توحيد مفضل (شگفتيهاي آفرينش)

مفضل بن عمر
ترجمه : نجفعلي ميرزايي

- ۷ -


آفرينش ماهيها
در آفرينش ماهى و تناسب ، حكمت و تدابير نهفته در آن كه مناسب آن است نيك بنگر. در آفرينش (اين موجود زنده ) دست و پا نهاده نشده ؛ زيرا به راه رفتن نيازى ندارد و جايگاهش آب است . نيز براى آن ، شش ‍ آفريده نشده ؛ چونكه در ميان آب نفس نمى تواند كشد. در مقابل دست و پا، باله هايى سخت و قوى به آن داده شده است و چنانكه قايقران با پارو زدن به پيش ماهى مى رود نيز با حركت دادن اين باله ها آب را به كنار زند و پيش رود. نيز بدنش با فلسهايى سخت و درهم فرو رفته چون درهم فرو رفتگى اجزاى زره هاى پولادين پوشانيده گشته تا از آفات و آسيبها به كنار ماند.
ديدگان ماهى ، كم سو و ضعيف است و آب مانع ديد دقيق و درست او مى شود؛ در نتيجه ، اين نقص با اعطاى شامه اى قوى ، جبران شده است . از فاصله اى بسيار دور غذا و طعمه خود را بو مى كند و در پى آن در جستجو مى افتد. اگر اين (توان در او نهاده ) نبود چگونه از آن به جايگاهش آگاه مى گشت ؟ روزنه هايى در ميان دهان ماهى و گوش آن باعث پيوند دهان و گوش آن است . ماهى آب را با دهان مى گيرد و از سوراخهاى گوش خارج مى كند. تا مانند حيوانات ديگر از مزاياى نسيم و هوا سود ببرد و در راحتى افتد.
راز كثرت نسل ماهيها
اينك در كثرت نسل ماهى و ويژگيهاى آن تاءمل و انديشه كن . اگر مى بينى كه در درون يك ماهى آنقدر تخم (خاويار) هست كه به شماره نيايد، به خاطر آن است كه كار بر ماهيخواران كه شماره آنها اندك نيست آسان گردد. حتى درندگان جنگلها هم براى شكار ماهى به آب پناه مى آورند. در اين وقت اين حيوانات اگر ماهى را بيابند آن را از آب مى ربايند. حال كه درندگان خشكى ماهى مى خورند، پرندگان ماهى مى خورند، مردم ماهى مى خورند و حتى ماهيان هم ماهى مى خورند حكمت و تدبير چنان به كار آمد كه ماهيها اينگونه در شماره نيايند و فراوان باشند.
گستردگى حكمت آفرينشگر و كوتاهى دانش آفريدگان
هرگاه كه خواستى از گستردگى حكمت آفرينشگر و كوتاهى دانش ‍ مخلوقان آگاه كردى به ماهيها، حيوانات آبى ، صدفها و ديگر آبزيانى كه در آبها زندگى مى كنند و در شماره نيايند بنگر. و تو از منافع اين آفريدگان آگاه نمى گردى مگر اندكى كه بر اثر برخى از حوادث رخ مى نمايد. مثلا مردم هنگامى به فايده نوعى حلزون پى بردند كه رنگ قرمز را شناختند. (داستان اين كشف اينگونه بود): هنگامى كه سگى در ساحل آب در گردش بود حلزونى را يافت . آن را خورد و خونش دهان او را رنگين كرد. (آنگاه كه دهان سگ را ديدند) مردم به زيبايى آن رنگ پى بردند و از آن به عنوان رنگ استفاده كردند و ديگر مواردى كه مردم گاه گاهى بر اثر بروز وقايعى به آنها پى مى برند.
