سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام
(جلد اوّل)
سلسله گفتارهاي حضرت آيت الله ميرسيد محمد يثربى
- ۲۳ -
طاعةُ السلطان واجبة و مَن تَرَكَ طَاعَةَ السُّلطانِ فَقَد تَرَكَ
طَاعَةَ اللَّه عزَّ وَ جَلّ و دخل فى نَهيِهِ انَّ اللّه عزَّ وَ جَلّ
يقول : ((و لا تلقوا بايديكم الى التّهلكة
(1081)))(1082).
((اطاعت از سلطان واجب است و كسى كه اطاعت او را
ترك كند در حقيقت اطاعت از خدا را ترك كرده و مرتكب امرى منهى شده است
؛ چون خداوند متعال مى فرمايد: با دست خود، خويشتن را به هلاكت
نيندازيد)).
هلاكت يا نفسانى است يا عرضى و آبرويى و شرع مقدس هيچ يك را اجازه نمى
دهد. راوى در روايتى نقل مى كند كه حضرت موسى بن جعفر عليه السلام به
شيعيانش فرمودند:
يا
معشر الشيعة ! لا تذلُّوا رقابكم بترك طاعة سلطانكم فان كان عادلا
فاساءلوا اللّه ابقاءه و اءن كان جائرا فاساءلوا اللّه اصلاحه فانَّ
صلاحكم فى صلاحِ سُلطانكم و انَّ السُّلطان العادل منزلة الوالد
الرَّحيم فاحبّوا له ما تحبون لانفسكم و اكرهوا ما تكرهون لانفسكم
(1083).
((اى شيعيان ! خود را ذليل نكنيد به خاطر
نافرمانى سلطان آن نافرمانى كه موجب ذلت انسان بشود چون از دو حال خارج
نيست : يا فرمانرواى عادلى است كه بايد از خدا بخواهيد كه خدا او را
براى فرمانروايى نگه دارد و يا فرمانروا و سلطان ستم پيشه اى است كه
بايد از خدا اصلاح او را طلب كنيد؛ چون صلاح شما و اصلاح شرايط اجتماعى
در گرو صالح بودن فرمانروا است . سلطان عادل در اجتماع به منزله پدر
مهربان خانه است كه با خصلت پدرى و با مهربانى به تدبير امور خانه سعى
و اهتمام دارد)).
بنابراين رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
رحم
اللّه رجلا اعان سلطانه على برِّه
(1084).
((كسى مورد رحمت الهى است كه فرمانروا را در
امور خير يارى كند)).
و يا امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
يا
مفضّل ! اءنَّه مَن تعرض لسلطان جائر فاصبته من بليَّة لم يؤ جر عليها(1085).
((اى مفضّل ! اگر كسى متعرض اقتدار سلطان جائر و
ستمگرى شود و از ناحيه او بليّه و مصيبتى به وى برسد در مقابل كارى كه
كرده اجرى نخواهد داشت )).
چون اگر انسان بدون توانايى و قدرت با صاحب قدرتى درگير شود، حاصلى
نخواهد داشت جز اين كه براى خود مصيبت درست كند. حال گاهى بليه و مصيبت
مورد تاييد شرع مقدس است كه اجر دارد، ولى اين جا كه نهى شده است
معنايش اين است كه اجرى هم ندارد.
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
ثلاثة مَن عاداهم ذلَّ: الوالد، والسلطان ، و الغريم
(1086).
((سه گروه هستند كه هر كس با عزت و اقتدار آنها
درگير شود، موجب ذلت او خواهد شد، يكى پدر است ، ديگرى فرمانروا و يكى
هم طلبكار انسان است )).
اگر كسى با پدرش كه حقوق فراوانى به عهده او دارد درگير شود، اثر وضعى
اش اين است كه در دنيا موجبات ذلت او فراهم خواهد شد، همچنين است
درگيرى با فرمانروا و درگيرى با طلبكار.
امام سجاد عليه السلام در دنباله حقوق حاكم مى فرمايند:
و لا
تعازَّه و لا تعانده فانك ان فعلت ذلك عققته و عققت نفسك فعرَّضتها
لمكروهه و عرَّضته للّه للهلكة فيك .
درگير شدن با عزت و قدرت او ناسپاسى است ؛ كه هم خود را در معرض
هلاكت قرار مى دهد و هم حاكم را؛ زيرا هيچ انسان قدرتمندى تحمل اين را
ندارد؛ اگر عادل باشد عدالتش حكم مى كند، در مقابل كسى كه گردنكشى مى
كند، ايستادگى كند و اگر جائر و فاسق باشد، اين خصلت او را وادار به
مقابله مى كند.
نتيجه اين كه به هرحال ؛ با او از در مخاصمه بيرون نيايد و با او به
جدال و جنگ نپردازد. اين دستور روشنى است كه با موازين عقلى نيز سازگار
است و انسان نبايد بدون پشتوانه با صاحب قدرت معارضه كند.
جايگاه امر به معروف و
نهى از منكر
جنگيدن و درگير شدن با حاكم و معارضه با او، براى كسانى كه فاقد
قدرت و توانند، بدون اين كه جبهه و پشتوانه عمومى و مردمى داشته باشند
عاقلانه و مجاز نيست . ولى اين نكته هم روشن است كه در مقابل ظالم ،
طاغى و جبارى كه حاكم الهى را زير پا نهاده و راه ظلم و ستم پيش گرفته
است ، بايد به حكم نهى از منكر مبارزه و ايستادگى شود. بنابراين
سيدالشهداء عليه السلام درباره علت حركتى كه در عاشورا انجام گرفت مى
فرمايند:
ان
رسول اللّه صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم قال : مَن راءى
سلطانا جائرا مستحلا لحرم اللّه ناكثا لعهد اللّه مخالفا لسنة رسول
اللّه يعمل فى عباد اللّه بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا
قول ، كان حقا على اللّه اَن يدخله مدخله
(1087).
