سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام
(جلد دوم)
سلسله گفتارهاي حضرت آيت الله ميرسيد محمد يثربى
- ۲ -
ممكن است كسانى بينديشند كه اين نوعى ظلم
به زن است ، اما اين ادعايى است كه احتياج به اثبات دارد. يقينا احاطه ما به مصالح
و مفاسد به گونه اى است كه حتى در احكام قطعى كه از آيات شريفه قرآن بر آنها دليل
داريم ، نمى توانيم ادعا كنيم كه همه مصالح يا مفاسد اين احكام را درك كرده ايم ؛
چون از توان عقل بشر خارج است . بنابراين در چنين مواردى بايد بگوييم آنچه كه در
ادله قطعى آمده است ، براى ما حجيت داشته و مطاع است . در مساءله بردگى هم وضعيت
چنين است مقايسه ادراك ما با احاطه شارع چنين است كه ما از پشت پنجره اى كوچك به
تماشاى منظره اى وسيع نشسته ايم ، مقدارى كه براى ما قابل رؤ يت است ، همين منظره
اى است كه در تيررس و زاويه چشم ما وجود دارد؛ اما منظر و تماشاگه شارع ، مانند آن
است كه كسى بر بالاى بام همان ساختمان ايستاده و همه منظره صحرا را زيرنظر دارد.
آنچه را كه ما مصلحت يا مفسده اش را به خوبى نمى توانيم درك كنيم ، از ضعف ادراك ما
است كه نبايد آن را به حساب شرع بگذاريم . اين تفكر غلط و اشتباهى است كه قواعد شرع
مقدس را با معيار عقل ناقص بشرى بسنجيم كه اگر در مسائل فقهى و حقوقى اسلام راه اين
گونه برداشت ها باز شود، ديگر براى ما فقه و حقوقى باقى نمى ماند و بنيان همه چيز
ويران مى شود.
نتيجه مطالبى كه گفته شد اين است كه نظام برده دارى به طور كلى لغو نشده است و در
محدوده قوانين جنگى مورد تاييد شارع مقدس است كه نتيجه آن ، هم به نفع انسان ها است
و هم به نفع اسلام و مسلمين . روشن است كه اسلام دين آزادى و آزادگى است و اساسا
پيام آور حريت بشر از همه قيود ضدّانسانى و اسارت ها است . در سوره مباركه اعراف
وارد شده است :
و يَضَعُ عنهم
اِصرَهُم و الاَغلال الَّتى كانت عليهم
(31).
((و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، از دوش و
گردنشان بر مى دارد)).
به عنوان يك مفاخره اعلام مى كند كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمد و
اين غل و زنجير و قيد و قيود را از دست و گردن انسان ها برداشت .
سوءاستفاده از نظام بردگى در تاريخ
نكته مهم سوءاستفاده هايى است كه در طول تاريخ از نظام بردگى شده است و آن
را از لحاظ عرفى و عقلى به صورتى مستهجن و قبيح درآورده است . شهادت و قضاوت تاريخ
هم براى اثبات اين مطلب كافى است كه جدا اين قانون مورد سوءاستفاده قرار گرفته و در
سايه آن ستم ها و تعديات زيادى به انسان ها شده است ؛ چرا كه براى مدعيان طرفدارى
از حقوق بشر، كالا قرار دادن انسان ، تجارتى سودآور بوده است و همان گونه كه قبلا
نيز اشاره كرديم ، وجود نژاد سياه در قاره آمريكا و اروپا، داغ ننگى بر پيشانى همه
طرف داران دروغين انسانيت و مدافعان پوشالى حريت انسانى است . بايد پرسيد در حالى
كه قاره اروپا قاره سپيد است و قاره آمريكا سرزمين سرخ پوستان ، نژاد سياه آن جا
چه مى كند؟ از طرفى بايد پرسيد نژاد سفيد اين طرفداران حقوق بشر با نژاد سرخ چه
كرده اند؟ دزدى و دست برد نژاد سفيد به قبايل ساكن قاره آفريقا، به خصوص قبايلى كه
مجاور آب ها و درياها بودند سابقه اى روشن و تاريخى دارد. صاحبان قدرت و آنهايى كه
از نظر انديشه و فكر رشد و ترقى كرده بودند، در سايه معلوماتشان دست به دزدى انسان
ها زدند.
مطلب مهم اين كه آيا سوءاستفاده از قانون دليل قبيح بودن آن است ؟ و آيا در سايه
اين قانون هر فسادى واقع شد، بايد آن را نقص قانون دانست ؟ و نهايتا به اين نتيجه
رسيد كه اين قانون بايد لغو شود؟
براى اين كه مطالب خوب فهميده شود، بهتر است قانون موجود با نظام تكوينى مقايسه
شود. قانون از مطالب و مباحثى است كه در نظام تشريعى مورد بحث است . خداوند متعال
به انسان ها غريزه جنسى عطا فرموده است ، و همه قبول داريم كه در طول تاريخ از اين
غريزه سوءاستفاده هاى زيادى شده است ؛ تجاوزها، تعدى ها، هتك نواميس و تجاوز به عنف
هاى فراوانى كه صورت گرفته و انحرافات جنسى كه امروز امرى بسيار رايج است و در همين
ممالك مدعى حقوق بشر، بدترين نوع اين انحرافات جنسى ، يعنى ازدواج مرد با مرد و يا
زن با زن مورد تائيد و تصويب رسمى است ؛ نمى توان گفت حال كه اين عطيه تكوينى الهى
مورد سوءاستفاده گسترده قرار گرفته بهتر بود كه خداوند آن را به انسان نمى داد؛
بلكه راه حل سوءاستفاده از غريزه جنسى ، جهت دادن و سمت و سو بخشيدن صحيح اين غريزه
و تربيت درست انسان است .
