خَرَجتُ من عندِ اءَبى عبداللَّه عليه السلام ليلَة مُمسِيا فاءَتَيتُ
مَنزِلى بالمدينَةِ و كانت اءُمِّى معى فوَقَعَ بينى و بينَها كلام
فاءَغلَضتُ لها فلمَّا اءَن كان منَ الغَدِ صلَّيتُ الغَدَاةَ و
اءَتَيتَ اءَبا عبداللَّه عليه السلام فلمَّا دَخَلتُ عليه قال لى
مُبتَدِئا يا اءَبَا مِهزَم مَا لَكَ و لِخالِدَةَ اءَغلَضتَ فى
كَلامِهَا البَارَحَةَ اءَ مَا عَلمتَ اءَنَّ بَطنها مَنزل قَد
سَكَنتَهُ و اءَنَّ حِجرَها مَهد قد غَمَرتَهُ و ثَديَهَا وِعَاء قد
شَرِبتَهُ قال قُلتُ بَلى قال فلا تَغلُظ لها(341).
((شب هنگام ، ميان من و مادرم گفتگويى واقع شد،
و من شدت به خرج دادم . وقتى صبح شد، نماز صبح را خواندم و به حضور
امام صادق عليه السلام شرفياب شدم . قبل از اين كه سخنى بگويم ، حضرت
بدون هيچ مقدمه اى فرمودند: اى مهزم ! چرا شب نسبت به مادرت خشونت به
خرج دادى ؟ آيا توجه ندارى كه شكم مادر منزلگاه تو بود و تو در آن جا
ساكن بودى و آرامش داشتى ؟ آيا فراموش كردى و نمى دانى دامن مادر
گاهواره امن تو بود؟ آيا غفلت دارى كه سينه مادر ظرفى بود كه تو از آن
مى نوشيدى ؟ عرض كردم : آرى اين چنين بوده است ؛ فرمودند: با او غضب
مكن )).
تندى نسبت به مادر ممنوع است ؛ چون وجود مادر سرشار از عاطفه و مهر و
محبت است و طبيعتا انسان هايى كه دلى رئوف و قلبى مهربان دارند،
شكنندگى آنها بيشتر است . اگر در مقابل ديگران نسبت به فرزند شدت و
غلظتى داشته باشد ممكن است فرزند مقاومت داشته باشد؛ اما به حكم اين كه
او مادر است ، شكننده است و به تعبير ساده و عاميانه ، انتظار ندارد
فرزندش نازك تر از گل به او بگويد و از سوى وى سخنى سخت و تند بشنود.
بنابراين ، توصيه هاى مؤ كّد معارف ما، براى تقويت ايمان است كه در
مقابل هجوم سيل آساى غريزه خشم ، سد استوارى ايجاد كند و نگذارد آن
عواطف انسانى فرزند نسبت به مادر دستخوش غريزه خشم قرار بگيرد، و دچار
تغيير و تحول گردد. اين روايت ها هم ناظر به اين جهت است كه توصيه با
راءفت و رحمت و مهربانى نسبت به مادر و حرمت گزارى و ارج نهادن به او،
به خاطر داشتن اين سرمايه ارزشمند است . عاطفه ، احساسات پاك ، مهربانى
و رحمانيت مادر، او را موجودى قابل احترام و تقديس قرار داده است كه
اساسا در پيشگاه الهى اين صفت ، ارزشمند است ؛ زيرا خداوند خود را با
اين صفت مى ستايد.
سخن در اين جا است كه ذات اقدس پروردگار كه خود منشاء رحمانيت و رحيميت
است و گناهان ، خطاها، اشتباهات و ندانم كارى هاى بندگانش ، هيچ ضررى
به ذات قدسى و ذوالجلال او وارد نمى كند و هيچ گناهى از ناحيه بندگان ،
گردى به ساحت اقدس اش نمى نشاند، آيا از گناه بندگان نخواهد گذشت ؟
يقينا اين چنين است ؛ منتها انسان بايد به صفت رحمانيت و رحيميت
پروردگار توجه و وقوف پيدا كند و خدا را به آن خصايص بخواند.
به يقين خداوند بندگانش را براى سوزاندن در آتش و بردن به جهنم خلق
نكرده است . اما وعده هاى عقاب براى جلوگيرى از خطا، اشتباه و عصيان
است كه سبب سقوط در جهنم است . العياذ باللَّه تعمدى در نظام آفرينش
نيست كه عده اى راهى جهنم و عده اى راهى بهشت شوند، اين انتخاب خود
انسان است كه در اثر گناه و نافرمانى مسيرى را طى مى كند كه انتهاى آن
سقوط در عذاب و آتش الهى است .
خداوند همه ما را قدردان نعمت وجود پدر و مادران به ويژه مادرانمان
قرار بدهد و جوانان را موفق كند كه در سايه خدمت به مادر بتوانند سعادت
دنيا و آخرت را تحصيل كنند.
23 - حقّ پدر
وَ
اَمَّا حقّ اءَبيك فتَعلَم اءَنَّه اءَصلُك و اءَنَّك فرعُهُ و اءَنَّك
لَولاهُ لَم تكن فَمَهمَا راءَيتَ فى نفسك ممَّا يُعجَبُكَ فاعلَم
اءَنَّ اءَبَاكَ اءَصلُ النِّعمَةِ عليكَ فيه واحمَدِ اللَّهَ واشكُرهُ
على قدرِ ذلك و لا قوَّة الا باللَّه .
((وَ اَمَّا حقّ پدرت آن است كه بدانى او اصل تو
است و تو شاخه و فرع او. اگر او نمى بود تو نيز نبودى ، پس هرگاه در
خود چيزى ديدى كه تو را شادمان ساخت ، بدان كه اصل آن نعمت را از پدر
دارى و خداى را بر آن سپاس گو و به همان ميزان او را شاكر باش
)).
