توحيد مفضل (شگفتيهاي آفرينش)

مفضل بن عمر
ترجمه : نجفعلي ميرزايي

- ۹ -


شگفتى انار و نشانه هاى هدفمندى خلقت
از آفرينش حكمت آميز و مدبرانه انار درس عبرت بگير. (اگر با دقت در آن بنگرى ) در بخشهايى از آن ، بلنديهايى از پيه مى بينى كه دانه ها چنان در آن در صف و چيده شده است كه گويى با دست چيده اند. دانه ها را چندين قسم مى بينى كه هر قسم نيز از لايه هاى ظريف و نازك ماهرانه بافته شده و جملگى در ميان پوست محكمى جاى گرفته است .
اگر ميان انار، يكسره دانه بود راه غذا به سوى دانه ها بسته بود، پس مطابق تدبير و حكمت اين بلنديها از پيه در ميان دانه ها قرار گرفته و ته دانه ها به آن متصل است تا از اين طريق به دانه ها غذا برسد. مگر نمى بينى كه دانه هاى انار در درون اين پيه كاشته شده آنگاه با آن لايه ها پيچيده شده تا سست و لرزان نباشد و روى آنها هم با پوستى استوار و محكم پوشانيده شده تا دانه ها از آفتها نگاه داشته شوند. اينها تنها اندكى از شگفتيهاى انار است و اگر كسى در پى درك و يافتن معارف و دانستنيهاى افزونتر باشد اسرار و حكمتها بيشتر است اما تا اين حد براى درس عبرت و راهيابى بس است .
بوته هاى ضعيف و ميوه هاى بزرگ
اى مفضل ! در اينكه گياه و بوته اى ضعيف و ناتوان به بار مى نشيند و ميوه هاى سنگينى ؛ چون : كدو، خربزه ، خيار و هندوانه مى دهد بينديش و در حكمت و تدبير اين كار فكر كن . آنگاه كه تقدير بر آن شد كه اين بوته ضعيف ميوه هاى سنگين چون اين ميوه ها بار دهد، چنان مقرر گرديد كه بر روى زمين بگسترد. اگر مانند كشت و درخت مى ايستاد قادر به حمل اين ميوه هاى سنگين نبود و پيش از آنكه ميوه ها برسند و كامل شوند همه چيز در هم مى شكست .
بنگر كه چگونه شاخ و برگش بر روى زمين گسترده مى شود و زمين به جاى بوته ، ميوه هاى سنگين را بر دوش حمل مى كند. تو به يك بوته كدو و يا خربزه بنگر كه چگونه يكى است ولى پيرامونش را چند ميوه فرا گرفته گويى گربه اى است بر روى زمين كه بچه هايش روى زمين پهن شده اند و از آن شير مى خورند.
زمان رسيدن ميوه ها با زمان احتياج ، هماهنگ است
ببين كه انواع درختان و ميوه ها در زمانى قابل استفاده اند كه به آنها نياز است . مثلا برخى در لهيب حرارت تابستان مى رسند تا انسان با ميل و شوق ويژه اى از آنها بهره ببرد. اگر اين ميوه هاى تابستانى در زمستان مى رسيد گذشته از زيانى كه در بدن به جاى مى گذارند باعث مى گشت كه مردم ، آن خواست و شوق را در مصرف آنها نداشته باشند و در نتيجه با كراهت و بى ميلى به جانب ميوه ها بروند.
نمى بينى گاه كه خيارى در زمستان برسد (و يا آن را در اين فصل عرضه كنند) جز افراد بى مبالات و بى توجه به زيانبار و سودمند، كسى از آن مصرف نمى كند؟
حكمتهاى درخت نخل و فايده شاخه ها و چوب آن
اى مفضل ! در نخل فكر كن . از آنجا كه در ميان نخلها شمارى ماده و به تلقيح نيازمندند، برخى از نخلها نيز نر آفريده شدند تا بدون غرس ، عمل لقاح انجام گيرد. نخل نر مانند حيوان نرى است كه با حيوان ماده لقاح مى كند تا او حامله گردد و خود حملى نداشته باشد.