از طرف ديگر دستگاه حكومتى نيز بايد با پياده كردن قوانين مدونى كه در شرع مقدس
وجود دارد، مانع سوءاستفاده از غريزه جنسى شود. دقيقا همين سخن را در نظام تشريعى
هم مى گوييم ؛ كه شرع مقدس به حكم ضرورت و به صورت موجبه جزئيه و بر اساس بعضى از
مصالح ، قانون برده دارى را كه در عرف عالم نيز عقلانى بوده ، تاييد كرده است و ما
نمى توانيم بگوييم كه چون در طول تاريخ از اين قانون سوءاستفاده شده ، پس بهتر است
كه خواستار لغو آن باشيم ؛ اما اين فكر خوبى بوده كه به خاطر سوءاستفاده هاى زياد و
عدم توانايى در جلوگيرى از اين سوءاستفاده ها به صورت بين المللى آن را لغو كردند.
مطلب ديگر اين كه از اظهار اين مطلب نيز نبايد وحشت داشته باشيم كه در مجموعه
قوانين جنگى ما موضوع اسارت و رقيت به رسميت شناخته شده است و عقيده داريم كه
بهترين ، سنجيده ترين و معقول ترين انتخاب براى پيش گيرى از عوارض سوء وجود دشمن ،
نابود كردن او است . بالاخره دشمن پيش روى است ؛ يا بايد آن را با انواع سلاح ها از
بين ببريم و يا اين كه او را به ترتيبى به اسارت درآوريم تا از خطرات مصون بمانيم و
اين بهترين راه براى هدايت و راهنمايى انسان ها و آزادى آنها از قيد بردگى و اسارت
اباطيل و انديشه هاى خرافى است كه آنها را در خانواده هاى مسلمان تقسيم كنيم تا در
سايه تربيت اسلامى ، رشد و تكامل يابند.
بار ديگر تكرار مى كنيم كه مشروعيت و تاييد شارع مقدس فقط به همان مساءله جنگ ها و
مقاتلات برمى گردد و از ساير راه ها براى به اسارت گرفتن و بردگى انسان ها نهى شده
است . رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:
شرُّ النَّاس مَن
باعَ النَّاس
(32).
((بدترين مردم كسى است كه انسان هاى ديگر را كالاى تجارتى
قرار دهد)).
اگر بگوييم كه شرع مقدس در وضع قوانين به گونه اى عمل كرده است كه معامله و خريد و
فروش انسان ها ممنوع شود، سخنى به گزاف نگفته ايم ؛ به ويژه كه در سنت عملى پيام
آور بزرگ اسلام رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم برخوردهايى مى بينيم كه
اين مطلب را تاييد مى كند. حضرت در جنگ با يهوديان بنى مصطلق و در فتح مكه يا در
غزوه حنين كه پايگاه مسلمانان در جزيره العرب مستحكم و استوار شده است ، همه اسرا
را آزاد مى كنند و در فتح مكه حضرت فرمودند:
اذهبوا فانتم
الطُّلَقَاء(33).
((برويد، همه شما آزاديد)).
و اتفاقا اين همان نكته و سنتى بود كه حضرت زينب كبرى عليهاالسلام در اولين برخورد
با يزيد بن معاويه آن را يادآورى كرده ، فرمودند:
اءمِن العدل يابن
الطُّلَقَاءِ تخديرك حرائرَكَ و سَوقُكَ بَناتَ رسولِ اللَّه سبايا؟(34).
((اى فرزند آزادشده رسول خدا! آيا اين عدالت است كه تو عترت
پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم را به اسارت بگيرى و آنها را به عنوان اسير
در كوچه و بازار بگردانى و زن و فرزندانت در پس پرده عفت باشند؟)).
اسلام و مبارزه با نظام برده دارى
به هر حال ، مى توانيم ادعا كنيم كه روح شريعت مقدس اسلام با بردگى بندگان
خدا سازگارى ندارد و حتى سفارش شده در شرايطى كه حكومت از مكنت مالى برخوردار است
، براى آزادى بردگان و اسرا فديه هم مطالبه نكند؛ بلكه جانب احسان و تفضل به آنها
را ترجيح دهد.
ما معتقديم حريت و آزادگى انسان ها يك اصل است ؛ حال گاهى كسانى با پشت كردن به
چراغ هدايت ، سعى در خاموش كردن آن دارند و به جنگ با هاديان بشر برمى خيزند؛ اينان
ديگر وقتى به اسارت درآمدند، مصيبتى است كه با دست خويش براى خود فراهم كرده اند؛
وگرنه شعار آيين مقدس اسلام اين است :
لا تكن عبد غيرك
و قد جعلك اللَّه حُرّا(35).
((بنده كسى مباش ؛ كه خداوند تو را آزاد قرار داده است
)).
پس از اين كه معلوم شد مساله حريت و آزادى انسان در مكتب اسلام يك اصل پذيرفته شده
است و ريشه بردگى انسان ها، فقط اسارت در جنگ ها است ، بايد گفت : بردگى انسان هاى
آزاد از راه اعمال زور و قدرت و يا از راه فريب و خدعه نهى شده است و اگر كسى بداند
كه منشاء بردگى يك انسان ، خدعه و فريب و يا قدرت و زور بوده است و بر روى او
معامله كند، آن معامله صحيح نيست و اساسا در چنين مواردى شرع مقدس با زبانى خشن و
تند برخورد كرده است . در روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل
شده است :
ثلاثَة اءَنَا
خَصِيمُهُم يومَ القِيَامَةِ رجل باعَ حُرّا فاءَكُلّ ثَمَنَهُ و رجل استَاءجَرَ
اءَجيرا فَاستَوفَى منه و لم يُوَفِّهِ اءَجرَهُ و رجل اءَعطَانِى صَفقَة فَغَدَرَ(36).
((من در قيامت دشمن سه كس هستم : اول آنكه انسان هاى آزاد را
به بردگى بكشاند و از اين طريق امرار معاش كند، دوم آن كه از انسان ها، بيگارى بكشد
و حقوق آنها را نپردازد و سوم كسى كه در معامله اهل مكر و حيله باشد)).
