شهادت در راه خدا
روز 25 رجب ياد روز شهادت مردى است كه به قدرت مسلط زمانه اش
نه گفت و تا به آنجا رفت كه رژيم طاغوتى هارون براى ادامه ى حيات ننگين خود همه
عوامل و نيروهايش را به ستيزه با انسان آزادهء زمان بسيج كرد . يك كلمه نه به
دستگاه فساد هارون گران تمام شد . او نه گفت و تمام رزمندگان علوى در صفوف ايستاده
در كنار او صف زدند و قيام ها و نهضتها آغازيدند و در راه پيروزى حق بر باطل ،
وحفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبهء دار و سلولهاى زندان پايدارى نمودند و
از خود حماسههايى به جا نهادند كه تا نابودى و از بين رفتن دستگاه جبار بنى العباس
ادامه يافت و نام پيشواى آزادى بخش جهان اسلام را جاويدان ساخت و هنوز هم كه چندين
قرن از مبارزات امام (عليه السلام)
مى گذرد و مردم آزاده به دستگاه ستمگرى هارون با ديده ى نفرت و لعن مى نگرند و
مسببين و طراحان نقشههاى ضد انسانى را شايسته ى نام انسانى نمى دانند . اكنون بايد
ديد عامل اين طرح شيطانى و نقشه خائنانه چه بوده است ؟ نفوذ معنوى و تفوق روحى ،
تبار و الا ، علم وافر ، فضيلت بى كران ، شخصيت ممتاز ، تقوا و فضيلت ، شهرت و
اعتبار اجتماعى ، مقام معنوى ارزنده ، همه و همه صفات ويژه اى بودند كه هارون و
سردمداران خلافت عباسى از آن نصيبى نداشتند و اين نوع برجستهگىهاى فضيلت امام
(عليه السلام) هر كدام به نوبت خود مى توانست عوامل تحقير شخصيت پوشالى هارون را
فراهم سازد و او مى خواست با حبس و بازداشت امام ، عقده ها و حقارتهاى درونى خود
را جبران والتيام بخشد ، غافل از آنكه اين نوع شكنجه ها ، روز به روز بر مقبوليت
امام و محبوبيت او مى افزايد و مبغوضيت و عامل شكست و سقوط هارون را فراهم مى سازد
.
در سال 179 بود كه هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا به پاره اى از سعايت ها و
گزارش هائى كه دربارهء فعاليتهاى روحانى امام (عليه السلام) به او رسانده بودند او
را از مدينه تبعيد كرد و زندانى و بازداشت نمود . ولى زندانهاى مكرر و متوالى
هارون ، نتوانست موسى بن جعفر (عليه السلام) را از بازگويى حقيقت باز دارد و او را
مطيع و فرمانبردار گوش و زبان بسته ى هارون سازد . يك بار او را در بصره پيش عيسى
بن جعفر برادر زاده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس پيش فضل بن ربيع يكى ديگر از
آجودانهاى مخصوص خود ، ديگر بار نزد فضل بن يحيى و آخرين بار در زندان سندى بن
شاهك محبوس ساخت كه تنها مدت زندان او بيش از چهار سال تمام طول كشيد و توأم با
شكنجه و ناملايمات روحى و جسمى بوده است .
گفتار صاحب ارشاد
در ارشاد آمده است
هنگامى كه هارون در مسافرت حج خود وارد مدينه گشت امام با جمعى از اشراف مدينه به
ديدار او شتافتند پس از مراجعت از ديدار او ، امام به مسجد رسول الله (صلى الله
عليه وآله) برگشت . هنگامى كه هارون به زيارت قبر رسول خدا شتافت در ضمن سخنان خود
خطاب به قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اين چنين گفت : يا رسول الله إنى اعتذر
اليك من شيئى اريدان افعله ، اريدان احبس موسى بن جعفر ، فانه يريد التشتت بين امتك
، وسفك دمائها . اى پيامبر خدا ! من در يك مورد از شما عذر خواهى دارم و آن دستگيرى
فرزندت موسى بن جعفر است ومحبوس نمودن اوست ، او مى خواهد ميان مسلمانان اختلاف
كلمه بيفكند كه منجر به خون ريزى آنان گردد !
پس از آن زيارت تنزيه و تبرئه ! كه
مرسوم ستمكاران است دستور داد امام را در مسجد رسول الله (صلى الله عليه وآله)
دستگير سازند و به حضور هارون آورند او را به بند زنجير كشاندند و دو محملى ترتيب
دادند كه روى استرى نهاده بودند جمعى را با يكى از آن محمل ها روانه ى بصره و جمعى
ديگر را به كوفه ، و هدف او از اين طرح گم كردن رد پا بود . بدين ترتيب امام را به
بصره پيش عيسى بن جعفر فرماندار بصره وارد ساختند و از آن تاريخ به مدت يك سال تمام
، تحت نظر او بود . امام هميشه در حال نماز مى گفت : خدايا ! من هميشه فراغت بر
عبادت را از تو مسئلت مى داشتم بر اين توفيق شكر گزارم .
