الف - عبادت و زهد امام
يكى از برجستهترين نشانههاى رهبران مكتبى، زهد و
پارسايىوعبادت در درگاه خداست. روزگارى كه امام كاظم در آن مىزيست به"قرن طلايى"
معروف بود. در آن هنگام كاخهاى فرمانروايان عبّاسىآكنده از ثروتهاى هنگفت و شاهد
بر پايى جشنهاى پر خرج و هزينه بود.برخى از اين صحنهها را مىتوان در كتاب
داستانهاى هزار و يك شبخواند. در چنين روزگارى ابراهيم بن عبدالحميد مىگويد:
"به خانه امام كاظم رفتم. او به نماز ايستاده بود. در خانهاش چيزىنبود مگر منسوجى
از برگهاى درخت خرما )يا جامهاى بسيار خشن(وشمشيرى آويخته و يك قرآن!!(47)
آنحضرت از شدّت فروتنى و تواضع در برابر خداوند و عبادت بهدرگاه او پياده به
زيارت خانه خدا مىرفت و اگر مسافت 400 كيلو مترىميان مكّه ومدينه و نيز طبيعت
صحراى عربستان را در نظر بگيريم آنگاهبه نهايت تحمّل وبردبارى امام كاظمعليه
السلام در برخورد با دشواريها در راهخداوند، پى خواهيم برد".
على بن جعفر گويد: با برادرم موسى بن جعفر و اهل و عيالش 4 بارپياده به حج رفتيم.
يك بار آنحضرت در مدّت 26 روز و بار ديگر 25روز و سوّمين بار 24 روز و مرتبه چهارم
21 روز مسافت ميان مدينهومكّه را پياده طى كرد.(48)
در باره علاقه وافر آنحضرت به نماز كه نور چشم مؤمنان و ساعتديدار دو دوست با
يكديگر است، حديث زير چنين مىگويد:
"روايت شده است كه امام موسى بن جعفرعليهما السلام نافلههاى شب را بهجاى مىآورد
و آنها را به نماز صبح متصل مىكرد و آنگاه تا طلوع آفتاببه تعقبيات مىپرداخت و
سپس به سجده مىافتاد و تا نزديك زوال سر ازسجده وستايش خداوند برنمىداشت. بسيار
دعا مىكرد وپيوسته مىفرمود:
"اللَّهُمَّ إِنّى اَسْأَلُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ، وَالْعَفْوَ عِنْدَ
الْحِسابِ". يكى ديگراز دعاهاىاو اين بود كه مىگفت: "عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ
عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْعِنْدِكَ".
از ترس خدا بسيار مىگريست تا آنجا كه محاسنش از اشك خيسمىشد. بيشتر از ديگر
مردمان صله رحم به جاى مىآورد و فقراى مدينهرا مورد تفقّد قرار مىداد.(49)
آرى تلاش و كوشش امام كاظمعليه السلام در پرستش پروردگارش و تضرع بهدرگاه او با
نماز و دعا، او را به مقام ومرتبه والا و عظيمى رسانيد.
همين امر به او قدرت تحمّل بار سنگين رسالت را بخشيده بود تا آنجاكه در راه تبليغ و
گسترش آن با تمام امكانات خود فداكارى كرد. در دلسياهچالهاى جباران، نماز، يگانه
مونس و همدم او بود.
احمد بن عبداللَّه از پدرش نقل مىكند كه گفت: نزد فضل بن ربيع رفتم.او بر بام بود.
