تفقد از مخلوق
در برنامههاى
عبادت و بندگى امام (عليه السلام)
عبادت ويژه اى هم گنجانده شده بود كه محض خشنودى خدا ، و جلب رضايت و رفاه مخلوق
صورت مى گرفت كه از نظر اهميت كمتر از سجدههاى طولانى آن بزرگوار نبود و آن تفقد
از مستمندان و رسيدگى به وضع درماندگان ، در دل شب ها بود بى آنكه خود آنان متوجه
عامل اين تفقدها گردند . شيخ مفيد
در اين باره مى نويسد : او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدينه ، تفقد و دل
جوئى به عمل مى آورد و در زنبيل مخصوص پول و مواد غذائى به منازل و كلبههاى آنان
حمل مى كرد ، و به ترتيبى در اختيار آنان قرار مى داد كه گاهى خودشان هم نمى
دانستند كه اين كمك ها از كدام شخص و از كدام ناحيه ، صورت گرفته است ؟
(67)
تواضع و فروتنى
امام موسى بن جعفر (عليه السلام)
بر مرد سياه چهره و بد منظرى گذر كرد و بر وى سلام نمود و كنارش نشست مدتى با او
سخن گفت سپس آمادگى خود را در قضاى حوائج او اعلام فرمود . بعضى كه ناظر جريان
بودند عرض كردند يابن رسول الله ! آيا با چنين شخصى مى نشينى و از حوائج او سوال مى
كنى ؟ حضرت در جواب فرمود : اين مرد سياه چهره بنده ايست از بندگان خدا و برادرى
است از برادران ، به حكم كتاب خدا ، همسايه اى است با ما در بلاد خدا ، حضرت آدم
بهترين پدران ، آئين اسلام والاترين اديان ما و او را به هم ربط داده است .
(68)
در راه امر به معروف
روش تبليغ و راه و رسم امر به معروف و نهى از منكر امام (عليه السلام) شيوه ى
مخصوصى داشت كه امكان نداشت نفس گرم و مسيحائى او بر قلب مستعدى دميده گردد و او از
گناه خود بر نگردد . داستان زير مى تواند نمونه بارزى از اين مقوله به شمار آيد .
بشربن حارث حافى از هل مرو بود ، مدتى از عمرش را به گناهكارى و شهوات غير مشروع
گذراند روزى حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) از كوچه اى كه خانه ى بشر در آن بود ،
عبور مى فرمود ، موقعى كه به درب خانه ى بشر رسيد اتفاقا در باز شد و يكى از
كنيزكان بشر از خانه بيرون آمد كنيز حضرت را شناخت و آن حضرت هم مى دانست كه اين
خانه بشر است . از كنيز سوال فرمود : آقاى تو آزاد است يا بنده ؟ پاسخ داد : آزاد
است . فرمود : چنين مى نمايد كه گفتى ، زيرا اگر بنده بود به شرائط بندگى عمل مى
كرد و از آقاى خود اطاعت مى نمود . حضرت اين سخن را فرمود و راه خود را در پيش گرفت
. كنيز به خانه برگشت و گفته ى امام را براى بشر بازگو كرد . سخن حضرت در نهاد وجود
او طوفانى برپا كرد و سخت منقلبش نمود با عجله ى تمام از جا برخاست و با پاى برهنه
از خانه بيرون دويد و خود را به آن امام رساند و اعتذار نمود با دست مبارك او توبه
كرد و گناهان خود را ترك گفت و راه و رسم اطاعت و بندگى را پيش گرفت . چون موقعى كه
به حضور امام شرفياب شد و توبه كرد پا برهنه بود به احترام حفظ لحظه ى سعادت بخش ،
تا پايان عمر كفش نپوشيد و هميشه با پاى برهنه راه مى رفت ، لذا معروف شد به بشر
حافى : يعنى پابرهنه . (69)
چون امام و رسم تبليغ را مى دانست كه با چه زبانى با فرد آلوده ، سخن گويد بشرى
كه چندين سال با گناه و ناپاكى آلوده بود با يك جملهء كوتاه او را متنبه ساخت و
چنان منقلب نمود كه از گذشته ى خود استغفار نمود و باقيماندهء عمر خود را با پاكى و
درستكارى سپرى ساخت و يكى از مردان نامى و معروف تاريخ گرديد به حدى كه خطيب بغدادى
در تاريخ خود از يكى از علماى آن عصر به نام ابراهيم حربى نقل مى كند كه او گويد :
شهر بغداد عاقل تر و متينتر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئى كه در هر
موى او عقل و تدبيرى ، نهفته است . (70)
آزاد ساختن غلام
خريدن غلام و آزاد ساختن آن ، يكى از برنامههاى عبادى امام (عليه السلام) بوده
