ما نفت داريم ، دنيا نفت مى خواهد
كارتر گاهى ما را از نظامى ، گاهى ما را از جهات اقتصادى مى
ترساند و خودش هم مى داند كه اين طبل ميان تهى است كه دارد مى
زند و نه همچون عرضه نظامى دارد و نه از او گوش مى كنند. باز
اين اشتباه روى همان بيمارى كه اين ابرقدرت ها دارند، اين باز
يك اشتباهى است كه گمان مى كند كه تمام كشورها مثل يك انگشتر
در دست اوست كه اگر يك وقت گفت كه مثلا گندم نفروشيد به ايران
، تمام كشورها دستشان را به سينه مى گذارند و تعظيم مى كنند و
مى گويند چشم ، و ايشان فهميد اين را كه حتى در كشور خودش هم
از او اطاعت نكردند، و زير كشاورزى خودش هم گفت كه امرى است
غير صحيح . و ما چه احتياجى داريم به گندم آمريكا، ما نفت
داريم ما آن را داريم كه آن سياستمدار بزرگ انگلستان در زمان
جنگ (چرچيل ) وقتى مواجه بودند با آلمان و تقريبا از ترس اينكه
حالا ديگر بايد شكست بخورند، وقتى كه آمد در ظاهرا در مجلس
انگلستان صحبت كرد و مصيبت هاى خودش را كه ما چه شديم ، چه
شديم ، كجا شكست خورديم ، آخرش گفت كه اما پيروزى مال آن است
كه روى موج هاى نفت نشسته است . ما روى موج هاى نفت نشسته ايم
. شما غارت كرديد ما را، نفت هاى ما را برديد در ازاى آن به ما
تفنگ و توپ داديد، آن توپ و تفنگى كه و آن سلاح هايى كه براى
خودتان بود، نه براى ما. ما نفت داريم ، دنيا نفت مى خواهد.
آمريكا را نمى خواهد دنيا. دنيا كارتر را نمى خواهد، دنيا نفت
مى خواهد. ما كه نفت داريم ، مملكت هاى ديگر به ما خضوع خواهند
كرد، نه تو كه مى خواهى رياست جمهورى پيدا بكنى راهش را نمى
دانى . تمام دست و پاهاى اين براى اين است كه در بعد از اينكه
اين دوره گذشت باز او را رئيس جمهور كنند لكن سوراخ دعا را گم
كرد او خيال مى كرد كه اگر ارعاب كند مملكت ايران را و اگر
بگويد ما حصار اقتصادى دور ايران مى كشيم و به اقتصاد ايران
ضرر مى زنيم - ملت - ملت او براى او دست مى زنند و بعد هم چنين
مى شود كه رئيس جمهور بشود.
اينها شيطانند، نه سايه خدا!!
آن روز ممكن بود كه يك دسته اى باشند كه مثلا به خيالشان كه
خوب شاه مملكت است (از اين حرف ها داشتند) شاه مملكت است خوب
از خودمان است . ضل الله است ، از اين مزخرفات . در صورتى كه
ضل الله يك مساءله اى است كه اگر اين صادر باشد از ائمه عليهم
السلام براى حكومت ها كار خيلى مشكل مى كند براى اينكه ضل ،
سايه ، آن چيزى است كه از خودش هيچ ندارد، هر حركتى هست از ذى
ضل است . ضل الله پيغمبر اعظم است كه از خودش هيچ نيست ، هر چه
هست وحى است ، هر چه هست از خداى تبارك و تعالى است . اگر اين
مطلب را كه وارد شده باشد كه السلطان ضل الله ، فاتحه همه
سلاطين عالم را مى خواند براى اينكه اينها ضل الله نيستند،
اينها شيطانند، منتها اين منطق ها با اشتباهاتى هم بود در كار.
حتى از يك معممى فاضل هم هست ، كسى نقل كرد كه من در مكه بودم
، در همين گيرودارهائى كه شايد همان سال قبل بوده ، در همان
گيرودارهاى ما، شماها با اين شخص - گفت - من در مسجدالحرام
نشسته بوديم رو به كعبه ، گفتم كه خوب اينجا الان خوب است
دعائى بكنيم گفت نه ما تكليف مان اين است كه - عين آن به اين
معنا كه - دعا كنيم براى حفظ آن ... خوب اين منطق ها گاهى بود.
ماهى هفت تومان !!
ما مدعى هستيم كه ، يعنى تا تاريخ هست ، كتاب هست ، رضا خان كه
آمد در اين اراك بوده ، رضا خان و يك سربازى ، يك همچو چيزى
بوده آنجا شرح حال شرح حال خودش را براى اينها نقل كرد، خودش
نقل كرده است كه من در اراك بودم و ماهى نمى دانم چقدر داشتيم
و ما، هى دنبال اين بوديم كه اول ماه اين را دست ما بدهند ما
زندگى مان را بكنيم ، ماهى هفت تومان ، چقدر، چيز كمى بوده ،
اين در آن گفتگويش كه در آن وقت با وزراء خودش صحبت مى كرده
اين را، قصه گفته اين را، پس رضا خان خودش گفته كه ما هيچ
نداشتيم . همه ما مى دانيم كه يك آدم مجهولى بود و نه مالك بود
و نه عرض مى كنم كاسب بود و نه تاجر بود، هيچ اينها نبود، اين
در اين حال آمد اينجا و بسيارى از شما شايد يادتان باشد و
اكثرتان يادتان نيست كه وقتى رضا شاه مازندران را، آنجائى كه
اين طرف شمال را كه اين مى خواست بگيرد، وقتى بردند آنجا نگاه
كرد بعضى جاهايش يك خطى مثلا چطورى ، غير از جاهاى ديگر، گفت
اينها چيست ؟ گفتند اينهاست كه حالا نشده ، يعنى به تملك شما
در نيامده ، به تملك شما در نيامده ، نه اينكه خريديم از آنها،
مردم را به قباله كردن الزام كردند، انداخته دور، خوب ببريد
تمامش كنيد، وقتى كه آمد اينجا هيچ نداشت ، مازندران يا شمال
را هر جائى كه توانست اين املاك را گرفت .(170)
چتربازها مى آيند و همه را بيهوش مى
كنند!!
اينها به مردم همچو بزرگ نشان داده بودند مسائل را كه مردم
خيال مى كردند كه اگر الان يك حرفى بزنيم ، يكدفعه چتربازهاى
آمريكا مى آيند مى ريزند و ايران را خراب مى كنند. در همين
قضيه اين را كرارا براى ما آمدند گفتند كه ، مى نوشتند، از
خارج هم مى نوشتند كه چتربازها بناست كه از بالا بيايند بالاى
سر سفارت ، از آن بالا يك دوائى بريزند و بيهوش كنند همه را و
بيايند پائين و همه را ببرند و در قم هم مى خواهند بيايند و
شما را بربايند، حتى بعضى آمده بودند به من مى گفتند كه شما
نمانيد اينجا شب . خوب آقا اين شعر است كه اينها مى گويند. اين
حرف هائى است كه در كتاب حسين كرد مى نويسند و مى نوشتند.
