در روايتى امام باقر عليه
السلام از پدر بزرگوارشان امام سجاد عليه السلام نقل مى كنند كه
فرمودند:
كان
اميرالمؤ منين عليه السلام يقول على منبر الكوفِة : يا معشر المسلمين !
لِيُؤ اخى المسلمُ المسلم ، و لا يُواخِيَنَّ الفاجر و لا الاَحمق و لا
الكذَّاب ، فانَّ الفاجر يُزَيِّن لك فعله ، و يَحُثُّك اءنَّك تاءتى
مثله ، و لا يُعينُك على اءمر دينك و لا دنياك فَمدخَلَهُ عليك و
مَخرَجَه من عندك شين عليك . و اما الاحمق فانّه لا يطيع مرشدا و لا
يستطيع صرف السوء عنك ، و ربَّما اءراد اءن ينفعك فيضُرُّك بعده خير
مِن قُربِه ، و سكوتُه خير مِن منطقِه ، و موتُه خير مِن حياته . وَ
اَمَّا الكذّاب فانَّه لا ينفعك سبب لك العداوَةَ و يثبت لك السَّخائم
فى الصُّدور و يُفشى سرَّك و يَنقُلُ حديثَك و ينقُلُ اءحاديث النَّاس
بعضهم الى بعض
(675).
اميرالمؤ منين عليه السلام بر فراز منبر مسجد كوفه مردم را موعظه مى
كردند: اى گروه مسلمانان با يكديگر برادرى كنيد! اما از برادرى با
فاجران ، احمقان و دروغ گويان بپرهيزيد. در اين روايت سه گروه مورد نهى
قرار گرفته اند:
يكى افرادى كه به گناه آلوده اند؛ يعنى كسانى كه از انجام گناه پروا و
پرهيز ندارند؛
طايفه ديگر، گروهى كه در ادراكات توانمند نيستند و اصطلاحا در عرف از
آنها تعبير به احمق مى شود؛
و طايفه سوم ، افرادى كه با دروغ گويى خو گرفته اند.
حضرت ، اين گونه دليل مى آورند: فاجر گناهكار، در مقام توجيه گناه و
افعال خود است ؛ و به همين دليل هيچ وقت كار زشت را در ملاءعام انجام
نمى دهد و اگر هم انجام داد، سعى مى كند پوشش و توجيهى براى آن بيابد و
بعد از آن ديگران را به انجام آن گناه تشويق مى كند. بنابراين ، اولين
خطر در ارتباط با اين دسته از افراد اين است كه انسان به گناه آلوده مى
شود.
خطر دوم اين است كه او هرگز در امور دين و دنيا به انسان كمك نخواهد
كرد؛ چون انسانى است كه در دين و اعتقادات خود، ضعيف است ، مرتكب گناه
مى شود و طبعا وقتى كسى با خلاف كارى خو گرفته باشد، نمى تواند ديگران
را در امر دين و دنيايشان كمك كند.
خطر سوم اين است كه انسان را به همان طايفه منتسب مى كند و موجب ننگ و
بدنامى مى شود؛ با اين توضيح كه معمولا قضاوت مردم درباره انسان ها، بر
اساس روابط و دوستى شان با ديگران است . در عرف هم وقتى مى خواهند
بدانند فردى چگونه است ، مى گويند ببينيد با چه كسى رابطه دارد و
همنشين و دوستش كيست ؟ هر قضاوتى كه در مورد دوست انسان داشته باشند،
درباره خود او هم خواهند داشت .
گروه دوم كه دوستى با آنها نهى شده ، احمقان هستند كه حضرت ، علت آن را
چنين ذكر مى فرمايند كه انسان بى خرد، به خاطر كمبود سرمايه عقل ، هرگز
از انسان عاقل پيروى نمى كند و به ذهنيات خود توجه دارد؛ بنابراين هرگز
نخواهد توانست مرشد خوبى باشد؛ چون نه سرمايه اى دارد و نه حاضر است از
سرمايه ديگران بهره مند بشود و از طرفى براى انسان هاى ديگر نيز نمى
تواند مفيد باشد. و ديگر اين كه نخواهد توانست پستى ها و زشتى هاى
انسان را از او دفع كند و چه بسا در مقام نفع رسانى ، به انسان ضرر مى
زند. بنابراين دور بودنش از انسان بهتر از نزديك بودن ؛ و ساكت بودنش
بهتر از سخن گفتن است و خلاصه مرگش بهتر از زندگى است ؛ چون نه براى
خود مفيد است نه براى ديگران .
گروه سوم كه در كلام حضرت ، دوستى با آنها نهى شده ، انسان هايى هستند
كه به دروغ گويى خو گرفته اند و كذابند؛ يعنى همه زندگى آنها با دروغ
آميخته است . ارتباط با اين گروه ، هرگز براى انسان مفيد نخواهد بود.
علتش اين است كه انسان دروغ گو مى تواند كينه را در دل انسان جا بدهد؛
چون از ديگران مطالبى را نقل مى كند و از طرفى راست نمى گويد. به طور
طبيعى انسان به افراد ديگر بدبين مى شود و كينه ديگران را در دل مى
كارد و باعث مى شود كه اين كينه ها در دل انسان راسخ شود و به هيچ
قيمتى پاك نشود.
ديگر اين كه به افشاى اسرار دوستانش مى پردازد و ناخودآگاه به نمامى
روى مى آورد كه اين خصلت مى تواند در ارتباطات انسان با ديگران تاثيرات
منفى بسيارى بگذارد.
