امام سجاد جمال نيايشگران

احمد ترابى

- ۲ -


چگونگى پيدايش كيسانيه
با بيان اين نكته كه شخص محمد حنفيه مدعى مقام امامت براى خويش ‍ نبوده و سر در خط ولايت معصومين (ع ) داشته است اين سوال جدى مطرح مى شود كه بنابراين چگونه عده اى به امامت وى اعتقاد يافتند و فرقه كيسانيه را به وجود آوردند؟!
آيا ممكن است كسى خود مدعى امامت نباشد ولى كسانى به امامت وى معتقد شوند!
پاسخ اين سوال از جهتى روشن و آسان است و از جهت ديگر نياز به بررسى زمينه هاى سياسى - اجتماعى آن عصر دارد.
اصل اين كه كسى مدعى مقامى نباشد ولى عده اى براساس انگيزه ها و توهمهاى خاصى ، براى او مقامها و عناوينى بى پايه ، قايل شوند، امرى امكان پذير است و تاريخ بروشنى از تحقق چنين مساله اى خبر مى دهد: عيسى (ع ) به گواهى قرآن ، هرگز مدعى مقام الوهيت براى خويش نبود و خود را هرگز فرزند خدا نخواند، اما مسيحيان چنين نسبتهايى به او دادند! (100)
عزيز هرگز مدعى نبود كه فرزند خداست ولى يهود چنين نسبتى به او دادند! (101)
بنابراين چندان غير ممكن نيست كه محمد حنفيه تا پايان زندگيش كسى را به امامت خود دعوت نكرده باشد و ادعاى امامت نداشته باشد ولى منحرفان و سود جويانى وى را به دروغ امام خوانده و از مباحثات اوليه محمد حنفيه با امام سجاد (ع ) سوء استفاده كرده باشند.
اما آنچه در اين ميان شايان توجه بررسى است اين است كه چه عوامل و انگيزه هاى سياسى - اجتماعى در پيداش اين انديشه هاى انحرافى و ساختگى دخالت داشته است .
زمينه سياس - اجتماعى پيداش (( كيسانيه ))
به طور مسلم آنچه درباره امامت محمد حنفيه از سوى فرقه كيسانيه مطرح شده است مربوط به سالهاى پس از شهادت حسين بن على (ع ) مى باشد. يعنى قابل از سال 61 هجرى قمرى هرگز نشانى از كيسانيه يا ادعاى امامت از سوى محمد حنفيه براى خويش نيست . پس بستر پيدايش فرقه كيسانيه سالهاى تاريك و پر تشنج و بحرانى پس از 61 هجرى قمرى مى باشد. روزگارى كه تقريبا تمامى نهادها و ارزشهاى دينى جامعه بشدت آسيب ديده و بحرانى عقيدتى ، اخلاقى ، سياسى و اجتماعى بلاد اسلامى را تهديد مى كرد!
مساله خلافت به وسيله معاويه تبديل به شاهنشاهى و وراثت شده بود. مردم نه نظارتى بر دستگاه خلافت داشتند و نه حق اظهار نظر. جوانى خوشگذران ، بى تعهد و بى تدبير بر جامعه حكم مى راند، بنى اميه - نسلى كه بنيانشان بر پايه دين ستيزى و اشرافيت استوار بود - در همه پستهاى حساس و كليدى جامعه اسلامى نفوذ يافته بودند.
حسين بن على (ع ) به عنوان مشخص ترين چهره دينى و معنوى زمان و فرزند پيامبر اسلام در جنگى نابرابر و با شيوه اى سفاكانه به شهادت رسيده بود.
اين عوامل در مجموع فضايى آكنده از ياس و نااميدى را در قلب مردم پديد آورده و بذر عصيان و طغيان را از يك سو در قلبهايشان كاسته و از سوى ديگر ناكاميها و شكستهاى مكرر روحيه انزواطلبى و آرمانسازى را در مردم تقويت مى كرد.
دستگاه خلافت با آغشته ساختن دستان خويش به خون عزيزترين فرزندان پيامبر (ص ) خود را فاقد كمترين پشتوانه اجتماعى و دينى مى ديد، از اين رو براى حفظ خود راهى جز خشنونت بى حد نمى شناخت .
واقعه حره (هجوم لشكر يزيد به مدينه و اقدام آنان به قتلها و هتك حرمتهاى بسيار) و نيز حمله آنان به مسجد الحرام به وسيله سنگها و منجنيقها، خود گواه بى باكى بنى اميه در ارتكاب هر جنايت به ساحت دين و جامعه بود.
در چنين شرايطى ، دردهاى نهفته جامعه در جستجوى مجالى است كه بروز بايد و منتقدان و دردمندان در انديشه يافتن گروه ، تشكيلات و پايگاهى هستند تا در لواى آن عقده هاى خويش را بگشايند
بسيارى از شخصيتهاى واقعى و يا دورغين در چنين شرايطى ظهور مى يابند؛ رهبرى را به عهده مى گيرند.
رهبران راستين بايد در اين هنگام رسالت الهى خويش را ايفا كنند و نيروهاى مردمى را به سوى رهايى از ظلم و استبداد يارى دهند و رهبرى كنند چنان كه به فرموده امير المومنين على (ع ) گرد آمدن ياران و تجمع مردم پيرامون رهبرى ، حجت الهى را بر وى تمام مى سازد و او ملزم به قيام خواهد بود.
اكنون بايد ديد كه موضع امام سجاد (ع ) در قبال اين نوع گرايشهاى اجتماعى چه بوده است .
ما در اين نوشته تحت عنوان زندگى سياسى امام سجاد (ع ) با بيانى مف به اين نكته خواهيم پرداخت . اما فشرده سخن اين است كه امام سجاد (ع ) در مقام رهبرى قيام مسلحانه عليه بنى اميه نبوده است نه بدان جهت كه قيام عليه بنى اميه را صحيح نمى دانسته ! و نه بدان جهت كه قيام مسلحانه را جايز نمى شمرده است ، بلكه وقايع تلخ گذشته به روشنى ثابت كرده بود كه اين گروهها و جريانهاى سياسى - اجتماعى ، على رغم همه شعارهاى كوبنده اى كه در مبارزه با استبداد مى دهند، از صداقت و پايمردى لازم برخوردار نيستند.
