فرهنگ فرزانگى
پیام امام كاظم عليه‏السلام به هشام بن حكم

گردآوری و ترجمه: م. ناصر

- ۱ -


سخن ناشر

گوهرهايى ناب از پيشوايان معصوم - كه درود خداوند بر آنان باد - در صدف كتابها و گنجينه‏ى كتابخانه‏ها نهفته‏اند كه چون آشكار گردند، دلربايى مى‏كنند؛ حكمتهايى كه انديشه‏ها بدانها سخت نيازمندند و دست انسان امروز از دامان بلندشان كوتاه است. روا نيست كه اين گوهرهاى بى‏بديل مخزن عرفان را در اين عصر پرنياز و به اين نسل عطشناك عرضه نكنيم.

امروز مناسبترين زمان براى ارائه‏ى معارف ناب اسلامى است؛ ارائه‏اى نوين و به گونه‏اى دلنشين؛ در اسلوبى شيوا و با شيوه‏اى زيبا؛ در جذابترين قالبها و دلرباترين جامه‏ها.

در اين عصر كه بينشهاى رشد يافته از نظاره‏ى خارستان مكتبهاى مادى به ستوه آمده و انديشه‏هاى بالنده از كاوش در شوره‏زار مرامهاى ساخته‏ى افكار عليل، ملول گشته و وجدانهاى بيدار از تماشاى نابسامانيهاى جوامع بشرى به عذابى دردناك گرفتار شده و جانهاى هشيار از تنفس در فضاى آلوده‏ى مفاسد اجتماعى به تنگ آمده‏اند و همگى در جستجوى راه نجات و آب حياتند، و در عصرى كه باروهاى سست‏بنيان مسلكهاى الحادى همچنان در حال فروريختن است و نسل سرگشته و هراسناك امروز در پى يافتن پناهگاهى امن و دژى استوار است؛ بر انديشمندان متعهد و نخبگان پرورش يافته‏ى مكتب الهى اسلام، فرض است كه از بوستان با طراوت معنويت و محضر پر فيض ارباب عصمت، گلهاى معرفت برگيرند و به خردمندان دردمند و جويندگان حقيقت تقديم نمايند.

درنگ بيشتر روا نيست. امروز بهترين زمان براى ارائه‏ى معارف ناب اسلام است؛ آن هم به همگان، بخصوص نوجوانان و جوانان پاكنهاد، كه طالبان حقيقى اين سرچشمه‏هاى آب حياتند. اين دفتر، ارمغانى است از بوستان خاندان عصمت عليهم‏السلام و برگزيده‏اى از حكمتهاى ژرف امام كاظم عليه‏السلام كه به يار صاحبدل و صحابى رازدار خويش «هشام بن حكم» به وديعت داده‏اند تا خود بهره گيرد و سپس به همه‏ى تشنه كامان زلال معرفت در همه‏ى اعصار برساند. اميد آنكه شهدى باشد جانپرور در كام جويندگان سرچشمه‏ى آب حيات و رهپويان راه نجات. ان شاء الله.

ديدگاهها و راهنماييهاى خوانندگان ارجمند را بر ديده‏ى سپاس مى‏نهيم و از خداوند بزرگ توفيق معرفت و طاعت و ارائه‏ى ارمغانهايى ديگر از اين باب را مى‏طلبيم.

ناشر

هشام كيست؟

هشام بن حكم بغدادى از كسانى است كه همه‏ى دانشوران دينى بر وثاقت و عظمت منزلت او در نزد ائمه معصومين(عليهم السلام) اتفاق كرده‏اند. او از متكلمان برجسته فرهنگ اسلامى و از اصحاب و ياران امام صادق(عليه السلام) و نيز امام كاظم(عليه السلام) به شمار مى‏رود.

روايتى تاريخى هست كه نشان از منزلت والاى هشام در نزد امام صادق(عليه السلام) دارد. هشام، نوجوانى نوباوه بود كه در «منى» به حضور آن حضرت رسيد. در مجلس امام، بزرگان و مشايخ شيعه؛ مانند: حمران بن اعين، قيس ماصر، يونس بن يعقوب، أبوجعفر أحول و ديگران حضور داشتند. امام صادق(عليه السلام) هشام را بر صدر نشاند، در حالى كه همه‏ى اهل مجلس به سال از او بزرگتر بودند. چون امام صادق(عليه السلام) دانست كه اين كار بر اصحاب و ياران، گران آمده است فرمود: او ما را با دل و زبان و دست خويش يارى مى‏كند.