بخشى از حقوق پدر كه با حقوق مادر مشترك بود در مباحث قبل ذكر شد و از
آيات شريفه قرآن ، روايات و سخنان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام
نيز مؤ يّداتى براى آن ذكر شد.
غير از آنچه گذشت ، در معارف ما، اين تعبير آمده است :
جُبِلَتِ القلوب على حبِّ مَن اءَحسَنَ اليها(342).
((سرشت و فطرت انسان محبت و دوستى كسى است كه به
او نيكى كرده )).
اگر كسى به انسان محبتى كند، انسان به طور طبيعى و فطرى در دل خود نسبت
به آن انسان نيكوكار علاقه مند ميشود و اين يك امر فطرى و جبلّى است .
تاءكيد معارف ما بر انسان به والدين ، تاءكيد به همان امرى است كه از
نظر فطرى براى همه انسانها محسوس و قابل درك است . مثل بسيارى از نكاتى
كه در رساله حقوق امام سجاد آمده است .
فطرت پاك بشرى
در واقع دستورات دينى ما عمدتا بيان همان مدركات فطرى انسانى
است . در مباحث اوليه حقوق از مولا اميرالمؤ منين سخنى را نقل كرديم كه
در اوايل نهج البلاغه آمده است :
ليستاءدُوهُم ميثاقَ فطرَتِهِ و يُذَكِّروهُم مَنسىَّ نعمتِهِ و
يَحتَجّوا عليهم بَالتَّبليغِ و يُثيروا لهم دَفائِنَ العقول
(343).
((تا حقّ ميثاق فطرى انسان در الست را به جاى
آورند و نعمت فراموش شده را به ياد آنها بياورند و با تبليغ پيام وحى
با مردم احتجاج كند و دفينه هاى پنهان عقل را برانگيزانند)).
شرع مقدس و دستورات اخلاقى و دينى ما براى يادآورى همان چيزى است كه
فطرت انسانى مى فهمد و درك مى كند و براى يادآورى نعمت هاى فراموش شده
اى است كه در زواياى انديشه هاى انسانى به فراموشى سپرده شده است . و
لطيف تر از اين دو تعبير سخن اخير امام است كه مى فرمايد:
خدا نعمت هاى بى شمارى به انسان داده كه يكى از آنها اين است كه فطرت
انسان را بيدار و آگاه آفريده است تا حسن و قبح امور را به خوبى درك
كند اما گاهى دچار غفلت ميشود و اين دفينه ها و گنجينه هاى عقلى انسان
به صورت انباشته و متراكم دستخوش فراموشى مى شود معارف دين براى
برانگيختن اين دفينه هاى عقلى و گنجينه هاى فطرى است .
توصيه آيات و روايات براى احسان به والدين نيز بر همين اساس است و
بيشتر جنبه تربيتى دارد، يعنى آيات و روايات با بيان خود سرمايه هاى
درونى انسان را به او يادآورى كرده و قابل استفاده مى كنند.
سرّ اين كه مكتب تربيتى اسلام ، در فطرت هاى پاك زودتر اثر مى كند، در
اين نهفته است كه با عقل و فطرت بشر سازگار است كه اگر چنين نبود و با
فطرت و طبيعت او ملايمات و همخوانى نمى داشت ، نمى توانست به اين سرعت
تاثير كند.
و بر اين اساس در صدر اسلام ، كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و
سلم ماءمور ابلاغ دين شدند، در مدتى كوتاه ، جمعيت انبوهى ، گرد شمع
وجود ايشان جمع شدند.
آن طور كه امروزه بررسى كرده اند، دامنه نفوذ و قلمرو دين اسلام به
اندازه همه قاره اروپاى امروز غير از شوروى سابق بوده است و بديهى است
كه اين نفوذ با توسل به شمشير و با اعمال قدرت اتفاق نيفتاده بود. علت
اين كه بسيارى از انسان ها به اسلام گرايش پيدا مى كردند اين بود كه
پاسخ نداى فطرى خود را يافته بودند؛ يعنى آنچه را از زبان رسول اكرم
صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى شنيدند، منطبق بر مرتكزات و دفينه
هاى عقلى و فطرى خود مى يافتند.
اما گاهى همان گونه كه تربيت صحيح و زحمات مربى و معلم مى تواند نهفته
ها و آموخته هاى فطرى خفته را بيدار كند و به مرحله كمال برساند و
موجبات رشد و نمو آنها را فراهم آورد، يك تربيت غير صحيح و غلط، قادر
است چنان بر فطرت و طبيعت غلبه كند كه موجب خاموش شدن فطرت سالم انسان
شود؛ يعنى اگر انسان ، در يك محيط تربيتى ناسالم قرار گيرد نداهاى پاك
وجدانى و فطرى وى ، تحت الشعاع آن محيط قرار مى گيرد. ان شاءاللَّه در
بحث بعد كه راجع به حقوق فرزند است ، مفصل به اين نكته اشاره خواهيم
كرد كه نقش تربيتى محيط، اعم از خانواده ، و اجتماع چه تاثيرى مى تواند
در فرزند داشته باشد.
نمونه اى از احترام به
پدر
اين مطلب بسيار مهم است كه تربيت صحيح مى تواند به آموخته هاى
فطرى جهت صحيح بدهد و آنها را تقويت كند؛ يا تربيت غلط مى تواند آنها
را تضعيف كند و نهايتا به فراموشى بسپارد؛ امروز مى بينيم روابط
خانوادگى كه در مشرق زمين و به خصوص در كشورهاى اسلامى ، بين خانواده
ها، پدر و مادر، فرزند و پدر، فرزند و مادر، خواهر و برادر و ساير
ارحام حاكم است ، به هيچ وجه در جوامع غرب وجود ندارد گاهى عمق روابط
شرقى ها موجب تعجب غربى ها مى شود و ناباورانه به اين روابط نگاه مى
كنند.