هارون نامه اى درباره
نقشهء قتل امام (عليه السلام) به او نوشت او با خواص خود در اين باره به تبادل نظر
پرداخت همگان او را از اين عمل بر حذر داشتند و از عواقب وخيم اين اقدام هشدار
دادند تا اين كه عيسى در پاسخ نامه ى هارون چنين نوشت : مدت حبس و بازداشت موسى بن
جعفر به درازا كشيد و من در اين مدت طولانى او را با وسائل گوناگون آزموده ام .
گاهى جاسوسانى تحت عناوين مختلف به عنوان آگاهى و اطلاع از مضمون دعاها و گفتارها و
مناجاتهاى او با او همنشين ساخته ام همگى گزارش داده اند كه او فردى است كه هرگز
از دعا و عبادت خدا ، خسته نمى شود و هميشه مشغول انجام اوامر الهى است و تاكنون
هرگز گزارشى به من نرسيده است كه او در دعا و نيايش خود ، بر ضد تو يا من دعائى
بكند و نفرينى بنمايد تمام ادعيه و درخواستهاى او طلب مغفرت و آمرزش است و درخواست
اصلاح وضع عمومى مردم . اگر شما دستور بدهيد شخص ديگرى او را از من به پذيرد بهتر و
مناسب تر خواهد بود و اگر نه من نمى توانم او را بيشتر نگهدارم او را آزاد خواهم
ساخت چون حقيقت اين است كه من از نگهدارى ايشان در رنج و تعب بى حد به سر مى برم
وجدانا ناراحت و متأثرم .
(152)
انتقال به بغداد
هارون با دريافت نامه ى عيسى بن جعفر ، دستور داد او را از بصره به بغداد منتقل
سازند و تحت نظر مخصوص خود قرار دهند از اين رو او را به يكى از آجودانهاى خاص خود
به نام فضل بن يحيى سپرد تا مراقبت لازم در مورد او به عمل آورد . فضل او را در يكى
از اطاقهاى منزل خود جا داد و افراد خاصى به عنوان بررسى حالات روحى او و جاسوسى و
گزارش تعيين نمود تا در امر او دقت و كنجكاوى بيشترى به عمل آورند . امام مشغول
عبادت و اطاعت الهى بود اغلب روزها را روزه دار و شب ها را تا صبح به تهجد و شب
زنده دارى مشغول بود و لحظهاى از عبادت و از راز و نياز غفلت نداشت فضل نيز با
مشاهده اين اعمال و رفتار از وجدان خود شرمنده و متأثر گرديد و نتوانست در مبارزه
با خواستهاى وجدان بيش از حد اصرار ورزد و از اين رو در زندگى امام توسعه داد و در
تعظيم و تكريم و احترام و جلب رضايت او كوشيد . هارون در منطقه رقه به سر مى برد كه
گزارش محبت ها و احترامات فضل را به او رساندند او از اين عمل فضل ، ناراحت گرديد و
به او نوشت : اين عمل تو بسيار ناگوار است تو مأموريت دارى كه با رسيدن نامه او را
به قتل برسانى . فضل نامه را خواند ولى از اجراى دستور آن سرپيچى نمود .
خبر
استنكاف فضل به هارون رسيد او در نامه ديگرى به عباس بن محمد نوشت و در آن نامه
متذكر شده بود كه از وضع موسى بن جعفر (عليه السلام) بررسى دقيق به عمل آورند اگر
او در رفاهيت و آسايش به سر ببرد او را از فضل بن يحيى تحويل بگيريد . و در نامه ى
ديگرى به سندى بن شاهك كه در پستى و فرومايگى نظير نداشت نوشته بود كه با رسيدن
نامه از اوامر و دستورهاى محمد بن عباس امتثال كامل بنمايد . نامه رسان هر دو نامه
را به محل خود رساند و دستگاه جاسوسى هارون به فعاليت افتاد و حقيقت را فاش ساخت و
دستور صادر شد كه فضل بن يحيى احضار گردد او را در حضور سندى ، عريان ساختند و صد
تازيانه به بدن عريان او زدند و جريان را به هارون نوشتند . هارون در ملاء عام
اظهار داشت كه فضل از خليفه سرپيچى نموده است و او را مورد لعن و تنفر علنى قرار
داد و گفت : من او را لعن مى كنم وشما هم او را لعن كنيد . مردم نا آگاه و غافل
همگى با هارون هم صدا شدند . اين خبر به گوش يحيى بن خالد رسيد فورا به حضور خليفه
شتافت و در مورد فضل به شفاعت پرداخت و اظهار نمود : او هنوز جوان است و تجربهء
كافى ندارد . من مأموريت او را با كمال ميل مى پذيرم و رضايت خاطر شما را فراهم مى
سازم . هارون خوشحال گرديد و از كوتاهى و قصور فضل گذشت و به مردم اعلام نمود فضل
در يك مورد مرتكب مخالفت و سرپيچى شده است ولى او توبه كرد من او را عفو كردم وشما
هم او را مورد عفو قرار دهيد . آن زبان بسته ها ! همگى گفتند ما دوستان كسى هستيم
كه شما خليفه او را دوست داشته باشيد و دشمنان كسى هستيم كه شما دشمن مى داريد !
