امام خمینی (ره) و مفاهیم اخلاقی (۸)
اخلاق سیاسی

حسن ابراهیم زاده

- ۵ -


رابطة ساده زیستی و مقابله با ظلم در اندیشه ی امام

در مکتب اخلاقی- سیاسی امام، ارزش های واقعی همان ارزش هایی هستند که پیامبران الهی و ائمه معصومین منادی آن به شمار می رفتند؛ ارزش هایی چون ساده زیستی و پرهیز از تجمل و روی گردانی از مظاهر دنیا.

ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست. اگر ارزش انسان به این ها بود انبیاء باید همین کار را بکنند. انبیا سیره شان را دیدند چه جور بوده. (172)

براساس مکتب ارزشی امام، ساده زیستی صرف- بدون در نظر داشتن غایت و نیّت الهی- ارزش چندانی در پیشگاه خدا ندارد؛ و اگر ساده زیستی دکانی برای زهدفروشی، عزلت گزینی و خانقاهی برای شهرت طلبی باشد مذموم است و در ترازوی اعمال بی مقدار و بی ارزش می باشد.

دنیای مذموم همین است که انسان توجه داشته باشد ولو به یک تسبیح، ولو به یک کتاب. چه بسا که دل بستن یک کسی به یک تسبیح و یک کتابی، به دنیا بیش تر توجه کرده باشد تا دل بستن یک کس دیگری به یک پارکی و باغی و کذا. (173)

در چنین مکتبی، ساده زیستی دو چهره دارد: چهره ی پیدا و چهرة پنهان؛ و هرکس که بر آن است تا بر مسند قدرت تکیه زند، باید چهره ی پیدای آن را نمایان کند و درصدد باشد با الهی کردن چهره ی پنهان آن، از دام و دانه ی شیطان بگریزد.

دکترین ساده زیستی مسئولین

امام راحل برای اثبات این دکترین خود، سندی به گویایی تاریخ داشت. سندی که برگ برگ تاریخ دیروز و امروز مهر تأیید بر آن می زند. طبق این دکترین، هرکس طعم رنج را نچشیده باشد، نمی تواند طعم عدالت و مساوات را به جامعه بچشاند؛ و هرکس خوی کاخ نشینی داشته باشد، نمی تواند درد و داغ کوچ نشینان را احساس کند. امام راحل در یکی از سخنرانی هایش، نگرانی خود را از مسئولانی که در خانه های مجلّل آرمیده و رنج پابرهنگی را نکشیده اند، ابراز نموده، حضور آنان را در پست های کلیدی، خطرناک خوانده و می فرماید:

نباید به مسئولیت های کلیدی تکیه کنند که اگر به آن جا راه پیدا کنند، چه بسا انقلاب را یک شبه بفروشند و حاصل همه ی زحمات ملت ایران را بر باد دهند. (174)

براساس شیوه های امام، ساده زیستی رابطه ای تنگاتنگ با مبارزه و جهاد دارد و کسانی که جامعه را به سوی تجمّل گرایی و لذّت طلبی رهنمون می کنند در حقیقت بر استقلال، جهاد و فداکاری برای اسلام و ایران نقطة پایان می گذارند.

بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیا خواهی و آخرت جویی دو مقوله ای است که هرگز با هم جمع نمی شوند و تنها آن هایی تا اخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدیّنین بی بضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب ها هستند. (175)

در مکتب اخلاقی امام، علاقه و وابستگی به هر فردی حتی فرزند انسان و فاصله گرفتن از ساده زیستی، نزدیک شدن به دام و دانه ی شیطان است. لذا مرید آن مراد سفر کرده، به محض شنیدن کنایه ی خضر راهش، به دامان ساده ی پیرش باز می گردد!

حاج احمد آقا می گفت:

روزی از برادران سپاه مستقر در بیت امام درخواست کردم جلوی ایوان بیت را نرده ای نصب کنند. وقتی برادران مشغول این کار شدند، امام وارد شده، فرمودند:

احمد! چه کار می کنی؟ عرض کردم برای حفاظت جان علی [فرزندم] که خدای نکرده به پایین پرت نشود از برادران خواسته ام نرده ای جلوی ایوان نصب کنند، و این کار مرسومی در همه جا است.