شاهد آن در قسمت اول روايت است كه مى فرمايد: اولين كسى كه در روز قيامت ، من با او
دشمن خواهم بود، كسى است كه فرد آزادى را برده كند و از طريق او امرار معاش كند.
همان طور كه در اين مباحث ، مكرر يادآور شديم تنها موردى كه شرع مقدس آن را تاييد
كرده ، بردگى از راه جنگ و مقاتله است و اين عمل مقابله به مثل و قانون بين المللى
آن زمان بوده كه گذشته از اين ، از نظر شرع معاملات متعارف آن زمان با بردگان ممنوع
بوده است . كسى حقّ برخورد با اسرا و قتل و خونريزى آنها را نداشته و تجاوز به
نواميس و شكنجه و عذاب آنها نيز ممنوع است . در روايتى از اميرالمؤ منين عليه
السلام آمده است كه فرمودند:
بَعَثَنِى رسول
اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم الى اليَمَن ، فقال : يا علىُّ! لا تُقاتِل
اَحَدا حتّى تَدعُوهُ الى اللَّه ، لان يَهدِىَ اللَّه على يَدَيك رجلا خير ممَّا
طَلَعَت عليه الشَّمسُ اَو غَرَبَت
(37).
((وقتى من از طرف پيغمبر ماءمور شدم كه به يمن مسافرت كنم و
مردم را به اسلام دعوت نمايم ، فرمودند: يا على ! مبادا قبل از اين كه مردم را با
برهان و بيّنه به اسلام دعوت كنى دست به شمشير ببرى ! اگر توانستى كه از ميان اين
امتى كه به سوى آنها ماءمور شده اى ، انسانى هدايت كنى بهره تو بيشتر است از آنچه
كه از شرق تا غرب عالم در معرض تابش خورشيد قرار دارد)).
اساسا به اسارت گرفتن ، بعد از اين است كه آنها معاندت و سرسختى نشان مى دهند و
مصالح خود را زيرپا مى گذارند؛ آن وقت زمان جنگيدن و تبعات آن فرامى رسد. ولى همين
كه افرادى به اسارت درمى آيند، درباره آزادى و حرّيت آنها از بردگى و چگونگى سلوك و
رفتار با آنها، مقررات و دستورات بسيار وسيعى وضع شده است .
علاوه بر اين كه در فقه ، كتاب ها و ابواب مستقلى در اين باره وجود دارد، توصيه هاى
اكيد اخلاقى هم به آنها اضافه مى شود. براى اين كه از اين مطلب بهره ببريم به چند
مورد از آنها اشاره مى كنيم :
نكته اول كفّاراتى است كه در ابواب مختلف فقهى به آنها امر شده است . در شرع مقدس
كفّارات دو گونه است : يكى كفارات ترتيبى و ديگرى كفارات تخييرى .
كفارات ترتيبى و يا به عبارت ديگر تعيينى ، كفاراتى است كه متعيّنا با آزادى بردگان
و اسرا تحقق پيدا مى كند. اگر دو گناه انجام بگيرد براى كفاره آنها متعينا انسان
بايد برده اى آزاد كند: يكى قتل است كه انسان از روى خطا و اشتباه ، انسان ديگرى را
بكشد. قرآن شريف در سوره مباركه نساء مى فرمايد:
و ما كان لمؤ من
اءَن يَقتُلَ مؤ منا الا خَطَاء و مَن قَتَلَ مؤ منا خَطَاء فتحريرُ رَقَبَة مؤ منة
و ديَّة مُسَلِّمَة الى اءَهلِهِ الا اءَن يَصَّدَّقُوا فَان كانَ مِن قَوم عَدُوّ
لكم و هو مؤ من فَتَحرِيرُ رَقَبَة مؤ منة و اِن كان مِن قوم بينكم و بينهم ميثاق
فَدِيَة مُسَلِّمَة الى اءَهلِهِ و تحريرُ رَقَبَة مؤ منَة فمَن لم يَجِد فصيام
شهرين مَتَتابِعَينِ(38).
((هيچ فرد با ايمانى مجاز نيست كه مؤ منى را به قتل برساند،
مگر اين كه اين كار از روى خطا و اشتباه از او سرزند؛ و در عين حال ، كسى كه مؤ منى
را از روى خطا به قتل رساند، بايد يك برده مؤ من را آزاد كند و خونبهايى به كسان او
بپردازد؛ مگر اين كه آنها خونبها را ببخشند. و اگر مقتول ، از گروهى باشد كه دشمن
شما هستند (و كافرند) ولى مقتول باايمان بوده ، تنها بايد يك برده مؤ من را آزاد
كند و پرداختن خونبها لازم نيست . و اگر از جمعيتى باشد كه ميان شما و آنها پيمانى
برقرار است ، بايد خونبهاى او را به كسان او بپردازد، و يك برده مؤ من نيز آزاد
كند. و آن كس كه دسترسى به آزاد كردن برده ندارد، دو ماه پى در پى روزه مى گيرد)).
كفاره قتل غيرعمد در سه جا است : يكى مسلمان و مؤ منى كه از طايفه مسلمين كشته شود؛
ديگرى مؤ منى است كه از طايفه دشمن كشته شود؛ و سوم مسلمانى كه از طايفه غيرمسلمان
اما هم پيمان كشته شود. در هر سه صورت اگر قتلى اتفاق بيافتد بايد يك بنده آزاد
كند. اين كفاره متعين است . مگر اين كه قادر به خريد نباشد و يا مثل امروز موضوع
بردگى منتفى باشد كه در اين صورت بايد دو ماه روزه بگيرد.
