نبوت از ديدگاه امام خمينى
مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام
- ۷ -
وارستگى از تعلقات ، تشبث به مقام
ربوبيت
سرمنشاء همه كمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است و بدبختى هر انسان تعلق به ماديات
است . توجه و تعلق نفس به ماديات ، انسان را از كاروان انسان ها باز مى دارد و
بيرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارك و تعالى انسان را به مقام انسانيت
مى رساند. انبياء هم براى همين دو جهت آمده بودند: بيرون كردن مردم را از تعلقات و
تشبث به مقام ربوبيت .
بيانات امام در جمع طلاب حوزه علميه قم - صحيفه نور جلد:7
صفحه :191 تاريخ سخنرانى :3/4/58
هدايت از حجابهاى ظلمانى و نورانى به
سوى نور مطلق
انبيا آمدند مردم را از اين دنيا، از اين ظلمتها بيرون بكشند و به مبدا نور
برسانند... تمام انبيا براى همين آمده اند و تمام علوم وسيله است ؛ و عينيت مال آن
نور است ، ما عدمهاييم ، اصلمان از آنجاست ، عينيت مال آنجاست . همه انبيا هم آمده
اند كه ما را از اين ظلمتها بيرون بكشند و به نور برسانند، نه به انوار؛ از حجابهاى
ظلمانى و از حجابهاى نورانى بيرون بكشند، و به نور مطلق متصل كنند.
تفسير سوره حمد - صفحه : 144-145.
نجات انسان از چاه نفسانيت
همه انبيا آمده اند براى اينكه دست انسان را بگيرند و از اين چاه عميقى كه در آن
افتاده است - و آن چاهى كه از همه عميقتر است چاه نفسانيت است - او را از اين چاه
در بياورند و جلوه حق را به او نشان دهند تا اينكه همه چيز را فراموش و نسيان كند.
تفسير سوره حمد - صفحه : 113.
تزكيه نفس و زدودن روحيه طغيان
((اقرا باسم ربك الذى خلق ))(216)
و در همين سوره است كه ((ان الانسان ليطغى ان راه
استغنى ))(217)
اين سوره براى اولين مورد وحى و در اولين نزول وحى اين آيه در اين سوره وارد شده
است كه ((كلا ان الانسان ليطغى ان راه استغنى
)) معلوم مى شود كه طغيان و طاغوت بودند از امورى است
كه در راس امور است و براى طاغوت زدايى بايد تعليم كتاب و حكمت و تعلم كتاب و
حكمت كرد و تزكيه كرد. انسان اينطورى است ، وضع روحى همه انسان ها اينطور است كه تا
يك استغنايى پيدا مى كند طغيان پيدا مى كند استغناى مالى پيدا مى كند. به حسب همان
مقدار طغيان پيدا مى كند، استغناى علمى پيدا مى كند به همان مقدار طغيان پيدا مى
كند، مقام پيدا مى كند به مقدارى كه مقام پيدا كرده است طغيان مى كند...انگيزه بعثت
اين است كه ما را از اين طغيان ها نجات دهد و ما تزكيه كنيم خودمان را، نفوس خودمان
را مصفا كنيم و نفوس خودمان را از اين ظلمات نجات بدهيم . اگر اين توفيق براى همگان
حاصل شد دنيا يك نورى مى شود نظير نور قرآن و جلوه نور حق
بيانات امام در جمع اقشار مردم تبريز - صحيفه نور جلد: 14 -
صفحه : 253 - تاريخ سخنرانى : 11/3/60
اصلاح حال انسانها
از صلاح و فساد و سعادت و شقاوت ما به حق تعالى - نعوذبالله - يا انبياى عظام و
مبلغين وحى يا اولياى كرام - عليهم السلام - نفع و ضررى نمى رسد. عالم همه فاسد
شود، در مملكت حق - جل و علا - خللى وارد نشود، و همه صالح و نيكوكار شود، توسعه در
مملكت حق نشود.
بشر و هرچه با او مساس دارد، در مقابل عظمت ممالك الهيه .
قدر محسوسى ندارد تا صلاح و فساد او مورد نظر باشد. پس با اينهمه ، تشريفات
فروفرستادن وحى و دستورات الهيه و زحمت و تعب انبياء و فداكارى و از خود گذشتن
اوليا همه براى صلاح حال ماست . آنها مى دانند عاقبت كار مفسدان چه خواهد بود. آنها
از نشآت غيبيه اطلاع دارند و مى خواهند ما خوابها را بلكه بيدار كنند و به وظايف
خود آشنا كنند.
شرح حديث عقل و جهل - صفحه :256
جلوگيرى از اطلاق طبيعت انسانى
وهم و غضب و شهوت ممكن است از جنود رحمانى باشند و موجب سعادت و خوشبختى انسان
گردند، اگر آنها را تسليم عقل سليم و انبيا عظيم الشاءن نمايى . و ممكن است از جنود
شيطانى باشند، اگر آنها از سرخود گرانى و ((وهم
))بر آن دو قوه بااطلاق عنان حكومت دهى . و اين نيز پوشيده نماند كه هيچ
يك از انبياى عظام - عليهم السلام - جلو شهوت و غضب و وهم را به طور كلى نگرفته
اند، و هيچ داعى الله تاكنون نگفته است بايد شهوت را بكلى كشت و نائره غضب را بكلى
خاموش كرد و تدبير ((وهم ))
را از دست داد؛ بلكه فرموده اند بايد جلو آنها را گرفته كه در تحت ميزان عقلى و
قانون الهى انجام وظيفه دهند ؛ زيرا اين قواهر يك مى خواهند كار خود را انجام دهند
و به مقصود خويش نايل شوند اگر چه مستلزم فساد و هرج و مرج هم شود. مثلا نفس بهيمى
مستغرق شهوت خود سرعنان گسيخته مى خواهد مقصد و مقصود خود را انجام دهد، اگر چه به
زناى با محصنات در خانه كعبه باشد.
و نفس قتل انبيا و اوليا گردد. نفس داراى واهمه شيطانيه مى خواهد كار خود را انجام
دهد، اگر چه مستلزم فساد در ارض باشد و عالم درهم و برهم گردد.
انبيا - عليهم السلام - آمدند، قانونها آوردند و كتابهاى آسمانى بر آنها نازل شد كه
جلوگيرى از اطلاق و زياده روى طبيعت كنند و نفس انسانى را در تحت قانون عقل و شرع
درآورند و آن را مرتاض و مؤ دب كنند كه خارج از ميزان عقل و شرع رفتار نكنند.
