نبوت از ديدگاه امام خمينى
مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام
- ۲۱ -
مقايسه زندگى و سياست رؤ ساى حكومت
اسلامى و حكومتهاى مادى
وقتى مى آييم سراغ آنهايى كه دين را تبليغ مى كند، مثل خود پيغمبر و حضرت امير(ع )
خلفاى پيغمبر يعنى خلفاى صورى پيغمبر تا آنوقتى كه باب خلافت در كار بود و به سلطنت
نرسيده بود، (و) بعد از علماى اسلام ، شما اگر تاريخ را ملاحظه كنيد هميشه جنگ ما
بين اين طايفه و قلدرها بوده ، هيچ وقت همچون نبوده است كه اينها ساكت بنشينند،
منتهى به مقدار قدرت و به مقدارى - كه عرض مى كنم - توانايى داشتند و كم بوده است
توانايى شان ، آن هم البته عللى داشته است كه نقصى ، نقيصه هايى در كار بوده و ما
در زمان خودمان ، در اين مدتى كه خودمان مشاهده كرديم ، قيام هايى از همين طبقه
ديده ايم در مقابل رضاشاه آنوقت كه آمد و كودتا كرد و - عرض بكنم - آن بساط را
درآورد و آن ظلم ها و آن تعديات به همه طبقات مردم ، هيچ قدرتى در مقابلش نايستاد
الا قدرت روحانى كه قيام هاى متعدد شد كه ما همه اش را يادمان است ، قيام هايى كه
از علماى اصفهان شد، در قم جمع شدند همه با هم ، از علماى بلاد هم آمدند در قم ،
قيامى كه از خراسان شد كه همه علماى خراسان را كه قيام كرده بودند گرفتند و بردند
در زندان ، مثل مرحوم آسيد يونس و مرحوم عاصفه و ديگران ، قيامى كه از آذربايجان
شد، علماى بزرگ آذربايجان را مثل مرحوم آميرزا صادق آقا و مرحوم انگجى و ديگران را
گرفتند و از آنجا بردند، تبعيد كردند قيام هاى متعدد، قياس كه مرحوم آقاى قمى كرد
كه آمد به تهران و مردم با او همراهى درست نكردند و ايشان هم گرفتند و تبعيد كردند
قيام هاى زيادى كرده اند كه تاريخ نشان مى دهد كه اينها اين جور نبود كه مردم را
دعوت به آرامش كنند كه مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل ظلمه حرف نزنند، اين
تبليغات بوده است كه كار ماها را به اينجا رسانده است كه الان هم باز صحبتش را مى
كنند، يعنى منحرف ها صحبتش را الان هم مى كنند و اينها كمك مى كنند به بنگاه ظلم
آنهايى كه اين مسائل را زمزمه مى كنند، اينها يا اينكه خودشان از دستگاه ها هستند و
عمال آنها هستند يا فريب خورده اند از عمال آنها.
اين شعارهاى مثلا كمونيستى و شعارهاى ماركسيستى اينها از همان قماش هست كه اينها يك
دسته اى از جوان هاى بازى خورده اند به واسطه اينها، اينها مطالعه نكرده اند در
احوال آنهايى كه اينها را دعوت مى كنند به كمونيستى و به ماركسيستى دعوت مى كنند،
مطالعه در احوال آنها نكرده اند ببينند خود آنها چكاره بودند، مثلا استالين كه در
اخير ما همه ادراكش كرديم و در زمان او بوديم و بعضى شما هم بوديد، اين چه جور بوده
خودش ، خودش چه آدمى بوده است تا اينكه اينها مى خواهند تبعيت از او بكنند.