هشام، كتابهاى فراوان نوشته است و راويان و عالمان از او روايت كرده‏اند. او در كوفه به دنيا آمد، در بغداد به تجارت پرداخت، در اواخر عمر به كوفه بازگشت و به سال 179 ه.ق. در دوران هارون الرشيد در زندگى مخفيانه درگذشت.

ابن‏نديم در «فهرست» خويش درباره‏ى هشام چنين آورده است: او از متكلمان برجسته‏ى شيعه بود؛ كسى كه امام صادق(عليه السلام) او را دعا كرد و فرمود: آنچه را پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) به حسان گفت به تو مى‏گويم: تا هرگاه كه ما را بر زبان يارى مى‏كنى، روح القدس تو را مؤيد بدارد.

هشام، بحثهاى كلامى را درباره‏ى امامت بنياد نهاد و شيوه‏ى احتجاج و استدلال در آن را آسان ساخت. در مدح و ستايش او رواياتى هم آمده است، و همين روايت - كه پيش رو داريد - نيز دلالت بر بزرگى و جلالت او مى‏كند.

1- بشارة الرب

ان الله تبارك و تعالى بشر اهل العقل و الفهم فى كتابه فقال فَبَشِّرْ عِباد الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ احْسَنَهُ اولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ اولئِكَ هُمْ اولُوا الْالْبابِ (الزمر/ 19)

يا هشام بن الحكم! ان الله عز و جل اكمل للناس الحجج بالعقول و افضى اليهم بالبيان و دلهم على ربوبيته بالأدلاء فقال (((وَ الهُكُمْ الهٌ واحِدٌ لا الهَ الَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ))) (البقرة/ 162) (((انَّ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْارْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ))) - الى قوله (((لآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ))) (البقرة/ 163).

1- بشارت خداوند

خداوند - آن برترين - خردمندان را، در كتاب خويش، بشارت داده و فرموده است: (((بندگان مرا كه سخن (از تو) مى‏نيوشند و به نيكوتر آن پى مى‏برند بشارت ده؛ (اين بندگان) آنانند كه خداوند ايشان را راه نموده است و هم آنانند زيركان و خردمندان.)))(در ترجمه آيات قرآن كريم، همواره تفسير (و ترجمه) كشف الاسرار ميبدى را پيش چشم داشته‏ايم.)

اى هشام! اى پسر حاكم! خداوند - آن تواناترين و با شكوهترين - با موهبت خود، حجت را بر مردمان تمام كرده، بيان و تبيان (آسمانى) فرو فرستاده و آنان را با دليل و برهان به ربوبيت و خداوندى خويش راهنما شده و فرموده است: (((و خداى شما، خدايى يكتاست، جز او خداى يگانه‏اى نيست، (او كه) بخشايشگر مهربان (است).)))، (((در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز،... نشانه‏هاى پيدا و روشنى است، براى آن گروه كه خرد مى‏ورزند.)))

2- دلائل المعرفة

يا هشام قد جعل الله عز و جل ذلك دليلا على معرفته بان لهم مدبرا فقال: (((وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِامْرِهِ انَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ))). (النحل/ 12). و قال: (((حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ انَّا جَعَلْناهُ قُرْآنا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ))) (الزخرف / 2، 2، 3). و قال: (((وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفا وَ طَمَعا وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِها انَّ فِى ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ))) (الروم/ 23)

2- نشانگاه مفرفت

اى هشام! خداوند اين همه را نشانگان آن كرده است كه مردمان او را بشناسند و بدانند تدبيرگرى دارند و كسى هست كه كار ايشان را تدبير كند. خداوند فرموده است: (((و شب و روز و آفتاب و ماه را براى شما روان و جارى كرده است و ستارگان (نيز) به فرمان او روانند؛ در (همه) اينها نشانه‏هاى روشنى هست، براى آن گروه كه دريابند و خرد ورزند.))) و نيز فرموده است: (((سوگند به حلم و حمد من و به اين نامه روشن (روشن كننده)، ما (اين) كتاب را قرآنى عربى كرده‏ايم، تا شما (عربان) دريابيد و خرد ورزيد))) و فرموده است: (((و از نشانه‏هاى (توانايى و يگانگى) اوست كه برق (و درخشش آسمان) را براى بيم و اميد به شما مى‏نمايد، و از آسمان، آبى فرو مى‏فرستد، تا زمين را پس از مرگ آن زنده كند؛ در (همه) اينها نشانه‏هاى روشنى هست، براى آنانكه در مى‏يابند و خرد مى‏ورزند.)))