فرزند يكى از علماى اهل فضل و ادب كشور، در يكى از كشورهناى غربى ساكن
بود. پدر وى كه براى مداوا به آن كشور سفر كرده بود نقل مى كند كه در
رستورانى مشغول غذا خوردن بوديم . پسر من مدت ها بود مرا نديده بود و
چون به عنوان مهمان او و براى مداوا به آن كشور رفته بودم ، خيلى به من
احترام مى گذاشت و خدمت مى كرد. مثلا غذا تهيه مى كرد، يا چيزهاى ديگرى
را براى من از روى ديگر ميزها فراهم مى كرد. پس از خوردن غذا پسرم مدتى
با چند نفر كه سر ميز ديگرى بودند، مشغول گفتگو شد. وقتى برگشت ، سوال
كردم چه مى گفتند؟ گفت : تعجب كرده و تصور مى كردند كه من مستخدم شما
هستم و در مقابل خدماتم حقوقى دريافت مى كنم . من به آنها گفتم كه بين
ما رابطه خادم و ارباب نيست ؛ رابطه صاحب كار و اجير نيست ؛ من فرزند
او هستم و او پدر من . آنها بسيار تعجب كرده بودند كه چطور يك فرزند مى
تواند چنين رابطه خاضعانه اى با پدر خود داشته باشد. اين رفتار عاطفى
براى آنها غيرقابل باور بود؛ چرا كه در غرب از اين نوع رابطه ها خبرى
نيست و اين دقيقا خلاف فطرت انسانى است . در سنت غلط جاهليت نيز همه
حرمت و احترام براى پدران بود. در فرهنگ آنها مادر به عنوان يك ظرف
براى پرورش فرزند بود.
و انّما اءُمّهات النَّاس اوعيه |
|
مستودعات و للاحساب آباء(344).
|
((مادران فقط ظرفى هستند كه فرزند در آنها به
امانت گذارده مى شود و مجد و شرف از طرف پدران به فرزند مى رسد
)).
و يا مى گفتند:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا |
|
بنوهن ابناء الرجال الا باعد(345).
|
((فرزندان ما فقط فرزندان پسران ما هستند و
فرزندان دختران ما، فرزندان مردان بيگانه اند
)).
دختر را فرزند نمى دانستند، بلكه فقط پسر را فرزند مى دانستند؛ و به
نظر ما علاوه بر نكاتى كه قبلا ذكر شد، بخشى از تاءكيد ات معارف دينى
در احترام به مادر براى تصحيح آن بينش غلط و مخالف فطرت انسانى بوده
است . از اين رو تاءكيد بر احترام مادر بيشتر است تا پدر؛ وگرنه احترام
به والدين امرى است مطابق با فطرت ، جبلت و طبيعت انسانى ؛ و فرقى بين
پدر و يا مادر نيست .
امام عليه السلام در بيانشان يادآور شده اند كه اساسى ترين انگيزه براى
رعايت احترام پدر اين است كه بدانى او اصل و ريشه تو است و تو شاخه و
فرع او هستى ؛ به عباريتى ديگر تو ثمره آن درخت هستى . از نظر امام
سجاد عليه السلام نظام مندى عالم آفرينش كه براى همگان امرى بديهى و
روشن است ؛ آثارى دارد و از جمله آن آثار، حقى است كه براى اصل و ريشه
نسبت به فرع و ميوه ايجاد مى كند.
تاثير وراثت فرزند
امروزه ، با پيشرفت علوم طبيعى و روشن شدن نقش پدر و مادر و
تاثير آنها در تربيت فرزند و انتقال خصايص جسمانى ، روحى و اخلاقى به
او، شايد بيان اين نكته ها خيلى جلب توجه نكند؛ اما در آن روزگار كه
هيچ اثرى از اين يافته هاى علوم تجربى در خلقت و آفرينش انسان نبود،
آگاهى به اين كه والدين اصل و ريشه انسان هستند، مطلب بسيار مهمى بوده
است ؛ به خصوص كه علاوه بر مسائل اخلاقى ، در مرافعات و حوادث روزمره و
اتفاقات غيرمترقبه ، در ولادت فرزندان نامانوس و بى شباهت به پدر و
مادر اين مساله مطرح شده است . مرحوم صاحب وسايل الشيعه روايتى را بدين
مضمون نقل مى كند:
اءَتى رجل منَ الانصار رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم
فقالَ هذهِ اِبنةُ عمِّى وامرَاءَتى لا اءَعلمُ الا خَيرا و قد
اءَتَتنِى بِوَلَد شديدِ السَّوادِ مُنتَشِرِ المُنخِرَين جَعد قَطَط
اءَفطَسِ الاَنفِ لا اءَعرِف شبههُ فى اءَخوالى و لا فى اءَجدادى فقال
لامراءَتِهِ ما تَقولِين قالَت لا والَّذى بَعَثَكَ بالحقِّ نبيّا ما
اءَقعَدت مَقعَدَهُ منِّى مُنذُ مَلَكَنِى اءَحدا غيرَهُ قال فَنَكَسَ
رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم راءسَهُ مَليّا ثمَّ رَفَعَ
بَصَرَهُ الى السَّماء ثم اءَقبَلَ على الرَّجل فقال يا هذا اءِنَّه
ليس من اءَحد الا بينَهُ و بين آدم تِسعَة و تسعونَ عِرقا كُلّها
تَضرِبُ فى النَّسب فاذا وَقَعَتِ النُّطفةُ فى الرَّحُم اضطَرَبَت تلك
العُروق تساءَلُ اللَّه الشِّبهَ لها فهذا من تلكَ العروق الَّتى لم
تُدرِكها اءَجدادك و لا اءَجداد اءَجدادك خُذِى اليك ابنَكِ فقالت
المراءَةُ فرَّجتَ عنِّى يا رسول اللَّه
(346).
