دفتر عقل و قلب

احمد عابدي

- ۳ -


حجاب هاي نوراني و ظلماني

موضوع سير و سلوك، شناخت فاصله هاي بين انسان و خداي متعال، و حالات، درجات، منزل ها و مقامات، و تلاش در جهت كم نمودن اين فاصله است. براي اين حركت و سلوك معنوي، اولين قدم، عبارت از شناخت موانع و حجاب ها و راه خرق و عبور از آنها است. در اسفار چهارگانه عقلي و عرفاني نيز شناخت حجاب هاي نوراني و ظلماني، جايگاهي رفيع دارد؛ و بلكه مي توان ادعا كرد كه تمام اخلاق و عرفان، يا مقدمه براي رفع حجاب بين انسان و خدا است، يا نتيجه و فرع آن است؛ مخصوصاً وقتي توجه شود كه در دين، هيچ مطلبي مهم تر از توحيد نيست و شناخت حجاب ها و راه رفع و خرق حجب، مقدمه وصول به توحيد است(1). بنابراين مي توان ادعا كرد كه در علوم معنوي، بحثي لازم و ضروري تر از اين مسأله وجود ندارد.

يكي از مهم ترين دغدغه هاي امام خميني رحمه الله نيز، در طول حيات عارفانه خود، همين مسأله بوده است؛ به طوري كه تقريباً در قديمي ترين آثار مكتوب ايشان - كه به دست ما رسيده است - مسأله حجاب بودن علوم - حتي علم عرفان - تذكر داده شده و انباشتن مفاهيم و اصطلاحات عرفاني، حجاب هاي ظلماني دانسته شده و صرف كردن عمر در راه آن ها، موجب هلاكت و خسران و محروميت ابدي معرفي گشته است(2). حضرت امام در آخرين ماه هاي عمر خود نيز از «در حجاب بودن» خود شكوه و گلايه كرده است(3). و در درس هاي اخلاق، فلسفه، عرفان و حتي در سخنراني هاي عمومي و مكاتبات خود، غالباً به مسأله حجاب هاي نوراني و ظلماني توجه داده است.

نگارنده تلاش دارد در اين مقاله، برخي از حجاب هاي نوراني و ظلماني را از ديدگاه حضرت امام معرفي كند و راه رفع حجاب ها را نيز با تكيه بر كلمات ايشان، بيان نمايد.

بخش اول: كليات

مقدمه

كلمه «حجاب» در لغت به معناي پوششي است كه مانع و حايل بين بيننده و آنچه مي خواهد ببيند، باشد؛ و هر آنچه مانع چشم از ديدن باشد «حجاب» ناميده مي شود. و چون اين كلمه مصدر است و به معناي اسم فاعل به كار رفته، پس «حجاب» يعني منع كردن؛ ولي به معناي منع كننده استعمال شده است.(4)

در آيات شريفه قرآن - كه تقريباً هشت مرتبه كلمه «حجاب» و مشتقات آن به كار رفته - و نيز در روايات زيادي، كلمه «حجاب» به معناي مانع و آن چه جلوگيري از ديدن يا فهميدن چيز ديگري باشد، به كار رفته است.

كلماتي از قبيل «غطاء»، «قفل بر قلب»، «ستر»، «اكنّه» و «طبع» نيز مترادف با حجاب استعمال شده اند. ضمناً «حجال» به معناي عروس نيز - چون غالباً عروس، پرده نشين و داراي حجابي است تا نگاه نامحرم به او نيفتد - معناي حجاب را مي فهماند.

كشف، شهود، معاينه، ابصار و بصيرت نيز به عنوان ضد حجاب شناخته شده اند. مثلاً مي توان ادعا كرد. كسي كه به كشف و شهود رسيده است، حجاب ندارد؛ و همه آنان كه در حجابند، از مشاهده جمال حق محروم مي باشند.

بردار حجاب از ميان تا يابد راهي به رخ تو چشم بيگانه من
بردار حجاب تا جمالش بيني تا طلعت ذات بي مثالش بين(5)

نجم الدين رازي در تعريف حجاب فرموده:

حجاب عبارت از موانعي است كه ديده بنده بدان از جمال حضرت جلّت، محجوب و ممنوع است(6).

مرحوم سيد عليخان كبير نيز فرموده است: حجاب - و جمع آن حُجب - به معناي پوشش بوده و اصل آن، جسمي است كه مانع بين دو جسم ديگر باشد. و در غير معناي جسم نيز به كار رفته است؛ مثلاً گاهي گفته مي شود: ناتواني حجابي است بين انسان و رسيدن به مقصود، يا معصيت حجاب بين عبد و پروردگارش مي باشد ... و حقيقت حجاب بين انسان و خدا اين است كه انسان سالك، مقامات و درجاتي دارد كه هر كدام - قبل از رسيدن به خداي متعال - حجاب او هستند. و چون مقامات انسان بي نهايت است، مراتب حجاب ها نيز بي نهايت است(7).

فصل اول: تعداد حجاب ها

زان كه هفتصد پرده دارد نور حق پرده هاي نور دان چندين طبق(8)

تعداد حجاب ها غير از بيان «انواع حجاب ها» است در آينده، انواع حجاب ها مورد اشاره قرار خواهد گرفت؛ ولي اكنون به صورت اجمالي و گذرا، تعداد حجاب هاي بين انسان و خدا را ذكر مي كنيم.

درجات بين انسان و خداوند - كه در سير و سلوك مورد بحث قرار مي گيرند - ممكن است در يك درجه خلاصه شود؛(9) و ممكن است آن ها را يازده درجه دانست؛(10) و احتمال رد آن ها را سي و شش درجه به حساب آورد؛(11) و احتمال دارد آن ها را صد(12) و بلكه هزار(13) بلكه بي نهايت دانست(14). و اين عددها هيچ تعارض و تهافتي با يكديگر ندارند؛ زيرا تفاوت به اجمال و تفصيل و كلي و جزئي است.

حجاب هاي بين انسان و خداوند نيز اين گونه است و عدد خاصي ملاك نيست. به عنوان مثال:

الف . چون هر گناه كبيره اي يك حجاب است، پس حجاب هاي غليظ ظلماني بين انسان و خداوند، هفتاد عدد است.

ب . اگر هر شاغل و مانع از حق را در نظر بگيريم، تعداد حجاب ها بي نهايت است.

ج . اگر هر اسمي را يك حجاب بدانيم، هفتاد و دو حجاب بدانيم، هفتاد و دو حجاب وجود دارد كه قابل خرق مي باشند؛ و يك حجاب ديگر نيز وجود دارد كه قابل خرق نيست.

د . اگر هر اسم و صفتي را يك حجاب بدانيم، حجاب ها هزار عدد مي باشند.

ه . اگر معصومان عليهم السلام حجاب هاي حق متعال باشند، به تعداد آنان حجاب هاي نوراني وجود دارد؛ و اگر هر كدام از فرشتگان را حجاب بدانيم، عدد حجاب ها بي نهايت مي باشد.

و . اگر هر كدام از غيب و شهادت، يا ملك و ملكوت، يا نور و ظلمت را يك حجاب بدانيم، تعداد حجاب ها دو عدد است.

از اين جا است كه دليل تفاوت روايات روشن مي گردد.

حديث اول: شخصي از اميرالمؤمنين عليه السلام درباره «حُجُب» سؤال نمود، حضرت در پاسخ او فرمود:

حجاب اول خود، هفت حجاب است؛ حجاب دوم هفتاد حجاب است و بر هر كدام هفتاد هزار فرشته حاجب است؛ و حجاب هاي مختلفي چون سرادقات جلال و سرادقات كبريا و سرادقات جبروت است؛ پس از آن ها نور ابيض و پس از آن، سرادق وحدانيت و پس از آن، حجاب اعلي است.(15)

سپس حضرت علي عليه السلام مسير برخي از اين حجاب ها را نزديك به پنج ميليارد سال بيان كرده است.(16)

حديث دوم: در احاديث معراج آمده است:

جبرئيل به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود: بين خداوند و خلق، نود هزار حجاب است. بين من و اسرافيل - كه نزديك ترين خلق به خداوند هستيم - چهار حجاب وجود دارد؛ حجاب نور، حجاب ظلمت، حجاب غمام و حجابي از آب.(17)

حديث سوم: رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

خداوند هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت دارد.(18)

در برخي احاديث نيز عددهاي ديگري براي حجاب هاي بين خداوند و خلق، بين خداوند و پيامبر اكرم، بين خداوند و عرش، و بين خداوند و فرشتگان، بيان شده است؛ از جمله هفتاد حجاب،(19) هفت حجاب،(20) هيجده حجاب،(21) نود حجاب،(22) هيجده هزار و سيصد و شصت هزار حجاب،(23) و بلكه بي نهايت.