مفضل مى گويد: چون سخن بدين جا رسيد ظهر شد. و مولايم (ع ) براى اقامه نماز از جاى برخاست و فرمود: به خواست خداى بلند مرتبه ، صبح زود به نزد من آى . به خاطر تعاليم و آموزشهاى امام (ع ) سخت شادمان و مسرور گشتم و با سپاس از خداى جل و علا به خاطر آنچه عطايم فرمود راه خود را در پيش گرفتم و از خدمت امام (ع ) مرخص شدم و آن شب را شادمان و مسرور استراحت كردم .
مجلس سوم
روز سوم ، بامدادان به خدمت مولايم (ع ) شرفياب شدم . به من اجازه ورود دادند. داخل شدم و با اجازه نشستم . امام (ع ) فرمود:
سپاس خدايى را كه ما را برگزيد و كسى را بر ما برنگزيد. با علمش ما را برگزيد و با حلمش ما را تاءييد نمود (و ياريمان كرد) آنكه از ما جدا افتاد در آتش افتد و آنكه در زير سايه درخت تنومند ما بهره مند گشت به بهشت راه يابد.
اى مفضل ! درباره اسرار و حكمتهاى آفرينش آدمى ، تدابير نهفته در آن ، حالات گوناگون او و آنچه كه در اين باره مايه درس عبرت است براى تو شرح كردم . آفرينش و حكمتهاى حيوانات را نيز برايت باز گفتم ... اينك سخن خود را به بيان آسمان ، خورشيد و ماه و ستارگان ، فلك ، شب و روز، گرما و سرما، باد، جوهرهاى چهارگانه ؛ يعنى ، خاك ، آب ، هوا و آتش ، باران ، سنگهاى بزرگ ، كوهها، گل و لاى ، سنگ ، نخل ، درخت و براهين و درسهاى عبرتى كه در آنها نهفته شده اختصاص مى دهيم .
اسرار رنگ آسمان
در رنگ آسمان و حكمت و صواب تدبير آن بنگر. اين رنگ ، مناسبترين و بهترين رنگ براى تقويت نور ديدگان است . حتى پزشكان به كسى كه ديدگانش آسيب ديده سفارش مى كنند كه همواره در رنگ سبز مايل به تيره بنگرد. برخى از طبيبان حاذق به كسى كه در بينايى او ضعفى به هم رسيده سفارش مى كنند كه در ظرف سبزى كه آكنده از آب باشد بنگرد.
بنگر كه خداوند جل و علا چگونه آسمان را در اين رنگ آفريد تا ديدگان را بربايد و از ديدن هميشگى آن ضعفى در چشم پديد نيايد؟ پس آنچه را كه حكيمان و دانايان با آزمايش و تجربه فراوان به آن رسيده اند، در كار آفرينش وجود دارد تا اهل عبرت درس گيرند و ملحدان بينديشند. خداى اينان را بكشد از جانب حق به كدام سوى مى گريزند؟ (سوره توبه ، آيه 30)
فوايد طلوع و غروب خورشيد
اى مفضل ! در طلوع و غروب آفتاب به خاطر پديد آمدن و چرخش شب و روز انديشه كن . اگر طلوع خورشيد نبود كار جهان يكسره درهم مى شد و مردم قادر به زندگى و رسيدن به امور خود نبودند. دنيا تاريكستانى به زيان آنان بود و بدون نور زندگى گوارا نبود و از آن لذت نمى بردند. نياز به طلوع خورشيد پيداست و به شرح بيش از اين نيازى نيست . ولى در راز غروب خورشيد انديشه كن . اگر غروب نبود، مردم آرامش و قرار نداشتند. حال آنكه اينان بيش از هر چيز به آرامش و استراحت جسم و جان و حواس و مهلت يافتن هاضمه براى هضم غذا و رساندن غذا به تمام اعضا نيازمندند. نيز (اگر غروبى نبود) حرص آدميزاد باعث مى گشت كه همواره كار كنند و بدن آنان از كار بيفتد. بسيارى از مردم اگر شب فرا نرسد و تاريكى بر اينان حاكم نگردد به خاطر حرص و آز و جمع و ذخيره مال هيچ آرام و قرار نداشتند.