است به حدى كه در مدت عمر خود بيش از هزار نفر را خريدارى و در راه خدا و جلب رضايت
و خشنودى او آزاد ساخته است . (71)
بذل و كرم آن بزرگوار
يكى از مشخص ترين صفات بارز پيشواى هفتم ما سخاوت و بذل وجود و كرم اوست كه در
راه خدا مبذول مى داشت . خاندان عصمت و طهارت به مال و ثروت و اندوختههاى مادى از
آن ديدگاه عنايت دارند كه وسيلهاى است مى توان با آن ، رضايت و خشنودى پروردگار را
با سد جوع گرسنگان ، و رفع نياز مستمندان و ايجاد سرور در قالب يتيمان يا تأمين
رفاه عمومى مسلمانان و . . . جلب نمود و افرادى را در زندگى به نوائى رساند و گرنه
خود امكانات مالى از ديدگاه آنان ، اصالت نداشت و معمولا تراكم يا فراوانى آن فرد
را از زندگى حقيقى و واقعيت حيات باز مى دارد و انسان را به صورت خدمتگزار و ابزار
بى اراده ى خود در مى آورد كه به طور يقين هدف خلقت آن نبوده است ، بر اين اساس است
كه سيره نويسان بى طرف ، اتفاق نظر دارند كه امام موسى بن جعفر (عليه السلام) يكى
از چهرههاى معروف سخاوت و كرم عصر خود بود و امكانات مالى خود را كه محصول دسترنج
خود بود كه از راه كشاورزى و زراعت عايد او مى شد در اختيار نيازمندان و بيچارگان
واقعى اجتماع قرار مى داد . به ترتيبى كه بخشش ها و كرامتهاى آن بزرگوار در اعماق
دلهاى مردم ريشه دوانده بود كه در مدينه به صورت ضرب المثلى شيوع داشت ، گاهى در
گفتگوها به همديگر مى گفتند : تعجب از كسى است كه كيسه ى بذل و بخشش موسى بن جعفر
به او رسيده باشد ولى باز هم اظهار فقر و تنگ دستى بنمايد .
(72)
او سعى و كوشش داشت كارى را كه براى خدا انجام مى دهد بيرون از دائرهء ديد مردم
باشد و جز خداوند متعال كسى از آن آگاهى و اطلاع نداشته باشد . بهترين فرصت براى
انجام چنين نيت ، را شبها را انتخاب كرده بود . او عطايا و كمكهاى خود را در دل شب
به منازل مستمندان مى رساند بى آنكه خود صاحب منازل اطلاع پيدا كند در منازل آنان
قرار مى داد هدفش اين بود كه مبادا آبروى ارزشمند مستمندان در برابر كالاهاى كم
ارزش و پست مادى باز ستانده شود يا اينكه كسى جز پروردگار عالم از راز چنين عملى
آگاه گردد او با عطايا و بخششهاى شبانه ى خود خانواده هائى را از فقر و هلاكت نجات
داد . به حدى كه مرحوم شيخ مفيد در ارشاد مى نويسد : امام موسى بن جعفر (عليه
السلام) سخى ترين فرد عصر خود بود . (73)
ومرحوم سيد محسن جبل عاملى ( اعلى الله مقامه ) در اين باره نقل مى كند : سخاوت
و كرم و بذل و بخشش امام (عليه السلام) زبانزد خاص و عام بود و از اين جهت شهرتى به
سزا داشت او در دل شب از مستمندان و فقراى مدينه تفقد به عمل مى آورد و در زنبيل
مخصوص پول و نقدينه و مواد غذائى به منازل آنان حمل مى كرد بى آنكه مستمندان توجه و
آگاهى پيدا نمايند كه اين عطايا از كدام ناحيه است ؟ شخصى بنام محمد بن عبد الله
بكرى براى وصول مطالبات خود به مدينه آمد ولى از بدهكاران چيزى به دستش نيامد . در
بين راه با امام روبرو گشت و جريان را به امام عرض نمود امام به خدمتگزار خود دستور
داد به منزل برگردد و كيسهاى محتوى سيصد دينار را بياورد و به او بدهد تا دست خالى
به وطن بر نگردد . او در پايان نقل خود مى افزايد : معمولا عطاياى امام بين دويست
تا سيصد دينار بود كه آن روز مبلغ قابل توجهى به شمار مى آمد از اين رو كيسههاى
عطا و بخشش امام در ميان مردم معروف و مشهور بود . (74)
استاد سيد باقر قرشى داستان زير را از تاريخ خطيب بغداد نقل مى كند : امام روزى
با اطرافيان و خدمتگزاران خود براى سركشى به مزارع خود به صحرا مى رفت در بين راه
در محلى به استراحت پرداختند . سردى هواى مدينه در حدى بود كه نياز به آتش احساس مى
شد ، همگى نشسته بودند ، ناگاه غلام زنگى كه در دست خود ظرف حلوائى داشت به سراغ