چهل حديث - صفحه : 16 -17
تعاليم انبيا جلوگير اطلاق طبيعت
آنهايى كه گمان كردند نبى ختمى و رسول هاشمى - صل الله عليه و آله - دعوتش داراى دو
جنبه است : دنيايى و آخرتى ، و اين را مايه سرافرازى صاحب شريعت و كمال نبوت فرض
كرده اند، از ديانت بيخبر، و از دعوت و مقصد نبوت عارى و برى هستند. دعوت به دنيا
از مقصد انبيا عظام بكلى خارج ، و حس شهوت و غضب و شيطان باطن و ظاهر براى دعوت
به دنيا كفايت مى كنند، محتاج به بعث رسل نيست - اداره شهوت و غضب قرآن و نبى لازم
ندارد. بلكه انبيا مردم را از دنيا باز دارند و تقييد اطلاق شهوت و غضب كنند و
تحديد موارد منافع نمايند، غافل گمان كند دعوت به دنيا كنند. آنها مى فرمايند مال
را از هر راه تحصيل نكن و شهوت را با هر طريق فرو ننشان - نكاح بايد باشد، تجارت و
صناعت و زراعت بايد باشد - با آنكه در كانون شهوت و غضب ، اطلاق است . پس ، آنها
جلوگير اطلاق هستند نه داعى به دنيا. روح دعوت به تجارت ، تقييد و بازدارى از به
دست آوردن باطن است ؛ و روح دعوت به نكاح ، تحديد طبيعت و جلوگيرى از فجور و اطلاق
قوه شهوت است . بلى ، آنها مخالف مطلق نيستند چه كه آن مخالف نظام اتم است .
آداب الصلوة - صفحه : 45 -46
عدالت اجتماعى و حكومت دينى
اقامه عدالت اجتماعى
(218)و قيام به قسط
اقامه عدل فردى و اجتماعى
اساسا انبياى خدا صلوات الله و سلامه عليهم - مبعوث شدند براى خدمت به بندگان خدا،
خدمت هاى معنوى و ارشادى و اخراج بشر از ظلمات به نور و خدمت به مظلومان و
ستمديدگان و ((اقامه عدل ))،
عدل فردى و اجتماعى .
پيام امام به مناسبت افتتاح مجلس خبرگان صفحه نور جلد: 18
صفحه : 43 تاريخ سخنرانى : 23/4/62
بسط عدالت اجتماعى در جامعه
انگيزه انبيا در انقلاباتشان ، در قيامشان دنيا نبوده است ، اگر دنيا را اصلاح
كردند تبع بوده است ، انگيزه الهى بوده است ، براى خدا بوده و براى معارف الهى و
براى ((بسط عدالت الهى در جامعه )).
ديدار با گروهى از مسئولان كشور - صحيفه نور جلد: 20 - صفحه
: 64 - تاريخ سخنرانى : 21/7/60.
نقش عدل الهى بر صورت عالم
... اگر ممكن بود طريق خير و سعادت را به مردم بطور ديگر نشان بدهند، مى دادند، به
موجب وسعت رحمت ؛ و اگر ممكن بود اكراها مردم را به سعادت برسانند مى رساندند؛ لكن
هيهات ! راه آخرت راهى است كه جز با قدم اختيار نمى توان آن را پيمود. سعادت با زور
حاصل نشود؛ فضيلت و عمل صالح بدون اختيار فضيلت نيست و عمل صالح نمى باشد؛ و شايد
معنى آيه شريفه : ((لا اكراه فى الدين
))(219)
نيز همين باشد.
بلى آنچه در آن اعمال اكراه و اجبار مى توان نمود صورت دين الهى است نه حقيقت آن ،
انبيا - عليهم السلام - ماءمور بودند كه صورت را با هر طور ممكن است تحميل مردم
كنند تا صورت عالم صورت عدل الهى شود و مردم را ارشاد به باطن نمايند تا مردم به
قدم خود آن را بپيمايند و به سعادت برسند.
آداب الصلوة - صفحه : 37
قيام جهت برپايى قسط
قيام انسان ها به قسط بر رفع ستمگرى ها و چپاولگريهاست كه سياست كلى انبياى عظام و
خصوص حضرت رسول خاتم - صلوات الله عليه - است .
پاسخ امام به نامه خالدبن عبدالعزيز - صحيفه نور جلد: 15 -
صفحه : 186 - تاريخ سخنرانى :17/7/60.
اصلاح جامعه با بينات و حديد
تمام انبيا از صدر بشر و بشريت ، از آنوقتى كه آدم - عليه السلام - آمده است تا
خاتم انبيا - صلى الله عليه و آله و سلم - تمام انبيا براى اين بوده است كه جامعه
را اصلاح كنند و فرد را فداى جامعه مى كردند. ما فردى بالاتر از خود انبيا نداريم ،
مافردى بالاتر از ائمه - عليهم السلام - نداريم ، اين فردها خودشان را فدا مى كردند
براى جامعه . خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه انبيا را ما فرستاديم ، بينات به
آنها داديم ، آيات به آنها داديم ، ميزان برايشان داديم و فرستاديم
((ليقوم الناس بالقسط))(220)
غايت اين است كه مردم قيام به قسط بكنند عدالت اجتماعى در بين مردم باشد، ظلم ها از
بين برود، ستمگرى ها از بين برود و ضعفا به آنها رسيدگى بشود، قيام به قسط بشود.
دنبالش هم مى فرمايد ((وانزلنا الحديد))(221)
تناسب اين چيست ؟ تناسب اين است كه با حديد بايد اينها انجام بگيرد، با بينات ، با
ميزان و با حديد((فيه باس شديد))(222)؛
يعنى اگر چنانچه شخصى يا گروهى بخواهند يك جامعه را تباه كنند، يك حكومتى را كه
حكومت عدل است ، تباه كنند، با بينات با آنها بايد صحبت كرد، نشنيدند با موازين ،
موازين عقلى ، نشنيدند با حديد....
تمام انبيا براى اصلاح جامعه آمده اند، تمام . و همه آنها اين مساءله را داشتند كه
فرد بايد فداى جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر از هر
چيز است در دنيا، وقتى كه با مصالح جامعه معارضه كرد اين فرد بايد فدا بشود.