اينها، اين حرف است كه مى زنند و الا
چتربازها مى آيند و همه را بيهوش مى كنند اين همان حرف
هايى بود كه هى دوامى زدند، همه چيزها
بيهوش مى شدند حرف هائى كه در الف ليل مى گويند. مى
خواستند اينطورى ما را مثل سابق كه از اين حرف ها ترس داشتند،
اينطورى ملت ما را بترسانند، غافل از اينكه مسائل اين نيست ،
اصلا مداخله نظامى ديگر حالا در دنيا اصلا شكست خورده است ،
صحبتش هم شكست خورده . اينها به اعتبار اينكه ما را در افكار
باز عقب مانده مى دانستند اين حرف ها را مى زدند بعد هم حالا
مى گويند كه وقتى كه در آمريكا چيز كردند راى گيرى كردند (حالا
به آن اندازه كه خودشان مى دانند) امروز يا ديشب بود كه پنجاه
و پنج در صد از جمعيت آمريكا با مداخله نظامى مخالفند.يك غلطى
از اول مى كنند بعد مى خواهند عذرش را بخواهند حالا مى گويند
ملت ما مخالف است . خوب ملت آنها موفق باشد بسم الله ، مگر مى
شود حالا در دنيا يك چنين كارهائى را كرد، اين حرف ها مال سابق
بود، نه مال حالا...
اسلحه پوسيده !
اين معنا كه شما مى گوئيد كه تشر زده آقاى كارتر و ما را
خواسته بترساند، اين نظير همان تشرى است كه آن حيوان مى زند و
ما هم بنا نداريم بترسيم ، يك قومى مى ترسند كه برايشان مردن
يك مساءله باشد. شما يك مقدارى باشيد توى اين مردم ، همين هائى
كه اينجا الان فرياد مى زنند، يك مقدارى توى اينها منطقشان
چيست ؟ اينها مى گويند كه ما مى خواهيم كه شهيد بشويم . همين
امروز كه در روزنامه من ديدم اين عيال مرحوم آقاى مفتح مى گويد
كه ما افتخار مى كنيم كه يك شهيد داديم . يك مردمى كه بانوانش
اينطور باشند كه به شهادت سرپرستشان آن هم يك چنين سرپرستى
افتخار بكند و بسيارى از اين زن ها كه جوانشان را از دست دادند
مى آيند پيش من مى گويند كه ما باز هم داريم ، باز هم داريم كه
تقديم كنيم ، يك چنين ملتى را آقاى كارتر از نظامى مى ترساند؟
از نظامى بايد خودش را بترساند كه به آنور اعتقاد ندارد،
آنهائى كه دعا را مى خواهند وسيله رياست قرار بدهند، ناقوس را
مى خواهند وسيله بلندگويشان باشد براى رياست . ما از چه مى
ترسيم ؟ مائى كه معتقديم كه از اينجا كه برويم به يك جاى بهتر
مى رسيم چرا بايد بترسيم ؟ پس ما از نظاميشان نمى ترسيم ، ما
مهيا هستيم ، تا آن اندازه كه مى توانيم مقابله كنيم ، اگر
نتوانستيم شهيد مى شويم كارى نيست اين ، اولياء ما هم همين طور
بودند. لكن من به شما مى گويم كه اصلا اين اسلحه پوسيده است ،
اين اسلحه اينكه ما مداخله نظامى مى كنيم يك اسلحه پوسيده اى
است كه سابقا اگر چنانچه يك چنين چيزى مى گفتند در ايران ،
خوفى بود اما ايران الان از اين چيزها خوفى ندارد و اين اسلحه
پوسيده است ، اصلا اسلحه در دنيا پوسيده است ، مسخره مى كند
دنيا اين حرف را، اين حرفى كه ما مداخله نظامى مى كنيم ، اين
حرفى است كه دنيا مسخره اش مى كند لكن حالا اگر ديوانگى كردند
و يك چنين كارى كردند ما هم حاضريم ، ما ابائى از اين نداريم .
اسلام نه ، جمهورى بس است !!
ما كه در اين مبارزه ، در اين مبارزه اى كه همه با هم متحد
بودند به واسطه پشت كردن بر آمال خودمان و رو كردن به خداى
تبارك و تعالى پيروز شديم حالا هم همين معنا را انشاءالله حفظ
مى كنيم و با همين اسلحه پيش مى رويم . متوجه باشيد كه بر
همين معنائى كه نكته و رمز پيروزى شما بود اينها حمله كردند،
اگر در نظرتان باشد بعد از اينكه شما شكستيد اين سد شيطانى را
و طرح كرديد جمهورى اسلامى را، دستجاتى پيدا شدند كه
جمهورى ، اسلامى را كنار بگذاريد، اين حمله به آن نقطه
اى بود كه با آن نقطه ، در آن نقطه شما پيروز شديد.
آن موضعى كه شما را پيروز كرد كه اسلام بود و جمهورى اسلامى
حمله به او شد گفتند اسلامش نه
همين اشخاصى كه اين كارها را دارند انجام مى دهند همين ها بعضى
شان از همان ها بودند كه مى گفتند
اسلامش نه جمهورى بس است . جمهوريش را خوب پهلويش هم جمهورى
دمكراتيك بگذاريد از اسلام كنار برويد هر چه اسمش را مى خواهيد
بگذاريد هر اسمى مى گذاشتيد با آن مخالفتى نمى كردند
براى اينكه از آن ضربه نخورده بودند از جمهورى ضربه نخورده
بودند، از جمهورى دمكراتيك ضربه نخورده بودند از جمهورى اسلامى
ضربه خورده بودند از الله اكبر ضربه خورده بودند. اينها مى
گفتند الله اكبرش را بگذار كنار، قرآنش
هم بگذار كنار در آنجا شما پيروز شديد گفتيد جمهورى
اسلامى هيچ اين طرف و آن طرف نيست همين يك كلمه است مابقيش را
نمى دانيم ، جمهورى اسلامى ، راى داديد به جمهورى اسلامى ، يك
راى بيسابقه در دنيا يك راى تقريبا مى شود گفت كه اتفاق يكى
درصد تا دو درصد كمتر، آنجا اينها شكست خوردند مى گفتند
جمهورى اسلامى لازم نيست ، جمهورى يا جمهورى دموكراتيك
آنجا هم شكست خوردند، بعدش صحبت از قانون اساسى شد خواستند
نگذارند اين قانون اساسى اصلش نوشته بشود.از اينجا شروع كردند
كه بگذاريد تا مجلس مؤ سسان پيدا بشود، مجلس مؤ سسان يعنى چه
؟ يعنى سيصد نفر در قشرهاى مختلف براى اينكه مى ديدند كه اگر
سيصد نفر در ايران بخواهند اين كار را بكنند، ممكن است يك
مقدارى از اين قاچاق ها هم تويش باشد. ما مى گفتيم نه ، ما يك
خبرگانى درست مى كنيم بعد مى گذاريم به آراء ملت ، قانون اساسى
اش هم با آراء ملت .