((از جدم رسول اللّه صَلَّى اللّه عَلَيهِ و
آلِهِ و سَلَّم شنيدم كه اگر كسى فرمانرواى ستمگرى را ببيند كه احكام
الهى را تعطيل كرده و پيمان خدا را شكسته است و در ميان مردم به ظلم و
ستم عمل مى كند، و عليه او شورش و قيام نكند، جايگاه او در قيامت ،
همان جايگاه ظالم خواهد بود)).
اين وظيفه اى است كه بايد در محل خود مورد بررسى قرار بگيرد كه از
حوصله گفتار ما خارج است . به هرحال ، نتيجه سخن در قسمت دوم فرمايش
امام عليه السلام روشن است كه امام براى اين كه خون ، عرض ، مال و
ناموس شيعيان و انسان هاى مؤ من صيانت و حفظ شود به اين نكته معقول
اشاره فرموده اند كه در مصاف با صاحبان قدرت ، بدون پشتوانه و توجيه
شرعى اقدام نكنند.
مبارزه با ستمكاران
در آيات و روايات ادله فراوانى داريم كه از تكيه كردن به ظلم و
همراهى با ظالم نهى شده است ، در آيه شريفه آمده است :
و لا
تركنوا الى الَّذين ظلموا فتمسَّكم النار(1088).
((اگر با ظلم همراهى و به او اعتماد و تكيه كنيد
و او را پشتوانه قرار دهيد، موجب سقوط در آتش است )).
سليمان بن جعفر مى گويد:
قلتُ
لاَبِى الحسن الرِّضا عليه السلام ما تقوُل فى اَعمَال السُّلطان ؟
فقال : يا سُلَيمان الدُّخوُل فى اَعمالِهِم و العَونُ لهُم و السَّعىُ
فى حَوائِجِهِم عَديلُ الكُفرِ والنَّظرُ اليهم عَلى العَمدِ منَ
الكَبَائِر الَّذى يَستَحِقُّ بهِ النَّارُ(1089).
((به محضر حضرت رضا عليه السلام شرفياب شدم و
عرض كردم درباره همكارى با سلطان چه مى فرماييد؟ حضرت فرمودند: همراهى
با سلطان ، با او سخن گفتن و سعى در برآورده كردن حاجات و نيازهاى او
هم سنگ كفر است ، حتى نگاه كردن از روى ملاطفت به او از گناهان بزرگى
است كه انسان به خاطر آن استحقاق آتش پيدا مى كند)).
بنابراين ، تذكر اين نكته لازم بود كه توصيه امام عليه السلام مبتنى بر
اين جهت است كه در شرايطى كه يك جامعه ، فاقد توانايى و قدرت است و
افراد مسحور اقتدار حاكم جائر هستند، درگير شدن با او امرى عقلانى و
پسنديده نيست و تبعا افراد بايد سعى كنند كه او را عليه خود تحريك
نكنند تا مبتلا به شر او نشوند؛ و در عين حال دين و اعتقاداتشان نيز
لطمه نبيند؛ يعنى در حدى مماشات ، مدارا و تحصيل رضايت او توصيه شده
است كه به اساس دين و دستورات دينى ضربه وارد نشود؛ و بر همين اساس باب
تقيه و مدارا در فقه گشوده شود.
تقيه شرط بقاء دين
امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
التَّقيَّةُ مِن دِينى و دِين آبائى
(1090).
((تقيه روش من و پدران من است )).
يا در تعبير ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
لا
دين لمن لا تقيةَ له
(1091).
((دين ندارد كسى كه تقيه را رعايت نكند)).
حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند:
انَّ
التَّقيَّة جُنَّةُ المؤ من
(1092).
((تقيه سپر انسان مومن است )).
از امام هشتم حضرت اباالحسن الرضا عليه السلام سوال كردند:
اءنّه سُئل ما العقل ؟ قال : التَّجرُّع للغصّة و مُداهنةُ الاعداء و
مداراة الاصدقاء(1093).
((از حضرت سوال كردند عقل چيست ؟ حضرت فرمودند:
عقل اين است كه - انسان بلايا را مى بيند، ولى چون قدرتى براى مقابله
با مصيبت ها و خلاف ها ندارد، غصه مى خورد، ولى صبر مى كند؛ يعنى -
آرام آرام غصه مى خورد و آب مى شود. از ديگر نشانه هاى عقل مماشات و
مداهنه با دشمنان و مدارا با دوستان است )).
از حضرت اميرالمومنين عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
لا
تَمتَدِحوا بنا عند عدوِّنا مُعلِنين باظهارِ حبِّنا فتذلُّوا اَنفسكم
عند سلطانكم
(1094).
((ما را نزد دشمنان مدح نكنيد و نسبت به ما
اظهارمحبت نكنيد؛ چرا كه قدرت و فرمانروايى در دست مخالفان است و شما
با اظهار محبت به ما ذليل مى شويد)).