((شخصى از انصار خدمت پيامبر اكرم صلَّى اللَّه
عليه و آله و سلم رسيد و گفت : اين زن همسر و دختر عموى من است و من
تاكنون از او جز خير نديده ام ، اما اين خانم فرزندى براى من به دنيا
آورده است كه رنگ او سياه است ، موهاى پيچيده و مجعد و دماغى پهن دارد
و به هيچ وجه بين بستگان ، اجداد و پدران شبيهى براى او يافت نمى شود.
رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم رو به زن كردند و فرمودند:
چه مى گويى ؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه ! سوگند به آن خدايى كه شما را
به نبوت مبعوث كرد، من خطايى نكرده ام . حضرت سر خود را به زيرافكندند
و بعد سر به طرف آسمان بلند كردند و فرمودند: اى مرد! ميان هر انسانى
تا حضرت آدم ابوالبشر، نود و نه عرق است . - بعضى اين تعبير را به رگ
ترجمه كرده اند و بعضى به ژن . به هر حال هر چه هست منظور رسول اللَّه
صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم روشن است - بين هر انسان تا آدم
ابوالبشر، نود و نه عامل وجود دارد كه هه آنها در نسب تاثير مى گذارد
وقتى كه نطفه در رحم قرار مى گيرد، همه اين عوامل به حركت درمى آيند و
از خداوند متعال در خواست مى كنند اين مولود شبيه به آنها تكوين پيدا
كند. در اين فرزند كه امروز متولد شده است ، يكى از آن عوامل موثر واقع
شد كه در هيچ يك از اجداد شما تاثير نگذاشته است . بنابراين ، اين
فرزند شما است ؛ او را برداريد و ببريد. آن زن گفت : يا رسول اللَّه
صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ! مرا از نگرانى و تشويش نجات دادى
)).
شبيه به اين روايت در
((مستدرك الوسايل
)) نيز آمده است كه از مجموع اين دو روايت به
خوبى مى توان استفاده كرد كه به حكم قانون وراثت شكل و شمايل و حتى
سيرت اجداد و بستگان در ساختمان جسمانى انسان ها، اگرچه با واسطه ، اثر
مى گذارد و فرزند در شكل ظاهرى خود از پدر و مادر و اجدادش ، ارث مى
برد.
بايد به نكته اى ديگر نيز اشاره كرد كه شايد اين اعداد و ارقامى كه در
بعضى روايات ذكر شد موضوعيت دارد؛ مثل نود و نه عامل در روايت اخير؛
يعنى واقعا همان نود و نُه عامل وسيله تاثيرگذار در سلسله ژن هاى انسان
، براى انتقال آثار پدران و مادران به فرزندان است ؛ شايد هم اين رقم
براى بيان كثرت و فراوانى است كه شبيه آن در آيه شريفه قرآن نيز آمده
است كه خطاب به رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايد:
ان
تستغفر لهم سبعين مرَّة فلَن يَغفِرَ اللَّه لهم
(347).
((اگر هفتادبار براى آنها استغفار كنى ، هرگز
خدا آنها را نمى آمرزد
)).
معناى هفتادمرتبه اين نيست كه اگر هفتاد و يك مرتبه استغفار كنى ، خدا
آنها را نمى آمرزد معنى اش اين است كه هر چه استغفار كنى ، اثر نخواهد
داشت .
تاءثير جهات معنوى پدر در
فرزند
بنابر آنچه ذكر شد، بيان امام سجاد عليه السلام كه مى فرمايد:
بدان پدر اصل و ريشه تو است ؛ اولا، ناظر به همان شكل و صورت ظاهرى است
؛ ثانيا، شامل جهات نفسانى و معنوى و سجاياى اخلاقى انسان است كه از
پدر و مادر ارث مى برد. در آيه كريمه قرآن ، خداوند متعال درباره حضرت
نوح عليه السلام مى فرمايند كه او دست به دعا برداشت و عرض كرد:
و
قال نوح ربِّ لا تَذَر على الارضِ منَ الكافرينَ ديَّارا#انَّكَ اءِن
تَذَرهم يُضلُّوا عبادِك و لا يَلِدوا الا فاجِرا كَفَّارا(348).
((نوح گفت : پروردگارا! هيچ يك از كافران را بر
روى زمين باقى مگذار؛ چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى ، بندگانت را
گمراه مى كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آيند
)).
قابل توجه است كه اگر كفار در زمين بمانند؛ اولا، ديگران را با وسوسه
هاى شيطانى گمراه مى كنند؛ و نكته دوم كه شاهد مطلب ما است اين كلام
قرآن است كه مى گويد: فرزندان آنها، جز افراد فاجر و كافر نخواهد بود؛
يعنى پدر كافر به حكم طبيعت اوليه ، مولود كافر و گمراه خواهد داشت .
در معارف ما، براى تاييد نكته دوم ، روايات فراوانى وجود دارد. رسول
اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايند:
اءَيُّهَا النَّاس اءِيَّاكُم و خضراء الدِّمَن قيل يا رسول اللَّه و
ما خضراء الدِّمَن قال المراءَةُ الحَسنَاءُ فى منبِتِ السُّوء(349).
((از سبزه اى كه در مزبله مى رويد، پرهيز كنيد.
سوال كردند: يا رسول اللَّه ! سبزه مزبله چيست ؟ فرمودند: زن زيبارويى
كه محل ولادت و تربيت او جايگاه نامناسبى باشد
)).
از اين روايت هم نتيجه گرفته مى شود كه اصل و ريشه ، در خلق و خوى
انسان اثر مستقيم دارد كه پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در امر
ازدواج ، مردم را از ارتباط با كسانى كه كرامات اخلاقى را به ميراث
نبرده اند نهى مى فرمايند. از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده
است كه فرمودند:
اذا
كرُم اصلُ الرجل كرُم مغيبُه و محضرُه
(350).