حضرت امام فرمودند:

شیطان از همین جا سراغ آدم می آید. اول به انسان می گوید منزل شما احتیاج به نرده دارد؛ بعد می گوید رنگ می خواهد؛ سپس می گوید این خانه کوچک است و در شأن شم نیست و خانه ی بزرگ تر می خوهد، و آرام آرام انسان در دام شیطان می افتد. (176)

در مکتب امام روحیه ی کاخ نشینی با ذلت پذیری و سازش و روحیه ی کوخ نشینی با ایستادگی و دفاع از ارزش های انسانی و الهی رابطه ی تنگاتنگی دارد. بر مبنای این دکترین، زمانی دولت مردان و مردم توان مقابله با دسیسه های دشمنان داخلی و خارجی را دارند که از مشی ساده زیستی در زندگی عدول نکنند و از تعلّقات زندگی فاصله گیرند.

اگر بخواهید بی خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابر قدرتان و سلاح های پیشرفته ی آنان و شیاطین و توطئه های آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلّق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید... با زندگانی اشرافی و مصرفی نمی توان ارزش های انسانی- اسلامی را حفظ کرد. (177)

براساس همین باور بود که امام ساده زیستی را سرلوحه زندگی خود قرار داد و معتقد بود که تنها کسانی با ما تا آخر خط باقی خواهند ماند که درد رنج و فقر را کشیده باشند. و تنها به خاطر همین نگاه بود که پابرهنگان (صاحبان و حامیان اصلی انقلاب و برپا دارندگان انقلاب) مظلومان همیشه ی تاریخ به شمار می رفتند و امام یک تار موی کوخ نشینان را همه ی دنیای زراندوزان و زورمداران و تزویر ورزان معاوضه نمی کرد. و براساس همین باور بود که در فرهنگ سیاسی امام کسانی که با باز کردن باب توجیه و تفسیر نادرست از اسلام به دام راحت طلبی و رفاه کشیده می شدند، مروّج «اسلام آمریکایی» بودند و زرسالاران و سرمایه داران بی درد «زالو صفت» نام می گرفتند.

یار امین امام، جناب آقای حمید انصاری، درباره ساده زیستی حضرت امام می گوید:

امام خمینی نخستین کسی بود که صورت و مشخصات دارایی ناچیز خویش را در تاریخ 24 دی ماه 1359 برای دیوان عالی ارسال نمود. بلافاصله پس از رحلت امام، فرزند ایشان طی نامه ای که در روزنامه ها نیز منتشر شد، از قوه ی قضائیه خواست تا دارایی های امام را بر طبق قانون اساسی مجدداً رسیدگی کند. نتیجه ی بررسی در تاریخ 11 تیرماه 1368 طی بیانه ای از سوی رئیس دیوان عالی کشور منتشر شد. در این بیانیه تصریح شده بود نه تنها بر دارایی غیرقابل ذکر امام چیزی افزون نشده [است]، بلکه قطعه زمین موروثی از پدر[ش] در خمین، در زمان حیات امام و به دستور ایشان به مستمندان محل واگذار گردیده و از ملک ایشان خارج شده است.

تنها ملک غیرمنقول امام خمینی منزل قدیمی ایشان در قم است که از زمان تبعید امام در سال 1343 عملاً این منزل در اختیار اهداف نهضت و مرکز تجمع طلاب و مراجعین مردمی بوده و هست و عملاً جنبة شخصی ندارد. در صورت دارایی مذکور- که در سال 1359 تنظیم شده و در زمان رحلت پس از بررسی قانونی، رسماً اعلام شد که به جز کاهش، تغییری نکرده است- قید شده بود که به جز تعدادی کتاب، اثاثیه شخصی ندارد. مختصر وسائل اولیه و مستعملی که در خانه ی ایشان برای گذران زندگی ساده او موجود است متعلق به همسرشان می باشد. دو قطعه قالی مستعمل موجود ملک شخصی نیست و باید به سادات نیازمند بدهند. وجه نقد شخصی ندارد، اگر چیزی هست مربوط به وجوهات شرعی است که مردم برای مصارف شرعی در اختیار مرجع خود گذاشته اند که باید به مصارف خود برسد و ورثه را در آن حقی نیست. بدین ترتیب دارایی برجای مانده از مردی که قریب نود سال عمر خود را در کمال محبوبیت گذرانده بود شامل عینک، ناخن گیر، شانه، تسبیح، قرآن و سجاده ی نماز و عمامه و لباس روحانی او و کتاب هایی در معارف دینی بود. (178)

