توحيد مفضل

مفضل بن عمر
ترجمه : علامه محمد باقر مجلسى

- پى‏نوشت‏ها -


1- نك : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ص 19 - 18؛ جوهره ، 73؛ فضائل الخمسة ، ج 2، ص 271 تا 309.
2- جوهرة ، 75، نهج البلاغه ، خ 93؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 286.
3- كافى ، ج 1، ص 261.
4- نك : بحارالانوار، ج 47. ص 395؛ الاختصاص ، ص 216؛ عيون ، ج 1، باب 4، ح 29.
5- براى دريافت اطلاع بيشتر به منابع زير مراجعه فرمائيد:
رجال شيخ طوسى ، ص 314؛ رجال نجاشى ، 295؛ فهرست طوسى 169؛ الثقات ، 361؛ جامع الرواة ، ج 2، / 258 - 260؛ رجال كشى ، 321؛ تنقيح المقال ، 3 / 238 - 242؛ مجمع الرجال ، 6، / 123 - 131؛ اعيان الشيعه ، 10 / 132؛ رجال ابن داود، 280؛ رجال حلى ، ص 258؛ رجال برقى ، 34؛ معجم رجال الحديث ، 18، ص 290 و 292 - 205 و 310؛ التحرير الطاووسى ، 259؛ اتقان المقال ، 139 و 367؛ بهجة الآمال ، 7، / 70.
6- زنديقان ، بى دينان .
7- وى عبدالله روزبه پسر دادويه معروف به ((ابن مقفع )) (106 - 142 ه -) از رجال و چهره هاى معروف ادب ايران بوده است . بسيارى از مورخان او را به زندقه متهم كرده اند از جمله قاسم بن ابراهيم در الرد على الزنديق اللعين ابن المقفع ، و ابوريحان بيرونى در تحقيق ماللهند، ص 36 و 132، و ابوالفرج اصفهانى در اغانى ، ج 12، ص ‍ 81، 16، ص 147 - 149؛ و ابن خلكان در وفيات الاعيان ، ج 1، ص 413؛ جهشيارى در الوزراء و الكتاب ، ص 107 و...
8- قاضى عبدالجبار در كتاب المغنى ، ج 5 ص 59 او را از رؤ ساى ثنويه قلمداد كرده و ابن نديم در فهرست ، ص 338 او را از مانويه بر شمرده است .
9- سوره انعام ، آيه 111.
10- توحيد صدوق ، ص 125 - 127.
ملا صدرا (ره ) در شرحش بر اصول كافى در شرح اين حديث چنين مى گويد: الحالات النفسانية و الانفعالات القلبية التى عددها (ع ) مما ليست بقدرة العبد و اختياره و لا يملك لنفسه شيئا من ذلك فيشتهن و ينظر كرها يرهب جبرا و يرجو و يياءس اضطرارا و يصح و يمرض سخطا للمرض و يعيش و يموت شاء ام ابى لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حياتا و لا نشورا، بل قد يريد ان يعلم فيجهله و يريد ان يذكر فينسى و يريد ان ينسى الشى ء فيغفل عنه ، فيذكر، و لا يملك شيئا من ذالك .
11- سوره يوسف ، آيه 80.
12- سوره حج ، آيه 73.
13- سوره انبياء، آيه 22.
14- سوره هود، آيه 44.
15- سوره اسراء، آيه 88.
16- الخرائج ، ج 2، ص 710؛ بحارالانوار، ج 17، ص 213، ج 47، ص 117، و 89، ص 16؛ احتجاج طبرسى . ج 2، ص 306 - 307.
17- هادى حرارت نيستند.
18- عايق مى باشند.
19- در اصل : مى باشند.
20- هانرى برگسون ، فيلسوف فرانسوى در گذشته به سال 1941 ميلادى است . نك : مغز متفكر جهان شيعه ، ص 267.
21- مغز متفكر جهان شيعه ، ص 268.
22- مغز متفكر جهان شيعه ، ص 269.
23- مغز متفكر جهان شيعه ، ص 271.
24- در متن : نمى سوزد.