بنابراين ، كفاره قتل از روى خطا، آزاد كردن يك انسان مؤ من است و شايد بتوانيم از
اين حكم الهى بدون اين كه بخواهيم كه مقام تعيين علت احكام الهى باشيم يا تفسيرى
كرده باشيم چنين برداشت كنيم كه چون اين قاتل با ارتكاب قتل ، حيات انسانى را از
بين برده است ، در عوض بايد انسان ديگرى را از قيد بندگى آزاد كند و حيات مجددى به
او ببخشد كه البته اين يك استظهار ذوقى است .
دومين مورد در باب ظهار است كه يك مساله فقهى است . ظهار، نوعى طلاق در جاهليت بوده
است كه مرد از روى عصبانيت همسر خود را به منزله مادر خود تلقى كند كه شرع مقدس در
اين حالت زن را بر اين مرد حرام مى داند و كفاره اين خطاكارى و عصبانيت او را آزاد
كردن يك برده قرار داده است . خداوند در سوره مباركه مجادله مى فرمايد:
والّذين يُظاهرون
من نسائهم ثم يعودون لما قالوا فتحرير رقبة من قبل اءَين يتماسّا ذلكم توعظون به
واللَّه بما تعملون خبير#فمن لم يجد فصيام شهرين متتابعين من قبل اَن يتماسّا فمن
لم يستطع فاطعام ستّين مسكينا(39).
((كسانى كه همسران خود را ((ظهار))
مى كنند، سپس از گفته خود بازمى گردند، بايد پيش از آميزش جنسى با هم ، برده اى را
آزاد كنند؛ اين دستورى است كه به آن اندرز داده مى شويد؛ و خداوند به آنچه انجام مى
دهيد آگاه است و كسى كه توانايى آزاد كردن برده اى نداشته باشد، دو ماه پياپى قبل
از آميزش روزه بگيرد؛ و كسى كه اين را هم نتواند، شصت مسكين را اطعام كند)).
قرآن سه كفاره قرار داده است : اول آزادى بندگان ؛ اگر بنده اى يافت نشد و يا شخص
قادر نبود؛ بايد دو ماه ، روزه بگيرد؛ و اگر قادر بر دو ماه روزه گرفتن نبود، بايد
شصت مسكين را اطعام كند.
از ديگر مصاديقى كه كفاره آن آزاد كردن برده است ، يكى كفاره قسم است و يكى هم
كفاره روزه خوارى عمدى ، درباره مورد اول سوره مباركه مائده مى فرمايد:
لا يؤ اخذكم
اللَّه بالَّلغو فى ايمانكم و لكن يؤ اخذكم بما عقدتم الايمان فكفّارته اءطعام
عشرةِ مساكين مِن اءَوَسطِ ما تُطعِمُون اءَهليكم اءَو كِسوَتُهُم اءَو تحرير رقبة
فمن لَّم يجد فصيام ثلاثه اَيَّام ذلك كفاره ايمانكم اذا حلفتم و احفظوا ايمانكم
كذلك يبين اللَّه لكم آياته لعلكم تشكرون
(40).
((خداوند شما را به خاطر سوگندهاى بيهوده و خالى از اراده
مواخذه نمى كند؛ ولى در برابر سوگندهايى كه از روى اراده محكم كرده ايد، مواخذه مى
نمايد.كفاره اين گونه قسم ها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است كه به
خانواده خود مى دهيد؛ يا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و يا آزاد كردن يك برده ؛ و
كسى كه هيچ كدام از اينها را نيابد، سه روز روزه مى گيرد)).
اگر كسى قسمى ياد كند و بعد برخلاف آن رفتار كند، قسم و پيمان الهى را شكسته است و
بايد كفاره بدهد. كه در اين مورد بين سه چيز مخير است : ده مسكينى را اطعام كند يا
بنده اى آزاد كند و يا اين كه سه روز، روزه بگيرد. پس اين كفاره نيز طريقى است براى
نجات بندگان .
مورد ديگر روزه خوارى عمدى در ماه مبارك رمضان است . در روايت عبداللَّه بن سنان از
امام صادق عليه السلام وارد شده است :
فى رجل اَفطَر فى
شهر رمضان متعمِّدا يوما واحِدا من غير عُذر قال يُعتِقُ نَسَمَة اَو يصوم شهرين
مَتَتَابِعين اَو يُطعِمُ سِتِّينَ مسكينا فان لم يَقدِر تَصَدَّقَ بما يُطِيقُ(41).
((از امام صادق عليه السلام درباره انسانى كه بدون عذر روزه
اش را در ماه رمضان افطار مى كند سوال كردند. حضرت فرمودند: يك بنده آزاد كند؛ يا
دو ماه روزه بگيرد و يا شصت فقير را اطعام كند و اگر نمى تواند، آن مقدار كه
توانايى دارد صدقه بدهد)).
در اين جا نيز يكى از كفارات سه گانه اى كه مخير است ، مساله آزاد كردن بردگان است
.
شرع مقدس براى آزادى و رهايى بردگان از قيد عبوديت ، به بهانه هاى مختلف سلسله
قوانينى را قرار داده است كه بر اساس اين قوانين ، شخص مالك لازم نيست اقدام به
آزاد كردن بردگان و بندگان بكند؛ بلكه در اثر اتفاقاتى ، بنده ، خودبه خود آزاد است
و به اصطلاح منقتق مى شود. موازينى كه براى انعتاق برده در شرع مقدس ذكر شده است ،
يكى آن است كه صاحب اين برده به گونه اى با او برخورد كند كه موجب ايذا و عذاب او
شود؛ مثلا اقدام به مثله كردن او كند يا بخواهد او را مقطوع النسل كند؛ در روايتى
آمده است كه كسى در حالى كه فرياد مى زد، حضور رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و
سلم رسيد. پيغمبر فرمود: تو را چه شده است ؟ مرد گفت : مولاى من ! صاحبم مرا در
حالى ديد كه كنيزى از كنيزان او را مى بوسيدم و او مرا مقطوع النسل كرد.