همچنين زمين از تابش هميشگى آفتاب تفتيده مى شد و تمام جانداران اعم از گياه و حيوان از حرارت زياد نابود مى شدند. پس خداوند حكيم چنان تدبير انديشيده كه زمانى برآيد و وقتى ديگر پنهان شود تا مانند چراغى باشد كه اهل خانه براى كارى بر مى افروزند و براى آرامش ‍ خاموش مى گردانند. (با اين طلوع و غروب ) نور و ظلمت كه ضد يكديگرند چنان در اطاعت اند كه صلاح و قوام جهان را با هم تاءمين مى كنند.
حكمت و سود فصلهاى چهارگانه سال
آنگاه در بلند و پست بودن خورشيد براى برپا گشتن اين چهار زمان از سال و اسرار و مصالح نهفته در آنها انديشه كن . در ((زمستان )) حرارت (و ثمردهى ) به درون درخت باز مى گردد از آنها ميوه پديد مى آيد. هوا متراكم مى گردد و از اين تراكم و فشار هوا ابر و باران به هم مى رسد. بدن حيوان سخت و قوى مى گردد.
در ((بهاران )) همان مواد و حرارت (كه در درخت و گياه نهفته بود) حركت مى كند و موادى را كه در زمستان ساخته و متولد شده است پيدا مى سازد. گياه مى رويد و درختان شكوفه مى كنند. حيوانات نيز براى توليد نسل و جفتگيرى در هيجان مى افتند.
در ((تابستان )) هوا سخت گرم مى شود و ميوه ها مى رسند، مواد زايد بدنها ترشح مى كنند. روى زمين مى خشكد و براى ساخت و ساز و كار آماده مى گردد.
در ((پاييز)) هوا صاف مى شود. بيماريها مرتفع مى گردند. بدنها سالم مى شوند شب به درازا مى كشد و مى توان در اين فرصت كارهايى كرد. هوا معتدل مى شود. نيز مصالح و حكمتهاى ديگرى هست كه ذكر آنها سخن را به درازا مى كشاند.
شناخت زمانها و فصول از طريق حركت خورشيد
اينك در حركت خورشيد در برجهاى دوازده گانه براى گردش سال و تدابير نهفته در آن بينديش . اين گشتن خورشيد باعث پديدار شدن فصول ((زمستان ، تابستان ، بهار و پاييز)) مى گردد. با اين گردش خورشيد، غلات و ميوه ها مى رسند (و مصرف مى شوند) و به پايان خود مى رسند و بايد از نو، رشد و نمو كنند. نمى نگرى كه يك سال به قدر حركت و سير خورشيد از ((حَمَل )) تا ((حَمَل )) است ؟ و از هنگام آفرينش جهان هستى تا كنون همين سال و ماه و... وسيله سنجش زمان است و مردم با آن ، عمر و گذشت زمان ، وقت پرداخت و دريافت ديون و ديگر اجازات و معاملات و امور ديگر را تنظيم و حساب مى كنند و با حركت دورانى خورشيد سال كامل مى شود و محاسبه زمان درست مى گردد.
بنگر كه چه تدبيرى در طلوع و شروق آن بر جهان نهفته است ؟ اگر مشرق و مطلع خورشيد در يك جا بود، شعاع و منفعت آن به ديگر جهات نمى رسيد؛ زيرا كوهها و ديواره ها باعث پوشش نور آن مى شدند. پس ‍ تقدير چنان گشت كه در آغاز روز از مشرق طلوع كند و بر هرچه از جانب مغرب با آن رو به رو شود بتابد. آنگاه (نور آن ) در گردش باشد و همه جهات را بپوشاند و مغرب شود. و بر آنچه كه در آغاز روز نتابيده بتابد تا هيچ بخشى از زمين از نصيب و فايده نور خورشيد محروم نماند و نيازش ‍ بر آورده گردد. راستى اگر خورشيد، سال يا بخشى از سال را از فرمان سر بپيچد و نتابد حال مردم چگونه مى شود؟ و اصلا چگونه قادر به بقا خواهند بود؟ نمى بينى كه چسان براى مردم چنين تدابير سترگى ديده شده كه چاره اى از آنها ندارند و بى آنكه زوال و خستگى پذيرند و در كار خود راه نافرمانى پيش گيرند، به خاطر فايدت بخشيدن به جهان و پايدارى آن در كارند و در مسير خود در حركتند.