در روايت ديگرى كه در همين باره ذكر شده است گروه هايى را كه نمى توان
با آنها عهد اخوت بست چهار گروه مى داند و علاوه بر سه گروه ذكر شده
انسان هاى ترسو را نيز اضافه كرده است . علتش را هم در اين روايت ذكر
مى كنند و مى فرمايند: انسان ترسو از همه چيز مى ترسد، حتى از تو مى
ترسد و رويگردان است . بنابراين به انسان ها توصيه شده است كه از ايجاد
رابطه با چهار گروه پرهيز شود:
اول ، افرادى كه آلوده و مشهور به گناهند.
دوم ، افرادى كه از سرمايه عقل بهره مند نيستند.
سوم ، افرادى كه مبناى زندگى شان دروغگويى است .
چهارم ، انسان هاى ترسو.
نكته ديگرى كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام درباره حقّ برادر مؤ من
آمده و نياز به توضيح دارد، اين است : كه ميان وى و وسوسه هاى شيطانى
او حائل شود و او را نصيحت و براى او خيرخواهى كند. خيرخواهى و حائل
شدن بين وسوسه هاى شيطانى و او، مى تواند صورت هاى مختلفى داشته باشد:
مؤ من آيينه مؤ من است
يكى از ساده ترين راه هايى كه به بيان بسيار روان و كوتاه در
معارف ما مكرر ذكر شده ، اين است كه براى او مانند آينه باشد كه
المؤ
من مرآة المؤ من
(676)؛ مؤ من آيينه مؤ من است . اين تعبير براى
همگان بسيار ساده و قابل فهم است ، اما از اين روايت مى توانيم دو
تفسير داشته باشيم :
يكى اين كه انسان به وسيله برادر مؤ من خود، زشتى ها، پليدى ها و
اشكالات اخلاقى خود را ببيند؛ يعنى از كردار نيك و رفتار صحيح او، به
رفتار نامناسب خود پى ببرد و درصدد برطرف كردن آنها برآيد. به عبارت
روشن تر اين من هستم كه مى توانم چهره باطن خود را در اعمال و رفتار
برادرم ببينم و مثل آيينه ، زشتى ها و بدى هاى خود را در آن حس كنم و
از بين ببرم . وقتى انسان مقابل آيينه مى ايستد، اگر در چهره اش اشكالى
باشد، به طور طبيعى در آينه مى بيند و درصدد برطرف كردن آن برمى آيد.
بر اين برداشت شاهدى هم از روايات داريم ؛ در روايتى از اميرالمؤ منين
عليه السلام در توصيه هاى خود به كميل نقل شده است ، كه چنين فرموده
اند:
يا
كميل ! المؤ من مرآة المؤ من لاءنَّهُ يَتَاءَمَّلُهُ و يَسُدُّ
فَاقَتَهُ و يُجَمِّلُ حالَتَهُ(677).
((اى كميل ! مؤ من آيينه مؤ من است ؛ چرا كه با
دقت در آن مى نگرد، نيازهاى باطنى و نقص هاى معنوى خود را به وسيله
تاءمل در آن از بين مى برد و حالات معنوى و خصايص نفسانى خود را جمال و
زيبايى مى بخشد)).
توجيه دوم اين است كه مؤ من براى برادرش مثل آيينه است ؛ همان طور كه
آيينه به انسان خيانت نمى كند و واقعيت آن چنان كه هست به او نشان مى
دهد، مؤ من هم بايد بدى ها، زشتى ها و وسوسه هاى شيطانى نفس برادر خود
را براى ديگران بيان نكند و فقط به خود او بگويد. در روايتى حضرت مى
فرمايند:
رَحِمَ اللَّه مَن اءهدى الىَّ عيوبى
(678).
((رحمت خدا بر كسى كه مرا به عيوبم آگاه كند)).
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است :
اءحب
اخوانى الىَّ من اءهدى الىَّ عيوبى
(679).
((بهترين برادران من كسى است كه اشكالات مرا به
من هديه كند)).
در سخن ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
لِيَكُن آثَرُ النَّاس عندك من اءهدى اليك عيبك ، و اءعانك على نفسك
(680).
((از ميان دوستانت كسى را برگزين كه عيب هاى تو
را به تو هديه كند و براى خودسازى ، تو را يارى دهد)).
مؤ من آيينه مؤ من است ؛ بدى هايى را كه در نهايت موجب آزار و اذيت او
مى شود از او بزدايد. مؤ من چهره برادر دينى خود را از بدى ها تنزيه مى
كند.
وقتى انسان واقعا بدى را آن طور كه هست ببيند قطعا به رفع آن اقدام مى
كند؛ چرا كه انسان همان طور كه دوست دارد چهره ظاهرى خود را از زشتى ها
و پليدى ها تطهير كند، علاقه دارد چهره باطنى خويش را هم پاكيزه كند.
در اين جا توجه به اين مطلب لازم است كه معناى آينه بودن مؤ من اين
نيست كه فقط بدى هاى برادر مؤ منش را ببيند. از اميرالمؤ منين عليه
السلام نقل شده است كه فرمودند:
الاشرار يَتَتَبَّعونَ مَساوِىَ النَّاس ، و يَترُكون مَحاسِنَهم ؛ كما
يتتبَّع الذُّباب المواضعَ الفاسدةَ(681).
((افراد شرور هميشه دنبال يافتن بدى هاى مردم
هستند، درست مثل مگسى كه صورت زيبا و دوست داشتنى را رها مى كند و روى
مواضع فاسد مى نشيند)).
انسان هاى شرور همه خوبى ها و خيرات برادر مؤ من خود را ناديده مى
گيرند و فقط زشتى هاى او را به رخش مى كشند. اين يكى از زشت ترين شيوه
هاى ارتباطى مؤ منان با يكديگر است . گاهى هم افرادى هستند كه به ظاهر
با ديگران پيمان دوستى مى بندند تا به عيب هاى آنان آشنا شوند و
بتوانند از آن عيوب ، عليه آنها سوءاستفاده كنند و دست به افشاگرى
بزنند و آبروى مؤ من را در معرض خطر قرار دهند. اين عده غافلند كه اين
سيره انسان هاى بدسيرت است . در حكم عيسى بن مريم عليه السلام آمده است
كه فرموده اند:
يا
عَبيدَ السوء! تَلومون النَّاس على الظنِّ و لا تَلومون اءنفسكم على
اليقين
(682).