فقال النبى صلَّى
اللَّه عليه و آله و سلم : على بالرّجل ، فطلب فلم يقدر عليه ، فقال رسول اللَّه
صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم : اذهب ، فانت حرّ(42).
((پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: برويد و
مالك او را پيدا كنيد. هر چه گشتند، او را نيافتند حضرت به غلام فرمود: تو آزادى
)).
در روايت ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است :
مَن مَثَّلَ
بعبده اَعتَقنَا العبد(43).
((اگر كسى برده اش را مثله كند و يا عضوى از بدن او را مورد
تجاوز قرار دهد، اين برده آزاد مى شود)).
مورد ديگر اين است كه كسى دانسته و يا ندانسته پدر يا مادر خود را خريدارى كند. در
گذشته ، بردگانى بودند كه در جنگ به اسارت درمى آمدند و بعد هم مسلمان مى شدند و در
بازار مسلمانان برده اى را خريدارى مى كردند و بعد معلوم مى شود كه اين پدر يا
مادرش مى باشد. در اين صورت به محض اين كه معامله صورت بگيرد، اين پدر و مادر آزاد
مى شوند.
مورد سوم جايى است كه مولا و صاحب برده در حالى از دنيا برود كه صاحب ثروت قابل
توجهى است و وارثى ندارد. در اين صورت برده يا بردگان او به وسيله حاكم شرع از مال
همان مولا خريدارى و آزاد مى شوند و ميراث او هم بين بردگان تقسيم مى شود و به برده
او واگذار مى شود.
مورد ديگر مساله اى است كه اگر كنيزى از صاحب و مالك خود صاحب فرزند شود، از سهم
فرزند خود آزاد مى شود و جزو ما يملك مورث و مالك خود باقى نمى ماند و حتى در زمان
حيات هم صاحب او حقّ فروش وى را ندارد.
مورد بعد اين است كه اگر برده اى از صاحب و مولاى كافر خود و يا از دارالكفر بگريزد
و به مسلمانان پناهنده شود، همين كه قدم به بلاد اسلامى بگذارد خود به خود آزاد مى
شود.
مورد بعد اين است كه اگر برده اى به بعضى از كسالت ها و عوارض جسمانى صعب العلاج و
يا غيرقابل علاج ، مبتلا شود او نيز خود به خود آزاد است .
علاوه بر همه اين موارد، خداوند متعال در احكام زكات ، به حاكم اسلامى اجازه داده
است تا با سهمى از مصارف هشت گانه زكات ، بردگان را خريدارى و آزاد كند. حتى خود
افراد نيز مجازند كه از سهم زكاتشان بردگان را خريدارى و آزاد كنند.
در سوره مباركه توبه آمده است :
انَّما
الصَّدَقَات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المُؤ لَّفَةِ قلوبهم و فى
الرّقاب و الغارمين و فى سبيل اللَّه و ابن السّبيل فريضة من اللَّه و اللَّه عليم
حكيم
(44).
((زكات ها مخصوص فقرا و مساكين و كاركنانى است كه براى جمع
آورى آن زحمت مى كشند، و كسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مى شود، و براى آزادى
برگان ، و اداى دين بدهكاران ، و در راه تقويت آيين خداوند، و واماندگان در راه ؛
اين يك فريضه مهم الهى است ؛ و خداوند دانا و حكيم است )).
اين حكم ، بسيار قابل توجه است كه اگر به ميزان زكات و حتى آنچه از بيت المال براى
آزادى بردگان قرار داده شده ، عمل شود در مدت كوتاهى ، اساسا برده اى باقى نمى
ماند. در اين مورد داستان ها فراوانى از صدر اسلام داريم كه نسبت به اين مسائل توجه
بيشترى شده است .
عمربن عبدالعزيز شخصى به نام يحيى بن سعيد را به عنوان عامل جمع آورى زكات به قاره
آفريقا فرستاد. در آن جا زكات ها را جمع كرد، اما فقير و مسكينى يافت نشد. بنابراين
از اين زكات جمع آورى شده ، جمع كثيرى از بردگان را خريد و آزاد كرد.
راه هاى تفاهم آميز ديگرى هم وجود دارد؛ مثل بحث مكاتبه و تدبير؛ يعنى نوعى قرارداد
ميان مالك و عبد كه به واسطه آن عبد آزاد است براى خود كار كند و با پرداخت دستمزد
خود به مولا، خود را از وى بخرد يا اين كه مولا با او يك نوع قراردادى منعقد كند كه
بگويد: تو بعد از مرگ من آزادى .
پاداش آزاد كردن بردگان
در پايان بايد گفت : در روايات و آيات كريمه ، از لحاظ اخلاقى و عاطفى
درباره آزادى بردگان تاءكيد فراوان شده است و امتيازها و تشويق هاى فراوانى براى
كسانى كه اقدام به آزادى بردگان و بندگان مى كنند در نظر گرفته شده است كه بدون
اغراق اين روايات و توصيه ها از حوصله اين مختصر خارج است . بهترين سند اين است كه
قرآن در سوره مباركه بقره ، وقتى علايم و نشانه هاى انسان خوب و نيكوكار را ذكر مى
كند، يكى از نشانه هاى انسان هاى خوب و خير هم در اعتقاد و هم در عمل را اين مى
داند كه مال خود را در راه آزادى بندگان خدا مصرف مى كنند:
ليس البِرَّ اَن
تُوَلُّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكنَّ البرّ مَن آمن باللَّه و اليوم الاخر
و الملائكة و الكتاب و النَّبيين و آتى المال على حبِّه ذوى القربى و اليتامى و
المساكين و ابن السَّبيل و السّائلين و فى الرقاب و اقام اَلصَّلاة و آتى الزَّكاة
و المُوفُونَ بعهدهم اذا عاهدوا و الصَّابِرين فى الباءساء و الضَّراء و حين الباءس
اولئك الّذين صدقوا و اولئك هم المتّقون
(45).