اينجا هى ايراد مى گرفتند و همه ايراد براى همين معنا بود كه
از اسلام مى ترسيدند و رمز پيروزى شما را اسلام ديده بودند و
اينها مى خواستند كه نگذارند جمهورى اسلامى قانون اساسى اسلامى
داشته باشد. از آن كه گذشت و راى داديد و در بينش هم يكى دو تا
از قاچاق ها پيدا شد، آنها مى خواستند در ششصد نفر عدد زياد
پيدا بكنند كه كارشكنى مى كردند، در راى دادن هم كارشكنى مى
كردند، اينقدر تبليغات كردند كه يك دسته از برادرهاى ما قهر
كردند معذلك نود درصد راى داديد، يك دموكراسى به اصطلاح آنها
حالا ما به اصطلاح آنها مى گوئيم يك دموكراسى دو آتشه يعنى دو
دفعه به راى عمومى گذاشتن . يك دفعه خبرگان را خود ملت تعيين
كرد، يك دفعه بعد از اينكه خبرگان تعيين شدند و به راى ملت
تعيين شدند خود قانون را راى ملت تصويب كرد. در عالم يك چنين
دموكراسى ما نداريم .
پاپ اجازه نشر آن را ندادند!!
من اگر بخواهم براى شما كليات مسائل را هم بگويم وقت ضيق است
لكن بدانيد با اين ملت همچو رفتار كردند كه هيچ وحشى اى با هيچ
وحشى عمل نمى كند. پاهاى بعضى از جوان هاى ما را با اره
بريدند، بعضى از جوان هاى ما را روى تا به گذاشتند و سرخ
كردند، در حضور پدرها، پسرها را دست بريدند، پسرهاى كوچك را
براى اقرار گرفتن از پدر، كارهايى كردند كه خجلت آور است گفتنش
و كارهايى كردند كه به استناد اينكه ما ماءمور هستيم از طرف
دولت هاى بزرگ و ماءمور براى وطن مان هستيم و مستند مى شد همه
اينها به رؤ ساى جمهور آمريكا و امثال آنها، كارهايى شده است
كه ملت مسيح را اگر مطلع بشوند سرافكنده مى كند.
كارهايى كرده اند كه روحانيت مسيح را در نظر مردم شايد به آن
قداستى كه هستند برخلاف او جلوه دهند. شما روحانيت مسيح بايد
مسيح را از اين تنگنايى كه ايجاد كرده اند رؤ ساى جمهور شما،
نجات بدهيد. مسيح چشمش به علماى مسيحيون و ساير قشرها، روشن
است . مسيح چشمش اين است ، مطالعه مى كند، تحت نظر قرار داده
است شما را كه شما با اين ظالم هائى كه با بشر اينطور كردند چه
رفتار مى كنيد. آيا در كليساهاى شما هيچ وقت راجع به اين جرائم
صحبتى شده است ، آيا از پاپ انكارى راجع به اين مصائب شده است
؟ آيا پاپ كه ما را به حسب آن چيزى كه در روزنامه بود محكوم
كرده است كه اين گروگان ها را نگه داشتيم ، پاپ مطلع هست از
اينكه چه بودند و چه هستند؟ آيا محكوم كردن يك ملت ضعيف در خور
شان يك روحانى اى است كه خود را روحانيت بزرگ مسيح مى داند؟
آيا محكوم كردن آنهائى كه پنجاه سال در زير يوغ اين قدرت هاى
بزرگ كه با طرفدارى حكومت هايى كه خودشان را به مسيح نسبت مى
دهند و مى گويند مسيحى هستيم ، آيا هيچ وقت به اينها انكار شده
است ؟ آيا روحانيون مسيح انكار اين اعمال ظالمانه اى كه بر
خلاف دستورات عيسى مسيح سلام الله عليه است ، هيچ وقت انكار
اين مسائل را كرده اند؟ ما در پاريس در عيد مولد حضرت مسيح
اعلام كرديم و راجع به مظالمى كه شده است ، آنجا چيزهايى
نوشتيم و مع الاسف گفته شد كه پاپ اجازه نشر آن را ندادند.
چرا بايد يك روحانيت بزرگ مسيح با مظلوم ها اينطور عمل كنند؟
چرا بايد روحانيت بزرگ مسيح مظلوم ها را محكوم كنند و طرفدارى
از ظالم كنند؟ آيا شماها اطلاع نداريد از اين جريمه هايى كه در
اينجا واقع شده است ؟ آيا شما اطلاع نداريد كه يك ملتى را تمام
ذخائرش را بردند و خودش گرسنه مانده است ؟ آيا اطلاع نداريد كه
يك ملتى را چندين سال در طول پنجاه سال با زجر و زحمت تحت
فشارها قرار دادند و همه دارايى او را به دولت هاى بزرگ دادند؟
آيا روحانيت مسيح اطلاع ندارد كه بر خلاف گفته همه انبيا و بر
خلاف گفته مسيح دارائى هاى ايران را آقاى كارتر حبس كرده است -
در - سد كرده است در همه بانك ها؟ آيا عيسى كه براى عدالت آمده
است و مردم را به عدالت مى خواهد وا دارد و شما موظفيد كه عمل
كنيد به آن چيزى كه عيسى مسيح فرموده است و ظالم ها را وادار
كنيد به عمل كردن ، آيا مطلع هستيد كه يك ملت ضعيف را چطور مى
خواهند در تحت فشار قرار بدهند؟ آيا مطلع هستيد كه حصر اقتصادى
كه آقاى كارتر مى خواهد انجام بدهد، معنايش اين است كه مى
خواهد (در نظر او اين است ) كه سى و پنج ميليون جمعيت از
گرسنگى بميرد؟ آيا آقاى پاپ مطلع از اين مسائل هست واى به حال
ما و واى به حال مسيحيت و واى به حال علماى مسيح و اگر مطلع
نيست واى به حال واتيكان . چرا بايد شما آقايان كه آمديد اينجا
مسائل را آنطور كه هست ادراك بكنيد و به واتيكان چرا نبايد
برسانيد؟ آيا واتيكان از شما قبول نمى كند؟ آيا واتيكان از
اشخاصى كه طرفدار ابرقدرت ها هستند و طرفدار ظالم هستند قبول
مى كند مسائل را، از مظلومين قبول نمى كند؟ آيا مظالم اين
ابرقدرت هائى كه خودشان را به مسيحيت زدند و مى چسبانند به
حضرت مسيح ، اين مظالمى كه اينها كردند، به كجا كردند، به كجا
بايد گفت ؟ با كى بايد در ميان گذاشت ؟ با شما روحانيون مسيح
بايد در ميان گذاشت ؟ با آقاى پاپ بايد در ميان گذاشت ؟ صداى
ما به آقاى پاپ مى رسد؟ مى گذارند برسد؟ اگر رسيد ترتيب اثر به
صداى مظلوم مى دهد ايشان ؟ بناى ايشان هست كه با مظلوم ها، با