در چگونگى شاخه نخل انديشه كن و بنگر كه چگونه مانند چيزى كه با دست بافته شده داراى تار و پود است تا سختى و استحكام گيرد و در زمان بر دوش گيرى خوشه هاى سنگين نشكند و آسيب نبيند. و از بادهاى تند و توفانى صدمه نگيرد و چنان محكم و سخت باشد كه در كار ساختن ساختمان و سقفها و پلها و ديگر جاها استفاده شود؟
چوب آن نيز گويى كه بافته شده و درهم فرو رفته و تار و پود دارد. اين سختى و استحكام براى آن است كه در كار ساختن ابزار محكم استفاده شود. دقت كن كه اگر سختى و استحكام آن چوب سنگ بود نمى شد كه در سقفها، در و پنجره ها، كرسيها، جعبه ها و ديگر اشيا به كار آيد.
از ويژگيهاى بزرگ و ممتاز چوب آن است كه بر روى آب مى ماند و فرو نمى رود. مردم همه به اين خاصيت چوب آگاهند ولى از اهميت و بزرگى حكمت كار بى خبرند. اگر اين خاصيت در چوب نبود چگونه كشتيهاى غول پيكر و ديگر مركبهاى آبى ، مى توانستند بارهاى چون كوه را حمل كنند؟ و مردم چگونه از حمل دشوار بار از سرزمينى به جاى ديگر راحت مى شدند؟ اگر اين امر نبود مردم در سختى مى افتادند و برخى چيزها در سرزمينى ناياب و يا كمياب مى شد.
ويژگيهاى گياهان دارويى
در گياهان دارويى و اينكه هر كدام در تهيه دارويى خاص به كار مى روند بينديش : يكى مانند ((شاه تره )) در عروق ، اعماق و مفاصل بدن فرو مى رود و مواد زايد و سنگين را دفع مى كند، يكى ديگر چون : ((افتيمون )) مواد سودايى را از بدن مى كشد، ديگرى چون ((سكبينه )) ورمها و همانند آنها را بر مى دارد و...
چه كسى اين مصالح را در اين آفريده ها آفريده است ؟ و چه كسى مردم را نسبت به آنها آگاه كرد جز آنكه آنها را پديد مى آورد؟ و چنانكه برخى پنداشته اند، كجا مى توان تصادفى و اتفاقى به اين ويژگيها پى برد؟
در واقع با ذهن و انديشه و ذكاوت و تجربه آموزى اى كه به انسان عنايت شده او مى تواند به آنها پى ببرد.
حيوانات چگونه از برخى ويژگيهاى درمانى گياهان آگاهند و برخى از درندگان ، زخم خود را با گياهى دارويى درمان مى كنند و پرنده اى با حقنه كردن ، يبوست خود را درمان مى نمايد و ديگر موارد (ى كه حيوانات از گياهان دارويى استفاده مى كنند)؟
چه بسا (در آغاز) در گياهانى كه در دشت و صحرا مى رويد ترديد كنى و بگويى در اين مناطق كه انسانى زندگى نمى كند. اين داروها زايدند و به كار نمى آيند در حالى كه چنين نيست ، شاخ و برگشان غذاى حيوانات ، دانه ها براى پرندگان ، چوبهاى خشك براى استفاده انسان است و آدمى از بسيارى از آنها در درمان و معالجه استفاده مى كند.
همچنين از بعضى براى دباغى پوستها، از بعضى براى رنگ آميزى اشيا، و... استفاده مى شود.
مى دانى كه گياه ((پيزر)) از ريزترين و كوچكترين گياهان به شمار مى رود. در اين گياه و همانند آن ، سود و مصلحت فراوان نهفته است . از اين پيزر كاغذها ساخته مى شود كه پادشاهان و رعايا را به كار آيد، حصيرى به دست مى آيد كه همه مردم به كار مى برند، غلافها به دست مى آيد كه براى نگاهدارى ظروف آبگينه و غير آن استفاده مى شود و در ميان ظرفهاى شكستنى مى نهند تا نشكند و...
از اينكه در صغير و كبير و ريز و درشت و با ارزش و بى ارزش آفرينش ‍ مصالح فراوان نهفته شده درس عبرت بگير. پست ترين آنها عذره انسان و سرگين حيوان است كه كثافت و نجاست در آن گرد آمده ولى براى كشتزارها و سبزيها از چنان ارزشى برخوردار است كه چيزى جاى آن را نمى گيرد، تا جايى كه هيچ گياهى از آنچنان رشد و نموى برخوردار نمى شود مگر با چيزى كه از مردم دفع مى شود و هيچ گاه به آن نزديك نمى شوند.