جريان خوارج در جنگ نهروان ؛
برخورد سران سپاه و نيروهاى رزمى امام حسن مجتبى (ع ) با آن حضرت در جنگ با معاويه و خيانت بسيارى از آنان نسبت به رهبرى خويش و منتهى شدن جنگ به صلح تحميلى !
از همه آنها مهمتر، خيانت آشكار و شگفت انگيز كوفيان نسبت به حسين بن على (ع ) و دعوت مصرانه آنان از امام خويش براى در دست گرفتن رهبرى سياسى آنان و قرار دادن آن حضرت در برابر انبوه دشمن !
زشت تر از همه ، قرار گرفتن دعوت كنندگان از حسين (ع )، در سپاه يزيد!
همه و همه دلايل روشن و گويايى بود كه وظيفه امام سجاد (ع ) را در اين ميدان مشخص مى ساخت .
با چنين نامرديها كه از مردم زمانش ديده بود، و با آن پاكباختگانى كه در صحنه عاشور از پيكره جهاد اسلامى چونان شاخه هاى نخل بريده شده بودند، مجالى براى اعتماد به توبه تائبان و مدعيان جهاد و مبارزه باقى نمانده بود! و بر فرض كه در آن ميان تائبان صادقى هم وجود مى داشتند، شمار آنان و توانشان به اندازه اى نبود كه اما با اتكا بر آنان جنگى دوباره را عليه امويان سامان دهد - چنان كه منتهى شدن قيام تائبان به شكست ، خود گواه اين واقعيت است - بيشتر مردم آن روزگار ثابت كرده بودند كه در برابر ظلم تاب نمى آورند اما شيفته عدالت هم نيستند! فريادهايشان از درد استبداد است و نه به تمناى آزادى و آزادگى و ديندارى !
كسى چون امام سجاد كه چه بسا تا پايان عمر آثار زنجيرهاى اموى را بر اندام داشت و جراحتهاى عميقى كه آنان بر قلبش وارد ساخته بودند تا پايان زندگيش هرگز التيام نيافت ، نمى توانست عداوت حكومت اموى را در دل نداشته باشد.
قلب او از همه امت ملتهب تر بود. درد او از همه شديدتر و فريادش از همه رساتر! اما فريادش را با كه بگويد!
با كوفيان ! يا شاميان !
شايد او را متهم كنند كه شمشير پدر را در نيام فرو برده و بيرون نمى كشد!
اما اين تنها او نيست . قبل از او نيز على (ع ) بيست و پنج سال سكوت كرد. و آن روز كه به حكومت رسيد، چشم تنگ دنيا داران و جمود انديشان عدلش ‍ را تحمل نكرد! و حسن بن على (ع ) در نتيجه بى مهرى و تزوير يارانش ، دست از نبرد مسلحانه برداشت و...!
اكنون چندان غير منتظره نيست كه تائبان واقعه عاشورا و از پانشستگان آن روز، باز هوس قيام به سرشان راه يافته باشد! و انتظار داشته باشند كه امام سجاد (ع ) به صورت علنى رهبرى ايشان را بر عهده گيرد!
ولى امام زمينه را مساعد نمى يابد و چه بسا صداقت را در چهره بسيارى از آنان نمى خواند!
از اين رو مدعيان قيام و مبارزه بايد در انديشه محورى ديگر باشند!
و شخصيتهاى ديگر اين چنين در برابر امامان راستين ساخته مى شوند!
و در اين دوران است كه قيام مختار و تبليغ وى از محمد حنفيه صورت مى گيرد.
اين كه مختار به چه انگيزه و يا چه عنوانى از محمد حنفيه تبليغ مى كرده نكته اى است كه خواهد آمد.
مختار و كيسانيه
مختار بن ابو عبيده بن مسعود ثقفى در سال اول هجرت ، در طائف تولد يافت . در دوران خلافت عمر، همراه پدر به مدينه آمد. پدرش در يوم الجسر كه مسلمانان با ايرانيان در نبرد بودند، كشته شد.
پس از شهادت حسين بن على (ع )، مختار از سرسخت ترين مخالفان عبيدالله بن زياد به شمار مى آمد. از اين رو او را دستگير كرده ، به زندان افكندند و شكنجه دادند ولى سرانجام با وساطت عبدالله بن عمر (كه شوهر خواهر مختار بود) از زندان رهايى يافت .
مختار پس از مرگ يزيد (سال 56 هجرى قمرى ) عازم مكه شد تا با عبدالله بن زبير عليه حكومت امويان همكارى كند. اما وجود اختلافات نظرهاى آن دو مانع همكارى ايشان شدند. (102)
مختار به تنهايى در عراق به فعاليت پرداخت و هوا دارانى گرد آورد و در صدد مبارزه مسلحانه عليه حكومت امويان بر آمد.
بديهى است كه در هر جامعه به تناسب باورها و معتقدات آن مى بايست براى انگيزش مردم و تشويق آنان به قيام از پايگاهى مورد قبول عامه مردم استفاده كرد.
در محيطى كه مختار براى قيام زمينه چينى مى كرد، گرايشهاى شيعى از ويژگيهاى آشكار آن بود. مردم آن سامان على رغم همه بى وفاييها و عقب گردهايى كه در حمايت از خاندان على (ع ) از خويش نشان داده بودند، اما در قلب ، شرافت و فضيلت خاندان على (ع ) را باور داشتند و از سوى ديگر سستيها و كنديهاى گذشته ، آنان را ملامت مى كرد.
مختار، شرايط را بدرستى دريافته بود، از اين رو مى بايست حركت خويش ‍ را به گونه اى با خاندان على (ع ) مرتبط سازد. اين است كه در آغاز كار، خود را نماينده محمد حنفيه ، (فرزند على بن ابيطالب (ع )) معرفى كرد.
چندى نگذشت كه هفده هزار نفر به طور پنهان با او بيعت كردند.
در نخستين مراحل قيام ، والى كوفه - عبدالله بن مطيع - را شكست داد و كوفه را پايگاه مركزى قيام قرار داد.
در مرحله بعد، مختار به موصل لشكر كشيد و بر آن نواحى نيز تسلط يافت .