((اگر ريشه و اصل انسان ، با كرامت و بزرگوار
باشد، محضر و مغيب او داراى اوصاف كمال خواهد بود
)).
در سخن ديگرى از مولا اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه
فرمودند:
حسنُ
الاخلاق برهانُ كَرَمِ الاعراق
(351).
((اگر به انسانى برخورد كرديد كه داراى حسنات
اخلاقى است دليل پاكيزگى و كرامت ريشه اوست
)).
اهميت انتخاب مادرى صالح
براى فرزندان
در تاريخ ثبت شده است ، در واقعه جمل وقتى كه اميرالمؤ منين
عليه السلام محمَّد حنفيه را به ميدان فرستادند، مقدارى كه پيش رفت ،
در اثر هجوم طرف مقابل عقب نشينى كرده ، بازگشت . حضرت اميرالمؤ منين
عليه السلام فرمودند:
اءَدرِككَ عرق من اءُمِّك
(352).
((روحيه مادرت در تو اثر كرد
)).
يعنى خلق و خوى پدر و مادر، نقش مستقيم ، واضح و روشنى در فرزند دارد.
بنابراين اميرالمؤ منين عليه السلام وقتى كه مى خواستند با فاطمه ام
البنين ازدواج بفرمايند، با عقيل كه عالم به انساب عرب بود، مشورت
كردند كه مى خواهم همسرم از خانواده اى باشد كه شجاعت در آن موروثى
باشد. در نتيجه ، با ام البنين ازدواج كردند و ثمره ازدواج ، چند فرزند
پسر بود كه يكى از آنها حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام است كه شجاعت
و مردانگى او در واقع عاشورا براى همگان روشن است
(353)؛ يا وقتى كه سيدالشهدا عليه السلام تنها شده بود
و به سپاه دشمن ، حمله كرد، فرياد ابن سعد بلند شد كه ،
انَّ
نفس اءَبيه لَبَينَ جَنبَيه
(354) روح پدرش در كالبد او است . او اين شجاعت
را از پدرش به ارث برده است ؛ يعنى ميراث بردن از كمالات و ويژگى هاى
نفسانى ، امرى پذيرفته و مقبول بوده و هست .
در سخن ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
اءِيَّاكُم و تزوُّجَ الحَمقاء، فانَّ صحبتَها ضياع و ولدَها ضياع
(355).
با زنهايى كه ابله و احمق اند - اگر عبارت روايت را حمقاء بخوانيم اين
خطاب عمومى تر مى شود، يعنى هم مردها و هم زنها - ازدواج نكنيد. نتيجه
ازدواج با احمق اين است كه اولا، در زندگى جز بليه و درد و رنج ، حاصلى
نخواهد داشت ؛ ثانيا، فرزندى كه مولود ازدواج با احمق باشد، تباه خواهد
شد.
اين سفارش امام عليه السلام بدان دليل است كه فرزند، حماقت و بلاهت را
از مادر يا پدر احمق به ارث خواهد برد و نتيجه ازدواج كه بايد فرزندى
مفيد براى خود و اجتماع باشد، تباه و نابود خواهد شد، يعنى ثمره ازدواج
، با تولد فرزند احمق از بين مى رود.
روايات زيادى داريم توصيه كرده اند با چه خانواده هايى پيوند انجام
بگيرد و با چه خانواده هايى وصلت انجام نگيرد؛ مثلا در روايتى از امام
صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
مَن
زوَّجَ كريمَتَهُ مِن شَارب الخَمر فَقَد قَطَعَ رَحِمَهَا(356).
((اگر كسى دخترش را به شارب الخمر كسى كه اهل
خوردن شراب است بدهد، باعث قطع رحم مى شود
)).
يعنى فرزند اين خانواده ديگر از آن ايشان نخواهد بود؛ زيرا به علت شرب
خمر و تاثير مستقيم اخلاق و افعال پدر و مادر در فرزند، شراءفت و كرامت
خانوادگى را از بين مى برد. شبيه اين روايت ، روايت ديگرى است كه از
شخصى به نام حسين بن بشار واسطى نقل شده است كه مى گويد:
كتَبتُ الى اءَبِى الحسن الرضا عليه السلام اءَنَّ لى قَرابَة قد
خَطَبَ الىَّ و فى خُلُقِه شى ء فقال لا تزوِّجهُ ان كان سيِّىَ
الخُلُق
(357).
((نامه اى به امام رضاع عليه السلام نوشتم و عرض
كردم ما قوم و خويشى داريم كه از دختر من خواستگارى كرده است ، منتها
اين شخص بداخلاق است ؛ آيا دخترم را به او بدهم يا نه ؟ حضرت فرمودند:
اگر بداخلاق است ، دخترت را به او مده
)).
قبل از توضيح روايت بايد گفت كه مردم در زمان ائمه معصومين عليهم
السلام اگر به ايشان دسترسى داشتند، حضورى مشورت و استفسار مى كردند و
اگر هم دسترسى نداشتند، از طريق نامه نگارى و مكاتبه از امام عليه
السلام مصلحت جويى مى كردند و تا آن جا كه ما به خاطر مى آوريم اين كار
در زمان هاى نه چندان گذشته هم سنت بود كه مردم حتى در امر ازدواج
فرزندانشان با علماى بلاد و با كسانى كه انس و نزديكى داشتند مشورت مى
كردند و آثار بسيار مطلوب و خيرى هم بر اين مشورت ها و مصلحت خواهى ها
مترتب بود.
از مجموع اين روايات و نكاتى كه ذكر كرديم روشن مى شود كه والدين اصل و
ريشه اند و در شكل گيرى و تكوّن جسمى و روحى فرزندان نقش مستقيم دارند.