بدان كه منزلت و مكانت هر چيزى به حسب قيمت آن نيست . بلكه اين دو، دو قيمت متفاوتند كه در دو بازار به كار مى آيند. چه بسا چيزى در بازار كاسب بى ارزش و كم فايده باشد ولى در ميدان دانش ، ارزشمند و بلكه نفيس باشد.
پس به خاطر كم قيمتى ، چيزى را بى اعتبار مشمار. اگر شيفتگان و طالبان دانش كيميا به خواص عذره و مدفوع پى مى بردند آن را با قيمتى گران و با بيشترين قيمتها مى خريدند.
مفضل مى گويد: در اين وقت ظهر شد و مولايم (ع ) براى اقامه نماز برخاستند و فرمودند: به خواست خداى جل و علا بامدادان به نزد من آى . من نيز در حالى كه از آنچه به من آموخته بود شادمان و فرحناك بودم و خداى را در برابر نعماتش سپاس مى گفتم برخاستم و شبانگاه را با سرور و راحتى تمام آرميدم .
مجلس چهارم
مفضل مى گويد: بامداد روز چهارم ، به خدمت مولايم (ع ) شتافتم . به من اجازه ورود داده شد. به فرمان امام (ع ) بر زمين نشستم . آنگاه امام (ع ) فرمود:
از ماست تحميد و تسبيح و تعظيم و تقديس اسمى كه از همه قديمتر و نورى كه از همه بزرگتر است ، آن كسى كه بلند مرتبه و بسيار آگاه ، صاحب جلالت و اكرام ، آفريننده همه هستى ، فانى كننده تمام عالمها و روزگاران ، صاحب سر مستور و غيب محظور و نام مخزون و علم مكنون است . صلوات و بركات او بر رساننده وحى و رسالت باد، كسى كه او را بشير و نذير و به اذنش دعوت كننده به سوى خداى و چراغ روشنايى بخش ‍ برگزيد تا آن كه هلاك مى شود با دليل و بينه باشد و آن كه حيات مى يابد با دليل و بينه باشد. (سوره انفال ، آيه 42)
از جانب آفرينشگر جل و علا بر او و خاندانش صلوات پاكيزه و تحيات زاكيه و زاينده باد. هميشه روزگاران در گذشته و حال بر او و ايشان سلام و رحمت و بركات الهى باد؛ زيرا آنان شايسته و مستحق آن هستند.
اى مفضل ! دلايل آفرينش ، نمونه هاى حكمت و تدبير و هدفمندى در آفرينش انسان ، حيوان ، گياه ، درخت و جز آنها را چنان برايت شرح دادم كه اهل عبرت از آن عبرت گيرند.
اينك به شرح آفتهايى مى پردازم كه گاه نادانان آنها را بهانه مى گيرند و آفرينش و آفرينشگر و هدف و تدبير و حكمت در كار او را انكار مى كنند. نيز به بيان عقيده گروه معطله و اصحاب مانى مى پردازم كه حكمت سختيها و مصيبتها و مرگ و فنا را انكار كردند. همچنين به رد كسانى مى پردازم كه به طبيعت اعتقاد دارند و همه آفرينش اشيا را بالعرض و اتفاقى مى پندارند. خداى ، اينان را بكشد از جانب حق به كدام سوى مى گريزند؟! (سوره توبه ، آيه 30)
بلاها، عقيده نادانان و پاسخ به شبهه آنان
برخى از مردم نادان ، بلاهايى را كه گاه پديد مى آيند؛ چون : وبا، يرقان ، تگرگ ، ملخ و...(كه باعث زيان فراوان مى شوند) بهانه مى گيرند و به انكار آفرينشگر و حكمت و آفرينش مى پردازند.
