1 - بحارالانوار، ج 25، ص 6.
2 - در ايـنـكـه مـنـظـور از
(فـرزنـد بـهـتـريـن كـنـيـزان ) چـه كـسـى اسـت دو احتمال ذكر شده است
. احتمال نخست اينكه منظور امام زمان باشد و منظور از (بهترين كنيزان )
مادر امـام جواد(ع ) باشد؛ چه آنكه مادر امام جواد(ع ) با واسطه مادر
حضرت مهدى (ع ) نيز مى باشد. احـتـمـال هـم مـى رود مـنـظـور خـود
امـام نـهـم (ع ) بـاشـد (ر . ك مـرآة العقول ، ج 3، ص 381).
3 -(بـِاَبـى اِبـْنُ خِيَرَةِ
الاِْماءِ ابْنُ النُّوبِيَّةِ الطيِبَةِ الْفَمْ المُنْتَجِبَةِ
الرَّحِمِ)(كافى ، ج 1، ص 323).
4 - كافى ، ج 1، ص 252، ح 14. (باب
النص على ابى الحسن الرضا(ع ).
5 - بحارالانوار، ج 50، ص 20.
6 - بحارالانوار، ج 50، ص 15؛
الانوار البهيه ، ص 209.
7 - همان ، ص 35 و كفاية الاثر، ص
274.
8 - همان .
9 - ارشاد، ص 318.
10 - همان .
11 - رجال كشى ، ج 2، ص 828، رديف
1044.
12 - ارشاد، ص 318.
13 - مناقب ، ج 4، ص 379.
14 - ر . ك ـ كافى ، ج 1، ص 411؛
ارشاد، ص 316؛ مناقب ، ج 4، ص 379؛ اعلام الورى ، ص 329 و كشف الغُمّه
، ج 3، ص 133.
15 - كـشـف الغـمـه ، ج 3، ص 133،
تـاريـخ بـغـداد، ج 3، ص 55، الفـصول المهمه ، ص 266. برخى هفدهم و
بعضى نيمه آن ماه را روز ولادت حضرت ذكر كرده اند(ر.ك ـ اعلام الورى
329، دلائل الامامه ، ص 201، التتمه فى تواريخ الائمه ، ص 131).
16 - ر.ك ـ مصباح المتهجد، شيخ طوسى
، اعمال ماه رجب ، ص 741 و مناقب ، ج 4، ص 379.
17 - عـلامـه مـجـلسـى پـس از ذكر
اين دعا مى نويسد: كفعمى در حواشى (بلدالامين ) بعد از ذكـر كـلام
شـيـخ طـوسـى فرموده است : بعضى از اصحاب در توجيه اين كه اگر بگوييم
امام جواد(ع ) در ماه رجب متولد نشده است پس چگونه حضرت حجت (ع ) مى
فرمايد: (بالمولودين فى رجـب ) گـفـته اند: مراد توسل به اين دو مولود
در ماه رجب است نه آن كه آن دو بزرگوار در ماه رجـب مـتـولد شـده انـد.
كـفعمى در پاسخ مى نويسد: اين جواب صحيح نيست ؛ زيرا با روايت ابن
عـيـاش كـه شـيـخ در مـصـبـاح نـقـل كـرده اسـت مـنـافـات دارد و
اخـتـصـاص داشـتـن تـوسـل بـه ايـن دو امام در ماه رجب اگر به جهت
ولادتشان نباشد ترجيحى ندارد و نيز اگر به جـهـت تـوسـل بـاشـد بـايـد
در دعـا مـى فـرمـود: (اللّهـُمَّ إ نـّى اَسـْاءَلُكَ
بـِالاِمـامـَيـْنِ) نـه (بـِالمـَوْلُودَيـْنِ).(بـحـارالانـوار، ج
50، ص 14)
18 - ر.ك ـ المـصـبـاح ، فصل 43، ص
530.
19 - الانوار البهيه ، ص 209 و دلائل
الامامه ، ص 201.
20 - مناقب ، ج 4، ص 394.
21 - آل عـمـران ، آيـه 18. خـداونـد
(بـا ايـجـاد نـظـام واحد جهان هستى )، گواهى مى دهد كه مـعـبـودى جـز
او نـيـسـت ؛ و فـرشـتگان و صاحبان دانش ، (هر كدام به گونه اى بر اين
مطلب ،) گـواهـى مـى دهند؛ در حالى كه (خداوند در تمام عالم ) قيام به
عدالت دارد؛ معبودى جز او نيست ، كه هم توانا و هم حكيم است
.(بحارالانوار، ج 25، ص 37).
22 - مناقب ، ج 4، ص 394.
23 - تـحـنـيـك ، جـويـدن خـرمـا و
مـاليـدن آن بـه كـام نـوزاد اسـت كـه رسول خدا(ص ) نسبت به نوزادان
انجام مى داد.(لسان العرب ، ج 10، ص 416، ماده حنك ).
24 - نگاهى گذرا بر زندگانى امام
جواد(ع )، ص 30.
25 - مسند الامام الجواد، ص 15 و
اثبات الوصيه ، مسعودى ، ص 209.
26 - مسندالامام الجواد(ع )، ص 14.
27 - كشف الغمه ، ج 3، ص 133.
28 - همان .
29 - اعلام الورى ، ص 330.
30 - دلائل الامامه ، ص 209؛ الامام
الجواد، قزوينى ، ص 22.
31 - مناقب ، ج 4، ص 379.
32 - دلائل الامامه ، ص 209.
33 - حديقه الشيعه ، مقدس اردبيلى ،
ص 666.
34 - زندگانى چهارده معصوم ،
عمادزاده ، ص 1157.
35 - نگاهى گذرا بر زندگانى امام
جواد(ع )، مقرّم ، ص 33.
36 - محدث قمى از شيخ صدوق نقل مى
كند كه امام نهم (ع ) را تقى گفتند، براى آنكه از حق تـعـالى مـى
تـرسـيـد از ايـن رو خـداونـد او را از شـر مـاءمـون حـفـظ كـرد: شـبـى
بـا حال مستى و در پى شكايت ام الفضل بر آن حضرت وارد شد و با شمشير بر
او زد و گمان كرد او را بـه شـهـادت رسـانـده اسـت ولى حـق تـعـالى او
را از شـر مـاءمـون نـگـاهـداشـت . (منتهى الا مال ، محدث قمى ، ج 2، ص
362، معانى الاخبار، ص 65)
37 - نگاهى گذرا بر زندگانى امام
جواد(ع )، ص 28.
38 - شـايـد از آن جـهـت او را درّه
نـاميدند كه در زمان حامله بودن به امام جواد عليه السلام ، صـورتـش
نـورافـشـانى مى كرد و او را سبيكه ناميدند زيرا صورتش چون قطعه اى از
طلا مى درخشيد.(الامام الجواد، قزوينى ، ص 19)
39 - ارشاد، ص 316.
40 - مناقب ، ج 4، ص 379.
41 - كـشـف الغـمـه ، ج 3، ص 133؛
مـطـالب السـؤ ل ، ص 87، تذكره الخواص ، ص 359؛ و الفصول المهمه ، ص
266.
42 - ناسخ التواريخ ، زندگانى
جوادالائمه ، ج 1، ص 10.
43 - اعلام الورى ، ص 329 و مناقب ،
ج 4، ص 379.
44 - دلائل الامامه ، ص 209.
45 - اثبات الوصيه ، ص 183.
46 - درباره موطن آن بانوى گرامى
اقوال مختلفى ذكر شده است چون نوبه ، مصر، مغرب و مـريسى كه همه در
قاره آفريقا مى باشد و بيشتر موطن او را نوبه ذكر كرده اند. نوبه نام
بـلاد پـهـنـاورى از زنـگـيان در جنوب مصر است كه بين (صعيد) و (حبشه )
قرار گرفته و بر ساحل رود نيل واقع است .(ر.ك ـ قاموس المحيط، ج 1، ص
140 و معجم البلدان ، ج 5، ص 308).
47 - او در اين محل ، حضرت صادق ،
حضرت كاظم و امام رضا عليهم السلام را ملاقات كرده است .(نگاهى گذرا بر
زندگانى امام جواد(ع )، مقرّم ، ص 46).
48 - كـافـى ، ج 1، بـاب النـص عـلى
ابـى الحـسـن الرضـا(ع )، ص 252، حـديـث 14 و بحارالانوار، ج 50، ص 27.
49 - احـتـمـالاً اشـاره بـه قضيّه
زيدبن حارثه و فرزندش اسامه باشد. زيد چهره اى سفيد داشـت ولى اسـامـه
بـسـيـار سياه چهره بود. همين امر باعث شد كه برخى در نسبت اسامه به
زيد دچـار تـرديـد شـونـد و امـر بـه نـظـر قـيـافـه شـنـاسـان مـوكـول
شـود. وقـتـى آنـان حـكـم بـه انـتـسـاب اسـامـه بـه زيـد كـردنـد،
رسول خدا(ص ) خوشحال شد.(ر.ك . مرآة العقول ، ج 3، ص 379).
50 - قـيـافـه شـناسى در نزد اعراب
جايگاه مهمى داشت ولى فقهاى شيعه تعليم ، تعلم و گـرفـتـن مـزد در
قـبـال انـجـام ايـن عـمـل را حـرام مـى دانـنـد. و احـكـام مـربـوط
بـه انـتـسـاب از قـبـيـل ارث و ازدواج بـر آن بار نمى شود. و شايد سخن
حضرت كه مى فرمايد: (شما اگر مى خـواهـيـد آنـان را دعوت كنيد) براى
بيان عدم مشروعيت باشد نه براى رفع تهمت (نگاهى گذرا بر زندگانى امام
جواد(ع )، ص 35).