25- در متن جانوران .
26- در متن 6664.
27- مغز متفكر جهان شيعه 368 - 369.
28- درباره او نك : جابر بن حيان پدر شيمى از ابن بنده ؛ اعلام العرب فى الكيمياء ص 44؛ الاعلام . ج 2؛ ص ‍ 102؛ دراسات فى تاريخ العلوم عند العرب ، ص 249؛ روضات الجنات ، ج 2؛ ص 218؛ اعيان الشيعه ، ج 4؛ ص 30 - 39.
29- سوره فصلت ، آيه 11.
30- جمع ملحد = بى دين ، منكر خدا، خارج از دين اسلام .
31- نك : الامان ص 78، كشف المحجة 50.
32- پناهگاه ؛ دژ.
33- خواقين جمع خاقان كه عنوان پادشاهان چين و ترك بوده است .
34- ابن ابى العوجاء: عبدالكريم بن نويره الدهلى وفات 155 ه‍ق معروف است كه از شاگردان حسن بصرى بوده است .
((وى به دو اصل معتقد بود يعنى ثنوى بود و مانند مانى اين دو اصل را نور و ظلمت كه مبداء خير و شر باشد مى دانست اما جهان بينى عجيب مانى را قبول نداشت زيرا اعتقاد به نفى قدر يعنى اعتماد به اراده آزاد انسان جزو عقايد مانى نبوده است به عقيده او خلاص و رهايى انسان در يك جنگ اجبارى ميان نور و ظلمت و آميختگى آن دو به هم و بعد انفعال آن دو از يكديگر است كه امرى است مقدر و سرنوشتى است حتمى بنابراين با نفى قدر مخالف است و هم چنين است اعتقاد به تناسخ .
... مانوى دانستن او از سوى بعضى از مؤ لفان مبنى بر مسامحه و عدم دقت بوده است )).
ابن نديم در الفهرست ، ص 338 وى را جزو رؤ سا و متكلمين مانويه شمارد كه در ظاهر مسلمان بود و در باطن دين مانوى داشت .
برخى از نويسندگان و مورخان گويند وى درباره ثنويت كتابهايى تاءليف كرده است . محمد بن سليمان ، عامل كوفه به اتهام زندقه او را دستگير و حبس و در سال 155 به قتل رسانيد.
شرح حال او را در اين كتابها ببينيد:
البدء و التاريخ ، ج 1، ص 82؛ الفرق بين الفرق بغدادى . ج 6؛ ص 225؛ امالى مرتضى 1، ص 88 - 89 و 95 و 96؛ ميزان الاعتدال ، ج 2، ص 144؛ آثار الباقيه ، ص 67 - 68؛ فهرست ابن النديم ؛ ص 338؛ آراء الهند، ص 132؛ بزم آورد، ص ‍ 75 - 81؛ تاريخ علم كلام در ايران پو جهان اسلام ، 173.
35- در بعض نسخ متعال .
36- معالى ، جمع معلاة (به فتح ميم ) = شرف و رفعت .
37- نك : سوره توبه ، آيه 30.
38- پيروان مانى را مسلمانان ((زنديق )) مى دانستند: نك : المعارف ؛ طبع مصر، ص 261، تاريخ طبرى ، ج 10، ص 519، فهرست ابن نديم ، ص 486.
39- مانى مردى ايرانى نژاد بوده ؛ پدرش فاتك از مردم همدان و مادرش از اعقاب پارتها بود. وى در اوايل عهد ساسانى ظهور كرد. ادعاى پيغمبرى كرد و با مطالعه اى كه در دينهاى زمان خود، زردشتى و مسيحى و گتوسى ، داشت كيش نو آورد و آن را با هفت كتاب و هفتاد و شش رساله ، به وسيله رسولان خود، در اكناف جهان شناخته شده آن روزگاران پراكند. او خود را فارقليطى كه مسيح از ظهورش خبر داده بود مى خواند.
نك : بحثى درباره زندگانى مانى و پيام او از ناصح ناطق . اميركبير، تهران 1377.