((اى بندگان زشتى ! مردمان را بر آنچه شايد در
آنها باشد ملامت مى كنيد؛ حال آن كه نفس خود را بر بدى هايى كه به يقين
در شما هست ملامت نمى كنيد)).
پس مهم اين است كه مؤ منان در ارتباط خود با ديگران واقعا به منزله
آيينه باشند؛ آيينه اى كه همه آنچه را كه هست نشان مى دهد؛ همان طور كه
زشتى ها را نشان مى دهد، محاسن را نيز نشان مى دهد.
نكته مهمى كه بايد بدان اشاره كنيم اين است كه انسان اگر زشتى و نقصى
در برادر مؤ من خود مى بيند، براى اين كه بين او و وسوسه هاى شيطانى
حائل شود، بايد او را از انجام زشتى ها و تخلق به اخلاق ناپسند نهى كند
و به راه صحيح و درست هدايت كند و در واقع ناصح باشند نه ملامتگر. حتى
ممكن است انسانى در طول حيات دچار خطا و گناهى شود كه در سايه آن گناه
، استحقاق حد خوردن هم داشته باشد، ولى در معارف و سخنان اهل بيت عليهم
السلام تصريح شده است كه نبايد او را ملامت كرد:
اذا
زَنَت خادمُ اءحدِكم فليَجلِدها الحدَّ و لا يُعَيِّرها(683).
((اگر خدمتكار يكى از شما مرتكب زنا شد او را حد
بزنيد ولى سرزنش و ملامتش نكنيد)).
خلاصه اين كه اگر انسان به اشكالات برادر مؤ منش وقوف پيدا كرد، براى
هدايت او در مقام توصيه و تذكر برآيد؛ نه اين كه زبان به ملامت و
بدگويى او باز كند. مرحوم كلينى روايتى از امام صادق عليه السلام نقل
كند:
من
اءنَّب مؤ منا اءنَّبه اللَّه فى الدُّنيا و الاخرة
(684).
((كسى كه مؤ منى را مورد سرزنش و ملامت قرار
دهد، خدا در دنيا و آخرت موجبات ملامت و سرزنش او را فراهم خواهد كرد)).
در اواخر بيان امام سجاد عليه السلام در حقّ برادر تعبير قابل توجه و
دقتى آمده است كه اخوت را مبتنى به قصد قربت مى كند. به تعبير امام
سجاد عليه السلام
و
الاقبال عليه فى اللَّه و براى خدا به او اقبال داشته باش . در
اين بيان ، حضرت ارزش دوستى و قوام و دوام آن را به خدايى بودن آن
دانسته ، مى فرمايند: در صورتى كه براى خدا باشد پايدار خواهد بود. و
اگر روابط و پيوندها بدون خدا و ياد و ولايت امر او باشد، طبعا مستدام
و قابل دوام نخواهد بود.
ثمره دوستى و برادرى در
قيامت
ارتباطى كه بر اساس طمع ، منافع مادى و امور دنيوى باشد، به
همان دليل كه اين عوامل و انگيزه ها، دوام و بقا ندارند، دوام نخواهند
داشت . اما چون ذات ذوالجلال الهى تنها موجود باقى و هميشگى عالم است ،
آنچه كه منتسب به ذات اقدس او شود، نيز باقى و هميشگى خواهد بود.
بنابراين محبت و دوستى هايى كه
لله
و فى
اللَّه باشد، مورد تمجيد و ستايش و توصيه فراوان واقع شده است .
در روايتى كه به رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت داده
شده است مى فرمايند:
انَّ
المُتَحابِّين فى اللَّه يوم القيامةِ على منابرَ مِن نور قد اءَضاءَ
نورُ وجوههم و نورُ اءَجسادهم و نورُ مَنابِرِهِم كُلَّ شى ء حتَّى
يُعرَفوا به فيقال هؤ لاء المتحابُّون فى اللَّه
(685).
((جزاى كسانى كه براى خدا، پيوند محبت با يكديگر
بسته اند آن است كه در صحنه قيامت ، بر منابرى از نور قرار مى گيرند،
كه نور چهره و بدن و حتى كرسى و منبر آنها همه چيز را روشن مى كند و
اصلا اين جماعت به اين نور شناخته مى شوند و كسانى كه اين روشنايى را
ببينند خواهند گفت : اين نور، نور افرادى است كه براى خدا با يكديگر
پيوند دوستى بسته اند)).
در روايت ديگرى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه حضرت از قول
جد بزرگوارشان حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند:
اذا
كان يوم القيامة جَمَع اللَّه الخلائق فى صعيد واحد، و يُنادى مُناد
مِن عند اللَّه ، يسمع اءوَّلهم ... قال : ثمَّ يُنادى مُناد من عند
اللَّه عزَّ و جَلَّ، يسمع آخِرُهم كما يسمع اءوَّلهم ، فيقول : اءَين
جيرانُ اللَّه جل جلاله فى دارِه ؟ فيقوم عنق من النَّاس ،
فتستَقبِلُهم زمرَة من الملائكةِ، فيقولون لهم : ماذا كان عملكم فى دار
الدُّنيا فصِرتُم به اليوم جيران اللَّه تعالى فى دارهِ؟ فيقولون كنَّا
نَتَحابُّ فى اللَّه عزَّ و جَلَّ و نَتَباذَل ة فى اللَّه و
نَتَوازَرُ فى اللَّه . فيُنادى مُناد من عند اللَّه : صدَق عبادى
خَلُّوا سبيلهم لينطَلُقُوا الى جوار اللَّه فى الجنَّة بغير حساب .