يحيى بن خالد با جمعى از مأموران عالى رتبه از رقه به طرف بغداد رهسپار گشت مردم به
استقبال او شتافتند و از هر طرف دور او را گرفتند و در مورد مسافرت او پرسش ها
كردند او به عنوان رد گم كنى اظهار داشت : من به عنوان تعديل ماليات و نظارت بر
امور كارگزاران خليفه آمده ام و چند روز اول هم به اين قبيل امور اشتغال ورزيد !
ولى پس از چند روز سندى بن شاهك را به حضور خود خواست و دستور مخصوص هارون را در
مورد قتل امام موسى (عليه السلام) به او اعلام نمود و او هم پذيرفت و در يكى از
وعدههاى غذا ، زهرى در طعام او وارد ساخت و به حضرت خوراند و برخى معتقدند كه زهر
را در خرما قرار داد و به هر صورتى انجام پذيرفته باشد امام در اثر مسموميت دچار تب
شديد گرديد كه فقط سه روز زنده بود . در روز سوم جان به جان آفرين تسليم نمود و در
راه تبليغ احكام خدا به فيض شهادت نائل گرديد .
(153)
كشى در اين باره مى گويد : عبد الله بن طاووس از امام رضا (عليه السلام) سوال
نمود آيا راست است كه يحيى بن خالد پدرت امام موسى را مسموم ساخت . امام در پاسخ مى
فرمايد : آرى او پدرم را با سى خرماى زهر آغشته ، مسموم ساخت .
(154)
در برخى از تواريخ به جاى يحيى ، فضل بن يحيى آمده است و ترتيب مسموميت آن
بزرگوار را چنين نوشته اند كه : در زندان هر روز ، فضل بن يحيى غذا مى آورد روز
چهارم در اثر ميل غذا مريضى سخت به امام دست داد دكتر نصرانى را حاضر ساختند از حال
امام پرسش نمود امام حال پاسخ دادن نداشت . پس او در اثر اصرار طبيب دست خود را
نشان داد كه در اثر مسموميت كبود شده بود . و فرمود : علت مرض من ، همين است . طبيب
برگشت و گفت : خدا بهتر آگاه است شما چه نوع با او رفتار كرده ايد ؟
برخى ديگر
معتقدند كه سندى بن شاهك با دستور هارون اقدام به اين عمل كرده است هر چند نحوه ى
مسموميت آن بزرگوار مورد بحث و گفتگو واقع شده است ولى آنچه قطعى ومسلم بوده است
اينكه امام در اثر مسموميت در زندان به فيض شهادت نائل آمده است .
فرزندان امام
(عليه السلام)
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) فرزندان متعددى داشت و اين كثرت
اولاد مطلوبترين و ضرورى ترين امرى بود كه در محيط جنگ و گريز و در شرايط اقليمى و
كشاورزى و اجتماعى آن روز ، براى فردى سعادت آفرين و وسيله ى رحمت و بركت مى گرديد
. به ويژه آنكه فرزندان صالح و شايستهاى باشند كه هر كدام نمونهء بارز و تجسم عملى
از تعاليم اسلام و نشانگر ويژگىهاى دودمان امامت گردند . ابن صباغ مالكى صاحب كتاب
الفصول المهمه مى نويسد : هر كدام از فرزندان امام ابوالحسن داراى فضل و منقبت خاصى
بوده است . (155)
شيخ طبرسى هم مى فرمايد : فضيلت و مراتب كمال هر كدام از فرزندان امام (عليه
السلام) از اعتبار و شهرت خاصى برخوردار است .
