد، در جمع آورى مال افراط مى
كند؛ در خرج كردن مال امساك مى كند؛ از ترس اين كه مبادا فقير شود يا
بدون روزى بماند، در مورد ذات اقدس پروردگار انديشه هاى سوء به او راه
مى يابد و او را به رذايل اخلاقى مبتلا مى كند.
از سوءظن به ذات ذوالجلال الهى و همچنين به ديگران نهى شده است ، در
قرآن مى خوانيم :
انَّ
بعضَ الظنِّ اثم
(597).
((همانا بسيارى از گمان ها گناه است
)).
هنگامى كه انسان سوءظن پيدا كرد، روح او ناتوان و فرسوده مى شود؛ درست
مثل جسم . وقتى بيمارى به جسم انسان راه پيدا مى كند، جسم ضعيف شده ،
پذيراى بيمارى هاى ديگر نيز مى شود. سوءظن زمينه ساز بيمارى هاى روحى
ديگر نيز هست . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
سوءُالظَّنِّ يُفسدُ الامورَ، و يَبعَثُ على الشُّرورِ(598).
((اگر سوءظن و بدگمانى بر كسى غلبه كند، هرگز
صميميت و صلحى بين او و دوستانش نخواهد بود
)).
وقتى صلحى بين انسان و دوستانش باقى نماند، رفيقى هم برايش باقى نمى
ماند. در تعبير ديگرى ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن
حَسُنَ ظنُّه بالنّاس حازَ منهم المَحَبَّةَ(599).
((كسى كه نسبت به مردم خوش گمان باشد، مى تواند
دوستى آنها را به دست آورد
)).
طبيعتا اگر كسى به مردم سوءظن داشته باشد، نه تنها نمى تواند محبت آنها
را به دست آورد، بلكه دشمنى آنها را تحصيل خواهد كرد.
از برخى فرمايش هاى اهل بيت عليهم السلام به خصوص از كلمات اميرالمؤ
منين عليه السلام استفاده مى شود كه حسن ظن ، علاوه بر تامين سلامت
دنيوى ، آرامش روانى و نجات از بيمارى هاى روحى ، سلامت اخروى نيز براى
انسان فراهم مى كند.
مَن
اءَحسَنَ ظَنَّه باللهِ فاز بالجَنَّةِ(600).
((كسى كه داراى حسن ظن به خداوند باشد، به فوز
بهشت نايل مى شود
)).
انسان در سايه سلامت نفس به مقام فوز بهشت مى رسد. به خصوص اگر اين حسن
ظن نسبت به خداوند متعال باشد. در مقابل ، اگر كسى دچار سوءظن شود،
عبادات ، اعمال و امور عبادى و معنوى خود را از بين برده است .
ايّاكَ اءن تُسى ءَ الظنَّ سوءَالظَّنِّ يُفسدُ العبادةَ و يُعظِّمُ
الوِزرَ(601).
((بر شما باد كه از سوءظن پروا كنيد. سوءظن
عبادات شما را فاسد مى كند و گناهان بزرگ را بزرگ تر مى كند
)).
در كلامى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى
فرمايند:
لا
يُلفَى المُريبُ صَحيحا(602).
((انسان گرفتار سوءظن را در حال سلامتى نمى يابى
)).
يا در كلام ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند:
المُريبُ اءبدا عليل
(603).
((انسانى كه دچار بيمارى سوءظن است ، هميشه عليل
و بيمار است
)).
منظور از اين بيمارى ، بيمارى جسمانى است ؛ ولى سوءظن يك بيمارى روحى
است كه در روايات زيادى به آن تصريح شده است . روشن است كه وقتى روح
كسى افسرده و بيمار شود، بالطبع جسم او هم عليل و ناتوان مى شود. در
تعبير جامع ديگرى از حضرت نقل شده است كه مى فرمايند:
ايَّاكَ والتَّغايُرَ فى غَيرِ موضِع غيرَة فانَّ ذلكَ يدعو الصَّحيحةَ
الى السَّقَمِ والبَريئَةَ الى الرِّيَبِ(604).
((از غيرت مندى نابجا بپرهيزيد كه غيرت نابجا و
سوءظن ، انسان سالم را بيمار و دل هاى آرام را مضطرب مى كند
)).