شايد آسان ترين و سالم ترين راه آن باشد كه اين اعداد را كنايه از كثرت و زيادي حجاب هاي بدانيم و عدد دقيق آن را به خداي متعال و اهل بيت عليهم السلام واگذار كنيم؛ گرچه از نظر عرفاني، بيان و شمارش دقيق آن ها مشكل نخواهد بود.

از نظر امام خميني رحمه الله تعداد حجاب ها را مي توان دو عدد به يك اعتبار، سه عدد به اعتباري ديگر، چهار عدد به جهتي ديگر، هفت عدد از منظري ديگر، و بلكه هزاران عدد يا هفتاد هزار دانست.(24)

ايشان مي فرمايند: انسان اعجوبه اي است داراي دو نشئه و دو عالم: نشئه ظاهريه ملكيه دنيويه كه آن بدن او است؛ و نشئه باطنه غيبه ملكوتيه كه از عالم ديگر است. و نفس او كه از عالم غيب و ملكوت است داراي مقامات و درجاتي است كه به طريق كلي، گاهي تقسيم كرده اند آن را به هفت قسمت، و گاهي به چهار قسمت، و گاهي به سه قسمت، و گاهي به دو قسمت، و از براي هر يك از مقامات و درجات آن، جنودي است رحماني و عقلاني، و شيطاني و جهلاني.(25)

به عقيده حضرت امام مي توان گفت: انسان داراي دو بُعد ظاهر و باطن است؛ و از جهتي داراي سه مقام مُلك و برزخ و عقل است؛ و از جهت مراتب عقل نظري و عملي، هر كدام داراي چهار مرتبه عقل هيولاني، عقل بالملكه، عقل بالفعل، و عقل مستفاد، و نيز تخليه و تحليه و تجليه و فنا است؛ و از جهتي ديگر، انسان داراي هفت بُعد طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفّي و اخفي است و حجاب هاي سه يا چهار يا هفت گانه همين است.

آن گونه كه لباس، ساتر و حجاب بدن است، بدن مادي ساتر بدن برزخي است، و بدن برزخي ساتر نفس و نفس ساتر قلب، و قلب ساتر روح و روح ساتر سرّ، و سرّ ساتر لطيفه خفيه است.(26)

اصل دوم: اقسام و انواع حجاب ها

ماده، حجاب مجرد است و شهادت، حجاب غيب؛ چنان كه بسط حجاب قبض و قبض حجاب بسط، هشياري حجاب مستي است و مستي حجاب هشياري، صحو حجاب محق است و محق حجاب صحو، روز حجاب شب است و شب حجاب روز، جود حجاب بخل است و بخل حجاب جود است، خلوت حجاب جلوت است و جلوت حجاب خلوت؛ هر كس با خلوت انس گيرد جلوت را از دست مي دهد و هر كس جلوت را به دست گيرد؛ خلوت را از دست مي دهد. و شايد يك معناي «من مات، فقد قامت قيامته» اين باشد كه هر كس از جلوت بميرد، خلوت او آشكار مي گردد.

در روايات، انواع بسيار زيادي براي حجاب ها ذكر شده است، مثل: حجاب هاي نوراني، حجاب هاي ظلماني، حجاب عزت، حجاب عظمت، حجاب رُعب، حجاب ملكوت، حجاب آب، حجاب آتش، حجاب كبريا، حجاب جلال، حجاب شفاعت، حجاب قدرت، حجاب قدس،حجاب حيرت، حجاب غيب، حجاب سرياني، هندي، رومي، عبري، عجمي، عربي، حجاب اعظم و حجاب اعلي.

در كتاب هاي عرفاني نيز از حجب كيائيه، حجاب عزت (كه مخصوص زنان است) و حجب عنايت و شفقت بر خلق، بحث شده و بين حجاب خداوند از خلق با حجاب خلق از خداوند، تفاوت گذاشته شده است(27). اما چون اين اصطلاحات در كلمات حضرت امام خميني رحمه الله كم تر به كار رفته، ما نيز تنها به شرح و تفسير حجاب هاي نوراني و ظلماني كه مورد تأكيد فراوان ايشان بوده است مي پردازيم.

بخش دوم: حجاب هاي ظلماني

مقدمه

در حديث معروفي آمده است: «إنّ لله سبعين ألف حجاب من نور و ظلمة»؛(28)

خداي متعال هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت دارد.

به مقتضاي اين حديث شريف، عرفاي بزرگ به بحث از حجاب هاي نوراني و ظلماني پرداخته اند تا پس از معرفي و شناخت اين حجاب ها، به خرق و كنارزدن آن ها اقدام نمايند.

و چون كلمه «هزار» از نظر عرفا كنايه از كلي است، گويا كه هر كلمه هزار مصداق جزئي دارد و يك روز كلي نزد خداوند، هزار سال جزئي دنيوي نزد ما است، بنابراين اگر هفتاد حجاب نوراني و ظلماني به عنوان حجاب هاي كلي ذكر شود؛ در واقع مصداق حديث فوق بيان شده است.

حجاب هاي ظلماني، مصداق «الظلم ظلمات يوم القيامة» مي باشند؛ همان طور كه كثرت حجاب از وحدت است و عوالم ظلماني حجاب از عالم نور و قدس است، اين حجاب ها نيز انسان را محدود به ماديات و محسوسات مي نمايند و از توجه به ملكوت عالم غافل مي سازند. به عبارت ديگر، حجاب، يا حسي است يا معنوي، و حجاب حسي به لطيف و كثيف تقسيم مي شود. حجاب حسي لطيف آن است كه ماوراي آن ديده مي شود، و كثيف آن است كه چشم به ماوراي آن نفوذ نمي كند. و به عبارت ديگر، حجاب يا نور محمّدي استيا نور ابوجهلي، نور محمّدي حجاب لطيف و جميل و غيرمادي است، و نور ابوجهلي حجاب كثيف و زشت و مادي است.

در اين جا براساس كلمات حضرت امام خميني رحمه الله برخي از حجاب هاي ظلماني توضيح داده مي شود.

اصل اول: حجاب علم

شايد كسي تصور كند كه حجاب بودن علم به جهت آن است كه حايل و فاصله بين عالم و معلوم مي باشد. وقتي بين علم و عشق مقايسه شود روشن مي گردد كه در عشق هيچ حجابي نيست و عشق، اتصال و پيوند عاشق و معشوق، بلكه فنا و ذوب شدن عاشق و معشوق است؛ لذا مانع و پرده اي وجود ندارد؛ به خلاف عالم كه هميشه با عينك علم نظر مي كند. البته علم، عينكي شفاف و لطيف است؛ از اين رو بايد علم را جزو حجاب هاي نوراني دانست. اما صحيح آن است كه علم و استدلال و برهان حجاب هاي ظلماني هستند.

امام خميني رحمه الله مي فرمايد: دليل، خود پرده است، و تا پرده هست فاصله هست، تا فاصله هست وصل حاصل نمي شود(29).

كسي كه صرفاً مقداري از اصطلاحات و مفاهيم علوم ديني را فراگيرد و تصور كند كه بر اثر دانستن اين اصطلاحات، به مقام و درجه اي رسيده است و خود را برتر از ديگران بداند، علم او حجاب ظلمانيو مانع از رسيدن به خدا متعال مي باشد. حقيقتاً تفاوتي بين آن كه چند اصطلاح «مقدمه واجب»، «اجتماع امر و نهي»، «اصالة الوجود» و «اعيان ثابته» را فراگرفته، و بين آن كه چند اصطلاح در زمين شناسي، هواشناسي، نجّاري يا آهنگري مي داند، وجود ندارد و نبايد يكي را بر ديگري ترجيح داد.