ساده زیستی و دوری از تجمل، آن هم به خاطر خداوند و تأسی به سیره ی انبیاء در فرهنگ سیاسی امام، در کنار راهبرد امام براساس آیة شریفه «أَشِدّاءُ عَلَی الُکَّفارِ رُحَماءُ بَینَهُم» (179) موجب گشته بود تا امام راحل- چه پیش از پیروزی و چه در دورانی که در اوج قدرت بود- نسبت به مؤمنان و مردم پابرهنه متواضع، و در مقابل سرمایه سالاران و مستکبران جهان با قدرت و اقتدار ظاهر شود. امام در مقابل مردم و مؤمنان و پابرهنگان به قدری متواضع بود که در بین رهبران سیاسی دنیا نمونه و نظیری نداشت. امام درباره ی این دسته از مردم برای بیان تواضعش، از الفاظی استفاده کرده است که انسان را به تعجب و شگفتی وا می دارد.

وقتی مواجه بشوم با این اشخاصی که همة امید زندگی شان را در راه خدا داده اند، جوان هاشان را داده اند، رنج ها را کشیده اند، من وقتی مواجه بشوم با این صورت های انسانی، جز این که برای خودم یک احساس حقارتی بکنم نمی توانم چیزی بگویم. (180)

امام در جایی دیگر خطاب به یاران بی نام و نشان ساده زیست و ایثارگر خود می فرماید:

من شرمم می آید که خود را در مقابل این عزیزان سرشار از ایمان و عشق و فداکاری به حساب آورم. آنان با عشق به خدای بزرگ به معشوق خویش پیوستند و ما هنوز در خم یک کوچه هم نیستیم (181)

امام با داشتن تواضع بسیار بالا در مقابل مستضعفان و مؤمنان، هیچ گاه در برابر قدرتمندان و یا فرستادگان قدرت های کوچک و بزرگ سر خم نکرد. ایشان در برابر امینی، مغرورترین نخست وزیر شاه که از حمایت شدید آمریکا برخوردار بود واکنشی نشان داد که برای همه ی افراد ناظر حتی شخص شاه دور از انتظار بود:

امام هنگام ورود امنیتی به خانه از سر جای خود بلند نشد؛ او به بهانه باز کردن بند کفش خود مدتی دم در اتاق، خود را سرگرم کرد تا شاید امام را به احترام مورد دل خواه خود وادارد، لیکن امام از جای خود تکان نخورد و تنها هنگام نشستن او به صورت نیم خیز حرکتی کرد. وقت رفتن او نیز امام از جای خود بلند شد و ایستاد، لیکن او را بدرقه نکرد. این برخورد امام بر او گران آمد. برای شاه نیز سنگین بود. پس از بازگشت او از قم در دیداری که با شاه داشت از شیوة برخورد امام سخن به میان آمد. امینی در خاطرات خود آورده است: «وقتی جریان را برای شاه تعریف کردم، گفت: او به شما توهین کرد. گفتم: چرا؟ گفت: برای این که تا دم در نیامد، گفتم: آقا خواهش می کنم تفتین نکنید». (182)

آیت الله طاهری خرم آبادی فضای جلسة آن روز را این گونه توصیف می کند:

نکتة جالب توجه این که امام که در جلسات، معمولاً یا دو زانو و یا چهار زانو می نشستند، در این جلسه روی یک زانو نشسته بودند و یک پایشان هم بالا بود. من غیر از این جلسة ملاقات با دکتر امینی، هیچ گاه ندیدم که امام این طوری بنشیند. حالا شاید می خواستند یک حالت بی اعتنایی داشته باشد. پذیرایی این جلسه هم بسیار معمولی بود. این طور نبود که میوه بیاورند. فقط چایی آوردند و شاید یک مقداری هم نقل به اعتبار روز سیزده رجب (ولادت مولا امیرالمؤمنین (ع)) اضافه شده بود. (183)

برخورد امام با ادوارد شواردنادزه، نماینده گورباچف و آخرین وزیر خارجه ابرقدرت شرق قبل از فروپاشی، برخوردی بود که بعدها خود او هم اعتراف به مرتعش شدن بدنش در برابر امام داشت. حجت الاسلام رحیمیان در این خصوص می گوید:

من نمی دانم ارتعاش خفیفی که در هنگام خواندن پاسخ گورباچف در دست او مشهود بود، ناشی از پیری بود یا چیزی دیگر! او در اولین لحظه که روی صندلی نشست وضعیتی غیر مستقر داشت که در نامتعادل بودن کیفیت قرار گرفتن پاهای او مشهود بود. همین وضعیت تا آخرین لحظه که پیام نسبتاً طولانی را قرائت کرد و با سخنان امام، ختم شد همچنان ادامه یافت، به جز سر و دست مرتعش او، بقیة اندامش در طول مدت تشرّف بسان مجسمه ای جامد، خشکیده بود. همچنین همه شاهد بودیم، مترجمی که به گفته ی آگاهان در همه جا با تسلّط کامل در ترجمة زبان روسی بلبل زبانی می کرد، در این مقام جمله ای را بدون لکنت که سعی می کرد، در سرفه ها و سینه صاف کردن های مصنوعی خود پنهان کند، نتوانست ادا کند. به هرحال، پاسخ گورباچف همراه با ترجمه ی آن پایان یافت.

در این لحظه همه منتظر پاسخ واکنش حضرت امام بودند؛ اما حتی چگونگی آن در مخیّلة هیچ کس خطور نمی کرد. تمام وجود حاضران در چشم ها و گوششان فشرده، و چشم ها به سوی امام دوخته شده بود. نماینده ی ابرقدرت شرق یک بار دیگر، خود را در برابر برخوردی غیرقابل پیش بینی و فوق تصور یافت. حضرت امام بدون تأمل، طی حدود یک دقیقه و در سه فراز با صراحت و فارغ از هر نوع مجامله، جمله هایی را فرمودند که ضمن آن، از این که آقای گورباچف مطلب اصلی- که اساس نامه ی امام بود- را مورد توجه لازم قرار نداده، اظهار تأسف فرمودند. در حالی که مترجم، شروع به ترجمة فراز سوم کلمه های امام کرده بود، حضرت امام برخاستند و به طرف اندرونی روانه شدند. (184)

خدامحوری و ساده زیستی امام راحل موجب شده بود که ایشان بی خوف و هراس در مقابل باطل بایستد و شجاعانه در مقابل نویسنده ای هتاک به نام سلمان رشدی فتوایی صادر کند که معادلات سیاسی جهانی را تغییر بدهد و ضمن ایجاد وحدت و انسجام در جهان اسلام (185)غرب را تا پشت دروازه های خود به عقب براند. (186)

بسمه تعالی

إنّا لله و إنّا إلیه راجعون

به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم، مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه السلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطّلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آن ها را اعداد نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدّسات مسلمین توهین نماید و هرکس در این راه کشته شود، شهید است، ان شاء الله.

ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. (187)

اعلام فتوای قتل سلمان رشدی، یکی دیگر از ویژگی های مکتب سیاسی- اخلاقی امام را برای همه آشکار ساخت و آن این که مخفی کاری در قاموس این فرهنگ وجود ندارد و اگر انقلاب بر آن باشد تا کسی را به سزای اعمال ننگین خود برساند، هیچ خوف و هراسی موضع خود را اعلام می کند. امام راحل هیچ گاه دستور ترور صادر نکرد. آنچه در مسأله ی سلمان رشدی اتفاق افتاد، اعلام حکم اعدام و اجرای حدود الهی بر او است. ترور به حرکتی اطلاق می شود که بدون اعلام قبلی و غافل گیرانه صورت گیرد؛ اما دربارة سلمان رشدی پس از اثبات جرم و اعلام علنی، مؤمنان موظف به اجرای این حکم شدند.

با نگاهی به سیره ی امام، از همان آغاز پیروزی انقلاب به وضوح در رفتار وگفتار امام، عدم علاقه ی قلبی ایشان به اعدام مشهود است؛ اما آن جا که فردی دستش را به خون بی گناهان رنگین کرده باشد و اجرای حدود الهی موجب حفظ نفوس و خون مسلمانان شود، امام راحل آن را اجرا می کرد.