بله آنوقتى كه جنگ عمومى واقع شد، لشكر ارتش روسيه آمدند به ايران ، تقريبا از آن
طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند و مال انگلستان و مال آمريكا هم آن طرف ها
را گرفته بودند، هر كدام يك گوشه ايران را ضبط كرده بودند و بودند در ايران و ما
ديديم ، من خودم ديدم و يك مطلب هم آنوقت معروف معروف شد اما آن مطلبى كه معروف شد
آنوقتى كه متفقين آمدند يعنى روساى متفقين ، استالين و روزولت و چرچيل - و آن يكى
هم روزولت و اينها آمدند به ايران ، استالين ، آن آدمى كه اين آقايان مى گويند كه
خير، آن آدم كمونيست بود، آن آدم توده اى بود، آن با مردم چطور بود، به او قارداش
مى گفتند، برادر بود، همه اينها، وقتى خودش آمد به ايران حتى گاو شيرده برايش مى
آوردند كه مبادا اين آقااز شيرگاو ايران بخورد اين آقاى كرملين نشين كه قارداشش
عبارت از اين - عرض كنم - ارتشش و توده هاى مردم بود، اين وقتى كه آمد، در همان
جنگ عمومى براى يك مشورت آمد به ايران ، آنوقت معروف بود به اينكه ايشان يك گاو
خاصى عرض مى كنم كه همراهش آوردند كه شير آن گاو را بخورد و مبادا خداى نخواسته
اين شير گاو نباشد و مبتلا بشود به شير گاو ايران اين زندگى اشرافى او بود و من
خودم اين را ديگر ديدم كه ما از تهران مى رفتيم به مشهد با اتوبوس ، برخورديم به
اين لشكرهايى كه از روسيه بودند كه عقيده شان اين بود كه ما و استالين هر دو برادر
هستيم و همه با هم مثل هم مى مانيم ، اينها مى آمدند براى گدايى سيگار يا چيز ديگر،
وقتى يك سيگار به آنها دادند، گرفت اين سيگار را آنقدر خوشحال شد كه بنا كرد سوت
زدن و راه رفتن ، براى يك سيگار گدايى مى كرد.
او وقتى كه آمد، با طياره آمد و با چه وضعى و با چه اشخاصى و با كذا، گاو شيرده هم
آوردند كه آقا شير بخورد از آن گاو! اينها بازى مى دهند مردم را، اينها مردم را
بازى مى دهند لنين كه اينقدر از او تعريف مى كنند و كذا، اولا به واسطه يك شكست
جنسى ، خودش وارد شده و مخالفت كرده است با آنهايى كه ديانت داشتند، با آن علمايى
كه آنوقت بودند و علماى خودشان ، يك مساله جنسى بوده است كه آنها منعش كردند و او
عصبانى شده ، آنوقت يك قصه هم از او نقل مى كنند كه ايشان گفته است كه بايد ما حساب
كنيم ببينيم كه اين افرادى كه در مملكت ما هست ، خرج و دخلشان چه جورى است ، هر نفر
آدمى كه حساب كرديم در سال خرج و دخلش با هم مساوى است يا دخلش بيشتر از خرجش است
اين را ما نگاه مى داريم براى اينكه خوب خرج خودش را دارد، يك چيزى هم به ما مى
دهد، هر آدمى كه دخلش كمتر از خرجش است ، اين را بايد توى دريا انداخت اين آدم
انسان دوست يك همچنين آدمى است ، اين كه حالا اينقدر از او تعريف مى كنند يك همچو
آدمى است كه اين فقرا كه نمى توانند كار بكنند، پيرمرد حالا شده است ، ضعيف شده است
، يك عيبى دارد كه نمى توانند كار بكند به اندازه مخارج خودش ، اين ديگر به درد نمى
خورد، اين را بايد ريخت تو دريا راحت بشود! توى دريا هم بريزيد كه ديگر محتاج به
اينكه زمين را بكنند و اينها، نباشد! اينها بازى مى دهند جوان هاى ما را و تبليغات
است همه اش ، واقعيت نيست .
اين يك حكومت و يك - عرض بكنم كه - رئيس براى آنها و ما هم حكومت خودمان را نشان مى
دهيم ، آن حكومتى كه ما مى خواهيم آن حكومتى كه ما مى خواهيم مصداقش يكى خود پيغمبر
اكرم است كه حاكم بود ما بناست كه رؤ سا را بگيريم ، رؤ سا را نظر بكنيم ، سيره
روسا را نظر بكنيم ، يكى از هم آنها حضرت امير بود، يكى هم عمر بود، ما ببينيم
اينها مثل عمر هم هستند؟ خود پيغمبر را هر كس كه سيره نوشته است از رسول اكرم
نوشته ، وضعش در زندگى كمتر بوده است از اين مردم عادى كه آن وقت در مدينه زندگى مى
كردند اطاق گلى اينها داشتند توى مسجد يك اطاق گلى داشتند، سوار الاغ ميشده است يك
كسى هم دنبالش ، پشت سرش مى نشسته و مى رفت ، آنوقت هم براى او مساله مى گفته ، او
را تربيت مى كرده شما بياوريد يك حاكمى ، يك رئيس عرض مى كنم كلانترى ، يك كد خداى
يك شهرى ، يك دهى بياوريد كه اينطورى باشد، سلوكش با ملت اين باشد كه وقتى توى مسجد
- مسجد محل اداره حكومت ، مى آمدند آنجا وقتى كه پيغمبر توى مسجد نشستند و - عرض مى
كنم - كه چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته اند و دارند صحبت ميكنند، اشخاصى
كه نمى شناختند، از خارج مى آمدند نقل شده است كه نميشناختند اينها كدام يكى عرض مى
كنم كه حاكم است و كدام يكى محكوم ، كدام يكى پيغمبر است و كدام يكى مردم ديگر يك
زندگى اشرافى و يك زندگى عرض مى كنم چيزى نداشته در عين حال كه خودش اينطور بوده ،
آنقدر به اين فقرا رسيدگى مى كرده و به اين ضعفا رسيدگى مى كرده است كه مردم همه از
ذكرش (فرض كنيد) عاجز بودند.