خدمتگزاران امام آمد و پرسيد آقا و سيد شما كجا است ؟ آنان با اشاره امام را به او
نشان دادند . باز پرسيد كنيه ى او چيست ؟ گفتند : ابوالحسن . غلام به سوى امام آمد
و حلوائى كه در دست داشت جلو امام گذاشت تا ميل كند . امام آن را پذيرفت و به خدمت
گزاران خود تحويل داد ، او كه سردى هوا را احساس مى كرد . به طرف بيابان رفت و قدرى
هيزم جمع كرد و به پيشگاه امام آورد و عرض كرد اين هيزمها هم تقديم است . امام از
خدمتگزاران خواست آتش فراهم آوردند تا هيزم را روشن كنند و دستور داد نام آن برده و
مشخصات مالك او را ثبت كنند و محفوظ نگه دارند . امام (عليه السلام) چند روزى در
مزرعه ى خود اقامت گزيد سپس عازم بيت الله الحرام گرديد تا حج عمره بجا آورد . پس
از فراغت از اعمال عمره به يكى از دوستان خود به نام صاعد دستور داد كه از مالك و
صاحب غلام جويا گردند و جستجو كنند اگر در مكه هست به امام اطلاع بدهند تا شخصا به
سراغ او رود و نكتهء اين دستور آن بود كه فرمود : چون من به او احتياج دارم بهتر
است من به سوى او روم چون من نيازمند او هستم . صاعد به جستجوى او پرداخت و اطلاع
پيدا كرد كه خوشبخانه يكى از دوستداران و شيعيان اهل بيت (عليه السلام) است او پس
از آشنائى از علت آمدن او جويا گرديد او نمى خواست كه قدوم امام را به اطلاع او
برساند ولى در اثر كنجكاوى و دقت او در پرس و جو از تشريف فرمائى امام هم آگاهى
يافت و با اشتياق به ديدار امام شتافت و از ملاقات امام بسيار خوشحال و مسرور گرديد
. امام در ضمن صحبت خود فرمود : آيا علاقمند هستى كه غلامت را بفروشى ؟ عرض كرد :
غلام و هر چه ملك و دارائى دارم مال شما است . امام (عليه السلام) فرمود : من با
ملك و دارايى شما كارى ندارم مال خودتان باشد ، اگر غلام را بفروشى من خريدارم . آن
مرد اصرار داشت كه امام غلام را بى پول به صورت هديه بپذيرد ولى امام امتناع مى
ورزيد ، تا آنكه او را با ملكى كه در آن كار مى كرد به هزار دينار خريد و برده را
در راه خدا آزاد ساخت وملك را در اختيار او گذاشت تا وسيله ى معيشت وى باشد . امام
با اين عمل خواست كه در برابر احسان وخدمت آن برده ، احسان و نيكى متقابل داشته
باشد . به بركت اين عطاى خاص امام خداوند متعال وسعتى در كار او فراهم آورد كه
فرزندان او گردانندگان چرخ اقتصادى بازار مكه گرديدند .
(75)
ابن صباغ مالكى در مورد كرم و سخاوت آن بزرگوار مى نويسد : موسى بن جعفر (عليه
السلام) عابدترين و داناترين و سخىترين و پاك نفس ترين مردم عصر خود بود او پول و
مواد غذائى و ديگر نيازمندىهاى ضرورى را به خانههاى مستمندان مدينه حمل مى كرد بى
آنكه آنان اطلاع پيدا نمايند اين احسانها و كمكها از كدام ناحيه است و تا روز
رحلت آن بزرگوار كسى از اين راز آگاهى نداشت . (76)
احسان به دشمن
احسان و نيكى كردن به دوستان كار سهل و آسانى است چون
در آنان اميد عوض يا حس إشباع حب ذات و خود دوستى نهفته است و بالأخره او دوست و
همكار محسوب مى گردد . ولى كمال كرم و سخاء در آنست كه انسان دوست و دشمن را در
موقع نياز ، برابر به حساب آورد و تنها خدا را مقصد و مقصود خود قرار دهد . اين
برنامه در زندگى امام (صلى الله عليه وآله)
بارها اتفاق افتاده است كه تنها به نقل داستان زير
بسنده مى كنيم : در شهر مدينه مردى گمنام و فرومايهاى به سر مى برد كه با امام (عليه السلام)
عداوت شديد و كينهء قلبى ديرينه داشت . حكومت وقت و ايادى او نيز او را تحريك و از
عمليات او پشتيبانى مى نمود و او را وا مى داشت هر كينه اى كه در دل دارد در حق خاندان پيامبر و نوادگان على (عليه السلام)
روا دارد اين مرد اصرار مى ورزيد كه كينه ى ديرينه و زهرآگين خود را منحصرا بر
دامان موسى بن جعفر (عليه السلام)
سرشناس ترين فرد خاندان علوى بريزد .