امام راحل در پاسخ به پرسش موذیانه ی اوریانا فالاچی، خبرنگار و نویسنده ایتالیایی درباره ی اعدام برخی از افراد خراب کار در کردستان فرمود:

این کردها که اعدام می شوند از ملت کرد نیستند، خراب کارانی هستند که بر ضد ملت و بر ضد انقلاب عمل می کنند و مانند همانی که دیروز اعدام شد، او سیزده نفر را کشته بود، من البته ترجیح می دهم که هیچ کس اعدام نشود، ولی وقتی یکی مثل این فرد دستگیر می شود و او را به مجازات می رساند موجب خوشحالی است. (188)

4. امام و ریزش های انقلاب

آقای بازرگان

در مکتب سیاسی- اخلاقی امام در مبارزه علیه رژیم طاغوت، نه شیوه ی جبهه ملی (پارلمانتاریستی) جایی داشت و نه شیوه و حرکت مسلحانه ی گروه های چپ گرا؛ از این رو، امام قبل از انقلاب، حتی در سخت ترین شرایط حاضر، به ائتلاف با آن ها نبود. امام در پاسخ به سوال خبرنگار رادیو، تلویزیون آلمانی زبان سوئیس- در سال 1357 در مورد گفت و گو با کریم سنجابی به صراحت اعلام داشت:

من مسائل و مطالبی که داشتم و امکان ندارد یک قدم از آن ها برگردم. به ایشان گفتم و ما با جبهه خاصی ائتلاف نداریم. همه ی ملت با ما و ما با همه ی ملت هستیم و هرکس این مطالبی که ما داریم و عبارت است از استقلال مملکت با آزادی هه جانبه و جمهوری اسلامی که قائم مقام رژیم سلطنتی است، هرکس با این ها موافقت کند از گروه ماست و از ملت است و اگر موافقت نکند برخلاف مصالح اسلام و ملت گام برداشته است و ما هیچ ربطی با او نخواهیم داشت و آن هایی که با ما موافقت کنند ما هم با آن ها هم صدا خواهیم بود؛ لکن ربط خاصی با کسی نداریم. (189)

امام راحل به خوبی می دانست جبهه ملی، نهضت آزادی و دیگر عناصر موسوم به ملی- مذهبی اگر موفّق به ابقا و حفظ شاه در مقام خود نشوند به یقین مردم و انقلاب را به سازش با آمریکا سوق خواهند داد؛ از این رو، قلباً با نخست وزیری شخص بازرگان موافق نبود. (190)

امام به پیشنهاد شورای انقلاب تن داد؛ اما در آغاز نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان، رهنمودهایی ایراد کرد تا دولت موقت از خط اسلام و انقلاب و آرمان هایی که مردم برای به دست آوردن آن هزاران شهید و مجروح به انقلاب تقدیم کرده بودند منحرف نشوند. امام فرمود:

جناب آقای مهندس مهدی بازرگان بنا به پیشنهاد شورای انقلاب... جناب عالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص، مأمور تشکیل دولت موقت می نمایم تا ترتیب اداره ی امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندم و رجوع به آرای عمومی ملت دربارة تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم، جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت برطبق قانون اساسی جدید را بدهید. (191)

دولت موقت در مسیر حرکت خود و در گام نخست- برخلاف نظر امام راحل و مردم- با نگرش کاملاً خطی و حزبی، تمامی اعضای کابینه خود را از وابستگان به نهضت آزادی و جبهه ی ملی انتخاب کرد و با نادیده گرفتن شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» به تشویق و حمایت از روزنامه ها و سخنرانانی پرداخت که شعار «جمهوری دموکراتیک اسلامی» را سر می دادند. حضرت امام در واکنشی، خواسته ی هزاران هزار مرد و زنی را – که در مقابل گلوله های رژیم شاه مطرح کرده بودند – این گونه بیان کردند:

من رأی به جمهوری اسلامی می دهم،... نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. (192)

حرکت دیگر دولت موقت، که حرکتی بس خطرناک می نمود، حذف مردم و روحانیت از صحنه ی سیاست بود. آنان با این توجیه که وقت آن رسیده است که روحانیت به حوزه های علمیه و مردم به زندگی عادی بازگردند و زمینه را برای کار دولت موقت فراهم سازند، به نوعی طلب کارانه و قیّم مأبانه برخورد کردند که گویی همه رشادت ها و تلاش مردم به خاطر حاکمیت چند تکنوکرات بود که در مسیر پیروزی انقلاب جز مبارزه پارلمانی و میتینگ های چندصدنفری! و باور به ابقای شاه و تغییر در ساختارهای دیگر ایران هنری نداشتند.