51 - احتمال دارد سخن امام (ع ) بدين
منظور بوده كه آنان با قيافه شناسان تماس نگيرند و با يكديگر تبانى
نكنند.(مرآة العقول ، ج 3، ص 380)
52 ـ مـورخـان ايـن جـريـان را بـه
گـونـه ديـگـرى نـيـز نـقـل كـرده انـد كـه از آن اسـتـفـاده مى شود،
بيماردلان و شكاكان در پى فرصتى بودند كه آن حـضـرت را بـه قـيـافـه
شناسان عرضه كنند تا شايد به نيات پليد خود برسند؛ از اين رو زمانى كه
حضرت جواد(ع ) در مكه به سر مى برد در غياب پدر بزرگوارش او را نزد
قيافه شـنـاسـان مـكه بردند. محمد بن اسماعيل حسينى مى گويد: حضرت امام
حسن عسكرى عليه السلام فرمود:
هـنگامى كه ابوجعفر(ع ) را، كه در آن زمان بيست و پنج ماه بود،( ـ طبرى
و ابن شهر آشوب سن حضرت را در آن زمان بيست و پنج ماه ذكر كرده اند در
حاليكه آنان معتقدند اين جريان در زمانى اتـفـاق افـتاده است كه امام
رضا(ع ) در خراسان نزد ماءمون بوده است ؛ بنابراين بايد حضرت در آن
زمـان بـيـش از شـش سـال داشـتـه بـاشـد.(ر.ك ـ دلائل الامـامـه ، ص
1،2 و مـنـاقـب ، ج 4، ص 387). ) به مسجدالحرام بردند تا قيافه شناسان
ايشان را ببينند، همه مردم گرد آمده بودند و به او نظر مى كردند. قيافه
شناسان با يك نگاه بـه كـودك بـه سـجـده و گـفتند: واى بر شما، آيا
ستاره اى چنين درخشان را بر افرادى چون ما عـرضـه مـى كـنـيد؟ اين ، به
خدا سوگند داراى نژاد پاك و نسبى مهذّب و پاكيزه است ؛ به خدا سـوگـنـد
جـز در پشتِ پاكان و رحم پاكيزگان نبوده است ، به خدا سوگند او جز از
فرزندان امـيـرالمـؤ مـنـين على بن ابطالب (ع ) و حضرت رسول (ص ) نيست
؛ بازگرديد و رو به سوى خداوند، براى خود طلب مغفرت كنيد.
آنگاه حضرت جواد(ع )، آنگونه كه تمام حاضران بشنوند، به زبانى فصيح
آغاز سخن كرد و پـس از حـمـد و سـتـايـش خداوند و معرفى خود فرمود: آيا
در همچو منى شك مى كنيد و بر پدر و مـادرم افـتـراء مـى زنـيد و مرا به
قيافه شناسان عرضه مى داريد؟ به خدا سوگند من به همه آنان دانا هستم و
نهايت آنچه را ايشان بدان رسيده اند، آگاهم .
هنگامى كه خبر اين جلسه به امام هشتم (ع ) رسيد، فرمود:
(سپاس خداوند را كه من و پسرم محمد را نمونه اى از پيامبر خدا(ص ) و
فرزندش ابراهيم قرار داد).
آنـگـاه حـضـرت مـتـوجـه شـيـعـيـان شد و فرمود: آيا اتهامى را كه به
(ماريه قبطيه ) در ولادت ابـراهـيـم پـسـر رسـول خـدا(ص ) زدنـد، مـى
دانـيـد؟ گـفـتـنـد خـيـر، فـرمـود: مـاريـه بـه رسـول خـدا(ص ) هديه
شده بود. نيكويى (ماريه ) در ايمان ، بدانجا رسيد كه برخى از زنانِ آن
حـضـرت بـه وى حـسـد بـردنـد و در انـتـساب ابراهيم به پيامبر(ص )
ترديد نشان دادند.( ـ دلائل الامامه ، ص 201 و مناقب ، ج 4، ص 387
53 - مسندالامام الجواد، ص 21، كافى
، ج 1، ص 222.
54 - جنات الخلود، محمدرضا خاتون
آبادى ، ص 34 و مناقب ، ج 4، ص 387.
55 - ارشاد، ص 327 و فصول المهمه ، ص
275.
56 - دلائل الامامه ، ص 209.
57 - شجره طيبه ، ص 11.
58 - منتهى الا مال ، ج 2، ص 392.
59 - تفصيل زندگانى امام على النقى
(ع ) در دوره بعد خواهد آمد.
60 - الامام الجواد، قزوينى ، ص 85 و
مسند الامام الجواد، ص 85.
61 - در روايـتـى آمـده اسـت :
مـتـوكـل گـفـت : مـن موفق نشدم ابن الرضا(امام هادى (ع ) را به كارهاى
خلاف وادار كنم . به او گفتند بهتر است برادرش موسى را احضار كنى و او
را به بزم خـود بـكـشـانى آنگاه مشهور خواهد شد كه ابن الرضا اين كارها
را انجام داده است . امام هادى (ع ) مـوسـى را از اين اقدام نهى كرد
ولى او نپذيرفت . آن حضرت فرمود هرگز موفق نخواهى شد. او (بـه سـامـرا
رفـت و) سـه سـال در سـامـراء مـانـد ولى نـتـوانـسـت بـا متوكل ديدار
كند.(ر.ك ـ بحارالانوار، ج 50، ص 3).
لكـن ايـن روايـت ضـعـيـف و راوى آن يـعـقـوب بـن يـاسـر مـجـهـول اسـت
و اعـتـمـادى بـه گـفـتـه او نيست (معجم رجال الحديث ، ج 19، ص 75،
الامام الجواد، قزوينى ، ص 85).
و نـيـز مـوسـى مـبـرقـع روايـاتـى از بـرادر بـزرگـوارش امـام هـادى
(ع ) نـقـل كـرده اسـت و از اصـحـاب آن حـضـرت بـه شـمـار مـى آيـد و
چـنـيـن اتـهـامـى كـه تمايل به فساد داشته باشد و با امام (ع ) مخالفت
كرده باشد از ساحت او به دور است .(ر.ك ـ معجم رجال الحديث ، ج 19، ص
74، تهذيب الاحكام ، ج 9، ص 355.)
62 - مـوسى صورتى زيبا و چهره اى
درخشان داشت به گونه اى كه او را يوسف زمان خود مـى گـفتند او زمانى كه
از منزل خارج مى شد صورت خود را با برقع مى پوشاند تا از نگاه مـردم
كـه مـدت طـولانى به چهره او خيره مى شدند محفوظ بماند از اين رو او را
مبرقع ناميدند و چـون او را نـشـنـاخـتـنـد از قـم بـيـرونـش
رانـدنـد.(ر.ك ـ الامام الجواد، قزوينى ، ص 86؛ و منتخب التواريخ ، ص
649).
63 - زينب دختر امام جواد(ع ) بر قبر
حضرت معصومه (ع ) قبه اى بنا كرد و تا آن زمان قبر آن حـضـرت سـقـفـى
از حـصـيـر و بـوريـا داشـت .(مـنـتـهـى الا مال ، ج 2، ص 392).
64 - ر.ك ـ مـسـنـدالامـام الجـواد،
ص 85؛ مـنـتـهـى الا مال ، ج 2، ص 392؛ منتخب التواريخ ، ص 649؛ و
تحليلى از زندگانى و دوران امام محمدتقى (ع )، ص 484.
65 - ر.ك ـ تـحـليـلى از زنـدگـانـى
و دوران امـام مـحـمـد تـقـى (ع )، ص 486؛ مـنـتـهـى الا مـال ، ج 2، ص
397؛ سـيـرى در سيره ائمه اطهار(ع )، شهيد مطهرى ، ص 250؛ و الامام
الجواد، قزوينى ، ص 375.
66 - قلم (68)، آيه 4: (اِنَّكَ
لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ).
67 - مجمع البيان ، جزء 10، ص 333.
68 - بحارالانوار، ج 71، ص 389.
69 - همان ، ص 392.
70 - كافى ، ج 1، ص 412، ج 2؛ مناقب
، ج 4، ص 395 و بحارالانوار، ج 50، ص 59.
71 - ر.ك ـ كـافـى ، ج 1، ص 411، ح
1؛ مـنـاقـب ، ج 4، ص 393 و كـشف الغمه ، ج 3، ص 149.
72 - تهذيب الاحكام ، ج 2، ص 119.
73 - بـراى آگاهى از دعاها و
مناجاتهاى آن حضرت به (مُهَجُ الدعوات )، سيد بن طاووس ، صـفـحـات 39 ـ
42، 59 ـ 60 و 258 ـ 265 رجـوع كـنـيـد.ٍ و تـَثـْبـيتِ عَقْدٍ صَحيحٍ
وَ دُعاءِ قَلْبِ قـَريـحٍ وَ اِعـْلانِ قـَوْلٍ صـَريـحٍ. اَللّهُمَّ
فَتَقَبَّلْ مِنّى مُخْلَصَ التَّوْبَةِ وَ اِقْبالَ سَريعِ
الاَْوْبَةِ وَ مـَصـارِعَ تـَخـَشُّعَ الحـَوْبَةِ وَ قابل رب توبتى
بجزيل الثوابِ و كريم الماَّب و حَطِّ العقابِ، و صـَرفِ العذاب ، و
غُنمِ الا ياب و يسِرَ الحجاب . وامحُ اللهمَّ ما ثَبَتَ من ذنوبى
واغسِلْ بقبولها جميعَ عيوبى (مهج الدعوات ، ص 262).