علمي ارزش است كه علم ديني باشد؛ اما نبايد فريب خورد و نام فراگيري اصطلاحات را «علم ديني» گذاشت و آن را مستمسك نمود. بلكه علم ديني آن است كه اولاً، هر چه انسان بيش تر فراگيرد، زهد او نسبت به دنيا بيش تر شود؛ و ثانياً، آن گونه كه قرآن خبر داده است، تمامي علما از خداوند ترس دارند، و چون كلمه «العلماء» جمع با الف و لام است، مفيد استغراق مي باشد و معنايش اين است كه تمامي علما از خداوند مي ترسند؛ پس اگر كسي در علمي - هر علمي كه قابل تصور باشد - رشد نمود اما از خداوند ترسي نداشت، او از نظر قرآن، عالم نيست؛ چنين كسي نه تنها عالم نيست و به خداوند نزديك شده است، بلكه واقعاً علم او ظلمات مي باشد و سبب دوري از خداوند است، حضرت امام مي فرمايد:

اي طلبه مفاهيم، اي گمراه حقايق! قدري تأمل كن ببين چه داري از معارف؟ چه اثري در خود از حق و صفاتش مي بيني؟ علم موسيقي و ايقاع شايد از علم تو دقيق تر باشد؛ هيئت و مكانيك و ساير علوم طبيعي و رياضي در اصطلاحات و دقت، با علم تو همدوش است؛ همان طور كه آن ها عرفان بالله نمي آورد، علم تو هم - تا محجوب به حجاب اصطلاحات و پرده مفاهيم و اعتبارات است - نه از او كيفيتي حاصل شود، نه حال. بلكه در شريعت، علم علوم طبيعي و رياضي از علوم شما بهتر است، زيرا كه آنها نتيجه خود را مي دهد و از شما بي نتيجه يا به عكس نتيجه مي دهد! مهندس نتيجه هندسه را و زرگر نتيجه صنعت خود را مي برد، شما از نتيجه دنيايي بازمانده، به نتيجه معارف هم نرسيديد.

بلكه حجاب شما غلظتش بيش تر است؛ تا صحبت احديّت در پيش مي آيد، يك ظلمت بي انتهايي تصور مي كنيد! و تا از حضرت اسماء و صفات سخني مي شنويد، يك كثرت لايتناهي در نظر مي آوريد! پس راهي به حقايق و معارف از اين اصطلاحات پيدا نشد و خود، سرمايه افتخار و تكبر بر علماي حقّه گرديد. معارفي كه كدورت قلب را بيفزايد معارف نيست. واي بر معارفي كه عاقبت امر، صاحبش را وارث شيطان كند! كبر از اخلاق خاصه شيطان است؛ او به پدر تو آدم كبر كرد، مطرود درگاه شد؛ تو كه به همه آدم و آدم زاده ها كبر مي كني نيز مطرودي.(30)

آري كسي كه علم را به جمع كردن اقوال و كتب و نقد سخنان علماي بزرگ و در وجه، اتلاف عمر در قيل و قال و جمع اصطلاحات و فخرفروشي بر ديگران مي داند، او واقع در حجاب غليظ و ظلماني علم و اصطلاحات و مفاهيم قرار گرفته است. اين گونه كلمات در آثار حضرت امام فراوان است.(31)

ضمناً هدف اين سخنان آن نيست كه علم و دانش، به صورت كلي ترك شود و كنار نهاده شود؛ بلكه مقصود اين است كه تكيه و اعتماد بر اين علوم صحيح نيست؛(32) بلكه بدون ورود در حجاب، خرق آن ممكن نيست و به گفته حافظ:

تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافري است
راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش

غزالي مي فرمايد:

اگر شنيدي كه علم حجاب است، آن را انكار مكن؛ زيرا كسي كه راه جدل را مي پيمايد علم او حجاب است؛ همچنين است كسي كه علم، باعث دل مشغولي او گردد و به خيالات و محسوسات روي مي آورد. اما كسي كه از اين پندار بيرون آيد، علم حجاب وي نباشد.(33)

امام خميني رحمه الله مي فرمايد:

هر چه اين مفاهيم، در قلب سياه و غير مهذّب انباشته گردد، حجاب زيادتر مي شود. در نفسي كه مهذّب نشده علم، حجاب ظلماني است؛ «العلم هو الحجاب الأكبر»؛ لذا شرّ عالِم فاسد براي اسلام، از همه شرور خطرناك تر و بيش تر است. علم، نور است؛ ولي در دل سياه و قلب فاسد، دامنه ظلمت و سياهي را گسترده تر مي سازد. علمي كه انسان را به خدا نزديك مي كند، در نفس دنيا طلب باعث دوري بيش تر از درگاه ذي الجلال مي گردد. علم توحيد هم اگر براي غير خدا باشد، از حجب ظلماني است؛ چون اشتغال به ما سوي الله است. اگر كسي قرآن كريم را با چهارده قرائت «لما سوي الله» حفظ باشد و بخواند، جز حجاب و دوري از حق تعالي، چيزي عايد او نمي شود ...(34)

به هر حال، درس خواندن لازم است؛ ولي تحصيل اين علوم، مقدمه براي تهذيب نفس و تخلّق به اخلاق كريمه است؛ اما متأسفانه برخي افراد، تا آخر عمر در مقدمه مانده و ذي المقدمه را فراموش كرده اند!

فصل دوم: حجاب تقيّدات

هر چيزي كه توجه به آن،انسان را از خداي متعال بازدارد، حجابي ظلماني است. تعيّنات جزو حجاب هاي ظلماني به شمار مي آيند.

امام خميني رحمه الله معتقد است كه اولين چيزي كه براي هر طلبه لازم است، تهذيب و اصلاح نفس است. امور بسياري وجود دارد كه انسان را بيچاره مي كند و از تهذيب و تحصيل باز مي دارد و او را مقيّد مي سازد؛ چه بسا براي برخي افراد، ريش و عمامه بزرگ، حجاب شده و او را از تحصيل باز دارد.(35)

صدرالمتألهين برخي از اين حجاب ها و راه برطرف كردن كردن آن ها را اين گونه بيان كرده است:

در تهذيب نفس، سالك بايد با حجاب هاي دروني به مبارزه برخيزد.

اين حجاب ها عبارتند از:

1 . حجاب مال، كه را مي توان با بخشش مال از ميان برد.

2 . حجاب مقام، كه آن را مي توان با دوري جستن از مناصب دنيوي نابود ساخت. تواضع و دوري از شهرت جويي نيز كمك به از ميان بردن حجاب مقام مي كند.

3 . حجاب تقليد، كه با مجاهده علمي صحيح و دوري از مجادله، قابل اصلاح است.

4 . حجاب معصيت، كه با دوري از گناه و توبه قابل درمان است.(36)

وقتي انسان مورد توجه مردم قرار گرفت و مراجعات ديني و دنيوي به او زياد شد و صداي كفش هايي از پشت سر شنيده شد، در اين صورت بيش ترين زمينه حجاب هاي ظلماني پديد آمده است. خودبزرگ بيني و برتردانستن خود نسبت به مردم، از حجاب هاي غليظ ظلماني است كه انسان را از كمال تحصيل علم و معرفت و تهذيب باز مي دارد و در آخرت، او را به هلاكت ابدي وارد مي كند:

پرده عُجب غليظ خودپسندي، مانع شود از آن كه انسان بدي هاي خود را ببيند.(37)

در اين جا برخي ديگر از حجاب هاي ظلماني را ذكر مي كنيم. هر چند آن ها را اصطلاحاً تحت عنوان «حجاب تقيّدات» نمي توان قرار داد، ولي مقصود ما از عنوان «حجاب تقيّدات» اشتغال به هر چه ماسوي الله است، مي باشد. توحيد حقيقي، اسقاطكردن اضافات و تقيّدات و تعيّنات است؛ و چون هر چه غير خدا، مي تواند پاي بند انسان شود و او را محدود به عالم طبيعت و ماده نمايد، لذا ما همه اين حجاب هاي مادي را تحت عنوان «حجاب تقيّدات» قرار مي دهيم.