(156)
معروف است كه تعداد فرزندان امام (عليه السلام)
به سى و هفت تن مى رسد كه نوزده تن از آنان پسر و هيجده تن دختر بوده اند و اين
تعداد مورد تأييد اغلب سيره نويسان معتبر اسلامى هم قرار گرفته است و همگان در شرح
حال فرزندان آن بزرگوار اعتراف كرده اند . در بين آنان افرادى كه در تقوى و فضيلت
وجلالت قدر و رفعت منزلت قرار داشتند كم نيستند
افرادى كه شرح حال آنان را در كتابهاى سيره و تراجم به صورت مبسوط درج كرده اند
. آنچه از سير اجمالى كتابهاى مربوطه عائد نگارنده گرديده است گزينش كوتاه و
مختصرى است كه از اين رياحين پر عطر آسمان امامت به صورت زير تقديم مى گردد :
بيوگرافى فرزندان امام (عليه السلام)
سرشار از فداكارى و گذشت و ايثار و خود گذشتگى در راه دين و مجاهده و تلاش در راه
تأمين آرمانهاى انسانى و اسلامى بوده است . آنان در راه نجات امت اسلام از زير يوغ
ظلم و ستم و كابوس ديكتاتورى و خفقان بنى عباس مجاهدت ها و جانفشانى ها كرده اند و
انقلابات و نهضتهايى راه انداختند و در حركتها و جنبشهاى آزادى بخش شركت داشتند
و نشانه ى اين امر و يكى از دهها عوامل معتبر و مضبوط همان پراكندگى قبور آنان و در
به در شدن محل زندگى و اقامت آنان مى باشد و اين موضوع بهترين دليل تلاطم روحى و
انقلاب معنوى و تحرك و پويايى آنان بر ضد رژيم حاكم بر بغداد و حجاز بوده است . و
اين برگزيده ترين سخن از شرح حال تفصيلى آنان مى باشد فقط به احترام حق همجوارى و
به شكرانه ى تنعم از نعمت ها و عنايات بى پايان آن خاندان پرشكوه به شرح حال دو تن
پرداخته مى گردد . يكى پسر و آن ديگرى دختر . يكى امام و پيشوا ، و آن ديگرى مأموم
و خواهر با فضيلت امام (عليه السلام)
. يكى امام رضا (عليه السلام)
پيشواى هشتم و ديگرى فاطمه معصومه (عليه السلام)
افتخار بانوان اسلام
شرح حال و بيوگرافى امام ثامن الحجج به علت شرح و تفصيل بيشتر
آن در كتاب و جزوهء جداگانه و مستقلى تنظيم و تحرير يافته است كه با لطف الهى در
اختيار خواننده قرار مى گيرد . ولى شرح حال فاطمه معصومه (عليه السلام)
در اين بخش گنجانده مى شود به انتظار آنكه شرح زندگى او الگويى براى دختران و
بانوان مسلمان گردد تا خود را با مكتب و منطق و رفتار آنان ، منطبق و هماهنگ سازند
.
شعاع عظمت يك بانوى با فضيلت
قم شهر علم و مذهب ، ديار فضيلت و معنويت ، و
آرامگاه بانوى با عظمت اسلام حضرت فاطمه معصومه (عليه السلام)
است كه امروز بيش از هر روز ديگر ، مورد توجه و عنايت جهانيان قرار دارد اين شهر از
دير باز مورد توجه خاص پيشوايان معصوم ما قرار داشته است و سخنان فراوان و پيش
گويىهاى جالب و ارزندهاى در مورد آن صادر شده است كه مى تواند ناظر و نمايانگر
اوضاع امروز آن باشد كه اكنون به عنوان نمونه به چند حديث ارزنده اشاره مى گردد .
سپس به توصيف پاره اى از سجاياى اخلاقى و مراتب فضيلت و علم فاطمه معصومه نهمين
دختر حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام)
پرداخته مى شود :
1 . امام ششم (عليه السلام) فرمود : خداوند متعال با شهر قم و
مردم آن به ديگر شهرها احتجاج خواهد نمود و در زمان غيبت روزى فرا مى رسد كه قم و
مردم آن حجت ديگران قرار مى گيرند . شهر كوفه از شيعيان و دوستداران اهل بيت خالى
مى گردد و علم و دانش از آن رخت بر مى بندد و شهر قم مركز علم و دانش قرار مى گيرد
و از آن سرزمين علم و دانش به ديگر نقاط جهان منتشر مى گردد .
(157)
2 . على بن عيسى از ايوب فرزند يحيى بن جندل از امام موسى بن جعفر (عليه السلام)
نقل نموده است كه فرمود : بزرگ مردى از قم ، مردم را به حق و آزادى فرا مى خواند و
مردم مصمم و با اراده كه عزمهاى آهنين و نيرومندى دارند دعوت او را مى پذيرند و
دور او را فرا مى گيرند افرادى كه هرگز از حوادث و ناملايمات نمى هراسند و از
مبارزه و تلاش خسته و عاجز نمى گردند . تنها اميد و تكيه گاه آنان خداست و پيروزى
نهايى و موفقيت از آن مردان پرهيز كار و با تقوى است .
(158)
3 . قاضى نور الله شوشترى نقل كرده است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود :
خداوند را حرمى است كه در مكه واقع است و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نيز
حرمى است كه در مدينه واقع است وامير المؤمنين را حرمى است كه در كوفه واقع است و
شهر قم حرم و خانه ى ما اهل بيت است .