سيدالشهداء روى همين ميزان آمد رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد، كه فرد
بايد فداى جامعه بشود، جامعه بايد اصلاح بشود. ((ليقوم
الناس بالقسط(223)))
بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا بكند. جانها را دادند، مال ها را
دادند، زحمت ها كشيدند، نمى شود گفت پيغمبر يك شب و روز راحت خوابيده باشد، تمام
زمان عمرش صرف اين شد كه با هر ترتيبى كه مى شود، با قرآن ، با احاديث خودش ، با
كلمات خودش ، با موعظه هاى خودش ، وقتى كه مى بيند نمى شود اين ، با شمشير، با
شمشير مى زند و اشخاصى كه مى خواهند اين جامعه را از بين ببرند و ملت را تباه
بكنند، آن با شمشير، وقتى نمى شود با بينه و ميزان عمل كرد، با حديد عمل مى كند.
ما همان ادعا مى كنيم كه ما امت رسول الله هستيم و شيعه على ابن ابيطالب ، ما بايد
مطالعه بكنيم ببينيم آنها چه كردند. شيعه اين نيست كه فقط بگويد من شيعه هستم ، اين
است كه ببيند چه كردند آنها، دنبال كند همان چيزهايى را كه آنها كردند. پيغمبر اكرم
چقدر جنگ در زمان او واقع شد براى اينكه اصلاح كند جامعه را، براى اينكه دست
ستمكارها را كوتاه كند، دست اين سرمايه دار چپاولگر را كوتاه كند، دست آن جبارهاى
ظالم را كوتاه كند، تمام عمرش مشغول اين بود در مكه ، به آنطور نمى توانست ، به
بينات و به ميزان و به موعظه ها عمل مى كرد تا وقتى كه درصدد بود، نه اينكه نشسته
بود همين طور، صدد بود آدم جمع مى كرد تا وقتى كه مدينه مهيا شد و ايشان هم آمدند
مدينه ، ديگر همه اش مسائل ، مسائل جنگ بود و مسائل سياست بود و اينها. اگر امت
رسول الله هستيم ، اين رسول الله .
پيام امام به مناسبت سومين سالروز 17 شهريور - صحيفه نور
جلد:15 - صفحه :148-149 - تاريخ سخنرانى :18/6/60.
شكستن كنگره هاى ظلم
نبوت اصلا آمده است ، نبى اصلش مبعوث است براى اينكه قدرتمندهايى كه به مردم ظلم مى
كنند پايه هاى ظلم آنها را بشكند و اين كنگره هاى ظلم كه با زحمت اين بيچاره ها، به
خون دل اين بيچاره ها، به استثمار گرفتن اين مردم ضعيف اين پايه هاى قصر بالا رفته
و كنگره هايش ، كنگره اى بوده است كه بوده است ، آمدن پيغمبر اكرم (ص ) براى شكستن
اين كنگره ها و فرو ريختن اين پايه هاى ظلم بوده است ، و از آن طرف چون بسط توحيد
است ، اين جاهايى كه مبدا ستايش غير خدا بود و آتش پرستى بوده است ، آنها را منهدم
كرده است و آتش ها را خاموش كرده است .
بيانات امام در مورد چهارم آبان - صحيفه نور جلد: 2 - صفحه
: 214 تاريخ سخنرانى :4/8/ 58.
مداومت براى زدودن ظلم
سازش با ظالم ، ظلم بر مظلومين است ... سازش با ظالم ، يعنى ، اينكه دست ظالم را
باز كن تا ظلم كند. اين خلاف راى تمام انبياست . انبياى عظام ، تا آن جا كه
توانستند جديت كردند كه ظلم را از اين بشر ظالم بزدايند، به موعظه ، به نصيحت ، به
امر به معروف ، به نهى از منكر، به ((انزلنا الحديد و
فيه باس شديد))(224)،
((آخر الدواء الكى
(225)))؛ بعد از آنكه موعظه نشد، نصيحت نشد،
آخر دوا است اين كه داغش كنند شمشير، آخر دواست .
بيانات امام در جمع مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور
جلد:19 - صفحه :20 - تاريخ سخنرانى :10/4/63.
پيوند دنيا و آخرت در تعاليم انبيا
اقامه عدل در كنار دعوت به معنويت و
آخرت
گفته نشود كه اينها دعوت به آن طرف (آخرت ) مى كنند و اينجا (دنيا) نه . انبيا در
عين حالى كه همه دعوتهايشان براى آنجا بود، اينجا عدالت را رواج مى دادند.
تفسير سوره حمد - صفحه : 148.
اقامه عدل در كنار دعوت به معنويت و
آخرت
عدل را همين انبيايى كه همه مصايب براى آنها بود و اهل ذكر و فكر و همه چيز بودند و
در دنيا اقامه كردند. به ضد ستمگرها قيام كردند.
تفسير سوره حمد - صفحه : 149 - 150.
اقامه قسط و حكومت عدل از بزرگترين
واجبات
آنچه گفته شده و مى شود كه انبيا - عليهم السلام - به معنويات كار دارند و حكومت و
سررشته دارى دنيايى مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز مى كردند و ما
نيز بايد چنين كنيم اشتباه تاسف آورى است كه نتايج آن به تباهى كشيدن ملت هاى
اسلامى و باز كردن راه براى استعمارگران خونخوار است . زيرا آنچه مردود است حكومت
هاى شيطانى و ديكتاتورى و ستمگرى است - كه - براى سلطه جويى و انگيزه هاى منحرف و
دنيايى كه از آن تحذير نموده اند، جمع آورى ثروت و مال و قدرت طلبى و طاغوت گرايى
است و بالاخره دنيايى است كه انسان را از حق تعالى غافل كند. و اما حكومت حق براى
نفع مستضعفان و جلوگيرى از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعى همان است كه مثل سليمان
بن داود و پيامبر عظيم الشان اسلام - صلى الله عليه و آله - و اوصياى بزرگوارش
براى آن كوشش مى كردند از بزرگترين واجبات و اقامه آن از والاترين عبادات است :
چنانچه سياست سالم كه در اين حكومت بوده از امور لازمه است .
وصيتنامه سياسى - الهى - حضرت امام (ره ) - صحيفه نور
جلد:21 - صفحه :178 - تاريخ سخنرانى :15/3/68.