در اين ميان يكى از اهداف رسمى مختار و لشكريان او، انتقام گرفتن از كسانى بود كه در واقعه عاشورا نسبت به خاندان پيامبر (ص ) ظلم روا داشته و در جنگ عليه ايشان گامى موثر برداشته بودند.
او سران سپاه يزيد را كشت ولى پس از شانزده ماه جنگ و نبرد، در سن 67 سالگى به دست مصعب بن زبير به قتل رسيد. (103)
بايد ياد آورد شد كه قبل از قيام مختار، قيام توابين رخ داد، كه رهبر آن سليمان بن صرد بود و به وسيله قواى امويان كشته شد و قيام توابين سركوب گرديد.
مختار پس از اين جريان ، قيام خويش عليه دستگاه امويان را آغاز كرد و طبيعى است كه گروهى از توابين و سركوب شدگان قيام سليمان بن صرد نيز در زمره هواداران مختار قرار گرفته باشند.
تمايز قيام توابين و قيام مختار
فرقى كه ميان اين دو قيام مشهود مى باشد، اين است كه در قيام توابين ، تنها انگيزه قيامگران ، انتقام از قاتلان حسين بن على (ع ) بود و آنها با اين حركت مى خواستند سهل انگاريها و گناهان گذشته خود را جبران كنند، چه اين كه آنان با شركت نجستن در سپاه حسين بن على (ع ) وتنها گذاشتن وى در مقابل دشمن ، بشدت خود را مجرم و مستحق عذاب الهى مى ديدند و در صدد بودند به گونه اى آن گذشته تاريك را محو سازند. و جز اين هدفى سياسى يا عقيدتى براى آنان ياد نشده است .
اما در قيام مختار وضع به گونه ديگرى است . هر چند قيام مختار همانند قيام توابين شعار انتقام از قاتلان حسين (ع) را از شعارهاى اساسى قرار داده بود اما اهداف ديگرى هم در قيام مختار دنبال مى شد كه بيشتر جنبه سياسى داشت .
درباره قيام مختار، مطالب متفاوتى از او نقل شده كه گاه با يكديگر سازگار نيست و همين امر، محققان را به دو نظرگاه ناهمساز منتهى ساخته است .
عقيده مختار درباره امامت على بن الحسين (ع )
از برخى منابع استفاده مى شود كه مختار نه تنها امامت على بن الحسين (ع ) معتقد بوده ، بلكه مبارزات خويش عليه دستگاه اموى را فقط به منظور يارى اهل بيت - عليه السلام - و انتقام از قاتلان ايشان صورت داده است و ائمه (ع ) براى او دعاى خير كرده و كارهاى او را ستوده اند.
در قبال اين منابع ، مداركى وجود دارد كه دقيقا خلاف آن را ثابت مى كند و چنين مى نماياند كه مختار از امامت على بن الحسين (ع ) روى گردانده و به امامت محمد حنفيه - فرزند على (ع ) و برادر حسين بن على (ع ) - اعتقاد داشته است و حمايت او از محمد حنفيه و مستند ساختن نهضت خويش ‍ به وى ، باعث پيدايش فرقه كيسانيه شد. و على بن الحسين (ع ) نه تنها كارهاى او را امضا نكرده ، بلكه از او تنفر و انزجار داشته و حتى او را در مورد طعن و لعن قرار داده است .
رواياتى در مدح مختار
از امام باقر (ع ) نقل شده است :
لا تسبوا المختار قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج ارلملنا و قسم المال فينا على العسرة (104)
يعنى ؛ به مختار ناسزا نگوييد، زيرا او از قاتلان ما، انتقام گرفت و زمينه ازدواج زنان بى سرپرست ما را فراهم آورد و در شرايط سختى و تنگدستى به ما كمك رسانيد.
در حديثى ديگر چنين آمده است :
مردى از اهل كوفه به حضور امام باقر (ع ) تشرف يافت ، خواست دست امام را ببوسد، امام مانع شد. آن حضرت از او پرسيد: نامت چيست ؟
مرد گفت : من ابومحمد، فرزند مختار هستم .
امام دست او را گرفت و در كنار خود با گرمى جاى داد.
ابو محمد گفت : اى فرزند رسول خدا،، مردم درباره ما پدرم سخنانى مى گويند و او اموالى است كه مختار براى ما فرستاده است . او خانه هاى ما را بناكرده و به خونخواهى شهداى ما برخاست ، خداى او را رحمت كند.
(105)
در بيانى ديگر مختار چنين مدح شده است :
امام باقر (ع ) به فرزند مختار فرمود: خداوند پدرت را رحمت كند!خداوند پدرت را رحمت كند!هيچ كس حقى از ما نزد كسى نبود، جز اين كه آن را براى ما باز پس گرفت !
از على بن الحسين (ع ) روايت شده كه فرمود:
الحمدلله الذى ادرك لى ثارى من اعدايى و جزى الله مختار خيرا (106)
يعنى ؛ سپاس خداى را كه انتقام خون ما را از دشمنانمان گرفت و خداوند به مختار جزاى نيك دهد!
روايات ديگرى از رسول خدا و امير المؤمنين (ع ) ثبت شده است كه در آنها از مختار به عنوان كسى كه انتقام ذريه رسول خدا را از دشمنانشان مى گيرد، ياد شده است . (107)
چه بسا بر اساس همين روايات ميثم تمار در روزگارى كه مختار زندانى بود به ملاقات رفت و بشارت آزاديش و خونخواهى وى از دشمنان اهل بيت ع را به او داد. (108)
من قال بن عمرو مى گويد: حضور امام سجاد (ع ) رسيدم ، آن حضرت از من پرسيد:: من قال !حرملة بن كاهل اسدى (109) چه شد و در چه حالى به سر مى برد!
منهال مى گويد: عرض كردم وقتى من از كوفه بيرون آمدم او زنده بود.
امام دستها را به سوى آسمان برداشت و سه مرتبه فرمود: خدايا حرارت آهن را به او بچشان !.
منهال مى گويد: من از منزل آن حضرت به سوى كوفه رهسپار شدم ، خبر قيام مختار را دريافت كردم براى ملاقات مختار شتافتم ، لحظه اى رسيدم كه حرمله را دستگير كرده بودند و مختار دستور داد دست و پاى او را قطع كنند و وى را در آتش بسوزانند!ناگاه با ديدن اين منظره گفتم : سبحان الله .