به من گفت: به اين خانه بنگر چه مىبينى؟ گفتم جامهاىمىبينم كه روى زمين گسترده
است. گفت: خوب بنگر. دقت كردموگفتم: مردى در حال سجده است. گفت: آيا او را
مىشناسى؟ او موسىبن جعفر است. شبانه روز او را زير نظر دارم و او را هيچ گاه جز
بر اينحالت نيافتهام. او چون نماز صبح را مىخواند تا طلوع خورشيد بهتعقيبات
مشغول مىشود. آنگاه به سجده مىافتد و تا زوال خورشيد درهمان حال مىماند. او يكى
را گمارده تا مراقب فرا رسيدن اوقات نمازباشد. چون آن شخص وى را از دخول وقت آگاه
مىسازد او بدون آنكهتجديد وضو كند به نماز مىايستد. شيوه او آن است كه چون نماز
عشا راگزارد، افطار مىكند آنگاه دو باره وضو مىسازد، و تا طلوع فجر به
نمازمىايستد، يكى از كسانى كه آنحضرت را زير نظر گرفته بود، مىگفت:بسيار
مىشنيدم كه آنحضرت اين دعا را مىخواند:
اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّنى كُنْتُ أَسْئَلُكَ أَنْ تُفَرِّغنى.
اللَّهُمَّ وَقَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ.(50))خداوندا تو خود مىدانى كه من از
تو وقت فراغت مىخواستم.. خداوندابه من ارزانى داشتى، پس سپاس تو را( اشاره به
روزگارى است كهحضرت امام به اقامت اجبارى در منزل محكوم بود.
در باره نحوه قرائت قرآن آن بزرگوار، حفص روايت كرده است كه:كسى را بر خويش
بيمناكتر از موسى بن جعفرعليهما السلام و اميداورتر از او بهمردم نديدم به حزن
قرآن مىخواند و چنان تلاوت مىكرد كه گويى انسانىرا مخاطب قرار داده است.(51)
قرآن كريم والاترين ارزشها را به آنحضرت آموخته بود. يكى ازبرجستهترين اينارزشها
مراقبتاز نفس و تلاش پيگير براى تزكيه ونجاتآن از خشم پروردگار و اصلاح آن بود تا
بدين وسيله آن را به جايگاهىبراى محبّت وخشنودى خداوند تبديل كند. در عين حال او
خير خواهمردم بود و خير خواهىاش چيزى جدا از عملكرد آنحضرت محسوبنمىشد، بلكه
او با احسان به مردم به خداوند تقرّب مىجُست. از فقراىاهلبيت جستجو مىكرد و
براى آنها پول و... مىبرد و به دست آنانمىرسانيد بدون آنكه بدانند اين كمكها از
سوى چه كسى انجام مىگيرد.(52)
ب - بخشش و كرم امام
با توكّل بر خدا و يقين به او، پاداش نكو كاران در
پيشگاهش فزونىمىگيرد. اعتماد بهاينكه خداوند روزى دِه ونيرومند است، به مؤمن
غنايىمىبخشد كه از فقر و تنگدستى نمىهراسد. امامان ما نمونههاى والا دربخشش و
كرم هستند. امام موسى بن جعفرعليهما السلام با وجود سختى شرايطواوضاعى كه در آن
مىزيسته است، در جود و كرم شهره آفاق بوده است.
در اين باره از محمّد بن عبداللَّه بكرى روايت شده است كه گفت:
در طلب وامى به مدينه در آمدم. امّا )به مقصود خود نرسيدم( خستهشدم با خود گفتم:
اى كاش نزد ابوالحسنعليه السلام بروم و حال خود را براى اوبازگو كنم. از اين رو به
مزرعه آنحضرت رفتم. خدمت او رسيدم.آنحضرت به همراه غلامش به سوى من آمد همراه
غلام ظرفى بود كه درآن مقدارى گوشت نيم پخته بود و جز آن چيز ديگرى نداشتند امام
مشغولخوردن شد و من نيز خوردم. سپس از حاجتم پرسيد و من ماجراى خود رابراى او باز
گفتم. پس آنحضرت به درون رفت و اندكى نگذشت كه بهسوى من برون آمد و به غلامش گفت:
برو. سپس دستش را به طرف مندراز كرد و كيسهاى كه در آن 300 دينار بود، به من داد.