قيام عملى براى اقامه عدل و تشكيل
حكومت
وقتى كه مفاد آيات شريفه را مى خوانيم يا سيره انبيا را ملاحظه مى كنيم ، مى بينيم
كه آنها تمامشان يكى از كارهايى كه البته مقصد نبوده لكن مقدمه بوده ، اين بوده است
كه عدالت را در دنيا ايجاد كنند پيغمبر مى خواهد عدالت ايجاد كند تا بتواند آن
مسايلى كه دارد كه آن مسايل ، انسان مى خواهد درست كند، آن مسايل را طرح كند، و از
زمانى كه وحى براى پيغمبرها آمده است يكى از مسائلشان همين معنا بوده است كه معارضه
مى كردند با كسانى كه ظلم داشتند، ظالم بودند، ستمگر بودند، خونخوار بودند و هر
كدام به يك صورتى با آنها معارضه مى كردند و گمان نشود كه هيچ پيغمبرى تو خانه اش
مى نشست و فقط يا دعا مى خواند و يا احكام مى گفته ، خير اينطور نيست احكام را مى
گفتند دنبالش مى رفتند براى اجرا.
ابراهيم مسايل را مى گفت بعد هم برمى داشت بت هايى كه آن وقت مثل اين بود كه يكى به
خداى تبارك و تعالى در مذهب ما جسارت كند، اين طور معارضه مى كرد باهاشان ؛ ولى
مسائل را هم مى گفت ، مقابله مى كرد با ستم ، مقابله مى كرد با ظلم ... حتى حضرت
عيسى - سلام الله عليه - كه اين اشخاصى كه تابع او هستند خيال مى كنند كه حضرت عيسى
فقط يك معنوياتى مى گفته است ايشان هم همين طور بوده ، از اول بنا بوده بر اين كه
معارضه كند آن وقتى كه متولد شده ، تازه متولد شده است مى گويد كه من كتاب آوردم .
قرآن اين را نقل مى كند كه تازه متولد شده بوده ، وقتى كه مادرش به واسطه آن تهمت
كه مى زدند، (يهود برش مى زدند) ناراحت بود همچو كه متولد شد گفت كه نه ، غصه نخور،
اگر كسى آمد پيشت باهات صحبت بكند، تو بگو كه من صائمم و صائم بوده لابد و برويد از
آن بچه بپرسيد. اينها آمدند، حضرت تازه متولد شده بود، آمدند بنا كردند به حضرت
مريم حرف هاى نا مربوط زدن ، حضرت مريم هم اشاره كرد به او كه برويد آن جا، گفتند:
ما چه جور با اين تكلم كنيم ؟ بعد ايشان شروع كرد كه خدا به من كتاب داده است .
ببينيد چى مى گويد، اين مساله كتاب دادن معلوم مى شود يك مسايلى قبل از اين است كه
ايشان متولد بشود - من را - كتاب به من داده ، به من توصيه كرده چه بكنم ، چه بكنم
همان مسايل را مى گويد يك همچو حضرت عيسايى نمى نشيند تو خانه و مساءله بگويد تا چه
بشود. اگر مساءله مى خواست بگويد و مساءله گو بود، ديگر چرا دارش مى كشيدند؟ ديگر
چرا اذيتش مى كردند؟! و همين طور ساير انبيا و آن چيزى كه از همه مشهودتر است ،
حضرت رسول سلام الله عليه است كه آمد و تشكيل اداره داد، تشكيل حكومت داد: اين
معنايش اين است كه كار دارند. به حكومت ، در سياست كار دارند و تشكيل حكومت دادن جز
اين است كه دخالت در سياست است و وارد شدن در عرصه سياست است ؟
بيانات امام در جمع رؤ ساى سه قوه - صحيفه نور جلد:20 -
صفحه :157- 158 - تاريخ سخنرانى :19/8/66.
قيام عملى بر عليه ستمگران
اشخاص بيدار اينطورند. اينطور نيست كه بنشينند توى مسجد و كار به اين كارها نداشته
باشند. بنشينند توى خانه هايشان و كار به كسى نداشته باشند. بيطرف باشند. كارى ما
به اين كارها نداريم . اگر اين منطق انبيا بود كه فرعون نمى رفت سراغ موسى ، موسى
نمى رفت سراغ فرعون . اگر منطق انبيا اين بود كه ابراهيم نمى رفت هجمه كند بر آنها،
پيغمبر اين كار را نمى كرد. منطق انبيا اين نيست . منطق انبيا اين است كه
((اشداء))(226)
بايد باشند بر كفار و بر كسانى كه بر ضد بشريت هستند، بين خودشان هم رحيم باشند. و
آن شدت هم رحمت است بر آنها.
بيانات امام در ديدار با اعضاى خبرگان - صحيفه نور جلد:19 -
صفحه :96- تاريخ سخنرانى :14/11/63.
هدايت حق جويان و سركوبى ستمگران
دينهاى بزرگ پيامبران سابق و دين بسيار بزرگ اسلام در عين حالى كه يك دستشان به
كتابهاى آسمانى و براى هدايت مردم ،(بود) دست ديگر به اسلحه ها بود. ابراهيم خليل -
سلام الله عليه - با يك دست صحف را داشت و با دست ديگر تبر براى سركوبى بتها.
موسى كليم - سلام الله عليه - با يك دست تورات را داشت و با دست ديگر عصا - عصايى
كه فرعونيان را به خاك مذلت كشاند، عصايى كه اژدها بود، عصايى كه خيانتكاران را مى
بلعيد. پيغمبر بزرگ اسلام با يك يك دست قرآن را داشت و با دست ديگر شمشير، شمشير
براى سركوبى خيانتكاران و قرآن براى هدايت ، آنها كه قابل هدايت بودند، قرآن
راهنماى آنهابود و آنهايى كه هدايت نمى شدند و توطئه گر بودند، شمشير بر سر آنها.
بيانات امام خطاب به ملت مسلمان ايران - صحيفه نور جلد:8 -
صفحه :269 - تاريخ سخنرانى :2/6/58.
انبيا فقط ناصح امت نبودند
انبياى عظام سلام - الله عليهم - از آدم تا خاتم كه تشريف آورده اند و انبياى بزرگ
اولواالعزم كه در بين مردم تشريف داشته اند، همه آنها براى اينكه پرچم
((توحيد)) را و ((عدالت
)) را در بين ملتها برپا كنند - پيامبران - تمام پيامبران در طول تاريخ
اينطور نبوده است كه فقط يك ناصحان باشند، بلكه آنها براى تهذيب اخلاق مردم به
گفتار، به كردار، به عمل ، به فعاليت مامور بودند و خداى تبارك و تعالى آنها را
براى اينكه انسانها را بسازند، براى اينكه خلق انسانى در آنها رشد پيدا بكند و
اعمال و افعال انسانى داشته باشند، مبعوث فرموده است و همه در هر حالى كه بوده اند
كوشش خود را كرده اند.
بيانات امام پس از شهادت آية الله مصطفى خمينى - صحيفه نور
جلد:1 - صفحه :257 - تاريخ سخنرانى :10/10/56.