- اَللّهـُمَّ إ نَّ خـِيـَرَتـَكَ ـ فـيـمـَا اسـْتَخْتَرْتُكَ فيهِ
تُنيلُ الرَغائِب ، و تُجْزِلُ الْمَواهِبْ، وَ تُغْنِمُ الْمَطالِبْ،
وَ تُطيِّبُ الْمَكاسِبْ، وَ تَهْدى إِلَىَّ اءَجَلَ الْمَذاهِبِ،
تَسُوقُ إِلى اءَحْمَدِ العَواقِبِ، و تَقى مَخُوفَ النَوائِبِ.
اَللّهمَّ إِنّى اءَسْتَخيرُكَ فيما عَزَمَ رَاءْيى عَلَيْهِ، وَ
قادَنى عَقْلى اِلَيْهِ، فَسَهِّلْ اَللّهُمَّ مِنْهُ ماتَوَعَّرَ، وَ
يَسِّرْ مِنْهُ ماتَعَسَّرَ، وَ اكْفِنى فِيهِ الْمُهِمَّه ، وَ
اَدْفِعْ عَنّى كُلَّ مُلِمٍّ.
وَاجْعَلْ يا رَبِّ عَواقِبَهُ غُنْماً، و مَخُوفَهُ سِلْماً و بُعدَهُ
قُرْباً وجَدْبَهُ خَصْباً.
واءرسـِلْ اَللّهُمَّ إِجابَتى و اَنْجِحْ طَلَبَتى ، وَاقْضِ حاجَتى ،
واقْطَعْ عَنّى عَوائِقُها، وَامْنَعْ عَنّى بَوائِقها(الامام الجواد،
قزوينى ، ص 104).
بَ اءفْضالِكَ غِزارا وَ اءَدِمْ غَيْثَ نَيْلِكَ اِلَىَّ سِجالا وَ
اءَسْبِلْ مَرْيدَ نَعَمِكَ عَلى خَلَّتى إِسْبالا وَ اءَفـْقـِرنـى
بـِجـُودِكَ إِلَيـْكَ، وَ اَغـْنـِنـى عَمَّنْ يَطْلُبُ مالَدَيْكَ وَ
داوِ داءَ فَقْرى بِدَواءِ فَضْلِكَ، و اَنـْعـَشْ صـَرْعـَةَ
عـَيـْلَتـى بـِطـَوْلِكَ وَ تـَصـَدَّقْ عـَلى اَقْلالِى بِكَثْرَةِ
عَطائِكَ وَ عَلى اِخْتِلالى بـِكـَرِيـمِ حِبائِكَ، وَ سَهِّلْ رَبِّ
سَبيلَ الرِّزْقِ إِلىَّ، وَ ثَبِّتْ قَواعِدَهُ لَدَىَّ.(الامام
الجواد، قزوينى ، ص 108)
77 - مفاتيح الجنان ، نماز حضرت
جواد(ع )، ص 79.
يـَةِ وَالاَْجـْسـادِ الْبـالِيـَةِ اَسـْئَلُكَ بِطاعَةِ الاَْرْواحِ
الرّاجِعَةِ اِلى اَجْسادِها صَلِّ عَلى مُحَمّدِ وَ آلِ مُحَمّدٍ
وَاجـْعـَلِ النُّورَ فـى بـَصـَرى وَ الْيَقينَ فى قَلْبى وَ ذِكرَكَ
بِاللَيْلِ وَ النَّهارِ عَلى لِسانى وَ عَمَلاً صالِحاً فَارْزُقْنى )
78 - مسندالامام الجواد(ع )، ص 121.
79 - تحليلى از زندگانى و دوران امام
محمد تقى (ع )، ص 476.
80 - پارچه اى كه از پشم و ابريشم
بافته مى شد.(المنجد)
81 - سيره معصومان ، ترجمه اعيان
الشيعه ، ج 6، ص 219.
82 - اعراف ، آيه 32. بگو: (چه كسى
زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده ، و روزيـهاى پاكيزه را
حرام كرده است ) بگو: (اينها در زندگى دنيا، براى كسانى است كه ايمان
آورده انـد؛ (اگـرچه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند، ولى ) در قيامت
، خالص (براى مؤ منان ) خواهد بود).
83 - بحارالانوار، ج 50، ص 87 و
مدينه المعاجز، ص 538.
84 - مسند الامام الجواد(ع )، ص 223.
85 - بحارالانوار، ج 50، ص 15.
86 - دلائل الامامه ، ص 209.
87 - التتمة فى تواريخ الائمه ، ص
132.
88 - بحارالانوار، ج 78، ص 82.
89 - همان ، ج 71، ص 396.
90 - بحارالانوار، ج 78، ص 82.
91 - الوافـى بـالوفـيـات ، ج 4، ص
105 بـه نقل از ائمتنا، ج 2، ص 160.
92 - زندگانى حضرت امام محمد تقى ، ص
183.
93 - بحارالانوار، ج 50، ص 41 و
ارشاد، ص 326.
94 - كـشـف الغـمـه ، ج 3، ص 158،
بـحـارالانـوار، ج 50، ص 49 و مـسند الامام الجواد، ص 122.
95 - كشف الغمه ، ج 3، ص 158.
96 - الانوار البهيه ، ص 220 و عيون
اخبار الرضا، ج 2، ص 8.
97 - بحارالانوار، ج 72، ص 28.
98 - زندگانى حضرت امام محمد تقى ، ص
220.
99 - تحليلى از زندگانى و دوران امام
محمد تقى (ع )، ص 451.
100 - بحارالانوار، ج 78، ص 79.
101 - بحار الانوار، ج 78، ص 79.
102 - ر.ك ـ بحارالانوار، ج 50، ص
44.
103 - كافى ، ج 5، ص 112 و 118 و
بحارالانوار، ج 50، ص 86 ـ 87. (سجستان ، همان سيستان است و بُست نيز
امروزه در افغانستان واقع شده است . فرهنگ معين )
104 - بحارالانوار، ج 77، ص 133.
105 - الامام الجواد، قزوينى ، ص 166
و بحارالانوار، ج 50، ص 106.
106 - تحليلى از زندگانى و دوران
امام محمد تقى ، ص 476.
107 - زندگانى حضرت امام محمد تقى ،
ص 207.
108 - آل عمران ، آيه 159.
109 - اعلام الدين ، ص 309.
110 - نگاهى گذرا بر زندگانى امام
جواد(ع )، مقرّم ، ص 81.
111 - تحف العقول ، ص 456.
112 - نورالابصار، ص 220 به نقل
زندگانى امام محمد تقى ، بخشايشى ، ص 88.
113 - الانوار البهيه ، ص 221، اعلام
الدين ، ص 309.
114 - زندگانى امام محمد تقى (ع )، ص
235.
115 - تحف العقول ، ص 456.
116 - اعلام الدين ، ص 309.
117 - اعراف (7)، آيه 97.
118 - بحارالانوار، ج 6، ص 30.
119 - تحف العقول ، ص 457 و
بحارالانوار، ج 78، ص 358.
120 - اعلام الدين ، ص 309.
121 - تحف العقول ، ص 456.
122 - بحارالانوار، ج 77، ص 386.
123 - اعلام الدين ، ص 310.
124 - نورالابصار، ص 148 به نقل از
ائمتنا، ص 177.
125 - بحارالانوار، ج 78، ص 364 و
اعلام الدين ، ص 309.
126 - تحف العقول ، ص 455.
127 - الانوار البهية ، ص 220.
128 - مدينة المعاجز، ص 538 و حياة
اولى النهى ، ص 161.
129 - بحارالانوار، ج 26، ص 96.
130 - او والى مكه و مدينه و از
مخالفان اهل بيت بود.
131 - اثبات الوصيه ، ص 191 و
بحارالانوار، ج 50، ص 100.
132 - بحارالانوار، ج 50، ص 52.
133 - اعلام الورى ، ص 333.
134 - يوسف (12)، آيه 31.
135 - ظاهراً اين جريان در شب زفاف
بوده است (ر. ك ـ معاجزالولايه ، ص 373) .
136 - نحل (16)، آيه 1.
137 - بحارالانوار، ج 50، ص 83.
138 - دلائل الامامه ، ص 215.
139 - بحارالانوار، ج 50، ص 52.
140 - همان ، ص 44 .
141 - مسندالامام الجواد، ص 37،
اعلام الورى ، ص 333 و كافى ، ج 1، ص 495.
142 - مناقب ، ج 4، ص 395 و بحار، ج
50، ص 59.
143 - قـمـر(54)، آيـه 24، و
گـفـتند: (آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم ؟ اگر چنين كنيم در
گمراهى و جنون خواهيم بود!)
144 - قـمـر(54)، آيـه 25، آيـا از
مـيـان مـا تـنـهـا بـر او وحـى نازل شده ؟! نه ، او آدم بسيار دروغگوى
هوسبازى است !
145 - بحارالانوار، ج 50، ص 64.
146 - اثبات الوصيه ، ص 188 و دلائل
الامامه ، ص 212 .
147 - دلائل الامامه ، ص 210 و مسند
الامام الجواد(ع )، ص 130.
148 - كشف الغمه ، ج 3، ص 153.
149 - اعلام الورى ، ص 334.
150 - نمل (27)، آيه 16.
151 - مدينه المعاجز، ص 524 و حياة
اولى النهى ، ص 146.
152 - مدينه المعاجز، ص 524 و حياة
اولى النهى ص 147.
153 - مناقب ، ج 4، ص 389.
154 - سباء(34)، آيه 10.
155 - انبياء(21)، آيه 81.