قال فينطَلِقون الى الجنَّة بغير حساب . ثم قال اءبوجعفر عليه السلام :
فهؤ لاء جيران اللَّه فى داره ، يَخاف النَّاس و لا يخافون ، و يُحَاسب
و لا يحاسبون
(686).
((وقتى خداوند همه انسان ها را در صحنه قيامت ،
جمع مى كند طورى همه اهل محشر، صدايش را مى شنوند؛ ندا مى دهد:
همسايگان خدا كجا هستند؟ اين صدا در صحنه محشر، طنين مى افكند، سپس
گردن هايى كشيده مى شود كه نشان دهند آنها
جيران اللَّه هستند. سپس عده اى از ملائكه به استقبال آنها مى
آيند و مى گويند كه شما در دنيا چه كرديد كه امروز همسايگان خدا
هستيد؟! مى گويند: ما كار مهمى انجام نداده ايم ؛ مگر اين كه دوستى ها
و محبت هاى خود را بر اساس محبت الهى استوار كرديم ؛ يعنى براى خدا
پيوند بستيم پس از جانب خدا منادى ، ندا مى دهد اين بندگان راست مى
گويند، راه را براى آنها باز كنيد، تا بدون حساب و كتاب قدم به جوار
الهى بگذارند و همسايگان خدا شوند. در ادمه ، امام باقر عليه السلام
فرمودند: اينان همسايگان خدا در خانه اويند؛ در صحنه محشر همه مردم
خائف و ترسانند، ولى ايشان هيچ ترس و هراسى ندارند. همه مردم مورد
محاسبه واقع مى شوند، ولى اينان از محاسبه معافند)).
اين آثار اخروى است كه صرف نظر از منافع دنيوى بر ارتباطات و روابط
خدايى انسان ها مترتب است . در روايتى از وجود مقدس رسول اكرم صلَّى
اللَّه عليه و آله و سلم آمده است كه :
انّ
حولَ العرش منابر مِن نور، عليها قوم لباسُهم من نور، و وجوههم نور،
لَيسُوا باءنبياء يَغبطُهم الانبياء و الشهداء قالوا: يا رسول اللَّه !
حلِّ لنا، قال : هم المتحابُّون فى اللَّه ، و المُتَجالسون فى اللَّه
، و المُتَزَاورون فى اللَّه
(687).
((اطراف عرش الهى مكان هاى مرتفعى از نور وجود
دارد. كه عده اى بر اين منابر قرار مى گيرند كه هم لباس آنها از نور
است و هم چهره آنها. اينان پيامبران نيستند؛ بلكه كسانى اند كه
پيامبران الهى و شهداى راه خدا بر آنها غبطه مى خورند؛ يعنى مقامى كه
خدا به اين گروه داده ، مورد غبطه انبياى الهى و شهداى راه خدا است .
عرض كردند: يا رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اينها چه
كسانى اند؟ حضرت فرمودند: كسانى اند كه دوستى هايشان با يكديگر، براى
خدا است ، نشست و برخاست هايشان با يكديگر براى خدا است ، اگر به زيارت
يكديگر مى روند براى خدا است و همه روابطشان را بر اساس خشنودى خدا
قرار داده اند)).
خالصترين عمل
در روايتى نقل شده است كه :
و
اءوحى اللَّه تعالى الى موسى عليه السلام : هل عمِلتُ لى عملا قطُّ؟
قال : الهى صلَّيت لك ، و صُمتُ و تصدَّقت ، و ذكَرتُ لك . فقال : ان
الصلاةَ لك برهان ، و الصّوم جُنَّة ، و الصَّدقة ظِلُّ، والذِّكر نور،
فاءىّ عمل عملت لى ؟ فقال : موسى عليه السلام دُلِّنى على عمل هو لك ؟
فقال : يا موسى ، هل واليت لى وليا؟ و هل عادَيت لى عدوّا قط؟ فعَلِمَ
موسى عليه السلام اءن اءَحبَّ الاَعمال الحبُّ فى اللَّه و البُغضُ فى
اللَّه
(688).
خداوند متعال به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد كه آيا در پرونده
اعمالت ، كارى سراغ دارى كه فقط براى من انجام داده باشى ؟ كارى كه هيچ
انگيزه غير الهى در آن نباشد؟ اين سوالى است كه همه ما بايد از خودمان
بكنيم كه آيا در پرونده اعمالمان ، كارى سراغ داريم كه فقط براى خدا
انجام داده باشيم و هيچ منفعت دنيوى و اخروى را براى خود در نظر نگرفته
باشيم ؟! موسى عليه السلام گفت : من نماز خوانده ام ، روزه گرفته ام ،
صدقه داده ام ، همواره ذاكر نام و ياد تو بوده ام . جواب آمد كه نمازى
كه خوانده اى ثمره اش آن است كه در قيامت راهگشاى توست و راه را براى
ورود به بهشت باز مى كند. روزه تو هم سپر و محافظ تواز آتش جهنم است .
صدقه اى كه داده اى سايه اى است براى تو در صحنه محشر. ذكر و ياد من هم
نور است و باز براى تو راه گشا. چه كارى را فقط براى من كرده اى ؟
حضرت موسى عليه السلام فرمود: خدايا! مرا راهنمايى كن بر عملى كه فقط
براى تو باشد! من نمى دانم كه چه بايد مى كردم . جواب آمد يا موسى !
آيا هرگز كسى را به خاطر من دوست داشته اى ؟ و آيا كسى را به خاطر من
دشمن داشته اى ؟ در اين جا موسى عليه السلام تنبه پيدا كرد كه محبوب
ترين كار نزد خدا دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى او است .