كار تعدى و بيدادگرى اين فرومايه به جائى رسيد كه چند تن از ياران پيشواى هفتم
اجازت طلبيدند كه با ريختن خون او ، دفتر اين حكايت ننگين را بشويند . آنان اصرار
داشتند امام اجازت دهند تا با يك ضرب شمشير كار اين فاجر خبيث را براى هميشه بسازند
و خود را از آزار زبان و طعن او راحت سازند . امام هر گاه كه اين درخواست را از
ياران خود مى شنيد با لحن پرخاش آميزى آنان را از اين كار باز مى داشت و مى فرمود :
من خود او را تنبيه خواهم نمود .
روزى بى آنكه كسى را امام همراه خود بردارد بر
قاطر ، مركب اختصاصى خود نشست و به سراغ آن مرد رفت و از وضع او اطلاع گرفت . به
عرض رساندند او در حومهء مدينه در كشتزار خود مشغول كشاورزى است امام به سوى مزرعه
ى او رفت ، و بدون رعايت آئين كشت و كار قاطر سوارى خود را از ميان گندمها عبور داد
. آن مرد كه از دور اين سوار بزرگوار را شناخته بود فرياد كشيد : چه مى كنى ؟ كجا
مى آئى ؟ امام (عليه السلام) بى آنكه به اين فريادها پاسخ گويد همچنان پيش مى رفت
تا به در كومهء او رسيد و در آنجا از مركب خود پياده شد و بر دشمن كينه توز و نادان
خود سلام كرد و با خنده و خوشرويى فرمود : - خوب حالا بگو از اين بى احتياطى من
مزرعه ى شما چقدر خسارت ديد ؟ مردك كه هنوز اخمهايش باز نشده بود گفت : صد سكه طلا
. - بگو ببينم از اين مزرعه چقدر اميد سود و بهرهدارى ؟ مرد با لحن تلخ و تندى گفت
: من كه غيب نمى دانم . - فرمود : من هم از غيب سوال نكردم . مرد فكرى كرد و گفت :
دويست سكه طلا . در اين هنگام امام كيسه اى از جيب خود بيرون كشيد و در دامان آن
مرد سرازير كرد كه محتواى سيصد سكه ى طلا بود . امام فرمود : اين بهره اى كه
اميدوار بودى از مزرعه ات بدست آورى مى بينى كه مزرعهء تو هنوز همچنان باقى است و
من اميدوارم كه خداوند متعال اميد تو را از اين مزرعه باز آورد . آن مرد كه در
برابر اين كرم و بخشش و در مقابل اين ماجرا ، متحير و بهت زده مانده بود از جا
برخاست و با انكسار و مذلت خود را به پاى آن بزرگوار افكند و ديگر از شرم نتوانست
سر بردارد و در چشم امام (عليه السلام) بنگرد . عصر آن روز كه ياران امام (عليه
السلام) آن مرد را در مسجد پيامبر در مدينه ديدند كه دربارهء امام مى گفت : الله
أعلم حيث يجعل رسالته : خداوند آگاه و دانا است كه پيشوائى را به چه كسى واگذارد .
(77)
اينها نمونه هائى چند از عطايا و بخششهاى امام (عليه السلام)
بود كه بيان گرديده است و هميشه مى فرمود : يكى از عوامل مغفرت و بخشش الهى ، اطعام
غذا در راه خدا است . اين قبيل نمونه ها و الگوها را جز در مكتب انسان ساز اهل بيت (عليه السلام)
جاى ديگرى نمى توان سراغ گرفت ، مكتبى كه پيشروان آن ، هستى و امكانات خود را در
راه خدا و آسايش بندگان او قرار مى دهند و خود را فانى و محو بقاء و دوام تعاليم آن
مى نمايند و نظير آن را در ديگر مكاتب مادى هرگز نمى توان جستجو كرد بويژه در عصر
كنونى كه چرخهاى زندگى مردم بر اساس ماديات متقابل و گام به گام و اقتصاد بهرهورى
مى چرخد ، و اصول انسانى را زير چرخهاى بىرحم ماده پرستى محو و لگدمال مى سازد و
همه را طالب مال و منال و جوياگر كسب قدرت و إقتدار از راه ماده و ماديات مى نمايد
، و كمتر به معنويات و عواطف عاليه و اصول فضائل پرداخته مى شود و اصولا عواطف و
احساسات دست نخورده و سالمى باقى نگذاشته است تا سرچشمه و زايندهء اين ثمرات بوده
باشد ، و اگر باز نمونههائى پيدا شود ، آن هم در ميان پيروان و دوستداران اين مكتب
پر فضيلت ، مى توان جستجو كرد كه مورد گواه و تصديق ديگران نيز مى باشد .