آن اشخاصى كه تحت ظلم هستند و بر خلاف دستورات حضرت مسيح با
آنها عمل مى شود يك معارضه اى بكند؟ ايشان از اين مظالمى كه
الان در دنيا واقع مى شود و با دست رئيس جمهور آمريكا واقع مى
شود و قبل هم شد و به دست رؤ ساى جمهور واقع شد، ايشان بى
اطلاع هستند؟ ايشان نمى دانند در فلسطين و لبنان و ويتنام و
ساير جاها چه مى گذرد و از كى اين مظالم واقع مى شود؟ به آقاى
پاپ اين مسائل اصلا نمى رسد؟ ايشان در محاصره هست و كسى با او
نمى تواند صحبت بكند؟ يا مى دانند؟ مطلعند، مسائل را مى دانند
و ساكت نشستند؟ ما اين سؤ ال را داريم كه چرا سكوت در مقابل
ظلم ؟ اين دستور حضرت مسيح هست ؟! چرا واگذار كردند ابرقدرت ها
را به حال خود تا هر چه جنايت مى خواهند بكنند و هر چه مظلومان
را مى خواهند از بين ببرند؟ عيسى مسيح كه پيامبر صلح هست و مى
خواهد صلح در دنيا باشد و الان عيد صلح هست ، شما مى دانيد كه
در عيد صلح در اين مواردى كه الان اينها مشغول جنگ هستند چه مى
گذرد؟ شما از امثال اين رؤ ساى جمهور باور مى كنيد كه يك وقت
مى آيند و دعا مى كنند، دعاى آنها را باور مى كنيد؟ شما اين
تبليغاتى كه الان در آمريكا بر ضد ما مى شود، اين روزنامه هايى
كه بر ضد ما تبليغ مى كنند، اين راديوها و تلويزيون هائى كه بر
ضد ما تبليغات مى كنند، آيا از آنها مطلع هستيد؟ آيا از وضع
مظلومان مطلعيد و مى دانيد كه اين تبليغات بر ضد مظلوم ها و بر
وفق مرام ظالم هاست ؟ شماها وظيفه نداريد كه از اين تبليغات
جلوگيرى كنيد؟ آقاى پاپ وظيفه ندارند كه هدايت كنند اينهائى كه
بر ضد مظلومين قيام كردند؟ با قلم خودشان ، با همه وسائل
تبليغاتى بر ضد مظلومين قيام كردند، آقاى پاپ وظيفه ندارند از
اينها جلوگيرى كنند؟ پس كى وظيفه دارد؟ مذهب مسيح را كى بايد
ترويج كند؟ كى بايد تعليمات مسيح را به مردم بگويد؟ فقط
تعليمات مال آن قشر پائين است ؟ تعليمات مال اين زاغه نشين
هاست ؟ تعليمات مال كشاورزان است ؟ يا اولى به تعليمات آن
وظيفه بالا هستند؟ آيا نبايد آنها را به تعليمات مسيح آشنا
كرد؟
دردها زياد است و نه وقت شما و نه وقت من مجال اين دارد كه
دردهاى يك ملت ضعيف را به شما برسانند. من به شما كه روحانيين
مسيح هستيد، به وسيله شما به ملت آمريكا، به روحانيين آمريكا،
به روحانيت مسيح در تمام دنيا پيام مى فرستم كه هم مظلومين را
دريابيد و هم حضرت عيسى را و هم مذهب مسيح را. مذهب مسيح و
حضرت عيسى در معرض اتهام واقع شده است اين مذهب را دريابيد.
محلات ، شهر مردم خوب
محلات يك محلى است كه من بعضى تابستان ها مى رفتم ، تابستان ها
را آنجا بودم و در آنوقت كه من آنجا بودم احساس مى كردم كه
مردم محلات با مردم بسيارى از جاها فرق دارند، توجهشان به
ديانت بيشتر بود از بعضى جاهاى ديگر، از خيلى جهات و من اينكه
فهميدم اين بود كه محل به واسطه خوبى علما خوب بوده . علمائى
كه در محلات بودند، علمائى بودند كه افراد صحيح ، وظائف ملائى
شان را، وظائف ديانت شان را خوب عمل مى كردند، مردم هم تبعيت
آنها خوب شده بودند، اهل مسجد بودند، همه اهل دعا و اهل عبادت
و اهل كار و همه چيز بودند. محلات ، من حالا قريب بيشتر از
شايد سى سال است ، يك همچو چيزهائى است كه ديگر آنجا را نديدم
، نمى دانم الان باز همان است ، من اميدوارم كه همان باشد. اگر
چنانچه انسان خودش متحول بشود به يك انسانى كه تحت تربيت انبيا
انسان بشود، جامعه هم به تبع او به ترقى مى رسد. گاهى يك فرد
در يك جامعه فساد مى شود و گاهى هم يك فرد در يك جامعه موجب
صلاح مى شود.
مى خواهند ما را كرم زده كنند
خوب يك ملتى كه پنجاه سال در اختناق بوده ، در حبس بوده ، اين
ملت حالا از آن حبس ، يك عقده ها پيدا كرده ، اينها اين عقده
ها را دامن به آن مى زنند كه برخلاف مسير راهش بروند، آنهائى
كه صاحب عقده اند خيال مى كنند اينها اهل خيرند، مى خواهند
براى اينها يك ، يك كار خيرى بكنند، آنهائى كه اهل نقشه اند مى
فهمند دارند چه مى كنند، مى فهمند كه اينها را بر خلاف آن
مسيرى كه ملت دارد مى برند.
تكليف ما در اين ، امروز چيست ؟ تكليف ما اينست كه اين رمز را
محكم نگه داريم ، الان به فكر اينكه يك نابسامانى هست در اداره
و در كذا و در كذا، اين نابسامانى از آن ناحيه است آن ناحيه را
تقويت بكنيد، همه شكايات را امروز بايد كنار گذاشت ، همه
چيزهائى كه براى ما ناراحت كننده است و فرعى است كنار گذاشت و
اين امر اصلى كه الان ما مبتلا به آن هستيم ، يعنى مى خواهند
اصل نهضت را از بين ببرند.
اين مرحله اول كه عبارت از اينست كه اين نهضتى كه با او ما
پيروز شديم بايد مثل يك بچه اى روز به روز جلويش ببريم و
تربيتش كنيم و بزرگش كنيم ، آن را مى خواهند از دست ما
بگيرند، اگر خداى نخواسته اين معنا از دست ما گرفته شد، اساس
را از دست داديم ، ديگر همه ديوارها فرو مى ريزد، ما اگر
چنانچه اين انقلاب ، در اين انقلاب با همانطورى كه جلو آمديم
پيش نرويم و پوسيدگى ، كرم خوردگى در اين پيدا بشود، مثل يك
خربزه اى كه ظاهرش چه است ، آب ... هم به آن مى دهند همه چيزها
ولى وقتى كه مى بينند، در باطن كرم زده است .