اگر پدر و مادر از شايستگى جسمانى و اخلاقى برخوردار باشند، به طور
طبيعى فرزند آنها نيز با استعدادها و قابليت هاى غير قابل انكار روحى
متولد خواهد شد.
بر اين ساس در دنيا بعضى از نسلها و نژادها، مثل نژاد زرد، يك نژاد
كوتاه قد بوده است ، كه حتى امروزه در صدد اصلاح اين نژاد برآمده اند.
بنابراين ، تاثير خصايص والدين در شكل و صورت روحانى و جسمانى فرزندان
از نظر علوم تجربى و اخلاقى غيرقابل انكار است .
البته اين كه گاه قانون طبيعى و سنت آفرينش استثنائاتى نيز دارد امرى
طبيعى است و به خاطر اين موارد نادر، قانون شكسته نمى شود و در كُلّيت
خود محفوظ است .
نقش والدين در سعادت و
شقاوت فرزند
سرّ توصيه به ازدواج با خانواده هاى مؤ من و ريشه دار، در همين
نكات دقيق نهفته است و مى تواند زمينه مساعدى براى وصول به مدارج كمال
و رشد در فرزند را فراهم كند. شايد روايات متعددى كه در اين باره وارد
شده نيز اشاره به همين نكات دقيق داشته باشد؛ از آن جمله حديثى از رسول
گرامى اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم است كه مى فرمايند:
الشَّقى مَن شقِىَ فى بطن اءُمِّهِ، و السعيدُ مَن سَعِدَ فى بطن
اءُمِّهِ(358).
((سعادت و شقاوت فرزندان در رحم مادر شكل مى
گيرد
)).
يعنى اگر قرار باشد فرزندى در طول عمرش ، بدكار، شقى و بدبخت و يا سعيد
و نيك بخت باشد، نطفه شقاوت و يا سعادت از همان آغاز و در رحم مادر
بسته مى شود.
اين روايات تصريح مى كند كه پدر و مادر در سعادت و شقاوت فرزند نقش
مستقيم دارند. البته اين بحث از حوصله اين مجال خارج است و احتياج به
يك بحث كلامى دارد.
خلاصه ، سرّ اين كه امام عليه السلام در سخنانشان مى فرمايند: با شارب
الخمر، بداخلاق ، ضعيف ، ترسو و يا انسانى كه داراى اصالت خانوادگى
نيست ، ازدواج نكنيد. در اين مطلب نهفته است كه :
((از
كوزه همان برون تراود كه در اوست
)) يعنى همان
طور كه شكل و صورت ظاهرى شبيه والدين مى شود، روحيات اخلاقى و نفسانى
هم به فرزند منتقل مى شود. در روايتى كه به رسول اكرم صلَّى اللَّه
عليه و آله و سلم نسبت داده شده ، آمده است كه حضرت مى فرمايند:
الولد سرُّ اءبيه
(359).
((فرزند بيانگر و آيينه تمام نماى پدر است
)).
در اشعار مثنوى هم آمده است كه :
بهر اين فرموده آن شاه نبيه |
|
مصطفى كه الولد سرّ ابيه |
و معنى آيينه تمام نماى پدر بودن ، همان است كه در كلام امام سجاد عليه
السلام آمده است :
فتعلم اءَنَّه اءَصلك و اءَنَّك فرعه .
پس اين اصل است كه در فرع و ميوه تاثير مى گذارد؛ بنابراين امام عليه
السلام در عبارت بعدى مى فرمايند:
اءَنَّك لولاهُ لم تكن فمَهمَا راءَيتَ فى نفسك ممَّا يُعجِبُك فاعلَم
انَّ اءبَاك اءَصل النِّعمةِ عليك فيه .
((اگر او نمى بود تو نبودى . پس اگر در خود چيزى
- از زيبايى هاى ظاهرى و باطنى - يافتى بدان اصل پدر است
)).
اگر چيزى از كملالات و زيبايى هاى اخلاقى ، روحى و نفسانى در خودت
يافتى و اگر چيزى از زيبايى هاى مادى و معنوى تو را مسرور كرد، بدان كه
اساس اين شادمانى پدر است . اين يك توجيه و تاويل براى اين بيان امام
عليه السلام است كه فرمودند:
((اصل و ريشه پدر
است و فرزنده ميوه و فرع اين ريشه و اصل است
)).
شايد بتوان فرمايش حضرت را به تعبير ديگرى هم بيان كرد كه سعى و تلاش
پدر در فراهم كردن زمينه هاى تربيتى فرزند است كه استعدادهاى بالقُوه
او را شكوفا كند. اين پدر است كه به هنگام ناتوانى ، ضعف و كودكى ،
فرزند را حضانت و حمايت مى كند و نيازهاى جسمى او را از قبيل خوراك ،
پوشاك و مسكن فراهم مى كند و او را تا سن رشد و بلوغ در حمايت خود مى
پرورد و از فراهم كردن وسايل كمال جسمى ، روحى و اخلاقى او دريغ نمى
كند. بنابراين حضرت فرزند را مخاطب قرار داده و مى فرمايند كه اگر بعد
از گذشت سال ها به رشد و كمال رسيده اى و خود را رشيد، بالغ ، زيبا و
عالم مى بينى ، همه حاصل زحمت هاى پدر است و اگر او نبود، نه تو بودى ،
نه اين همه كمالات فعلى . در سخنى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و
آله و سلم آمده است كه فرمودند:
يا
على ! مَن اءَحزَنَ والديه فَقَد عقَّهُمَا(360).
((اى على ! هر كه موجبات ناراحتى پدر و مادر خود
را فراهم كند، با آنان بدرفتارى كرده و آنها را آزرده است
)).
تا اين مرتبه كه اگر كسى موجب حزن و اندوه پدر و مادر شود، مرتكب قطع
رحم شده است كه در معارف ما به شدت از آن نهى شده است .