معارف ما براى اين كه انسان ها را از مبتلا شدن به بيمارى هاى اخلاقى
نجات دهند و پيشگيرى كنند، قبل از اين كه عوارض مختلف اين بيمارى ها را
متذكر شوند، بيمارى هايى را كه متوجه روح انسان مى شود و خسارت هاى
اجتماعى آن را متعرض مى شوند. در نهايت براى كسانى كه مسائل معنوى و
پاداش هاى اخروى براى آنها اهميت دارد، آثار معنوى و ثواب اخروى آن را
برمى شمارند. حضرت مى فرمايند:
حسنُالظَّنِّ راحةُ القلبِ و سلامةُ الدينِ(605).
((حسن ظن ، راحتى قلب و سلامتى دين را تضمين مى
كند
)).
بالطبع سوءظن ، سلامت دين انسان را تهديد مى كند. به تعبيرى دين دارى
با انديشه سوء درباره ديگران ، قابل جمع نيست . نمى شود انسانى مدعى
تدين باشد و خود را ملتزم به دين اسلام و آيين الهى پيغمبر خاتم صلى
الله عليه و آله و سلم بداند، اما در دل و فكر، به ديگران سوءظن داشته
باشد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
نظامُ الدينِ خَصلتانِ: انصافُكَ مِن نفسكَ، و مُواساةُ اخوانكَ(606).
((نظام دين بر دو پايه استوار است : رعايت انصاف
نسبت به خود و خيرخواهى نسبت به ديگران
)).
كسى كه نسبت به برادرش مواسات نداشته باشد و براى او خيرخواهى نكند،
چگونه مى تواند انسان متدينى باشد؟ پس نگرش سوء به هر چيز و هر كس ،
انسان را به اعمالى وادار مى كند كه از منظر شرع ، منهى و ممنوع است .
انسان را مجبور به غيبت ، جاسوسى و تجسس در امور مردم مى كند و به تهمت
زدن وامى دارد. به حرص و بخل و... دچار مى كند و بسيارى از اين خلقيات
و اعمال و رفتار انسان باعث تجاوز به حقوق عمومى و خروج از موازين شرع
و دين است .
لا
ايمانَ معَ سوءِظنّ(607).
((اگر كسى به سوءظن مبتلا باشد فاقد ايمان است
)).
آفةُ
الدين سوءِالظّن
(608).
((آفت دين ، سوءظن است
)).
آفت به مرضى گويند كه انسان ، حيوان و يا گياه را به تدريج از پا
درآورد. اگر انسان دچار آفت سوءظن شود، به تدريج بنيان دين او منهدم مى
شود.
سوءالظنِّ بالمحسنِ شرُّ الاثمِ و اءقبحُ الظُّلم
(609).
((سوءظن به انسان نيكوكار، از بدترين گناهان و
زشت ترين ظلم ها است
)).
سوء
الظنِّ بِمَن لا يَخونُ مِن اللُّؤ مِ(610).
((بدگمانى درباره كسى كه خيانت نمى كند، از
گناهان بزرگ است
)).
مبتلا به سوءظن ، گنهكار و لئيم است و روح ظلم در او حلول مى يابد. اين
روح لئيم و گنهكار چگونه مى تواند انتظار بهشت و نعمت هاى الهى را
داشته باشد؟
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
والله لا يُعذّبُ الله سبحانهُ مؤ منا بعدَ الايمانِ الا بسوءِ ظنِّه و
سوءِ خُلقِه
(611).
((به خدا قسم ، خداوند مومن را بعد از ايمان
عذاب نمى كند؛ مگر به خاطر سوءظن و سوءخلق
)).
بدگمانى نسبت به ديگران ، عامل عذاب الهى مى شود. از سوى ديگر، سوءظن
به معناى عام آن ، يعنى بدگمانى به همه حقايق عالم . چه بسا اين
بدگمانى موجب ويرانى و انهدام اركان يقين و اعتماد انسان به اصول
اعتقادى مى شود و با قوت گرفتن آن ، ظن جاى خود را به شك و ترديد در
اعتقادات مى دهد و انسان را از منزل يقين به جايگاه شك سقوط داده ، به
وادى بى دينى مى كشاند. يقينا انسانى كه مبانى اعتقادى استوارى نداشته
باشد و اصول هيچ مكتبى را نپذيرد و به آن معتقد نشود، التزام به احكام
اخلاقى و عملى هم نخواهد داشت .
در معارف ما، انسان از گرفتار شدن در تزلزل و ترديد عقيده نهى شده است
.
ترديد در باورها نه تنها عذاب اخروى دارد، خير دنيا و سعادت دنيوى را
هم از انسان سلب مى كند. در روايتى به نقل از امام صادق عليه السلام
آمده است :
والله ما اءُعطىَ مومن خيرَ الدُّنيا والآخرةِ الا بِحُسنِ الظَّنِّ
بالله عزّوجلّ و رجائِهِ لَهُ(612).