اينها مى خواهند ما را كرم زده كنند و به دنيا ارائه كنند كه
اينها يك خربزه كرمو هستند اينها به درد نمى خورند. به دنيا
ارائه كنند كه اينها رشد سياسى ندارند، ايران يك مملكتى هست كه
هرج و مرج است ، طبقه پائين به بالا اصلا اعتنا ندارد، سرباز
به درجه دار اعتنا ندارد، يك چنين كشورى است كه قواى نظاميش
انسجامش را از دست داده ، يك چنين كشورى است كه اداراتش كار
نمى كنند، كم كارى مى كند، يك چنين مملكتى است كه همه به جان
هم افتادند، وقتى يك مملكتى همه به جان هم بيفتند، هر قشرى
بخواهد ديگرى را بكوبد، هر طايفه اى براى خودش بكشد و ديگرى را
از بين ببرد، يك چنين مملكتى در خارج منعكس مى شود كه اينطورى
قابل نيست ، بايد كارى كرد با دلسوزى هم بيايند جلو، بايد اين
نظم ايجاد بشود.
ستم هاى سلسله پهلوى و به تنگ آمدن
مردم
ما در اين طول پنجاه سال كه تمامش را من شاهد بودم ، شايد شما
سنتان اقتضا نكند، اما من تمام اين پنجاه سال را از زمانى كه
رضا خان آمد اينجا و كودتاى آن زمان را كرد - 99 ظاهرا - تا
حالا ما شاهد اين حكومت و طرز اين حكومت و وضع اينها بوديم ،
رضا خان كه آمد، اين با دست انگليس ها آمد كه بعد انگليس ها هم
خودشان اقرار كردند اين را كه ما اين را آورديم ، در راديو
دهلى ، در جنگ عمومى و چون از ما تخلف كرد حالا داريم مى بريمش
، بردندش آنجا كه بايد ببرند، ابتدا هم كه آمد با حربه اسلام
آمد، حربه اسلام را بر ضد اسلام ، شروع كرد به كارهائى كه
مسلمان ها از آنها خوششان مى آمد، خوب در ايران از باب اينكه
قضيه سيدالشهدا سلام الله عليه خيلى اهميت دارد، اين روى آن
نقطه خيلى پافشارى مى كرد، خودش روضه مى گرفت و در تكايائى كه
روضه ها بودند پاى برهنه مى گفتند مى رود آنجاها، تكايا مى رود
و مردم را گول زد به همين حربه كه مردم به آن توجه داشتند كه
اين را مى خواستند، لكن او بر ضد مردم مى خواست درست كند، تا
مدتى اينطور بود، تا اينكه حكومتش مستقر شد. حكومتش كه مستقر
شد، شروع كرد به آن چيزهائى كه به او، حالا يا تعليم شده بود
يا خودش مثلا مى خواست ، تعليم شده بود، يك مقداريش هم از
آتاتورك گرفت ، با حربه الحاد خودش پيش آمد و اول چيزى را كه
در نظر گرفت اين بود كه آثار اسلام را در ايران از بين ببرد،
آثار اسلام را چطور بايد از بين ببرد يكى اينكه اينى كه همه
ملت به آن توجه دارند اين را ببرد از دست ، از دستشان بگيرد،
اين مجالسى كه مجالس روضه سيدالشهداء بود كه پيش ملت آنقدر
اهميت دارد و آنقدر مربى هست و آنقدر تربيت كرده است مردم را،
اين را دستشان بگيرد تمام روضه هاى ايران را قدغن كرد، در هيچ
جاى ايران يك كسى نمى توانست يك روضه اى كه چند نفر محدود حتى
باشند نمى توانستند كه يك چنين مجلسى درست كنند، در همين قم كه
خوب مركز روحانيت بود آن وقت و حالا، در همين قم مجلس روضه
نبود، اگر بود بين طلوعين تمام بايد بشود قبل از اذان صبح يك
عده كمى ، چهار تا، پنج تا، ده تا، مى رفتند و يك صحبتى مى
كردند و يك ذكر مصيبتى مى كردند و اول اذان يا يك قدرى بعد از
اذان بايد متفرق بشوند، آنها هم حتى مفتشينى كه آنها داشتند و
اشخاصى كه دنبال اينها بودند جاسوس هاشان اطلاع مى دادند اين
را هم تمام مى كرد.
و از آن بالاتر كه اساس را تقريبا بهم مى زد، اين بود كه
روحانيت را از بين ببرد شروع كرد راجع به مخالفت با روحانيت و
اين كه عمامه هاى روحانيون را بردارند و كسى حق ندارد عمامه
داشته باشد، حتى بعضى شان مى گفتند كه در تمام ايران بيش از شش
نفر نبايد عمامه داشته باشند و اين را هم دروغ مى گفتند اصلا
نمى خواستند باشد و عمده نظر اين بود كه روحانيت را ديده بودند
آنهائى كه احتمالا اين را وادار به اين امور مى كردند، ديده
بودند - كه در - لااقل اين صد سال را درست ديده بودند كه هر
وقت كه بنا بود يك شكستى به ملت بيايد، روحانيت جلويش را مى
گرفت ، ديده بودند كه در مثلا عراق كه انگليسى ها عراق را آن
وقت تقريبا گرفته بودند، آن روحانى بزرگ مرحوم آقا ميرزا محمد
تقى جلويش را گرفت و از ايشان گرفت عراق را، استقلال عراق را
او مى گرفت از آنها، و باز ديده بودند كه قبل از او ميرزاى
شيرازى با يك كلمه ايران را نجات داد از دست انگليسى ها و
مزاحم را مى ديدند كه همين روحانيين هستند و اگر چنانچه
بخواهند آن چيزهائى كه آنها مى خواهند كه عبارت از مخازن شرق
بود، عبارت از معادن شرق بود، اينها را آنها مى خواستند و
علاوه بر اين شرق را بازار كنند براى خودشان ، از آن طرف
مخازنشان را ببرند و از آن طرف با صورت ديگر بازار درست كنند و
هر چه دارند به اين بازار صرف كنند، ما را به صورت يك مصرف
درآوردند. مى ديدند كه روحانيت اگر زنده باشد و چشمش را باز
كند و بگذارند به حيات خودش ادامه بدهد اين مزاحم است ، از اين
جهت روحانيت را با تمام قوا كوبيدند، به طورى كه اين حوزه
علميه اى كه آن وقت البته هزار و چند صدتا محصل داشت ، رسيد به
يك چهارصد نفر، آنهم چهارصد نفرى كه تو سرى خورده ، چهارصد
نفرى كه هيچ نتواند يك كلمه صحبت كند يك كلمه ، تمام منابر را
در سر تا سر ايران ، تمام خطباء را در سر تا سر ايران زبانشان
را بستند و تمام علماء را در سر تا سر ايران زبانشان را بستند،
معذلك خوب ، در زمان رضا شاه هم يكى دو سه دفعه قيام كردند
علماء معذلك چون قيامى بود كه ملت از بس ترسيده بود از او
همراهى
نمى توانست بكند شكسته مى شد، از آذربايجان قيام كردند،از
خراسان قيام كردند، از همه ايران ، يك وقت در قم جمع شدند و
نهضت كردند لكن شكسته مى شد اين براى اين بود كه آنها مى ديدند
اگر بخواهند همه چيز ما را ببرند و صدا در نيايد بايد اينها از
بين ببرند، تا اينكه ملت نتواند ديگر جائى باشد كه به آن ، او
را رهبرى كنند و متمركز بشود قوا در آنجا، اين مقصد اينها بود.