حجاب كبر: گاهي انسان، كمالي را در خود توهّم مي نمايد و به سبب آن، خود را برتر از ديگران مي پندارد و اين توهّم، حجاب انسان مي شود و او را از خداوند دور مي سازد. حضرت امام مي فرمايد:

... مثلاً در علماي عرفان گاهي پديد آيد كسي كه خود را از اهل معارف و شهود داند و از اصحاب قلوب و سابقه حُسني انگارد و بر ديگران لاف ترفّع و تعظّم زند، و حكما و فلاسفه را قشري، و فقها و محدّثين را ظاهربين، و ساير مردم را چون بهايم داند، و به همه بندگان خدا به نظر تحقير و تعيير نگاه كند. و بيچاره خود لاف از فناء في الله و بقاء الله زند و كوس تحقّق كوبد؛ با آن كه معارف الهيه اقتضا مي كند خوش بيني به موجودات را. و اگر شمّ معرفت الله كرده بود، به مظاهر جمال و جلال حق تكبر نمي كرد. چنانچه در مقام بيان و علم، خود او نيز تصريح به خلاف حالت خود كند. و اين نسبت جز آن معارف به قلبش وارد نشده و بيچاره به مقام ايمان هم نرسيده، دم از عرفان مي زند و از عرفان حظّي نداشته، از تحقّق سخن مي راند.(38)

حجاب كبر از حجاب هاي غليظ عالم ماده و ظلمت است كه نه تنها انسان را از خداي متعال و عالم لاهوت دور مي نمايد، بلكه او را حتي از ورود به عالم ملكوت نيز باز مي دارد؛ بلكه از تمام حركت هاي معنوي جلوگيري مي كند:

خداوندا! حجاب غليظ و پرده هاي ضخيم خودپسندي و خودپرستي را پاره كن و ما را به مجلس قدس راه بده، و اين ديوسيرتي و زشت خويي و درشت گويي و خودآرايي و كج نمايي را از ما بركنار نما.(39)

خداوندا! ما اهل حجاب و ظلمتيم، اهل شرك و نفاق؛ ما خودخواه و خودپسنديم؛ تو حبّ دنيا را از دل ما بيرون كن.(40)

حجاب شهوت: يكي از خطرناك ترين حجاب هاي ظلماني، حجاب شهوت است؛ و بلكه مي توان ادعا كرد بزرگ ترين حجاب انسان، حجاب شهوت است. نجم الدين رازي مي گويد:

شهوت، كامل ترين صفت حيواني است و بزرگ ترين حجاب از آن خيزد. و ديگر صفات حيواني به خوش خوردن و خوش خفتن غلبه گرفت، حجب زياد شد و أنس حضرت نقصان پذيرفت؛ چه به مقدار آنك از لذات و شهوات حيواني، نفس آدمي ذوق مي يابد، با آن انس مي گيرد و بدان مقدار، انس حق از دل او كم مي شود.(41)

فرو رفتن در شهوات و انس به آن ها، نه تنها باعث مي گردد كه اندك اندك به تكذيب آيات الهي روي آورد،(42) بلكه قلب را وارونه و واژگون(43) و در نتيجه نگرش انسان نسبت به خوبي ها و بدي ها را عوض مي كند؛ خوبي را بدي مي پندارد و زشتي را زيبايي تصور مي كند. امام خميني رحمه الله مي فرمايد:

اي عزيز! اوليا را به خود قياس مكن و قلوب انبيا و اهل معارف را گمان مكن مثل قلوب ما است. دل هاي ما غبار توجه به دنيا و مشتهيات آن را دارد و آلودگي انغمار در شهوات نمي گذارد مرآت تجليات حق شود و مورد جلوه محبوب گردد. البته با اين خودبيني و خودخواهي و خودپرستي بايد از تجليات حق تعالي و جمال و جلال او چيزي نفهميم، بلكه كمالات اوليا و اهل معرفت را تكذيب كنيم و اگر در ظاهر نيز تكذيب نكنيم، در قلوب تكذيب آن ها نماييم ....(44)

از حضرت امام رضا عليه السلام سؤال شد كه چرا خداوند از خلق در حجاب است. فرمود: حجاب، از بسياري گناهان مردم است.(45)

پس هيچ حجاب ظلماني اي جز گناه وجود ندارد. البته بايد به عرض عريض و گسترده گناه توجه داشت؛ از خطيئه آدم تا خطيئه ابليس، بيش از آسمان تا زمين فاصله است.

سعدي حجاب نيست، تو آيينه پاك دار زنگار خورده چون بنمايد جمال دوست
تو را تا آينه زنگار باشد حجاب ديدن دلدار باشد

حجاب طبيعت: توجه به هر چه غير خدا است، حجاب بين انسان و خداي متعال مي باشد؛ ولي اگر توجه انسان به عالم طبيعت و ماده باشد، اين حجاب، حجاب ظلماني است و اگر توجه به ملكوت و جبروت باشد، اين حجاب، نوراني است:

اگر نفس توانست خود را از اين قشر و حجاب طبيعت خلاص كند، داراي بصيرت مي شود.(46)

آن كس كه در زندان طبيعت است، داراي چشمي است كه تنها ظاهري از دنياي مادي مي بيند؛ اما كسي كه از ظاهر دنيا به باطن آن روي آورد، صاحب بصيرت مي شود و مي فهمد كه رؤيت خداوند يعني چه.

امام خميني رحمه الله پس از شكوه از كساني كه معارف بلند دين را حمل بر اموري ظاهري و مادي مي كنند، مي فرمايد:

افسوس كه ما بيچاره هاي گرفتار حجاب ظلماني طبيعت و بسته هاي زنجيرهاي آمال و اماني، جز مطعومات و مشروبات و منكوحات و امثال اين ها، چيزي نمي فهميم! و اگر صاحب نظري يا صاحب دلي بخواهد پرده از اين حجب بردارد، جز حمل بر غلط و خطا نكنيم. و تا در چاه ظلماني عالم ملك مسجونيم، از معارف و مشاهداتاصحاب آن چيزي ادراك ننماييم.(47)

در بحث حجاب طبيعت و شواغل حسي مي توان ادعا كرد كه مراتب نازل وجود، حجاب مراتب عالي است و چون شيخ اشراق، عالم ماده را ظلمت و فاقد نور مي داند، پس تمام عالم ماده، حجاب ظلماني به شمار مي رود و هر كس انس به طبيعت دارد، گرفتار چنين حجابي شده است.

و به تعبير بهتر، مي توان گفت: چون انسان در دامان و دل طبيعت به وجود مي آيد، «النفس جسمانية الحدوث» و طبيعت چون دايه و مادري براي انسان است، بنابراين انس به طبيعت و دلبستگي و دلدادگي به آن، همانند ازدواج با مادر است كه نشانه نهايت پستي و زشتي است.

و به عبارت ديگر، هر كس نظر استقلالي به عالم ماده داشته باشد، گرفتار بت پرستي و ثنويت شده و اين عالم براي او حجاب ظلماني است؛ بلكه عالم را ممكن الوجود و فقير و محتاج به خداوند بداند و با نگاه استقلالي به آن نكند، بلكه عالم را ممكن الوجود و فقير و محتاج به خداوند بداند و با نگاه به عالم، خداوند را ببيند، اين جهان براي چنين انساني، حجاب نوراني خواهد بود، چرا كه با امكان ديدن دلدار، نگاه به تصوير او در آينه خطا است. امام خميني رحمه الله مي فرمايد: كليه امور دنيوي اگر موجب توجه انسان به دنيا و غفلت از خداوند متعال شود باعث حجب ظلماني مي شود. تمام عوالم اجسام، حجاب هاي ظلماني مي باشد و اگر دنيا وسيله توجه به حق و رسيدن به دار آخرت - كه دارالتشريف است - باشد، حجاب هاي ظلماني به حجب نوراني مبدّل مي گردد.(48)

بلكه حضرت امام معتقدند آن كس كه «إخلاد إلي الأرض» دارد، او در پست ترين حجاب ظلماني يا اسفل السافلين حجاب هاي ظلماني،يعني عالم طبيعت و ماده، دارد.(49)

حجاب وقوف: يكي ديگر از حجاب هاي ظلماني، حجاب وقوف است. انسان هيچ گاه «حدّ يقف» ندارد؛ در هر مقام و درجه اي كه باشد، باز مقامات و درجات بيش تري در او قرار دارد؛ حتي كسي كه به مقام فناء و بقاء بالله رسيده است، تازه ابتداي حركت در درجاتي است كه هرگز به وصف نمي آيد. اگر كسي تصور كند كه به برخيدرجات و كمالات رسيده است و اين تصور واهي و خيال باطل، رهزن او شود و او را از حركت باز دارد، اين عدم حركت و وقوف، حجاب ظلماني او است؛ همچنان كه وقوف با خلق، حجاب از حق است و وقوف با حق، حجاب از خلق.

