جهاد اكبر يا مبارزه با نفس

امام خمينى رضوان الله تعالی علیه

- ۲ -


عنايات الهى‏

خداوند تبارك و تعالى چون به بندگانش عنايت داشته، به آنان عقل داده؛ نيروى تهذيب و تزكيه عنايت فرموده؛ انبيا و اوليا فرستاده، تا هدايت شوند و خود را اصلاح نمايند، و دچار عذاب اليم جهنم نگردند. و اگر اين پيشگيريها مايه تنبه و تهذيب انسان نگرديد، خداى مهربان از راههاى ديگر او را متنبه مى‏سازد: با گرفتاريهاى گوناگون، ابتلائات، فقر، مرض، آنان را متوجه مى‏نمايد. مانند يك طبيب حاذق، يك پرستار ماهر و مهربان، مى‏كوشد كه اين بشر مريض را از بيماريهاى خطرناك روحى علاج بخشد.

اگر بنده مورد عنايت حق باشد، اين ابتلائات برايش پيش مى‏آيد تا بر اثر آن به حق تعالى توجه پيدا كند و مهذب گردد. راه همين است و غير از اين راهى نيست؛ ولى انسان بايد با پاى خويش اين راه را بپيمايد تا نتيجه بگيرد. و اگر از اين راه هم نتيجه‏اى به دست نيامد و بشر گمراه معالجه نشد و استحقاق نعمتهاى بهشتى را نيافت، در موقع نزع و جان دادن فشارهايى بر او وارد مى‏كند، بلكه برگردد و متوجه شود. باز هم اگر اثر نبخشيد، در قبر و عالم برزخ و در عقبات هولناك بعد از آن، فشارها و عذابهايى وارد مى‏آورد تا پاك و منزه گردد و به جهنم نرود. تمام اين‏ها عناياتى است از جانب حق تعالى كه از جهنمى شدن انسان جلوگيرى نمايد. اگر با تمام اين عنايات و توجهات حقه بارى تعالى معالجه نشد چه طور؟ ناچار نوبت آخرين علاج كه همانا داغ كردن است مى‏رسد. چه بسا كه انسان مهذب و اصلاح نشود و اين معالجات مؤثر واقع نگردد، و محتاج باشد كه خداوند كريم مهربان بنده خود را به آتش اصلاح كند؛ همانند طلايى كه بايد در آتش خالص و پاك گردد.

در ذيل آيه شريفه لابِثينَ فيها احْقاباً(26) روايت شده كه اين حقب براى اهل هدايت و كسانى است كه اصل ايمانشان محفوظ باشد.(27) براى من و جنابعالى است اگر مؤمن باشيم. هر حقبش چند هزار سال است خدا مى‏داند. مبادا كار به جايى برسد كه ديگر اين علاجها مفيد و مؤثر واقع نگردد و براى استحقاق و لياقت نعيم مقيم به آخرين دوا نياز باشد، و لازم شود كه، خداى نخواسته، انسان مدتى در جهنم برود و در آتش بسوزد تا از رذايل اخلاقى، آلودگى‏هاى روحى، و صفات خبيث شيطانى پاك گردد، لياقت و استعداد بهره‏مند از جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الانْهارُ(28) را بيابد. اين تازه مربوط به آن دسته از بندگانى است كه دامنه گناه و معصيت آنان تا آن درجه گسترده نشده باشد كه رحمت و عنايت حق تعالى از آنان بكلى سلب گردد، و هنوز لياقت ذاتى براى بهشت رفتن داشته باشند. خدا نكند كه انسان بر اثر كثرت معاصى از درگاه حضرت بارى تعالى رانده و مردود گردد و از رحمت الهى محروم شود، كه جز خلود در آتش جهنم راه ديگرى نخواهد داشت. بترسيد از اينكه، خداى نخواسته، از رحمت و عنايت الهى محروم گرديد و مورد خشم و غضب و عذاب او واقع شويد. مبادا اعمال شما، كردار و گفتار شما، طورى باشد كه توفيقات را از شما سلب كند و جز خلود در نار براى شما راهى نباشد. شما الان يك سنگ گرم را نمى‏توانيد دقيقه‏اى ميان كف دست نگهداريد؛ از آتش جهنم بپرهيزيد.

اين آتش‏ها را از حوزه‏ها، از جامعه روحانيت، بيرون بريزيد. اين اختلاف‏ها، نفاقها، را از قلب خود دور كنيد. با خلق خدا حسن سلوك داشته نيكو معاشرت كنيد؛ و با نظر عطوفت و مهربانى به آنان بنگريد. البته با گناهكار به خاطر عصيان و طغيانش خوب نباشيد، و كار زشت و نادرست او را به رخش بكشيد و او را از آن نهى كنيد، ولى از هرج و مرج، آشوب و بلوا، خود را بر حذر داريد. با بندگان خوب و صالح خدا نيكى كنيد. آنان را كه عالم‏اند به خاطر علمشان، كسانى را كه در صراط هدايت‏اند به خاطر اعمال نيكشان، و آنان را كه جاهل و نادان‏اند چون بندگان خداى‏اند، احترام نماييد؛ خوشرفتارى كنيد؛ مهربان باشيد؛ صداقت و برادرى داشته باشيد. مهذب شويد. شما مى‏خواهيد جامعه‏اى را تهذيب و ارشاد كنيد، كسى كه نتواند خود را اصلاح و اداره كند چه گونه مى‏خواهد و مى‏تواند ديگران را راهنمايى و اداره نمايد؟ اكنون از ماه شعبان چند روزى بيش نمانده است، بكوشيد در اين چند روز موفق به توبه و اصلاح نفس گرديد، و با سلامت نفس وارد ماه مبارك رمضان شويد.