ماه ، عامل پديدار گشتن ماههاى قمرى
به ماه بنگر. ماه دليلى واضح و روشن است كه مردم از آن براى شناخت ماهها (ى قمرى ) بهره مى جويند و حساب سال بر آن تنظيم نيافته ؛ زيرا گردش آن براى پديد آمدن چهار فصل و رشد و رسيدن ميوه ها كافى نيست . از اين رو ماهها و سالهاى قمرى با ماهها و سالهاى خورشيدى ناهمگون و متفاوت گشت و تقدير چنان شد كه هر ماه قمرى بگردد و گاه به زمستان و گاه در تابستان افتد.
شمارى از فوايد نور ماه
در تابش مهتاب در تاريكى شب و نياز به آن انديشه كن . اگر چه به خاطر آرامش جانداران و كاهش حرارت هوا براى رويندگان به تاريكى نياز افتاد، اما مصلحت نبود كه شبانگاه تاريكى مطلق حاكم باشد و هيچ كارى در آن انجام نپذيرد؛ زيرا گاه مردم نيازمند مى گردند كه شبانه كار كنند؛ زيرا در روز وقت كم مى آيد و چه بسا به برخى از كارهايشان نرسند. نيز گاه در روز گرماى هوا از حد افزون مى گردد. در شب مى شود به كارهاى چندى ؛ چون : شخم كردن زمين ، ماليدن خشت ، چوب بريدن و جز آنها رسيد. پس نور ماه براى مردم كمكى است كه اگر نياز افتاد در كارهاى خود از آن بهره گيرند. نيز مسافران و شبروان از آن بهره و انس ‍ مى گيرند.
ماه در برخى از شبها طالع مى شود و در شمارى از ليالى طلوع نمى كند. با اين همه ، نور آن به نور خورشيد نمى رسد تا مردم در آن جنب و جوش ‍ روزانه نيفتند و از آرامش و قرار محروم نگردند و عمل شبانه روزى هلاكشان نسازد. اينكه خداى جل علا چنان تدبير كرده كه ماه گاه پيداست و گاه ناپيدا، گاه بسيار و گاه اندك است و گاه در كسوف ، تا اين همه دليلى بر قدرت آفرينشگر والا مرتبه باشد كه به خاطر سود جهان و جهانيان اين حالات را پديدار نموده است . شايد اهل عبرت درس عبرت گيرند.
ستارگان و اختلاف حركت آنها و اينكه برخى جملگى و برخى بتنهايى در حركتاند
اى مفضل ! در ستارگان و اختلاف سير آنها بنگر. برخى از مدار فلك خود بيرون نمى روند و تنها با شمارى از ستارگان در حركت اند و برخى ديگر هيچ قيد و بندى ندارد، مطلق العنانند و در بروج مى گردند و راه جدايى را مى پيمايند. هر كدام از ستارگان دو سير و حركت متفاوت دارند: يكى عام و با فلك به سوى مغرب است و ديگرى خود به خود و به جانب مشرق ؛ مانند مورچه اى كه بر سنگ آسياب مى چرخد در اين صورت ، سنگ آسياب به جانب راست مى گردد، و مورچه به جانب چپ . مورچه در اين حالت دو حركت مختلف دارد: يكى خود به خود است كه به جلو خود متوجه است و ديگرى حركت اجبارى است كه سنگ آسياب او را بر خلاف آنچه مى چرخد، از پشت مى چرخاند.