(159)
آية الله وحيد خراسانى گويد :
اى دختر عقل و خواهر دين * وى گوهر درج عز و تمكين
عصمت شده پاى بند مويت * اى علم و عمل مقيم كويت
اى ميوهء شاخسار توحيد * همشيره ماه و دخت خورشيد
اى گوهر تاج آدميت * فرخنده نگين خاتميت
شيطان به خطاب قم براندند * پس تخت تو را به قم نشاندند
كاينجا نه بهشت و جاى حواست * ناموس خداى ، جايش اينجاست
جسمى كه در اين زمين نهان است * جانى است كه در تن جهان است
اين ماه منير و مهر تابان * عكسى بود از قم و خراسان
ايران شده نور بخش ارواح * شكوة صفت به اين دو مصباح
از اين دو حرم دلا چه پرسى ؟ * حق داند ووصف عرش و كرسى
(160)
آرامگاه با شكوه فاطمه معصومه
شهر قم با آن سابقه ديرينه و با آن قدمت فضيلت ،
از آن روز امتياز و اعتبار فوق العاده كسب نمود كه پايگاه اقامت و محل دفن بانوى با
عظمت و تقوى از دودمان رسالت قرار گرفت . بانوئى كه شعاع عظمت و درخشش او در جهان
پيچيد و شهرت همگانى يافت و طالبان علم و فضيلت و شيفتگان معنويت و تقوى را به سوى
خود كشاند تا عالى ترين مركز و پايگاه علمى جهان اسلام گرديد . فاطمه معصومه ، دختر
شايسته و با فضيلتى كه در زهد و تقوى و عبادت و عصمت در ميان فرزندان دخترى پيشواى
هفتم بى همتا و بى نظير بود علاقهء شديدى به برادرش داشت در سال 201 هجرى به عزم
ديدار برادرش امام رضا (عليه السلام) به قصد مشاركت در تلاش ها و كوششهاى برادر از
حجاز عازم ايران گرديد و مدينه را به قصد مرو ( مشهد امروز ) ترك گفت . او كه در آن
تاريخ هيجده سال بيشتر نداشت با تحمل مشقات و رنج و تعبهاى سفر كه تا آن روز بس
دشوار و طاقت فرسا بود تا به شهر ساوه رسيد در آن شهر بيمارى و تب شديد به او عارض
شد و فاصله ى آنجا را تا قم پرسيد به اطلاع رسيد كه تا قم ده فرسخ فاصله است به
خدمتگذار خود دستور داد او را با آن وضع تب و بيمارگونهاش به قم برسانند و اين امر
نشانگر آن است كه قم آن روز ، كاملا معروف و شناخته شده بود و از نظر خاندان رسالت
شهر ايمان و فضيلت و شايستگى اقامت خاندان رسالت را داشته است به حدى كه مورد توجه
و عنايت فاطمهء معصومه (عليه السلام) قرار گرفته است .
در سفينة البحار آمده است :
تا قبيله خزرج كه همه از دوستان و پيروان اهل بيت بودند اطلاع يافتند كه دختر
پيشواى هفتم و خواهر با فضيلت امام هشتم (عليه السلام) عازم مرو هستند و در مسافرت
خود به شهر ساوه رسيده اند همگى به استقبال و پيشواز او شتافتند و با تكريم و تجليل
فراوان استقبال باشكوهى از او به عمل آوردند به حدى كه رئيس قبيله افسار شتر بانو
را مى كشيد و ديگران نيز به همراهى او پشت سر مركب ، حركت مى كردند و با جلال و
احترام خاص وارد شهر قم ساختند و آن ميهمان عاليقدر پس از شانزده روز اقامت در اثر
همان تب و مرضى كه داشت و از رنج سفرى كه عارض او گشته بود بدون ديدار برادر ارجمند
و مهربان ( با همه شوق و علاقهاى كه داشت ) در هيجده سالگى ( تولد 183 - وفات 201
) به سراى جاودان شتافت و در زمينى كه متعلق به ميزبان عاليقدرش بود به خاك سپرده
شد . همين سرزمين كه امروز مزار او است پس از چند سال زينب دختر امام جواد (عليه
السلام) بر آن قبر نورانى سايبانى تهيه نمود تا برجسته و نمايان تر گردد و هم اكنون
محرابى كه آن بانوى با فضيلت ، در آن نماز گزارده است موجود و معروف است .
(161)
احاديث متعددى توسط آن بانوى با كمال نقل شده است كه در كتب حديث مضبوط است و
نمونهاى از آن حديث فاطميات مى باشد كه در سلسله سند آن چند فاطمه نامى واقع شده
است كه در پايان آن سند فاطمه دختر و الا مقام پيامبر عالى قدر اسلام قرار گرفته
است كه در شأن و منزلت ولايت و دوستى اهل بيت سخن مى گويد و بر مزار بانو معصومه
(عليه السلام) نيز نقش بسته و حك گرديده است .