روحانيت در همه اين موارد و قبل از او مدافع اسلام و مدافع
قوانين اسلام بوده است لكن به حسب موارد البته ، گاهى پيش مى
بردند، مثل قضيه ميرزاى شيرازى كه همه ايران هم تبعيت كردند و
گاهى هم شكست مى خوردند، غالبا شكست مى خوردند.
اين آخر كه محمد رضا شروع كرد، شيطنت هائى كردند اينهم با حربه
اسلام ، اينهم شروع كرد، ابتدا به همان حرف هاى كارهاى پدرش
كردن ، قرآن مثلا طبع كرد، سالى هم يك دفعه ، دو دفعه به مشهد
مى رفت و نمازى مى خواند و از اين مسائل مى خواست مردم را گول
بزند و گاهى هم يك دسته اى را گول مى زد، كم كم ديگر خودش را
محتاج گول زدن نمى ديد شروع كرد به اعمال قدرت كردن ، از آن
طرف مردم را از همه مواهب محروم كرد و شما مى دانيد كه در
ايران نفس نمى شد بكشى و تمام روزنامه ها و مجلات و قلم ها و
راديو و تلويزيون در خدمت او بودند به ضد ملت ، همه اينها در
خدمت او بود، مردم در اختناق و در حبس بودند و همه مخازن هم از
دست مردم گرفته شد و هياهو، به اينكه من ماءمور خدمت به وطنم
هستم و كتاب ماءموريت براى وطنم را نوشت و آن همه هياهو راجع
به ترقيات ملت و ترقيات اينها، خوب مردم هم مى ديدند كه همه آن
غلط است ، همه جاى ايران فقر است ، همه جاى ايران بيچارگى است
، مردم خانه ندارند، مردم هيچى ندارند، آنجائى كه معدن نفت است
، روى اين معادن همان مردم آنجا نشسته اند و گرسنگى مى خورند،
سر و پاى برهنه راه مى روند، گاهى من از آنجا كه يكدفعه كه
عبور كردم از همان طرف اهواز اينها، از اين دهات اطراف ، از
اين راهى كه ما مى رفتيم و خط قطار عبور مى كرد،
از اين اطراف ، اين بچه ها، اين سر برهنه ها،
اين پابرهنه ها هجوم مى آوردند كه يك چيز بگيرند از ما، آنجائى
بود كه مخزن نفتشان زير پايشان بود و داشت مى رفت جاى ديگر،
مخازن را دادند به غير و عوضش براى آمريكا، مى گويند اين آخر
ديگر آمريكا بود همه چيز، انگلستان در اينجا ديگر خيلى نداشت
چيز، آمريكا جلو بود، مخازن را دادند به خارج و آمريكا چيزى كه
به ملت ما داد پايگاه هائى بود كه براى خودش درست كرد، يعنى هم
پول ، هم نفت را گرفت ، هم پولش را به صورت پايگاه درست كردن
براى خودش داد، يك چنين ابتلائى براى ملت ما پيدا شد، از آن
طرف قراردادهاى سنگين كه هيچ به نفع ملت نبود و ملت را تحت
سيطره آنها قرار دادند، همين چيزها بود، اين ملت به تنگ آمده
است ، مردم به تنگ آمدند، يك چنين حياتى كه يا بايد تو حبس صرف
بشود يا بايد در تبعيدات از دستشان ، حياتشان ببرد، يا اگر
بيرون هم هستند بيرونى نبود، همه آن حبس بود، ماءمورين هميشه
مراقب بودند كه يكى يك كلمه صحبت نكند، اگر مثل شمائى مى آمد
در ايران امكان نداشت يك مصاحبه اى ولو چند كلمه اى راجع به
اين امور صحبتى بكنيم نه براى شما، نه براى هيچ كس .
مردم به تنگ آمدند، منتظر اين بودند كه يك صدائى بلند بشود،
دنبالش بروند، در پانزده خرداد، جلوى چنين صدائى در آمد، از
قم شروع شد، از قم علماى قم شروع كردند به اينكه يك مخالفتى
بكنند، مخالفت كردند و صحبت ها، چى ها شد تا اينكه منتهى شد به
پانزده خرداد، پانزده خرداد يك قيام بسيار بزرگى شد، آنها هم
يك كشتار بسيار بزرگى كردند و من كه در حبس بودم ولى وقتى كه
بيرون آمدم ، بيرون را اطلاعى نداشتم وقتى بيرون آمدم و بعدش
هم يك مدتى در حصر بودم و در يك منزلى حبس بودم ، منتها خوب
فرق داشت به آن حبس آنها، به من رساندند كه پانزده هزار آدم را
كشتند، حالا چقدر هم گرفتند خدا مى داند، نمى دانم . مردم به
يك حالى در آمدند كه ديگر برايشان زندگى يك چيزى نبود كه خيلى
دنبالش بروند، زندگى اين بود كه با اشرار بايد زندگى كنند،
زندگى با اشرار يك زندگى صحيحى نيست ، زندگى كه پدر فرزندش را
مى بيند گرفتار است ، فرزند پدرش را مى بيند گرفتار است ، زن
شوهرش را مى بيند گرفتار هست و هكذا يك زندگى سختى براى مردم
شده بود، دنبال اين بودند كه يك جرقه اى بلند بشود و تحريك
كنند، پانزده خرداد آن جرقه اى كه قبلش پيدا شد و پانزده خرداد
را بوجود آورد و آنها پانزده خرداد را هم شكستند لكن ملت آنطور
نشد كه يك شكست تا آخر بخورد ملت در صدد نبودند، اينطور كم و
زياد هى بود، تا حوادثى پيدا شد كه اين حوادث از دو سال پيش از
اين تقريبا تا حالا يك حوادثى دنبال هم هى پيدا شد. مردم هم
مستعد بودند، از حكومت ناراضى ، از زندگى به تنگ آمده بودند، و
يك تحول روحى هم كه خدا به آنها داد و آن اين بود كه در اين
آخر يك جور تحولى پيدا شده بود كه حالا هم باز يك مقداريش هست
و آن اينكه مثل همان كسانى كه در صدر اسلام بودند، اينها آرزوى
شهادت مى كردند.