مختار رو به من كرد و پرسيد، آيا سبحان الله گفتن تو دليلى داشت ؟
آنچه ميان من و امام سجاد (ع ) گذشته بود براى مختار نقل كرده و گفتم ، تسبيح من بدان جهت بود كه استجابت دعاى امام سجاد را به دست تو، مشاهده كردم .
مختار از مركب پياده شد، دو ركعت نماز خواند و سجده آن را طولانى ساخت .
پس از نماز او خواستم تا براى صرف غذاى ميهمان من باشد. ولى او گفت : من به سپاس لطف الهى ؟ دعاى امام سجاد را با دست من مستجاب كرده است ، امروز را روزه خواهم بود. (110)
رواياتى در مذمت مختار
حبيب خثعمى از امام صادق (ع ) نقل كرده است :
مختار مطالبى را به دروغ ، منتسب به على بن الحسين (ع ) مى ساخت و به آن حضرت نسبت مى داد. (111)
يونس يعقوب مى گويد: امام باقر (ع ) مى فرمود:
مختار نامه اى همراه هدايا براى امام سجاد (ع ) فرستاد، اما امام نپذيرفت و نامه را نخواند و فرمود: من هداياى دروغگويان را نمى پذيرم و نامه آنان را نمى خوانم (112)
در حديثى ديگر چنين آمده است :
در روز قيامت ، پيامبر - صلى الله عليه وآله -، على بن ابى طالب (ع ) و حسن و حسين (ع ) از كنار دوزخ مى گذرند، فردى از ميان آتش فرياد بر مى آورد و پيامبر و امير مؤمنان را به يارى مى طلبد، اما به او توجهى مى طلبم .
رسول خدا از فرزندش حسين (ع ) مى خواهد تا او را شفاعت كند. و او چنين مى كند.
راوى حديث مى گويد: به امام صادق گفتم : آن شخص كيست ؟
امام فرمود: او مختاربن ابى عبيده ثقفى است .
پرسيدم : چرا در آتش مى سوزد؟
امام فرمود: چون در اعتقاد او نسبت به پيامبر و (ع ) خللى بوده است و اگر در قلب جبرئيل و ميكائيل نيز خللى نسبت به آن دو باشد، در آتش خواهند سوخت . (113)
در رواياتى ديگر، انگيزه مختار از قيام ، رسيدن به سلطنت و قدرت معرفى شده است و در آن روايت اين نكته نيز آمده است كه در قلب جبرئيل و ميكائيل نيز ذره اى محبت دنيا باشد، خدا آنها را در آتش مى افكند. (114)
از امام سجاد - عليه السلام - نقل كرده اند كه آن حضرت بارها، مختار را نفرين كرده و مى گفت : مختار به ما نسبت دروغ داده است و چنين گمان كرده است كه به او در مورد امامت سفارش شده است . (115)
شخصيت مختار در نگاه اماميه
هر چند در مورد مختار و قيام او و نقش وى در شكل گيرى فرقه كيسانيه ، آراى مختلفى رسيده است . اما در مجموع دو نظرگاه عمده وجود دارد.
الف : برخى از محققان بر اين عقيده اند كه مختار، شيعه اى مخلص و معتقد به امامت على بن الحسين - عليه السلام - بوده و هدفش از قيام ، تنها براى انتقام از قاتلان اهل بيت بوده و براى كارهاى خويش از سوى امام سجاد (ع ) اذن اجازه داشته است . زيرا اگر جز اين بود براى او طلب رحمت نمى كردند و هدايايش را نمى پذيرفتند .
و اما رواياتى كه در بردارنده مذمت مختار مى باشد، برخى از روى تقيه صادر شده و برخى دلايل سياسى - اجتماعى داشته است .
در اين بينش ، نقش مختار در پيدايش فرقه كيسانيه و انحراف از امامت زين العابدين بكلى مورد انكار قرار گرفته است و او منزه از چنين مساله اى شناخته شده است . (116)
ب - گروهى ديگر معتقدند كه مختار هر چند با قيام خويش ، از قاتلان اهل بيت (ع ) انتقام بايسته اى گرفت و تا اندازه اى جراحتهاى عميق عاشوراييان را التيام بخشيد و هر چند ائمه براى او طلب رحمت كرده اند، ولى همه اينها دليل آن نيست كه او براستى هدفى جز حمايت از اهل بيت نداشته و هواى حكومت در سر نمى پرورانده است .
شاد شدن اهل بيت از برخى كارهاى او دليل رضايت آنان به همه مواضع فكرى و عملى وى نيست . او به هر حال خدمتى به اهل بيت كرده است و آنان برايش دعا كرده اند ولى چه بسا در ادعاها و اعتقادها و نيز رفتارشان نارساييها و كجرويهايى هم بوده است .
علامه مجلسى ، پس از نقل حديثى شفاعت حسين بن على (ع) براى مختار و اين كه مختار دوزخى است ولى به بركت خدمتهايى كه براى اهل بيت انجام داده ، سرانجام مورد شفاعت قرار مى گيرد، مى گويد:
اين روايات جمع كننده و تلفيق دهنده ميان احاديث مختلفى است كه در باره مختار وارد شده است . با اين بيان كه مختار هر چند در مراتب ايمان و يقين كامل نبوده و از سوى امام معصوم اجازه صريحى در مورد اعمال خويش نداشته است ،
لكن از آنجا كارهاى شايسته بسيارى به وسيله او صورت گرفت و با برنامه هاى او قلب مؤمنان از جراحتهاى ستم التيام يافت ، فرجامش به خير و نجات است . در حقيقت مختار مشمول اين آيه از قرآن مى باشد كه مى فرمايد: و دسته اى ديگر هستند كه به گناهانش اعتراف كرده و عمل نيك و بد را به هم در آميخته اند، اميد است كه خداوند ايشان را مورد آمرزش قرار دهد (117) و اما من درباره مختار از كسانى هستم كه از داورى كردن بازايستاده اند، هر چند مشهور ميان علماى شيعه اين است كه كارهاى او ارزنده و شخصيت او شايسته مدح است . (118)
انگيزه هاى سياسى در شكل گيرى كيسانيه
هر چند محور اصلى سخن در فصل ، بررسى امامت امام سجاد (ع ) مى باشد و از اين رهگذر، به ضرورت ، نگاهى به منكران امامت زين العابدين - كيسانيه - افكنديم تا حجت و منطق و انگيزه آنان را بشناسيم و اين نگاه به بررسى شخصيت محمد حنفيه و مختار به عنوان دو عنصر مطرح در فرقه كيسانيه انجاميد، اكنون به موضوع اصلى باز مى گرديم و از آنچه به اختصار ياد آور شديم ، نتيجه مى گيريم .