عطوفت به هم نوع
امام (عليه السلام) قلبى مهربان و احساسات سوزان نسبت به مردم و
هم نوعان خود داشت ، و سعى در اداء حوائج و نيازهاى تودهها و رفع ظلم و نياز از
ديگران را داشت هيچ فردى ، خانهء او را قصد نمى كرد مگر آنكه با دست پر و با قلب
آرام و خشنود از حضور او باز مى گشت . امام به صحابى وفادار خود على بن يقطين از آن
نظر اجازهء دخول به دستگاه خلافت را داد كه بتواند رفع ظلمى از مظلومان و بيچارگان
بنمايد و از رواياتى كه در آن بزرگوار در اين باره صادر شده است ، استفاده مى گردد
كه كفارهء حضور در تشكيلات دولتى ، خدمت به هم نوعان و برادران دينى و رفع ظلم از
آنها است وعلى بن يقطين با اين رمز و الگوئى كه امام داده بود ، بيچارگان و
ستمديدگان فراوانى را از ظلم و تعدى نجات داد . يكى از افرادى كه مورد حمايت و
عنايت امام قرار گرفت درمانده اى از مردم سرزمين رى بود كه اموال و بدهىهاى
فراوانى به يكى از زمامدارن رى داشت ولى توانائى پرداخت آن را نداشت و دائم در
انديشهء نجات و خلاصى از اين گرفتارى بود ولى چاره اى پيدا نمى كرد تا به فكرش رسيد
كه به محضر امام برسد و از آن بزرگوار استمداد جويد . به مدينه مسافرت كرد و شرفياب
محضر امام گرديد و گرفتارى خود را با امام بازگو نمود . امام در حل مشكل او نامه اى
به اين عبارت به حاكم رى نوشت : آگاه باش ! در تحت عرش الهى سايه اى وجود دارد در
آن افرادى آرامش پيدا مى كنند كه نسبت به برادران ايمانى خود خير و نيكى انجام داده
باشند يا گرهى از مشكلات آنان را بگشايند يا سرور و شادى به قلب او وارد سازند ،
حامل نامه هم برادر تو است سلام و رحمت الهى بر شما باد ! .
(78)
او نامه را گرفت و پس از انجام فريضه ى حج ، به وطن برگشت وقتى به
شهر خود رسيد شبانه به سراغ فرماندار رفت ، در را كوبيد و خدمتگزار آمد .
- تو كيستى ؟ - من پيام آور امام صابر هستم . او پيش فرماندار رفت و جريان را به
اطلاع او رساند . او با خوشحالى پابرهنه به استقبال او شتافت و دست به گردن او نمود
و بوسه بر سر و چشم او زد . با اشتياق و علاقهء فراوان از احوال امام (عليه السلام)
پرسش مى كرد . وى نامهء امام را به او تفويض نمود . او نامه را روى چشم خود گذاشت و
به احترام آن بلند شد نامه را مطالعه نمود . خواست تمام اموال و لباسها و دارائى
او را آوردند و ميان خود و او تقسيم نمود و قيمت اموال غير منقول را نيز پرداخت و
مرتب مى گفت برادرم آيا تو را خوشحال ساختم ؟ بلى به خدا خيلى بيش از حد مسرورم
نمودى ، سپس پروندهء حساب او را در آورد و روى حساب او قلم گرفت و ذمهء او را از
تمام مطالبات برى ساخت و او را با خوشحالى و شادمانى مرخص نمود . مرد گرفتار به
عنوان اداى برخى از حقوق برادرى او عازم بيت الله الحرام گرديد تا در موسم شركت كند
و او را دعا كند و امام را در جريان كار خود قرار دهد . وقتى امام از اوضاع او آگاه
شد بسيار خوشحال گرديد . آن مرد پرسيد آيا اين واقعه شما را نيز خوشحال نمود . -
امام فرمود : به خدا قسم مرا شادمان ساخت وامير المؤمنان را شاد ساخت ، جدم رسول
خدا را شادمان ساخت و خدا را نيز خشنود ساخت .
(79)
دعاى آن بزرگوار
دعاهاى متعددى در كتابهاى مربوطه از آن بزرگوار نقل
گرديده است كه هر كدام محتوى مفاهيم بلند و تعاليم ارزنده معنوى است كه در اين كتاب
به عنوان تبرك دعائى را كه در مورد حرز و نگهدارى از آفات و شرور با خداى خود
مناجات مى نموده است مى آوريم . توكلت على الحى الذى لايموت ، وتحصنت بذى العزة
والجبروت ، واستعنت بذى الكبرياء والملكوت ، مولاى استسلمت اليك فلا تسلمنى ، وتوكلت عليك فلا تخذلنى ،
والتجأت الى ظلك البسيط فلا تطر حنى ، انت الطلب واليك المهرب ، تعلم ما أخفى و ما
أعلن وتعلم خائنة ألأعين وما تخفى الصدور ، فأمسك عنى اللهم ايدى الظالمين ، من
الجن والأنس اجمعين واشفنى وعافنى يا ارحم الراحمين !