3- آية الترغيب

يا هشام! ثم وعظ اهل العقل و رغبهم فى الآخرة فقال: (((وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا الَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الاخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ ا فَلا تَعْقِلُونَ))) (الانعام / 32). و قال: (((وَ ما اوتِيتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ ابْقى‏ ا فَلا تَعْقِلُونَ))). (القصص / 60)

3- آيه اشتياق

اى هشام! پس آنگاه خداوند، خردمندان و فرزانگان را اندرز داده و به جهان ديگر مشتاقشان كرده و فرموده است: (((و زندگانى اين جهانى (چيزى) جز بازى و سرگرمى نيست، و سراى پسين (و جهان ديگر) براى آنان كه خدا را مى‏پرهيزند بهتر است؛ آيا (هيچ) خرد نمى‏ورزيد؟))) و فرموده است (((و هرچه به شما داده‏اند، چيزى در زندگانى اين جهان و آرايش در اين جهان است، و آنچه در نزد خداوند است نيكوتر و پاينده‏تر است، آيا (سخن) در نمى‏يابيد و خرد نمى‏ورزيد؟)))

4- آية التخويف

يا هشام ثم خوف الذين لا يعقلون عذابه فقال عز و جل (((ثُمَّ دَمَّرْنَا الاخَرِينَ وَ انَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ وَ بِاللَّيْلِ ا فَلا تَعْقِلُونَ))) (الصافات/137،138)

4- آيه بيم

اى هشام! پس آنگاه خداوند آنان را كه از عذاب الهى نمى‏انديشند بيم داده است. خداوند - آن تواناترين و باشكوه‏ترين - فرموده است: (((پس از ديگران دمار بر آوريم و شما روز و شب بر آنان مى‏گذريد (مى‏بينيد و مى‏شنويد) پس آيا خرد نمى‏ورزيد؟)))

5- العقل و العلم

يا هشام ثم بين ان العقل مع العلم فقال: (((وَ تِلْكَ الْامْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها الَّا الْعالِمُونَ))) (العنكبوت آية 43)

5- خردمندى و دانشمندى

اى هشام! پس آنگاه روشن كرده كه خردمندى و بينش، همراه و همپاى دانش است. فرموده است: (((از اين سان براى مردمان، تمثيل مى‏آوريم و آن را تنها دانايان در مى‏يابند.)))

6- ذم الذين لا يعقلون

يا هشام ثم ذم الذين لا يعقلون فقال: (((وَ اذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما انْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما الْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا ا وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئا وَ لا يَهْتَدُونَ))). (البقرة / 165) و قال: (((انَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ))) (الانفال / 22) و قال: (((وَ لَئِنْ سَالْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْارْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ اكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ))) (لقمان / 24)

6- نكوهش نابخردان‏

اى هشام! سپس آنان را كه (خرد ستيزانه) انديشه نمى‏كنند، نكوهيده است كه: (((و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده پيروى كنيد، گويند: ما از آنچه پدرانمان را بر آن يافته‏ايم پيروى مى‏كنيم، آيا (اين سخن درستى است) اگر پدرانشان نه چيزى در مى‏يافتند و نه راه راست مى‏شناختند؟))) و فرموده است (((بدترين همه جنبندگان و جانوران، نزد خداوند آن كرانند (كه حق نشنوند) و آن گنگانند (كه حق را پاسخ ندهند) آنان كه خرد نمى‏ورزند))) و (نيز) فرموده است: (((و اگر از آنان بپرسى كه آسمانها و زمين را چه كسى آفريد، گويند: خداوند. بگو: حمد و ستايش خداوند را سزد، اما بيشتر آنان نادانند.)))

7- ذم الكثرة

ثم ذم الكثرة فقال: (((وَ انْ تُطِعْ اكْثَرَ مَنْ فِى الْارْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ))) (الانعام / 116) و قال: (((وَ لكِنَّ اكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ))) (الانعام / 37) و اكثرهم لا يشعرون

7- نكوهش بيشترينه

اى هشام! سپس خداوند بيشترينه مردمان را نكوهيده و فرموده است: (((و اگر بيشترينه مردمان را اطاعت كنى، تو را از راه راست گمراه مى‏كنند.))) و فرموده است: (((و اما بيشتر آنان نمى‏دانند (و در نمى‏يابند).)))