نكاتى از مناجات شعبانيه‏

در اين ماه شعبان با مناجات شعبانيه(29)- كه از اول تا آخر اين ماه دستور خواندن آن وارد شده- خداى تبارك و تعالى را هيچ مناجات كرديد؟

و از مضامين عالى و آموزنده آن در ايمان و معرفت بيشتر نسبت به مقام ربوبيت استفاده نموديد؟ درباره اين دعا وارد شده كه اين مناجات حضرت امير، عليه السلام، و فرزندان آن حضرت است؛ و همه ائمه طاهرين، عليهم السلام، با آن خدا را مى‏خوانده‏اند(30). و كمتر دعا و مناجاتى ديده شده كه درباره آن تعبير شده باشد كه همه ائمه (ع) آن را مى‏خوانده‏اند و با آن خدا را مناجات مى‏كرده‏اند. اين مناجات در حقيقت مقدمه‏اى جهت تنبه و آمادگى انسان براى پذيرش وظايف ماه مبارك رمضان مى‏باشد؛ و شايد براى اين باشد كه به انسان آگاه ملتفت انگيزه روزه و ثمره پر ارج آن را تذكر دهد. ائمه طاهرين، عليهم السلام، بسيارى از مسائل را با لسان ادعيه بيان فرموده‏اند. لسان ادعيه با لسانهاى ديگرى كه آن بزرگواران داشتند و احكام را بيان مى‏فرمودند خيلى فرق دارد. اكثرا مسائل روحانى، مسائل ماوراء طبيعت، مسائل دقيق الهى و آنچه را مربوط به معرفة اللّه است، با لسان ادعيه بيان فرموده‏اند. ولى ما ادعيه را تا آخر مى‏خوانيم و متأسفانه به اين معانى توجه نداريم، و اصولا نمى‏فهميم چه مى‏خواهند بفرمايند.

در اين مناجات مى‏خوانيم: الهى هب لي كمال الانقطاع إليك؛ و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها إليك، حتّى تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل إلى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلّقة بعزّ قدسك‏(31).

اين جمله الهى هب لي كمال الانقطاع إليك شايد بيانگر اين معنا باشد كه مردان آگاه الهى بايد پيش از فرارسيدن ماه مبارك رمضان خود را براى صومى كه در حقيقت انقطاع و اجتناب از لذات دنياست (و اين اجتناب به طور كامل همان انقطاع إلى اللّه مى‏باشد.) آماده و مهيا كنند. كمال انقطاع به اين سادگى حاصل نمى‏شود. احتياج فوق العاده به تمرين، زحمت، رياضت، استقامت و ممارست، دارد تا بتواند با تمام قوا از ما سوى اللّه منقطع گردد و به غير خداوند توجهى نداشته باشد. تمام صفات وارسته انسانى در انقطاع كامل إلى اللّه نهفته است. و اگر كسى بدان دست يافت، به سعادت بزرگى نايل شده است. ليكن با كوچكترين توجه به دنيا محال است انقطاع إلى اللّه تحقق يابد. و كسى كه بخواهد روزه ماه مبارك رمضان را با آن آدابى كه از او خواسته‏اند انجام دهد، لازم است انقطاع كامل داشته باشد تا بتواند مراسم و آداب مهمانى را به جا آورد، و به مقام ميزبان تا آنجا كه ممكن است عارف گردد. طبق فرمايش حضرت رسول اكرم (ص) (به حسب خطبه‏اى كه به آن حضرت منسوب است) همه بندگان در ماه مبارك رمضان به مهمانى خداوند تعالى دعوت شده‏اند و مهمان پروردگار خود مى‏باشند. آنجا كه مى‏فرمايد: ايّها الناس، إنه قد اقبل اليكم شهر اللّه ... و قد دعيتم فيه إلى ضيافة اللّه.(32) شما در اين چند روزى كه به ماه مبارك رمضان مانده به فكر باشيد؛ خود را اصلاح كرده توجه به حق تعالى پيدا نماييد؛ از كردار و رفتار ناشايسته خود استغفار كنيد؛ اگر خداى نخواسته گناهى مرتكب شده‏ايد، قبل از ورود به ماه مبارك رمضان توبه نماييد؛ زبان را به مناجات حق تعالى عادت دهيد. مبادا در ماه مبارك رمضان از شما غيبتى، تهمتى، و خلاصه گناهى، سربزند، و در محضر ربوبى با نعم الهى و در مهمانسراى بارى تعالى آلوده به معاصى باشيد.

شما در اين ماه شريف به ضيافت حق تعالى دعوت شده‏ايد: دعيتم فيه إلى ضيافة اللّه خود را براى مهمانى باشكوه حضرت حق آماده سازيد. لا اقل به آداب صورى و ظاهرى روزه پايبند باشيد. (آداب حقيقى باب ديگرى است كه به زحمت و مراقبت دايم نياز دارد.) معناى روزه فقط خوددارى و امساك از خوردن و آشاميدن نمى‏باشد؛ از معاصى هم بايد خوددارى كرد. اين از آداب اوليه روزه مى‏باشد كه براى مبتديهاست. (آداب روزه براى مردان الهى كه مى‏خواهند به معدن عظمت برسند غير از اين مى‏باشد.) شما اقلا به آداب اوليه روزه عمل نماييد؛ و همان طور كه شكم را از خوردن و آشاميدن نگه مى‏داريد، چشم و گوش و زبان را هم از معاصى باز داريد. از هم اكنون بنا بگذاريد كه زبان را از غيبت، تهمت، بدگويى و دروغ نگه داشته، كينه، حسد، و ديگر صفات زشت شيطانى را از دل بيرون كنيد. اگر توانستيد، انقطاع إلى اللّه حاصل نماييد؛ اعمال خود را خالص و بى‏ريا انجام دهيد؛ از شياطين انس و جن منقطع شويد؛ ليكن به حسب ظاهر از رسيدن و دست يافتن به چنين سعادت ارزنده‏اى مأيوس مى‏باشيم؛ اقلا سعى كنيد روزه شما مشفوع به محرمات نباشد.