نتيجه اين كه ، بناى دوستى ها بايد بر اساس تقرب به خدا و خالص براى او
باشد؛ زيرا اگر هر شائبه اى غير از اين وجود داشته باشد، به همان
مقدار، از اعتبار آن كاسته خواهد شد.
نكته ديگر اين كه شايد محبت و دوستى از معدود اعمالى باشد كه مى توان
آن را رنگ خدايى داد؛ وگرنه بسيارى از عبادات ؛ مثل نماز، روزه و حتى
صدقات ، انفاق و دستگيرى ديگران مى تواند جهات نفسانى باشد؛ نماز مى
خواند براى اين كه از جهنم وحشت دارد، روزه مى گيرد براى اين كه از
نافرمانى مى ترسد و امثال آن ؛ ولى با برادر مؤ من ارتباط برقرار مى
كند؛ چون خدا آن را دوست دارد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
طوبى
للمتحابِّين فى اللَّه
(689).
((خوشا به حال كسانى كه به خاطر خدا، دوستى مى
ورزند)).
در روايت ديگرى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
انّ
مَلكا من الملائكة مرَّ رجل قائم على باب دار، فقال له الملك : يا
عبداللَّه ما يُقيمك على باب هذِهِ الدّار، قال : اءخ لى فى بيتها
اءُريد اءَن اءُسَلِّم عليه فقال الملك : هل بينك و بينه رحم ماسَّة
اءو نزعت بكه اليه حاجة ؟ قال : لا ما بينى و بينه قرابة ، و لا
نَزَعتَنى اليه حَاجَة ، الّا اءُخُوِّةِ الاسلام و حُرمتِه ، فاءَنَا
اءَتَعاهده اءُسلِّم عليه فى اللَّه ربِّ العَالَمين ، فقال له المَلك
: انِّى رسول اللَّه اليك ، و هو يُقرِئُكَ السَّلام ، و يقول لك :
انَّما ايَّاى اءَردت و لى تَعَمَّدتَ و قد اءوجبتُ لك الجنَّة ، و
اءعتقتك من غَضَبى ، و اءجرتكَ من النَّار(690).
((يكى از ملائكه از كنار مردى عبور كرد كه بر در
خانه اى ايستاده بود. به او گفت : اى بنده خدا! براى چه ايستاده اى ؟
گفت : در اين خانه برادرى دارم كه مى خواهم به او سلام كنم و احوال او
را بپرسم . ملك به او گفت : آيا بين تو و او پيوند رحميت و خويشى
برقرار است ؟ يا به او احتياجى دارد؟ مرد گفت : نه با او قوم و خويشى
دارم و نه به او احتياجى ؛ مگر نه اين كه ما برادر ايمانى هستيم و من
آمده ام براى خدا حال او را بپرسم و به او سلام كنم ، ملك به او گفت :
اى مرد! من از جانب خدا براى تو پيامى دارم ؛ خداى بزرگ به تو سلام
رسانده و فرموده است كه چون تو فقط براى من قدم برداشتى و مرا اراده
كردى بهشت را بر تو واجب كردم و تو را از غضب و خشم و آتش ايمن ساختم
)).
در روايت ديگرى هم داريم كه ديدار برادر مؤ من ، ديدار خدا است . علت
اين امر را در روايت ديگرى بايد جست كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و
آله و سلم مى فرمايند:
مَن
اءَكرَم اءخاه فانَّما يُكرم اللَّه عزَّ و جَلَّ، فمَا ظنُّكم بمَن
يُكرِمُ اللَّه عزَّ و جَلَّ اءن يُفعَلَ به
(691).
((كسى كه برادر مؤ منش را اكرام و احترام كند،
در واقع خدا را اكرام كرده است . شما گمان مى كنيد كه اگر كسى خدا را
اكرام كند، خدا با او چگونه بايد رفتار كند؟)).
اگر كسى انسان كريمى را اكرام كند، يقينا او نيز با كرامت با او رفتار
خواهد كرد. و چه كريمى از ذات ذوالجلال الهى كريم تر است ؟
تولّى و تبرّى دو اصل مهم
در فروع دين دو اصل آمده است : تولى و تبرى ؛ يكى دوستى دوستان
خدا و ديگرى دشمنى دشمنان خدا. بنابر همين اصل است كه در موازين
اعتقادى و اخلاقى به دوستى ائمه و دوستان آنان و دشمنى دشمنان ائمه هدى
عليهم السلام توصيه شده است در روايات آمده است :
مَن
اءحبّكم فَقَد اءحب اللَّه ، و مَن اءبغضكم فَقَد اءبغض اللَّه
(692).
((كسى كه شما را دوست بدارد، خدا را دوست داشته
؛ و كسى كه شما را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است
)).
حال چرا دوست داشتن آنها دوست داشتن خدا و دشمن داشتن آنها، دشمن داشتن
خدا است ؟ جواب روشن است ؛ چون آنها كسانى اند كه جز براى خدا و به ياد
خدا و در راه خدا، هيچ قدمى برنمى دارند و هيچ لحظه اى از زندگى را
بدون او سپرى نمى كنند.
و
جعلنا منهم اءئمة يهدون باءمرنا لمّا صبروا(693).
((و از آنان امامان و پيشوايانى قرار داديم كه
به فرمان ما مردم را هدايت مى كردند؛ چون شكيبايى نمودند)).
در اين جا نكته بسيار مهم ، لطيف و دقيقى وجود دارد و آن اين كه نه
تنها در مقابل مصيبت و مشكلات دنيا، صبر مى كنند و از معصيت خوددارى مى
كنند، براى تنعمات دنيا و رسيدن به نعمت هاى آخرت نيز اشتياقى ندارند و
صبورى پيشه مى كنند، و به روى هر چه در دنيا و آخرت غير خدا وجود دارد
چشم مى بندند و به جز خدا به هيچ چيز نمى انديشند در زيارت مباركه
جامعه كبيره آمده است كه :
و
ذَلَّ كُلّ شى ء لكم
(694).