اينها نكات قابل توجهى است كه مى رساند اهل بيت عليهم السلام چه اندازه
به ظرايف اخلاقى اجتماعى و آرامش و آسايش زندگى عنايت و توجه داشته
اند؛ ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت
فرمودند:
اتَّقوا اللّه على دينِكم و احجُبُوهُ بالتَّقيَّةِ، فانَّهُ لا ايمان
لمَن لا تقيَّة له ، انَّما اَنتم فى النَّاس كالنَّحل فى الطَّير، لو
انَّ الطَّيرَ تَعلَمُ ما فى جَوفِ النَّحلِ ما بَقىَ فيها شى ء الا
اَكَلَتهُ و لَو انَّ النَّاسَ علِمُوا ما فى اءجوافِكم انَّك
تُحبُّونا اءهل البَيت لاكَلُوكم باءلسِنَتِهِم و لَنَحَلوُكم فى
السِّرِّ و العلانيَةِ، رحم اللّه عبدا منكم كان على ولايتِنَا(1095).
((دينتان را با تقيه محافظت كنيد و در پس پرده
تقيه قرار بدهيد. مثل شما شيعيان ما، مثل زنبور عسل در مقايسه با ساير
پرندگان است كه اگر مى دانستند در اندرون زنبور چه چيز شيرين و لذيذى
هست ، ديگر چيزى از عسل ها باقى نمى ماند؛ چرا كه زنبور را مى خوردند.
اگر دشمنان ما هم مى دانستند كه در قلب شما، محبت ما اهل بيت هست شما
را با زبان هايشان آزار مى دادند. خدا رحمت كند شما شيعيان را ولى به
شرط اين كه محبت ما را حفظ كنيد و بروز ندهيد)).
مدارا كردن با ديگران
آنقدر مساله مدارا اهميت دارد كه روايات زيادى درباره آن نقل
شده است ؛ و مرحوم مجلسى رحمة اللّه در كتاب ((بحارالانوار))
بابى گشوده است به نام ((باب التقية و المداراة
)). رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و
سَلَّم فرمودند:
اَمَرَنى ربِّى بمُداراةِ النَّاس كما اَمَرَنِى باَدَاءِ الفَرَائِضِ(1096).
((همان گونه كه خداوند مرا به انجام واجبات
توصيه فرموده ، به همان مقدار هم مرا به مدارا با مردم توصيه فرموده
است )).
يعنى اين مقدار مواجهه مردم با صاحبان قدرت موضوعيت دارد. همچنين
فرموده است :
اعَقَلُ النَّاسِ اَشَدُّهم مداراة للنَّاسِ و اَذَلُّ النَّاس مَن
اَهَان النَّاس
(1097).
((عاقل ترين مردم كسى است كه با مردم بيشتر
مدارا مى كند و ذليل ترين مردم كسى است كه به ديگران توهين مى كند)).
در سخنى از حضرت اميرالمومنين عليه السلام كه معمولا نكات معقول و
سنجيده و پخته ، به صورت يك دستورالعمل بيان مى شود آمده است :
دارِ
النَّاس تستمتع باخائهم
(1098).
((ثمره مدارا با مردم ، مصون ماندن از كينه ها و
دشمنى آنها و بهره مند شدن از آثار برادرى و اخوت آنهاست
)).
ابن مسكان كه از راويان معتبر است مى گويد:
قال
ابوعبداللّه عليه السلام انِّى لَاَحسبك اذا شُتم على عليه السلام بين
يديك اَن تَستَطِع اَن تاءكُل اَنفَ شاتِمَه لَفَعَلتَ قُلتُ اِى
واللّه جُعلتُ فداك انى لهكذا و اهل بيتى قال فلا تفعل فَوَ اللّه
لرُبَّما سَمِعتُ مَن شَتَمَ علِيّا عليه السلام و ما بينِى و بينَه
الا اُسطوانَة فاَستَتِرُ بها فاذا فرغت من صلاتى اَمُرُّ به فاُسَلِّم
عليه و اُصافحه
(1099).
((امام صادق عليه السلام به من فرمودند: تو را
آن گونه مى بينم كه اگر كسى در حضور تو به جدّ ما اميرالمومنين اهانت
كند تو دوست دارى بينى او را بكنى . عرض كردم : بله ! من واقعا اينگونه
ام ؛ و همه اهل خانواده ام چنين اند. حضرت به من فرمودند: چنين نباش
ابن مسكان ! به خدا قسم گاهى اتفاق افتاده كه در مسجد مدينه نماز مى
خواندم ، افرادى بودند كه جدم را دشنام مى دادند، حال آن كه بين من و
آنها يك ستون فاصله بوده ؛ اما من پشت ستون پنهان مى شدم كه مرا نبينند
و بعد كه نماز تمام مى شد، از كنارشان رد مى شدم ، به آنها سلام مى
كردم و با آنها مصافحه مى كردم )).
مهم اين است كه ما درك كنيم ائمه عليهم السلام در چه شرايطى زندگى مى
كردند.
خداوند متعال هم در قرآن به موسى و هارون توصيه مى فرمايند:
اِذهَبا الى فرعون انَّهُ طَغى فقوُلا له قَولا ليِّنا لعلَّه يتذكَّر
اَو يخشى
(1100).
((به سراغ فرعون برويد، فرعون طاغى است عليه
توحيد قيام كرده ، اما با او به مدارا گفتگو كنيد، تا تاثير كند)).
اين يك طرف مساله است ؛ طرف ديگر آن هم در كلام امام اميرالمومنين عليه
السلام آمده است كه مى فرمايند:
شرُّ
اخوانك مَن احوجك الى مداراة
(1101).
((بدترين برادران تو كسانى اند كه تو مجبور به
مدارا با آنها باشى )).
در روايت ديگرى حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
ليس
لك بِاءخ مَن احتجت الى مداراته
(1102).
((از برادران تو نيست كسى كه در سلوك زندگى و
معاشرت فردى و اجتماعى با او محتاج مدارا باشى )).