در غير اين صورت اگر روزه شما صحيح شرعى باشد، مقبول الهى نبوده بالا نمى‏رود. بالا رفتن عمل و مقبوليت آن، با صحت شرعى خيلى تفاوت دارد. اگر با پايان يافتن ماه مبارك رمضان، در اعمال و كردار شما هيچ گونه تغييرى پديد نيامد و راه و روش شما با قبل از ماه صيام فرقى نكرد، معلوم مى‏شود روزه‏اى كه از شما خواسته‏اند محقق نشده است؛ آنچه انجام داده‏ايد روزه عامه حيوانى بوده است.

در اين ماه شريف، كه به مهمانسراى الهى دعوت شده‏ايد، اگر به حق تعالى معرفت پيدا نكرديد يا معرفت شما زيادتر نشد، بدانيد در ضيافة اللّه درست وارد نشديد و حق ضيافت را به جا نياورديد. نبايد فراموش كنيد كه در ماه مبارك، كه شهر اللّه مى‏باشد و درهاى رحمت الهى به روى بندگان باز است و شياطين و اهريمنان- به حسب روايت- (33) در غل و زنجير به سر مى‏برند، اگر شما نتوانيد خود را اصلاح و مهذب نماييد، نفس اماره را تحت مراقبت و كنترل خود درآوريد، هواهاى نفسانيه را زير پا گذاشته علاقه و ارتباط خويش را با دنيا و ماديت قطع كنيد، بعد از پايان يافتن شهر صيام مشكل است بتوانيد اين مسائل را به مرحله عمل درآوريد. بنابراين، از فرصت استفاده كنيد و پيش از آنكه اين فيض عظمى سپرى گردد، در مقام اصلاح، تزكيه و تصفيه امور خود برآييد؛ خود را براى انجام وظايف ماه صيام آماده و مهيا سازيد. طورى نباشد كه پيش از فرارسيدن شهر رمضان همانند ساعت به دست شيطان كوك شده در اين يك ماه كه شياطين در زنجيرند شما به طور خودكار به معاصى و اعمال خلاف دستورات اسلام مشغول گرديد! گاهى انسان عاصى و گناهكار بر اثر دورى از حق و كثرت معصيت آنچنان در تاريكى و نادانى فرو مى‏رود كه ديگر نيازى به وسوسه شيطان ندارد، خود به رنگ شيطان در مى‏آيد.

صبغة اللّه‏(34) مقابل صبغه شيطان است. و كسى كه دنبال هواى نفس رفت و از شيطان متابعت كرد، بتدريج به صبغه او درمى‏آيد. شما تصميم بگيريد لا اقل در اين يك ماه از خود مراقبت به عمل آوريد؛ از گفتار و كردارى كه خداوند تبارك و تعالى راضى نيست اجتناب ورزيد. از هم اكنون در همين مجلس با خداى خود عهد ببنديد كه در ماه مبارك رمضان از غيبت، تهمت، و بدگويى نسبت به ديگران، خوددارى كنيد. زبان، چشم، دست، گوش، و ساير اعضا و جوارح، را تحت اراده خود درآوريد.

اعمال و اقوال خود را مراقبت نماييد، شايد همين عمل شايسته موجب گردد كه خداوند تبارك و تعالى به شما توجه فرموده توفيق عنايت كند؛ و پس از سپرى شدن شهر صيام كه شياطين از زنجير رها مى‏گردند شما اصلاح شده باشيد و ديگر فريب شيطان را نخوريد و مهذب گرديد. باز تكرار مى‏كنم تصميم بگيريد در اين سى روز ماه مبارك رمضان مراقب زبان، چشم، گوش، و همه اعضا و جوارح خود باشيد، و دايما متوجه باشيد اين عملى كه مى‏خواهيد انجام دهيد، اين سخنى كه مى‏خواهيد بر زبان آوريد، اين مطلبى كه داريد استماع مى‏كنيد، از نظر شرع چه حكمى دارد؟ اين آداب اولى و ظاهرى صوم است؛ اقلا به اين آداب ظاهرى صوم پابند باشيد. اگر ديديد كسى مى‏خواهد غيبت كند، جلوگيرى كنيد و به او بگوييد ما متعهد شده‏ايم كه در اين سى روز رمضان از امور محرمه خود دارى ورزيم. و اگر نمى‏توانيد او را از غيبت باز داريد، از آن مجلس خارج شويد؛ ننشينيد و گوش كنيد. مسلمين بايد از شما در امان باشند. كسى كه ديگر مسلمانان از دست و زبان و چشم او در امان نباشند، در حقيقت مسلمان نيست (35)؛ مسلمان ظاهرى و صورى مى‏باشد؛ لا اله الاّ اللّه صورى گفته است. اگر، خداى نخواسته، خواستيد به كسى جسارت كنيد، اهانت نماييد، مرتكب غيبت شويد، بدانيد كه در محضر ربوبى هستيد؛ مهمان خداى متعال مى‏باشيد، و در حضور حق تعالى به بندگان او اسائه ادب مى‏كنيد؛ و اهانت به بنده خدا اهانت به خداست. اينان بندگان خدا هستند؛ خصوصا اگر اهل علم بوده در صراط علم و تقوى باشند. گاهى مى‏بينى كه انسان به واسطه اين امور به جايى مى‏رسد كه در وقت مرگ خدا را تكذيب مى‏كند! آيات الهى را منكر مى‏گردد: ثُمَّ كانَ عاقبةُ الّذين اساؤا السّواى أن كَذَّبوا ب‏آياتِ اللَّه و كانوا بها يَسْتَهْزِؤن(36) اين امور بتدريج واقع مى‏شود. امروز يك نظر غير صحيح، فردا يك كلمه غيبت، و روز ديگر اهانتى به مسلمان و ... كم كم اين معاصى در قلب انباشته مى‏گردد، و قلب را سياه كرده انسان را از معرفة اللّه باز مى‏دارد؛ تا به آنجا مى‏رسد كه همه چيز را انكار كرده حقايق را تكذيب مى‏نمايد.