((همه چيز ذليل او است )).
حتى ملائكه مقرب الهى هم در پيش او خاضع و ذليلند. به اين مرتبه كه مى
رسد
عين اللَّه مى شود؛
يد
اللَّه مى شود؛
اءَذّن اللَّه مى شود. يعنى چيزى جز براى خدا نمى بيند، نمى
شنود و انجام نمى دهد و آن وقت محبت به او، محبت به خدا مى شود و بغض
نسبت به او دشمنى با خدا.
اگر مؤ منان دوستى ها و روابط خود را بر اين اساس و با محوريت اولياى
الهى شكل دهند، دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا، هم موجب
دست يافتن به يك زندگى واجد ارزش هاى معنوى است و هم موجب بقا و دوام
اين دوستى ها و ارتباطات . مادامى كه مؤ منان آن محورى را كه ولى
اللَّه است قبول داشته ، به آن معتقد باشند و دوستى هايشان ، بر آن
مبنا صورت گيرد، اكرام ذات اقدس الهى خواهد بود.
نتيجه اين كه برادران و خواهران ايمانى و مواليان و شيعيان اهل بيت
عليهم السلام ارتباطات و پيوندهايشان را بر اساس محوريت ائمه اطهار
عليهم السلام قرار دهند و هرگز به خاطر مسائل و منافع دنيوى و گذرا،
آنها را تحت الشعاع قرار ندهند و دوستى ها را از بين نبرند.
امام سجاد عليه السلام در آخرين قسمت از حقوق برادر مى فرمايند:
فاءِن انقَادَ لرَبِّه و اءَحسَنَ الاجابَةَ له و الا، فَليكُن اللَّه
آثر عندك ، و اءكرَمَ عليك منه .
اگر مطيع و منقاد پروردگار شد و فرمان الهى را به خوبى پذيرا شد و
فرمانبردار خدايش بود، به دوستيت با او ادامه بده ؛ زيرا همه مطالبى كه
در مساله اخوت و برادرى ، به آنها تاءكيد شده است ، دوستى و پيوندى است
كه مبناى الهى داشته باشد؛ كه اگر بر اين اساس بود، طرف دوستى انسان
فردى متدين و متعبد و پايبند به موازين شرعى و اخلاقى خواهد بود. اين
نكته را هم بايد توضيح دهيم كه منظور از موازين شرعى صرفا روزه ، نماز
و يك سلسله تعبديات نيست ، بلكه منظور تخلق به اخلاق شرعى است ؛ يعنى
انسانى باشد كه ملتزم به اصول اخلاقى شريعت باشد. اگر چنين بود، قابليت
دوستى دارد و اءلّا وقتى او به هيچ يك از موازين شرعى پايبند نيست و با
نصيحت و راهنمايى هم اصلاح و با اين دستورات منطبق نمى شود، چنين كسى
قابليت دوستى نخواهد داشت ؛ كه در اين ميان انسان بايد فرمان الهى را
مقدم بداند.
روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه حضرت در بازار همراه
دوستان و برادران ايمانى خود حركت مى كردند. دوست امام عليه السلام
برده اى داشت كه مرتكب خطايى شد و مالك او برخلاف موازين شرعى ، او را
مورد خطاب قرار داد و به او جسارت كرد و به مادر او نسبت گناه داد.
امام عليه السلام پيوند برادرى را از او گسستند و تا آخر عمر با او سخن
نگفتند(695).
حدود و قواعد دوستى
بنابراين ، آنچه كه مهم است التزام برادران ايمانى به موازين و
مقررات شرع است . روايتى را مرحوم صدوق رحمه اللَّه از امام صادق عليه
السلام نقل كرده است كه حضرت مى فرمايند:
الصَّداقة محدودَة ، فمَن لم يكُن فيه تلكَ الحُدود فلا تَنسِبهُ الى
كمال ، اءوَّلُها: اءن يكون سريرتُه و علانيتُه واحدة ، والثانية : اءن
يريك زَينَك زينَهُ و شَينَك شَينَه ، و الثالثة : لا يُغَيِّرُه مال و
لا ولد، والرابعةُ: اءن لا يُمسِكَ شيئا ممَّا تَصِلُ اليه مَقدِرَتُه
(696).
دوستى ، مودت و برادرى حدودى دارد؛ يعنى بايد براى همه قابل شناسايى
باشد. اگر كسى در دوستى و رفاقت ، واجد شرايط است ، قابليت دوستى دارد
و اگر واجد آنها نيست ، سزاوار دوستى نخواهد بود؛ و نمى توان او را
كامل دانست :
نكته اول اين كه ، ظاهر و باطنش - در مقام دوستى - يكى باشد. برخى از
افراد به حسب ظاهر با ديگران اظهار رفاقت مى كنند، اما در باطن كينه
آنها را در دل مى پرورانند. دوام و استوارى دوستى و پيوند برادرى منوط
به اين است كه ظاهر و درون انسان نسبت به برادر ايمانى اش يكسان باشد و
اگر انسان چنين تشخيص دهد كه ظاهر و باطن فردى نسبت به برادر مؤ منش
يكى نيست ، او لياقت رفاقت را نخواهد داشت .
نكته دوم اين كه ، دوست و برادر دينى ، بايد خوبى هاى دوست خود را خوبى
هاى خود بداند و بدى هاى او را بدى هاى خود؛ يعنى پيوند آنها طورى
استوار شده باشد و ميان آن دو يگانگى برقرار باشد كه او را خود بداند.