(80)
به درگاه زندهء جاويدان كه هرگز نمى ميرد توكل آوردم ، و به صاحب عزت و جبروت
تحصن هستم و از صاحب كبرياء و ملكوت يارى جستم مولايم من به تو تسليم شدم تو مرا
تسليم و خوار مگردان به تو توكل جستم پس مرا خوار و ذليل مگردان به سايهء گستردهء
تو پناهنده شده ام پس مرا دور نيافكن ، تو مقصود و مطلوب هستى و فرار و گريز به سوى
تو است تو آشكار و نهان مرا مى دانى و اشارات چشمها را مى دانى و آنچه را كه سينه
ها در خود دارند پس خدايا ! دستان ستمگران اعم از إنس و جن را از من نگهدار ! به من
شفا عنايت فرما و عافيت نصيب نما اى مهربانترين مهربانان !
كار و كوشش امام (عليه
السلام)
اسلام آئين كار و كوشش و تلاش و فعاليت است . تأكيد اسلام بر فعاليت و كوشش
، فوق العاده و بيرون از حد متعارف است . به حدى كه تأمين پاره اى از كارها و
ضروريات زندگى را بر هر فرد مسلمان به صورت واجب عينى تعيين كرده است و برخى از
آنها را به صورت واجب كفايى است كه با قيام برخى از عهدهء ديگران ساقط مى گردد . از
اينرو پيشوايان معصوم ما كه راهنمايان و مشعلداران اجتماع هستند هر كدام در عهد خود
با كارهاى معمولى آن عصر سر و كار داشته اند . كشاورزى و زراعت كه حرفهء معمول آن
روز بوده است مورد علاقه و عمل آن بزرگواران بوده است . آنان به امور زراعت و
كشاورزى مى پرداختند و معاش خود را از آن راه ، تأمين مى ساختند .
امام موسى بن
جعفر (عليه السلام) هم زراعت و كشاورزى داشت و خود شخصا به امور آن مباشرت مى ورزيد
. يكى از دوستان و شاگردان امام (عليه السلام) به نام حسن فرزند على ابن ابى حمزه
گويد : موسى بن جعفر (عليه السلام) را در مزرعهء خود ملاقات كردم و مشاهده نمودم كه
در مزرعه مشغول تلاش و فعاليت است به حدى كه از شدت گرما ، عرق تا قدمهاى مبارك او
رسيده است . گفتم : فدايت گردم كارگران و افرادتان كجا هستند كه شما خودتان اين
چنين مشغول كار شدهايد ؟ امام فرمودند : بزرگوارتر از من و پدرم با دست خودشان در
زراعت و كشاورزى كار و تلاش داشتند . عرض كردم آنان كيانند ؟ فرمود : جدم رسول خدا
(صلى الله عليه وآله) وامير المؤمنين و پدران ارجمندم همگى خودشان به امور كشاورزى
و زراعت مى پرداختند . كشاورزى از كارهاى پيامبران و فرستادگان شايسته الهى و مردان
خدا است . (81)
بخش دوم آراء ديگران دربارهء امام (عليه السلام)
پيشوايان عاليقدر ما از نظر
كمال عقل و رشد فكرى و موقعيت اجتماعى در حد بسيار ممتازى قرار داشتند كه هيچ نوع
مقايسه و مشابهتى با ديگر افراد جامعه نداشتند . آنان از دوران كودكى مراتب نبوغ
ذاتى و فروغ عقلى و شايستگى درك الهامات غيبى را در ضمن گفتار و كردار و معاشرت با
ديگران ، به منصهء ظهور رسانده اند و اين موضوعى است كه ادعاى محض نيست بلكه شواهد
تاريخى و قرائنى كه گاهى از مخالفين و بد خواهان آنان نيز سر زده است مى تواند مؤيد
و گواه صدق گفتار ما بوده باشد . به عنوان آنكه فضيلت آنست كه ديگران اعتراف نمايند
نه خود مدعى و اهل خانه ، طبق معمول آراء و نظريات چند تن از دانشمندان اهل سنت اعم
از رجال علم و درايت يا رجال سياست و اجتماعى را در مورد معرفى شخصيت آن بزرگوار از
منابع معتبر خودشان ، مى آوريم . خواننده گرامى به اين نكته هم توجه دارد كه آنان
هر كدام از ديدگاه خاص و از زاويه ويژهء خود ، شخصيت امام (عليه السلام)
را مورد توجه قرار داده اند و نظريه آنان هرگز نمى تواند به صورت جامع و شمولى ،
نمايانگر و معرف شخصيت جامع الأطراف آن بزرگواران باشد . اينك به نقل نظريات چند تن إكتفا مى گردد :
1 . گفتار هارون الرشيد - هارون كه از سرسخت ترين دشمنان و بدخواهان امام موسى بن
جعفر (عليه السلام)
بود به مناقب و فضائل آن بزرگوار اعتراف و اقرار نموده است و فضيلت واقعى آنست كه
دشمن بر آن اعتراف كند و داستان اين اظهار حقيقت آنست كه مأمون روايت مى كند :
همراه پدرم به مكه مسافرت كردم برادرانم نيز در آن سفر ملتزم ركاب پدر بودند به
مدينه رسيديم . پدرم در دارالأمارة نزول اجلال كرد . او عادت داشت كه عطاياى قريش