طبق بعضى آيات، به تفسير برخى از روايات، اعمال انسان به رسول خدا (ص) و ائمه طاهرين (ع) عرضه مى‏شود (37)و از نظر مبارك آنان مى‏گذرد. وقتى كه آن حضرت به اعمال شما نظر كنند و ببينند كه از خطا و گناه انباشته است، چه قدر ناراحت و متأثر مى‏گردند؟ نخواهيد كه رسول خدا ناراحت و متأثر شوند؛ راضى نشويد كه قلب مبارك آن حضرت شكسته و محزون گردد. وقتى آن حضرت مشاهده كند كه صفحه اعمال شما مملو از غيبت و تهمت و بدگويى نسبت به مسلمان مى‏باشد و تمام توجه شما هم به دنيا و ماديت است و قلوب شما از بغض، حسد، كينه و بدبينى به يكديگر لبريز شده، ممكن است در حضور خداى تبارك و تعالى و ملائكة اللّه خجل گردد كه امت و پيروان او نسبت به نعم الهى ناسپاس بوده و اين گونه افسار گسيخته و بى‏پروا به امانات خداوند تبارك و تعالى خيانت مى‏كنند. فردى كه به انسان مربوط است، اگر چه نوكر انسان باشد، اگر خلافى مرتكب شد، مايه خجلت انسان مى‏گردد. شما مربوط به رسول اللّه (ص) هستيد، شما با ورود به حوزه‏هاى علميه خود را به فقه اسلام، رسول اكرم، و قرآن كريم مرتبط ساخته‏ايد، اگر عمل زشتى مرتكب شديد، به آن حضرت برمى‏خورد، بر ايشان گران مى‏آيد؛ ممكن است خداى نخواسته شما را نفرين كند. راضى نشويد كه رسول خدا (ص) و ائمه اطهار، عليهم السّلام، نگران و محزون گردند.

قلب انسان مانند آينه صاف و روشن است، و بر اثر توجه فوق العاده به دنيا و كثرت معاصى كدر مى‏شود؛ ولى اگر انسان لا اقل صوم را براى حق تعالى خالص و بى‏ريا انجام دهد (نمى‏گويم عبادات ديگر خالص نباشد، همه عبادات لازم است خالص و بى‏ريا انجام گيرد.) اين عبادت را كه اعراض از شهوات، اجتناب از لذات، و انقطاع از غير خداست در اين يك ماه بخوبى انجام دهد، شايد تفضل الهى شامل حال او شده آينه قلبش از سياهى و كدورت زدوده گردد؛ و اميد است كه او را از عالم طبيعت و لذات دنيوى منحرف و منصرف سازد؛ و آن گاه كه مى‏خواهد وارد شب قدر شود، نورانيتهايى كه در آن شب براى اوليا و مؤمنين حاصل مى‏شود به دست آورد.

و جزاى چنين روزه‏اى خداست؛ چنانكه فرموده است: الصّوم لي و انا اجزى به. (40) چيز ديگر نمى‏تواند پاداش چنين روزه‏اى باشد. جنات نعيم در مقابل روزه او بى‏ارزش بوده نمى‏تواند پاداش آن به حساب آيد. ولى اگر بنا باشد كه انسان به اسم روزه دهان را از مطعومات ببندد و به غيبت مردم باز كند و شبهاى ماه مبارك رمضان، كه مجالس شب نشينى گرم و داير بوده وقت و فرصت بيشترى است، با غيبت، تهمت و اهانت به مسلمانان به سحر انجامد، چيزى عايد او نمى‏شود و اثرى بر آن مترتب نمى‏گردد.