گاهي توجه به بي حجاب بودن نيز نوعي حجاب و سبب دوري از خداوند است؛ وقتي بي حجابي مشغله قلبي و ذهني عارف گردد، خود اين بي حجابي، نوعي حجاب خواهد بود. به هر حال، تا انسان خود را و يا بي حجابي خود و يا هر چه غير خدا است را مي بيند، گرفتار حجاب است. وقتي بايزيد گفت: «يا ربّ امتي أصلُ إليك؛ خدايا تا كي در آتش هجران تو بسوزم و كي مرا شربت وصال مي دهي؟» ندا آمد كه هنوز تويي تو همراه تو است؛ اگر مي خواهي به ما برسي، «دع نفسك و تعال؛ خود را بر در گذار و در آي».(50)

در برخي احاديث، غفلت نيز و جزو حجاب هاي ظلماني شمرده شده و بلكه آن را منشأ سرآغاز ساير حجاب ها ذكر كرده اند:

«الغفلة سبب كلّ حجاب».(51)

اگر غفلت، سبب همه حجاب هاي ظلماني است، مي توان ادعا كرد كه ياد خدا و رفع غفلت نيز باعث خرق همه حجاب هاي ظلماني است:

«إذا ذكر الله ارتفع كلّ حجاب»؛(52)

يعني هرگاه خداوند ياد شود و حضور قلبي باشد، همه حجاب ها كنار مي روند.

در مناجات شعبانية نيز «حجاب سهو» ذكر شده است،(53) يك معناي حجاب سهو آن است كه اشتغال نفس به تدبير بدن، حجاب آن از صعود آن از صعود به ملكوت است.(54) احتمال ديگر آن است كه چون اولين مرحله و اولين قدم در سير و سلوك، يقظه است، تا كسي از خواب غفلت بيدار نشود و متوجه عالم معنا و معنويت نگردد، از تمامي مسائل عرفاني و اخلاقي در حجاب خواهد بود.

صدرالمتألهين در مقام معرفي حجاب هايي كه مانع از انكشاف صور علميه براي نفس انسان است، مي فرمايد:

حجاب ها بر پنج قسم مي باشند:

1 . ضعف قوّه و استعداد و نقصان جوهري انسان و بالقوّه بودن او.

2 . كدورت هاي گناهان و شهوات كه گوهر انسان را كدر مي نمايد و همچون زنگار آينه، مانع از ظهور حق مي گردند.

3 . روي گرداني انسان از عالم حقايق به زندگي دنيوي و توجه كامل به مباحث فروع دين و غفلت از معارف اصلي دين.

4 . حجاب هايي كه به واسطه تقليد و تعصب، از ابتداي تولد همراه انسان بوده و موجب پذيرفتن اعتقادات باطل گرديده است. اين ها همچون ديوار بين آينه و تصاوير، حجاب بين نفس انسان و فهميدن حقايق مي گردند.

5 . كوچ ننمودن از يك صورت به صورتي ديگر و نرسيدن به هدف اصلي، كه همان مشاهده جمال يار است. ناداني نسبت به اصول معارف و عدم انتقال از صورتي به صورت ديگر باعث محروميت است.

در ميان اين حجاب ها، چيزي بدتر از اشتغال به غير حق نيست و كار شياطين اين است كه با چرخيدن به دور قلب مردم، آنان را مشغول به غير خداوند مي نمايند و در نتيجه، آنان را از نظر به ملكوت محروم مي كنند.(55)

از ديگر مصداق هاي حجاب ظلماني، پشت پازدن به علم فقه و كم اهميت جلوه دادن آن است. توهّم رسيدن به طريقت و حقيقت، حجابي غليظ است كه برخي را از رعايت آداب ظاهري شريعت و اهميت فراوان آن، غافل نموده است. اين حجاب براي كساني كه در علوم عقلي و ذوقي كار مي كنند، از مهم ترين آفت ها است. دوري گزيدن از جامعه و امور مسلمانان و در نتيجه، انديشه جدايي دين از سياست، از ديگر حجاب هاي ظلماني در ديدگاه حضرت امام است.

و بالجمله، هواي نفس و انانيّت و «من» گفتن و بلكه هر چه موجب ضلالت است، به نوعي از اقسام حجاب هاي ظلماني است.

آنچه ذكر شد، شمّه اي از حجاب هاي ظلماني بين ما و ملكوت عالم بود. اگر توفيق ولطف الهي ياري كند و اين هفتاد هزار حجاب را خرق كنيم، تازه به ملكوت راه خواهيم يافت؛ ولي از ملكوت تا جبروت و از جبروت تا لاهوت، هزاران هزار حجابي وجود دارد كه ما نه نام آنها را مي دانيم و نه اميدي به خرق آن ها داريم؛ گرچه فضل و رحمت الهي بي نهايت است.

خداوندا! بارالها! ما اهل معصيت و محجوبين از ساحت كبريا چه بگوييم، جز آن كه با لقلقه لسان عرض كنيم: رجاء ما به مراحم تو است و اميد و ثقه ما به فضل و مغفرت تو است، و به جود و كرم آن ذات مقدس است.(56)

بخش سوم: حجاب هاي نوراني

مقدمه

بارالها! اين حجب نور كه در لسان ائمه معصومين عليهم السلام متداول است، چيست؟ اين معدن عظمت و جلال و عزّ قدس و كمال، چه چيزي است كه غايت آن بزرگواران است، و ما تا آخر از فهم علمي آن هم محروميم، تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟

خداوندا! ما كه بندگان سيه روزگاريم، جز خور و خواب و بغض و شهوت، از چيز ديگري اطلاع نداريم و در فكر اطلاع هم نيستيم؛ تو خود نظر لطفي به ما كن و ما را از اين خواب، بيدار و از اين مستي، هشيار فرما.(57)

در بحث حجاب هاي ظلماني، سخن از آشكار و ظاهربودن خداوند است و اين كه لازم است انسان، حجاب ها و پرده ها را كنار زند تا خدا را ملاقات نمايد؛ پس حجاب هاي ظلماني باعث شده كه خداوند از چشم مردم احتجاب يابد و چشم سر به محضر او راه نيابد.

اما در بحث حجاب هاي نوراني، سخن از باطن و سرّ و غيب بودن خداي متعال است؛ يعني كُنه ذات مقدس هرگز قابل شناخت نيست و آن كنز مخفي، نه تنها از چشم، بلكه از بصيرت و قلب مردم نيز از اكتناه و احتجاب دارد و او در دنيا و در آخرت، براي همه - حتي براي مقربان و كرّ و بيان - غيب مطلق و عماء محض است.

«حجاب نوراني» از واژه هاي رمزي عرفان است و چون حجاب، مانع از ديدن است و نور، مكمل آن است، بايد گفت كه حجاب نوراني يا «نور سياه» عبارت است از هر مرحله از مراحل سير و سلوك روحاني كه توقف سالك در آن، مانع از صعود به مراحل بالاتر باشد. اين مراحل عرفاني از يك جهت، مثبت و از جهتي ديگر، منفي خواهند بود؛ از جهتي نورند و از جهتي حجاب هستند. مثلاً، هر كدام از صفات الهي، براي عامه مردم مصداق اخلاق حميده است، اما همان ها براي خواص، حجاب نوراني هستند، به نظر خواص، توجه كردن استقلالي به اسماء و صفات، مانع از توجه به محجوب و مطلوب حقيقي است؛ توجه به آيات، حجاب از توجه به ذي الآيه است.