((به خدا قسم هيچ مومنى از خير دنيا و آخرت بهره
مند نمى شود، مگر اين كه به خداى خود حسن ظن داشته و اميدوار باشد
)).
اميدوارى ، سرمايه بسيار ارزشمندى است كه سوءظن مى تواند آن را از بين
ببرد؛ مخصوصا اميد به خدا و رحمت او. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام
حسن ظن را چنين تعريف مى فرمايند:
حُسنُ الظَّنِّ اءَن تُخلِصَ العَملَ و ترجو مِن اللهِ اءَن يَعفو عنِ
الزَّللِ(613).
((حسن ظن آن است كه عمل خود را براى خدا خالص
كنى و اميدوار باشى كه با اين عمل خالص ، خدا از لغزش ها و گناهان تو
درگذرد
)).
وقتى انسان حسن ظن ندارد، طبعا عمل خالص هم نداشته ؛ در نتيجه ،
اميدوارى به عفو و بخشش الهى را از دست مى دهد و در اين مرحله است كه
دست به هر گناهى مى آلايد.
در اين مباحث ، از نقل داستانهاى تاريخى پروا كرده ايم ، اما گاهى بعضى
از اين داستانها ، براى تبيين مطلب مفيدند. شخصى درباره حميدبن قحطبه
كه يكى از ظالمان تاريخ و مامور برجسته نظامى حكومت هارون است ، نقل مى
كند كه هنگام ظهر يكى از روزهاى ماه مبارك رمضان به ملاقات او رفتم و
او را در حالى ديدم كه بر سفره طعام نشسته است . از او سؤ ال كردم :
آيا بيمارى ؟ گفت : كار من از بيمارى ، روزه مدارى و افطار گذشته است ؛
آنقدر گناه كرده ام كه ديگر اميدى به بخشش و غفران الهى ندارم
(614).
گاه انسان به اين جا مى رسد كه به رحمت و غفران الهى نيز بدگمان مى شود
و به غلط يقين مى كند كه ديگر خدا او را نمى بخشد. اين نمونه اى از
بيمارى سوءظن است كه در نهايت به جايى مى رسد كه به هر گناهى آلوده مى
شود، نافرمانى حق مى كند؛ واجبات را ترك مى كند و محرمات را انجام مى
دهد. قرآن درباره اين عده مى گويد:
ثمَّ
كان عاقبَةَ الَّذينَ اءَساؤُوا السُّواءَى اءَن كذَّبوا بآيات الله و
كانوا بها يَستهزِؤ ون
(615).
((سرانجام كسانى كه مرتكب اعمال بد شدند، به
جايى رسيدند كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند
)).
عوامل پيدايش سوءظن
بايد ديد منشا پيدايش اين بيمارى چيست ؟ به چه صورت و چرا
دامنگير آدمى مى شود؟ ابتدا بايد بگوييم مشكل بتوان علت قطعى و روشنى
براى اين گونه بيماريها پيدا و بيان كرد. حتى بعضى از علماى علم اخلاق
گفته اند كه پيدايش سوءظن اختيارى نيست و از قدرت انسان خارج است . ولى
آن طور كه از معارف ما و سخنان اهل بيت عليهم السلام استفاده مى شود،
خلاف اين است . سوءظن مانند ويروس مسرى است كه از جاى ديگر به انسان
سرايت مى كند. بهترين راه درمان بيماريهاى مسرى و واگيردار، پيشگيرى
است . اولا انسان بايد در محيط آلوده به اين بيمارى قرار نگيرد. ثانيا
آن طور كه امروزه متداول است ، خود را در مقابل ابتلا به اين بيمارى
مصونيت ببخشد و به اصطلاح واكسينه كند.
بسيارى از بيماريهاى واگيردار به صورت اجتناب ناپذيرى در جامعه وجود
دارند. براى اين كه افراد به اين بيمارى هاى جسمى مبتلا نشوند،
دستوراتى براى ايجاد مصونيت وجود دارد كه بايد از دوران كودكى رعايت
شوند. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در سخنى به ريشه بيمارى سوءظن و
چگونگى انعقاد اين ويروس در وجود انسان ها اشاره كرده و مى فرمايند:
مُجالسَةُ الاءَشرارِ تورثُ سوءَ الظَّنِّ بالاءَخيارِ(616).
((همنشينى با انسان هاى شرور باعث مى شود دچار
بدگمانى به خوبان شود
)).