بلكه چنين روزه‏دارى آداب مجلس مهمانى حق را رعايت نكرده، حق ولينعمت خود را ضايع نموده است- ولينعمتى كه پيش از آفرينش انسان، همه گونه وسايل زندگى و آسايش را براى او فراهم كرده؛ اسباب تكامل را تهيه ديده است؛ انبيا را براى هدايت فرستاده؛ كتابهاى آسمانى نازل فرموده است؛ براى رسانيدن انسان به معدن عظمت و نور ابهج قدرت داده؛ عقل و ادراك عنايت كرده؛ كرامتها فرموده است، و اكنون از بندگانش دعوت به عمل آورده كه به مهمانخانه او وارد شده بر خوان نعمت او بنشينند، و شكر و سپاس حضرتش را تا آنجا كه از دست و زبان آنان برمى‏آيد ادا نمايند. آيا صحيح است كه بندگان از خوان نعمت او بهره‏مند گردند، از وسايل و اسباب آسايشى كه در اختيار آنان قرار داده استفاده كنند، و با مولى و ميزبان خود مخالفت ورزند و بر ضد او قيام نمايند؟

اسباب و وسايلى كه او به آنان ارزانى داشته عليه او و بر خلاف خواست او به كار برند؟ آيا اين ناسپاسى و نمك ناشناسى نيست كه انسان سر سفره مولاى خويش بنشيند، و با اعمال و كردار گستاخانه و بى‏ادبانه خود نسبت به ميزبان محترم كه ولينعمت او مى‏باشد اهانت و جسارت كند، كارهايى را كه نزد ميزبان زشت و قبيح است مرتكب گردد؟

مهمان بايد لا اقل ميزبان را بشناسد و به مقام او معرفت داشته باشد، و به آداب و رسوم مجلس آشنا بوده سعى كند عملى بر خلاف اخلاق و نزاكت از او سرنزند. مهمان خداوند متعال بايد به مقام خداوندى حضرت ذى الجلال عارف باشد- مقامى كه ائمه، عليهم السّلام، و انبياى بزرگ الهى هميشه دنبال معرفت بيشتر و شناخت كامل آن بوده‏اند و آرزو داشتند كه به چنين معدن نور و عظمتى دست يابند. و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها إليك، حتّى تخرق أبصار القلوب حجب النّور فتصل إلى معدن العظمة. ضيافة اللّه همان معدن عظمت است. خداوند تبارك و تعالى براى ورود به معدن نور و عظمت از بندگانش دعوت فرموده است، ليكن بنده اگر لايق نباشد نمى‏تواند به چنين مقام با شكوه و مجللى وارد گردد. خداوند تعالى بندگان را به همه خيرات و مبرّات و بسيارى از لذات معنوى و روحانى دعوت فرموده است، ولى اگر آنان براى حضور در چنين مقامات عاليه‏اى آمادگى نداشته باشند، نمى‏توانند وارد آن شوند. با آلودگى‏هاى روحى، رذايل اخلاقى، معاصى قلبيه و قالبيه، چه گونه مى‏توان در محضر ربوبى حضور يافت و در مهمانسراى رب الارباب كه معدن العظمة مى‏باشد وارد شد؟

لياقت مى‏خواهد؛ آمادگى لازم است. با روسياهيها و قلبهاى آلوده كه به حجابهاى ظلمانى پوشيده شده است اين معانى و حقايق روحانى را نمى‏توان درك كرد. بايد اين حجابها پاره گردد و اين پرده‏هاى تاريك و روشنى كه بر قلبها كشيده شده و مانع وصال إلى اللّه گرديده كنار رود، تا بتوان در مجلس نورانى و با شكوه الهى وارد شد.

حجابهاى انسان‏

توجه به غير خدا انسان را به حجابهاى ظلمانى و نورانى محجوب مى‏نمايد. كليه امور دنيوى اگر موجب توجه انسان به دنيا و غفلت از خداوند متعال شود، باعث حجب ظلمانى مى‏شود. تمام عوالم اجسام حجابهاى ظلمانى مى‏باشد. و اگر دنيا وسيله توجه به حق و رسيدن به دار آخرت، كه دار التشريف است، باشد، حجابهاى ظلمانى به حجب نورانى مبدل مى‏گردد. و كمال انقطاع آن است كه تمام حجب ظلمانى و نورانى پاره و كنار زده شود، تا به مهمانسراى الهى كه معدن عظمت است بتوان وارد گرديد. لهذا در اين مناجات از خداوند متعال بينايى و نورانيت قلبى طلب مى‏كنند، تا بتوانند حجب نورانى را دريده به معدن عظمت برسند: حتّى تخرق أبصار القلوب حجب النّور، فتصل إلى معدن العظمة.

ولى كسى كه هنوز حجابهاى ظلمانى را پاره نكرده، كسى كه تمام توجه او به عالم طبيعت است و، العياذ باللّه، منحرف عن اللّه مى‏باشد، و اصولا از ماوراء دنيا و عالم روحانيت بيخبر بوده و منكوس إلى الطبيعه است، و هيچ گاه در مقام [اين ]برنيامده كه خود را تهذيب كند، حركت و نيروى روحانى و معنوى در خويشتن ايجاد نمايد، و پرده‏هاى سياهى را كه روى قلب او سايه افكنده كنار زند، در اسفل سافلين كه آخرين حجب ظلمانيست قرار دارد: ثُمَّ رَدَدْناهُ اسْفَلَ سافلين‏(38). در صورتى كه خداوند عالم بشر را در عاليترين مرتبه و مقام آفريده است: لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ في احْسَنِ تَقويمٍ.(39) كسى كه از هواى نفس پيروى مى‏كند و از روزى كه خود را شناخته به غير عالم ظلمانى طبيعت توجهى ندارد و هيچ‏گاه فكر نمى‏كند كه ممكن است غير از اين دنياى آلوده تاريك جا و منزل ديگرى هم وجود داشته باشد، در حجاب ظلمانى فرو رفته، مصداق اخْلَدَ الى الارْضِ و اتَّبَعَ هواه‏(40) گرديده است. او با آن قلب آلوده به گناهى كه در پرده ظلمانى پوشيده شده و روح گرفته‏اى كه بر اثر كثرت گناه و معصيت از حق تعالى دور گشته، آن هوا پرستيها و دنيا طلبيهايى كه عقل و چشم حقيقت بين او را كور كرده است، نمى‏تواند از حجابهاى ظلمانى برهد، چه رسد اينكه حجب نورانى را پاره كرده انقطاع إلى اللّه حاصل نمايد. او خيلى معتقد باشد كه مقام اولياى خدا را منكر نشود؛ عوالم برزخ، صراط، معاد، قيامت، حساب، كتاب، بهشت و جهنم را افسانه نخواند. انسان بر اثر معاصى و دلبستگى به دنيا بتدريج اين حقايق را منكر مى‏گردد؛ مقامات اوليا را انكار مى‏كند، با اينكه مقامات اوليا بيش از اين چند جمله‏اى كه در دعا و مناجات وارد شده نمى‏باشد.