امام راحل تمام حرکات و سکنات دولت موقت را زیر نظر داشت، اما درصدد تضعیف آنان برنیامد تا شاید این دولت وظیفه ای را که برعهده دارد به سر منزل مقصود برساند. رفتار کاملاً ضعیف دولت موقت با حرکت های تجزیه طلبانة عناصر باقی مانده از رژیم سابق و گروهک های وابسته در مناطقی چون کردستان، خوزستان و گنبد؛ دخالت در امور قضایی و رأس دادگاه های انقلاب، تلاش برای جلوگیی از اعدام افرادی چون امیر عباس هویدا، عدم ایجاد تحوّل جدّی در ساختار اداری کشور و از همه نگران کننده تر اعتقاد به ایجاد رابطه با آمریکا در همه ی حوزه ها، مردم را به شدت نگران آیندة انقلاب ساخت.

اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی، گویای این واقعیت بود که سازمان سیا درصدد برآمده بود تا با همکاری عناصری از دولت موقت، انقلاب را از مسیر خود خارج سازد. متن یکی از اسناد کشف شده چنین است:

از تهران 53166 (به کفالت گلگروف) 31 اردیبهشت 58

ج. اقدامات سیاسی اس. دی . راتر/ 4 هدایت کنیم تا تأثیری را که می تواند بر جناح مخالف سازنده داشته باشد به حداکثر برسانیم و ارزش هایی را که برای ما از لحاظ دادن خبرهای خارجی و عملیات مخفی دارد به حداکثر برسانیم. در این رابطه تاکنون به ر/4 توصیه کرده ایم که جبهه ملی را بیازماید؛ به شرط آن که جبهة ملی موقعیت بانفوذی در اختیار وی بگذارد. ر/4 در جبهة ملی باید در راه ایجاد نیرویی که میانه رو و طرفدار آمریکا باشد تلاش کند و در همان ضمن مرتب درباره ی تحولات گزارش بدهد. فعلاً قرارگاه به ر/4 پیشنهاد کرده که هم اکنون شروع به فعالیت تمام عیار سیاسی نماید. ما پیشنهاد کرده ایم که او: الف) با احمد صدر حاج سید جوادی، وزیر کشور، ملاقات کند تا اطلاع بهتری درباره طرح های دولت موقت برای انتخابات به دست آورد. (193)

درگیری نیروهای انقلابی با دولت موقت و افشای روابط پنهان و آشکار دولت موقت با آمریکا، خشم مردم را دو چندان کرد و موجب بالا گرفتن اعتراضات مردمی شد. امام راحل در این مقطع، بار دیگر بر اصلاح امور و ایجاد همدلی و مودت تا زمان آغاز انتخابات ریاست جمهوری تکیه داشت که مسأله دخالت های لانه جاسوسی آمریکا در تدارک کودتا و ایجاد آشوب و بلوا در تمام نقاط ایران، دانشجویان پیرو خط امام را بر آن داشت تا با فتح این دژ توطئه، پرده از سالوس منشی لانه جاسوسی و دوستان آنان در دولت موقت برداشته شود.

اشغال لانه جاسوسی در 13 آبان 1358 صورت گرفت و درست یک روز بعد از فروپاشی سنگر آمریکایی ها یعنی در روز 14 آبان، دولت موقت استعفا داد.

نکته قابل توجه در این مقطع از تاریخ انقلاب، استعفای دولت موقت بود نه انحلال آن توسط امام راحل؛ و نکته دوم، عدم پیگرد قانونی و قضایی دولت موقت و برخی از اعضای آن بود که مظنون به جاسوسی، ارتباط با بیگانه، میدان دادن به ضد انقلاب در نقاط مختلف ایران و داشتن اندیشة براندازی بودند. (194)

مهربانی و رأفت و گذشت امام شامل حامل آنها هم شد؛ اما افسوس که بسیاری از آنان، باز به توطئه و هم سویی با دشمن ادامه دادند. اعتراف به خطا بودن انتخاب آقای بازرگان و اعضای دولت موقت از سوی امام راحل در پیشگاه مردم، یک رفتار اخلاقی از امام در سیره ی سیاسی بود.