شرايط تاريخى - سياسى - اجتماعى عصر امام سجاد (ع ) مى نماياند كه انگيزه هاى سياسى ، بيش از هر انگيزه و دليل ديگر در شكل گيرى فرقه كيسانيه دخالت داشته است . زيرا به هر حال مطرح شدن محمد حنفيه در قيام مختار به جاى على بن الحسين (ع ) يا به دليل تقيه ام سجاد از حضور مستقيم در جريان قيام بوده و از اين رو محمد حنفيه به عنوان نماينده آن حضرت در اين حركت مطرح گشته ولى بعدها از سوى عناصر ناآگاه و يا مغرض نقشى اصيل به او داده شده است !
و يا اين كه براستى محمد حنفيه در اين دوره خود را امام مى شمرده و بعدها در مباحثه با امام سجاد شده است كه امامت از آن زين العابدين است و نه او.
احتمال سوم اين است كه مختار صرفا براى پيشبرد اهداف خويش ، حركتش را منتسب به محمد حنفيه كرده است . بى اين كه اجازه ويژه اى براى پيشبرد اهداف خويش ، حركتش را منتسب به محمد حنفيه كرده است . بى اين كه اجازه ويژه اى از سوى او داشته باشد. و در اين راستا بوده كه مختار از محمد حنفيه به عنوان مهدى (119) ياد كرده تا هواداران و هواخواهان بيشتر را گرد آورد.
احتمال چهارم اين است كه اصولا مساءله امامت محمد حنفيه نه در دوران قيام مختار بلكه در عصر حكومت عباسيان ، ساخته و پرداخته شده تا از نقطه هاى مبهم و كور گذشته ، مستندهايى براى حكومت عباسيان ، جستجو شده باشد.
هر يك از اين احتمالها كه تقويت شود، اين نكته به دست مى آيد كه به هر حال اعتقاد به امامت محمد حنفيه داراى دلايل علمى و مستند به نصوص و منابع شوعى نيست و شرايط خاص سياسى آن عصر، پندارى فرقه كيسانيه را رقم زده است .
البته از قراين استفاده مى شود كه نخست احتمال سوم و سپس احتمال چهارم نزديكتر به واقع است . زيرا به هر حال مختار براى جذب نيروهاى متمايل به تشييع ناگزير بود خود را به پايگاهى علوى مستند سازد تا قيامش ‍ مشروعيت . مقبوليت عام پيدا كند و بعدها عباسيان نيز براى تضعيف پايگاه امامت ، بشدت نيازمند انديشه اى بودند كه مردم از اطراف بودند كه مردم ائمه معصومين (ع ) ساخته اند و به مركزيتى متوجه سازند كه بر ايشان مساءله ساز نباشد و كيسانيه و اعتقاد و به امامت محمد حنفيه اى كه حضور در زمان ندارد و زندگى را بدرود گفته - و يا به اعتقاد كيسانيه در غيبت به سر مى برد! - همان مركزيت و قبله گاه مور پسند بنى العباس بشمار مى رفت .
فصل دوم : شخصيت معنوى و اجتماعى امام سجاد - عليه السلام
امام سجاد (ع ) در محراب عبادت و معنويت
امام سجاد، زين العابدين (ع )، پيشوايان متقين ، در عصرى كه سفاكان و دين گزان ، محراب را با خون اولياى خدا گلگون مى ساختند و حقگويان برخاسته از محراب را به جرم سر فرود نياوردن در برابر غير خدا، مورد سخت ترين آزارها و نارواترين دشنامها قرار مى دادند و ماءذنه اى هدايت و مناره هاى دين را ناجوانمردانه به خون تكبير گويان عزت و ديندارى مى آغشتند، آرى در چنين عصرى از محراب ، ماءذانه رفيع ، رفيعتر از همه برجها ساخته بود نجواهاى پنهانش را رساتر از هر فرياد به گوش غفلت زدگان و راه گم كردگان زمانش و نيز فرزندان آينده اسلام برساند.
على بن الحسين (ع ) چنان در اين ميدان مى كوشيد كه وقتى فاطمه ، دختر امير المؤمنين (ع ) آن تلاش طاقت فرسا و آن عبادت بى وقفه را در فرزند برادرش ، مشاهده كرد، بر سلامتى او بيمناك شد و از جابرين عبدالله يارى خواست تا شايد امام سجاد را از آن همه زحمت و مرارت كه در مسير عبادت به خويش روا مى داشت باز دارد.
به جابر گفت : تو مى دانى كه ما خاندان رسول خدا، حقوقى بر شما داريم ، از آن جمله اين است كه اگر خطرى ما را تهديد كند، شما بايد به يارى ما بشتابيد. اينك فرزند برادرم از كثرت عبادت خويش را در معرض خطر قرار داده است از او ديدار كن و از وى بخواه تا قدرى به استراحت نيز بينديشد. جابر به حضرت امام سجاد (ع ) رسيد، حضرت را در حال عبادت يافت در حالى كه بدان آن گرامى بشدت ضعيف شده بود. جابر نگرانى عمه آن بزرگوار را به ايشان ياد آورى كرد و گفت : اى فرزند رسول خدا!مگر نه اين است كه خداوند بهشت را براى شما و دوستان شما قرار داده جهنم را براى دشمنان شما؟ پس تحمل اين همه رنج در مسير عبادت براى چيست ؟
امام سجاد (ع ) فرمود:
اى جابر تو از اصحاب رسول خدايى و مى دانى كه جدم رسول خدا با اين كه مورد غفران عام و همه جانبه خدا بود و آيه ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر (120) به وى اطمينان هميشگى مى داد، اما باز هم آن عزيز چنان خداى را عبادت مى كرد كه قدمهايش متورم مى شد و چون علت آن همه سعى در عبادت را از وى مى پرسيدند مى فرمود: افلا اكون عبدا شكورا يعنى ؛ آيا من نبايد در برابر خداوند بنده اى شكرگزار باشم !(121)
امام صادق (ع ) در توصيف عبادتهاى امير المؤمنين (ع ) مى فرمود: در امت اسلامى هيچ كس نتوانست همانند رسول خدا به عبادت اهتمام ورزد جز على بن ابى طالب (ع ). او چنان عبادت مى كرد كه گويى بهشت و دوزخ را مى بيند..