شايد بتوان ادعا كرد كه غضب و شهوت و حبّ مال و جاه و غفلت و حرص و بلكه همه افراطها و تفريطها در قواي نفساني، مصداق حجاب هاي ظلماني هستند. و توجه به نماز و عبادت و حج و ذكر و همه اوصاف و فضايل اخلاقي، مصداق حجاب هاي نوراني

ديديم نهان گيتي و اصل جهان وز علت و معلول گذشتيم آسان
آن نور سيه ز لا نقط برتر دان زان نيز گذشتيم نه اين ماند و نه آن

حجاب هاي ظلماني «آيه ليلي» مي باشند و بايد آن ها را محو كرد؛ زيرا سد راه و قطّاع الطريق انسان هاي مريد هستند. ولي حجاب هاي نوراني «آيه نهاري» و مبصره مي باشند كه حق را نشان مي دهند و سبب مشي و پيشرفت هستند؛ «كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَّشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا»(58) مهم آن است كه نشان دهيم حجاب هاي نوراني، گرچه خداوند را نشان مي دهند، اما بايد توجه داشت كه «من وراء الحجاب» خدا را نشان مي دهند و هيچ گاه معاينه و بدون پرده حق را نمي توان ملاقات نمود؛ زيرا او عروس هميشه پرده نشن غيب است و هيچ چشم دلي محرم ديدار او نيست. او چنان سبحان و مقدس است كه هيچ عقل و دلي آن طهارت و پاكي را ندارد كه معاينه جمال و جلال آن قامت رعنا كند.

حجاب هاي نوراني در عين آن كه چون نور، ظاهر و آشكار هستند و بلكه هر چه نور بيش تر باشد، مرئي را بهتر نشان مي دهند، اما وقتي نور بسيار زياد شود، مرئي قابل ديدن نخواهد بود؛ البته به جهت ضعف ديده ما، نه به جهت ضعف مرئي. پس مي توان ادعا كرد كه در همه جا نور، رفع حجاب است؛ اما در مورد خداي متعال، نور خود، حجاب بين انسان و خدا است.

فصل اول: تيمّن به ذكر چند حديث

براي ما انسان ها، حجاب هايي وجود دارد كه حايل بين انسان و ملكوت آسمان ها مي باشند؛ «حجبوا من السماوات».(59) ولي ملائكه مقربين و رسول خدا و ائمه اطهار عليهم السلام حجابي از آسمان ندارند، بلكه آنان ملكوت و جبروت را پشت سر نهاده اند. البته بين آنان و ذات مقدس الهي حجاب هايي وجود دارد:

إنّ بيني و بين الربّ لسبعين حجاباً»؛(60) «بينه و بين الملائكة سبعون حجاباً».(61)

و در جاي ديگر، تعداد حجاب هاي بين حضرت رسول و ذات مقدس را نود حجاب نوارني دانسته است.(62)

«احتجب عن العقول، كما احتجب عن الأبصار؛ و عمّن في السماء احتجابه كمن في الأرض».(63)

خداوند از عقل مردم همان گونه حجاب دارد كه از چشم مردم حجاب دارد؛ اگر چشم حجاب دارد و او را نمي بيند، عقل نيز حجاب دارد و به محضر ربوبي راه ندارد؛ آسمانيان نيز همانند مردم روي زمين، از خداوند حجاب دارند. و نه تنها اين حجاب، مانع بين عقل مردم و خداي متعال است، بلكه بين آنان و غيب مكنون نيز حجاب وجود دارد:

«حال دون غيبه المكنون حجب من الغيوب».(64)

حجاب هاي غيبي، پيش از رسيدن هر كس به آن درگاه، مانع انسان ها مي گردند.

«إنّ بين الله و بين خلقه تسعين ألف حجاب»؛(65)

بين خداوند و خلق نود هزار حجاب وجود دارد.

حجاب هاي بين خداوند و بين مخلوقات مادي است؛ ولي رسول خدا از هفتاد هزار گذشته است.(66) البته هر كدام از اين حجاب ها عرض گسترده اي دارند و به چندين حجاب ديگر تقسيم مي شوند.

در برخي روايات، اسماء الهي، مخلوق نخستين، و ملائكه، و پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام به عنوان حجاب هاي خداوند ذكر شده اند، مثل:

«بالاسم الذي احتجب به»؛(67) «محمّد صلي الله عليه وآله حجاب الله»؛(68) «الإمام حجاب الله و آية الله»؛(69) «هم حجاب الله الأعظم»؛(70) «أمر الله بعض الملائكة حتّي يحجبوه»؛(71) «أوّل ما خلق الله حجبه»؛(72) «بنا احتجب عن خلقه»؛(73) «حجتكم ... بأسماء الله»؛(74) «هذا إسرافيل حاجب الربّ».(75)

در روايات، اصطلاحات حجاب اول، ثاني، ثالث، رابع، خامس و حجاب اعلي، حجاب من نار، حجاب من ماء، حجاب من ريح، حجاب المجد، حجاب القدره، حجاب الغمام، حجاب رعب، حجاب شفاعت، حجاب هيبت، حجاب جلال، حجاب رفعت، حجاب عزت، حجاب كبريا، حجاب الحمد، حجاب العظمه، حجاب جبروت، حجاب قدس، حجاب حيرت و ... آمده است. حتي مفهوم اكثر اين حجاب ها، و بلكه هيچ كدام از اين ها را نگارنده نمي فهمد؛ معلوم نيست ما تا كي بايد در اين حجاب غفلت و جهل و ظلمت بمانيم اگر روزي خداوند لطف كند و اين اصطلاحات را فرا گيريم و از حجاب غفلت و جهل بگذريم، تازه به حجاب غليظ مفاهيم و اصطلاحات گرفتار مي شويم؛ گويا ارزش و استعداد ما بيش تر از آن نيست كه غير از حجاب ظلماني، از چيز ديگري باخبر شويم؛ تا چه رسد به عملي يا خرق حجاب هاي نوراني!

خداوندا! قلب ما در حجاب است؛ عقل ما در حجاب است؛ چشم ظاهر و بصيرت ما در حجاب است؛ محبوبا! شعله اي از آتش عشقت بفرست و نه تنها انانيّت و هواي نفس، بلكه اِنيّت و هستي ما را بسوزان، شايد يك حجاب از هزاران هزار حجاب بين ما و ملكوت كم شود.

آري، «تا خويشتني به وصل جانان نرسي».(76)

بگذر از خويش اگر عاشق دلباخته اي كه ميان تو و او جز تو كسي حايل نيست(77)
ما در اين ره حجاب خويشتنيم ورنه روي تو در برابر ماست

فصل دوم: بيان برخي از حجاب هاي نوراني

حجاب اسماء: اسماء بر دو قسم مي باشند؛ برخي همه آن ها نور است، يعني اسمائي كه دلالت بر امور وجودي دارند؛ و برخي ديگر اسمائي است كه دلالت بر تنزيه دارند.

اين اسماء حجاب هايي هستند كه اگر برطرف شوند، احديّت ذات مقدس آشكار مي گردد؛ زيرا اسماء مرتبه و احديّت را نشان مي دهند و كنار رفتن آن ها به معناي ظهور مرتبه احديّت است. وقتي احديّت ظهور يافت، ديگر هيچ چيزي وجود نخواهد داشت؛ «كيست كه با هستي اش نام هستي برد».

وقتي چيزي موجود است كه اين اسماء موجود باشند؛ پس ممكنات وقتي وجود دارند كه اسماء موجود باشند؛ ولي در مرتبه احديّت - كه خبري از اسم هاي خاص و متعين نيست - اشياء نيز وجود ندارند.(78) و شايد معناي اين حديث شريف كه مي فرمايد: «خداوند هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت دارد كه اگر آن ها كنار روند، هر چه در برابر او است سوخته و نابود مي شود» همين باشد كه در مرتبه احديّت، هيچ موجودي وجود نخواهد داشت. و معناي «سبحات الوجه» احتمالاً انوار تنزيه است؛ يعني سلب آنچه كه سزاوار مقام ذات مقدس نيست، يعني امور عدميه. اين سبحات وجه، سبب نابودي همه موجودات ديگر امكاني مي شوند.

بنابراين، اسماء الهي همه، حجاب هايي لطيف مي باشند كه با وجود هفتاد هزار حجاب نوراني، در عين حال، «او از رگ دل - نه رگ گردن - به ما نزديك تر است».