از اول هم که ما- به حسب الزامی که من تصور می کردم- دولت موقت را قرار دادیم خطا کردیم. از اول باید یک دولتی که قاطع باشد و جوان باشد، قاطع باشد، بتواند مملکت را اداره کند [قرار می دادیم] نه یک دولتی که نتواند، منتها آن وقت ما نداشتیم فردی را که بتوانیم، آشنا نبودیم [تا] بتوانیم انتخاب کنیم انتخاب شد و خطا شد. (195)

آقای شریعتمداری

بوی رویارویی آقای شریعتمداری در مقابل نظام و امام، از همان آغاز نهضت در سال 1342 به مشام می رسید؛ چرا که حرکت سیاسی- اجتماعی آقای شریعتمداری به گونه ای بود که حتی مورد قبول علمای سنّتی و روحانیت بی طرف هم نبود.

در حدود 30 سال قبل از پیروزی انقلاب به هنگام ورود شاه به شهر تبریز، در حالی که بزرگانی چون آیت الله مدنی، خسروشاهی و دوزدوزانی حاضر به استقبال از شاه نبودند، وی در مدرسه طالبیه پذیرای شاه شد و طلبه ای خود فروخته را وادار کرد تا با ورود شاه به این مدرسه، آیه ی نور را قرائت کند. ورود آقای شریعتمداری به قم و آغاز تثبیت مرجعیت وی از سوی دستگاه، (196) واکنش های بسیاری را در پی داشت. موضع گیری های جانب دارانه از دستگاه حکومتی شاه، تأسیس دارالتبلیغ به منظور کانالیزه شدن مسأله ی تبلیغ، استقبال گرم از مسئولین رژیم، چهره ی دیگری از وی و عملکردهایش در انظار علما و مردم به تصویر کشیده بود تا جایی که در همان آغاز نهضت روحانیت، امام راحل در سخنی نصیحت آمیز به او فرمود:

این راه که انتخاب کرده ای برای شما روزی پیش خواهد آمد که هیچ کس نتواند از شما دفاع کند. (197)

ارتباط بین آقای شریعتمداری با عوامل ساواک، در مقطعی که یاران امام در کنج زندان ها و تبعیدگاه ها و زیر شدیدترین شکنجه های قرون وسطایی، روزگار می گذراندند، از سخت ترین دوران روحانیت مبارز بود. تعدی، توهین و حتی ضرب و شتم یاران امام توسط طرفداران آقای شریعتمداری، حتی گاه در حضور ایشان، از خاطرات دردناک تاریخ روحانیت است؛ اما امام راحل نه تها علیه ایشان موضعی نگرفت، بلکه یاران خود را به مماشات و حفظ وحدت در حوزه فرا می خواند.

ارتباط بین آقای شریعتمداری با ساواک، حتی تا زمان اوج گیری تظاهرات مردمی و نزدیک شدن صبح پیروزی ادامه داشت. در گزارش ملاقات یکی از عناصر ساواک با آقای شریعتمداری به تاریخ 1/7/1357 ضمن اشاره به مخالفت صریح آقای شریعتمداری با پایگاه نجف و نیز صیانت از تخت و تاج، آمده است:

سلام مرا به پیشگاه اعلی حضرت برسانید و به عرض برسانید که اعلی حضرت اطمینان داشته باشند، همان مشکلاتی که امروز ایشان دارند ما هم داریم... من صریحاً به آن ها گفتم تمام تلاش من برای حفظ مقام سلطنت است و از آن ها خواستم که به ملک حسن پیغام مرا بدهند و بگویند که ملک حسن به شاهنشاه قوت قلب بدهند که در مقابل مشکلات مملکتی استقامت بیش تری داشته باشند... . (198)

انقلاب به پیروزی رسید و امام با تمام بزرگ منشی خود از کنار همه ی موضع گیری های آقای شریعتمداری و توهین و پرده دری های اطرافیان و طرفدارانش گذشت؛ اما شخص آقای شریعتمداری و بیت ایشان به جای همراهی و همگامی با امت مسلمان و رهبری آن، موضع گیری هایی را بر ضد امام و نظام اسلامی به گونه ای دیگر تعقیب کردند. اسناد به دست آمده از لانه ی جاسوسی، از این مسأله پرده برداشت که عوامل جاسوسی آمریکا، از طریق چهار کانال با آقای شریعتمداری و بیت ایشان ارتباط برقرار می کردند.

شش سند بازخوانی شده و رشته رشته شده لانه جاسوسی آمریکا، نشان داد که بیت آقای شریعتمداری توسط این کانال های ارتباطی، درصدد روی کار آوردن دولتی موافق با سیاست های آمریکا در ایران و براندازی نظام بوده اند.