آن هم حضرت امير با سلطنت ( جسارت است كه من سلطنت به ايشان بگويم ) با خلافت چندين
مملكتى كه ايران يكى از آنها، حجاز يكى از آنها نمى دانم عراق يكى از آنها، اردن
يكى از آنها مصر يكى از آنها، اين يك همچو دامنه اى آنوقت داشته سلطنت ايشان ، با
اين دامنه سلطنت ، زندگى خودش را ببينيم كه آيا اين غمخوار ملت است يا آنهايى كه
اينها مى گويند؟ مقايسه بكنيد و زندگى شان را در تاريخ ببينيد آن چيزى كه نقل
ميكنند، يك پوستى ايشان داشته است يك پوست گوسفندى داشته شب ها خودش و عيالش رويش
مى خوابيدند، روز هم اين را مى گذاشتند آنجا براى شترشان علف مى ريختند اين زندگى
حضرت امير. در عمرش شايد يك دفعه يك نان سيرى نخورده باشد اين وضع خوراك حضرت امير
كه در آن چيز را ( برحسب نقد) مهر مى كرده ، آنجايى كه توى آن نان جو بوده است مهر
مى كرده است ، كه مبادا اينها باز كنند يك چيز ديگر توى آن بريزند( يك چربى ، يك
چيزى كه مثلا به حسب ترحمى كه فرزندانش مى خواستند به پدر بكنند و زينب مثلا مى
خواسته به پدر بكند) چيزى داخل اين بكند مهر مى كرده كه دست نخورده باشد. اين خوراك
حضرت امير سلام الله عليه بود.
آن شبى كه شبى فوت ايشان است شب ضربت خوردن ايشان هست ، آن شب مهمان ام كلثوم مى
گويند بوده است ، وقتى كه برايش غذا مى آورند، ايشان غذا براى افطار مى آورد، مى
بيند كه نمك آورده و شير، مى گويد تو چه وقت ديدى من دو تا خورش داشته باشم ؟ يكيش
را بردار، مى گويند كه رفته است نمك را بردارد، گفته است به جان من شير را بردار،
دو لقمه نمك دست برد و خورد اين حكومت ماست ، حكومت اسلام است ، حاكم اسلام است ،
آن هم حاكم كمونيست و ماركسيسم و اينها
بيانات امام در مورد تبليغات اجانب بر عليه اسلام و روحانيت
- صحيفه نور جلد:2 - صفحه :238-241 - تاريخ سخنرانى :8/8/57.
مذهب امريكايى مخدر است
... با آزادى نسبى مراسم مذهبى در بعضى از جمهوريهاى شوروى ، نشان داديد كه ديگر
اين گونه فكر نمى كنيد كه مذهب مخدر جامعه است راستى مذهبى كه ايران را در مقابل
ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است ، مخدر جامعه است ؟!. آيا مذهبى كه طالب اجراى
عدالت در جهان و خواهان آزادى انسان از قيود مادى و معنوى است ، مخدر جامعه است ؟!.
آرى مذهبى كه وسيله شود تا سرمايه هاى مادى و معنوى كشورهاى اسلامى و غير اسلامى در
اختيار ابرقدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جداست
، مخدر جامعه است ولى اين ديگر مذهب واقعى نيست بلكه مذهبى است كه مردم ما آن را
مذهب امريكايى مى نامند.
پيام امام به گورپاچف رهبر شوروى - صحيفه نور جلد: 21 -
صفحه : 69 - تاريخ سخنرانى :11/10/ 67.
|