آري غايت قرب، حجاب است؛ همچنان كه غايت بُعد نيز حجاب ديگري است. امام خميني رحمه الله معتقد است كه:

هر تعيّني حجاب است؛ و لذا اسم نيز حجاب است. خداوند هفتاد هزار حجاب نور و ظلمت دارد. اين حجاب ها هم حجاب هستند و هم ظهور حق؛ مثل واحد كه محجوب در اعداد است و هم ظاهر به آن ها است؛ مثل كلي طبيعي و لا بشرط كه ظهورش در تعيّن متعيّنات است.(79)

انسان كامل و حجاب هاي نوراني: آيا در كشف تام محمّدي صلي الله عليه وآله حجاب وجود دارد يا خير؟ قبلاً در رواياتي كه ذكر شد، بين رسول خدا صلي الله عليه وآله و خداي متعال، سخن از نود هزار حجاب نوراني بود؛ ولي آيا اين احاديث، حجاب هاي بين مرتبه ناسوتي آن انسان كامل و ذات مقدس را بيان مي كند، يا حتي مقام روحي و عقل اول آن حضرت - كه صادر نخستين و نفس رحماني است - نيز داراي حجاب است؟

روشن است كه بين انسان كامل در كشف تام محمّدي و واحديّت، و بلكه احديّت، و حتي مقام جمع، حجابي وجود ندارد؛ اما بايد بين او و مقام عماء، حجاب نوراني اسم مستأثر را پذيرفت. امام خميني رحمه الله معتقد است:

در عالم مثال و بالاتر، حجاب نيست اصلاً؛ و حجاب با ورود به عالم ماده حاصل مي شود. لذا در آن عوالم، سعيد و شقي مساوي هستند؛ ولي اين جا حجاب هست. وقتي كسي به فناي تام برسد و وفاي به عهد كند - عهد به توحيد حقيقي و ولايت كبري - بقاء بالله پيدا مي كند. مقصود از «خسران» در آيه شريفه «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ» نيز همين حجاب هاي مادي است. و كسي كه ايمان به مقام ولايت مطلقه و به توحيد بياورد، حجاب ندارد.(80)

مقام جمع، حجاب مقام فرق است و مقام فرق، حجاب مقام جمع. «مقام جمع» يعني معرفت ذات مقدس در مقام الوهيت و تجلّي ذات مقدس به اسماء و صفات. و «مقام جمع الجمعي» يعني مقام فرق پس از جمع، كه ظهور صور اعيان موجودات در مرآت حق تعالي است.

ولي امام خميني رحمه الله جمع الجمع را در صورتي مي پذيرد كه مقام جمع، حجاب مقام فرق نباشد، و فرق حجاب، از جمع نباشد؛ يعني در كشف تام محمّدي صلي الله عليه وآله اين حجاب وجود ندارد.(81)

بايد توجه داشت كه مقصود امام خميني رحمه الله از اين كه «در عالم مثال و بالاتر، حجاب وجود ندارد» اين است كه در ملكوت و جبروت، حجاب ظلماني و شواغل حسي وجود ندارد؛ ولي در آن جا نيز حجاب هاي نوراني وجود دارند؛ بلكه اصل و منبع حجاب هاي نوراني، همان عالم است.

انسان كامل در كشف تامّ، حجاب ندارد؛(82) ولي عبادت او در حجاب اعلي و اعظم قرار دارد. امام خميني رحمه الله مي فرمايد:

هر عبادتي دائماً در حجاب اسماء و صفات است؛ حتي عبادت انسان كامل. با اين تفاوت كه انسان كامل، اسم اعظم «الله» را مي پرستد؛ ولي ديگران به حسب مقام و درجه خود، ساير اسماء را مي پرستند. عبادت در ابتداي سير و سلوك، محجوب به اسماء است و محجوب به اعيان.(83)

به عبارت ديگر، بين انسان كامل و اسم مبارك «الله» حجابي نيست؛ ولي بين او و مقام عماء يا «هو» هزاران حجاب نوراني وجود دارد. به گفته حاجي سبزواري:

آن چنان كه بين دال و ياء در «عبادي» حجابي نيست، بين انسان گنهكار و رحمت خداوند، حجابي وجود ندارد.(84)

اما نبودن حجاب بين انسان و رحمت خداوند، هرگز قابل مقايسه با نبودن حجاب بين او و الله نيست. امام مي فرمايد:

... در اين حال بين روح مقدس سالك و حق، حجابي جز اسماء و صفات نيست. و از براي بعضي از ارباب سلوك ممكن است حجاب نوري اسمائي و صفاتي خرق گردد و به تجليات ذاتي عيني نايل شود و خود را متعلّق و متدلّي به ذات مقدس ببيند و در اين مشاهده، احاطه قيّومي حق و فناي ذاتي خود را شهود كند و بالعيان وجود خود و جميع موجودات را ظلّ حق ببيند و چنانچه برهاناً بين حق و مخلوق اول - كه مجرد از جميع مواد و علايق است - حجابي نيست، بلكه بين مجردات مطلقاً حجاب نيست برهاناً، همين طور، اين قلبي كه در سعه و احاطه، هم افق با موجودات مجرد شده، بلكه قدم بر فرق آن ها گذاشته، حجابي نخواهد داشت ....(85)

دنياي ممدوح: دنيايي كه وسيله رسيدن به آخرت باشد نيز يك نوع حجاب نوراني است. امام مي فرمايد:

اگر دنيا وسيله توجه به حق و رسيدن به دار آخرت باشد، حجاب هاي ظلماني به حجب نوراني مبدّل مي گردد. و كمال انقطاع آن است كه تمام حجب ظلماني و نوراني پاره و كنار زده شود، تا به مهمان سراي الهي كه معدن عظمت است بتوان وارد گرديد.(86)

حجاب احديّت: «احديّت» پرده عزتي است كه هرگز كنار نمي رود و نبايد كسي طمع خرق اين حجاب را داشته باشد. البته اين آخرين حجاب نيست، بلكه پس از آن نيز حجاب هاي ديگر نوراني وجود دارد. اسم مستأثر حجابي نوراني است كه همه نسبت به آن نامحرم مي باشند و «غيرتش غير در جهان نگذاشت».

حجاب عشق:

به نظر حضرت امام جمع بين شريعت و طريقت اقتضا مي كرد كه ابراهيم، هم فرزند و هم قوچ را ذبح كند؛ ولي شدت محبت ابراهيم و عشق او، حجاب او شد از جمع، و خواست فرزند را ذبح كند. پس شدت محبت و عشق مي تواند يكي از حجاب هاي نوراني باشد و حجاب است؛ زيرا مانع جمع است.(87)

برخي ديگر از حجاب هاي نوراني عبارتند از:

ديدن حجاب، حجاب است؛ همچنان كه توجه به بي حجابي نيز نوعي حجاب است. هر كدام از ملكوت، عرش، عبادت، جنّت عقل، آيات و اسماء حسني، حجاب هايي هستند و امام خميني رحمه الله در مورد آن ها سخناني دارد، كه به جهت طولاني شدن مقاله از ذكر آن ها صرف نظر مي شود.

فصل سوم: محجوبان

قبلاً ذكر كرديم كه از نظر امام خميني رحمه الله، حجاب اكبر همان علوم رسمي و مفاهيم و اصطلاحات و غرق شدن در آن ها است؛ علمي كه ايمان نياورد، علمي كه افزايش آن، تلازمي با افزايش خوف از خداوند نداشته باشد، چنين علمي حجاب اكبر و كثيف ترين حجاب است. در ميان محجوبان نيز بيش ترين ستر و پرده را چنين عالماني دارند و آن ها هستند كه دورترين انسان ها از خداوند مي باشند.

به عقيده امام، مجردات و ساكنان ملكوت و جبروت، محجوب نيستند؛ محجوب را بايد در آنان كه در اين خراب آباد ناسوت دل خوش كرده اند، مشاهده نمود.

برخي محجوب «بالحق عن الخلق»اند؛

گروهي ديگر محجوب «بالخلق عن الحقّ»اند؛ اينان مصداق «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» هستند؛

گروه سوم محجوب «بالخلق عن الخلق» مي باشند.

اما كسي كه در كشف جامع باشد و حق را در خلق و خلق را در عين حق ببيند محجوب نيست.

فصل چهارم: كشف حجاب

وقتي همه حجاب ها كنار رود، آن گاه «معاينه» رخ مي دهد.(88) صاحب مقام تلوين در حجاب است و آن كه به تمكين و جذبه رسيده و سالك مجذوب شده، كشف حجاب دارد.

سالك كسي است كه در مسير رياضت و مجاهده باشد و از آثار اسماء و صفات، دلالت بر ذات مقدس و معرفت به آن يابد.