156 - مائده (5)، آيه 110.
157 - مسندالامام الجواد(ع )، ص 38 و
مناقب ، ج 4، ص 390.
158 - دلائل الامامه ، ص 209.
159 - ر.ك ـ اثبات الوصية ، ص 190.
160 - مسندالامام الجواد(ع )، ص 117.
161 - مناقب ، ج 4، ص 397، مدينه
المعاجز، ص 522.
162 - مناقب ، ج 4، ص 397.
163 - مسند الامام الجواد، ص 125 و
مدينه المعاجز، ص 534.
164 - بحارالانوار، ج 50، ص 46.
165 - بحارالانوار، ج 50، ص 57.
166 - همان ، ص 53.
167 - حياة اولى النهى ، ص 142 و
مدينه المعاجز ، ص 523.
168 - تكوير، آيه 29.
169 - بحارالانوار، ج 24، ص 305.
170 - ارشاد، ص 323.
171 - مناقب ، ج 4، ص 390 .
172 - الانوار البهيه ، ص 216.
173 - مدينه المعاجز، ص 524 و حياة
اولى النهى ، ص 136.
174 - مدينه المعاجز، ص 523 و حياة
اولى النهى ، ص 142.
175 - دلائل الامامه ، ص 211.
176 - اعلام الورى ، ص 332.
177 - الانوار البهيه ، ص 216.
178 - ر.ك ـ بحارالانوار، ج 50، ص
64.
179 - بحارالانوار، ج 50، 18.
180 - همان .
181 - بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحمنِ
الرَّحيمِ، اَبْقاكَ اللّهُ طَوِيلاً وَ اَعاذَ مِنْ عَدُوِّكَ. يا
وَلَدَ! فِداكَ اَبوُكَ. (تفسير العياشى ، ج 1، ص 131 به نقل
بحارالانوار، ج 50، ص 103.
182 - بحارالانوار، ج 50، ص 35.
183 - ر.ك ـ الكافى ، ج 1، ص 258،
حديث 12.
184 - اختيار معرفة الرجال ، معروف
به رجال كشى ، ج 2، ص 729، رديف 804.
185 - رجال كشى ، ج 2، ص 728، شماره
803.
186 - مـفـاتـيـح الجـنـان ، زيـارة
حـضـرت امـام مـحـمـد تـقـى (ع )، ص 879، بـه نقل از مزار، سيد بن
طاووس .
187 - همان ، ص 881 و بحارالانوار، ج
102، 21.
188 - اعلام الورى ، ص 335.
189 - قلم (68)، آيه 4.
190 - كشف الغمه ، ج 3، ص 160.
191 - ارشاد، ص 320 و بحارالانوار، ج
50، ص 75.
192 - الاحتجاج ، ج 2، ص 244.
193 - اَنـْتَ ابـْنُ الرِّضـا
حـَقـّاً وَ مـِنْ بـَيـْتِ الْمـُصـْطـَفـى صـِدْقـاً (الفصول المهمه
، ص 267).
194 - ر.ك ـ بحارالانوار، ج 50، ص 5.
195 - تذكره الخواص ، ص 359.
196 - نورالابصار، چاپ قاهره ، ص
161.
197 - الصواعق المحرقه ، چاپ قاهره ،
ص 205.
198 - آثـار الجـاحـظ، ص 235 بـه
نـقـل زندگانى سياسى امام جواد(ع )، جعفر مرتضى ، مترجم ، ص 105.
199 - الفصول المهمه ، ص 265.
200 - منهاج السنه ، ص 127 به نقل از
زندگانى امام محمد تقى (ع )، مشايخى ، ص 85.
201 - كشف الغمه ، ج 3، ص 133.
202 - الامام المعجزه ، ص 122.
203 - دلائل الامامه ، ص 201 و اثبات
الوصيه ، ص 184 .
204 - شـايـد تعجب و وحشت (حكيمه )
از آن جهت بود كه نمى دانست او همان فرزندى است كه در آينده امام خواهد
شد.
205 - مناقب ، ج 4 ، ص 394 .
206 - اثبات الوصية ، ص 184 .
207 - دلائل الامامه ، ص 212 و اثبات
الوصيه ، ص 188 .
208 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 59 .
209 - اثبات الوصيه ، ص 185 .
210 - كشف الغمّه ، ج 3 ، ص 152 .
211 - امـام جـواد (ع ) هـفـت سـال و
چـهـار مـاه و دو روز و بـنـابـر قـولى نـه سـال و سـه مـاه از عـمـر
مـبـارك را در دوران پـدر گـرامـيـش گـذرانـد (دلائل الامامه ، ص 208).
212 - مسند الامام الجواد (ع ) ، ص
14 .
213 - (امية بن على ) مى گويد: من به
مدينه خدمت امام جواد (ع ) و خراسان خدمت امام رضا (ع ) رفت و آمد مى
كردم . ( ر . ك . مسند الامام الجواد ، ص 110.)
214 - بـقـره ( 2 ) ، آيـه 245 (
مـَنْ ذَالَّذِى يـُقـْرِضُ اللّهَ قـَرْضـاً حـَسـَنـاً
فـَيـُضـعِفَهُ لَه اءَضْعافاً كَثيرَةً لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ
سَعَتِهِ).
215 - طلاق ( 65 ) ، آيه 7 .
216 - تـفـسـيـر عـيـاشـى ، ج 1 ، ص
131 بـه نقل مسند الامام الجواد (ع ) ، ص 26 و بحارالانوار ، ج 50 ، ص
103 .
217 - الامام الجواد (ع ) من المهد
الى اللحد ، ص 97 .
218 - دلائل الامامه ، ص 213 .
219 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 18 و
عيون الاخبار الرضا ، ج 2 ، ص 240 .
220 - الامام الجواد (ع ) من المهد
الى اللحد ،ص 44 .
221 - اثـبـات الوصـيـة ، ص 178 ،
چـاپ نـجـف اشـرف بـه نقل الامام الجواد (ع ) من المحد الى اللحد ، ص
44 .
222 - عيون اخبارالرّضا ، ج 2 ، ص
240 .
223 - الامام الجواد (ع ) من المحد
اللحد ، ص 44 .
224 - الامام المعجزه ، ص 122 .
225 - اثبات الوصية ، ص 185 و مسند
الامام الجواد ، ص 32 .
226 - دلائل الامامه ، ص 212 و اثبات
الوصية ، ص 188 .
227 - عـيـون اخـبـار الرضـا ، ص 243
. (ابـاصـلت هـروى ) جـريـان را چـنـيـن نقل مى كند:
امام هشتم (ع ) پس از آن كه به دست ماءمون مسموم شده بود به خانه
بازگشت و دستور داد در را بـبـنـدم . و بـه رخـتـخـواب رفت . من در
حياط منزل ناراحت ايستاده بودم كه ناگاه نوجوانى زيبا چهره با موى
پيچيده شبيه به امام هشتم (ع ) وارد شد. از او پرسيدم چگونه وارد شدى ،
فرمود: آن كـه مـرا از مـدينه به اينجا آورد وارد خانه ساخت . گفتم تو
كيستى ؟ فرمود: من محمد بن على حـجـت خـدا بـر تـوام . سـپـس بـه سـوى
پـدر بـزرگـوارش رفت . وقتى چشم امام هشتم (ع ) به فـرزنـدش افـتـاد،
يـكـبـاره از جـا بلند شد و با او معانقه كرد، او را در آغوش گرفت و
بين دو چشمانش را بوسيد. آنان مقدارى با هم سخن گفتند تا اين كه امام
هشتم (ع ) از دنيا رفت .
امام جواد(ع ) فرمود: آب و جاى غسل را از خزانه بياور. گفتم : در آنجا
چيزى نيست . فرمود : هست . به خزانه رفتم . آنچه امام فرموده بود در
آنجا يافتم و آوردم . خواستم پيراهن را بالا بزنم و كـمـك كـنـم ،
فـرمـود: نـيـازى نـيـسـت ، كـسـانـى هـسـتـنـد كـه كـمـك كـنـنـد.
آنـگـاه حـضـرت را غـسـل داد و دسـتور داد: كفن و حنوط را از خزانه
بياورم . حضرت پدر را حنوط و كفن كرد و بر او نماز خواند. آنگاه تابوت
خواست و من از خزانه آوردم . امام هشتم (ع ) را در آن تابوت گذاشت و دو
ركعت نماز خواند.
ناگهان ديدم تابوت به بالا حركت كرد سقف را شكافت و خارج شد. عرض كردم
: اگر ماءمون آن حـضـرت را از مـن خـواسـت چه بگويم ؟ فرمود: باز مى
گردد. اى اباصلت اگر پيامبرى در مشرق باشد و وصى او در مغرب جان سپارد،
خداوند جسد و روح آنها را به يكديگر مى رساند. سـخـن او تـمـام نـشـده
بـود كـه تـابـوت بـازگـشـت . حـضـرت جواد(ع ) پدرش را به صورت اول
درآورد و در جاى خود قرار داد و به من فرمود: درب را براى ماءمون بازكن
.
228 - در بـعـضـى از نـقـلهـا عـمـرِ
امـام (ع ) هـنـگـام عـهـده دارى امـامـت ، نـه سـال ذكـر شـده اسـت .
ايـن اخـتـلاف ـ بـا آن كـه هـمـگـان ، تـاريـخ ولادت امـام جـواد(ع )
را سـال 195 هـجـرى ذكـر كـرده انـد ـ از اخـتـلاف در سـال شـهادت امام
رضا(ع ) ناشى شده است . نـقـل نـه سـال بـر ايـن اسـاس اسـت كـه
تـاريـخ شـهـادت امـام رضـا(ع ) را سـال 203 هـجـرى بـدانـيـم . هـر
چـنـد بـنـابـرايـن نـقـل هـم نـه سال تكميل نيست ، بلكه هشت سال و
اندى خواهد شد.