آذربايجان ، سرافراز در ايران و دنيا
من متاءسف مى شوم از اينكه مى بينم در محيط آذربايجان كه محيطى
بوده است كه هميشه طرفدار اسلام ، هميشه طرفدار استقلال كشور،
يك اشخاصى پيدا بشوند، يك ريشه هاى فاسدى پيدا بشوند كه
بخواهند بدنام كنند آذربايجان را. اين اهميت داشته باشد پيشتان
، شما سرافراز در ايران و در دنيا بوديد براى آنكه همه توطئه
هائى كه واقع مى شد، مى شكستيد، شما در صف اول بوديد در مشروطه
و در بعد از مشروطه در صف اول مجاهده بوديد، شما مجاهدين خيلى
داريد، شما خيابانى داريد و ستار
خان داريد و باقر خان داريد، علما داريد، مرحوم آقا ميرزا صادق
آقا از مجاهدين بود و مرحوم انگجى كه اينها از تبريز در زمان
ما بودند، شايد شماها خيلى يادتان نباشد، اين ديگر در زمان ما
بود كه اينها را گرفتند آوردند، تبعيد كردند در يكى از شهرستان
ها و بعد هم مرحوم آقا ميرزا صادق آمد قم ، ديگر نرفت به
تبريز، همين جا فوت شد و قبرشان هم همين جاست . شما مردها
داشتيد، مردهاى بزرگ داشتيد از همه طبقه ، نگذاريد شما را
آلوده كنند و اين نشان الهى كه در پيشانى هاى آذربايجانى است
اينها بكنند و به جاى او يك چيز ديگر بچسبانند. الان اين
مفسدين ، اين فاسدها در صدد اينند كه هر جا يك بساطى درست
كنند، در آذربايجان هم مشغولند به اسم اسلام ، به اسم اينكه ما
مسلمانيم ، به اسم اينكه ما چطور هستيم ، حمله مى كنند به معبد
مسلمان ها، جماعت مسلمان ها را به كتك مى گيرند. اين با اسلام
مى سازد؟ اين جز اين است كه در خارج گمان بكنند كه يك دسته اى
از آذربايجانيين دارند اين كار را مى كنند؟ در صورتى كه معلوم
نيست اينطور باشد، يك دسته فاسد هستند، يك دسته را هم اغفال
كردند، يك دسته اشخاص فاسد اغفال كردند يك دسته جوان هاى ما
را.
اينها را از اين غفلت بيرون بياوريد، بسازيد اين جوان هاى
خودتان را كه براى اسلام باشند، آبروى آذربايجان را حفظ بكنند
شماها.
(171)
خدا لعنتشان كند كه چنين صلاحديدى
كردند
ما را همچو كردند كه هر چه هست از آنجاست و خودتان هيچ نيستيد.
اين را بايد به خودمان اثبات كنيم كه ما هم آدميم ، كه ما هم
هستيم در دنيا، كه شرق هم يك جائى است ، همه اش غربى نيست ،
شرق هم يك جائى است كه است كه خزائنش بيشتر از همه جا و
متفكرينش بيشتر از همه جا بوده است . تا آنوقتى كه ما را اسير
كردند، طب از شرق رفته به غرب ، تمدن از شرق رفته به غرب ، لكن
مع الاسف قضايا چه شده است و دسته بندى ها چه جور بوده و
تبليغات چه بوده است كه ما را به عقب زدند به طورى كه ما
خودمان را هيچ مى دانيم . اين را كرارا من گفتم ، فاستونى را
در كارخانه اصفهان مى بافتند پشتش مى نوشتند انگليسى ، براى
اينكه تا انگليسى نباشد بازار هم نمى خرد آن را. من و شما هم
نمى خريم ، بايد انگليسى باشد تا بخريم ، خيابان هاى ما اگر مى
خواهد چه بشود، خيابان روزولت ، آن روزولتى كه ما را به اين
مصيبت نشاند و آمدند اين مرد را به قولى كه خودش گفت :
من را صلاح ديدند كه باشم اينجا.
و خدا لعنتشان كند كه همچو صلاحديدى را كردند، باز خيابان بايد
خيابان روزولت ، خيابان چرچيل ، خيابان كذا. شما برويد بگرديد
در همه خيابان هاى غرب من كه نمى دانم اما من گمان ندارم كه
اسم يكى از سلاطين در آنجا باشد، مگر اينكه بخواهند بازى بدهند
ما را، گاهى اينطورى است كه بخواهند بازى بدهند ما را، يكى
آنجا بگذارند. شما بيائيد صد تا اينجا درست كنيد ما را اينطورى
كردند كه بكلى در همه معلومات خودمان را بستيم و معلومات
ديگران را نه ، معلومات صادراتى ، اگر يك معلوماتى ، - كه -
معلومات واقعى بود كه ما حالا به اين روز نبوديم .
سرنيزه نمى تواند مستقر باشد!
الان شما مى بينيد كه در افغانستان كه ما الان فعلا مورد
ابتلائمان است ، كودتا مى شود، لكن كودتاهائى است كه يك
قدرتمندى به وسيله قدرتمند ديگر مى آيد روى كار، بعد او مى رود
يك قدرتمند ديگر مى آيد روى كار و ملت هيچ ، ابدا رضايت از اين
امور ندارد، ملت ها كار ندارند به آن . الان ملت افغانستان با
اين انقلابى كه در اغتشاشى كه در افغانستان اتفاق افتاده و آنى
كه از طرف شوروى تقويت مى شود و اصل كودتا، كودتاى شوروى است ،
نه كودتاى آن شخص ، قبل از سر كار آمدن آن شخص ، آن قواى شوروى
وارد شد به افغانستان و وارد شد و حكومت را از بين برد، نه
اينكه حكومت خواست او بيايد، به رغم حكومت ، اينها آمدند و
افغانستان را گرفتند و قبضه كردند و حكومتش يك حكومت فاسدى
بود، آن حكومت فاسد را بردند، يك حكومت فاسدترى به جاى او
گذاشتند و الان هم افغانستان در قبضه آنهاست برخلاف ملت و همه
اشخاصى كه متفكرند و همه دولت هائى كه وابسته به خود شوروى
نيستند اين امر را محكوم كردند و سفير شوروى همان چند ساعت بعد
از آن كارى كه كرده بودند آمد اينجا و مانده بود اينجا تا وقتى
كه من همين وقت ها ملاقاتش كردم ، اين گفت : من يك پيامى آوردم
و پيامش را ذكر كرد و همين مطالب بود كه اشخاص خارجى آمده
بودند و در افغانستان مشغول به مثلا اخلال بودند و مخالف با
ملت بودند و دولت افغانستان از شوروى خواست كه بيايد اين كار
را بكند و آن هم بنا دارد بيايد، در صورتى كه آمده بودند و از
بين برده بودند او را، من از او پرسيدم كه آن خارجى كه شما مى
گوييد كى هست ؟ كدام خارجى ها آمدند؟ با تمجمج گفت : پاكستان ،
بعد من برايش قصه اى را گفتم كه اساس مسائل ما هم همان قصه است
، گفتم اگر شما خيال كنيد كه با سرنيزه بتوانيد يك ملتى را
خاضع كنيد و استقرار هم پيدا بشود اين اشتباه است ، سرنيزه مى
تواند يك مردمى را سركوب كند، بكشد، چه بكند، لكن نمى تواند
مستقر باشد، ملت اگر يك چيزى خواستند، نمى شود به خلاف ميل ملت
هميشه يك كارى را انجام داد و اگر رژيمش با حكومت با ملت ، دو
رژيم باشد، ملت مسلم باشد، حكومت كمونيست باشد، اين نخواهد
درست شد و شما همچو اميدى نداشته باشيد. با بودن يك ملتى به
حال نظام اسلامى و آمدن يك حكومتى براى اين ملت به نظام ديگرى
مثل كمونيست است اين مى شود اول شماها بريزيد و بكشيد (و
چنانچه دارند همين كار را مى كنند) و مردم را سركوب كنيد، لكن
اين استقرار نمى تواند پيدا كند.