را در روز نزول خود تقسيم كند . سپرده بود كه قريشى ها هر كدام نام پدران خود را در
آستانهء در ، به فضل بن ربيع باز بگويند و سلسله اسلاف خود را بشمارند تا جائزه و
سهم خود را دريافت دارند . از قريشى ها چهار نفرى بيشتر نيامده بودند كه دم در فضل
در آمد و گفت :
مردى تشريف آورده كه مى گويد : من موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على
بن ابيطالبم . پدرم تا اين نام را شنيد سخت يكه خود و گفت : بگو داخل تشريف بياورند
و بعد به حاجب خود گفت : ابوالحسن را به مسند من راهنمائى كنيد . و آن وقت به عقب
برگشت و نگاهى به من و برادرانم افكند و گفت : خود را مؤدب و متين نگاه داريد . در
اين هنگام مردى باريك اندام و بلند بالا از در درآمد خواست تواضع كند و دم در
بنشيند كه ديديم پدرم فرياد كشيد : لا والله إلا على بساطى . ممكن نيست حتما بايد
بر مسند من بنشينى . او را بر مسند خويش نشاند پيشانى او را كه اثر سجدههاى بسيار
در آن وجود داشت غرق بوسه ساخت به مهربانى از او و فرزندانش پرسيد و در يك ساعت جز
با او با كس ديگرى سخن نگفت . وقتى اين شخصيت خواست برخيزد پدرم به پشت سرش برگشت و
گفت : بدويد اين آقا عموى شما است . ركابش را بگيريد و بر مركب سوارش كنيد و تا در
خانه او را مشايعت كنيد ، هنگامى كه من و برادرانم داشتيم او را سوار مى كرديم به
من نگاهى كرد و خم شد و در گوشم به آرامى گفت : نوبت به تو خواهد رسيد در آن وقت با
فرزندان من مهربان باش ! من تا آن وقت او را نشناخته بودم در خود علاقهء شديدى
احساس كردم كه او را بشناسم و بدانم كه كيست ؟ و شخصيتش چيست ؟ شب هنگام در خلوت از
پدرم پرسيدم : اين مرد كه امروز اين همه از تو حرمت و محبت ديد چه كسى بود ؟ اين چه
كسى بود كه تو او را بر مسند خود بالاى دست خويش نشانده بودى ؟ پدرم هارون گفت :
هذا امام الناس وحجة الله على خلقه او پيشواى حقيقى مردم و حجت خداوند در ميان آنان
است . از حيرت به تعجب افتادم . گفتم : پدر مگر مقام پيشوائى ويژهء تو نيست ؟ مگر
تو پيشواى مردم و حجت خدا بر خلق نيستى ؟ پدرم با اندكى مهربانى و محبت گفت : اين
عموى تو كه امروز او را ديدى از همه كس به مقام امامت و پيشوايى سزاوارتر است و من
او را از همه مردم شايسته تر مى شناسم با اين همه اگر ببينم كوچك ترين جنبشى بر ضد
من آغاز كند با يك ضربه شمشير سرش را از پيكرش جدا مى سازم و اگر چشم خود من هم
باشد آن را از حدقه بيرون مى آورم ! چون حكومت و رياست عقيم و نازا است وسياست پدر و مادر نمى شناسد !
(82)
2 . نظريه ابن الساعى مؤلف كتاب مختصر اخبار الخلفاء - او مى نويسد : امام كاظم
(عليه السلام) صاحب شأن و منزلت ارجمند و داراى افتخار بس بلندى است . او صاحب
تهجدهاى بسيار ، و شب زنده دارىهاى طولانى است ، وى ساعى وجدى در امر عبادت و پر
تلاش در امور اطاعت در شبها ، و احسان كننده و روزه دارنده در روزها از كثرت حلم و
بردبارى و عفو و گذشت او را كاظم فرو برنده خشم ناميدند . وى با احسان و نيكى به
دشمنان و بدخواهان خود پاداش مى داد ! و در اثر كثرت عبادت و نيايش به درگاه
پروردگار عبد صالح و بندهء شايسته الهى موسوم گرديد . در عراق و نواحى آن با عنوان
باب الحوائج معروف و مشهور است . چون افرادى به بركت واسطه قرار دادن وجود او ميان
خدا و درخواستهاى خويشتن ، به آرزوى خود نائل آمده اند ، عقول و انديشهها از درك
كرامات او به حيرت و تعجب واداشته شده اند . پيداست كه او در پيشگاه الهى مقام خاص
و منزلت فراوانى دارد . (83)
3 . گفتار نويسندهء مرآة الجنان - عبد الله بن اسعد يافعى در اين باره مى گويد :
امام موسى بن جعفر فرد شايسته عابد و بخشنده ، بردبار و بزرگوار و عظيم الشأن بود
او در اعتقاد شيعيان يكى از پيشوايان دوازده گانه مى باشد در اثر عبادت و تلاش
خستگى ناپذير او در اطاعت خدا او را بندهء شايسته خدا مى گفتند . او سخاوتمند و
بلند نظر بود هنگامى كه از فردى به او اذيت و ناراحتى مى رسيد به جاى معارضه با مثل
، به او پول مى داد و احسان مى نمود .