برادر، كسى است كه انسان خالصانه و صادقانه ، بدون پرده پوشى ، مدارا و
تقيه بتواند با او سلوك كند. پس كسانى كه انسان در سلوك با آنها به
زحمت مى افتد، معلوم نيست انسان هاى خوبى باشند؛ ولى در عين حال فرمايش
امام سجاد عليه السلام درباره حق فرمانروا، اعم از اين كه عادل باشى
يا جائر، هر يك به دليل خاصى است . توصيه امام عليه السلام كه مى
فرمايند: بايد با آنها به گونه اى عمل كنى كه دشمنى آنها را عليه خود
شدت نبخشى ، ناظر به شرايطى است كه انسان فاقد توان و قدرت براى مبارزه
با منكرات و خلاف هاست .
16 - حق آموزگار
و
اءَمَّا حَقُّ سائِسِكَ بالعِلمِ فالتَّعظيمُ له و التَّوفيرُ لمجلسه و
حُسنُ الاستماع اليه و الاقبال عليه و المَعوُنَةُ له على نفسك فيما لا
غِنَى بكَ عنه من العلم باءَن تُفَرِّغَ له عقلَكَ و تحضِّرَهُ فَهمَكَ
و تُزَكِّى له قلبك و تُجَلِّىَ له بَصَرَكَ بتَركِ اللَّذَّات و نقصِ
الشَّهَوَات و اَن تَعلَمَ اَنَّكَ فيما اَلقى اليكَ رسوله الى مَن
لَقِيكَ مِن اَهل الجَهل فَلَزِمَكَ حُسن التَّادِيَة عنه اليهم و لا
تَخُنهُ فى تاءدِيَةِ رسالته و القِيَامِ بها عنه اذا تَقَلَّدتَهَا و
لا حول و لا قوَّةَ الا باللّه .
((اَمّا حَق معلم و آموزگار تو اين است كه او را
بزرگ دارى و مجلس او را محترم شمارى . گفته هاى او را خوب گوش دهى و
فراگيرى و بدو روى آورى او را كمك كنى تا آنچه را كه از دانش و علم
بدان نيازمندى به تو بياموزد. به تو ياد بدهد كه عقل و انديشه ات را
فارغ سازى و فهم و زيركى ات را به كارگيرى و دل را پاكيزه كنى و چشم را
با ترك شهوات جلا و روشنايى بخشى و بدانى كه تو نسبت به آموخته هايت از
او، فرستاده اى هستى به نزد آنان كه از دانش بى بهره اند. آموخته هايت
را بايد خوب به ديگران انتقال دهى و هرگز در اين رسالتى كه برعهده
گرفته اى خيانت نورزى )).
ارزش و اعتبار عالم و دانشمند به علم و دانش اوست و اين يك تصادف نيست
كه در كتاب وحى الهى قرآن مجيد متجاوز از هفتصد مورد ماده علم و مشتقات
آن به كار رفته و در اولين آيات نازل شده به رسول اكرم صَلَّى اللّه
عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم سخن از علم ، دانش و قلم آمده است :
بسم
اللّه الرحمن الرحيم # اقراء باسم ربك الَّذى خلق # خلق الانسان من
عَلَقَ # اِقرَاء و ربُّكَ الاكرم # الَّذى علم بالقلم
(1103).
((به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. بخوان به نام
پروردگارت كه جهان را آفريد. همان كس كه انسان را از خون بسته اى خلق
كرد. بخوان كه پروردگارت از همه بزرگوارتراست . همان كسى كه به وسيله
قلم تعليم انسان نمود..
شايد اين آيات اشاره اى باشد به اين كه انسان از مرتبه اى پست آفريده
شده كه نام آن علق است و بعد مى تواند به اوج مرتبه انسانى ؛ يعنى دانش
و علم دست پيدا كند. اصلا بهترين و زيباترين تعبيرها و تعريف ها درباره
علم و دانش در معارف دين ما ذكر شده و تصور نمى شود كه در هيچ يك از
مكاتب ديگر به اندازه مكتب اسلام به ارزش علم و عالم پرداخته باشد.
در معارف دين يك سلسله از امور عبادى و اخلاقى به عنوان معيارهاى
ارزرشمند و داراى حرمت و قداست مورد تاكيد مى باشد؛ مثلا عيادت بيمار،
تشييع جنازه مومن ، حضور در معركه جهاد با دشمن ، مجاهده در راه خدا و
شهادت فى سبيل اللّه ؛ يعنى يك سلسله از امور از جمله افعال و اعمالى
است كه مورد عنايت شارع مقدس است و به عنوان دستورهاى سعادت بخش براى
انسان ها توصيه شده است ؛ و بسيارى از امور و افعال ديگر انسان با اين
معيارها سنجيده مى شود. با اين حال مى بينيم كه ارزش علم در مقايسه
با اين اعمال بيشتر است .
ارزش علم و عالم
اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
بينَما اءَنَا جالس فى مسجد النَّبى صلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و
سَلَّم اءذ دَخَلَ اَبوذَرّ فقال : يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله
و سلم ! جنازة العابد اَحَبُّ اليكم اءم مجلس العلم ، فقال رسول اللّه
صلى اللّه عليه و آله و سلم : يا اباذر! الجلوس ساعة عند مذاكرة العلم
اَحَبُّ الى اللّه من اَلف جنازة من جنائز الشُّهداء(1104).
((در مسجد پيغمبر نشسته بودم كه ابوذر وارد شد و
سوال كرد: يا رسول اللّه ! نزد شما تشييع جنازه عابد ارزشمندتر است يا
حضور در محضر عالم ؟ رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم
فرمودند: حضور در مجلس علم - ولو براى لحظاتى - ارزشمندتر است از حضور
در تشييع جنازه هزار شهيد)).