مجذوب، بالاتر از او است؛ زيرا از كشف و شهود بهره مي برد؛ و لذا پايان راه سالك، آغاز راه مجذوب است.

اگر سلوك منتهي به شهود گردد، يعني سير از خلق به حق باشد، آن را سالك مجذوب گويند.

اگر از اول و با عنايت الهي، وصول به حق حاصل شد و در همان قدم اول به مقصد رسيد و پس از آن به سلوك راه برگشت و راهي را كه بدون مجاهده طي كرده بود، دوباره سلوك نمود - يعني سير از حق به خلق داشت - چنين كسي را مجذوب سالك گويند.

به عبارت ديگر، سالك مجذوب كسي است كه سلوكش مقدم بر جذبه باشد. مجذوب سالك كسي است كه جذبه او بر سلوكش مقدم شده باشد.

سالك غير مجذوب آن است كه در سلوك مانده و به جذبه نرسيده است.

مجذوب غير سالك آن است كه در مقام جذبه مانده و به سلوك پس از جذبه نرسيده است.

دو قسم اول، صاحب مقام «تمكين» مي باشند و مي توانند مردم را دستگيري كنند؛ ولي دو قسم اخير، صاحب «تلوين» هستند و چون بين راه مانده اند، شايسته هدايت كردن نيستند.

قبلاً اشاره شد كه برخي حجاب ها همانند «احديّت» هرگز برداشته نمي شود. از ديدگاه امام خميني رحمه الله راه هاي رفع حجاب عبارتند از:
1 . رياضت صحيح؛(89)
2 . سجده بر تربت سيدالشهدا عليه السلام؛
3 . قرآن خواندن؛
4 . انقطاع الي الله؛
5 . تقواي تام؛
6 . ذكر «لا اله الّا الله»؛
7 . يقظه و تذكر محجوب.

خدا مي داند در اين رفع حجب چه كرامت هايي است؛ كه غايت آمال اوليا و نهايت مقصد آنها، همين رفع، حجبّ بوده است.(90)

پى‏نوشتها:‌


1) صحيفه امام» ج 19، ص 284؛ ج 20، ص 439.
2) همان، ج 1، ص 6 ، نامه به ميرزا جواد همداني در تاريخ 1314 ش.
3) صحيفه امام» ج 21، ص 274، اسفند 1367 ش.
4) مجمع البحرين» ج 2، ص 34.
5) ديوان امام، ص 24.
6) مرصاد العباد» ص 310.
7) رياض السالكين» ج 2، ص 29؛ تلخيص الرياض أو تحفة الطالبين، ج 1، ص 142.
8) مثنوي معنوي» دفتر دوم، ص 132.
9) مثل اينكه «بيني و بينك انّي نياز عني / فارفع بلطفك انّي من البين»
10) مثل مقامات العارفين ابن سينا در كتاب «الاشارات و التنبيهات»
11) ر.ك؛ اوصاف الاشراف.
12) مثل كتاب صد ميدان.
13) در ابتداي «منازل السائرين» ص 26 از ابوبكر كتاني نقل كرد و خود خواجه عبدالله نيز در اين كتاب در واقع هزار درجه و به ظاهر صد درجه بيان كرده است.
14) رياض السالكين» ج 2، ص 30.
15) توحيد صدوق» ص 278، ح 3.
16) براي شرح و تفسير كلمات اين حديث شريف و تأويل آن ر.ك: «شرح توحيد» صدوق، ج 3، ص 587.
17) تفسير صافي» ج 1، ص 954.
18) رياض السالكين» ج 2، ص 30.
19) ر.ك: «بحارالانوار» ج 58، ص 44 - 45؛ ج 8، ص 215.
20) همان، ج 85، ص 153.
21) همان، ج 9، ص 340؛ ج 10، ص 87؛ ج 58، ص 35.
22) همان، ج 16، ص 293؛ ج 18، ص 258.
23) مرصاد العباد»،
24) شرح فصوص الحكم» با تصحيح استاد آشتياني، تعليقه حضرت امام، ص 555.
25) چهل حديث» ص 4.
26) ر.ك: «آداب الصلاة» ص 91؛ «شواهد الربوبيه» ص 207.
27) الفتوحات المكيه» باب 350، ج 5، ص 312.
28) بحارالانوار» ج 55، ص 45.
29) تقريرات فلسفه امام خميني» ج 1، ص 354.
30) چهل حديث» ص 90، شرح حديث چهارم.
31) صحيفه امام» ج 20، ص 493؛ ج 1، ص 6 .
32) چهل حديث، ص 544.
33) كيمياي سعادت» ج 1، ص 37.
34) جهاد اكبر» ص 212.
35) جهاد اكبر» ص 215.
36) عرفان و عارف نمايان» ترجمه كسر اصنام الجاهلية، ص 168؛ «سيماي انسان كامل از ديدگاه مكاتب» ص 263.
37) چهل حديث» ص 58، ذيل شرح حديث سوم.
38) همان، ص 70.
39) همان، ص 66 .
40) همان، ص 71 .
41) مرصاد العباد» ص 91.
42) روم (30): 10.
43) كافي» ج 2،ص 214.
44) مقاله امام خميني در آخر «رساله لقاء الله»، ص 257.
45) توحيد صدوق» ص 245؛ «بحارالانوار» ج 3، ص 15.
46) تقريرات فلسفه امام خميني» ج 1، ص 386.
47) مقاله امام خميني در آخر «رساله لقاء الله»، ص 256.
48) جهاد اكبر يا مبارزه با نفس» ص 244.
49) همان، ص 245.
50) حافظ نامه» ج 2، ص 857 .
51) بحارالانوار» ج 70، ص 110.
52) همان، ج 70، ص 55.
53) و حجبه سهوه عن عفوك.
54) شواهد الربوبيه» ص 214.
55) همان، ص 254.
56) چهل حديث» ص 225، شرح حديث چهاردهم.
57) همان، ص 432، شرح حديث بيست و هفتم.
58) بقره (2): 20.
59) بحارالانوار» ج 15، ص 261 و در ج 94، ص 56 آمده است «كان بينها و بين السماء سبعون حجاباً»
60) همان، ج 58، ص 44.
61) همان.
62) همان، ج 59، ص 251، ج 16، ص 293؛ ج 18، ص 258، در حديث ديگري آمده است «ضرب الله بيني و بينه حجاباً من نور» همان، ج 8 ، ص 149.
63) .
64) كافي» ج 1، ص 135.
65) بحارالانوار» ج 18، ص 427؛ ج 58، ص 42.
66) همان، ج 18، ص 398.
67) همان، ج 87، ص 12.
68) همان، ج 23، ص 102.
69) همان، ج 25، ص 169.
70) همان، ج 25، ص 172.
71) همان، ج 61، ص 53، ج 85، ص 256.
72) همان، ج 36، ص 342.
73) همان، ج 15، ص 10؛ ج 26، ص 291؛ ج 57، ص 192.
74) همان، ج 94، ص 375.
75) همان، ج 16، ص 292؛ ج 59، ص 251، ج 16، ص 292 و... .
76) ديوان امام» ص 6 .
77) همان، ص 156.
78) ر.ك: «فتوحات مكيه» 9 جلدي، ج 3، ص 164، باب 73.
79) تعليقه امام خميني بر «شرح فصوص الحكم» با تصحيح استاد آشتياني، ص 555. و نيزر.ك: «تفسير سوره حمد» ص 79، كه اسما و صفات را حجاب هاي نوراني دانسته است.
80) همان، ص 609 .
81) همان، ص 583.
82) تفسير سوره حمد» ص 55.
83) تعليقه امام خميني بر «شرح فصوص الحكم» با تصحيح استاد آشتياني، ص 579.
84) شرح الاسماء الحسني» ص 218.
85) مقاله امام خميني ذيل كتاب «رساله لقاء الله» ص 254.
86) جهاد اكبر» ص 244.
87) تعليقه امام خميني بر «شرح فصوص الحكم» با تصحيح استاد آشتياني، ص 618 .
88) رسائل ابن عربي» ص 44.
89) تعليقه امام خميني بر «شرح فصوص الحكم» با تصحيح استاد آشتياني، ص 654 .
90) چهل حديث» ص 432، شرح حديث بيست و هفتم.