در پاسخ اين گروه بايد گفت : اگر آفرينشگر و حكيم و تدبيرگرى در كار نيست ، چرا بيش از اين و سخت تر از اين آفات پديد نمى آيد؟
چرا آسمان بر زمين نمى افتد؟ و زمين فرو نمى رود و متلاشى نمى گردد؟
چرا هيچ گاه خورشيد از طلوع كردن باز نمى ايستد و رودخانه ها و چشمه ساران خشك نمى شوند تا قطره اى آب پديد نيايد؟
چرا باد (براى مدتهاى زياد) نمى ايستد تا همه چيز گنديده و فاسد شود؟
چرا آب آنقدر فوران نمى كند كه سرزمين را غرق كند؟
چرا وبا و هجوم ملخها و ديگر بلاها براى هميشه ادامه ندارد تا همه چيز در عالم هستى نابود شود بلكه گاه پديد مى آيند و پس از چندى مى روند؟
نمى بينى كه جهان هستى از آن بلاهاى بزرگ در امان است و تنها گاه به اين درد و بلاهاى آسان گرفتار مى شود؟ اين براى آن است كه مردم ادب شوند و استقامت يابند. اين بلاها هميشه ادامه ندارد، بلكه آنگاه كه مردم نااميد مى شوند برطرف مى گردند. وقوع آنها براى مردم درس عبرت و موعظه و رفتن و برداشتن آنها نيز رحمت و لطف الهى است .
ملحدان و اصحاب مانى حكمت سختيها و بلاهايى را كه بر مردم وارد مى شود انكار مى كنند. آنان مى گويند: اگر جهان هستى آفرينشگر با راءفت و مهربانى داشت ، چرا اين بلاها و مصيبتها در آن پديد مى آيد؟ آنان چنين مى خواهند كه انسان در اين دنيا نبايد هيچ دشوارى و بلايى بچشد. او بايد همواره خوش باشد.
در حالى كه اگر انسان اينگونه باشد، استكبار، سرمستى و راحتى او را به فساد در دين و دنيا مى كشانند. چنانكه بسيارى از رفاه طلبان و كسانى كه در امن و آسايش رشد مى كنند در اين فسادها سقوط مى كنند. اينان گاه حتى فراموش مى كنند كه انسان هستند، پروردگار و سرپرستى دارند، زيانى به آنان خواهد رسيد، ناخواسته اى بر ايشان واقع مى شود، بايد ضعيفان را يارى كنند، فقيران را كمك رسانند، بر مبتلايان و گرفتارآمدگان رحم كنند و براى ناتوانان و بيچارگان دل بسوزانند. اما هنگامى كه انسان در سختيهايى گرفتار آمد و طعم تلخ آنها را چشيد، موعظه مى شود و چشم خود را در برابر آنچه بيش از اين نمى دانست و از آنها در غفلت بود مى گشايد و به بسيارى از وظايف خود آگاه مى شود و به آنها مى پردازد.
آنانكه اين بلاها و مصيبتها را بى فايده و خالى از حكمت مى پندارند مانند كودكانى هستند كه داروهاى تلخ و شفابخش را نكوهش مى كنند و از اينكه از غذاهاى زيانبار منع مى شوند به خشم مى آيند، از ادب شدن و كار مى گريزند و دوست دارند كه همواره بيكار باشند تا به سرگرميها و بازيها بپردازند و هر غذا و شرابى ميل كنند. آنان از پيامدها و آثار وخيم بيكارى و خوشگذرانى بى خبرند و نمى دانند كه غذاهاى خوشمزه و زيانبار برايشان چه زيانى و غذاهاى بد مزه و مفيد چه سودى دارد. خبر ندارند كه ادب اگر چه ناگوار اما چه پيامد و ميوه شيرينى و داروى شفابخش اگر چه تلخ اما چه سود و منفعتى دارد.
ممكن است بگويند: چرا آدمى از لغزش و گناه معصوم آفريده نشد؟ اگر معصوم بود ديگر نيازى نداشت كه با اين مكاره و امور ناگوار بيدار شود.
در پاسخ گفته مى شود: اگر چنين بودند هيچ گاه در كارهاى نيكويشان مستحق پاداش و ثواب نبودند. (زيرا كارهايشان اختيارى نبوده است ).