دو ماموريت بزرگ انبيا
انبيا هم كه مبعوث شدند، براى اين مبعوث شدند كه معنويات مردم را و آن استعدادها را
شكوفا كنند كه در آن استعدادها بفهمند به اينكه چيزى نيستيم و علاوه بر آن مردم را،
ضعفا را از تحت سلطه استكبار بيرون بياورند.
از اول انبيا اين دو شغل را داشته اند: شغل معنوى كه مردم را از اسارت نفس خارج
كنند، از اسارت خودش خارج كنند (كه شيطان بزرگ است ) و مردم و ضعفا را از گير
ستمگران نجات بدهند. اين دو شغل ، شغل انبياست . وقتى انسان حضرت موسى را، حضرت
ابراهيم را ملاحظه مى كند و چيزهايى كه از اينها در قرآن نقل شده است ، مى بيند كه
اينها همين دو سمت را داشتند، يكى دعوت مردم به توحيد و يكى نجات بيچاره ها از تحت
ستم . اگر در تعليمات حضرت عيسى - سلام الله عليه - در اين امر كم است حضرت عيسى كم
عمر كرد و كم تماس پيدا كرد با مردم ، والا شيوه او هم همان شيوه حضرت موسى است و
همه انبيا، و بالاترين آنها كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است .
اين دو شيوه را به عيان در قرآن و سنت در عمل خود رسول الله مى بينيم . قرآن دعوت
به معنويات الى حدى كه بشر مى تواند به او برسد وفوق او و بعد هم اقامه عدل (مى
كند) پيغمبر هم و ساير كسانى كه لسان وحى بودند، آنها هم اين دو رويه را داشتند.
خود پيغمبر هم عملش اينطور بود تا آن روزى كه حكومت تشكيل نداده بود، معنويات را
تقويت مى كرد. به مجرد اينكه توانست حكومت تشكيل بدهد علاوه بر معنويات اقامه عدل
كرد، حكومت تشكيل داد و اين مستمندان را از زير بار ستمگران تا آنقدر كه اقتضا داشت
وقت ، نجات داد. و اين سيره مستمره انبيا (است ) بايد (در بين ) كسانى كه خودشان را
تابع انبيا مى دانند اين سيره مستمره باقى باشد. هم جهات معنوى كه اشخاصى كه با
معنويات آشنا هستند، آنها بايد تقويت بكنند و همه مردم را، خود مردم هم همين طور،
جهات معنويات را تقويت بكنند و هم آن مساله دوم كه اقامه عدل است ؛ حكومت اسلام
بايد اقامه عدل بكند در عين حالى كه معنويات را تصحيح مى كند و ترويج مى كند. و ما
اگر تابع اسلام هستيم و تابع انبياء هستيم اين سيره مستمره انبيا بوده است و اگر تا
ابد هم فرض كنيد انبيا بيايند باز همين است ، باز جهات معنوى بشر تا آن اندازه اى
كه بشر لايق است ، (و) ادامه اقامه عدل در بين بشر و كوتاه كردن دست ستمكاران و ما
بايد اين دو امر را تقويت كنيم .
بيانات امام در جمع مسوولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور
جلد:18 - صفحه :32-33 - تاريخ سخنرانى :21/4/64.
راهنمايى براى سعادت دو عالم
انبيا هستند كه ما را به راه مستقيم هدايت مى كنند و كيفيت تربيت و تعليمى كه براى
آن عالم هم باشد، هم اين عالم و هم آن عالم ، نه اينكه انبيا به اين عالم كارى
ندارند، اين عالم هم با هر چيزى كه بگوييد، آنها منافى و مخالف با آن نيستند، مخالف
با دل بستن به دنيا هستند، اين دو تا اشتباه مى شوند.
بيانات امام در جمع بانوان مكتب ولى عصر (عج ) - صحيفه نور
جلد:8 - صفحه :63 - تاريخ سخنرانى :16/4/58.
راهنمايى به معنويت و ماديت
انبيا هم ، همه چيزهايى كه مربوط به روح و مربوط به مقامات عقليه و مربوط به مراكز
فيضيه است براى ما بيان كرده اند و قرآن هم بيان كرده است و اهلش مى دانند و هم
آن چيزهايى كه وظايف شخصيه است و دخيل در ترقيات انسان و تكامل انسان است در سنت و
در كتاب بيان شده است و هم آن چيزهايى كه مربوط به اجتماع است و امور سياسى است و
امور اجتماعى است و راجع به تنظيم و تربيت اجتماع است ، بيان فرموده است و ما همه و
همه بشر مكلفند بر اينكه همه اين مراتب را، همه اين مقامات را مواظبت كنند و منحصر
به يك طرف نكنند.
بيانات امام پس از شهادت حاج آقا مصطفى خمينى - صحيفه نور
جلد:20 - صفحه :30 - تاريخ سخنرانى :10/10/56.
عارفان ، حاضر در صحنه سياست ، سالكان
، قائم به قسط
خيال كردند يك دسته زيادى كه معناى عرفان عبارت از اين است كه انسان يك محلى پيدا
بشود و يك ذكرى بگويد و يك سرى حركت بدهد و يك رقصى بكند و اينها، اين معنى عرفان
است ، مرتبه اعلاى عرفان را امام على - سلام الله عليه - داشته است و هيچ اين چيزها
نبوده در كار. خيال مى كردند كه كسى كه عارف است بايد ديگر بكلى كناره گيرد از همه
چيز و برود كنار بنشيند و يك قدرى ذكر بگويد و يك قدرى تغنى بشود و يك قدرى چه بكند
و دكاندارى .
اميرالمومنين در عين حالى كه اعرف خلق الله بعد از رسول الله در اين امت ، اعرف
خلقالله به حق تعالى بود، معذلك نرفت كنار بنشيند و هيچ كارى به هيچى نداشته باشد،
هيچ وقت هم حلقه ذكر نداشت . مشغول بود به كارهايش ؛ ولى آن هم بود.
يا خيال مى شود كه كسى كه اهل سلوك است ، اهل سلوك بايد به مردم ديگر كار نداشته
باشد، در شهر هرچه مى خواهد بگذرد، من اهل سلوكم ، بروم يك گوشه اى بنشينم و ورد
بگويم و سلوك به قول خودش پيدا كند. اين سلوك در انبيا زيادتر از ديگران بوده است ،
در اوليا زيادتر از ديگران بوده است ، لكن نرفتند در خانه شان بنشينند و بگويند كه
ما اهل سلوكيم و چكار داريم كه به ملت چه مى گذرد، هر كه هر كارى مى خواهد بكند اگر
بنا باشد كه اهل سلوك - بايد - بروند كنار بنشينند، پس بايد انبيا هم همين كار را
بكنند و نكردند. موسى بن عمران اهل سلوك بود ولى معذلك رفت سراغ فرعون و آن كارها
را كرد ابراهيم هم همين طور، رسول خدا هم كه همه مى دانيم .