علم و ايمان‏

گاهى مى‏بينى كه به اين واقعيات علم دارد، ليكن ايمان ندارد.

مرده‏شوى از مرده نمى‏ترسد، زيرا يقين دارد كه مرده قدرت اذيت و آزار ندارد؛ آن وقت كه زنده بود و روح در بدن داشت كارى از او ساخته نبود، چه رسد اكنون كه قالب تهى كرده است؛ ولى آنان كه از مرده مى‏ترسند براى اين است كه به اين حقيقت ايمان ندارند؛ فقط علم دارند. به خدا و روز جزا عالم‏اند، ولى يقين ندارند؛ از آنچه عقل درك كرده قلب بيخبر است. طبق برهان مى‏دانند خدايى است و معاد و قيامتى در كار است، ولى همين برهان عقلى ممكن است حجاب قلب شده نگذارد نور ايمان بر قلب بتابد؛ تا خداوند متعال او را از ظلمات و تاريكيها خارج كرده به عالم نور و روشنايى وارد سازد: اللَّه وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النُّورِ.(41) و آنكه خداوند تبارك و تعالى ولىّ او بوده و او را از ظلمات خارج ساخته است، ديگر مرتكب گناه نمى‏شود؛ غيبت نمى‏كند؛ تهمت نمى‏زند؛ به برادر ايمانى كينه و حسد نمى‏ورزد؛ و در قلب خويش احساس نورانيت كرده، به دنيا و ما فيها ارج نمى‏نهد. چنانكه حضرت امير (ع) فرمود: اگر تمام دنيا و ما فيها را به من بدهند كه پوست جوى از دهان مورچه‏اى جابرانه و بر خلاف عدالت بگيرم، هرگز نمى‏پذيرم.(42)

ولى بعضى از شماها همه چيز را پايمال مى‏كنيد؛ از بزرگان اسلام غيبت مى‏نماييد. اگر ديگران نسبت به بقال و عطار سر كوچه بدگويى و غيبت مى‏كنند، اينان به علماى اسلام نسبتهاى ناروا داده اهانت و جسارت مى‏نمايند؛ زيرا ايمان راسخ نشده و كيفر اعمال و كردار خود را باور ندارند.

و عصمت غير از ايمان كامل نمى‏باشد معناى عصمت انبيا و اوليا اين نيست كه مثلا جبرئيل دست آنان را بگيرد. البته اگر جبرئيل دست شمر را هم بگيرد هرگز مرتكب گناه نمى‏شود! بلكه عصمت زاييده ايمان است. اگر انسان به حق تعالى ايمان داشته باشد و با چشم قلب خداوند متعال را مانند خورشيد ببيند، امكان ندارد مرتكب گناه و معصيت گردد.

چنانكه در مقابل يك مقتدر مسلح عصمت پديد مى‏آيد. اين خوف از اعتقاد به حضور است كه انسان را از وقوع در گناه حفظ مى‏كند.

معصومين، عليهم السّلام، بعد از خلقت از طينت پاك، بر اثر رياضت و كسب نورانيت و ملكات فاضله همواره خود را در محضر خداوند تعالى، كه همه چيز را مى‏داند و به همه امور احاطه دارد، مشاهده مى‏كنند؛ و به معناى لا اله الاّ اللّه ايمان داشته، باور دارند كه غير از خدا همه كس و همه چيز فانى بوده در سرنوشت انسان نمى‏تواند نقش داشته باشد: كُلُّ شَي‏ءٍ هالِكٌ الاّ وَجْهَهُ.(43) اگر انسان يقين كند و ايمان بياورد كه تمام عوالم ظاهر و باطن محضر ربوبى است و حق تعالى در همه جا حاضر و ناظر است، با حضور حق و نعمت حق امكان ندارد مرتكب گناه شود. انسان در مقابل يك بچه مميز گناه نمى‏كند، كشف عورت نمى‏نمايد، چطور شد كه در مقابل حق تعالى و در محضر ربوبيت كشف عورات مى‏كند، از هيچ جنايتى واهمه و مضايقه ندارد. براى اين است كه به حضور كودك ايمان دارد، ولى به محضر ربوبيت اگر علم داشته باشد ايمان ندارد؛ بلكه بر اثر كثرت معاصى كه قلب او تاريك و سياه شده اين گونه مسائل و حقايق را اصلا نمى‏تواند بپذيرد؛ احتمال صحت و واقعيت آن را هم شايد نمى‏دهد. واقعا اگر انسان احتمال بدهد- لازم نيست يقين داشته باشد- كه اين خبرهايى كه در قرآن كريم آمده، وعده‏ها، وعيدهايى كه داده شده راست است، كه در اعمال و كردار خود تجديد نظر نموده، اين طور افسار گسيخته و بى‏پروا پيش نمى‏تازد. شما اگر احتمال بدهيد كه در مسيرى درنده‏اى وجود دارد و ممكن است اذيتى به شما برساند، يا شخص مسلحى ايستاده كه شايد متعرض شما گردد، از پيمودن آن راه خوددارى ورزيده توقف مى‏كنيد، و در مقام تحقيق و صحت و سقم آن برمى‏آييد.