آنگاه برخاستو رفت من نيز بر مركب خويش سوار شده بازگشتم.(53)
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين از يحيى بن الحسن نقل كردهاست كه گفت: هر گاه
موسى بن جعفرعليهما السلام مى شنيد كه مردى پشت سرآنحضرت سخن نا شايستى گفته است
براى او يك كيسه پول كه در آنهابين 200 تا 300 دينار بود، مىفرستاد وكيسههاى
آنحضرت زبانزد بود.(54)
در تاريخ حكايت جالبى آمدهاست كه منصور خليفه عبّاسىاز امامموسى بن جعفر دعوت
كرد كه در مجلس شادباش نوروز بنشيند و هداياوتحفههاى مردم را بستاند. آنحضرت
فرمود:
من در اخبارى كه از جدّم، رسول خداصلى الله عليه وآله، روايت شده است،جستجو كردم،
امّا در باره اين عيد خبرى نيافتم بلكه اين عيد سنّتايرانياناست واسلام آن را محو
فرموده پناه به خدا مىبرم از اينكه بخواهيمچيزى را كه اسلام محو فرموده، احيا
كنيم. منصور پاسخ داد: من اين كاررا به خاطر دلجوئى و جذب لشگر و سپاه مىكنم و تو
را به خداوند عظيمسوگند مىدهم كه در اين مجلس بنشينى. آنحضرت نشست.
سرانوفرماندهان لشگر بر آنحضرت وارد مىشدند و به وى شادباش مىگفتندو هداياى خود
را به آنحضرت پيشكش مىكردند. خادم منصور بالاى سرآنحضرت ايستاده بود. و هدايايى
را كه آورده مىشد، آمار مىگرفت. درآخر همه پيرمردى سالخورده وارد شد و به آنحضرت
عرض كرد: اىفرزند دخت رسول خدا! من مردى فقير و تنگدستم و مالى ندارم كهپيشكش
كنم، امّا سه بيت كه جدّم در باره جدّ تو، حسين بن علىعليهما السلام،سروده است
تقديم شما مىكنم:
عجبت لمصقول علاك فرنده
يوم الهياج وقد علاك غبار(55)
و لا سهم نفذتك دون حرائر
يدعون جدّك والدموع غزار(56)
الا تغضغضت السهام و عاقها
عن جسمك الإجلال و الإكبار(57)
امام با شنيدن اين ابيات فرمود: هديه تو را پذيرفتم. بنشين كه خداىمباركت گرداند.
آنگاه سر خود را به جانب خادم منصور بلند كردوفرمود: نزد منصور برو و به او بگو كه
اين مقدار مال جمعشده و بپرسبا اين مالها چه مىخواهد بكند؟ خادم رفت و برگشت و
جواب آورد كهمنصور مىگويد تمام اين اموال را به شما بخشيدم. با آن هر كار
كهمىخواهيد بكنيد. پس امام به آن پير مرد فرمود: تمام اين اموال را برداركه من
آنها را به تو بخشيدم.(58)
آنحضرت با كرم و بزرگوارى خويش، با دشمنان و مخالفانش برخوردمىكرد و در نتيجه
آنان را با خود دوست مىكرد. در روايات آمده استكه مردى از تبار خليفه دوّم در
مدينه زندگى مىكرد و همين كه امامكاظمعليه السلام را مىديد به آزار او
مىپرداخت و ناسزايش مىگفت و بهحضرت علىعليه السلام دشنام مىداد. روزى يكى از
اطرافيان آنحضرت گفت:بگذاريد اين فاجر را بكشيم، امّا آنحضرت به شدّت آنان را از
اين انديشهنهىكرد، و پرسيد: آن مرد كجاست؟ گفتند: در يكى از نواحى مدينهمشغول
كشاورزى است. امام براى ديدار او روانه شد و او را در مزرعهاشيافت و با اسب خويش
وارد مزرعه آن شخص شد. آن مرد صدا زد:زراعت ما را لگدمال مكن، امّا آنحضرت به او
اعتنايى نكرد وهمچنانرفت تا به او رسيد. آنگاه از مركب خويش فرود آمد و بارويى
گشادهوخندان در كنار آن مرد نشست و از او پرسيد: چقدر خرج زراعتخود كردهاى؟ مرد
پاسخ داد: صد دينار. فرمود: اميدوارى چقدر از آنبهرهببرى؟ پاسخ داد: منبه غيب
دانا نيستم. امام پرسيد: من گفتم اميدوارىچقدر عايدت شود؟
مرد گفت: اميدوارم دويست دينار عايدم شود.