اگر بگويند: وقتى كه سرانجامش نيكو شود و به نهايت درجه نعيم و خوشيها برسد، ديگر چه زيانى دارد كه بر كارهاى خيرش ستايش نشود و مستحق ثواب نگردد؟
در پاسخ گفته مى شود: شما به يك انسانى كه جسم و عقل او سالم است پيشنهاد كنيد كه به پيشگاه صاحب نعمتى برود و بى آنكه اندك سعى و تلاشى كند همه نيازهايش را آماده و حاضر نمايد، آيا به اين راضى مى شود؟ بى شك او اندكى را كه با تلاش و حركت به كف مى آورد بيشتر دوست دارد و خوشحالتر است تا اينكه نامستحقانه و بدون تلاش و كوشش به فوايد فراوان برسد. نعمتهاى آخرت نيز اينگونه است و حكمت و تقدير در آن است كه آنها را با سعى و تلاش به دست آورند و مستحق و شايسته آنها باشند. در اين صورت نعمت آدمى مضاعف است . اگر در برابر سعى و كوشش و مجاهده او در اين دنيا به او پاداش دهند و در اين دنيا نيز (با داشتن اختيار و انتخاب عمل صالح ) راه كسب استحقاق و تلاش برايش بازگردد بيشتر خوشحال و متلذذ مى شود.
اگر بگويند: آيا گاه نمى بينيد كه انسانى بدون آنكه تلاش كند و مستحق باشد نعمتى به او مى رسد و او شادمان مى گردد و آرامش مى يابد؟، پس ‍ چرا در امر پاداش آخرت اين امر باعث راحتى و خوشحالى انسان نباشد؟
در پاسخ گفته مى شود: اين درى است كه اگر به روى مردم گشوده شود، گويى چون سگ هار مى شوند و به بدترين فسادها و ارتكاب محرمات دست مى زنند. كسى كه خويش را از انجام يك عمل فاحشه باز مى دارد يا در كار نيكى سختى و ناگوارى را بر خود هموار مى كند مى داند كه سرانجام پاداش مى بيند و به بهشت مى رود. اگر مردم از حساب و عقاب روز قيامت هراس نداشتند چه كسى جان و ناموس و مالش در امان بود؟ زيان اين كار پيش از آخرت در همين دنيا گريبان مردم را مى گرفت . نيز در اين صورت عدالت و حكمت هيچ معنى و فايده اى نداشتند و در اين وقت حكمت و تدبير در كار آفرينش به زير سؤ ال مى رفت و به آن طعنه مى زدند و همه چيز در غير جاى خود قرار مى گرفت .
چرا بلاها هم براى فاجر است و هم براى صالح ؟
گاه مردم گرفتار بلايى مى شوند كه نيكوكار و بدكار را فرا مى گيرد، گاه نيز انسانهاى نيكوكار دچار مى شوند و بدكاران مى رهند. اينان مى گويند: اين امر با تدبير و حكمت نمى سازد پس چه دليلى دارد؟
در پاسخ آنان بايد گفت : اگر چه اين بلاها گاه صالح و طالح را در بر مى گيرد اما خداوند جل و علا سود هر دو را در آنها نهاده است ؛ زيرا صالحان هنگامى كه گرفتار مى شوند به ياد نيكيها و نعمات گذشته خداوند و پروردگار خويش مى افتند و پيشانى بر خاك مى نهند و او را سپاس مى گزارند و شكيبايى پيشه خود مى سازند. بدكاران و فاسدان نيز وقتى كه گرفتار اين بلاها مى شوند، قدرى شكسته مى شوند و از معصيت و فساد مى پرهيزند.
نيز نعمت و سلامتى هم به سود هر دو گروه است : صالحان از نيكويى و صالح بودن خود شادند و مسرور و با اين نعمتها بر رغبت و شوقشان به سوى عمل صالح افزوده مى شود و فاجران و فاسدان نيز به راءفت و مهر خداوندگارشان پى مى برند و در مى يابند كه خداوند جل و علا بى آنكه آنان سزاوار و مستحق باشند به آنان نعمت و سلامتى عطا فرموده است آنگاه اين راءفت و گذشت الهى باعث مى گردد كه اين افراد هم نسبت به مردم راءفت ورزند و از آنان در گذرند.
ممكن است كسى بگويد: اين كه گفتيد هنگامى است كه بلاها در مال مردم بيفتد اما چه مى گوييد هنگامى كه بلا در ((جان )) آنان بيفتد؛ مانند: آتش ‍ سوزى ، غرق شدن ، سيل و زلزله كه باعث مى گردد كه جانشان را از دست بدهند؟
در پاسخ گفته مى شود: خداوند جل و علا در اين هم خير و صلاح هر دو گروه را نهاده است ؛ زيرا صالحان از اين سراى پيچيده در بلاها و سختيها راحت مى شوند (و به منزل نعمت و راحتى مى رسند) فاجران و فاسدان نيز اگر بر اثر اين بلاها بميرند از سويى باعث كاهش عذاب آخرت آنان است و از سوى ديگر باعث مى گردد كه به فساد و فسق ادامه ندهند.