آيا ممكن است كسى وجود جهنم و خلود در نار را احتمال دهد، مع الوصف مرتكب خلاف شود؟ آيا مى‏توان گفت كسى خداوند متعال را حاضر و ناظر دانسته خود را در محضر ربوبى مشاهده كند، و احتمال دهد كه براى گفتار و كردار او جزايى باشد، حساب و عقابى باشد و در اين دنيا هر كلمه‏اى كه مى‏گويد، هر قدمى كه برمى‏دارد، هر عملى كه مرتكب مى‏شود، ثبت و ضبط گرديده ملائكة اللّه كه رقيب و عتيدند(44)مراقب او هستند و تمام اقوال و اعمال او را ثبت مى‏كنند، و در عين حال از ارتكاب اعمال خلاف باكى نداشته باشد؟ درد اينجاست كه احتمال وقوع اين حقايق هم داده نمى‏شود. از راه و روش و كيفيت سلوك بعضيها به دست مى‏آيد كه احتمال وجود عالم ماوراء طبيعت را نمى‏دهند. چون صرف احتمال كافى است كه انسان را از خيلى امور ناشايسته باز دارد. [قدم اوّل در تهذيب ]

تا كى مى‏خواهيد در خواب غفلت به سر بريد، و در فساد و تباهى غوطه‏ور باشيد؟ از خدا بترسيد؛ از عواقب امور بپرهيزيد؛ از خواب غفلت بيدار شويد. شما هنوز بيدار نشده‏ايد؛ هنوز قدم اول را برنداشته‏ايد. قدم اول در سلوك يقظه(45) است. ولى شما در خواب به سر مى‏بريد؛ چشمها باز و دلها در خواب فرو رفته است. اگر دلها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سياه و زنگ زده نمى‏بود، اين طور آسوده خاطر و بيتفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمى‏داديد. اگر قدرى در امور اخروى و عقبات هولناك آن فكر مى‏كرديد، به تكاليف و مسئوليتهاى سنگينى كه بر دوش شماست بيشتر اهميت مى‏داديد.

شما عالم ديگرى هم داريد؛ معاد و قيامتى نيز براى شما هست (مثل ساير موجودات كه عود و رجعت ندارند نمى‏باشيد.) چرا عبرت نمى‏گيريد؟ چرا بيدار و هوشيار نمى‏شويد؟ چرا اين قدر با خاطر آسوده به غيبت و بدگويى نسبت به برادران مسلمان خود مى‏پردازيد، و يا استماع مى‏كنيد؟ هيچ مى‏دانيد اين زبانى كه براى غيبت دراز مى‏شود در قيامت زير پاى ديگران كوبيده مى‏گردد؟ آيا خبر داريد كه الغيبة ادام كلاب النّار(46).

هيچ فكر كرده‏ايد كه اين اختلافات، عداوتها، حسدها، بدبينيها، خودخواهيها، و غرور و تكبر، چه عواقب سوئى دارد؟ آيا مى‏دانيد عاقبت اين اعمال رذيله و محرمه جهنم بوده، ممكن است خداى نخواسته به خلود در نار منجر شود؟

خدا نكند انسان به امراض بيدرد مبتلا گردد. مرضهايى كه درد دارد انسان را وادار مى‏كند كه در مقام علاج برآيد؛ به دكتر و بيمارستان مراجعه كند؛ ليكن مرضى كه بيدرد است و احساس نمى‏شود بسيار خطرناك مى‏باشد. وقتى انسان خبردار مى‏گردد كه كار از كار گذشته است.