رسول خدايى كه سالهاى طولانى در سلوك بوده است ، وقتى كه فرصت پيدا كرد، يك حكومت
سياسى ايجاد كرد براى اينكه عدالت ايجاد بشود، تبع ايجاد عدالت فرصت پيدا مى شود
براى اين كه هر كس هر چيزى دارد بياورد. وقتى كه آشفته است نمى توانند، در يك محيط
آشفته نمى شود كه اهل عرفان ، عرفانشان را عرضه كنند، اهل فلسفه ، فلسفه شان را،
اهل فقه ، فقه شان را، لكن وقتى حكومت يك حكومت عدل الهى شد و عدالت را جارى كرد و
نگذاشت كه فرصت طلب ها به مقاصد خودشان برسند، يك محيط آرام پيدا ميشود، در اين
محيط آرام همه چيز پيدا مى شود.
ديدار با مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:20 - صفحه
:30 - تاريخ سخنرانى :2/6/65.
قيام با تمام قوا عليه حكومتهاى طاغوت
سيره انبياى عظام - صلى الله نبينا و عليهم اجمعين - و ائمه اطهار - عليهم السلام -
كه سرآمد عارفان بالله و رستگان از هر قيد و بند، و وارستگان به ساحت الهى در قيام
به همه قوا عليه حكومتهاى طاغوتى و فرعونهاى زمان بوده ، و در اجراى عدالت در جهان
رنجها برده و كوششها كرده اند، به ما درسها مى دهد.
نقطه عطف - صفحه : 14.
قيام عملى براى اقامه عدل به همراه
دعوت به معنويات
ما فرض مى كنيم اينى كه گفته مى شود، گفته شده است غلط و بر خلاف واقع كه بعض انبيا
قيام براى اقامه عدل نكردند، همان موعظه كردند، همان صحبت كردند، ما فرض مى كنيم كه
اين حرف ، ((جنگ نكردند)) -
ما فرض مى كنيم - صحيح باشد؛ اما شما ملاحظه كنيد مقدس ترين چيزهايى كه براى كفار
بوده است ، بتها بوده اند...
اگر ابراهيم خليل الله ما فرض كنيم هيچ كارى نكرده جز اين كه عصايش را كشيده و بت
ها را شكسته مقدسترين چيزى كه پيش بت پرستها بوده آن بوده اين قيام بر ضد آنها نيست
؟ اين قيام مسلحانه نيست ؟ اين بالاتر از قيام مسلحانه نيست ؟... بنابراين ، اين
حرف غلط كه حضرت عيسى - سلام الله عليه - همين موعظه كرده و نصيحت كرده يا حضرت
موسى همان مقدار كارهاى مختصر را كرده حالا بعضى شان كه خوب قيام كردند، ولى اين
مساءله مساءله اى بوده است كه در تمام ايام ، در تمام دنيا از صدر عالم تا حالا
بوده و تا آخر هم خواهد بود كه هركس قيام كرد براى اين كه عدالت ايجاد كند، حكومت
عدل ايجاد كند، سيلى خورده .... ابراهيم خليل الله تاوان را پس داد، موساى كليم
الله داد و رسول خدا داد و اميرالمومنين آن همه شدت كشيد و ائمه ما آن قدر سختى
كشيدند براى اين كه آنها همه در نظر داشتند كه حكومت عدل ايجاد كنند. اگر فقط حضرت
ابراهيم مى آمد و دعا مى كرد و ذكر مى كرد، اين ديگر تو آتشش نمى انداختند. اگر
حضرت رسول سلام الله عليه فقط آن وقت كه در مكه بود، فقط دعا مى خواند، بيش از اين
نبود، اما او با اين چيزهايى كه پيش آنها شريف بود، پيش آنها عظمت داشت مبارزه مى
كرد، از اين جهت باهاش مخالفت مى كردند و اگر هر كس بنشيند همان دعا بكند، هيچ كس
كاريش ندارد اگر مسلمانها هم بنشينند دست دراز كنند طرف خدا، خدايا رحمت كن كى را،
لعنت كن كى را و چى را، هيچ كس كارشان ندارد اما اين خلاف سيره انبياست . خلاف شيوه
انبياست .
ديدار با مسئولان و پرسنل جهاد سازندگى - صحيفه نور جلد:20
- صفحه :142-141 - تاريخ سخنرانى :23/5/66.
سردمدارى مبارزه و بيان احكام دينى
آنها خيال مى كنند كه انبيا آمده اند مساءله بگويند، تمام . شما كدام يك از انبيا
را سراغ داريد كه در امور اجتماعى به آنطور حادش شركت نكرده و سردمدار نبوده است ؟
موسى - عليه السلام - يك شبان با عصايش راه مى افتد مى رود سراغ فرعون ، نمى آيد
توى بازار مساله بگويد. اين هم هست البته اما مى رود سراغ فرعون ، خدا هم او را مى
فرستد (كه ) دنبال فرعون برويد او را دعوت كنيد، دعوتش كنيد، به قول لين هم دعوتش
كنيد(227)
و امثال ذلك ، وقتى كه قول لين نشد آنوقت قيام مى خواهد.
پيغمبر اكرم كدام روز نشست همين طورى فقط مساله بگويد، كارى به كار جامعه نداشته
باشد؟ اينهايى كه مى گويند آخوند چه كار دارد به امور سياسى ، پيغمبر اكرم كدام
روزش از مسائل سياسى خارج بود؟ دولت تشكيل مى داد، با اشخاصى كه بر ضد اسلام ،
ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه ميكرد، جنگ مى كرد. ما را آنطور مى خواستند
منزوى كنند كه لباس جندى را مى گفتند با عدالت منافات دارد. حضرت امير لباس جندى
داشت ، با عدالت منافات داشت ؟! حضرت سيدالشهدا نداشت لباس جندى ؟
مساله دخالت در سياست در راس تعليمات انبياست ، مساله جنگ مسلحانه با اشخاصى كه آدم
نمى شوند و مى خواهند ملت را تباه كنند، در راس برنامه هاى انبيا بوده است . ما همه
تعليمات انبيا را كنار گذاشتيم ، فقط به آن تعليماتى كه با دخالت نكردن در جامعه ،
اينها همينش را گرفته ايم ، نمازش را گرفته ايم و باقى را رها كرديم . مگر امكان
دارد كه انسان مسلمان باشد به فقط نماز خواندن و روزه گرفتن و حج رفتن و امثال ذلك
و در امر مسلمين دخالت نكردن ؟ اگر اهتمام به امر مسلمين كسى نكند مسلم نيست ، به
حسب روايت منسوب الى رسول الله .(228)
پيام امام به مناسبت سومين سالروز 17 شهريور - صحيفه نور
جلد:15 - صفحه :146-147 - تاريخ سخنرانى :17/6/60.