229 - دلائل الامامه ، ص 208 .
230 - مختصر البصائر ، ص 101 ، به
نقل زندگانى امام جواد(ع )، مقرّم ، ص 53 .
231 - در تاريخ زندگانى امام موسى
كاظم (ع ) ، ص 7 بيوگرافى قاسم ذكر شده است .
232 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 26 .
233 - احزاب ( 33 ) ، آيه 33 .
234 - مشروح اين جريان در درس
دوازدهم خواهد آمد.
235 - ر .ك . عيون اخبار الرضا ، ج 1
، ص 40 ـ 69 .
236 - عيون اخبار الرضا، ج 1 ، ص 59
، ح 29 .
237 - بحار الانوار، ج 50 ، ص 19 .
238 - كافى ، ج 1 ، ص 254 ـ 255 ، ح
2 .
239 - كـافـى ، ج 1 ، ص 258 ، ح 10 ،
شـيـخ مـفـيـد و طـبـرسـى ايـن حـديـث را از كـليـنى نـقـل كـرده انـد
؛ ولى بـا اين تفاوت كه در نقل آنان چنين آمده است :(وَهُوَابْنُ
اقَلَّ مِنْ ثَلاثِ سِنينَ) يـعـنـى حـضرت عيسى در سنّى كمتر از سه
سالگى به نبّوت برگزيده شد.(ر. ك . ـ ارشاد، ص 317 و اعلام الورى ، ص
331 ).
240 - همان ، ص 257 ، ح 8 .
241 - مناقب ، ج 4 ، ص 388 .
242 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 108 .
243 - بحارالانوار ، ج 50 ، ص 22 .
244 - كافى ، ج 1 ، ص 256 ، ح 2 .
245 - عيون اخبار الرضا ، ج 2 ، ص
216 .
246 - تعبير روايت چنين است : (وَ
مَعى غُلامٌ يُقَوِّدُنى خُماسى ) در القاموس المحيط، ج 2 ، ص 219 و
لسان العرب ، ج 6 ، ص 69 آمده است : (غلام خماسى يعنى پسر بچه اى كه
قامتش به انـدازه پـنـج وجب است ). و ممكن است منظور پسر بچه پنج ساله
باشد، هر چند در لغت بدين معنا نـيامده است . در اين صورت ، سخن امام
(ع ) به امامت امام زمان (ع ) بيشتر منطبق است ، چه آنكه آن حضرت هنگام
عهده دارى امامت حدود پنج سال داشت .
247 - كافى ، ج 1 ، ص 314 ، ح 4 .
248 - دلائل الامامه ، ص 204 .
249 - عيون المعجزات ، ص 119 . در
مورد مؤ لف اين كتاب اختلاف است و سيّد مرتضى علم الهـدى عـليـه
الرحـمـة را نيز مؤ لف آن ذكر كرده اند (ر. ك . زندگانى سياسى امام
جواد (ع ) ، جعفر مرتضى العاملى ، ص 27)
250 - ر. ك ـ بحار الانوار، ج 50 ، ص
36 .
251 - بـراى آگـاهـى از تفصيل اين
اختلاف به كتاب (المقالات و الفرق ) نوشته (سعدبن عبدالله اشعرى قمى )
، ص 96 ـ 99 رجوع كنيد.
252 - فِرَقُ الشيعه ، نوبختى ، ص 98
ـ 99 .
253 - زندگانى سياسى امام جواد (ع )
، جعفر مرتضى العاملى ، ص 37.
254 - عيون المعجزات ، ص 119 ـ 120 و
دلائل الامامه ، طبرى ، ص 204 ـ 205 .اين روايت هـر چـند از نظر سند
مُرْسَل وضعيف و از درجه اعتبار ساقط است . و از نظر مضمون نيز با مقام
و مـنـزلت عـلمـى و مـعـنـوى (يـونس بن عبدالرحمن ) نزد امام كاظم (ع )
و حضرت رضا(ع ) و درك و شناخت صحيح او از مساءله امامت ، نمى سازد و
احتمال جعلى بودن آن نسبت به يونس بسيار زياد اسـت ؛ ولى مـاتـنـها
بدين خاطر كه ترسيم كننده گوشه اى از اضطراب و نگرانى شيعيان در امر
امامت حضرت جواد(ع ) در آن شرايط حساس است ، در اينجا ذكر كرديم .
255 - شرح حال احمدبن موسى در
زندگانى امام موسى كاظم (ع ) ص 11 آمده است .
256 - ر . ك . فـرق الشـيـعـه ، ص 95
، المـقـالات و الفـرق ، ص 93 ـ 94 و الفصول المختاره ، شيخ مفيد، ج 2
، ص 256.
257 - ر .ك . فرق الشيعه ، ص 97 و
الفصول المختاره ، ج 2 ، ص 256 .
پـاسـخ گـفـتـار آنـان بـسـيـار روشـن اسـت ؛ زيـرا اسـتـدلالشـان ـ
بـه تـعـبـيـر اهل علم ـ اجتهاد در برابر نص است .
ورد (يـحيى ) مى گويد: (وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّا : ما به او در
كودكى حكم (مقام نبوّت ) داديم ) (مـريـم / 12) و از زبـان (عـيـسـى )
كـه كـمـتـر از سـه سـال داشـت مى فرمايد: (اِنّى عَبْدُاللّهِ آتانِىَ
الْكِتابَ وَ جَعَلَنى نَبِيّا: من بنده خدايم ، او به من كتاب داده و
مرا پيامبر قرار داده است .) (مريم / 30)
جـايى كه داوود، سليمان خردسال را جانشين خود ساخت . و نيز در آيه
شريفه : (قُلْ هذِهِ سَبيلى اَدْعـُوا اِلَى اللّهِ عـَلى بـَصـيـرَةٍ
اَنـَا وَ مـَنِ اتَّبـَعـَنـى : بـگو اين راه من است . من و كسى كه از
من پـيـروى كـرد (مـردم را) با بصيرت و بينايى به سوى خدا دعوت مى كنم
.) (يوسف / 108) در ايـن آيـه حـضـرت عـلى (ع ) ـ كـه طـبق بعضى از
روايات ـ در سنّ نه سالگى به پيامبر(ص ) گـرويـد ، پـيـرو آن حـضـرت
مـعـرفـى شـده اسـت . و سـرانـجـام در جـايـى كـه رسـول خـدا(ص ) امـام
حـسـن و امـام حـسـيـن عـليـهـمـاالسـلام را در حـالى كـه خـردسـال
بـودنـد، بـراى مـبـاهـله بـرد، مـسـاءله امـامـت امـام جـواد (ع ) در
كـودكـى هـيـچ اشكال و استبعادى ندارد.
تـمـامـى ايـن مـوارد گـواه ايـن اسـت كـه خـداونـد اولياء و بندگان
خاص خود را به ويژگيها و امـتـيـازاتـى اخـتصاص داده است كه نمى شود
حساب آن بزرگان را با حساب افراد عادى يكسان دانست .
از نـظـر عـقـل نـيـز هـيـچ مـحـذورى نـدارد كـه خـداونـد تـمـامـى
صـلاحـيّتها و لياقتهاى يك فرد كامل و بالغ را به طفل خردسالى عنايت
كند.
258 - براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به
(زندگانى سياسى امام جواد(ع ) ، جعفر مرتضى العاملى ، ترجمه سيد محمد
حسينى ، ص 22 ـ 49 ).
259 - ر . ك . الحياة السياسية
للامام الرضا ، جعفر مرتضى العاملى ، ص 322 .
260 - كافى ، ج 1 ، ص 287 ، ح 9 ؛
مناقب ، ج 4 ، ص 393 و بحار الانوار ، ج 50 ، ص 68 .
261 - ( تـابـوت ) در لغـت بـه
مـعـناى صندوقى است كه از چوپ ساخته مى شود و مراد در اينجا صندوقى است
كه مادر موسى او را در آن جاى داد و به دريا انداخت . فرعون آن را از
دريا گـرفـت و نـزد خـود نـگـهـداشـت ، سـپـس بـه دسـت بـنـى اسرائيل
افتاد. بنى اسرائيل آن رامحترم مى شمردند و به آن تبرّك مى جستند و بين
خود دست به دست مى گرداندند. قرآن در سوره بقره آيه 248 از آن ياد كرده
است .
262 - بـحـار الانـوار ، ج 50 ، ص 53
و خـرايـج ، ص 347 بـه نقل مسند الامام الجواد ، ص 123 .
263 - مريم (19) ، آيه 12 .
264 - احـقـاف (46)، آيـه 15 . در
سـوره احقاف آيه چنين است : (حَتّى اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ بَلَغَ
اَرْبَعينَ سَنَةً).
حـتـمـال دارد نـظـر امـام عـليـه السـلام از جـمله نخست آيه ، آيه 22
از سوره يوسف باشد كه مى فـرمـايـد: (وَ لَمـّا بـَلَغَ اَشـُدَّهُ
آتـَيـْنـاهُ حـُكـْمـا وَ عـِلْمـا) يـعـنـى : چـون يـوسـف بـه سـن
رشـد و كـمـال رسـيد منصب حكمرانى و مقام دانش را به او عطا كرديم . و
قسمت دوم آيه مربوط به سوره احقاف باشد. و نيز احتمال مى رود كه راوى
در نقل اشتباه كرده باشد.