(162)
حوزه علميه قم وآثار آن
آرامگاه با شكوه دختر پيشواى هفتم در قلب حوزه مركزى
جهان تشيع قرار گرفته است و هر روز مورد احترام و تجليل هزاران تن از علما و
دانشمندان و رجال فضيلت و علم و زائران دلباخته اش قرار دارد و هر صبح و شام
كبوتران و دلباختگان فضيلت و تقوى ، مشام جان خود را با نسيمهاى توان بخش و روح
افزاى آن مرقد پاك ، عطر آگين مى سازند و از آن بارگاه نور و صفا از صاحب با فضيلت
و تقواى آن هر روز الهام مى گيرند و از مكتب او درسهاى فضيلت و عفت و مبارزه و
تلاش در راه خدا أخذ مى كنند و به ديگران نيز ياد مى دهند و علم و دانش خود را به
ديگر شهرها و قصبات و آباديها وقراء سرازير مى سازند و مضمون حديث شريف منها تفيض
العلم الى سائر البلدان به بهترين صورت آن ، متجلى مى گردد . اكنون هزاران تن از
طالبان علم و فضيلت در آن پايگاه مقدس علمى موضع گرفته اند و از مقام علم و دانش و
دين دفاع و حراست مى نمايند و اكنون مدارس عالى همانند جامعة الزهراء براى بانوان
نيز تشكيل يافته است كه در سطوح مختلف مشغول فعاليت هستند و تحت نظارت مراجع
عاليقدر به فراگيرى علوم اسلامى مى پردازند تا به عنوان گوينده و نويسنده و مبلغ
احكام در ميان بانوان به شهرستان ها و قصبات اعزام گردند .
باش تا صبح دولتش بدمد *
كاين هنوز از نتائج سحر است
اضطراب دستگاه جور
پس از شهادت امام دستگاه جور و بيدادگرى هارون به اضطراب و
دلهره افتاد و كنترل خود را از دست داد . از شخصيتها و رجال كشور دو گروه چاپلوسان
دعوت به عمل آورد و نزديك به هشتاد تن از علويان و درباريان و ديگر طبقات مردم
خواست كه در سالن زندان از بدن طاهر ديدن به عمل آورند و گواه باشند كه امام با اجل
طبيعى خود از دنيا رفته است و سندى چنين آغاز سخن كرد : نگاهى به بدن اين شخصيت
بيافكنيد ؟ آيا حادثه غير عادى به او رخ داده است ؟ برخى از مردم گمان مى كنند و
شايعه پراكنى مى نمايند كه اتفاق سوئى درباره ى او انجام گرفته است . در صورتى كه
شما مى توانيد به جايگاه و لباس و فرش و ديگر وسائل زندگى او نگاهى بيافكنيد ،
هارون پيشواى ما ، هدفى جز خدمت نداشته است و ملاحظه مى كنيد كه در تمام وسائل
زندگى او توسعه و جلب رضايت او منظور شده است !
(163)
همين اضطراب و ناراحتى درونى كشف از وقوع جرم و خيانت بزرگى است كه جنايتكاران
فراوان مرتكب آن مى شوند و هميشه كار عادى و معمولى آنها است . مشهور است كه وفات
امام در سال 182 بيست و پنجم رجب بوده است و هنگام رحلت سن شريف آن بزرگوار 55 سال
بوده است كه بيست سال از آن در ايام پدر و سى و پنج سال ديگر در مقام رهبرى و امامت
شيعيان ، عهده دار مسئوليتهايى بوده است .
تجهيز
پس از استشهاد و گواهى مصنوعى ،
دستور دفن صادر شد و سليمان بن ابى جعفر منصور عموى خليفه را كه كاخى نزديك دجله
داشت سر و صداى هنگامه اى را كه درباريان پشت سر جنازه ، بر پا كرده بودند مى شنيد
. به غلامان و نوكران خود دستور داد كه موكب علم و تقوى و تابوت فضيلت و كرامت را
تحويل گيرند و اگر ممانعتى مشاهده كردند وارد كارزار و پيكار شوند .
مأمورين سليمان تابوت حامل را از دست ژاندارمهاى هارون گرفتند و تشييع باشكوهى
ترتيب دادند سليمان اعلام نمود كه هر آن كس كه مى خواهد در تشييع جنازهء پاكترين
پاكان ، شركت جويد ، حضور به هم رساند و اين بدن طاهر موسى بن جعفر (عليه السلام)
است . طبقات مردم حضور به هم رساندند و آن مجسمه ى تقوى و فضيلت و كوه پايدارى و
استقامت را تشييع كردند و در مقابر قريش ، به خاك سپردند كه هم اكنون به كاظمين
معروف گرديده است .