كوتاه سخن اينكه آفرينشگر والامرتبه ، با حكمت و قدرت خود همه اين امور را به سود و مصلحت همه مى گرداند. چنانكه اگر توفان ، درختى يا نخلى را از ريشه درآورد سازنده ماهر، آن را بر مى دارد و در جايى فراوان به كار مى گيرد.
تدبيرگر و حكيم عالم نيز چنين است . اگر بلاهاى جانى و مالى فرود آيد همه را به سود و مصلحت همه مردم مى گرداند.
اگر بگويد: اصلا چرا واقع مى شوند؟
در پاسخ گفته مى شود: براى آنكه فاجران و فاسدان از سلامتى و راحتى در گناه و فسق و فجور بيشتر و گناهان افزونتر گرفتار نيايند و نيكوكاران نيز از تلاش و مجاهده (كه لازمه آن تحمل دشواريها و ناگواريهاست ) باز نمانند. غالبا اين دو حالت زمانى رخ مى نمايد كه مردم در راحتى و وفور نعمت باشند و اين بلاها آنان را از سقوط باز مى دارد و به آنچه سود و مصلحت آنان در آن است آگاه مى سازد. اگر از اين بلاها در امان و راحت باشند، در طغيان و معصيت فرو مى روند، چنانكه مردم در آغاز چنين بودند و چنان در معصيت و فساد غرق شدند كه به بلا و توفان گرفتار گشتند تا زمين از لوث آنان پاكيزه شود.
مرگ و نيستى و انتقاد جاهلان و پاسخ به آنان
از جمله چيزهايى كه منكران براى انكار حكمت و تقدير ذكر مى كنند، مرگ و نيستى است . آنان معتقدند كه بايد انسان در اين دنيا نميرد و هميشه زنده بماند و همه اين آفتها و بلاها به آنان نرسد.
اگر به عمق و نتيجه اين كار توجه شود فساد آن پيداست .
اگر هر كه وارد زمين مى شد و مى ماند و احدى نمى مرد، آيا زمين تنگ نمى شد؟ و مسكنها و كشتزارها و ابزار زندگى برايشان اندك نبود؟ اينان با اينكه يكى يكى مى ميرند، بر سر زمين و مساكن و كشتزار رقابت مى كنند و ميانشان جنگها رخ مى دهد و خونها مى ريزد، چه رسد به آنكه به دنيا آيند و نميرند. در اين صورت حرص و طمع و قساوت قلب بر اينان حاكم مى گشت . اگر مطمئن مى شدند كه نمى ميرند، هيچ كس به آنچه داشت قانع و راضى نمى شد، به كسى كه از آنان چيزى مى طلبيد چيزى نمى دادند و دشواريها و بلاها را فراموش نمى كردند. همچنين از زندگى و تمام امور دنيا ملول و خسته و دلگرفته مى گشتند چنانكه گاه كسى كه عمرى طولانى مى يابد از زندگى خسته مى شود و چه بسا طلب مرگ و رهايى از دنيا نمايد.
اگر بگويند: سزاوار بود كه سختيها و ناگواريها از ايشان برداشته مى شد تا تمناى مرگ نكنند و به آن اشتياق نورزند.
ما نيز در پاسخ به اين شبهه ، اشاره كرديم كه اين امر باعث مى شود كه به فساد و استكبار روى آورند و دين و دنياى خويش را فاسد گردانند.
اگر بگويند: خوب بود كه توالد و تناسل نمى كردند تا شماره آنان نيفزايد و جايگاه و زندگى بر آنان تنگ نشود.
در پاسخ بايد گفت : اگر تنها انسانهاى يك دوره پاى در اين دنيا مى نهادند و آنگاه به توليد نسل نمى پرداختند، غالب انسانها از نعمت بزرگ آفرينش و هم از ورود به عالم و برخوردارى از نعمتهاى دنيا و آخرت محروم مى گشتند.