((خير و خوبى اين نيست كه مؤ منان راجع به تغيير قبله از بيت
المقدس به كعبه با هم گفتگو و بحث كنند، علامت خوبى انسان ها اين است كه اولا به
مبدا و معاد مؤ من باشند؛ ايمان به ملائكه ، وحى و پيامبران الهى داشته باشند اين
در اعتقادات و اما آنچه مربوط به اعمال است ثانيا با همه علاقه و تعلقى كه به مال و
ثروت دارند، آن را در مسير اعانت و كمك به اقوام ، يتيمان ، مساكين ، نيازمندان و
بردگان به مصرف برسانند. نماز را به پا دارند و زكات مال را بپردازند. به عهد و
پيمان خود وفا كنند و در ميدان هاى جنگ اهل ثبات و استقامت باشند، اينان راستگويان
در ايمانند. اگر مدعى ايمان باشند، صدق مدعاشان اين اعمال و رفتار است . اينان
انسان هاى با تقوا هستند)).
به عبارت ديگر مى توان گفت يكى از مظاهر تقوا و ايمان ، سعى و تلاش در راه آزادى
بردگان و بندگان است . اين نكته قابل توجهى است كه در اين آيه كريمه مورد توصيه
قرار گرفته است . علاوه بر اين ، رواياتى كه در آنها ترغيب و تشويق به آزادى بردگان
شده است بسيار مفصل است ؛ مثلا در روايتى ، زراره از امام باقر عليه السلام نقل مى
كند كه فرمودند:
قال رسول اللَّه
صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم : مَن اَعتَقَ مُسلما اَعتَقَ اللَّه العزيز الجبّار
بكُلّ عضو منه عضوا من النَّار(46).
((امام باقر عليه السلام از رسول خدا نقل مى كند كه فرمودند:
هر كس به آزادى مسلمانى اقدام كند، خداوند عزيز و جبار به عدد هر عضوى از اعضاى بدن
اين برده و بنده اى كه آزاد مى شود، عضوى از اعضاى بدن او را از آتش نجات مى دهد)).
اشاره به اين دو صفت خداوند (عزيز و جبار) قابل توجه است ؛ عزيز به اين دليل كه چون
عزت برده از بين رفته ، خداى عزيز به آزادكننده برده ، عزت مى بخشد و جبار بدين علت
كه چون مالى را از دست داده است خدا آن را جبران مى كند.
ممكن است به ذهن كسى خطور كند كه اين فقط توصيه به آزادى برده هاى مسلمان است .
اتفاقا روايت ديگرى داريم كه اين هم مثل روايت قبل سندش تمام است :
عن معاوية بن
عمار و حفص بن البخترى عن ابى عبداللَّه جعفر بن محمَّد عليه السلام اءَنَّه قال فى
الرَّجل يُعتِقُ المملوك قال يُعتِقُ اللَّه بكُلّ عضو منه عضوا من النَّار(47).
((معاوية بن عمار از روات جليل القدر است از امام صادق عليه
السلام نقل مى كند: درباره مردى كه برده اى را آزاد كند اين جا ديگر قيد مسلمان هم
ندارد حضرت فرمودند: خدا به ازاى هر عضوى از بدن برده ، عضوى از او را از آتش آزاد
مى كند)).
حتى شرع مقدس در بعضى از روزها و ماه هاى سال كه استعداد و آمادگى انسان ها براى
عبادت بيشتر است ، از فرصت ها استفاده كرده و براى آزاد كردن برده امتيازاتى قرار
داده است ؛ مثلا شب عرفه ، شبى است كه اگر كسى به خدا توسل و تقرب بجويد، از آتش
رهايى مى يابد، در اين جا از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه مى فرمايند:
يُستَحَبُّ
للرَّجُلِ اءَن يَتَقَرَّبَ الى اللَّه عشيّةَ عَرَفَةَ و يومَ عَرَفَة بالعِتقِ و
الصَّدَقَةِ(48).
((مستحب است كه انسان در شب و روز عرفه به وسيله آزاد كردن
بنده و صدقه دادن به سوى خداوند تقرب جويد)).
در روايت ديگرى وارد شده است :
جاءَ اءعرابىّ
الى النَّبىِّ صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فقال : يا رسول اللَّه ! علِّمنى
عَمَلا يُدخِلُنى الجنّةَ، قال صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم : ان كنتُ اءقصَرتُ
الخطبةَ لقد اءعرَضتُ المسالةَ اءعتَقَ النَّسَمَةَ و فُكَّ الرَّقَبَةَ، فقال : او
ليسا واحدا؟ قال صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم : لا، عتق الرَّقَبَةِ اءن
تَتَفَرَّدَ بعتقِها، و فَكُّ الرَّقَبَةِ اَن تُعين فى ثَمَنِها(49).
((عرب باديه نشينى از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم
سوال كرد كه چگونه وارد بهشت مى شوند؟ حضرت فرمودند: برده و رقبه اى را آزاد كن .
اعرابى سوال كرد: آيا اعتاق نسمه و فك رقبه يكى نيست ؟ حضرت فرمودند: آزاد كردن
نسمه يعنى خودت به تنهايى اقدام به آزاد كردن يك برده كنى و فك رقبه يعنى كسى كه مى
خواهد بنده اى را آزاد كند، قدرت ندارد، تو او را كمك كنى )).
در روايت ديگرى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمده است :
من كانت له اءمة
فعلَّمَها فاءحسَن تعليمَها و اءدَّبها فاءحسَن تاءديبَها و اءعتَقَها و
تَزَوَّجَها فله اءجرانِ(50).
((كسى كه كنيزى دارد، اگر او را به آداب صحيح ادب كند؛ به او
علم بياموزد و بعد او را آزاد كند و شوهر بدهد، خدا اجر مضاعف به او مى دهد)).