طبيعى است وقتى نيكان و خوبان عالم در چشم انسان بد جلوه كنند، ديگر
نزد او صفات خوب هم جلوه و جايگاه نخواهد داشت و تدريجا بدبينى او به
انسان هاى خوب و ساير مخلوقات هم سرايت مى كند. اين بيمار ديگر در دنيا
هيچ چيز را زيبا و خوب نمى بيند. هرچه مى بيند زشت و بدمنظر است ؛ زيرا
طينت و سرشت او منقلب شده است و به حكم اثرپذيرى از اشرار، خود او نيز
در زمره آنان قرار گرفته است . چنين آدمى مصداق اين مثال شده است كه :
((كافر همه را به كيش خود پندارد
)).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
الشَّرِّيرُ لا يَظُّنُ باءحد خيرا لانَّه لا يَراهُ الا بطبعِ نفسِهِ(617).
((انسان شرير به هيچ كس گمان خوب نخواهد داشت ؛
چون همه را با طبع خود قياس مى كند
)).
اگر معاشرت و روابط انسان براى وى محيطى آلوده فراهم كرد؛ طورى كه هر
چه مى بيند زشتى و ناروايى و هرچه مى شنود بدگويى و هرچه استشمام مى
كند عفونت و بدبويى باشد، در صورتى كه از آن محيط هم خارج شود باور
نخواهد كرد مناظرى را كه مى بيند زيبا است ، اصواتى را كه مى شنود
دلنشين است ؛ عطرهايى را كه مى بويد، جان افزا و روح نواز است ؛ چرا كه
محيط آلوده تاثيرات ژرفى در باطنش گذاشته است . امام عليه السلام مى
فرمايند: بهترين راه آلوده نشدن به سوءظن ، پروا و پرهيز از همنشينى با
اشرار است .
بعضى از روايات علت ابتلا به بيمارى سوءظن را سوءتدبير فرد دانسته و سؤ
ال اصلى را اين مى دانند كه چرا فرد به محيط آلوده رفت ؟ چرا با كسانى
نشست و برخاست كه به اين بيمارى دچار بودند؟
اين كه گفته مى شود پيدايش سوءظن اختيارى نيست ، غلط است . پيدايش
اين بيمارى ، مقدماتى دارد كه فراهم كردن مقدمات آن ، اختيارى است . بر
اين اساس ، بهترين روش درمان ، پيشگيرى است . اگر كسى به هر دليلى به
اين بيمارى آلوده شد، راه درمان آن ، بى اعتنايى به گمانهاى سوء و زشت
است .
تفاوتى كه بيمارى هاى روحى با جسمى دارند اين است كه بى اعتنايى و
تربيت اثر ندادن به بيمارى هاى روحى ، موجب ضعف و كاستى آنها مى شود و
تدريجا زائل مى شوند و اگر به آنها ترتيب اثر داده شود و طبق آنها عمل
شود، كم كم قوت پيدا مى كنند و ريشه دار مى شوند؛ تا جايى كه بيمارى
ضعيف و قابل علاج ، به يك بيمارى مزمن تبديل مى شود كه گاه به جنون و
ديوانگى هم كشيده مى شود.
در تكميل اين بحث ، تذكر اين نكته ضرورى است همان طور كه از نظر اخلاقى
، انسانى و شرعى كه همه انسان ها مامورند از بدگمانى و سوءظن پرهيز
كنند، موظفند باعث تقويت بدگمانى در ديگران نيز نشوند. يعنى انسان
نبايد در زندگى طورى عمل كند كه خود را در معرض گمان هاى بد و سوءظن
قرار دهد. قرار گرفتن در موضع ظن دو اثر دارد: يكى اين كه موجب احيا يا
تقويت اين بيمارى در اجتماع مى شود؛ ديگر اين كه عِرض و آبروى فرد را
در معرض خطر قرار مى دهد.
اين تعبير در معارف ما زياد آمده كه انسان بايد خودش را از موضع تهمت
دور نگه دارد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند:
اتَّق مواضِعَ التُّهَمِ(618).
((از جايگاه هايى كه مورد تهمت است پروا كن
)).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن
عَرَضَ نَفسهُ للتُّهمَةِ فلا يَلومَنَّ مَن اءَساءَ الظَّنِّ بهِ(619).
((كسى كه خود را در معرض تهمت قرار مى دهد،
افرادى را كه به او بدگمان مى شوند ملامت نكند، خود را سرزنش كند
)).
از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده است كه فرمودند:
اءَولَى النَّاسِ بالتُّهمَةِ مَن جالَسَ اءَهلَ التُّهمَةِ(620).