از عجايب سنن الهى و قوانين نظام اهستى اين است كه هر طور فرزند با
والدين رفتار كند، فرزندان او همان طور با او رفتار خواهند كرد. در
روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ، نقل شده است كه
فرمودند:
ثلاث
مِن الذُّنوب تُعَجِّل عقوبَتِها و لا تؤَخِّرَ الى الاخرةِ عُقوقُ
الوالدين والبَغىُ على النَّاس و كُفرُ الاحسان
(361).
((سه دسته از گناهان است كه آثارش در همين دنيا
براى انسان ظاهر مى شود و تا آخرت ، به تاخير نمى افتد: يكى عاق والدين
، قطع رحم و هتك حرمت آنهاست ؛ دوم ظلم به ديگران است و سوم ، ناسپاسى
به كسى كه به انسان خدمتى كرده است
)).
اين سه ، گناه و لغزش زشت اخلاقى است كه آثارش در همين دنيا دامن گير
انسان مى شود.
حقّ پدر فر فرزند
در روايتى از امام موسى بن جعفر عليه السلام نقل شده است كه
فرمودند:
ساءل
رجل رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ما حقّ الوالد على ولده
قال لا يُسَمِّيَه باسمه و لا يَمشى بين يديه و لا يَجلسُ قبلَهُ و لا
يَستَسِبُّ له
(362).
((كسى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و
سلم سوال كرد كه حقّ پدر بر فرزند چيست ؟ حضرت فرمودند: اول اين كه
فرزند حقّ ندارد پدر را با نامش صدا بزند يعنى اسم او را به زبان جارى
كند دوم اين كه به هنگام راه رفتن از پدر سبقت نگيرد و سوم مادامى كه
پدر ايستاده است او ننشيند و حقّ چهارم اين است كه كارى نكند كه موجبات
دشنام و سبّ وى را فراهم كند
)).
يعنى رفتار و منش اجتماعى او به طورى باشد كه ديگران زبان به دشنام و
سب پدر او باز نكنند. بلكه بايد كارى كند كه همواره موجبات طلب مغفرت و
ياد كردن به عظمت و بزرگى او را فراهم كند.
در حقّ مادر و در ذيل اين آيه شريفه
واخفض لهما جناح الذل من الرحمة
(363) حقوقى براى مادر ذكر شده است كه با
اضافاتى مى تواند براى پدر نيز باشد.
امام صادق عليه السلام فرمودند:
لا
تُمِل عينيك من النِّظِر اليها الا برحمة و رقَّة و لا تَرفَع صوتك فوق
اصواتِهِما و لا يدك فوق اءَيديهما و لا تَقَدَّم قُدَّامَهُما(364).
((تو حقّ ندارى جز با نظر رحمت ، محبت و علاقه
به پدر و مادر نگاه كنى . ديگر اين كه حقّ ندارى صدايت را از صداى پدر
و مادر بلندتر كنى يعنى نبايد بر سر آنها فرياد بكشى . سوم اين كه
مبادا نسبت به آنها دست درازى و تعدى كنى و چهارم اين كه مبادا جلوتر
از پدر و مادر حركت كنى
)).
روايتى را مرحوم صدوق نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمودند:
النظر الى الوالدين عبادة
(365).
((نگاه همراه با راءفت و محبت به پدر و مادر
عبادت است
)).
روايت ديگرى را يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام به نام عمار بن
حيان نقل مى كند كه :
خَبَّرت ابا عبداللَّه عليه السلام ببِرِّ اسماعيل ابنِى بِى فقال لقد
كُنتُ اءُحبُّهُ و قدِ ازدِدتُ له حبّا اءِنِّ رسول اللَّه صلَّى
اللَّه عليه و آله و سلم اءَتَتهُ اءُخت له من الرَّضاعةِ فلمَّا نظر
اليها سُرَّ بها و بَسَطَ مِلحَفَتَهُ لها فاءَجلَسَها عليها ثم
اءَقبَل يُحدِّثها و يَضحَك فى وَجهِها ثم قامَت و ذَهبَت و جاءَ
اءَخوها فلَم يَصنَع به ما صَنَعَ بها فقيل له يا رسول اللَّه صَنَعتَ
باءُختِهِ ما لم تَصنَع به و هو رجل فقال لانَّها كانت اءَبَرَّ
بوالديها منه
(366).
((خدمت امام صادق عليه السلام شرف ياب شدم و ضمن
گفتگو به اطلاع حضرت رساندم كه فرزندم اسماعيل به من نيكى مى كند. امام
عليه السلام فرمودند: من قبلا هم اسماعيل را دوست داشتم ، اما الان كه
خبر دادى او به تو نيكى مى كند، محبت من به او بيشتر شده است . بعد
فرمودند: يكى از خواهران رضاعى پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم
به حضور حضرت شرفياب شد، حضرت براى خواهرشان فرشى گستردند و او را بر
آن نشانيدند، با او شروع به گفتگو كردند و به چهره او لبخند زدند. بعد
از مدتى خواهر برخاست و رفت . سپس برادر همان زن آمد و پيامبر صلَّى
اللَّه عليه و آله و سلم آن گونه كه از خواهر استقبال كردند از برادش
استقبال نكردند، عده اى به حضرت عرض كردند كه : شما با خواهرش رفتارى
كرديد كه با اين مرد انجام نداديد، در حالى كه اين مرد است و او يك زن
! حضرت فرمودند: آن زن نسبت به پدر و مادرش نيكوكارتر از برادرش بود
)).