صورت جلسه قلابى
پس از شهادت امام (عليه السلام) كه در اثر
مسموميت صورت گرفته بود سندى چند تن از روحانى نمايان دربارى را كه در جمع آنان
هيثم بن عدى نيز بود وعده اى از ريش سفيدان معتمد بغداد ! و جمعى از ارتشيان و
سرداران را بر سر جنازه ى امام حاضر ساخت تا آنان به نبودن اثر جراحت يا خفگى و
مسموميت و ديگر علائم وآثار جنحه و جنايت را تصديق و گواهى نمايند و برگى را امضاء
نمايند كه او با اجل طبيعى خود از دنيا رفته است . و معتمدين محلى همگى گواهى خود
را در پايين ورقه ، به ثبت رساندند كه موسى بن جعفر (عليه السلام) با اجل طبيعى خود
از دنيا رفته است . سپس تابوت را روى پل بغداد نهاد و به عنوان رفع تهمت و رفع ننگ
و نكبت از خود در ميان مردم اعلام داشت كه همگان بيايند و مشاهده و داورى كنند كه
موسى بن جعفر (عليه السلام) با اجل طبيعى خود از دنيا رفته است .
(164)
هدف هارون مطلبى است كه نظرات مورخين را به خود جلب كرده است . جمعى معتقدند كه
هدف او اين بود كه مى خواست با زندانى ساختن امام ارتباط عمل او را با شيعيان و
پيروان خود قطع نمايد ، و بدين وسيله خسارت جبران ناپذيرى به رشد و تكامل شيعيان و
استقلال فرهنگى و علمى آنان وارد سازد ولى غافل از آن ، حقيقت و نيروى باطنى فقه
جعفرى به رشد و تكامل سير طبيعى خود ادامه مى داد و عواطف و دل ها را به سوى خود
جلب مى نمود به حدى كه با زندانى ساختن امام و بازداشت او نه تنها وقفه اى به عمل
نيامد بلكه برعكس نفوذ امام در دل ها بيشتر قوت گرفت و محروميت او ، بيشتر عامل
محبوبيت امام گرديد . جمعى ديگر معتقدند كه هدف هارون از بازداشت امام آن بود كه
روابط و اتصالات و رفت و آمدهاى او را تحت نظر قرار دهد و از تمركز نيروهاى علويان
كه امام حكم مغز متفكر آنها را داشت جلوگيرى به عمل آورد و اين امر نيز علاوه بر
آنكه سودى به حال هارون نداشت بلكه شدت عمليات علويان را چندين برابر مى نمود و
آنان را از روى انتقام گيرى هم بود متشكل تر و مصممتر مى ساخت به حدى كه قوى ترين
مانع و سد راه خلافت گرديدند .
استقامت و پايدارى
آن چه بيش از هر چيز مورخين و
سيره نويسان اسلامى را به تحير و شگفت وا داشته است استقامت و پايدارى آن بزرگوار
است كه به هيچ ترتيب زير بار تمنا و خواهش جباران و ستمگران نرفت و مدت طولانى را
با كمال سربلندى و فرزانگى در زندان سپرى ساخت . و با اين پايدارى حيرت آور بزرگ
ترين سند افتخار و پايدارى رزمندگان تشيع را در جهان تثبيت و مسجل نمود : يعقوبى در
تاريخ خود مى نويسد : پس از اقامت طولانى امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در
زندانهاى هارون صورت گرفت يكى از دوستان امام عرض نمود : اگر نامه اى به يكى از
مقامات نزديك هارون به نويسى در استخلاص شما مؤثر خواهد بود . امام در پاسخ او جواب
محكم و قاطعى داد كه از تصميم و اراده قهرمانى و الهى او حكايت ها دارد . فرمود :
پدرم از پدران خود چنين نقل كرده است : خداوند متعال به داود پيامبر وحى نازل فرمود
كه اگر بنده اى جز من ( خداوند ) به يكى از افراد بشر ، متوسل و پناهنده گردد من
عوامل رحمت خود را از او باز مى دارم .
(165)
تسليم امان
يكى از همسران امام هفتم ام احمد نام داشت كه احمد ، حمزه و محمد هر
سه از او متولد بودند با آن كه وى ام ولد بود و در عرف معاشرتى آن روز اين گروه
چندان اهميتى نداشت ولى در اثر تقوى و عفت و شايستگى در پيشگاه امام از احترام خاصى
برخوردار بود . هنگامى كه امام هفتم مدينه را ترك مى فرمودند مواريث امامت و دائع
الهى را كه از آباء و نياكان معصوم خود به ارث داشت پيش او به وديعت سپرد و سفارش
نمود هر آن كس كه آنها را از تو طلب كند نشانه ى شهادت من و دليل امامت و خلافت
درخواست كننده است و هم او است كه پيشوا و امام واجب الطاعة مى باشد ! هنگامى كه
امام در اثر زهر به فيض شهادت رسيد هنوز در مدينه شهادت ايشان منتشر نگشته بود كه
امام رضا (عليه السلام) به سراغ ام احمد آمد و امانت ووديعت پدر را از او مطالبه
نمود . ام احمد از شهادت امام سوال نمود . امام رضا (عليه السلام) خبر شهادت و دفن
او را به همسر فداكار امام رساند و امانتها و پيامهاى امام را دريافت كرد او
امامت و پيشوايى على بن موسى الرضا (عليه السلام) را پذيرفت .