اگر او امتيازى دارد، لذت ببرد و اگر عيبى دارد آزرده شود و در جهت
زدودن آن تلاش كند. در اين صورت اين دوستى باارزش و صادقانه است . اما
اگر دوست انسان ، عيبى دارد و انسان با بى تفاوتى از آن بگذرد. نه تنها
اين دوستى ، عميق نخواهد بود، بلكه حقّ برادرى نيز ادا نخواهد شد.
نكته سوم اين كه ، مال و اولاد، او را دگرگون نكند، افرادى در حالت
عادى و شرايط مساوى ، با هم پيوند برادرى منعقد مى كنند و با هم دوست
مى شوند. اگر كسى در سير تكامل زندگى صاحب مال و مكنت و فرزندان زياد
شد و اين مال و مكنت او را عوض نكرد و داشتن ثروت ، فرزند و قبيله در
خلقيات و روحيات او تاثير نگذاشت ، داراى شرايط دوستى و برادرى است .
گاهى افراد در شرايطى يكسان و معمولا در يك سطح پيوندهاى صميمانه اى
دارند؛ ولى در سايه برخى تحولات ، عده اى از آنها به مقام ، مال ، مكنت
، جاه و قدرتى مى رسند كه باعث مى شود به كلى دوستان گذشته خود را
فرامش كرده و چنان برخوردى داشته باشند كه گويا همديگر را نمى شناسند.
اين معناى صداقت و اخوت شرعى نيست .
صداقت و اخوت شرعى آن است كه هيچ حادثه ، پيشامد، پستى و بلندى زندگى
در رفاقت فرد با ديگران اثر نگذارد.
چهارمين نكته اى كه در كلام امام صادق عليه السلام آمده اين است كه
براى كمك و يارى دوستش از هيچ كوششى فروگذار نباشد.
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست |
|
در پريشان حالى و درماندگى |
وگرنه در زمان رفاه ، آسايش و بى نيازى ، اگر نسبت به يكديگر اظهار
صميميت و دوستى كنند، چندان قيمتى ندارد. به تعبير اميرالمؤ منين عليه
السلام برادران و دوستانى صاحب ارزش و قيمت هستند كه مورد اعتماد انسان
باشند.
در روايت ذكر شده از اميرالمؤ منين عليه السلام منظور از انسان مورد
اعتماد، كسى است كه بتواند تكيه گاه و پشتوانه انسان باشد تا به هنگام
حاجت و گرفتارى به كمك يكديگر بشتابند.
بنابراين اصل در صدر كلام ، امام سجاد عليه السلام از برادر به عنوان
بازو و پشتوانه استوار ياد كرده است و دوستى ها و ارتباطاتى در دنيا و
آخرت ارزشمند است كه به ارزش هاى اخلاقى پذيرفته شده عقلاى عالم كه در
معارف ما به آنها تصريح شده است ملتزم و پايبند باشند.
26 - حقّ مولا بر بنده آزادشده او
وَ
اَمَّا حقّ المُنعُم عليك بالوَلاء، فاءَن تَعلم اءَنَّه اءَنفق فيك
ماله ، و اءَخرجك مِن ذُلِّ الرِّقِّ و وحشتِهِ الى عزِّ الحُرِّيَّةِ
و اءُنسها، و اءَطلقك مِن اءَسرِ المملكة ، و فكَّ عنك حقّ العبوديَّة
، و اءَوجَدَكَ رائِحَةَ العزِّ، و اءَخرجك من سجن القهر، و دَفَعَ عنك
العُسر، و بَسَطَ لك لسان الاِنصاف ، و اءَباحَكَ الدُّنيا كُلّها
فَمَلَّكَكَ نفسك ، و حَلَّ اءَسرَكَ، و فَرَّغَكَ لعِبادَةِ ربِّكَ،
واحتَمَلَ بذلك التَّقصِير فى ماله ، فتَعلَمَ اءَنَّه اءَولى الخَلقِ
بِكَ بَعدَ اءُولى رَحِمِكَ فى حَيَاتك و مَوتِك ، و اءَحقّ الخلق
بنصرِك و معونَتِك و مُكَانَفَتِكَ فى ذات اللَّه ، فلا تؤ ثر عليه
نفسك ما احتَاج اليكَ اءَحدا.
((اما حقّ مولاى تو، كه تو را آزاد كرده اين است
كه بدانى او براى تو مال خود را انفاق كرده تا تو را از ذلت و خوارى
بردگى و وحشت آن برهاند و به عزت و سرافرازى آزادى ، انس و آرامش
برساند. تو را از بند اسارت ملكيت رهايى بخشد و قيد بندگى را از تو
بگشايد تا نسيم روح نواز آزادگى ، تو را بنوازد و تو را از زندان
مقهوريت آزاد نموده ، مشكلات را از تو دفع نمايد و زبان انصاف تو را
بگشايد و دنيا را به كامت شيرين كند. تو را مالك خويشت گردانيده و بند
اسارت از دست و پايت باز كرده تا براى عبادت پروردگارت آسوده كند و در
اين راه نقصان مالش را پذيرا شده است . پس بدان كه پس از خويشاوندان ،
او نزديك ترين مردم در زندگى و مرگ ، به تو است و شايسته ترين افراد
براى يارى دادن و كمك كردن و پشتيبانى نمودن . پس به هنگام احتياج و
نياز وى ، خود را بر او مقدم بدار
)).
اين حق ، كه حقّ مولاى آزادكننده و بعد از اين حق ، حقّ برده اى است كه
آزاد شده ، به اضافه حقّ مولا و عبد كه در مباحث گذشته ذكر كرديم ،
حقوق چهار طبقه و چهار گروه از اصناف اجتماع است كه بيان اين حقوق
چهارگانه ، حاكى از توجه عميق دين مبين اسلام به ظرايف اخلاق بشرى است
.