همه اين روايات ، سخنان تشويق آميزى است كه براى ترغيب صاحبان بردگان به آزادى آنها
آمده است ؛ و موضوع عتق و آزادى بردگان تا جايى مورد تاءكيد و توصيه است كه حتى در
شرع مقدس به عنوان معيار و ميزان سنجش اعمال تلقى شده است ، بسيارى از اعمال خير و
حسنات با اين كار سنجيده مى شود. كسانى كه با دعا سر و كار دارند به خصوص دعاهايى
كه در كتاب شريف و ارزشمند ((مفاتيح الجنان
)) آمده است ، ملاحظه مى كنند كه در رموز بسيارى از دعاها ذكر شده كه هر كس
اين دعا را بخواند، مثل اين است كه يك بنده آزاد كرده باشد؛ يعنى آزادى بنده به
عنوان معيار سنجش ساير اعمال است ؛ مثل مقام شهادت . يا مثلا گفته شده است : اگر
كسى مساله اى را به ديگرى بياموزد، مثل اين است كه برده اى آزاد كرده باشد.
از مجموعه اين مطالب اهتمام فوق العاده دين مبين اسلام و رسول مكرم اسلام صلَّى
اللَّه عليه و آله و سلم نسبت به آزادى بردگان آشكار مى شود.
شيوه برخورد با بردگان
در ادامه بحث حقوق مالك ، شايد متجاوز از ده مورد ذكر شده كه در مبانى فقهى
و حقوقى ما به آزادى و الغاى بردگى مى انجامد؛ به علاوه در آيات شريفه قرآن و در
روايات معصومين عليهم السلام به احسان و بر و خير توصيه شده است كه يكى از مصاديق
اين عناوين آزادگى بردگان است .
از همه اينها كه بگذريم ، در موازين اخلاقى اسلام دستورات شايان توجهى در شيوه سلوك
و كيفيت معاشرت با بردگان آمده است . در حالى كه فرهنگ ها و ملت هاى ديگرى كه امروز
داعيه دار مدنيت عالم هستند، بردگان را حيوانات پست و بى ارزش مى دانند و آنها را
به عنوان انسان باور نداشته و براى خود امتيازات فوق العاده اى قائلند كه براى
بردگان قائل نيستند. امام سجاد عليه السلام درباره حقوق مملوك و بنده كه در بحث
حقوق رعايا ذكر شده مى فرمايند:
وَ اَمَّا حقّ
مملوك فان تَعلَمَ اَنَّهُ خَلقُ ربِّكَ وابنُ اَبيك و اءُمِّكَ و لحمك و دمك لم
تملكه لانَّك صَنَعتَهُ دون اللَّه و لا خلقت شيئا من جوارحه و لا خلقت شيئا من
جوارحه و لا اخرجت له رزقا و لكن اللَّه عزَّ و جَلَّ كفاك ذلك ثمّ سخَّرَهُ لك و
ائتَمَنَك ز عليه واستَودَعَكَ ايَّاهُ لِيَحفَظز لك ما تاءتيه من خير اليه فاحسن
اليه كما احسن اللَّه اليك و ان كرهته استبدلت به و لم تُعَذِّبَ خَلقَ اللَّه
(51).
((حقّ برده و بنده تو آن است كه بدانى او هم مخلوقى از
مخلوقات خدا است و بدانى او هم فرزند پدر و مادر تو است ، بدانى كه او نيز، هم خون
تو است و با تو تفاوتى ندارد. هرگز تصور نكنى كه چون مالك او هستى ، او مخلوق تو
است و تو خالق اويى ؛ نه تو خالق اويى و نه رازق او. خدا هم تو را روزى مى دهد و هم
او را، خداوند اين مكنت اقتدار را به تو داده است كه تو بر او مسلطى ؛ منتها تو را
امانتدار قرار داده و برده به منزله امانت در نزد تو است . تو امين خدا هستى كه از
او نگهدارى كنى و او هم متقابلا نگهبان حسن معاشرت تو است به عبارت ديگر او رفتار،
اعمال و كارهاى خير و خوب تو را نزد خدا شهادت خواهد داد. بنابراين ، توجه داشته
باش ! همان گونه كه دوست دارى خدا به تو نيكى كند و كرده است تو نيز با او به نيكى
رفتار كن . اگر از او كراهتى دارى و او را نمى پسندى و او نمى تواند از عهده خدمت
تو برآيد، حقّ ندارى او را عذاب كنى و آزار دهى فقط مى توانى او را تعويض كنى
)).
دقيقا مثل اجير و كارگرى است كه انسان براى انجام كارى ، با او عقد اجاره مى بندد،
اگر از عهده انجام اين خدمت برنيايد، او مى تواند اين عقد اجاره را تبديل كند؛ يا
او را با فرد ديگرى عوض كند. اين سخنان با در نظر گرفتن شرايط حاكم بر آن زمان قابل
توجه است .
رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم صرف نظر از شيوه و روش معاشرتى خويش قبل و
بعد از مهاجرت و اقتدارى كه در مدينه پيدا كردند، به اقدامات جدى و عملى دست
يازيدند؛ از آن جمله در آغاز، ميان چند نفر از اشراف قريش و عرب با بردگان و بندگان
پيوند برادرى و برابرى بستند؛ و هيچ مساواتى در عالم بالاتر از اين متصور نيست ،
انسانى كه تا آن زمان اصلا به عنوان انسان به حساب نمى آمد، در يك مكتب جديد و در
مبانى فكرى و اعتقادى تازه ، به عنوان برادر شريف ترين و بانسب ترين انسان ها شود و
با او پيوند اخوت بسته شود.
در تاريخ آمده است ظاهرا اين پيمان ميان مسلمان ها دوبار بسته شد و شايد مرتبه دوم
مهم تر بود در همان سال اول حضور پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مدينه ،
بين زيد بن حارثه كه غلامى بود و حمزه عموى خودشان حمزه فرزند عبدالمطلب كه از
طايفه قريش و از اشراف عرب است پيوند برادرى برقرار كردند(52).