سلطنت قباد و ظهور مزدك ، ص 9، مانى و دين او از سيد حسن تقى زاده ، تهران ، انجمن ايران شناسى ، 1335؛ مانى و تعليمات او، گئوويدن گرن ، ترجمه نزهت صفاى اصفهانى ، تهران ، 1352، مانى و المانوية از جيو و ايد نغرين ، ترجمه به عربى با اضافات از دكتر سهيل زكار، چاپ دار حسان ، 1406، لغتنامه دهخدا، ((مانى )) و ((مانوية )).
40- در بعض نسخه ها به جاى فسقه ، فلسفه است .
41- سوره ابراهيم ، آيه 7.
42- در ملل و نحل ، ج 1، ص 224 گويد: مانى به نبوت عيسى (ع ) معتقد بود و نبوت موسى (ع ) را انكار مى كرد.
43- اشاره است به آيه شريفه : لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا. سوره انبياء آيه 22.
44- على (ع ) در نهج البلاغه به اين حكمت خداوندى اشاره كرده و گويد: فمن هداك لاجتراء الغذاء من ثدى امك : چه كسى تو را آموخت كه غذا را از پستان مادر بمكى . نهج البلاغه ، خطبه 162.
45- و حضرت امام رضا - عليه السلام - فرموده : حق تعالى زينت داده مردان را به ريش ، و قرار داده ريش را فضيلتى از براى مردان كه به آن امتياز پيدا كنند از زنان . نك : سفينة البحار، ج 2، ص 508.
46- سوره انفال ، آيه 51.
و در جزء خبرى است مروى از حضرت صادق - (عليه السلام ) - كه شخصى از قوم عاد تكذيب حضرت يعقوب پيغمبر كرد، آن حضرت بر او نفرين كرد كه ريش او ريخته شود. پس به دعاى آن پيغمبر ريش آن مرد عادى بر سينه اش ريخته و امرد شد.
47- سوره اسراء، آيه 43.
48- كورسى موريس در راز آفرينش مى گويد: تا به حال هزاران كتاب درباره هاضمه و طرز كار دستگاه گوارش ‍ نوشته ولى هر سال كشفيات جديدى در اين زمينه مى شود و آن قدر مطالب تازه در اين باره نوشته مى شود كه موضوع هميشه تازگى دارد، اگر ما جهاز هاضمه را به يك آزمايشگاه شيميايى تشبيه كنيم ، و مواد غذايى را كه به درون آن مى رود، مواد خام اين آزمايشگاه بدانيم ، آن وقت حيرت مى كنيم كه عمل هضم تا چه اندازه كامل است ، كه هر چيز خوردنى را هضم مى كند و تحليل مى برد. معده غذاهاى گوناگونى كه در آن مى ريزد، موادى را كه مفيد تشخيص بدهد انتخاب نموده با مواد شيميايى كه خود توليد كرده است مخلوط مواد زايد آن را دفع ، و بقيه را به انواع گوناگون تقسيم و به مصرف ترميم گوشت ، پوست ، استخوان ، مو، خون و رگ و غيره مى رساند، و ميلياردها سلول كه در بدن انسان زندگى مى كنند از آن تغذيه مى شوند.
49- كيسه صفرا.
50- اگر صفرا داخل خون شود توليد بيمارى يرقان (زردى ) و چنانچه بول از جريان طبيعى خود باز ماند بدن مسموم و آدمى هلاك گردد.
51- چشم انسان از ده جزء هفت طبقه و سه رطوبت تشكيل يافته است : 1 طبقه جليديه . 2 مشيمه . 3 شبكيه . 4 رطوبت زجاجيه . 5 رطوبت جليديه . 6 طبقه عنكبوتيه . 7 طبقه بيضيه . 8 طبقه عنبيه . 9 طبقه قرنيه . 10 طبقه ملتحمة . و شاعر طبيب آنها را به نظم آورده است .
 

كرد آفريدگار تعالى به فضل خويش   چشمت به هفت پرده و سه آب منقسم
صلب و مشيمه شبكه زجاج آنگهى جليد   پس عنكبوت و بيض و عنب قرن ملتحم
شرح منظومه فارسى ، ج 3، ص 142.