ارزش عالم در مقايسه با شهيد
شهيد، يكى از عناوين ارزشى و بسيار والاى مكتب اسلام است . در اسلام
بسيارى از قوانين مقرر دباره او ملغى شده است ؛ مثلا در شرع ، غسل را
براى اموات واجب مى دانيم ، در حالى كه شهيد از اين قاعده مستثنا است .
براى اموات تكفين نيز واجب شده ، در حالى كه شهيد از اين قاعده نيز
مستثنا است و يا در روايات آمده است ؛ انسانى كه از دنيا مى رود و در
قبر نهاده مى شود مورد سؤ ال و جواب قرار مى گيرد، اما از شهيد سوال
نمى شود. از حضرت رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم
سوال شد:
ما
بالُ الشَّهيد لا يُفتَنُ فى قبرهِ قال كفى بالبارقةِ فوق راءسه فتنة
(1105).
((چگونه است كه شهيد در قبر مورد سوال واقع نمى
شود؟ حضرت فرمودند: همين كه حركت برق شمشيرها و سلاح ها را در ميدان
نبرد تحمل كرد، آزمايشى بود كه او به خوبى از عهده آن برآمد و درباره
او سوال مفهومى ندارد)).
در روايت ديگر آمده است كه :
فوق
كل ذى برّ برّ حتى يقتل الرجل فى سبيل اللّه فاذا قتل فى سبيل اللّه
فليس فوق برّ(1106).
((براى هر چيز خوب ، خوبتر از آن نيز وجود دارد
مگر شهادت در راه خدا كه ارزشى بالاتر از آن نداريم )).
يا در قرآن كريم آمده است :
و لا
تحسبَنَّ الَّذين قُتِلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم
يرزقون # فرحين بما آتاهم اللّه من فضله و يستبشرون بالَّذين لم يلحقوا
بهم من خلقهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون # يستبشرون بنمعة من اللّه
و فضل و اَنَّ اللّه لا يُضيعَ اَجرَ المؤ منين
(1107).
((هرگز گمان مبريد كسانى كه در راه خدا كشته
شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى
شوند. آنها به خاطر نعمت هاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان
بخشيده است ، خوشحالند و به ديگران كه هنوز به آنها ملحق نشده اند،
بشارت مى دهند؛ كه نه ترسى به خود راه دهيد، و نه غمى . و به نعمت خدا
و فضل او مسرور باشيد و خداوند، پاداش مومنان را ضايع نمى كند)).
خدا به شهدا مدال حيات ابدى عنايت مى فرمايد و ديگر اين كه آنها در
پيشگاه پروردگار متنعم اند؛ از فضايل و عناياتى كه خداوند متعال نصيب
آنها كرده است ، هميشه مسرور و شادمانند و ديگران را هم بشارت مى دهند
كه خوف و حزنى نداشته باشيد. اين مرتبه ، كه خداوند حزن و اندوه و ترس
را زائل مى كند، در آيات ديگرى در سوره مباركه يونس نيز ذكر شده است
. درباره اولياى الهى نيز اين وعده داده شده است :
اَلا
انَّ اَولياء اللّه لا خوف عليهم و لا هم يُحزَنون # الَّذين آمنوا و
كانوا يَتَّقون # لهم البُشرَى فى الحياة الدنيا و فى الاخرة لا تبديل
لكلمات اللّه ذلك هو الفوز العظيم
(1108).
((آگاه باشيد! دوستان و اولياى خدا، نه ترسى
دارند و نه غمگين مى شوند. همان ها كه ايمان آوردند، و از مخالفت فرمان
خدا پرهيز مى كردند. در زندگى دنيا و در آخرت شاد و مسرورند؛ وعده هاى
الهى تخلف ناپذير است . اين است آن رستگارى بزرگ )).
نتيجه اين كه انسان بعد از يك عمر كوشش و تلاش و تحصيل تقوا و
امتيازهايى كه با زحمت فراوان كسب مى كند به مرتبه ولى اللّهى مى رسد،
اما شهيد همه اين امتيازها را در يك لحظه براى خود فراهم مى كند و به
همين دليل اين جايگاه و مرتبه به او تعقل مى گيرد. با اين همه برترى و
ويژگى كه خداوند به حسب ناموس آفرينش براى او مقرر كرده است ، وقتى
ابوذر سؤ ال مى كند كه آيا شركت در جنازه عابد برتر است يا حضور در
مجلس علم ، رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم حضور در
مجلس علم را بافضيلت تر و ارزشمندتر از شركت در تشييع جنازه هزار شهيد،
تلقى مى فرمايند.
مقام شهادت يكى از معيارهاى بالا و والاى دين مبين اسلام است ، كه در
مقابل مجلس و ارزش علم و عالم بسيار ناچيز به حساب آمده است و اين سخن
مؤ يدات بسيارى در روايات دارد؛ مثلا در روايتى از امام صادق عليه
السلام نقل شده است كه فرموده اند:
اذا
كان يوم القيامة جمع اللّه عزَّ وَ جَلّ الناس فى صعيد واحد، و وُضعت
الموازين فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء، فيُرجَّح مداد العلماء
على دماء الشهداء(1109).
((خداوند در روز قيامت وقتى كه همه خلق اولين تا
آخرين را در يك سرزمين واحد جمع مى كند، خون شهدا و مداد علما با
يكديگر موازنه مى شوند. خداوند مداد علما را بر خون شهدا برترى مى دهد)).
پس بنابر همين قاعده است كه ارزش گذارى علم نسبت به ساير معيارهايى كه
به نحوى از قداست ، فضيلت و حرمت برخوردارند صورت مى گيرد.