اولین کانال ارتباطی آقای شریعتمداری، فردی به نام «باروز»بازرگان آمریکایی بود که پس از چندی، از گردونه جاسوسی حذف شد و جای خود را به طور غیرمستقیم، به فرد دیگری به نام «سرتیپ فرازیان» - از اعضای سابق ساواک- با رمز «اس. دیجانوس/13» داد.

نفر سوم، جاسوسی ایرانی به نام منوچهر نیک پور، با اسم رمز «اس. دی. بپ/1» بود و نیز یک سرمایه دار فراری به نام «علی اکبر شهلو» که جلسات هفتگی با شریعتمداری بر پا می کرد. اما کانال اصلی ارتباط با شریعتمداری، جاسوسی به نام «اس. دی ولید/1» بود که در تاریخ دهم اردیبهشت سال 1358، پیام دوستی آمریکا را به وی ابلاغ کرد. (199)

ارتباط فرزند آقای شریعتمداری (حسن)، در تاریخ بیستم خرداد همان سال با «گلگروف» کفیل قرارگاه سیا در تهران، بود. (200) علاوه بر آن، گفت و گو و ارتباط وی با احمد صدر حاج سید جوادی (وزیر کشور وقت) و نیز تیمسار جم در لندن برای تغییرات در ایران، (201) نظام را با چالشی جدی روبرو می ساخت.

ارتباطات پنهان و ارائه پیشنهادی برای کمک مالی به او توسط سازمان سیا (202)و معرفی شریعتمدارای به آمریکا به عنوان بهترین امید نجات آمریکا در ایران (203)موجب شد تا شریعتمداری، در محافل خصوصی در برابر امام موضع تهاجمی بگیرد؛ اما امام راحل با بزرگ منشی از کنار سخنان وی می گذشت.

حجت الاسلام ری شهری در کتاب خود، به نقل از آقای علی محمد بشارتی وزیر اسبق کشور می نویسد:

در تابستان سال 1358 هنگامی که مسئول اطلاعات سپاه بودم، گزارشی داشتیم که آقای شریعتمداری در مشهد گفته است: من بالاخره علیه امام اعلام جنگ می کنم. خدمت امام رسیدم و ضمن ارائة گزارشی خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرش پایین بود و گوش می داد. این جمله را که گفتم سربلند کرد و فرمود: این ها چه می گویند، پیروزی ما را خدا تضمین کرده است، ما موفق می شویم، در این جا حکومت اسلامی تشکیل می دهیم و پرچم را به صاحب پرچم می سپاریم! پرسیدم: خودتان! امام سکوت کردند و جواب ندادند. (204)

تأسیس حزب خلق مسلمان برای رویارویی با حزب جمهوری و درخواست از آمریکا برای کمک به حزب خلق مسلمان، (205)و حرکت های تجزیه طلبانه ی این حزب که به تصرف صدا و سیمای مرکز تبریز و نیز گروگان گرفتن چند ساعته ی شهید مدنی و ایجاد آشوب در قم انجامید. از دردناک ترین لحظات عمر امام راحل بود که از آن به «مصیبتی بزرگ» یاد کرد و از یاران خود خواست تا در صورت مشاهده ی پاره کردن عکس ها و توهین به شخص او، هیچ واکنشی از خود نشان ندهند. این رخداد در قم به گونه ای بود که بسیاری از مردم انقلابی، دستانشان در جیبشان بود و سیلی و کتک را به جان خریدند و در برابر هجوم چماق داران تنها به این جمله بسنده کردند که امام امر به سکوت کرده اند و ما تکلیفی جز سکوت نداشته و نداریم.

درایت و عفو و اغماض امام موجب شد تا آشوب حزب خلق مسلمان نه تنها پایان یابد، بلکه بسیاری از طلّاب و فضلای آذری زبان و جوانان احساسی، متوجه تفاوت مشی اخلاقی امام و حرکت های غیر اخلاقی برخی مدعیان حامی بیوت مراجع شده و به دامان انقلاب و آغوش مردم همیشه قهرمان تبریز و خطّه ی خون رنگ و ولایت مدار آذربایجان بازگردند.

امام باز برای حفظ وحدت، عدم تنش در حوزه ی علمیه ی قم و احترام به آن دسته از مقلّدین آقای شریعتمداری که از واقعیت های پشت پرده بی خبر بودند، از این مقطع نیز گذشت کرد و چشم پوشی نمود.