52-
قد قيل الابصار بالانطباع   و قيل بالخارج من شعاع
53- سوره نور، آيه 35.
54- شيخ الرئيس عقل هيولانى را مانند ((مشكات )) و عقل بالملكه را چون ((زجاجه )) و عقل بالفعل را ((مصباح )) و عقل بالمستفاد را ((نور على نور))، نيروى حدس و ظفر يافتن به مطالب بدون حد وسط را ((زيت )) تفسير كرده است .
55- سوره تكوير، آيه 29.
56- اين قسمتى از حديث قرب نوافل است .
57- نك : سوره نمل ، آيه 40.
58- علامه عالى مقام مجلسى (ره ) در بحارالانوار در ذيل اين فراز از كلام امام (ع ) مى نويسد: سخن امام صادق (عليه السلام ) در اينجا، مشعر بر آن است كه بشر، واضع لغتها و زبانها مى باشد.
استاد علامه طباطبائى - رضوان الله عليه - در تعليقه خويش اضافه كرده اند: و مهمتر آن كه اين كلام امام عليه السلام دلالت بر آن دارد كه وضع ها تعينى است نه تعيينى .
و هم چنين آن بخش از حديث ، مشعر بر آن است كه اين لغت ها و امثال آن ، امورى اعتبارى و قراردادى هستند كه بشر در زندگى خود به آنها نيازمند است .
بحارالانوار، ج 3، ص 82.
59- مرحوم علامه طباطبائى در تعليقه خود بر بحار الانوار، ج 3، ص 87 در ذيل اين فراز مى نويسد:
مراد از تشابه در حيوانات و عدم تشابه در انسانها، تشابه عرفى و ظاهرى است وگرنه تشابه حقيقى ، نه در افراد انسان است و نه در حيوانات ، چنان كه برهان و تجربه علمى ، چنين امرى را اثبات مى كند.
60- سوره زلزال ، آيه 7.
61- درباره كارى و كسى نظرى كردن و انديشه اى داشتن ، تفكر.
62- سوره بقره ، آيه 26.
63- خائيدن : جويدن به دندان ، نرم كردن .
64- مسدس : شش ضلعى .
 
زنبور عسل به لانه خويش   شش گوشه نموده خانه خويش
65- مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار ج 3، ص 110 در ارتباط با اين فراز مى نويسد: اين قسمت حديث دلالت دارد بر اينكه حيوانات ، كليات را درك نمى كنند.
استاد علامه طباطبائى - عليه رضوان البارى - در حاشيه خود مى نويسند: دو نكته در اينجا وجود دارد: اول ادراك كردن و نكردن كليات . دوم : فكر و انديشه ؛ يعنى از نتيجه ، مقدمات و از مقدمات به نتيجه رسيدن ، و داشتن نيروى تفكر. آنچه از حديث استفاده مى شود و اختصاص قوه تفكر به انسان و محروميت حيوان از آن است و اما اصل فكر و ادراك كليات معلوم نيست كه مخصوص انسان بوده و حيوان از آن محروم باشد. 66- ابو نصر فراهى در بيت زير سيارات معروف به عقيده قدما را جمع كرده و گويد:
 
قمر است و عطارد و زهره   شمس و مريخ و مشترى و زحل
67- ده ماه و نيم .
68- چول : بيابان بى آب و علف ، جاى خالى از آدمى . فرهنگ عميد، ج 2، ص 904.
69- سوره بقره ، آيه 155.
70- مرحوم علامه مجلسى در بيان خود نوشته است : مراد از اسم ، مسمى است يا مراد آن اسمى است كه خداوند آشكارش كرده و قبل از اسامى ديگر در لوح ثبت فرموده است و يا مراد، اسمى است ويژه ذات و آن پيشترين و شريف ترين اسمها در مقام اعتبار است . بحار، ج 3، ص 143.