آنگاه فرمود: درميان اهل بيت امير المؤمنين شبيه تر از همه به او زين العابدين (ع ) مى باشد چه اين كه در راستاى عبادت چنان پيش تاخت كه فرزندش امام باقر (ع ) در او خيره شد، اثر عبادت را در چهره اش آشكار يافت و از مشاهده حال پدر گريست
امام سجاد كه علت گريستن فرزند را دريافته بود فرمود: آن نامه و صحيفه اى كه عبادتهاى على (ع ) در آن ثبت شده بياور!
امام باقر (ع ) نامه را به پدر داد و آن حضرت مشغول مطالعه شد. پس ا لختى مطالعه ، درنگ كرد و آهى عميق از سينه آورد و گفت : كيست كه بتواند مانند امير المؤمنين (ع )، آن همه عبادت خدا كند. (122)
درباره آن حضرت نقل كرده اند كه در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى گزارد.
وقتى به وى گفتند كه شما بيش از جدتان على (ع ) عبادت مى كنيد، امام اظهار داشت :
مع انى نظرت فى عمل صلوات عليه يوما واحدا فما استطعت ان اعدله من الحول الى الحول
يعنى ؛ من در عمل يك روز على - عليه السلام - نگريستم و تاءمل كردم و دريافتم كه قادر نيستم در طول يك سال اعمالى انجام دهم كه با عمل يك روز امير المؤمنين (ع ) برابرى كند.
البته ممكن است منظور حضرت ، عبادت از نظر كمى نباشد بلكه به جنبه كيفى و ارزشى عمل اشاره داشته باشد، چنان كه اين معنا از برخى روايات ديگر نيز استفاده مى شود بويژه رواياتى كه مى گويد: ضربت على (ع ) در روز جنگ خندق بر عبادت جن و انس فضيلت و شرافت دارد.
امام سجاد - عليه السلام - در آستانه نماز
امام سجاد (ع ) چون براى نماز آماده مى شد وضو مى گرفت ، رنگ رخسارش دگرگون مى شد و چون از علت آن مى پرسيدند، پاسخ مى داد:
آيا مى دانى كه مى خواهم به آستان چه بزرگى رهيابم و در مقابل چه مقامى قرار بگيرم . (123)
بارها مى ديدند كه وقتى امام زين العابدين (ع ) وضو گرفته و به انتظار رسيدن وقت نماز به سر مى برد، از شدت خضوع وضو گرفته و به انتظار رسيدن وقت نماز به سر مى برد، از شدت خضوع (ع ) در برابر حق و احساس بندگى به درگاه خدا، آثار نگرانى در اندامش ظاهر بود. (124)
نماز امام سجاد (ع )، ابلاغگر پيام شهيدان
طاووس بن كيسان يمانى ((متولد 106)) از اعلام تابعين و رجال گرانقدر و از اصحاب امام زين العابدين (ع ) است و خاطرات بسيارى عبادتها و مناجاتهاى آن حضرت دارد. او مى گويد:
در حضر اسماعيل امام را مشاهده كردم ، او مشغول عبادت و مناجات با پروردگار بود، چون براى نماز مى ايستاد، رنگ چهره اى گاه و گلگون مى گشت ، بيم از خدا در اندامش متجلى بود و چنان نماز مى گزارد كه گويى آخرين نماز اوست . چون به سجده ميرفت ، تا دير زمان در سجده مى ماند و چون سر بر مى داشت قطرات عرق بر بدنش جارى بود. هماره تربت سيد الشهداء (ع ) همراه داشت و جز بر آن پيشانى نمى نهاد. (125)
امام سجاد (عليه السلام ) اين گونه محراب را با ميدان نبرد و نماز را با شهادت و مناجات نيمه شب را با مناجات حسين (عليه السلام ) در خاكهاى تفتيده كربلا و ياد خدا را با ياد راهيان راه حق پيوند مى زند اين چنين به نماز و عبادت او جهت مى بخشد و عبادت هاى طولانيش براى مردم پيام رهنمايى و بيدارى بسوى عزت و آزادى و دين دارى و ظلم ستيزى چرا كه وقتى سر بر خاك شهيدان كربلا مى نهاد به همگان اعلام مى كرد كه نماز انزوا نماز رهبانيت نماز فرار از واقعيت هاى زمان نيست نمازيست است چنان نماز حسين (عليه السلام ) در نيمروز كربلا و در ميدان شهادت و نمازى است كه بر خاك شهيدان راه خدا ارج مى نهند و با پيام به لطافت نسيم سحرى و نفوذ اشعه خورشيد مى رساند كه اوج عبادت و اوج عبوديت سر نهادن بر خاك شهيدان در راه خدا و براى خداست .
على بن حسين ، سيد الساجدين
زيادى سجده ها و تداوم هر سجده امام على بن الحسين سبب گرديد كه آن حضرت را سيد الساجدين لقب دهند و چون اين سجده هاى طولانى و فراوان بر پيشانى آن پيشواى متقين اثر گذارده و پوست آن زبر شده بود (به ايشان (ذووالثفنات )مى گفتند.
امام باقر (عليه السلام ) پدرم هيچ نعمتى را به ياد نمى آورد كه با ياد كرد آن به درگاه خداوند سجده مى برد. هنگام قرائت چون به آيه هاى سجده مى رسيد و نيز به وقت خطر و احتمال رخداد حادثه اى ناگوار و همچنين پايان نمازهاى فريضه و يا هر زمانى كه موفق مى شد كه خدمتى انجام دهد و ميان دو مؤمن را اصلاح كند سر به سجده مى نهاد و بر درگاه خداوندى سپاس ‍ مى نهاد (126)
يكى از خدمتكاران آن حضرت ، امام را چنين ياد مى كند:
روزى مولايم به سوى صحرا رفت و من همراه وى بودم ، در گوشه اى از صحرا به عبادت پرداخت ، به هنگام سجده سر را بر سنگهاى زبر و درشت مى نهاد و با گريه و تضرع ياد خدا مى كرد. سعى كردم تا آنچه حضرت مى گويد بشنوم . آن روز شمردم كه امام در سجده خويش هزار مرتبه گفت :
لا اله الله حقا تعبدا و رقا، لا الله ليمانا و تصديقا.
