آيين زندگى از ديدگاه امام رضا (عليه السلام )

محسن كتابچى

- ۲۳ -


41 - عجب
عن على بن سهيل عن ابى الحسن (عليه سلام ): قال : ساءلته عن العجب الذى يفسد العمل . فقال : العجب درجات ، منها ان يزين للعبد سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه ويحسب انه يحسن صنعا، ومنها ان يؤ من العبد بربه فيمن على الله عزوجل ولله عليه فيه المن .(681)
على بن سهيل مى گويد: از حضرت رضا (عليه سلام ) درباره عجبى كه عمل را فاسد مى كند سوال نمودم .
امام در پاسخ فرمود: عجب داراى مراتب و درجاتى است . يك قسم آن ، اين است كه عمل بد آدمى در نظر خودش خوب جلوه كند و آن را نيكو پندارد و بر اثر آن دچار اعجاب و خودبينى شود، و قسم ديگر آن ، اين است كه افراد با ايمان از عبادت خود دچار عجب شوند، خويشتن را از عذاب الهى درامان بدانند وتصور كنند كه با عبادات خود بر خداى منت دارند، يا آنكه بر آنان منت دارد.
42 - همنشينى با افراد لجوج
اذا سمعت الرجل يجحد الحق ويكذب به ويقع فى اهله ، فقم من عنده ، ولا تقاعده .(682)
هرگاه شنيدى مردى حق را انكار و تكذيب مى كند و با اهل آن ماءنوس ‍ است ، پس از نزد او برخيزد و با وى معاشرت مكن .
43 - اعتماد به روزگار
من وثق بالزمان صرع .(683)
هر كسى به زمان خود اعتماد بورزد، با پشت به زمين خواهد افتاد.
44 - شكوه و شكايت از اوضاع و احوال
من عتب على الزمان طالت معتبته .(684)
هر كه به زمان خود خشمگين شود، ناراحتى او زياد به طول انجامد.
45 - اظهار حاجت نزد نااهلان
وجهك ماء جامد يقطره السؤ ال فانظر عند من تقطره .(685)
صورتت آبى است منجمد، سوال كردن آن را تقطير مى كند. دقت كن كه نزد چه انسانى تقطيرش مى نمايى .
 