(166)
احمد فرزند امام (عليه السلام)
همانست كه در شيراز مدفون است و به نام شاه چراغ داراى بارگاه وسيع مى باشد .
نكته اى كه در وصيت امام جلب توجه مى كند توصيه اى است در مورد ازدواج دختران
گرامى خود به فرزندش امام رضا (عليه السلام) صادر مى فرمايد در آن سفارش مى فرمايد
: صلاح و مشورت دخترانم با برادرشان امام رضا (عليه السلام) است چون او آگاه تر به
مصالح ازدواج افراد است و مى داند كه آنان امانت ها و نور ديدگان رسول الله (صلى
الله عليه وآله) هستند و شايسته است با افراد پرهيزكار و با ايمان وصلت كنند كه
آشنا با قدر و منزلت آنان باشد .
(167)
خدايا ! به احترام باب الحوائج امام موسى بن جعفر (عليه السلام)
اين امام مظلوم و پيشواى معصوم ، مشكلات زندگى مسلمانان را خود بر طرف فرما ! و عاقبت امور ما را به خير
و نيكى تبديل فرما و رزمندگان راه اسلام و قرآن را در مسير مجاهدتهاى خود پيروز و
موفق بدار ! و اين قبله ى نخستين ما را از دست صهيونيست ها ستمگر و غارتگر نجات ده
!
بمنه وكرمه
منابع ومأخذ
1 . احقاق الحق / قاضى نورالله شوشترى / چاپ مرعشى .
2 . ارشاد مفيد / شيخ مفيد / چاپ ايران .
3 . اسلام پزشك بى دارو / امامى شيرازى / نسل جوان .
4 . اصول كافى / مرحوم كلينى / چاپ اسوه .
5 . اعيان الشيعه / سيد محسن امين عاملى / بيروت .
6 . الأعلام / زركلى / چاپ دمشق .
7 . الاغانى اصفهانى / بيروت .
8 . الأغانى / اصفهانى / دارالكتب المصريه .
9 . الأمام الصادق والمذاهب الأربعه / اسد حيدر / عراق .
10 . الشافى / سيد مرتضى علم الهدى / چاپ نجف .
11 . الفصول المهمه / ابن صباغ مالكى / بيروت .
12 . امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت / داود الهامى / انتشارات مكتب اسلام .
13 . بحار الأنوار / علامه مجلسى / دار الكتب الاسلامية .
14 . تاريخ ابن عساكر / ابن عساكر / بيروت .
15 . تاريخ التمدن الأسلامى / جرجى زيدان / بيروت .
16 . تاريخ بغداد / خطيب بغدادى / بيروت .
17 . تاريخ هارون الرشيد / دكتر عبد الجبار جومردى / بيروت .
18 . تحف العقول / ابن شعبه حرانى / چاپ تهران .
19 . تنقيح المقال / مامقانى / چاپ ايران .
20 . حياة الإمام موسى بن جعفر / سيد باقر قرشى / چاپ بيروت .
21 . داستان راستان / استاد شهيد مطهرى / صدرا .
22 . رجال كشى / كشى / چاپ بيروت .
23 . رجال نجاشى / نجاشى / جامعه مدرسين قم .
24 . سفينة البحار / محدث قمى / چاپ ايران .
25 . سيرة الائمه اثنى عشر / سيد باقر قرشى / بيروت .
26 . صفوة الصفوة / ابن جوزى / چاپ بيروت .
27 . صواعق المحرقه / ابن حجر هيثمى / بيروت .
28 . صوت العدالة الانسانيه / جرج جرداق / بيروت .
29 . عيون اخبار الرضا / ابن بابويه / ايران .
30. فهرست ابن نديم / ابن نديم / چاپ ايران .
31 . كودك و جوان / خطيب نامى محمد تقى فلسفى / چاپ تهران .
32 . مجالس سنيه / سيد محسن امين / بيروت .
33 . مختصر اخبار الخلفاء / ابن صباغ مالكى / بيروت .
34 . مرآة الجنان / يافعى / چاپ بيروت .
35 . مروج الذهب / مسعودى / بيروت .
36 . معجم رجال الحديث / آية الله خوئى / بنياد خويى .
37 . مقاتل الطالبيين / چاپ ايران .
38 . مقدمه ابن خلدون / چاپ بيروت .
39 . مكاسب محرمه / شيخ مرتضى انصارى / ايران .
40 . مناقب / ابن شهر آشوب مازندرانى / ايران .
41 . معادن الحكمه / علم الهدى فيضى كاشانى / چاپ ايران .
42 . من لا يحضره الفقيه / شيخ طوسى / ايران .
43 . نور الأبصار / شبلنجى / بيروت .
44 . وسائل الشيعه / حر عاملى / چاپ بيروت .
45 . هارون الرشيد / احمد امين / چاپ بيروت .