از اهل پندار باطل بپرس كه آيا اين حركات و هماهنگى (شگفت آور) ستارگان تصادفى ، از سر خود، با اهمال ، بى هدف و بى آفرينشگر پديد آمده اند؟ اگر چنين بود چرا همه آنها در دايره بسته اى و گروهى حركت نكردند و يا چرا همه مطلق العنان نبودند و در برجها به حركت در نيامدند؟ اهمال يك معنى دارد (و آن بى شعورى و ناهماهنگى و بى حكمتى است ) پس چگونه دو حركت دقيق و حساب شده و حكيمانه پديد آورد؟ اينها دليل آن است كه سير و حركت هر دو گروه هدفمند، با تدبير، حكيمانه و با حساب و كتاب و اندازه گيرى است نه خود به خود، بى هدف و با اهمال چنانكه فرقه معطله و منكران پنداشته اند.
اگر كسى بپرسد: چرا برخى از ستارگان آنگونه گروهى حركت مى كنند و شمارى اينگونه انتقالى حركت مى كنند و تا حدى آزادند؟ پاسخ مى دهيم : اگر همه آنها در يك جا حركت مى كردند ديگر نمى شد كه از حركت انتقالى ستارگان و انتقال از برجى به برج ديگر بهره و راهنمايى جست ؛ زيرا مى توان از انتقال خورشيد و ديگر ستارگان به منازلشان به وقايع جهان و آنچه واقع مى شود پى برد. نيز اگر همه در انتقال بودند منازلى نداشتند كه شناخته شوند؛ زيرا هنگامى مى توان به انتقال پى برد كه ثوابتى در ميان باشد چنانكه يك مسافر كه در حركت است (و از منزلى به منزل ديگر منتقل مى شود) با همان منازل راه مسيرش شناخته مى شود. پس اگر در يك حال مى بود، اين نظم و نظام نبود و بهره ها فوايد اين حركات از ميان مى رفت و در اين صورت كس تواند كه بگويد از آن جهت كه ذكر شد در كار آنها اهمالى و تصادف و ناهماهنگى است ؟
پس اين ناهمگونى حركات و مصالح و منافعى كه در آنها نهفته ، خود بزرگترين رهنما و دليل هدفمندى ، مدبرانه و حكيمانه بودن كار آنهاست .
فوايد برخى از ستارگان
در اين ستاره ها كه چندى از سال را پيدا و چند ديگر را پوشيده اند؛ مانند: ثريا، جوزاء، دو ستاره شعرى و سهيل بنگر. اگر جملگى در يك زمان پيدا بودند مردم از هيچ كدام در راهنمايى استفاده نمى كردند و اين بهره اى كه الان از طلوع ثور و جوزاء و يا هنگام غروب آنها مى برند و در كارهاى خود از آنها استفاده مى كنند، وجود نداشت . پس هر كدام ظهور و غروبى دارند و اين پيدايى و نهان بودن آنها همگون نيست تا مردم از هر كدام على حده سود برند. نيز تدبير در ظهور و مخفى بودن ثريا و جز آن تنها براى مصلحت است . و اينكه ((هفت ستاره )) (يا دب اكبر) هميشه پيداست براى مصلحتى ديگر است ؛ زيرا اين مجموعه به منزله نشانه هايى است كه مردم در راههاى ناشناخته در دشت و دريا از آن راهنمايى مى جويند. هيچ گاه از ديده غايب نمى شوند تا مردم شبانگاهان هرگاه كه خواهند و هر جا كه روند از آنها استفاده كنند. پس هر دو امر براى نوعى مصالح ويژه است . نيز به وسيله آنها نيازهاى ديگرى رفع مى گردد و اوقات خاص اعمالى ؛ چون : زراعت ، درختكارى ، سفر در دشت و دريا و آنچه كه پديد مى آيد؛ چون ، باد، گرما و سرما شناخته مى شود.