در اين كه اگر كسى در ملكيت ديگرى باشد، مالك را بر مملوك و مملوك را
بر مالك حقوقى است ، شبهه اى نيست ؛ و ما به تفصيل اين دو را حقّ مالك
و حقّ عبد تبيين كرديم ، اما مهم اين است كه بعد از قطع رابطه و پيوند
بردگى ، حقّ و حقوق چه مفهومى دارد؟ آنچه در اين جا مى توان بيان كرد،
اين است كه بعد از قطع اين رابطه و پيوند، چنين نيست كه هر يك به راه
خود بروند؛ بلكه باز هم حقوق جديدى متناسب با شرايط جديد پديد مى آيد
كه هر يك بايد به آن پايبند باشند.
عبد آزادشده موظف است ، تا پايان عمر به مولاى آزادكننده خود وفادار
بماند، يارى و پشتيبانى خود را از او دريغ نكند. بر اساس پيوند گذشته
آنها، در صورتى كه بنده آزادشده وارثى نداشته باشد، بعد از مرگ ، اموال
او به آزادكننده او مى رسد؛ در حالى كه در شرايط عادى اگر كسى از دنيا
برود و وارثى نداشته باشد، حاكم وارث او است و اموال او به بيت المال
تعلق مى گيرد، اما در اين جا آزادكننده ، مقدم بر بيت المال است و اين
نكته بسيار مهم است كه موازين اخلاقى چگونه در احكام فقهى و حقوقى
تاثيرگذار است .
براى كسانى كه با اصول معارف اسلامى آشنا هستند، اين حق ، براى
آزادكننده نسبت به آزاد شده يك حقّ طبيعى تلقى مى شود؛ چرا كه او احسان
و خدمتى كرده كه اگر نمى كرد، انسانى تا پايان عمر در قيد بردگى و رقيت
باقى بود؛ و حال كه آزاد شده ، جزاى اين احسان آن است كه تا پايان عمر
در يارى و نصرت آزادكننده خود كوشش كند؛ به ويژه هنگام نيازمندى و
احتياج او. مادام كه او محتاج است ، بايد تاءمين نيازهاى او را بر
خواهش هاى خود مقدم دارد كه :
هل
جَزَاء الاحسان الا الاِحسان
(697).
((آيا پاداش نيكى غير از نيكى است
)).
پاداش آزادكننده عبد
اين كه مولايى با فرمان شرع و با پاسخ به نداى وجدان انسانى
خود، راءفت و رحمت انسانى به خرج داده و آزادى بنده اى را رقم زده ،
بنده آزاد شده هم به خاطر راءفت و لطف او و اين كه به خاطر وجدان
انسانى او بود كه طعم آزادى را تا پايان عمر چشيده است ، بايد مقابله
به مثل كند. اين مساله ، يك اصل كلّى و شعار اساسى ، اخلاقى و اسلامى
است كه به وسيله عقل و فطرت سليم بشر درك شدنى است و تخلف از آن ، خروج
از راه و رسم انسانيت است ؛ اين فرمان صريح اسلام است كه :
من
اءَعتقَ مُسلما اءَعتَقَ اللَّه عزَّ و جَلَّ بكُلّ عضو منه عضوا مِنَ
النَّار(698).
((هر كه مسلمانى را آزاد سازد، خداوند در ازاى
هر عضوى از آن فرد، عضوى از شخص آزادكننده را از آتش مى رهاند
)).
اين دستور شرع است كه انسان هاى متمكن موظفند در راه آزادى بردگان و
بندگان اقدام كنند. حال كه شخصى به فرمان شرع گردن نهاده و به نداى
انسانى خود پاسخ مثبت گفته و به تعبير امام سجاد عليه السلام دنيا را
به كام او شيرين كرده و او را مالك خودش قرار داده است ، اگر آزادشده
داراى روحى لطيف است كه هيچ ، وگرنه بايد لطافت روح را از او بياموزد و
مقابله به مثل كند؛ يعنى به واسطه خدمتى كه او انجام داده ، تا پايان
عمر خود را مرهون وى بداند و تا آخر عمر يار و ياور او باشد.
اسلام ، دستوراتش مبتنى بر راءفت و رحمت است و رسولش هم
رحمةَ للعالمين است و در فقه و اخلاق و ساير موضوعات آن بر اساس
رحمت و راءفت حكم شده است و در اين جا نيز با بيان حقوق آزادكننده ، در
حقيقت به نوعى خصيصه ارزشمند انسانى راءفت و رحمت را پاس داشته است ؛
همين كه اين شخص از راءفت و رحمت انسانى برخوردار بوده و به نداى
وجدانى خود پاسخ مثبت گفته است و انسانى را از قيد رقيت و بندگى آزاد
كرده ، مستحقّ آن چيزى است كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام آمده كه
مى فرمايند:
و
اءَحقّ الخلق بنصرك و معونتك و مُكانَفَتِك فى ذات اللَّه .
كسى كه تو را آزاد كرده است ، شايسته تر از هر كس است كه تو او را يارى
و كمك كنى و براى خدا از او پشتيبانى كنى ؛ او تو را براى خدا آزاد كرد
تو هم براى خدا، نسبت به او چنين باش و هرگز تامين احتياجات خود را بر
تامين نيازهاى او مقدم مدار.
همان طور كه مشاهده مى شود اين حقّ بر اساس رابطه و شرايط جديد به وجود
آمده است و رابطه اخوت و برادرى است ؛ آن هم برادرى كه بر انسان منت
احسان دارد و نبايد كه اين احسان فراموش شود؛ كه در اين صورت ، مشمول
اين جمله معروف مى شود كه :
اءِتَّق شرَّ مَن اءَحسَنتَ اليه
(699).
((بپرهيز از شر كسى كه به او نيكى كرده اى
)).