چون امام سر از سجده برداشت ، صورت و محاسنش به اشكهايش آغشته بود.
(127)
دعاها و تعبيرهايى كه امام سجاد (ع ) در نيايش با خدا و بويژه در حال سجده به كار مى گرفت خود، در اوج عبوديت و بندگى و معرفت حق بود.
از جمله ذكرهاى آن امام در حال سجده چنين است :
الهى عبدك بفنائك ، مسكينك ، سائلك بفنائك ، فقيرك بفنائك .(128)
در بسيارى از روايات نقل شده است كه آن حضرت خويش را موظف مى داشت تا در هر شبانه روز ركعت نماز بگزارد و اين نامه را تا پايان عمر عملى مى ساخت . (129)
انجام هزار ركعت نماز در يك شبانه روز ، آن هم براى كسى كه مى بايست به امور زندگى و مسايل اجتماعى بپرازد، چه بسا در ذهن برخى بعيد بنمايد، ولى شرايط خاص زندگى آن حضرت و محدوديتهاى شديدى كه خلفا براى آن امام به وجود آورده بودند، عملا مجلال بيشترى به امام سجاد (ع ) مى داد تا به اين برنامه بپبردازد.
شايان توجه است كه اين گونه روايات را بيشتر نويسندگانى ثبت كرده اند كه على بن الحسين (ع ) را به عنوان امام مفترض الطاعه نمى شناسند و وى را صاحب كرامت و معجره نمى دانند و از او به عنوان شخصيتى ممتاز معنوى و فرزندى نمونه از نسل رسول خدا (ص )ياد كرده و لقب زين العابدين و سيد الساجدين را به وى داده اند. (130)
محو در جمال پروردگار
هنگامى كه امام سيد الساجدين به نماز و راز و نياز با پروردگار مى ايستاد، چنان در جمال حق محو مى شد و در ياد خدا مى گشت كه كمترين توجه به اطراف خود نداشت .
گاه در خانه حضرت مشكلى رخ مى داد ولى حضرت چون به نماز ايستاده بود، فارغ از دردها و مشكلات دنيا، توجهى بدانها نمى يافت .
روزى در خانه آن حضرت آتش سوزى رخ داد (131) و زمانى ديگر يكى از فرزندان وى آسيب ديد (132) ولى تا پايان نماز، امام از آنها اطلاع نيافت .
على بن الحسين (ع ) واهتمام به حج
راويان و مورخان براى امام سجاد (ع ) بيست سفر به حج ثبت كرده اند، آن هم سفرهايى كه آن حضرت فاصله ميان مكه و مدينه را پياده طى كرده است .
امام در اين سفرها، مركب به همراه داشت ولى مصمم بود تا طريق خانه خدا را با پاى خويش بپيمايد و در مسير محبوب ، از وجوب خود مايه بگذارد. (133)
عرفان و حب امام به خداوند، بر تمامى اعمال عبادى او پر افكن بود و به همه برنامه ها عبادت وى رنگى الهى و جلوه اى معنوى مى بخشد.
يكى از حالات درس آموز امام (ع ) هنگام پوشيدن لباس احرام بود. چنان كه :
وقتى آن حضرت لباس احرام مى پوشد، رنگش از ياد خدا و جلال او تغيير مى كرد و چنان در جذبه معنويت حق معنوى وى بشدت تحت تاءثير قرار گرفته و مى پرسيدند: چرا لبيك نمى گوييد؟
امام در پاسخ به ايشان مى فرمود: بيم آن دارم كه لبيك بگويم ولى خداوند در جوابم ندا دهد: لا لبيك !
امام همچنان تا پايان اعمال حج ، در جذبه اى الهى و توجهى خاص به خداوند قرار داشت .
(134)
رسيدگى به نيازمندان و تهيدستان
از بارزترين امتيازهاى ائمه (ع ) بر ساير انسانها، اين است كه انسانها معمولا با گرايش به بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در بعدى از ابعاد معنوى يا مادى ، از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع ) در پرتو هدايت ويژه حق ، از افراط و تفريط ايمنند و در رفتار فردى و اجتماعى و اعمال عبادى و معنوى و نيز زندگى آنان ، تعادلى منطقى و معقول مشهود است . و اين ويژگى است كه ايشان را سزاوار جايگاه و شايسته الگو بودن براى خلق ، ساخته است .
در ملاكهاى بشرى و انسانهاى معمولى ، كسى كه داراى آن حالات فوق العاده در نماز و وضو و دعا و مناجات و حج و... باشد و در سجده هايش ‍ صدها و هزارها مرتبه ، ذكر خدا را تكرار كند، انسانى است كه منزوى كه تمام وقت و عمر خود را صرف عبادت فردى كرده و به هيچ نيازهاى زندگى مادى و حيات اجتماعى توجه ندارد!در حالى كه زندگى امام سجاد (ع ) برداشت را به اثبات مى رساند.
وى با وجود آن همه دعاها و مناجاتها طولانى و كم نظير، از جامعه خود و نيازها واقعيتهاى زمانش غافل نيست بلكه در ميدان وظايف اجتماعى و اخلاقى نيز پيشوايى الگو و نمونه است .
براستى جاى تاءمل و پند آموزى و همچنين شگفتى دارد كه زينت عبادتگران ، سرور سجده گزاران مقتداى زاهدان و متقيان ، با آن همه سجده هاى طولانى و شب زنده داريهاى مداوم ، مخارج زندگى صد خانواده محروم مدينه را متكفل بوده و نيازهاى آنان را بر آورده مى ساخته است . (135)
چقدر فاصله است ميان زندگى اثر آفرين امام سجاد (ع ) با آنان كه به خيال زهد و عبادت ، چشم از همه واقعيتهاى زمانشان فرو بسته و نه تنها قادر به اداره چند نيازمند و مستمند ديگر بلكه قادر به اداره زندگى فردى خويش ‍ نمى باشند و به ادعاى زهد و درويشى كشكول نياز نزد ديگران دراز كرده و يا زندگى خود را بر در آمدهاى عمومى و كمكهاى بلاعوض و بيت المال تحميل كرده و مى كنند!