مردم در تاريكى شب براى گذر از دشتهاى مخوف و وحشت زا و امواج هولناك دريا از اين ستارگان راهنمايى مى جويند.
وانگهى در اينكه در دل آسمان گاه روى مى آورند و گاه پشت مى كنند، گاه طلوع مى كنند و گاه فرو مى روند عبرتهاى فراوان نهفته است . اين اجرام آسمانى با سرعتى فوق تصور و بيرون از حد در حركتند.
اگر خورشيد و ماه و ستارگان در نزديك ما حركت مى كردند تا به سرعت سير آنها پى ببريم آيا برافروختگى و درخشش آنها مانند پى در پى بودن نورهاى قوى و رعدهاى پياپى در هوا ديدگان را نمى ربود و بينايى را از چشم نمى گرفت ؟ چنانكه اگر گروهى در ميان قبه اى احاطه شده باشند و چراغهاى پر نورى يكسره پيرامون آنان بچرخد ديدن را از ديدگانشان مى ربايد، حيران مى گردند و بر رو مى افتند.
بنگر كه چگونه تقدير چنان شد كه سير و حركت آنها در دورترين نقاط باشد تا ديدگان را آسيب ندهد و آنها را از كار نيندازد. نيز با بيشترين سرعت و شتاب در حركتند تا از آن مقدارى كه بايد بگردند و حركت كنند باز نمانند. نيز اندكى از نورشان به ما مى رسد تا اگر شبانگاه ماه نبود ديده ببيند و اگر ضرورتى پيش آمد بتوان حركت كرد. چنانچه گاه حادثه اى رخ مى دهد و لازم است كه انسان در دل شب آرام ننشيند. اگر اين حالت تاريكى مطلق باشد از او حركتى برنمى آيد و بايد همواره بر جايش ‍ بماند.
در لطف و تدبير و حكمت و كار با اندازه و حساب الهى انديشه كن . براى تاريكى زمانى نهاد؛ زيرا به تاريكى نياز است و در ميان اين تاريكى باز به خاطر نيازهايى كه شرح كرديم قدرى نور پديد آورد.
خورشيد، ماه ، ستارگان و بروج ، براهين وجود آفرينشگر
در اين (منظومه و) فلك با خورشيد و ماه و ستارگان و بروجش بنگر كه چگونه به طور مستمر و دائم بر جهان مى گردد تا از اين حكمت و تدبير استوار، شب و روز در پى هم آيند و فصول چهارگانه در زمين پديد بيايند و زمين و جانداران بر روى آن اعم از حيوان و رويندگان (و انسان ) آنگونه كه شرح و توضيح دادم از فوايد و منافع آنها بهره مند گردند.
آيا بر هيچ خردمند و عاقلى پوشيده است كه اين تقدير و اندازه گيرى و تدبير دقيق و حكيمانه و استوار، تنها كار يك اندازه گير، حكيم و مدبر است ؟
اگر كسى بگويد چه مى شود كه تمام اين حالات و حركات ، اتفاقى و از روى تصادف باشد؟ بايد در پاسخ گفت : چرا همين سخن را درباره چرخى كه از چند قطعه حساب شده ساخته شده و به صلاح باغ و گياه و درخت مى گردد و آنها را آبيارى مى كند نمى گويد؟
اگر درباره اين دستگاه با حكمت چنين عقيده اى داشته باشد و مردم از او بشنود درباره اش چه مى انديشند و چه مى گويند؟ آيا درباره اين دولاب و چرخ چوبى كه با حكمتى اندك و براى استفاده در قطعه اى از زمين ساخته شده نمى گويد كه بى سازنده و تدبيرگر است ، ولى درباره اين چرخ اعظم كه به صلاح و سود تمام زمين و زمينيان است و با حكمت و تدبير و نظمى محير العقول پديد آمده قائل به بى تدبيرى ، بى حكمتى و بى آفرينندگى است ؟ اگر اين چرخ (عظيم و هماهنگ و شگفت ) چونان ابزارى عادى و كوچك از كار بيفتد و نارسايى در آن پديد آيد مردم چه چاره اى توانند كه بينديشند؟
اندازه هاى شب و روز
اى مفضل ! در اندازه شب و روز و اينكه به مصلحت مردم چنين تدبير شده نيك بينديش . (غالبا) ساعات شب و يا روز به بيش از پانزده ساعت نمى رسد...