دست طمع به سوى كسان مى كنى دراز   پل بسته اى كه بگذرى از آبروى خويش
46 و 47 - تلقين به فقر و طول عمر
لا تحدثوا انفسكم بالفقر، ولا بطول العمر، فانه من حدث نفسه بالفقر بخل ، ومن حدثها بطول العمر حرص .(686)
به خود تلقين به فقر نكنيد و آرزوى طول عمر نداشته باشيد، زيرا كسى كه فقر را به خود تلقين كند، دچار بخل مى گردد و كسى كه خويشتن را به طول عمر اميدوار كند، حريص مى شود.
48 - سؤ ال كردن و تقاضاى از مردم
((سوال ))، عبارت است از درخواست مال ياكارى از كسى كه درخواست كننده در مقابل آن عوضى نمى دهد و مورد خواهش را نيز طلبكار نباشد.
سؤ ال به حسب اسباب و مقتضيات به پنج قسم منقسم مى گردد:
1 - سوال واجب
2 - سوال حرام
3 - سوال مستحب
4 - سوال مكروه
5 - سوال مباح
1 - سوال واجب :
آن است كه در فعلش ثواب و در تركش عقاب باشد و آن در موردى است كه جان ، سلامت بدن ، آبرو، ناموس شخص سائل يا فرد ديگرى در معرض ‍ تلف و خطر قرار گيرد و تنها راه نجات منحصربه سوال باشد. در اين صورت نظر به اينكه حفظ امور فوق از نظر اسلام واجب است ، درخواست و سوال ضرورى و واجب مى شود.(687)
2 - سوال حرام :
نقطه مقابل واجب است ، بدين معنى كه در ارتكابش كيفر و در اجتنابش ‍ پاداش مقرر است و آن در موردى است كه انسان بدون نياز مبرم و بى آنكه حقى داشته باشد، از كسى درخواست مال يا كارى كند (و يا زندگى خود را از راه تكدى از مردم تاءمين نمايد).
3 - سوال مستحب :
پرسشى است كه سائل آن ماءجور است ولى ترك كننده چنين سوال معاقب نيست و آن در موردى است كه نتيجه سوال ، مطلوب خداوند متعال باشد، ولى به حد وجوب نرسد، مانند اينكه شخص سائل يا مسلمان ديگرى سخت در مضيقه و تنگدستى باشد، ولى نه به طورى كه جان يا سلامت يا آبرويش به خطر افتد.
4 - سوال مكروه :
عكس مستحب مى باشد و آن درجايى است كه رجحان شرعى در آن نباشد، مانند اين كه ظرف آبى در دسترس ديگران نباشد و از ديگران خواهش كند.
5 - سوال مباح :
سوالى كه فعل و تركش مساوى است و در آن نه كيفر باشد، نه پاداش . مانند اينكه مرد از همسر يا فرزند خود آب طلبد كه غالبا از سنخ مباح است.(688)
قال على بن موسى الرضا (عليه سلام ): المسئلة مفتاح البؤ س .(689)
امام رضا (عليه سلام ) فرمود: سوال و تقاضا كليد ((فقر و تنگدستى )) است .
علامه و عارف بزرگ مرحوم آيت الله سيد على آقا قاضى طباطبايى (استاد مرحوم علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان ) روزى در كوچه اى از كوچه هاى نجف اشرف عبور مى كرد، در حالى كه چند عدد كاهوى پلاسيده و زرد به دست گرفته بود و به خانه اش مى رفت . يكى از شاگردان به او رسيد و پس از احوالپرسى سوال كرد: ((چرا كاهوى زرد خريده اى ))؟!
او در پاسخ وى چنين گفت :
اين كاهو را از فلان ميوه فروش فقير خريده ام . راستش اين ميوه فروش ‍ نيازمند است ، من فكر كردم پولى رايگان به او بدهم ، ديدم به عزت و شرافت نفس او آسيب مى رسد، از طرفى ممكن است به پول گرفتن بدون عوض عادت كند، وانگهى اين كاهوها را كسى نمى خرد بعد از چند ساعت آنها را مى برد و به زباله دان مى ريزد ولى من اينها را مى برم ، آن قسمتهايى كه قابل استفاده است ، مى خورم .(690)
الامام الرضا (عليه سلام ): قال رجال للنبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم )! علمنى عملا لا يحال بينه وبين الجنة ؟ قال : لا تغضب ، ولا تساءل الناس شيئا.(691)
امام رضا (عليه سلام ) فرمود: مردى محضر رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شرفياب شد و معروض داشت : اى رسول خدا! عملى به من تعليم دهيد كه بين آن عمل و (رسيدن به ) بهشت حائل و فاصله اى نباشد. (نزديكترين راه وصول به بهشت باشد). حضرت در پاسخ فرمود: (بدون جهت ) بر كسى غضب مكن واز ديگران (بدون احسان ضرورت ) چيزى مخواه .
عن ابى الحسين الرضا (عليه سلام ): قال سمعت ابى يحدث عن ابيه (عليه سلام ) اءنه قال :
انما اتخذ الله ابراهيم خليلا، لانه لم يرد احدا، ولم يساءل احدا قط غير الله تعالى .(692)
حضرت رضا (عليه سلام ) فرمود: از پدرم شنيدم كه او از پدرش حديث نمود كه فرمود:
((خداوند متعال بدين سب حضرت ابراهيم را ((دوست )) خود قرار داد كه هرگز احدى را بدون انجام حاجتش رد نكرد، و هيچگاه از غير خدا چيزى درخواست ننمود)).
چه افتخارى براى بنده از اين بالاتر، كه خداوند او را به ((مقام دوستى )) خود برگزيند، تمام عقول از تصور اين معنا، عاجز است . زيرا هركس به اين درجه رسد، اگر همه نعمتهاى بهشت را به او دهند، به آنها نظر نكند، بلكه تمام نظرش محو جمال الهى است . حضرت ابراهيم ، داراى امتيازات فراوانى بود كه (به سبب آنها) خداوند مقام دوستى خود را به او بخشيد. از روايت امام هشتم (عليه سلام ) استفاده مى شود كه يكى از اين امتيازات محروم نساختن تقاضاى نيازمندان ، و عرض حاجت نكردن از احدى جز خداوند بوده است .
((زمانى كه ابراهيم را در منجنيق نهادند، تا در آتش بيفكنند، جبرئيل نزد او آمد و گفت : آيا حاجتى دارى ؟ ابراهيم پاسخ داد: آرى ! اما نه به تو!))(693)
مرحوم امام خمينى (ره ) فرموده است :
((اى واى به حال ما اهل غفلت كه تا آخر عمر از خواب برنمى خيزيم ، و در سكر طبيعت باقى هستيم ، بلكه هر روز بر مستى و غفلت ما مى افزايد. جز مقام ((حيوانيت )) و ((ماءكل )) و ((مشرب )) و ((منكح )) آنها چيز ديگر نمى فهميم ، و هر چه مى كنيم ، گر چه از سنخ عبادت هم باشد، باز براى اداره بطن و فرج مى كنيم ، گمان كردى كه نماز خليل الرحمن مثل نماز ما بوده ؟! خليل عرض حاجت به جبرئيل امين نفرمود، و ما حاجات خود را از شيطان ، اگر گمان كنيم حاجت رواكن است ، مى طلبيم !!))(694)