124 نفر كانديداى رياست جمهورى !!
صد و بيست و چهار نفر بيايند داوطلب بشوند براى رئيس جمهور،
معلوم است معنايش چيست ، صد و بيست و چهار نفرى كه مردم
اكثرشان را نمى شناسند، شايد ده تايشان را بيشتر مردم نشناسند
بين اينها، اشخاصى كه بى عقل هم هست ، مى گويند هست ، من نمى
دانم ، اما مى گويند اشخاص منحرف هم هست ، اين براى چيست ؟
صد و بيست و چهار نفر كانديد، واقعا اينها اعتقادشان اين است ؟
احتمال اين را مى دهند كه پيش ببرند؟ احتمال مى دهند كه يك
جمعيت زيادى به آنها راءى بدهند؟ نمى خواهند اخلال كنند؟ اخلال
است ، اين خود اخلال است ، يكى مملكتى ، صد و چند نفرى رئيس
جمهور مى خواهند بشوند، صد و چند نفر آدمى كه بعضى هاشان مثل
اينكه مثلا بار فروشند، يك همچو مسائلى در آن هست ، من نمى
دانم درست ، نمى شناسم من ، اين خودش يك نحوه اخلالى است كه در
يك كشورى ، صد و بيست و چند نفر، اينها داوطلب بشوند براى
اينكه مى خواهند رئيس جمهور بشوند و بعد هم خواهيد ديد به اين
مثلا تبليغاتى كه بايد بكنند، خواهيد ديد چه گروه هائى تبليغات
مى كنند، نه از باب اينكه برسند بله رئيس جمهور، از باب اينكه
نگذارند رئيس جمهورى پيدا بشود و لااقل اخلال كنند به اندازه
اى كه منعكس كنند در خارج كه اينها يك همچو جمعيتى ، ايران يك
همچو كشورى هست ، صد و بيست و چند نفر مى خواهند رئيس جمهور
بشوند و همه هم به جان هم ريختند و بعد خواهيد ديد كه اينها چه
بساطى سر هم در مى آورند.
(172)
مركز فساد بيشتر از كتابخانه !!
يك مطلب ديگر اينكه ابواب فساد را به روى جوان هاى ما باز
كردند و دامن زدند. ما كه شاهد مملكت خودمان هستيم و مى دانم
ممالك شما هم همين است ، ما كه شاهد هستيم و مى بينيم مراكز
فسادى كه در مملكت ما هست و جوان هاى ما به آن مراكز فساد
كشيده شدند و هويت خودشان را از دست داده اند، زياد است كه
گفته مى شود و مسلم اينطور است كه مركز فساد در تهران بيشتر از
كتابخانه است . ما را تهى كردند از همه چيز، جوان هاى ما را
تهى كردند از آن خاصيتى كه بايد نيروى جوانى داشته باشد،
خواستند نيروى جوانى ما را از دست ما بگيرند و بعد از اينكه
اين نيروها گرفته شد خزائن ما، ذخائر ما را ببرند و جوان هاى
ما بى تفاوت باشند. در زمان رژيم سابق همين حال را پيش آورده
بودند، جوان هاى ما را به مراكز فساد كشيدند، تبليغات راجع به
فسادهاى اخلاقى عملى به قدرى زياد بود كه تمام روزنامه ها،
تمام مجلات در اين باب كار مى كردند و همين طور راديو،
تلويزيون ، همه اينها مجهز بودند براى اينكه جوان هاى ما را از
بين ببرند و نيروى جوانى را از آنها سلب كنند.
و يك باب واسع ديگر مخدرات مثل هروئين و خمر و ترياك و ساير
اينها كه باز اينهم يك باب واسعى بود كه كشانده بودند جوان هاى
ما را به مراكزى كه مورد اين معانى بود، براى اينكه اين جوان
ها هر چه به سرشان بيايد سؤ ال نكنند كه براى چه .
چرا را از جوان هاى ما بگيرند،
جوان در فكر اين نباشد كه نفت او را كى مى برد و چرا مى برد،
ذخائر او را مى برد و چرا مى برد، اختناق هست در مملكت و چرا
اختناق هست ، آزادى مسلوب است و چرا مسلوب است . اينها نقشه
هائى بوده است كه براى ما كشيده بودند و براى شماها هم ، براى
مملكت هاى شما هم ، اين نقشه ها يكنواخت در همه جا بوده است .
مطالب توهين آميز و نامربوط!
چند روز قبل ورقه اى در تبريز منتشر شده بود كه در آن آمده بود
خمينى تقاضاى كمك نظامى از شوروى نموده . من تصور كردم اين يك
دروغ فاحشى است كه يك نفر غرضمند نوشته و منتشر نموده و قابل
توجه نيست لكن امشب در راديو و تلويزيون به وسيله خبرگزارى
پارس از خبرگزارى فرانسه چنين آمده بود
كار دار شوروى در مكزيك اعلام كرد اتحاد شوروى آماده است به
ايران كمك كند تا اين كشور بتواند در برابر تحميل آمريكا عليه
خود مقاومت كند. وى گفت كمك نظامى نيز از كمك هاى شوروى به
ايران خواهد بود. كاردار شوروى در مكزيك تصريح كرد اين كمك ها
در صورتى در اختيار ايران قرار خواهد گرفت كه دولت ايران و
خمينى خواستار آن شوند و بعد بعضى مطالب نامربوط گفته
بود. شوراى انقلاب اسلامى و وزارت خارجه موظف هستند كه به
سفارت شوروى ابلاغ كنند كه كاردار شوروى در مكزيك را تقبيح
نمايند و از تكرار اين نوع مطالب توهين آميز جلوگيرى كنند.
اينجانب و دولت ايران اجازه نمى دهيم كه دولت شوروى و دولت هاى
ديگر دست به اين مطالب بى اساس كه توهين به مقدسات ما و به ملت
شريف ايران است بزنند. بايد آمريكاى جنايتكار و شوروى بدانند
كه ما با تمام قدرت در مقابل تجاوز هر دولتى به كشور ما
ايستاده و از ميهن عزيز و اسلام بزرگ تا سر حد جان دفاع مى
كنيم . تكرار اين مطالب موجب مى شود كه ملت غيور ما دست به
كارى بزنند كه موجب تاءسف شود و ممكن است در روابط دولتين
تجديد نظر شود.