براستى اگر طول روز صد يا دويست ساعت بود چه مى شد؟ آيا در اين صورت ، تمام جانداران از انسان تا گياه و حيوان نابود و بى جان نمى گشتند؟ اينكه حيوان و انسان نابود مى گشتند به خاطر آن است كه در طول اين مدت نه حيوان از چريدن و حركت دست برمى داشت و نه آدمى از كار و كوشش كنار مى گرفت و اين كار به هلاكتشان ختم مى گشت . و اينكه گياه و رويندگان خشك مى شدند به خاطر آن است كه نور مستمر و مداوم خورشيد و حرارت يكسره آن آنها را خشك و نابود مى كرد و مى سوزانيد.
شب نيز چنين است : اگر يكسره ادامه داشت و يا از اين زمان مى گذشت حيوانات از حركت و تلاش و طلب معاش و روزى باز مى ماندند تا از گرسنگى بميرند. گياهان نيز حرارت طبيعى خود را از دست مى دادند و فاسد و گنديده مى شدند. و تو برخى از گياهان را ديده اى كه به دور از خورشيدند و چنين نابود مى شوند.
گرما و سرما و فوايد آن دو
به اين گرما و سرما بنگر كه چگونه جهان را نگاه داشته اند. اين دو دما با فزونى ، كاستى و تعادل باعث شده اند كه اين فصول و تنوع هواى در سال پديد آيد، زيرا مصلحت انسان و تمام هستى در آنهاست .
نيز گويى كه سرما و گرما بدنها را دباغى مى كنند و باعث پايدارى و استحكام آنها مى گردند. اگر اين گرما و سرما نبود و بدنها را سرد و گرم نمى كردند هر آينه فاسد و نابود مى شدند.
بنگر كه چگونه يكى از آن دو بتدريج و اندك اندك وارد ديگرى مى شود و آن ديگرى اندك اندك كم مى شود و ديگرى آرام آرام افزوده مى شود تا اينكه هر كدام در فزونى و كاستى به منتها درجه خود برسند. اگر يكى از آن دو ناگهان وارد ديگرى مى شد باعث بيمارى و زيان اجسام و ابدان مى گشت . اين امر مانند آن است كه يكى از شما ناگهان از حمام داغ و پر حرارت وارد منطقه اى سرد و يخزده گردد. بى ترديد اين امر باعث زيانى عظيم و بيمارى بر جسم او مى شود.
پس اگر خداى جل و علا چنين تدبير فرموده كه سرما و گرما بتدريج و اندك اندك وارد گردند به خاطر حفظ صحت و سلامت موجودات است . اگر تدبير و حكمتى در كار نيست پس چرا ناگهانى وارد نمى شوند بلكه آرام آرام مى آيند و مى روند تا همه چيز سالم بماند؟
اگر كسى بگويد: اين تدريجى بودن ورود و خروج دما به خاطر تدريجى و آرام بودن سير خورشيد و بلندى و كوتاهى فاصله آن با زمين است ، بايد از او پرسيد: چرا حركت خورشيد و زمين و فاصله اندك و يا زياد آنها اينگونه آفريده شده ؟ اگر دليل تدريجى بودن تابش نور خورشيد فاصله مغرب و مشرق دانسته شود بايد علت اين امر را نيز پرسيد. هر چه پاسخ دهد همواره اين پرسش نيز مطرح است كه چرا چنين است ؟ تا به تدبير و هدفمندى جهان هستى برسيم .