ارشاد و هدايت به موازات اقامه عدل
...((اگر اين طرف صورتمان را زدند، آن طرفش (را) هم چيز
مى كنم ( نگه مى داريم )، تا يكى هم آن طرف بزنند))،
اين را به حضرت عيسى هم به غلط نسبت دادند، خود اين جانورها. حضرت عيسى ، پيغمبر
است ، پيغمبر كه نمى تواند منطقش اين باشد شما ديديد پيغمبرها را، منتهى حضرت عيسى
كم عمر كرد در بين ملت بعد تشريف برد به معراج ، به بالا.
شما همه مى دانيد كه تاريخ انبيا را، آن حضرت ابراهيم است كه تقريبا راس انبيا طرف
بود با تبرش برداشت اين بت ها را همه را شكست . هيچ خوف اين هم نداشت . كه
بيندازندش توى آتش ، خوف اين حرفها را نداشت . اگر داشت كه پيغمبر نبود يك همچو
موجودى كه با يك قدرت هاى بزرگ جنگ مى كند و يك تنه خودش تنهايى در مقابل يك همچو
قدرت هايى مى ايستد كه بعدا بيايند بخواهند آتشش بزنند، اين منطقش اين نيست كه اگر
آن طرف را سيلى زدند بر مى گردد اين طرف هم بزنند، اين منطق آدم هاى تنبل است ، اين
منطق آنهايى است كه خدا را نمى شناسند، قرآن نخواندند اينها آن هم حضرت موسى كه (
با يك عصا) يك نفر بود، يك نفر چوپان ، مقابل كى ؟ مقابل فرعون كه داد خدايى مى زد،
اينها هم داد خدايى مى خواهند بزنند، مى بينند حالا خيلى خريدار ندارد، اگر يك خرده
سست بياييد آنها هم مى گويند ((انا ربكم الاعلى
(229))). اين مزخرفات هميشه بوده در دنيا و
حالا هم هست و بعدها هم خواهد بود اين هم حضرت موسى سلام الله عليه ، اين هم رسول
اكرم كه تاريخش را خوب مى دانيد ديگر كه تنهايى مبعوث شد، سيزده سال نقشه كشيد و ده
سال جنگ كرد نگفت كه ما را چه به سياست ، اداره كرد ممالكى را مملكتى را، نگفت ما
چكار داريم به اين حرفها آن هم حكومت حضرت امير است كه همه تان مى دانيد و آن وضع
حكومتش و آن وضع سياستش و آن وضع جنگ هايش ، نگفت كه ما بنشينيم در خانه مان دعا
بخوانيم و زيارت بكنيم و چكار داريم به اين حرفها، به ما چه .
بيانات امام در به مناسبت چهلم شهداى قم - صحيفه نور جلد:2
- صفحه : 27-28 - تاريخ سخنرانى :29/11/56.
نبرد در كنار وعظ
آن مذهبى كه جنگ درش نيست ، ناقص است اگر باشد، و من گمانم اين است كه حضرت عيسى -
سلام الله عليه - اگر به او مهلت مى دادند، همين ترتيبى كه حضرت موسى سلام الله
عليه - عمل مى كرد، همان طورى كه حضرت نوح سلام الله عليه عمل مى كرد، آن هم با
كفار آن طور عمل مى كرد. اين اشخاصى كه گمان مى كنند كه حضرت عيسى اصلا سر اين
كارها را نداشته است و فقط يك ناصح بوده ، اينها به نبوت حضرت عيسى (ع ) لطمه وارد
مى كنند. - معلوم مى شود - اگر اين طور باشد، معلوم مى شود كه يك واعظى بوده ، نه
يك نبى اى بوده است . واعظ غير نبى است . نبى ، همه چيز دارد، شمشير دارد، نبى جنگ
دارد، نبى صلح دارد، يعنى ، جنگ اساسش نيست ، براى اين كه اصلاح را در دنيا توسعه
بدهد، براى اين كه مردم را نجات بدهد جنگ مى كند.
بيانات امام در جمع اقشار مردم - صحيفه نور جلد:19 - صفحه
:84 - تاريخ سخنرانى :20/9/63.
پيوند مبارزه عليه ظلم با تعهد دينى
كسى كه تاريخ انبيا را ديده باشد و تاريخ اسلام را ديده باشد و تاريخ زندگى حضرت
رسول - سلام الله عليه - را و ائمه اطهار و اصحاب رسول الله را ديده باشد مى بيند
كه اينها از اولى كه وارد شدند در ميدان و به حد بلوغ رسيدند و رسول اكرم از اولى
كه آن رسالت به او محول شد تا آنوقتى كه در بستر مرگ خوابيده بود يا شهادت ، بين
اين بستر و آن بعثت ، تمام فعاليت بوده است ، جنگ بوده ، دفاع بوده و كسى كه زندگى
اميرالمومنين - سلام الله عليه - را مشاهده كند نيز همين طور بوده ، جهاد در راه
خدا و جهاد در راه احكام خدا بوده است و ساير - ائمه عليهم السلام -. البته آن كه
از همه بارزتر و معروفتر است سيدالشهدا - سلام الله عليه - است . اگر وضع تفكر
سيدالشهدا - سلام الله عليه - مثل بعض مقدسين زمان خودش بود، آنها طرحشان اين بود
كه بماند همان در جوار حضرت رسول - سلام الله عليه - و عبادت كند، اگر وضع تفكر
مولا هم اينطور بود كربلايى پيش نمى آمد، يك راحت طلبى بود و كناره گيرى از جامعه و
دعا و ذكر بود، لكن وضع تفكر جور ديگرى بود. اگر چنانچه ائمه ما عليهم السلام سازش
مى كردند با اهل ظلم و ستم ، احتراماتشان بسيار زياد بود، خلفا حاضر بودند كه آنها
را هر جور احترام مى خواهند بكنند كه آنها دست از دعوتشان بردارند. حضرت موسى بن
جعفر همين طور من باب اتفاق نبود كه چندين سال در حبس بسر برد، و تبعيد بعض ائمه و
احضار از مدينه ، بردنشان به محل خليفه همچو نبود كه اينها يك مردم عادى باشند كه
همين بنشينند و درسى بخوانند و درسى بگويند و مطالعه اى بكنند و عبادت خدا را بكنند
و در جوار رسول خدا عبادت كنند. اگر طرز افكار آنها هم اين بود، اين مذهب ، اين
مذهبى كه در مقابل ظلم در طول تاريخ واقع شده است نبود. اين دو رشته ، از اول خلقت
تا حالا بوده است . رشته تعهد به اسلام و ايستادگى در مقابل ظلم و ستم و ديكتاتورى
و قدرت هاى شيطانى ، وسازش .