مرضهاى روانى اگر درد داشت باز جاى شكر بود: بالاخره انسان را به معالجه و درمان وامى‏داشت؛ ولى چه توان كرد كه اين امراض خطرناك درد ندارد. مرض غرور و خودخواهى بيدرد است. معاصى ديگر بدون ايجاد درد قلب و روح را فاسد مى‏سازد. اين مرضها نه تنها درد ندارد، بلكه ظاهر لذتبخشى نيز دارد: مجالس و محافلى كه به غيبت مى‏گذرد خيلى گرم و شيرين است! حب نفس و حب دنيا كه ريشه همه گناهان است‏(47) لذتبخش مى‏باشد. مستسقى (48) از آب تلف مى‏شود، ولى تا آخرين نفس از آشاميدن آن لذت مى‏برد. و قهرا اگر انسان از مرضى لذت برد و درد هم نداشت، دنبال معالجه نخواهد رفت؛ و هر چه به او اعلام خطر كنند كه اين كشنده است، باور نخواهد كرد. اگر انسان به مرض دنياپرستى و هواخواهى مبتلا شد، محبت دنيا قلب او را فراگرفت، از غير دنيا و ما فيها بيزار مى‏شود؛ العياذ باللّه نسبت به خدا و بندگان خدا و به پيامبران و اولياى الهى و ملائكة اللّه دشمنى مى‏ورزد، و احساس حقد و كينه مى‏كند؛ و آن گاه كه فرشتگان به امر خداى سبحان براى گرفتن جان او مى‏آيند، سخت احساس تنفر و انزجار مى‏كند، زيرا مى‏بيند كه خداوند و ملائكة اللّه مى‏خواهند او را از محبوبش (دنيا و امور دنيوى) جدا سازند؛ و ممكن است با عداوت و دشمنى حضرت حق تعالى از دنيا برود. يكى از بزرگان قزوين، رحمه اللّه تعالى، نقل مى‏كرد كه [به ]بالين مردى كه در حال احتضار بود حاضر شدم. در آخرين دقايق زندگى چشم باز كرد و گفت: ظلمى كه خدا به من كرد، هيچكس نكرده است! زيرا با چه خون جگرى اين بچه‏ها را پرورش داده بزرگ كرده‏ام؛ اكنون مى‏خواهد مرا از آنان جدا سازد! آيا ظلمى بالاتر از اين مى‏شود؟ اگر انسان خود را مهذب نكند و از دنيا منصرف نسازد و حبّ آن را از دل بيرون ننمايد، بيم آن مى‏رود كه هنگام مرگ با قلبى لبريز از بغض و كينه نسبت به خداوند و اولياى او جان سپرد. با چنين سرنوشت شومى دست به گريبان است. آيا اين بشر افسار گسيخته اشرف مخلوقات است، يا در حقيقت شرّ مخلوقات مى‏باشد؟ وَ الْعَصْرِ انَّ الانْسانَ لَفى خُسْر الاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ(49)در اين سوره فقط مؤمنين را كه داراى عمل صالح‏اند استثنا فرموده است. و عمل صالح عملى است كه با روح سازش داشته باشد. ولى مى‏بينى كه بسيارى از اعمال انسان با جسم سازش دارد. تواصى هم در كار نيست. اگر بنا باشد حبّ دنيا و حبّ نفس بر شما غلبه كند و نگذارد حقايق و واقعيات را درك كنيد، عمل خود را براى خدا خالص گردانيد، شما را از تواصى به حق و تواصى به صبر باز دارد، سدّ راه هدايت شما گردد، در خسران قرار گرفته‏ايد؛ خسر الدنيا و الآخره هستيد. زيرا جوانى را داده‏ايد، از نعمتهاى جنت و مزاياى اخروى نيز محروم مانده‏ايد، و دنيايى هم نداريد. ديگران اگر به بهشت الهى راه ندارند، درهاى رحمت خداوندى به روى آنان بسته شده و در آتش جهنم مخلد خواهند بود، اقلا دنيايى دارند؛ از مزاياى دنيوى برخوردارند؛ ولى شما ...

بپرهيزيد از اينكه خداى نخواسته حبّ دنيا و حبّ نفس بتدريج در شما رو به فزونى نهد، و كار به آنجا رسد كه شيطان بتواند ايمان شما را بگيرد.

گفته مى‏شود تمام كوشش شيطان براى ربودن ايمان است.(50)تمام وسايل و جدّيتهاى شبانه‏روزى او براى اين است كه ايمان انسان را بربايد.

كسى سند نداده كه ايمان شما ثابت بماند. شايد ايمان مستودع باشد(51)، (54) و آخر كار شيطان از شما بگيرد، و با عداوت خداوند تبارك و تعالى و اولياى او از دنيا برويد. يك عمر از نعمتهاى الهى استفاده كرده، سر سفره امام زمان (ع) نشسته، و آخر كار خداى نخواسته بى‏ايمان و با دشمنى با ولينعمت خود جان بسپريد.

بكوشيد اگر علقه، ارتباط، و محبتى به دنيا داريد، قطع نماييد. اين دنيا با تمام زرق و برق ظاهريش ناچيزتر از آن است كه قابل محبت باشد، چه رسد كه انسان از همين مظاهر زندگى هم محروم باشد. شما از دنيا چه داريد كه به آن دل ببنديد؟ شماييد و اين مسجد و محراب و مدرسه و يا كنج خانه؛ آيا صحيح است كه بر سر مسجد و محراب با يكديگر رقابت كرده ايجاد اختلاف نماييد و جامعه را فاسد كنيد؟ و تازه اگر همانند اهل دنيا داراى زندگى مرفه و مجللى باشيد و خداى نخواسته، عمر خود را با عيش و نوش سپرى سازيد، پس از پايان عمر مى‏بينيد كه همانند خواب خوشى گذشته است، ولى عقوبات و مسئولياتش هميشه گريبانگير شما خواهد بود. اين زندگى زودگذر بظاهر شيرين (بنابر اين كه خيلى شيرين بگذرد) در مقابل عذاب غير متناهى چه ارزشى دارد؟ عذاب اهل دنيا گاهى نامتناهى است. تازه اهل دنيا كه خيال مى‏كنند به دنيا دست يافته و از تمام مزايا و منافع آن بهره‏مندند، دچار غفلت و اشتباه مى‏باشند. هر كسى دنيا را از دريچه محيط و محل زيست خود مى‏نگرد، و خيال مى‏كند دنيا همان است كه او دارد. اين عالم اجسام وسعيتر از آن است كه بشر تصور كرده بر آن دست يافته، و آن را كشف و سير مى‏نمايد. اين دنيا با تمام اين ابزار و وسايل در روايت وارد شده كه ما نظر إليها نظر رحمة(52)بنا بر اين بايد ديد عالم ديگر كه خداوند تبارك و تعالى به آن نظر رحمت فرموده چه گونه مى‏باشد.