پس امام كاظم كيسهاى بيرون آورد كه در آن سيصد دينار بود و فرمود:اين كيسه دينار
را بگير و زراعت تو بر همان حال نيز باقى است و خداوندآنچه را كه بدان اميدوارى، به
تو روزى خواهد فرمود.
مرد برخاست وسر امام را بوسه داد و از آنحضرت خواهش كرد كه ازتقصيرات او چشمپوشى
كند. حضرت تبسم كرد و بازگشت. امامبهمسجد رفت وديد كه همان مرد در مسجد نشسته است
و تا امام را ديد،گفت: خدا داناتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد. اصحابش
بهطرف او رفتند وپرسيدند: داستان تو چيست؟ تو پيش از اين سخنديگرى درباره ايشان
)امام كاظم( مىگفتى؟! آن مرد به آنها پاسخ داد:اينك سخن مرا شنيديد.
آنگاه زبان به دعاى آنحضرت گشود. دوستانش باوى به مخالفتبرخاستند و او نيز با
آنها به ستيزه برخاست. چون آنحضرت به خانهاشبازگشت به دوستانش كه از وى در باره
كشتن آن مرد اجازه خواستهبودند، فرمود:
كدام راه بهتر بود؟ راهى كه شما در نظر داشتيد يا كارى كه من انجامدادم؟ من كار او
را با مقدار )پولى( كه مبلغ آن را مىدانيد سامان دادموشرّ او را با آن مقدار
كفايت كردم. برخى دانشمندان متذكر شدهاند كهامام دويست تا سيصد دينار مىبخشيد و
كيسههاى دينار وى زبانزد همهبود.(59)
ج - علم و دانش امام
در باره دانش آنحضرت پيش از اين گفتگو كرديم در
اينجا باز همينبحث را پى مىگيريم تا روايت جالبى را در باره علم و دانش
آنحضرتنقل كنيم.
از محمّد بن نعمان معروف به ابو حنيفه، پيشواى حنفيان، نقل شدهاست كه گفت: موسى بن
جعفر را زمانى كه كودك بود در تالار پدرشديدم. از او پرسيدم: فردى غريب كه در شهر
شما آيد، كجا قضاى حاجتكند؟ كودك نگاهى به من كرد و آنگاه گفت: پشت ديوار نهان
مىشودوخود را از چشم همسايه مىپوشاند و از كناره نهرها و ميوهريز درختهاو
سايهانداز خانهها وراههاى باز و مساجد دورى مىگزيند و رو به قبلهيا پشت به آن
قرار نمىگيرد وجامه خود را بالا مىزند و هر كجا كهخواست كار خود را انجام
مىدهد.
ابو حنيفه گويد: چون اين سخن را از او شنيدم، در ديدهام بزرگ شدودر دلم مقام يافت.
پس از او سؤال ديگرى پرسيدم و گفتم: فدايت شوممنشأگناه كيست؟ كودك به من نگريست و
گفت: بنشين تا به تو بگويم.نشستم. او گفت: گناه يا بايد از بنده باشد يا از
پروردگارش و يا از هر دو.پس اگر از خدا باشد پس او عادلتر و منصفتر از آن است كه
به بندهاشستم كند و او را به كارى كه مرتكب نشده، مؤاخذه نمايد و اگر از هر دوسر
زده باشد خدا شريك گناه اوست در اين مورد شايسته است كه طرفقوى نسبت به بنده ضعيف
خود انصاف را رعايت كند و اگر گناه فقط ازبنده سرزده باشد پس مجازات تنها بر بنده
اعمال مىشود و نهى تنها متوجّهاوست و او به تنهايى مستحق پاداش وعقاب است و بهشت
و دوزخ بر اوواجب مىشود.