ارزش و فضيلت علم و دانش
در روايت ديگرى كه ابوذر نقل مى كند مى گويد: رسول اكرم صَلَّى
اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم به من فرمودند:
يا
اباذرّ... الجلوس ساعة عند مذاكرة العلم خير من قراءة القرآن كلِّه
(1110).
((اى ابوذر! ساعتى درك محضر علم بالاتر از
هزارمرتبه ختم قرآن از اول تا به انتهاست )).
در موارد مشابه كه رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم
براى تحصيل علم از طريق مقايسه ارزش گذارى مى فرمايند اين روايت ، هيچ
جا ابوذر تعجب نكرده است و همه مطالب را به گوش جان استماع مى كند؛ اما
به اين جا كه مى رسد، تعجب مى كند. كه آيا محضر علم بالاتر از خواندن
قرآن است ؟! رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى
فرمايند:
يا
اباذرّ! الجلوس ساعة عند مذاكرة العلم احب الى اللّه من قراءة القرآن
كله اثناعشر الف مرّة ! عليكم بمذاكرة العلم ، فان العلم تعرفون الحلال
من الحرام
(1111).
((اى ابوذر! حضور در محضر علم ، و دانش اندوختن
بالاتر و با فضيلت تر از دوازده هزار مرتبه ختم قرآن است . خداوند براى
علم اين همه ارزش قائل شده است ؛ زيرا علم وسيله شناخت حلال از حرام
الهى است )).
در روايت ديگرى آمده كه يكى از انصار محضر حضرت رسول صَلَّى اللّه
عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم رسيد و گفت : يا رسول اللّه ! حضور در تشييع
جنازه بهتر است يا حضور در مجلس عالم ؟
فقال
رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم : ان كان للجِنازة مَن يتَّبعها
و يَدفنُها فاِنَّ حضورَ مجلس عالم اءفضلُ مِن حضور اَلفِ جنازة ، و من
عيادة الف مريض ، و من قيام الف ليلة ، و من صيام الف يوم ، و من الف
درهم يُتصدَّقُ بها على المساكين ، و من الف حِجَّة سِوَى الفريضة ، و
من الف غزوة سوى الواجب تغزوها فى سبيل اللّه بمالك و نفسك و اَينَ
تَقَعُ هذه المشاهد من مشهد عالم ؟(1112).
((حضرت فرمودند: اگر براى تشييع و دفن جنازه كسى
باشد، ارزش حضور در محضر علم از شركت در هزار تشييع جنازه ، از عيادت
هزار مريض ، از هزار شب ، شب زنده دارى ، هزار روز، روزه دارى ، هزار
درهم صدقه در راه خدا، هزار سفر حج غير واجب و از هزار غزوه بالاتر است
. اين منزلت حضور در محضر عالم و نشستن در پيشگاه عالم كجا و درك اين
همه فضايل كجا؟!)).
در اين سخن ، رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى
فرمايند: اجر و فضيلت درك محضر علم و حضور در كلاس درس بيشتر از شركت
در هزار جنگى است كه شخص پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم
فرماندهى آن جنگ را عهده دار است . اين همه قدر و منزلت كه در آيات و
روايات براى مجاهده در راه خدا ذكر شده است ، كه شايد در محاسبه و سنجش
ارزش ها هيچ عملى به پاى جهاد در راه خدا نرسد، لكن حضور در محضر علم و
يادگيرى دانش به مراتب بر آن ترجيح داده شده است .
دليل اين كه خداوند براى علم ، اين همه ارزش قائل شده است و نگاه معارف
و كتب ما به علم ، نگاهى ارزشى است ، اين است كه علم وسيله شناخت حلال
و حرام الهى است . علم ، وسيله اى است كه در سايه آن اطاعت خدا محقق مى
شود؛ و اصلا توحيد در عبادت الهى به وسيله علم تحقق پيدا مى كند؛ و در
يك كلمه خير دنيا و آخرت در سايه علم تحصيل مى شود و شر دنيا و آخرت به
واسطه جهل و نادانى تحقق پيدا مى كند. خلاصه بالاترين ملاك و معيار
ارزش انسان آموخته هاى اوست .
در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد
شده است كه فرموده اند:
اكثر
الناس قيمة اكثرهم علما و اقلُّ الناس قيمة اقلُّهم علما(1113).
((بيشترين ارزش براى كسانى است كه بيشترين دانش
ها و علوم را آموخته اند و كمترين ارزش براى كسانى است كه از علم و
دانش بى بهره اند)).
در معارف ما، همه راه هاى تشويق و ترغيب براى يادگيرى و آموختن به كار
گرفته شده است ؛ و در مقام مقايسه با معيارهاى دينى و آنچه را كه
مسلمان ها تعبدا به آن پايبندند، علم و عالم را برترى مى دهد و هنگامى
كه با آنچه كه انسان ها به صورت وجدانى و فطرى برايش احترام قائل
هستند، مقايسه مى كند، باز علم را برترى و ترجيح مى دهد. اصبغ بن نباته
از اميرالمومنين عليه السلام نقل مى كند كه فرمودند:
تَعلّموا العلم فان تعلُّمه حسنة ، و مُدارسته تسبيح ، والبحث جهاد، و
تعليمه لمن لا يعلَمُه صدقة ، و هو اَنيس فى الوحشة ، و صاحب فى الوحدة
، و سلاح على الاعداء، و زين الاخلاء، يرفع اللّه به اقواما يجعلهم فى
الخير ائمَّة يُقتدى بهم ، تُرمق اعمالهم ، و تُقتبس آثارهم ، ترغب
الملائكة فى خلَّتهم ، يمسحونهم باجنِحَتِهم فى صلاتهم لانَّ العلم
حياة القلوب ، و نور الابصار من العمى ، و قوَّة الابدان من الضَّعف ،
و ينزل اللّه حامله منازل الابرار، و يمنَحُهُ مجالسة الاخيار فى
الدنيا و الاخرة . بالعلم يُطَاع اللّه و يعبد، و بالعلم يعرف اللّه و
يوحّد، و بالعلم توصل الارحام ، و به يُعرُفُ الحلال و الحرام ، و
العلم امام العقل و العقل تابعه ، يُلهِمُهُ اللّه السُعداء و يحرمَّه
الاشقياء(1114).