265 - بـصـائر الدرجـات ، ص 238 بـه
نقل بحار الانوار ، ج 50 ، ص 37 و ارشاد ، ص 325 .
266 - كافى ، ج 1 ، ص 383 به نقل
مسند الامام الجواد، ص 110.
267 - يوسف ( 12 ) ، آيه 108 .
268 - كافى ، ج 1 ، ص 384 به نقل
مسند الامام الجواد ، ص 110 .
269 - طلاق ( 65 ) ، آيه 2 .
270 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 89 ـ
91 و مناقب ، ج 4 ، ص 382 ـ 383 .
271 - عـلى بـن ابـراهـيـم بـه نـقـل
از پـدرش ايـن داسـتـان را چـنـيـن نـقـل مـى كند: گروهى از مردم نواحى
و اطراف ، پس از كسب اجازه به حضور ابوجعفر رسيدند و در يـك مـجـلس از
سـى هـزار مـسـاءله پـرسـيـدنـد. امـام (ع ) در حـالى كـه ده سـال
داشـت بـه تـمـامـى پـرسـشـهـاى آنـان پـاسـخ گـفـت ( ر . ك . اصـول
كـافـى ، ج 1 ، ص 415 ؛ المـنـاقـب ، ج 4 ، ص 384 ؛ كـشـف الغـمه ، ج 3
، ص 154 و بحار الانوار ، ج 50 ، ص 93) .
عـلامـه مـجـلسى پس از نقل اين روايت ، پرسش و پاسخ از سى هزار مساءله
در يك مجلس را امرى مـسـتـبـعـد و غـيـر مـتـعـارف مى داند. سپس وجوهى
را در تبيين و توضيح مراد ذكر مى كند از جمله : حمل بر مبالغه ، و يا
اينكه در خاطر سؤ ال كنندگان پرسشهاى فراوان هم سنخى بوده كه با
پاسخگويى امام (ع ) به يكى از آن پرسشها به بقيّه نيز جواب داده شده
است .
و يـا ايـنـكـه رقـم سـى هـزار اشـاره اسـت به فزونى آنچه كه از سخنان
موجز آن حضرت ـ كه مسائل و احكام فرعيّه فراوانى را در برداشت ـ
استخراج مى گردد.
البته مرحوم فيض كاشانى در المحجة البيضاء ، ج 4 ، ص 306 ، روايت را
بدون كلمه (الف ) (هزار) نقل كرده است .
272 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 85 ـ
86 .
273 - الخرايج ، ص 348 به نقل مسند
الامام الجواد (ع ) ، ص 123 ـ 124 و بحار الانوار ، ج 50 ، ص 87 .
274 - بـراى آگـاهـى از مـشـروح
مـنـاظـره امـام عـليه السلام با (يحيى بن اكثم ) به بحار الانوار ، ج
50 ، ص 74 ـ 79 مراجعه كنيد.
275 - اخـتـيار معرفة الرجال ، معروف
به (رجال كشى ) جزء 6 ، ص 567 ـ 568 ، رديفهاى 1074 و 1075 .
276 - دلائل الامامه ، ص 211 .
277 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 42 .
278 - الكامل فى التاريخ ، ج 6 ، ص
432 .
279 - آن چـنـان كـه مـورخـان نوشته
اند ، (مراجل ) كثيف ترين و پست ترين كنيز آشپزخانه هـارون بـود. روزى
هـارون بـا هـمـسـرش زبـيـده بـه بـازى شـطـرنـج پـرداخـت بـار اول
هـارون بـرنـده شـد واز او تقاضايى كرد كه بر زبيده بسيار گران آمد.
بار ديگر زبيده بـرنـده شـد و از هـارون خـواست بازشت ترين كنيز مطبخ
همبستر شود و نتيجه اين آميزش ماءمون شد. (ر . ك ـ الحياة السياسيه
للامام الرضا(ع ) ، ص 148).
280 - تاريخ الخلفا، سيوطى ، ص 306 .
281 - ر . ك ـ عـصـر مـاءمون ، ج 1 ،
ص 218 .
282 - ر . ك ـ احتجاج ، طبرسى ، ج 2
، ص 195 ـ 224 .
283 - الحياة السياسيه للامام الرضا
(ع ) ، ص 150 .
284 - براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به
ناسخ التواريخ ، زندگانى امام محمد تقى (ع ) ، ج 3 .
285 - ر . ك ـ تـاريـخ الطـبـرى ، ج
7 ، ص 211 ـ 222 ؛ الكامل فى التاريخ ، ج 6 ، ص 432 ـ 439 و تاريخ
سياسى اسلام ، ج 2 ، ص 72 ـ 74 .
286 - ر . ك . الكامل فى التاريخ ، ج
6 ، ص 396 ؛ شذرات الذهب ، ج 2 ، ص 23.
287 - تاريخ اسلام ، حسن ابراهيم حسن
، ج 2 ، ص 73 .
288 - تـاريـخ اسـلام ، حـسـن
ابـراهـيـم حـسـن ، ج 2 ، ص 73 و الكامل فى التاريخ ، ابن اثير ، ج 6 ،
ص 433 .
289 - مشروح اين جريان در درس بعد
خواهد آمد .
290 - مروج الذهب ، مسعودى ، ص 330 و
تذكرة الخواص ، ص 201 .
291 - الكامل فى التاريخ ، ابن اثير
، ج 6 ، ص 406 .
292 - احتجاج ، طبرسى ، ج 2 ، ص 240
ـ 241 .
293 - ارشاد ، ص 323 .
294 - ر . ك ـ البدايه و النهاية ،
ابن كثير ، ج 10 ، ص 260 ـ 262 و عصر الماءمون ، ج 1 ص 267 ـ 270 .
295 - همان .
296 - الكامل فى التاريخ ، ابن اثير،
ج 6 ، ص 429 ـ 430 .
297 - همان ، ص 432 .
298 - هارون الرشيد ، امين ، ماءمون
و مؤ تمن را براى خلافت بعداز خود انتخاب كرده بود و مـعـتـصـم جـزء
آنـان نـبـود ولى تـقـديـر خـلافـت را بـا وصـيـت مـاءمـون به او
بازگرداند و در نسل او قرار داد .
299 - تاريخ اسلام ، حسن ابراهيم حسن
، ج 2 ، ص 74 .
300 - الاعلام ، زركلى ، ج 7 ، ص 351
.
301 - الكامل فى التاريخ ، ابن اثير
، ج 6 ، ص 526 و تاريخ اسلام ، ج 2 ، ص 75 .
302 - تاريخ اسلام ، حسن ابراهيم حسن
، ج 2 ، ص 76 .
303 - تاريخ سياسى اسلام ، حسن
ابراهيم حسن ، ج 2 ، ص 77 .
304 - مروج الذهب ، ج 3 ، ص 466 .
305 - زط گـروهـى از هـنـدوان
بـودنـد كـه در سواحل خليج فارس اقامت داشتند. آنان برضد حكومت ماءمون
شوريدند و با راهزنى و غارتگرى هـرج و مـرج ايـجـاد كـردنـد و بـر راه
مـصـر مـسـلط شـدنـد. اغـتـشـاش آنـان تـا سال 219 ادامه داشت و
سرانجام به دست سپاهيان ( عجيف ) قلع و قمع شدند ( ر . ك ـ البدايه و
النـهـايـه ، ابـن كـثير ، ج 10 ، ص 295 ـ 294 و تاريخ اسلام ، حسن
ابراهيم حسن ، ج 2 ، ص 80 .)
306 - تاريخ اسلام ، حسن ابراهيم حسن
، ج 2 ، ص 196 .
307 - تـاريـخ اسـلام ، حـسـن
ابـراهـيـم حـسـن ، ج 2 ، ص 109 و الكامل فى التاريخ ، ج 6 ، ص 524 .
308 - الكامل فى التاريخ ، ج 6 ، 447
ـ 462 .
309 - ر . ك ـ همان ، ص 495 ـ 511 .
و تاريخ ابن خلدون ، ج 3 ، ص 265 ـ 267 .
310 - تاريخ اسلام ، حسن ابراهيم حسن
، ج 2 ، ص 196 .
311 - الكامل فى التاريخ ، ج 6 ، ص
524 .
312 - الامام الجواد من المهد الى
اللحد ، ص 58 .
313 - ر . ك . مـسـنـد الامـام
الجـواد (ع ) ، ص 56 و الفصول المهمه ، ص 266 .
314 - در مـورد احـضـار امـام (ع )
بـه بـغـداد و اولين برخورد ماءمون با آن حضرت نكاتى وجود دارد كه در
درس بعد خواهد آمد.
315 - ر .ك . مناقب ، ج 4 ، ص 396 و
بحار الانوار ، ج 50 ، ص 61 .
316 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 74 .
317 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 75 .
318 - همان .
319 - تحف العقول ، ص 451 .
320 - تحف العقول ، ص 452 .
321 - ارشاد ، شيخ مفيد ، ص 320 .
322 - مشروح مناظره در درس هيجدهم
خواهد آمد.
323 - غاليه معجونى است از مُشك ،
عنبر، عود و روغن . (ر . ك . النّهايه ، ابن اثير ، ج 3 ، ص 383 و
فرهنگ معين .
324 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 77 و
اعلام الورى ، ص 337 .
325 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 79 .
326 - از ايـن سـخـن مـخـارق برمى
آيد كه يكى از اهداف مهمّ ماءمون اين بوده كه امام (ع ) را به نحوى به
دلبستگى به دنيا و زندگى مرفّه آن متّهم كند.
327 - كافى ، ج 1 ، ص 413 ـ 414 ،
مناقب ، ج 4 ، ص 396 و بحار الانوار ، ج 50 ، ص 62 .