بين خارجه بن زهير و ابوبكر بن ابى قحافه
(53)؛ و بين بلال بن رباح با ابو رويحه پيوند اخوت برقرار كردند(54)؛
و از اين بالاتر، پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم زيد بن حارثه را به فرزندى
پذيرفته است
(55).
پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ، خود از اشراف قريش و از بزرگ ترين و شريف
ترين طوايف عرب و فرزند عبداللَّه بن عبدالمطلب است ؛ اما در عين حال ، غلامى را به
فرزندى قبول مى كند و جالب اين است كه زينب بنت جحش را نيز به نكاح و همسرى او درمى
آورد(56).
اين امرى بى سابقه در ميان اعراب و اشراف قريش بود كه دختر عبدالمطلب به همسرى يك
غلام و برده در آيد كه اين اصلا براى شرفاى عرب قابل تحمل نبود.
حضرت ، گاه مقام فرماندهى سپاه را نيز به بعضى از اين غلامان تفويض مى كردند؛ مثلا
رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در يكى از جنگ ها، مقام فرماندهى را به
همين زيد بن حارثه دادند. در اواخر عمر مباركشان فرزندش اسامه بن زيد را كه يك غلام
زاده نوزده ساله بود به فرماندهى سپاه اسلام انتخاب كردند كه از سوى بزرگان در معرض
بى مهرى عجيبى هم واقع شدند؛ ولى حضرت فرمودند:
و لَئِن طَعَنتُم
فى تاءميرى اُسامةَ فَقَد طَعَنتُم فى تاءميرى اءباه قبلَهُ و اءيمُ اللَّه ان كان
للامارةِ خليقا و انَّ ابنَهُ من بعدِه لَخليق للاءمارةِ(57).
((شما كه الان طعنه مى زنيد و به امارت و فرماندهى اسامه
اعتراض داريد، وقتى كه پدرش را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب كردم ، همين طعنه ها و
اعتراضات را داشتيد و من از شما نمى پذيرفتم . ملاك من براى انتخاب رهبرى و
فرماندهى سپاه ، قابليت شخصى است . هم پدرش لياقت داشت و هم اسامه لياقت دارد)).
جالب توجه است كه پيامبر برده زاده اى را بر همه شيوخ عرب و بزرگان قريش ، حتى بر
همه كسانى كه مدعى بزرگى در تاريخ اسلام هستند ترجيح مى دهد و او را به فرماندهى
لشكر برمى گزيند.
و مهم تر اين كه اين اقدامات ، در جامعه اى اتفاق مى افتد كه براى بردگان هيچ حقّ و
ارزشى قائل نيستند. ان شاء اللَّه درباره اين موضوع نيز سخن خواهيم گفت كه وقتى
پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در سال آخر عمر مبارك خود، اسامة بن زيد را
به فرماندهى سپاه برگزيدند با تاءكيد فرمودند:
لَعَنَ اللَّه
مَن تَخَلَّفَ عن جيش اُسامةِ(58).
((خدا لعنت كند كسى را كه از سپاه تحت فرماندهى اسامه سر
باززند)).
در اين ماجرا مى بينيم كه همه سران و بزرگان قريش ، حتى كسانى كه بعد به مقام خلافت
رسيدند، اسامه را به عنوان ((ايّها الامير))
خطاب مى كردند و امارت اسامه را پذيرفته بودند و اين نبود جز اين كه رسول اللَّه
صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم موفق شدند اين فرهنگ را در باورهاى مردم ايجاد و
تقويت بفرمايند.
در جامعه آن روز، صاحبان برده حتى نسبت به زن آنها هم اظهارنظر مى كردند. كسى خدمت
پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمده و عرض كردند:
يا رسول اللَّه !
سيِّدى زوَّجَنى اءمَتَهُ و هو يريد اءن يُفرِّقَ بينى و بينها، قال فصَعِدَ رسول
اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم المنبَرَ، فقال : يا اءَيُّهَا النَّاس ما
بَالُ اءحَدِكُم يُزوِّجُ عبدِهِ، اءمَتَهُ ثمَّ يريد اءن يُفرِّقَ بينهما انَّمَا
الطَّلاق لِمَن اءَخَذَ بالسَّاقِ(59).
((صاحب من كنيزى داشته كه آن را به تزويج من درآورده است ،
ولى الان تصميم گرفته بين ما جدايى بيندازد. پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم
همان موقع به مسجد رفتند و بر بالاى منبر فرمودند: اى مردم ! شما را چه مى شود كه
يك بار تصميم مى گيريد غلام و كنيزتان را به ازدواج هم درآوريد و بعد تصميم مى
گيريد كه بين آنها جدايى بيندازيد؟ شما چنين حقى نداريد. وقتى پيوند ازدواج منعقد
شد، طلاق فقط در انحصار شوهر است . - گرچه عنوان مالكيت صاحب محفوظ است ، اما حقّ
ندارد كه زن را از شوهرش جدا كند -)).
بنابراين ، مى بينيم در جامعه آن روز نه تنها حقّ برابرى بردگان با ساير افراد
جامعه رعايت مى شد، بلكه اگر آنها صاحب شخصيت و لياقت و استعدادهاى شخصى بودند، تا
مرتبه فرماندهى سپاه قابل ترقى و تعالى بودند.
تلاش پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فراهم كردن شرايطى است كه بردگان
بتوانند به مدارج بلند معنوى صعود كنند؛ چرا كه در جامعه آن روز، چنان شخصيت بردگان
را تحقير كرده بودن كه خودشان هم باور داشتند كه با ديگران متفاوتند. اما در سيره
عملى پيامبر گرامى اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به برقرارى حقوق مساوى براى
آنان اكتفا نشد، بلكه در زمينه سازى براى صعود معنوى و برترى هاى ايمانى آنان نيز
اقدام جدى شد.
|