علم را بياموزيد؛ چرا كه يادگيرى علم حسنه است ؛ يعنى ثواب دارد و
تدريس و ياد دادن آن به كسانى كه نمى دانند صدقه است . بحث و گفتگوى
علمى ، جايگاه و ارزش جهاد در راه خدا را دارد نكته قابل تامل اين است
كه حضرت براى كسانى كه ارتقاى مقام معنوى و رسيدن به فيوضات اخروى را
در سايه تعبديات جستجو مى كنند و به حسنات ، صدقات ، و اين قبيل امور
اهتمام دارند، علم را با آن معيارها مى سنجند و علم را هم رتبه اين
امور قرار مى دهند كه موردقبول همه انسان هاى مومن است . بعد مى
فرمايند: شما همان گونه كه به دنبال تحصيل حسنات و رسيدن به مراتب
معنوى دنيوى و اخروى در سايه تسبيح ، صدقه و جهاد در راه خدا هستيد
همين مراتب را با تحصيل علم مى توانيد كسب كنيد.
گويى امام عليه السلام اين سخن را به صورت خطبه اى در جمع قابل ملاحظه
اى ايراد فرموده باشند كه تفكرات و انديشه هاى مختلف در آن جمع حضور
دارند، بنابراين در مقام سنجش علم با امورى است كه انسان فطرتا براى
آنها اعتبار و اهميت قائل است ؛ مثلا انسان به گونه ذاتى از تنهايى و
وحشت آن گريزان است ، از شرايطى كه براى انسان حزن و اندوه به وجود مى
آورد فرارى است ، از روبه رو شدن با دشمن ، با دست خالى وحشت دارد، مى
فرمايند:
و هو
انيس فى الوحشة ، و صاحب فى الوحدة ، و سلاح على الاعداء(1115).
ابزار و وسيله رويارويى با همه اين مشكلات ، علم است . اگر از هم و غم
، حزن و اندوه فرار مى كنى ، بهترين مفر تو دانش اندوزى و علم است .
اگر از تنهايى و غربت مى ترسى ، بهترين وسيله نجات از غربت ، علم است .
اگر از رويارو شدن با دشمن با دست خالى ترسانى ؛ بهترين سلاح علم و
دانش است .
اين هم يك راه تشويق انسان ها به علم و آموختن آن است ؛ يعنى امام به
همه زواياى درونى و فطرت انسان اشراف دارد و همه را براى تشويق و ترغيب
او به علم و فراگيرى آن تحريك مى كند. بعد مى فرمايند:
و
زين الخلاء نه تنها علم را براى خود انسان ارزش دارد، بلكه موجب
زينت در بين دوستان است . افرادى هستند كه براى رسيدن به ساحل هدايت و
مقامات شخصى خيلى اهتمام ندارند؛ بلكه اگر يك چيزى ؛ اعتبار اجتماعى
براى آنها درست كند، به دنبال آن حركت مى كنند؛ بنابراين امام عليه
السلام براى اينگونه تفكرات و انديشه ها نيز بدين گونه ترغيب و تشويق
مى كنند:
يرفع
اللّه به اقواما يجعلهم فى الخير ائمة يُقتدى به ، تُرمَقُ اعمالهم ، و
تقتبس آثارهم ، ترغب الملائكة فى خلّتهم
(1116).
كسانى دوست دارند كه هميشه در اجتماع ، جايگاه پيشوايى ، بزرگى و امامت
جماعت را عهده دار باشند؛ اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند: اگر مى
خواهيد به آن مرتبه برسيد، راه رسيدن به آن ، داشتن علم و دانش است .
اگر مى خواهيد در آينده اعمال شما سرمشق ديگران قرار بگيرد و شما الگو
و سمبل امت زمان خود و آيندگان شويد، بايد علم و دانش بياموزيد. اگر
مى خواهيد آثار شما براى هميشه ماندگار باشد بايد اندوختن به علم و
دانش اهتمام ورزيد. اينها راه هاى ديگرى است كه در روايات به آنها
اشاره شده است .
امام عليه السلام در ادامه مى فرمايند: كسانى هم هستند كه به وراى اين
امور مى انديشدند، به جاهايى كه از نظر معنوى ، بلندمرتبه است ، به
پرواز با ملائكه و سير با نيروهاى غيب الهى فكر مى كنند. حضرت مى
فرمايند: اگر كسى علم و دانش بيندوزد، ملائكه به دوستى با او رغبت مى
كنند.
يمسَحُونَهم باَجنِحَتِهم فى صلاتهم لانَّ العلم حياةُ القلوب ، و نورُ
الابصار من العمى ، و قوةُ الابدان من الضَّعف
(1117).
ملائكه در نماز انسان هايى كه در مسير يادگيرى و دانش هستند با آنها
انس مى گيرند و آنها را نوازش مى كنند. اين نيز طريق ديگرى است كه
حضرت در تشويق علم بيان مى فرمايند. و بعد به آثار و ثمرات مترتب بر
علم ، اشاره مى فرمايند: زنده بودن دل انسان ها در سايه علم و دانش است
. علم است كه باعث روشنايى ديدگان انسان ها است .