328 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 94 ـ
95 .
329 - همان ، ص 62 ـ 63 .
330 - مـنـاقب ، ج 4 ، ص 394 .
ابونصر همدانى مى گويد: حكيمه دختر امام جواد(ع ) گفت : هـفـت روز پـس
از شـهـادت امـام مـحـمـد تـقـى (ع ) نـزد ام الفـضـل رفـتـم او
بـسـيـار گريه مى كرد و ناراحت بود مردم به او تسليت مى گفتند و درباره
بـزرگـوارى و فـضـائل آن حـضـرت سـخـن مـى رانـدنـد. او گـفـت : فضائل
او بالاتر از اينهاست . من درباره او بارها نزد پدرم سعايت مى كردم و
او مرا به صبر توصيه مى كرد. روزى نشسته بودم دخترى وارد شد و سلام
كرد. خواستم خودش را معرفى كند. او گـفـت : از فـرزنـدان عـمـار ياسر و
همسر امام جواد(ع ) هستم . اين سخن بسيار بر من سخت آمد. بـراى
شـكـايـت نـزد پـدرم رفـتـم او را در حال مستى ديدم و سخنان زيادى به
او گفتم . ماءمون شمشيرى خواست و گفت سوگند به خدا او را مى كشم .
آنگاه به خانه امام رفت و با شمشير به او حمله كرد و وى را قطعه قطعه
كرد.
هـنـگـامى كه از حال مستى خارج شد پرسيد: تو اينجا چه مى كنى ؟ و من
جريان را بازگفتم . او سـخـت مـضـطـرب گـشـت و گـفت : نابود شدم و
افتضاح به بار آوردم . آنگاه ياسر خادم خود را فـرسـتـاد تـا بـراى او
خـبـرى بياورد. ياسر بازگشت و گفت : او را ديدم كه مسواك مى كرد من
بـراى ايـن كـه بـدن او را بـبـيـنـم گـفـتـم : اى فـرزنـد رسـول خـدا
مـى خـواهـم پيراهنت را به من بدهى . حضرت فرمود: بهتر از آن را به تو
مى دهم . گـفـتـم : غـيـر از آن را نمى خواهم . چون لباسش را بيرون
آورد اثرى از زخم در بدنش نديدم . ماءمون توسط او هزار دينار براى امام
(ع ) فرستاد. آن حضرت به ياسر نگاهى معنى دار كرد و فـرمـود: آيـا
عـهـد بـيـن مـاءمـون و پـدرم اين گونه بود و پيمان او با من چنين بود؟
كه او با شمشير بر من حمله كند آيا نمى داند كه مرا ياورى است كه مانع
تعرض او به من مى شود؟
331 - در مكتب جمعه ، ج 3، ص 214.
لعـَوْنِ الَّذى لاخـِذلان ،َ بـَعـْدَهُ وَ النَّصْرِ الذى لاباطِلَ
يَتَكَاءّدُهُ وَ اءَتِحْ لَنَا مُتاحاً فَيّاحاً يَاءمَنُ فـيـهِ
وَليُّكَ و يـخـيـبُ فـيه عَدُوُّكَ و يُقامُ فيهِ مَعالِمُكَ و
يَظْهَرُ فيهِ اءوامِرُكَ و تنكَفُّ فيهِ عوادى عـِداتِكَ. اَلّلهُمَّ
بادِرْنا مِنْكَ بِدارَ الرَّحْمَةِ وَ بادِرْ اءَعْدائَكَ مِنْ
بَاءسِكَ بِدارَ النقمَةِ. اَللّهُمَّ اءَعِنّا و اءغـِثـْنـا
وارْفـَعْ نـِقمَتَكَ عَنّا و اءَحِلَّها بِالْقَوْمِ الظّالِمينَ
(مُهَجُ الدَّعَوات ، سيد بن طاووس ، ص 59).
333 - سه بخش آن در درس سوم ذكر شد
براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به (الامام الجواد من المهد الى اللحد، ص
104 ـ 117).
334 - اَللّهـُمَّ إ نَّ ظـُلْمَ
عـِبادِكَ قَدْ مَكَّنَ فِى بِلادِكَ حَتّى اءماتَ العَدْلَ و قَطَعَ
السُّبُلَ و مَحَقَ الحَقَّ و اَبْصَلَ الصِّدْقَ وَ اَخْفَى البِرَّ و
اَظْهَرَ الشرَّ...
َابـْتـَزَّ الظُّلْمَ و بُثَّ حِبالَ اَلخَشمِ واخمِدْ سُوْقَ
المنكَرِ و اَعِزَّ مَنْ عَنهُ يَنْزَجِرُ و اَحْصِدْ شافَةَ اَهْلِ
الجـَورِ و اءلبـِسـُهـُم الحَوْرَ بَعْدَ الكَوْرِ و عَجِّلِ اللّهمَّ
إِلَيْهِمُ البَياتَ وَ اَنْزِلْ عَلَيْهِمُ المَثَلاتِ وَ اءمـِتْ
حـَيـوةَ جـايـِعُ و يـحـفـَظَ الضـّايـِعُ و يَاءوَى الطَّريدُ ... وَ
يَمُوتَ الاِختِلافُ و يَعْلُو اَلْعِلْمُ وَ يـَشـْمـَلَ السِّلْمُ وَ
يـُجـْمـَعَ الشِّتاتُ و يُقْوىَ الاِيمانُ و يُتْلَى القرآنُ إِنَّكَ
اءنْتَ الديانُ المُنْعِمُ المـنـانُ (مُهَجُ الدعوات ، سيد بن طاووس ،
ص 263 ـ 264 و الامام الجواد من المهد الى اللحد، ص 114).
335 - كشف الغمه ، ج 3، ص 138 و
الفصول المهمه ، ص 256.
336 - همان .
337 - بحارالانوار، ج 78، ص 364.
338 - كشف الغمه ، ج 4، ص 134 و مسند
الامام الجواد(ع )، ص 56.
جهاتى در اين روايت هست كه موجب ترديد بعضى در صحّت آن شده است :
1ـ نـشـناختن ماءمون امام جواد عليه السلام را، با آن كه آن حضرت ـ بنا
به نوشته بيهقى ، ص 46 ـ دو سال جلوتر براى ديدار پدر بزرگوارش به
خراسان رفته بود و بسيار بعيد است كـه مـاءمـون آن حـضـرت را نـديـده
بـاشد، در حالى كه پدرش وليعهد ماءمون بود و او يكى از دخـترانش را
براى آن حضرت نامزد كرده بود(سيره معصومان ، ترجمه اعيان الشيعه ، ج 6،
ص 220)
2ـ امام عليه السلام خود به بغداد نرفته بود بلكه ماءمون از والى مدينه
خواسته بود امام (ع ) را بـه بـغـداد بـفـرستد. مسعودى در اثبات الوصيه
، ص 189 مى گويد: هنگامى كه حضرت رضـا(ع ) از دنـيا رفت ماءمون در پى
فرزند آن حضرت ، فرستاد و وى را به بغداد برد و او را نزديك خانه خود
در آن شهر سكنى داد.
3ـ حـضـور امـام (ع ) در جـمـع كـودكان و بازى كردن آن حضرت با آنان
.(ر.ك . بحارالانوار، ج 50، ص 92).
مـحقق متتبّع سيد جعفر مرتضى عاملى پس از نقل هر سه جهت ياد شده به
پاسخگويى مى پردازد و مى نويسد:
امـا اسـتبعاد اول ، به نظر مى رسد ماءمون تجاهل كرده و خود را به
نادانى زده است . نه اين كه واقعاً امام عليه السلام را نمى شناخته است
.
امـا اسـتـبـعـاد دوم ، دعـوت مـاءمـون از امـام جـواد(ع ) بـديـن
مـعـنـا نـيـسـت كـه در روز اول ورود امـام (ع ) بـه بـغـداد ماءمون با
آن حضرت ديدار كرده باشد؛ بلكه بسيار مى شد كه خليفه كسانى را به بغداد
فرا مى خواند و بعد از گذشت چندين روز و بسا چندين ماه و حتّى چند سال
فرصت ملاقات خليفه دست نمى داد.
امـا استبعاد سوم ، بودن امام عليه السلام در جايى كه چند كودك ديگر هم
حضور داشته و بازى مـى كـرده انـد. بـديـن مـعنا نيست كه آن حضرت هم با
كودكان بازى مى كرده است ؛ به ويژه با عـنـايـت به تعبير روايت كه داد:
(و مُحَمَّدٌ واقِفٌ مَعَهُمْ). يعنى : محمد تقى (ع ) در كنار آنان
ايستاده بـوده و اتـفـاقـاً كـودكـان هـم آنـجـا بـوده انـد. عـلاوه
بـر آن كـه احـتمال مى رود امام (ع ) در ميان آنان رفته باشد تا مناسب
با استعداد و فهم كودكانه آنان آنها را تعليم و ارشاد نمايد.(ر.ك .
زندگانى سياسى امام جواد عليه السلام ، ص 76 ـ 79).
مـرحـوم قـزويـنـى در اين باره مى گويد: شايد امام جواد(ع ) چون مى
دانست كه ماءمون چه روزى بـه صـيـد مـى رود عـمـداً در مسير او ايستاده
بود و در آنجا كودكانى نيز بازى مى كردند.(الامام الجواد من المهد الى
اللحد، ص 59).
339 - بـحـارالانـوار، ج 50، ص 106 ـ
107 و رجال كشى ، جزء ص 6 ، 608 ـ 610، رديف 1132.