8- مدح القلّة

يا هشام ثم مدح القلة فقال: (((وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ))) (سبا / 13). و قال: (((وَ قَلِيلٌ ما هُمْ))) (ص / 23) و قال (((وَ ما آمَنَ مَعَهُ الَّا قَلِيلٌ))) (هود/ 42)

8- ستايش كمترينه

اى هشام! سپس كمترينه مردمان را ستوده و فرموده است: (((و اندكى از پرستندگان من، شكر و سپاس مى‏گذارند.))) و فرموده است: (((و آنان اندكى هستند.))) و فرموده است: (((و تنها اندكى با او ايمان آوردند.)))

9- حلية العقلاء

يا هشام ثم ذكر اولى الألباب باحسن الذكر و حلاهم باحسن الحلية فقال: (((يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اوتِىَ خَيْرا كَثِيرا وَ ما يَذَّكَّرُ الَّا اولُوا الْالْبابِ))) (البقرة/ 272)

9- آيه خردمندان

اى هشام! آنگاه خداوند، خردمندان را نيكوترين شيوه‏ها ياد كرده و به زيباترين آريه آراسته و فرموده است: (((خداوند دانش را به هر كه بخواهد مى‏دهد، و آن كس را كه دانش و فرزانگى دهند، خير فراوان بخشيده‏اند، و جز خردمندان كسى در نمى‏يابد و پند نمى‏گيرد.)))

10- العقل الحى

يا هشام ان الله يقول: (((انَّ فِى ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ))) (ق / 36) يعنى العقل و قال: (((وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ))) (لقمان / 11) قال: الفهم و العقل

10- خرد زنده‏

اى هشام! خداوند مى‏گويد: در اين (سخن) براى آن كس كه دلى زنده دارد پندى هست.))) و مراد او از دل زنده، خرد است و مى‏گويد: (((و لقمان را حكمت و فرزانگى داديم.))) و مراد او از حكمت و فرزانگى، بينش و خرد است.

11- سفينة الروح فى بحر الدنيا

يا هشام ان لقمان قال لابنه: (((تواضع للحق تكن اعقل الناس يا بنى ان الدنيا بحر عميق قد غرق فيه عالم كثير فلتكن سفينتك فيها تقوى الله و حشوها الإيمان و شراعها التوكل و قيمها العقل و دليلها العلم و سكانها الصبر)))

11- كشتى جان در درياى جهان

اى هشام! لقمان به فرزند خويش چنين گفته است: در برابر حق فروتن باش، تا خردمندترين مردمان باشى. فرزندم! اين جهان دريايى است ژرف كه جهانى بسيار در آن غرقه گشته‏اند، كشتى (نجات) تو در اين درياى ژرف، خدا پرهيزى و تقوا باشد، بارش ايمان، بادبانش توكل، ناخدايش خرد، ديده‏بانش دانش و لنگرش صبر و بردبارى.

12- دليل و مطية

(((يا هشام لكل شى‏ء دليل و دليل العاقل التفكر و دليل التفكر الصمت و لكل شى‏ء مطية و مطية العاقل التواضع و كفى بك جهلا ان تركب ما نهيت عنه.)))

12- نشانه‏اى و راهوارى

اى هشام! هرچه هست نشانه‏اى دارد و نشان و نشانه خردمند، انديشه است و نشان انديشه، خاموشى، و (نيز) هرچه هست رهوارى دارد و راهوار خردمند، فروتنى است و در نادانى و نابخردى تو همين بس كه بر مركبى پاى نهى كه تو را از آن باز داشته‏اند.

13- اللؤلؤة و الجوزة

(((يا هشام لو كان فى يدك جوزة و قال الناس فى يدك لؤلؤة ما كان ينفعك و انت تعلم انها جوزة و لو كان فى يدك لؤلؤة و قال الناس انها جوزة ما ضرك و انت تعلم انها لؤلؤة.)))

13- گوهر و گردو

اى هشام! اگر در دستت گردويى باشد و مردمان بگويند گوهرى است، تو را چه سود كه مى‏دانى كه گردويى است. و اگر در دستت گوهرى باشد و مردمان بگويند گردويى است، تو را چه زيان كه مى‏دانى گوهرى است.