(84)
4 . نظر ابن جوزى او در كتاب صفوة الصفوة در اين باره مى نويسد : موسى بن جعفر
عبد صالح و بنده ى شايسته الهى ناميده مى شد . او بردبار و حليم و بزرگوار بود
هنگامى كه از فردى به او اذيت مى رسيد در مقابل آن با فرستادن مال به او احسان مى
نمود . (85)
5 . ابوحاتم نويسنده تهذيب التهذيب در اين باره مى نويسد : موسى بن جعفر ، مورد
وثوق و راستگو و يكى از پيشوايان مسلمانان جهان مى باشد .
(86)
6 . قرمانى مؤلف اخبار الدول گويد : موسى بن جعفر امام بزرگوار و بى نظير است او
حجت الهى است كه شب را تا صبح زنده دار بود و روز را تا شب روزه دار ، در اثر عفو و
گذشتى كه داشت كاظم ناميده شد او معروف به باب الحوائج است . چون هرگز فردى كه در
قضاى نياز خود به وسيله ى او توسل جسته است مأيوس و نااميد نگرديده است .
(87)
7 . گفتار مؤلف ميزان الاعتدال - او در اين باره مى نويسد : او يكى از بهترين
فلاسفه و حكماء و يكى از عبادت كنندگان پرهيزكار و با تقوى است . او در بغداد زيارت
گاه معروفى دارد . (88)
8 . گفتار بشراوى شافعى - او مى نويسد : امام هفتم شيعيان موسى بن جعفر يكى از
سخاوتمندان بزرگوار مى باشد . پدرش امام جعفر او را بيش از حد دوست مى داشت به امام
گفته شد چرا اين قدر او را دوست دارى ؟ امام پاسخ داد : من دوست داشتم غير از او
فرزندى نداشتم تا در محبت و علاقهء من به او ديگران شركت نمى جستند .
(89)
او در بخش ديگرى از كتاب خود مى افزايد : روزى امام وارد بر هارون
رشيد شد . هارون پرسيد شما چرا خودتان را به رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
نزديك تر از ديگران خيال مى كنيد ؟ امام فرمود :
اگر رسول خدا زنده بودند و دختر تو را از شما خواستگارى مى نمودند آيا مى پذيرفتى ؟
هارون - سبحان الله ! من با اين وصلت در ميان عرب و عجم افتخار مى كردم . امام : ولى پيامبر از خاندان من نمى تواند خواستگارى به عمل آورد و من حق ندارم
دخترم را به او تزويج نمايم چون پدر بزرگ ما است ولى پدر شما نيست . پرسيد : شما
چرا به جاى آنكه به على (عليه السلام)
خودتان را نسبت دهيد به پيامبر اسلام نسبت مى دهيد در حالى كه فرزند خود را به پدر
نسبت مى دهد نه مادر . امام پناه بر خدا ! آيا قرآن را نخوانده اى جائى كه مى
فرمايد : و من ذريته داود و سليمان و ايوب ويوسف و موسى وهارون وكذالك نجزى
المحسنين وزكريا ويحيى وعيسى والياس
خداوند عيسى را از ذريه ى انبياء به شمار مى آورد . در صورتى كه او پدرى نداشته
است و ما هم بوسيله مادر به ذريهء انبياء پيوسته ايم و خداوند متعال در آيه مباهله
حسن و حسين را پسران پيامبر اسلام معرفى فرموده است ، جائى كه مى فرمايد : قل
تعالواندع ابنائنا وأبنائكم ونساءنا ونسائكم وانفسنا و انفسكم . بگو : بيائيد
پسران و زنان ما و خودتان را بياوريم و خدا را بخواهيم . در جريان مباهله ،
پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)
جز على (عليه السلام)
و فاطمه وحسن و حسين فرد ديگرى را نخواست . پس در منطق قرآن حسن و حسين پسران و
فرزندان پيامبر اسلام هستند و ما نوادگان آنان .
(90)