اگر بگويند: بايد در همان دوره اول تمام انسانهايى كه آفريده شده اند و در آينده و تا پايان جهان هستى آفريده مى شوند همزمان با هم آفريده مى شدند.
در پاسخ مى گوييم : باز همان مشكلى كه ذكر كرديم كه جايگاه و روزى آنان يكجا تاءمين نمى شود، اينجا هم پيش مى آيد. وانگهى اگر توليد مثل و توالد در ميانشان نباشد، انس و الفتهاى فاميلى و خويشاوندى ، يارى كردن در وقت سختيها اينها همه دليل آن است كه جز آنچه با تدبير و حكمت پديد آمده تمام خيالپردازيها و اقوال و آراء ديگر ناصواب و بى ثمر است .
اشكالى ديگر بر تدبير آفرينش و پاسخ آن
شايد كسى به گونه اى ديگر بر تدبير و حكمت عالم اشكال كند كه : اين چه تدبير است و حال آنكه مردمى عزيزند، گروهى كه زورمندند، بر ناتوانان ستم مى كنند و مالشان را بغصب مى گيرند، ناتوان مورد ستم واقع مى شود و بيچارگان پايمال اقويا مى گردند، صالح و مؤ من ، فقير و گرفتار و فرد فاسق و فاجر در نعمت و رفاه است و كسى كه مرتكب گناهانى بزرگ شده بزودى معاقَب نمى گردد. اگر در عالم ، تدبير و حساب و كتاب دقيقى حكومت مى كرد بايست همه چيز مناسب و حساب شده بود، به صالح ، نعمت و روزى مى رسيد و كافر و فاسق از آن محروم مى گشتند و زورمند هيچ گاه اجازه ستمگرى بر ناتوان نمى يافت . همچنين اگر تدبيرى بود بايد شخص گناهكار بسرعت معاقب و گرفتار عذاب مى گشت .
در پاسخ به اين مستشكل بايد بگوييم :
اگر چنين بود، جايگاه رفيع ((احسان )) و نيكوكارى كه وجه امتياز انسان از ديگر آفريدگان است از بين مى رفت . كسى به خاطر ثواب و پاداش و اعتماد و اطمينان به وعده الهى كار نيك و عمل صالح انجام نمى داد. همچنين در اين صورت ، مردم به حيوانات شبيه بودند كه خود اختيارى نداشتند، در نتيجه بايد ساعت به ساعت با عصا تهديد شوند و با علف تطميع گردند تا كار كنند. نيز هيچ كس به خاطر يقين به ثواب و هراس از عقاب كار نمى كرد. در اين صورت از مرز انسان خارج مى شدند و در حد حيوانات در مى آمدند. از امور غيبى آگاهى نداشتند و تنها به خاطر نعمتهاى حاضر دنيايى كار مى كردند.
همچنين اگر چنين بود شخص نيكوكار، تنها به خاطر روزى و امور دنيايى عمل نيكو مى كرد، و اگر كسى ستم نمى كرد تنها به خاطر عدم نزول عذاب آنى در دنيا بود. خلاصه اينكه تمام اعمال مردم از امور دنيايى سرچشمه مى گرفت و هيچ يقين و ايمان به خدا و آنچه در نزد اوست در كارشان نبود. نيز استحقاق ثواب و پاداش اخروى و جاودانگى آنها را نداشت . وانگهى هميشه چنانكه اين شخص اشكال كننده پنداشته است نيست و هميشه تمكن ، غنا، فقر، عافيت و بلا خلاف قاعده و قياس ‍ جارى نمى گردند و بسيارى از مواقع بر وفق قياس است ؛ از اين رو به خاطر تدبير و حكمت الهى و نيز به خاطر آنكه مردم خيال نكنند كه رزق و روزى براى كافران است و نيكوكاران از زرق محرومند و با اين پندار و به خاطر روزى زياد فسق و فجور را برگزينند، به اين خاطر بسيارى از صالحان را توانگر مى بينى .
همچنين (بخلاف پندار اين شخص ) بسيارى از فاسقان آنگاه كه طغيانشان بالا مى گيرد و زيانشان بر مردم و خودشان بسيار افزوده مى شود، در همين دنيا معاقب و عذاب مى گردند. چنانكه ((فرعون )) غرق گشت ، ((بخت نصر)) هلاك شد و ((بلبيس )) به قتل رسيد.