من با شنيدن اين پاسخ گفتم: ذرية بعضها من بعض.
د - شجاعت و استقامت
امام كاظم با همان قدرت و اراده بزرگى كه
پيامبرانعليهم السلاماز آن برخوردار بودند، رسالت انبيا را بر دوش گرفت. او با
تمام مظاهر طغياناستكبار و فساد وتنها با اتّكا بر پروردگار جهانيان به
رويارويىبرخاست.
هنگامى كه فضل بن ربيع نزد آنحضرت آمد عرض كرد:
اى ابو ابراهيم! خداوند تو را رحمت كند براى مجازات آماده شو،آنحضرت به وى فرمود:
آيا "مالك دنيا وآخرت پشتيبان من نيست؟ امروز نمىتوانيد به منآسيبى برسانيد،
انشاء اللَّه".
همچنين هنگامى كه بر هارونالرشيد، اين فرمانرواى سركش ومغروركه روزى با ابرها سخن
مىگفت و به وسعت امپراتورى خويش مىنازيدومىگفت: چه شرق چه غرب، هر كجا كه ببارى
خراج تو را براى منمىآورند! وارد مىشود. هارون از آنحضرت مىپرسد: اين دنيا
چيست؟امام موسى بن جعفرعليهما السلام بهاو پاسخ مىدهد: اين سراى فاسقان است
واينآيه را تلاوت فرمودند: )سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِي الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي
الْأَرْضِ بِغَيْرِالْحَقِّ وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَيُؤْمِنُوا بِهَا وَإِن
يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَيَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِنيَرَوْا سَبِيلَ
الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً(60)).
"بزودى آن كسان را كه در روى زمين به نا حق تكبر كردند از آيات خويشبگردانم و اگر
ايشان هر آيهاى را ببينند بدان ايمان نياورند و اگر راه راستببينند آن را راه
"خود" نگيرند و اگر راه گمراهى را ببينند، آن را راه "خود"مىگيرند.."
هارون پرسيد: دنيا خانه كيست؟ امام فرمود:
دنيا براى شيعيان ما يك فتره )برهه( و براى ديگران فتنه است.
هارون پرسيد: چرا صاحب اين سرا )خدا( آنرا پس نمىگيرد؟
امام فرمود: خداوند اين دنيا را آباد به بشر تحويل داد بنابراين آنرا جز بهحالت
آباد پس نمىگيرد.
هارون پرسيد: شيعيان تو كجايند؟ حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:
)لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ
مُنفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُالْبَيِّنَةُ(61)).
"آن كسان كه كافر شدند از اهل كتاب و مشركان باز نايستند تا وقتى كهحجّت پيدا بر
ايشان بيايد."
هارون پرسيد: آيا ما كافريم؟ امام پاسخ داد: نه... ولى چنان هستيدكه خداوند فرموده
است:
)الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ
الْبَوَارِ(62)).
"كسانى كه نعمت خدا را به كفر مبدل كردند و قوم خود را به سراى تباهىفرود آوردند."
هارون با شنيدن اين پاسخ خشمگين شد و بر او سخت گرفت.
آنحضرت از زندان، جايى كه دژخيمان جنايتكار هيأت حاكمه آن رااحاطه كرده بودند،
نامهاى به هارون نوشت و در آن فرمود:
"روزى از بلا و سختى بر من سپرى نمىشود جز آنكه روزى از راحتىو رضا از تو سپرى
مىگردد تا آنكه تمام روزهاى ما دو نفر به روزىمىرسد كه پايانناپذير است و اهل
باطل در آن روز زيانمند شوند".(63)