340 - مـنـظـور (هـشـام بـن ابـراهيم
) عباسى است كه با امام رضا عليه السلام برخوردها و مـنـاظـرات زيـادى
داشـتـه اسـت ، بـا امـام جـواد(ع ) نـيـز بـرخـوردهـايـى داشـتـه است
(ر.ك . مرآة العقول ، ج 15، ص 106).
341 - كافى ، ج 3، ص 313، حديث 2 و
وسائل الشيعه ، ج 4، ص 746، حديث 6.
342 - تحف العقول ، ص 456 و
بحارالانوار، ج 50، ص 79.
343 - ر.ك . امامان شيعه و جنبشهاى
مكتبى ، ص 306.
344 - رجال كشى ، جزء 6، ص 567.
345 - ر.ك ـ مسند الامام الجواد(ع )،
ص 208 ـ 215.
346 - عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 256.
347 - همان ، ص 257.
348 - اعلام الورى ، ص 332.
349 - الغـيـبـه ، شـيـخ طـوسـى ، ص
212 بـه نقل حيات فكرى و سياسى امامان شيعه ، ج 2، ص 132.
350 - ر.ك ـ سيره پيشوايان ، پيشوايى
، ص 561.
351 - ر.ك ـ كافى ، ج 1، ص 384.
352 - ر.ك ـ سـيـره پـيـشـوايان ، ص
561 و حيات فكرى و سياسى امامان شيعه ، ج 2، ص 133.
353 - تـاريـخ تـمـدن اسـلامـى ، ج
2، جـزوه 4، ص 232 بـه نقل الحياة السياسية للامام الرضا(ع )، ص 172.
354 - ضحى الاسلام ، ج 3، ص 295 به
نقل الحياة السياسية للامام الرضا(ع )، ص 172.
355 - الكامل فى التاريخ ، ج 6، ص
399.
356 - ر.ك ـ مـقـاتـل الطـالبـيـيـن
، ص 382 ـ 392 و الكامل فى التاريخ ، ج 6، ص 442 ـ 443.
357 - براى اطلاع بيشتر به درس
نوزدهم مراجعه كنيد.
358 - ر.ك ـ بحار، ج 50، ص 109.
359 - الامام الجواد، قزوينى ، ص
197.
360 - مسندالامام الجواد، ص 137.
361 - مسندالامام الجواد(ع ) ، ص
139.
362 - بحارالانوار، ج 50، ص 104.
363 - الامام الجواد، قزوينى ، ص 332
.
364 - كـافـى ، ج 1، ص 548؛
بـحـارالانوار، ج 50، ص 104 و مسندالامام الجواد(ع )، ص 135.
365 - مسندالامام الجواد(ع )، ص 140.
366 - شذرات الذهب ، ج 2، ص 48 به
نقل مسندالامام الجواد، ص 69.
367 - تحليلى از زندگانى و دوران
امام محمد تقى (ع ) ، ص 481 ـ 482.
368 - معاجز الولايه ، ص 376 ـ 377.
369 - الامام الجواد، قزوينى ، ص
200.
370 - 111 نـفـر مـرد و دو نـفـر زن
. بـراى آگـاهـى از مـشـخـّصـات آنـان بـه رجال شيخ طوسى ، ص 397 ـ 409
رجوع كنيد.
371 - اصحاب اجماع به كسانى گفته مى
شود كه همه فقها و دانشمندان نسبت به صحّت و درسـتى آنچه كه آنان روايت
كرده اند اتّفاق نظر دارند. براى آگاهى بيشتر رجوع كنيد به : اختيار
معرفة الرجال ، معروف به رجال كشى ، جزء 6 ، ص 556 .
372 - حديث مرسل به حديثى گفته مى
شود كه كسى كه خود حديث را از پيامبر(ص ) يا امام (ع ) نـشـنـيـده
بـدون وسـاطـتِ صـحـابـى از مـعـصـوم (ع ) نـقـل كـنـد. بـه عـبـارت
ديـگر، حديثى كه آخرين راوى آن مذكور نباشد (ر . ك . الدّراية فى علم
مصطلح الحديث ، شهيد ثانى ، ص 47 ).
373 - ر .ك . مسند الامام الجواد ، ص
249 ـ 333 .
374 - ر . ك . الامام الجواد من
المهد الى اللحد ، ص 95 ـ 381 .
375 - لازم بـه تـوضـيـح اسـت كـه
چـون امـام جـواد(ع ) 25 سال بيشتر عمر نكرد، غالب اصحاب آن حضرت از
اصحاب پدر بزرگوارش يا فرزندش امام هادى عليه السلام نيز بوده اند.
376 - هـَمـْدان نـام قبيله اى از
قبايل يمن است . انتساب او به اين قبيله است و يا از شهر هَمَدان
ايـران كـه مـرحـوم قزوينى قول دوم را ترجيح مى دهد (ر . ك . الامام
الجواد من المهد الى اللحد ، ص 101) .
377 - الامام الجواد من المهد الى
اللحد ، 101 .
378 - تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 32 ـ
33 .
379 - تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 32 .
380 - رجال نجاشى ، ص 174 .
381 - معجم رجال الحديث ، ج 7 ، ص
271 .
382 - همان ، ص 272 .
383 - تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 447 و
الامام الجواد من المهد الى اللحد ، ص 189 .
384 - مستدرك الوسائل ، ج 3 ، ص 669
و سفينة البحار ، ج 2 ، ص 121 .
385 - رجال نجاشى ، ص 248 .
386 - ر . ك . كمال الدين و تمام
النعمه ، صدوق ، ج 2 ، باب 37 ، ص 379 .
387 - مـعـجـم رجـال الحـديـث ،
خـويـى ، ج 10 ، ص 48 و مـسـتـدرك الوسائل ، ج 3 ، ص 613 .
388 - تنقيح المقال ، ج 2 ، ص 157 .
389 - بـرخـى عـلى بـن مـهـزيار را
جزو كسانى شمرده اند كه در دوران غيبت به محضر امام زمـان (ع ) رسـيـده
است . علامه مجلسى چند وجه ذكر مى كند كه ملاقات كننده على بن ابراهيم
بن مـهـزيـار پـسـر برادر على بن مهزيار است ولى صاحب تنقيح اين را نمى
پذيرد (ر . ك . تنقيح المقال ، ج 2 ، ص 312 ).
390 - بحار الانوار ، ج 50 ، ص 105 .
391 - تنقيح المقال ، ج 2 ، ص 311 و
الامام الجواد من المهد الى اللحد ، ص 273 .
392 - الامـام الجـواد مـن المـهـد
الى اللحـد ، ص 270 ـ 271 و رجال نجاشى ، ص 253 .
393 - رجال نجاشى ، ص 252 .
394 - معجم رجال الحديث ، ج 12 ، ص
195 .
395 - تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 228 و
الامام الجواد من المهد الى اللحد ، ص 133 ـ 134 .
396 - ر . ك . تنقيح المقال ، ج 1 ،
ص 282 و 329 .
397 - ر. ك ـ رجـال نـجـاشـى ، ص 330
و مـعـجـمـه رجال الحديث ، ج 15، ص 97.
398 - رجال نجاشى ، ص 331.
399 - نام محلى است بر سر راه مكّه
به كوفه (معجم البلدان ، ج 4 ، ص 282 ) .
400 - رجال نجاشى ، ص 331 و رجال كشى
، جزء 6 ، ص 564 ، رديف 1066 .
401 - رجـال كـشـّى ، جـزء 6،ص 564،
رديـف 1065 و مـعـجـمـه رجال الحديث ، ج 15 ، ص 97.
402 - مناقب ، ج 4، ص 384.
403 - هـمـان ، ص 380. شـيـخ مـفـيـد
احـضـار امـام (ع ) بـه بـغـداد و سال شهادت را 225 هجرى ذكر كرده است
(ارشاد، ص 326).
404 - بحارالانوار، ج 50، ص 8.
405 - اثبات الوصيّة ، ص 192.
406 - زندگانى سياسى امام جواد(ع )،
جعفر مرتضى عاملى ، ص 117.
407 - بُسْت نام يكى از روستاهاى
سجستان (سيستان ) بوده كه امروزه جزو افغانستان است (فرهنگ معين ).
408 - كافى ، ج 5، ص 112 و 118 و
بحارالانوار، ج 50، ص 86 ـ 87.
409 - نكات ياد شده از زندگانى سياسى
امام جواد(ع )، نوشته سيد جعفر مرتضى عاملى ، ص 119 اقتباس شده است .
410 - بحارالانوار، ج 50، ص 45 ـ 46.
411 - مائده ، آيه 6. يعنى : با خاك
، صورت و دستهاى خود را مسح كنيد.
412 - همان ، يعنى : به هنگام وضو
صورت و دستهاى خود را تا آرنج بشوييد.
413 - جنّ (72) ، آيه 18. يعين :
مساجد مخصوص خداست ، پس (در اين مساجد) احدى را با خدا نخوانيد.
414 - ر.ك ـ تفسير عياشى ، ج 1، ص
319 ـ 320 و بحارالانوار، ج 50، ص 5 ـ 7.
415 - مدينه المعاجز، ص 534 به نقل
حياة اولى النهى ، ص 168.
416 - زيرا زندگى اى كه او به آن
خوگرفته بود با زندگى امام (ع ) تناسبى نداشت . از ايـن رو وقـتـى آن
حـضـرت از عـادت مـاهـانـه (ام الفـضل ) خبرداد به عمه اش گفت : پدرم
مرا به ساحرى شوهر داده است (ر.ك . بحارالانوار، ج 50، ص 83) تفصيل اين
جريان در درس هفتم آمده است .
417 - ر.ك ـ كشف الغُمّه ، ج 3، ص
148 و 155 ـ 156.