اگر حرارت نبود، ميوه هاى سخت و تلخ ، نرم و رسيده نمى شد تا تر و خشك شده اش خورده شود... اگر سرما نبود كشتزار اينگونه جوانه نمى زد و حبوبات ، غلات و روزى آدمى را بر نمى آورد و آنقدر به دست نمى آمد كه باز در زمين بپاشند و برويانند.
نمى بينى كه سرما و گرما با آن همه سود و مصلحت باز بدن را به درد مى آورند؟ در اين امر براى كسى كه بينديشد درس عبرت نهفته است و دليلى است بر آنكه امر و تدبير حكيم و جهانيان براى صلاح و مصلحت آنان است .
باد و ويژگيهاى آن
اى مفضل ! تو را از باد و خواص آن آگاه مى كنم . نمى نگرى كه هنگام خوابيدن و ركود باد، چگونه مصيبت به پا مى شود و جانها را در معرض ‍ هلاكت مى افكند، سالمان را بيمار و زار و بيماران را هلاك و ناكار و ميوه ها را فاسد و نابود و دانه ها و سبزيها را آلوده و بى سود مى گرداند. ((وبا)) را به دنبال دارد و غلات را نابود مى سازد. پس وزش بادها از تدبير و حكمتهاى حكيم و آفرينشگر است كه به صلاح جهان و جهانيان در جريان مى افتد.
هوا و اصوات
تو را از يك ويژگى و خاصيت ديگر هوا آگاه مى كنم : ((صدا)) اثرى است كه بر اثر اصطكاك اجسام در ((هوا)) پديد مى آيد و ((هوا)) آن را به گوشها مى رساند. مردم (با همين ) صدا در حاجتها و معاملات خود در طول روز و بخشى از شب با يكديگر سخن مى گويند.
اگر اثر اين سخن ، مانند نوشته اى كه بر كاغذ مى ماند، در هوا مى ماند، جهان از آن آكنده مى شود و به زيان و ضرر اينان تمام مى شد. نيز مى بايست كه تند تند به تجديد و تعويض آن بپردازند. البته نه مانند نوشتن بر كاغذ؛ زيرا سخنان ملفوظ بيش از كلمات مكتوب است . آفرينشگر حكيم جل و علا اين هوا را چون كاغذى پوشيده قرار داده كه سخنان را حمل كند و در تمام جهان نياز آدمى را بردارد. آنگاه آن را محو مى كند و از نو پاكيزه و سفيدش مى گرداند. و اين كار بى آنكه بريده شود ادامه مى يابد.
از همين ((هوا)) و مصالح نهفته در آن ، درس عبرت بگير. هوا عامل حيات اين بدنهاست و با تنفس و گرفتن آن از خارج باعث حيات درون جسم مى گردد.
صداها را از فاصله هاى بسيار دور مى رساند. بوهاى خوش را از جايى به جاى ديگر حمل مى كند. نمى بينى از جانبى كه باد مى آيد بويى مى آيد. صدا نيز اينگونه است .
هوا گرما و سرما را كه به سود عالم است مى پذيرد. باد وزنده نيز از جنس ‍ هواست . باد بدنها را خنك مى كند و ابرها را از جايى به جاى ديگر مى برد تا متراكم شود، باران دهد تا سودش شامل همه گردد. آنگاه كه باريد، باد ابرها را مى پراكند. درختها را آبستن مى كند، كشتيها را در حركت مى اندازد، غذاها را لطيف و خوردنى مى گرداند، آب را سرد و آتش را افروخته مى سازد، چيزهاى تر را مى خشكاند، و خلاصه هر چيزى را بر روى زمين زنده مى كند. اگر باد نبود رويندگان مى پژمردند جانوران مى مردند و همه چيز تفتيده و فاسد مى گشت .