بيانات امام در ديدار اقشار مردم - صحيفه نور جلد:15 - صفحه
:45 - 46 - تاريخ سخنرانى :8/4/60.
نگاه يك بعدى به اسلام
خطاى يك بعدى ديدن اسلام
يك فاجعه اى براى اسلام از اول تا حالا بوده و آن فاجعه اينكه اسلام را نشاخته اند،
كسانى كه بحث از اسلام كردند، چه در سابق و چه در لاحق ، اينها اسلام را با همه
ابعادش نشناخته اند. هر كسى يك بعدى از ابعاد اسلام را در آن نظر كرده است و همه
مطالبى كه در اسلام بوده است و در قرآن كريم بوده است ، به همان معنايى كه خودش
ادراك كرده برگردانده است .
بيانات امام در مورد نقش انسان ساز مكتب اسلام - صحيفه نور
جلد:2 - صفحه :153 - تاريخ سخنرانى :22/7/57.
گرفتارى اسلام به نگرشهاى يك بعدى
اسلام هميشه مبتلا بوده به اين يك طرف ديدنها، هميشه مبتلا بوده . اينكه در روايت
است كه اسلام غريب است
(230)، از اول غريب بوده و الان هم غريب است ، براى اينكه غريب آن است كه
نمى شناسند او را، در يك جامعه اى هست او اما نمى شناسند، نمى شناسند اسلام را، هيچ
وقت شناخته نشده به آنطورى كه بايد باشد، مگر پيش خودمان ، هميشه يك ورق را گرفته
اند، آن ورق ديگر را حذفش كرده اند يا مخالفت با آن كرده اند. يك مدت زيادى
گرفتار عرفا ما بوديم ، اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتارى
براى اين بود كه همه چيز بر مى گردانند به آن طرف ، هر چه دستشان ، هر آيه اى
دستشان مى آمد مى رفت آن طرف ، مثل تفسير ملا عبدالرزاق ، خوب بسيار مرد دانشمندى ،
بسيار مرد با فضيلتى ؛ اما همه قرآن را برگردانده به آن طرف ، كانه قرآن با اين
كارها كار ندارد. يك وقت هم گرفتار شديم به يك دسته ديگرى كه همه معنويات را بر مى
گردانند به اين طرف ، اصلا به معنويات كار ندارند، كانه اسلام آمده براى اينكه
اسلام هم طريقه اش مثل هيتلر كه او آمد كه دنياگيرى كند و كشورگشايى كند، اسلام هم
آمده كشورگشايى كند. هر چه مربوط به زندگى است و هر چه مربوط به طبيعت است و هر چه
اينها را گرفته اند، هر چه معنويات است برگردانده اند به اين طرف . بعضى از
تفسيرها، بعضى از اشخاصى كه مى خواهند اظهار فضيلت مثلا بكنند، ملاحظه كنيد همه
مسائل را برگردانده اند به اين آب و خاك ، همه چيز را فداى حيوانيت كرده اند. عرفا
همه چيز را فداى انسانيت كرده اند، خوب باز او، اما اينها غفلت از آن كرده اند.
اسلام همه چيز است آقا، اسلام آمده انسان درست كند و انسان . همه چيز است ، همه
عالم است انسان .
بيانات امام در جمع وعاظ تهران - صحيفه نور جلد:8 - صفحه
:71 - تاريخ سخنرانى :17/4/58.
عدم محدوديت احكام اسلام به عالم غيب
يا شهادت
برداشت هاى مختلفى كه از اسلام شده است به حسب نظرهاى مختلفى كه صاحبنظرها داشتند و
بينشى كه داشتند بسيار اختلاف هست و هيچ كدامش نرسيده است به حدى كه اسلام را
بشناسد... چه بسا اشخاصى كه خيال مى كنند كه پيغمبر اكرم كه آمده است يا ساير
انبيايى كه خداى تبارك و تعالى فرستاده است ، براى اين است كه مردم را از اين ظلمها
و بى عدالتيها و امثال اين نجات بدهد و ماموريت همين است كه عدالت ايجاد كند در
اجتماع و در افراد و ماموريت به همين قدر بيشتر نيست . چه بسا اشخاصى كه اقتصاد را
در يك مطلب با اهميتى تلقى مى كنند و ماموريت انبيا. را محدود به اين بكنند كه
اينها آمده اند مردم را به يك شكم سير و يك زندگى رفاه برسانند و همين است ماموريت
انبيا و چه بسا اشخاصى كه به حسب ديد عرفانى كه دارند بعثت انبيا را محدود مى كنند
به اينكه براى بسط معارف الهى است و غير از اين بعثت چيزى نيست . و همين طور فلاسفه
يك طور فكر مى كنند، فقهاى اسلام ، ملتها يك طور فكر مى كنند، روشنفكرها يك طور فكر
مى كنند و مومنين هم هر كدام به يك نحو فكرى دارند و همه قاصرند از رسيدن به آنچه
كه هست ...
گمان نبايد بشود كه اسلام آمده است براى اينكه اين دنيا را اداره بكند يا آمده است
فقط براى اينكه مردم را متوجه به آخرت بكند يا آمده است كه (فقط) مردم را آشناى به
معارف الهيه بكند. محدود كردن ، هر چه باشد خلاف واقعيت است . انسان غير محدود است
و مربى انسان غير محدود است و نسخه تربيت انسان كه قرآن است غير محدود است ، نه
محدود به عالم طبيعت و ماده است ، نه محدود به عالم غيب است ، نه محدود به عالم
تجرد است ، همه چيز است .
بيانات امام در جمع مديران صندوقهاى قرض الحسنه - صحيفه نور
جلد:12 - صفحه : 169-170 - تاريخ سخنرانى :20/3/59.
|