تشريح و توضيح حالات معنوى و عبادتهاى طولانى ائمه و همچنين امام سجاد (ع ) هميشه اين نگرانى را در خود نهفته دارد كه مبادا، انزوا گرفتگان و عزلت جويان بى خاصيتى كه نه به كار خويش مى آيند و نه به كار خلق تاءثيرى در پيشبرد دين و نه دنيا، آن همه عبادت را دليل حضور نداشتن ائمه در مسايل جارى زمانشان تصور كنند و روش نادرست خويش را با اين تصور و روش نادرست خويش را با اين تصور بيجا توجيه نمايند!
كمك به محرومان ، در نهان
محمد اسحاق مى گويد: بسيارى از خانواده هاى محروم و نيازمند مدينه ، شبانگاه از لطف و بخشش مردى ناشناس بهره مند مى شدند و هرگز او را نشناختند مگر زمانى كه على بن الحسين (ع ) در گذشت و آن مرد ناشناس ‍ ديگر به سراغ آنان نيامد. آنگاه بود كه دانستند آن امدادگر ناشناس ، زين العابدين (ع ) بوده است . (136)
ابوحمره ثمالى ميلادى 150 هجرى قمرى مى گويد:
امام زين العابدين (ع ) در تاريكى شب ، نان ونواى مستمندان را بر دوش ‍ مى كشيد و به طور ناشناس آن را انفاق مى كرد و مى فرمود:
ان صدقة السر تطفى غضب الرب
يعنى : صدقه پنهانى ، خشم الهى را فرو مى نشاند.(137)
چنين بود كه پس از شهادت آن گرامى وقتى بدنش را غسل مى دادند، آثارى بر پشت و شانه هاى وى مشاهده گرديد و چون علتش را پرسيدند، دانستند كه آنها آثارى است از نانها و كوله بارهايى كه امام (ع ) براى تهيدستان بر دوش مى كشيده است . (138)
ابن سعد متوفاى حدود 200 هجرى قمرى مى نويسد:
چه بسا نيازمندانى كه به حضور امام سجاد مى رسيدند و قبل از اظهار نياز، خواسته خود را از امام دريافت مى كردند و امام فرمود:
صدقه قبل از اين كه به دست نيازمند برسد، نخست به دست خداوند مى رسد. (139)
يكى از پسرها عموهاى آن حضرت ، مستمند و نيازمند بود. و امام هميشه در نهان و به طور ناشناس وى را كمك مى كرد. اما از آنجا كه امام را نمى شناخت ، همواره از آن حضرت گله مند و شاكى بود كه چرا به وى رسيدگى نمى كنند!
امام سجاد با شنيدن گلايه هاى او، خويش را از معرفى خود باز مى داشت و هرگز به او نفرمود كه آن ناشناس امدادگر منم . تا اينكه امام بدرود حيات گفت و رحلت كرد. آن روز پسر عموى گلايه گذار از واقعيت آگاه شد و در كنار قبر آن حضرت به گريه عذر خواهى نشست . (140)
سفيان بن عينيه از زهرى نقل مى كند: شبى سرد و بارانى امام على بن حسين ، زين العابدين را در كوچه هاى مدينه ديدم كه مقدارى آرد و هيزم بر پشت گرفته و عزم خانه تهيدستان دارد. به آن حضرت گفتم : اى پسر رسول خدا چه بر پشت دارى ؟
امام فرمود: سفرى در پيش دارم و توشه آن را آماده كرده ام و مى خواهم در جاى امنى قرار دهم .
عرض كردم آيا اجازه مى دهيد خدمتكار من شما را در امر اين كار و حمل اين آذوقه كمك كند؟
امام فرمود خير.
گفتم : اجازه بدهيد خودم شما را كمك كنم .
امام باز هم فرمود: خير چيزى كه در به كار من مى آيد، چرا خودم آن را متحمل نشوم ، تو را به خدا سوگند! مرا تنها بگذار!
آن شب گذشت ، چندى بعد خدمت امام رسيدم و عرض كردم : آن سفر كه عازم بوديد چگونه صورت گرفت ؟
امام فرمود: آن سفر، از آن نوع سفرها كه تو پنداشتى نبود، منظور من سفر آخرت بود، و من براى آن جهان ، خود را آماده مى كنم . با دورى از حرام ، بخشش و انجام كارهاى نيك . (141)
سفيان بن عينيه نيز مى گويد: در يكى از سفرها كه امام على بن حسين (ع ) عازم حج بود، خواهرش سكينه ، دختر حسين بن على (ع ) هزار درهم به عنوان كمك هزينه سفر در اختيار وى نهاد ولى هنگامى كه امام به نزديكى حره (142)رسيد، تمامى آن مبالغ را ميان مستمندان تقسيم كرد. (143)
امام باقر مى فرمايد: چه بسيار مواردى كه پدرم ، در كنار يتيمان و بينوايان مى نشست ، و با دست خويش به آنها غذا مى داد و براى آنان كه علاقه مند بودند، غذا مى فرستاد. (144)
امام صادق مى فرمايد:
على بن الحسين (ع ) در روزهايى كه روزه داشت گاه با دست خود غذا مى پخت و هنگام افطار، آنها را به خانه نيازمندان مى فرستاد و چه بسا مواردى كه از آن غذا براى خود آن حضرت باقى نمى ماند و با نان و خرما افطار مى كرد. (145)
برخورد امام با نيازمندان ، برخورد فردى توانمند و برتر با فردى زبردست و منت پذيرد نبود، بلكه آن حضرت سعى داشت تا هنگام رفع نياز مستمندان ، در ايشان آثار تذلل و كوچكى آشكار نگردد. از اين رو، قبل از اظهار نياز، به آنان كمك مى كرد و مى فرمود:
مرحبا بمن يحمل زادى الى الاخرة
يعنى ؛ آفرين بر كسى كه توشه مرا به سوى آخرتم بر؛ دوش كشد و مرا يارى دهد. (146)