استاد علامه در تعليقه خود مى نويسد: مقصود از اسم ، خود مسمى است ولى نه آن گونه كه مرحوم مجلسى فرمود كه مراد از مسمى ذات مى باشد، بلكه مقصود آن چيزى است كه احاديث باب ((اسماء حسنى )) بر آن دلالت دارند كه آن اسماء حسنى از مصداقى مناسب خود حكايت دارد و مصداق اسم ذات است - عزت اسماءه - و نام هاى تلفظ شده در حقيقت اسم اسم اند. مرحوم مجلسى اين اخبار را از متشابهات دانسته و لذا در توجيه آنها دچار زحمت شده است و اما دو معناى نخست كه مجلسى فرموده ، قطعا درست نيستند چگونه امام اسم به اين معنى را با صفت ((ذى الجلال و الاكرام )) توصيف مى كند و سپس ((النور الاعظم )) را بر آن عطف مى كند.
71- سوره انفال ، آيه 42.
72- سوره توبه ، آيه 30.
73- چون اعمال نيك را از روى اختياراتشان نكرده اند.
74- معطله عرب عبارت بوده اند از: الف ، منكران صانع و بعث و قيامت كه در اصطلاح قرآن ، دهريان و طبيعت گرايان خوانده شده اند. رجوع كنيد به الجاثية ، 24، و الاعراف 185.
ب : گروهى كه خدا را قبول داشته اند ولى بعث و نشور را انكار مى كردند.
ج : گروه سوم بت پرست بوده و انبيا و رسولان را قبول نداشته اند.
نك : ملل و نحل ، ج 2، ص 253، چاپ قاهره .
75- علامه قزوينى معتقد بوده است كه صورت صحيح اين كلمه بدون الف و لام است بخت نصر (به ضم باء موحده و سكون خاء معجمه و ضم تاء مثناة فوقانية و نون مفتوحه و صاد شدده مفتوحه و در آخر راء مهمله ).
76- اين احتمال در نسخه ش 6051 نيست .
77- ارسطو فرزند نيقوماخوس از حكماى مبرز جهان است كه در سال 384 قبل از ميلاد در استاگيرا از بلاد مقدونيه از مادر متولد شد و در شصت و سه سالگى به سال 322 قبل از ميلاد در گذشت او در هفده سالگى به آتن سفر كرده و نزد افلاطون دانش آموخته است .
رهبر فرزانه انقلاب آيت الله خمينى - رضوان الله عليه - درباره او مى نويسد: تعليمات منطقى و قواعد علم ميزان كه پايه دانش بشرى است مرهون تلاش هاى اين فيلسوف بزرگ است چون بنيان تعاليم منطقيه كرد به معلم اول مشهور شد و شيخ الرئيس اعجوبه روزگار در پيش تعاليم اين بزرگ مرد زانو به زمين زد و زمين ادب بوسيده و به گفته شيخ الرئيس ‍ تاكنون به قواعد منطقيه كه ارسطو بنا نهاده احدى را ياراى اشكال نبوده و آراء متين او دستخوش نقض و ابرام نشده ...
مرحوم آيت الله شعرانى مى نويسد: زهى افتخار براى ارسطو كه نامش به تعظيم و مدح در كلام سليل نبوت برده شود و سزد كه بر اقران خود بدين فضل مباهات كند گوئى حافظ از زبان حال او گفته است :
 
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم   لطف ها مى كنى اى خاك درت تاج سرم
آثار برجسته او عبارتند از: رساله نفس ، طبيعيات ، كائنات و...
78- مرحوم علامه مجلسى در بحار ج 3، ص 151، در فراز پايان حديث مى نويسد: برخى از فقرات حديث اشاره به تجرد نفس دارند (خداوند و حجتهاى او - صلوات الله عليهم اجمعين - حقيقت را بهتر) مى دانند.
استاد علامه طباطبائى در تعليقه مى افزايند: بلكه حديث ، اشاره به وجود مجردهايى ، غير از نفس مجرد دارد، چنان كه فرمود: و كذلك الامور الروحانية اللطيفة و از همين تعبير استفاده مى شود كه توصيف چيزى به روحانى و لطيف در انبار، مشعر بر تجرد آن است .