مثال معروفى در بين مردم رايج است كه مى گويند: انسان بى سواد كور است
؛ كه به يقين برگرفته از معارف دين است و در همين جا نيز بدان اشاره
شده است كه ؛ علم و دانش نور چشمان است ؛ و
قوة
الابدان شايد اشاره به علم پزشكى است كه در سايه آن ، انسان مى
تواند ضعف و فتور جسمانى را ترميم و جبران كند.
و
يُنزِلُ اللّه حاملَهُ منازلَ الاَبرار، و يَمنَحُهُ مُجالسة الاخيار
فى الدنيا و الاخرة . بالعلم يُطاع اللّه و يُعبد، و بالعلم يُعرَف
اللّه و يُوحِّد، و بالعلم توصل الارحام ، و به يعرف الحلال و الحرام ،
و العلم امام العقل و العقل تابعه ، يلهمه اللّه السعداء و يُحرّمه
الاشقياء(1118).
خداوند؛ كسى را كه حامل علم است در جايگاه ابرار قرار مى دهد و او را
توفيق همنشينى با خوبان دنيا و آخرت عنايت مى فرمايد. در سايه علم ،
خدا اطاعت مى شود و به وسيله علم ، خدا شناخته مى شود و اصلا توحيد
واقعى به وسيله علم ، ممكن مى شود. حتى امور عبادى و مسائل خانوادگى ؛
مثل صله ارحام ، در سايه علم تحقق پيدا مى كند. پشتوانه عقل و انديشه
انسان ، علم و دانش است .
ممكن است بعضى اين طور تصور كنند كه چون خدا عقل به انسان داده است ،
ديگر نيازى به علم ندارد؛ در اين بيان امام مى فرمايند علم پيشواى عقل
است . اگر عقل جدا از پيشوا و هادى حركت كند سقوط مى كند. آنچه موجب
جوشش و سيلان عقل و ترقى و كمال آن است ، علم است خداوند علم را براى
انسان هاى سعادتمند قرار داده و فقط به آنها الهام مى فرمايد؛ و افراد
شقى و بدكار از رسيدن به فضايل و ارزشهاى علم محرومند.
براى كسانى كه به امور معنوى و اخروى اهتمام دارند، امام صادق عليه
السلام منزلت شفاعت را وسيله ارزش گذارى علم قرار مى دهند و مى
فرمايند:
ثلاثة يَشفَعوُن الى اللّه عزَّ وَ جَلّ فيشفِّعهم الانبياء ثم العلماء
ثم الشهداء(1119).
((سه گروهند كه روز قيامت در پيشگاه الهى شفاعت
مى كنند و خدا نيز شفاعت آنها را مى پذيرد: اول پيامبران و پيشوايان
امت ؛ دوم علما و سوم شهدا)).
حضرت در اين روايت مقام و مرتبه علما را بر شهدا ترجيح مى دهند و آن را
مقدم مى كنند،
العلم وديعة اللّه فى ارضه
(1120) آنقدر براى علم ارزش و ارج قائل هستند
كه آن را امانت الهى در روى زمين مى دانند.
از مجموعه اين سه مبحث نتيجه مى گيريم كه دين بالاترين و ارزشمندترين
قدر و منزلت را براى علم قائل شده و هيچ مكتبى ، حتى مكاتب جديدى كه
اصالت را به علم مى دهند اين مقدار براى علم ارج و منزلت قائل نشده
اند.
اهميت علم و دانش از
ديدگاه قرآن
در آيات كريمه قرآن هم به مناسبت هاى مختلف به ارزش علم و عالم
اشاره شده است . در آخرين آيه سوره مباركه طلاق علت آفرينش آسمان ها و
زمين را علم و دانش بشرى دانسته و مى فرمايد:
اللّه الَّذى خَلَقَ السموات و مِنَ الارض مثلهنَّ يتنزَّل الامر
بينهنَّ لتعلَموا انَّ اللّه على كل شى ء قدير و انَّ اللّه قد اَحاط
بكل شى ء علما(1121).
((خداوند آسمان ها و زمين را با همه عظمتش آفريد
و امر خود را نازل فرمود تا علم و انديشه كنيد كه خداوند بر همه كارها
تواناست و علم او به همه چيز احاطه دارد)).
علم از مختصات ذات اقدس ربوبى است كه اين فضيلت را به انسان هم اعطا مى
فرمايد و در آيه ديگرى همراه با استفهام انكارى مى فرمايد:
قل
هل يستوى الَّذين يعلمون والَّذين لا يعلمون انَّما يتذَكَّرُ
اولوالالباب
(1122).
((آيا آنان كه مى دانند و آنان نمى دانند مساوى
اند؟ يقينا نسبت به ديگران برترى دارند اين معنى را صاحبان خرد و
انديشه خوب دريافت مى كنند)).
در آيه ديگرى مى فرمايد:
شهد
اللّه انَّهُ لا اله الا هو و الملائكة واولوالعلم
(1123).
((خداوند، با ايجاد نظام واحد جهان هستى ، گواهى
مى دهد كه معبودى جز او نيست ؛ و فرشتگان و صاحبان دانش ، هر كدام به
گونه اى بر اين مطلب ، گواهى مى دهند)).
خداوند در اين آيه ، علم به توحيد را در انحصار خود، ملائكه خاص و
صاحبان علم و دانش قرار داده است . در اين آيه صاحبان علم ، قرين خدا و
ملائكه الهى اند.
|