از اين روايت استفاده مى شود كه هم امام عليه السلام به كسى به پدر و
مادر نيكوكارتر است ، علاقه بيشترى ابراز مى كند و هم رسول اللَّه
صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم . يعنى علاوه بر دستورات و تاءكيد ات
شفاهى و قولى ، سيره آن حضرات چنين بوده كه به دارندگان صفات كمال
بيشتر اظهارعلاقه مى فرمودند و اين روش ارزنده معصومين عليهم السلام
است كه مى تواند براى همه رهبران و معلمان جامعه الگو واقع شود تا اگر
مى خواهند موضوع و مطلبى به صورت يك فرهنگ و سنت اخلاقى در جامعه رايج
شود، علاوه بر اين كه خود عمل مى كنند، بايد كسانى را كه بدان عمل مى
كنند را گرامى بدارند. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه
فرمودند:
كونوا دعاة للناس بغير اءَلسِنَتكم
(367).
((مردم را - به سوى خير و خوبى - بخوانيد با غير
زبانتان
)).
تاثير شيوه عملى بيشتر است . بنابراين ، علاوه بر اين كه خودتان عمل مى
كنيد، از عمل ديگران هم تجليل كنيد؛ عامل را تشويق كنيد تا اين فرهنگ و
اين روش رواج پيدا كند و به شكل سنت مقبول و پذيرفته شده اجتماعى درآيد
تا بتواند جايگزين سنت هاى غلط، غير معقول و ناپسند جاهليت شود.
احترام به سيره پدران از
منظر قرآن
تذكر اين مطلب لازم است كه بايد بدانيم همه آداب و رسوم قبل از
اسلام مطرود و مردود نيست ؛ بسيارى از سنت هاى گذشته كه برگرفته از
شريعت ها و اديان قبلى است و يا از عقل بشرى نشاءت گرفته ، مورد امضا و
تاييد معارف ما قرار دارد، و بخشى از آن كه به خرافات و عصبيت هاى قومى
و جاهلى آلوده است و با عقل و انديشه انسان نيز مطابقت ندارد مذموم
شمرده شده و مورد نهى واقع گشته اند؛ از جمله اين آداب و سنن كه هم
مقبول است و در بعد وسيعى مورد امضا و تاييد شارع و در مواردى مورد
مذمت واقع شده است ، پيروى و حفظ حرمت پدران و آبا و اجداد است .
در آيات متعدد قرآن كريم ، تعبد نسبت به روش پدران ذم شده است ؛ يعنى
انسان نبايد متعبد به همه اعمال و رفتار آنها باشد. ما از آيات قرآن ،
مذمت و نكوهش پايبندى به شيوه آبا و اجداد را استنباط مى كنيم ، ضمن
اين كه به حفظ حرمت و احسان به پدر توصيه شده است و حتى احسان به مادر
بعد از امر به توحيد، اولين دستور اخلاقى آيين اسلام است . اما ببينيم
موارد مذمت و نكوهش كه در قرآن آمده چه مواردى است . با بررسى اين
مصاديق و موارد مى بينيم كه همه مربوط به جايى است كه احترام افراطى به
پدر باعث شود تا راه عقل و انديشه به روى انسان بسته شود و برخلاف
ادراك سليم عقلانى ، تسليم عصبيت هاى قومى و فاميلى شود و در لجنزارى
از جهالت و عناد به اين خيال واهى كه مبادا به اصل تقليد از آبا و
بزرگان وى خدشه اى وارد شود با توحيد و دعوت انبيا مقابله كند.
اكنون براى روشن شدن موضوع ، برخى از اين آيات را ذكر مى كنيم . در
سوره مباركه بقره مى فرمايد:
و
اذا قيل لهم اتَّبعوا ما اءَنزَل اللَّه قالو بل نتَّبِع ما اءَلفَينا
عليه آباءنا او لو كان آباوُهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون
(368).
((هنگامى كه به كفار گفته شود از آنچه خدا نازل
كرده است ، پيروى كنيد. مى گويند كه ما پيرو كيش و آيين پدران خود
خواهيم بود، آيا بايد تابع پدران خود باشند در حالى كه آنان بى عقل و
نادان بوده و هرگز به حقّ و راستى راه نيافته اند؟!
)).
روش آنها بر خلاف عقل بوده شما چرا از آن روش پيروى مى كنيد؟ اين
احترام به پدر نيست ، باقى ماندن در عصبيت هاى كوركورانه و نادانى است
. شبيه به اين مضمون در سوره مباركه مائده نيز آمده است كه مى فرمايد:
و
اذا قيلَ لهم تَعالوا الى ما اءَنزل اللَّه و الى الرسول قالوا حسبنا
ما وجدنا عليه آباءنا اءَوَ لو كان آباؤُهم لا يعلمون شيئا و لا يهتدون
(369).
((هنگامى كه به كفار گفته شود به سوى آنچه خدا
نازل كرده ، و به سوى پيامبر بياييد، مى گويند آن دينى كه پدران خود را
بر آن يافتيم ما را كفايت مى كند، آيا بايد تابع پدران خود باشند در
حالى كه آنان بى عقل و نادان بوده و هرگز به حقّ و راستى راه نيافته
اند؟!
)).
چنان كه پيداست ، قرآن پيروى جاهلانه و تقليد و تعصب كوركورانه از
گذشتگان را مذمت و نهى مى كند. در سوره مباركه اعراف مى فرمايد:
و
اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و اللَّه امرنا بها قل ان
اللَّه لا يامر بالفحشاء اءَتَقولون على اللَّه ما لا تعلمون
(370).
((و هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند مى گويند:
پدران خود را بر اين عمل يافتيم ؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است
. بگو: خداوند به كار زشت فرمان نمى دهد. آيا چيزى به خدا نسبت مى دهيد
كه نمى دانيد
)).
قرآن در سوره مباركه زخرف مى فرمايد:
قال
اءَوَلو جئتكم باءَهدى ممَّا وجَدتُم عليه آباءكم قالوا انَّا بمَا
اءُرسلتم به كافرون
(371).